در ادامهی دو گفتار پیشین و جایگاه رفیع نظام سیاسی و اهمیّت سیستم رهبری و فرماندهی لرتباران برای شناخت از هویت و اصالتها، در مجال حاضر به ساختار سیاسی ایل بویراحمد پرداخته میشود که در کنار بهمئی، طیبی، دشمنزیاری، چرام و بابویی سازمان ایلات ششگانه بخش کوهستانی کهگیلویه تاریخی را در قرن اخیر سامان داده است.
ضرورت کسب آگاهی از شاکلههای سیاسی لرها آنجایی بیشتر خودنمایی میکند که در سدهی گذشته با وجود کشف، استخراج و فروش منابع سرشار خدادادی، از یک سو تحولات صورت گرفته موجب از بین رفتن ساختارهای مذکور گشته، و از دیگر سو مردم لر با شیبی فزاینده به ورطهای از مشکلات و گرفتاریها فرو غلتیدند؛ از تبعیض، فقر و محرومیت روزافزون گرفته تا موضوعات پایهای و بنیادینی چون شناخت اصالت لری ایلات و طوایف، امری که پیشتر جزو بدیهیات هویتی جامعه لر بوده است.
با ذکر مقدمهی فوق، متذکر میشود مطالب این پست عمدتاً بر اساس مکتوبات دکتر جواد صفینژاد از همراهان زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل شمسی استوار، و تلاش میگردد تا نمایی کلی از چارچوب نظام سیاسی ایل بویراحمد به دست داده شود. ضمن اینکه پیش از پرداختن به اصل مبحث چند نکته خاطرنشان میگردد:
- الف – شناخت سیاست، تاریخ، جغرافیا و طوایف شاخههای لرتبار اعم از لر بزرگ و لر کوچک، لازم و پسندیده بوده امّا همراه با کسب این آگاهیها، بایستی به یاد آورد که لرها در گذشته تاریخی خویش دارای حکمرانی واحد و ریشههای مشترک بودهاند بنابراین در مرتبه بالاتر، همگرایی گروههای مختلف لر قرار دارد. ناگفته پیداست تعصب بر ساختهای ایلی و طایفهای در صورتیکه به مواجهه منفی و ایجاد زاویه با دیگر همتباران منجر شود، گام برداشتن در مسیر درست نمیباشد.
- ب – «لر بزرگ» و «لر کوچک» دو مفهوم تاریخی میباشند که ریشه در سال 300 هجری دارند. این نامگذاری نه به معنای برتری بلکه اشاره به سن دو شخصیت خاص (فرزندان فرمانروای لرستان بزرگ) دارد که در سال مذکور حاکم بر سرزمین لر گشتند: «بدر» برادر بزرگتر و «منصور» برادر کوچکتر.
- ج – اگرچه به هر تقدیر پس از سلسله پادشاهی محلی اتابکان لر بزرگ، شاخههای آن نتوانستند یکپارچگی و همگرایی سابق را به دست آوردند امّا در ادامه با تلاش رهبران و فرماندهان و همراهی دلاوران و سلحشوران توانستند تا حدودی انسجام و هویت جمعی خویش را حفظ نمایند.
- د – چنانکه در پست ساختار سیاسی ایلات و طوایف هم ذکر شد اهمیت وجود حکومت از آن منظر است که گفته میشود انسان در هیبت موجودی اجتماعی نمیتواند به هدفهای مشترک دست یابد، مگر آنکه بهدرستی سازمان بیابد و قواعد معین طرز عمل را بپذیرد. کارگزاری که در سطح جامعه مسئول اجرای این قواعد و رفتار است و اطاعت را تأمین میکند، حکومت نامیده میشود.
- هـ – بایستی عنایت داشت عموم سران و رؤسای ایلات و طوایف لر از جمله بویراحمد علیرغم اختلافنظرها، سلایق متفاوت و حتّی چنددستگیهایی که داشتهاند، جملگی توان خویش را مصروف در راه حفظ موجودیت، ثبات و گسترش تبار خویش میکردهاند؛ در همین راستا تاریخ بستری برای سرمشق قرار دادن نقاط قوت و عبرت از گوشههای منفی آن برای نسل امروز است.
- و – مدنظر خواهد بود تا در گفتارهای جداگانه به معرفی و شناخت رهبران و فرماندهان سازمان سیاسی ایل بویراحمد در طول تاریخ پرداخته شود.
- ز – چنانکه در پست «ساختار سیاسی ایلات و طوایف» نیز آورده شد ایلخانان و ایلبیگیها در قامت سران ایلات بزرگ نقشآفرینی میکردهاند؛ در همین راستا به گفته پیران و بزرگان، از اواخر قاجاریه، بویراحمد و بهمئی دو ستون ایلخانی کهگیلویه بودهاند که تلاش داشتهاند یکپارچگی ایلات کهگیلویه را احیاء کنند؛ در بازه نخست به ایلخانیگری کریمخان بهادرالسلطنه و ایلبیگیگری حسینخان بهمئی، و در دوره دوّم با ایلخانیگری عبداللهخان ضرغامپور و ایلبیگیگری محمدعلیخان خلیلی.
- ح – مقصود از کهگیلویه مفهوم تاریخی آن اعم از جاکی (لیراوی – چهاربنیچه) و بابویی است. مجموعهای تاریخی که بخش کوهستانی آن در قرن اخیر در قالب ایلات ششگانه کهگیلویه سربرآورد. ضمناً قسمت ساحلی کهگیلویه همان لیراوی دشت است که بعدها در تقسیمات سیاسی کشوری دوره پهلوی ذیل استان بوشهر قرار گرفت.
به هر تقدیر دکتر صفینژاد در این رابطه مینویسند که ایل بویراحمد بزرگترین ایل کهگیلویه است. وسعت قلمرو آن حدود 6460 کیلومتر مربع و حدود 9/41 درصد پهنهی کهگیلویه را فراگرفته است. در [سال] 1346، در این پهنه بیش از 20000 خانوار سکونت داشتند که حدود 57 درصد (11460 خانوار) آنها کوچ میکردند و تعداد این کوچندگان در سال 1366 به 9222 خانوار تقلیل یافته بود.
در طول تاریخ منطقه، بویراحمدیها همیشه نقش عمده و کارسازی به عهده داشتند و پیوسته ایلات همسایه تصمیمات آنها را تأیید میکردند و کم و بیش خراجگزار آنها بودند. به همین دلیل است که پس از سال 1342، که جنگی بین ایلات منطقه و قوای مرکزی درگرفت که بویراحمدیها نقش عمدهای در آن داشتند، پس از شکست عشایر و تصمیم به مستقل کردن منطقه کهگیلویه تحت عنوان «فرمانداری کل»، برای دلجویی از بویراحمدیها منطقه را «فرمانداری کل کهگیلویه و بویراحمد» نامیدند. در صورتیکه بویراحمدیها همیشه در تاریخ حیات خود بخشی از کهگیلویه بودهاند.
ایشان همچنین بیان میدارند که زد و خورد بین ردههای مختلف ایلی پدیدهای معمولی بود که بیشتر بر سر مرتع صورت میگرفت. به گفته یکی از خوانین قبلی منطقه بویراحمد: در زمان پهلوی اول [رضاشاه]، ما شبها با لباس میخوابیدیم و تفنگ خود را زیر بالش میگذاشتیم تا اگر نیمههای شب به ما حمله کردند بتوانیم از خود دفاع کنیم. خانها با پیکها و فرستادههای خود اطراف را زیر نظر داشتند تا در صورت حمله غافلگیر نشوند.
همانگونه که در خط آخر توضیحات نمودار بالا هم توضیح داده شده دکتر صفینژاد در این رابطه مینویسند که دستهبندیهای ایلی، توطئهها، تصمیمات محرمانه، سیاستهای ایلی برای توسعه قدرت و داشتن مراتع بیشتر سرانجام به جنگ منتهی میشد، و بر اساس پژوهشهای محلی پژوهشگران در دو قرن اخیر، حدود 93 درصد خانها و کلانتران بویراحمدی در جنگ کشته شدهاند. [بیان دکتر صفینژاد یادآور همان مَثَل معروف مردم کهگیلویه است که میگوید «خان سی کشتنه». البته ناگفته نماند چنانکه در خط 27 از توضیحات عکس مذکور گفته شد عموم سران و رؤسای ایلات و طوایف لر از جمله بویراحمد علیرغم سلایق متفاوت، اختلافنظرها و حتی چنددستگیهایی که داشتهاند توان خویش را صرف حفظ موجودیت، ثبات و گسترش تبارشان میکردهاند]
در زمستان 1345 شمسی، گروه پژوهشی عشایری مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، به دوگنبدان و یاسوج کهگیلویه سفر کرد. سه سال قبل از آن، در سال 1342، ردههای قدرت عشایری پهنه فارس پس از جنگی سخت و بمبارانهای پیاپی قدرت حکومت مرکزی سرکوب شده بودند، ولی دورنمای قدرت و شیوه حکومت ایلی هنوز از هم گسیخته نشده بود. آنچه پژوهشگران یاد شده از شبکه قدرت عشایر بویراحمد به دست آوردند در نمودار زیر ثبت شده است.
تا سال 1342، در تمام کهگیلویه، ردههای قدرت عشایری فرمانروای سنتی سراسر منطقه بودند. در نظام سنتی عشایری مرتع زیربنای زندگی دامی را تعیین میکرد. مرتع و ابواب جمعی مربوط بدان جزو تیول خان محسوب میشد. زیرمجموعه هر ایلی چندین رده یا شاخه بود. در بویراحمد این زیرمجموعه یا رده را تیره مینامیدند. هر تیره در محل مشخصی با در اختیار داشتن پهنهای از مرتع تحت شرایطی به دامداری سنتی خود ادامه میداد. امنیت، حفاظت، کمکهای جنبی، جلوگیری از حوادث، مستقیم و غیرمستقیم به عهده خان بود؛ چون حق بهرهگیری از مرتع را با شرایط عرفی به همراه پیشکشهایی همه ساله به خان میدادند.
در سال 1342، در پی تصمیم حکومت مرکزی به اجرای اصلاحات ارضی، مراتع که زیربنای زندگی اقتصادی عشایر بود، بدون مطالعات ریشهای، ملی اعلان شد. ایلات مختلف فارس، قشقاییها، ممسنیها و ایلات کهگیلویه که با این کار مراتع خود را از دست میدادند، در مقابل اجرای این تصمیم ایستادند؛ زیرا در عشایر مرتع متعلق به شخص نیست بلکه متعلق به طایفه و اعضای آن رده است و فرد عشایری میتواند از مرتع مشترک برای دامهایش استفاده کند و از بهرهبرداری افرادی که عضو طایفه یا رده ایلی نبودند پیشگیری میشد.
عشایر در این نبرد نابرابر شکست خوردند. رأس هرم قدرت سنتی عشایر از هم پاشید، تودههای دامدار پایین هرم بدون سرپرست و در واقع یتیم شدند. نظام این فروپاشی بر اساس پژوهشهای میدانی در دو نمودار فوق مشخص شده است.
دکتر صفینژاد در ادامه ذکر میکنند که نوسان خانوارهای کوچندهی ایل بویراحمد طی سه سرشماری رسمی مرکز آمار ایران در جدول بالا مشخص شده است تا علاقمندان سیر نزولی خانوارهای کوچنده را ملاحظه فرمایند که طی حدود بیست سال تقریباً 40 درصد از خانوارهای کوچندهی بویراحمد کاسته شده است و اگر این نوسان بر همین منوال پیش رود، حدود پنجاه سال دیگر، شاید دیگر عشایر کوچندهای در منطقه یاد شده مشاهده نشود. در سال 1387، تعداد دام این خانوارها حدود 12 درصد بیشتر شده بود که به دلیل افزایش باران و رونق کیفی مرتع بوده است و ردههای کوچنده دام بیشتری را روانه مرتع کرده بودند.
۱- سلسله مراتب قدرت: به هر تقدیر، تا دهه چهل شمسی که ساختارهای سیاسی اجتماعی عشایر لر کماکان پابرجا بودند، قدرت در دست سران تیرهها و طایفهها قرار داشته که قدرت مشترک آنها در قدرت خان متبلور بوده است، قدرت در شبکه ساخت سیاسی ایل پراکنده و هرچه از رأس هرم قدرت به پایه آن نزدیک میشویم این پراکندگی بیشتر میشد، برای آگاهی از این سلسله ساختهای قدرتی که بر ساخت اجتماعی جامعه منطبق است مجریان قدرت سیاسی را از بالا تا پایین مورد به شرح زیر مورد بررسی قرار میدهیم:
- خان و ایلخان
- کِیْ و کلانتر
- کدخدا
- ریشسفید
- سرمال
خان: تصمیم گیرنده اصلی هر ایل خان بوده، مقام خانی بالاترین مقام ایلی است که بدست آوردن آن در شرایط معمول عشایری بین افراد ذکور خانواده خان موروثی بود، هم در منطقه کهگیلویه و هم در منطقه بویراحمد وضع به همین منوال بود منتها گهگاه خان در زمان حیاتش یکی از پسرها را بعنوان جانشین انتخاب مینمود، بسیار اتفاق افتاده که پسران بر سر خان شدن به دستهبندیهایی دست زدهاند و قتل و غارتهایی در این مورد ایجاد گردیده است.
در بویراحمد خان از رده «کی»ها انتخاب میگردید و تا آنجا که اطلاع در دست است خانهای منطقه از افراد ذکور خانوار گسترده کیها به خانی رسیدهاند. در سال 1309 شمسی فرمانده ژاندارمری منطقه برای تضعیف نمودن خان بویراحمد تصمیم داشت «کی اسد بهادر» کدخدای طایفه تامرادی را خان نماید بدین منظور نامهای رسمی بهنامبرده نوشته و او را «خان اسد بهادر» خطاب نمود ولی طایفه خود او زیر بار نرفته و کی اسد در مخالفت طایفه کشته شد.
خانها برای تحکیم موقعیت سیاسی خود سعی فراوان میکردند که نظر کدخدایان و سرپرستان تیرههای مختلف خود را موافق خویش نمایند و اگر در این راه موفق میشدند بمراتب بر قدرتشان افزوده میگردید و عکس آن از قدرتشان میکاست. برای انجام این عمل خان دو راه در پیش داشت یکی اینکه از طریق ازدواجهای پیاپی شبکه خویشاوندی خود را گسترش دهد و یا به توطئه و نفاق در طایفه دست زده موقعیت کدخدایان را متزلزل نموده تا بتواند نظر آنها را با نظریات خود هماهنگ نماید. در مورد اجرای این نظر گاهی جنگ درون گروهی نیز درمیگرفت.
در بویراحمد خانواده «کی ملک»، خان اصلی محسوب میشدند درصورتیکه خانهای دیگر منطقه کهگیلویه معمولاً تابع آنها بشمار میرفتند و در حقیقت خان بویراحمد «ایلخان» بود و خانهای کوچکتر و کم قدرتتر زیر نفوذ او بودند. خان بویراحمد با خانهای بانفوذ بصورتی خویشاوندی مینمود تا قدرت ایلخانی خود را حفظ نماید.
قلمرو هر خان محدوده جغرافیایی مربوط به تیرهها و طوایف ایل مربوط به خود او بود و معمولاً برای حفظ این محدوده به انواع خویشاوندی و پیمانهای سیاسی و خراج دادنها دست میزدند که در بین اکثر ایلات عمومیت داشت مثلاً:
ایلهای طیبی و دشمنزیاری برای حفظ موقعیت ایلی خود در گذشته دست به ابتکار تازهای زده بودند که شاید در نوع خود بینظیر باشد:
ایل دشمنزیاری با حدود 2000 خانوار که در سال 1346 حدود 90 درصد آن کوچ میکردند در سراسر منطقه شرقی و شمالی قلمرو جغرافیایی خود همسایه بویراحمدیها هستند، جمعیت آنها نسبت به جمعیت بویراحمدیها حدود 10 برابر کمتر است و به هیچ وجه یارای مقاومت در برابر آنها را ندارند از اینرو خانوارهای سادات قلمرو ایلی خود را که حدود ⅓ کل جمعیت ایل دشمنزیاری را تشکیل میدهد چه در سردسیر و چه در گرمسیر در سرحدات قابل نفوذ جغرافیایی خود متمرکز نمودهاند چون محلیان برای سادات احترام خاصی قائلند و برای غارت و یا جنگ با دشمنزیاری بایستی از سرحدات عبور نمایند ولی چون طوایف مختلف سادات بطور پراکنده در طلایههای ایلی (مرزها) زندگی مینمایند مهاجمین به خود اجازه نمیدهند که از داخل سکونتگاه سادات عبور نمایند مبادا به آنها زیانی برسد. سادات عباسی، سادات مشهدی و سادات اسماعیلی از شاخههای طایفه سادات دشمنزیاری هستند که در نقاط حساس و قابل عبور مرزی سکونت دارند.
طیبیها هم در قلمرو ایلی خود چنین سیاستی را اجرا نمودهاند زیرا در مرزهای آسیبپذیر شرقی خود که با بویراحمدیها طلایه مشترکی دارند سادات را متمرکز نمودهاند و چون بیش از همه از تامرادیهای بویراحمد وحشت داشتند سادات محمودی، سادات میرغالب و سادات میرسالار را در نوار مرزی شمال شرقی سکونت دادهاند.
کی، کلانتر، کدخدا: در گذشته کلانتران امور تیرهها را بعهده داشتند و از شاخه کیها انتخاب میشدند، در مواقع تصمیمگیری شورای کلانتران وظایف خان را مشخص مینمود، در زمان رضاشاه بمرور اصطلاح کلانتر از بین رفته و لغت کدخدا جانشین آن گردید و چون کدخداهای منتخب و منتصب در تیرههای مربوط از کیها بودند کی و کدخدا را مترادف میگرفتند.
هنگامیکه خان بمناسبتی سوار شده با تفنگچیها به طرفی حرکت میکرد کدخداهای معروف در رکابش حاضر میشدند و هر کدام تعدادی سوار کار آزموده نیز به همراه میآوردند. کی نصیر بهادر کدخدای تیره قدرتمند تامرادی، ملا ولی پناهی (کی ولی) کدخدای سیاستمدار قاید گیویهای بویراحمد سفلی، ملا قلندر انصاری کدخدای طایفه شیخ (شیخ ممو) و آقا محمدتقی خوبانی کدخدای طایفه آقاییهای بابکانی از مشهورترین کدخداهای بویراحمد سفلی بودند که در مسائل مهم منطقهای به همراه خان بوده و در کلیه تصمیمات سیاسی با خان به مشورت مینشستند و مشترکاً تصمیم میگرفتند.
به هنگام اخذ مالیات و یا غارت طایفهای موافقت این کدخدایان شرط بود، کدخدایانی که در جنگها و غارتهای مختلف شرکت میکردند به امتیازاتی نائل میشدند مثلاً خان پنجاه خیش گاو معافی به کدخدای مورد علاقه خود اهدا نموده کدخدا هم آن را به نسبتی بین اطرافیان خود که سوابق فداکاری داشتند تقسیم میکرد.
ریشسفید: در عشایر بویراحمد، هم سرپرستی تیره و هم سرپرستی طایفه بعهده کدخدا بود منتها کدخدایی که سرپرست تیره بود مقامش بسیار بالاتر و به خان نزدیکتر بود و کدخدایی که سرپرست طایفه بود تصمیمهای کدخدای تیره را بکار میبست و شورای کدخدایان طایفه خط مشی کدخدای تیره را مشخص مینمود.
کدخدای طایفه سرپرستی اولادهای مربوط به طایفه خود را بعهده داشت، هر اولاد دارای سرپرستی است که وی را «ریشسفید» آن اولاد مینامند. ریشسفید اولاد شدن موروثی و انتخابی نیست بلکه با فعالیت و آگاهی فرد از محیط عشایری خود در ارتباط است و در اصطلاح چنین فردی بایستی «حرف بزنتر» و «مردمدارتر» از دیگران باشد. تماس با غیرمحلیانی که به محل مسکونی اولاد وارد میشوند و پاسخگویی به نیازهای آنها از وظایف ریشسفید است.
در صورت لزوم شورای ریشسفیدان با حضور کدخدا تشکیل گردیده و نظرات یکدیگر را مورد بحث و بررسی قرار میدادند تا به تصمیم واحدی برسند و نتیجه تصمیم هرچه که بود در شورای بالاتری که از کدخدایان تشکیل میگردید مورد بحث و ارزیابی تازهتری قرار میگرفت.
سرمال: سرمال یا «گپ مال» یعنی سرپرست مال زیرا هرچند خانواری که تشکیل یک مال را میدهند فرد فعالی را از بین خود برای رسیدگی به امور مال انتخاب مینماید و نام کوچک چنین فردی به مال مربوط نیز اطلاق میگردد. [در گفتار مال ملا موسی، به یک نمونهی آن در ایل بهمئی اشاره شده است]
در صورت لزوم شورای سرمالان در حضور ریشسفید اولاد تشکیل گردیده و کلیه تصمیمهای مربوط مورد ارزیابی قرار میگیرد. در حال حاضر شورای سرمالان بیشتر برای کارهای ضروری مال از قبیل تاریخ کوچ، وضع علفچر، تعداد کوچکنندگان، چگونگی حرکت و یا توقف در ایل راه و امثال آن تصمیم میگیرد ولی در گذشته در صورت لزوم نماینده سرمالان در شورای طایفه شرکت میجست و به هنگام ضرورت شورای تیره تشکیل میگردید که کدخدایان در آن حضور به هم رسانیده، بعد از تبادل نظر تصمیمات شورا را در شورای نهایی که از کدخدایان (کی)ها تیرههای مختلف با حضور خان تشکیل میگردید پس از مشورتهای لازم در مورد اجرا یا عدم اجرای مسائل مورد بحث، تصمیم لازم اتخاذ میگردید.
معمولاً در این جلسات خطمشی و حدود کارهای خان مشخص و خطمشی خان مورد قبول و یا عدم قبول قرار میگرفت و کلیه پدیدههای ایلی از همین جا سرچشمه میگرفت.
۲- شناخت گروهی: دکتر صفینژاد در این رابطه بیان داشتهاند افراد ذکور گروههای مختلف طایفههایی که در منطقه بویراحمد زندگی مینمایند دارای یک پیشوند اسمی میباشند که عضویت آنها را به طایفه خاص محلی منطقهای بطور سنتی مشخص میدارد، اگر تیرههای مختلف منطقه بویراحمد را در نظر بگیریم پیشوند اسم کوچک اسامی مذکر تیره سادات با «سید» و تیره آقایی با «آقا» آغاز میگردد و حتی اولادهای طایفه هم دارای همین پیشوند میباشند مانند: اولاد آقا ایمور و یا اولاد آقا تیمور که هر دو اولادهایی از طایفه نرمابی تیره آقایی سررود بویراحمد میباشند. افراد مذکر اولادهای طایفه مشایخ تیره دشتموری بویراحمد سفلی هم نیز دارای چنین وضعی هستند زیرا نام کوچک افراد این طایفه را با «شیخ» و یا «ملا» صدا میزنند.
آنچه در منطقه قابل توجه و اهمیت است پیشوند «کی» و «کا» میباشد که بسیار رایج و موقعیت اجتماعی و سیاسی افراد را مشخص مینماید.
«کی»: کیها گروهی از سرپرستان تیرهها و کدخدایان طایفهها میباشند که لقب «کی» در خانواده آنها موروثی بوده و جز از راه وراثت هیچ فرد عادی به مقام «کی» بودن نمیرسد مگر در شرایط بسیار بسیار استثنایی.
در همین رابطه ناگفته نماند چنانکه دکتر الویا رسترپو همسر، همراه و همکار زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در سفرهای پژوهشی دهه چهل شمسی، در پایاننامه دکتری خویش اشاره میکند، یک «کی» همیشه کدخدا بوده است ولی یک کدخدا به ندرت «کی» بوده است. و این خود نشان از جایگاه خاص کیها نسبت به کدخداها در بویراحمد داشته است.
به هر روی لقب کی با نام کوچک افراد همراه است مانند:
- کی جانباز کدخدای طایفه قایدگیوی منطقه دشتروم بویراحمدعلیا (کی اللهقلی جانبازی از اولاد شهباز کدخدای جهانآباد دشتروم میباشد، کی عزیز، کی اسماعیل، کی ناصر، کی بهرام، کی ماندنی از دیگر کدخدایان دشتروم بشمار میروند)
- کی خورشید کدخدای طایفه قایدگیوی منطقه سفیدار بویراحمدعلیا
- کی سالار کدخدای طایفه طاس احمدی منطقه چنار بویراحمدسفلی
- کی بهرام کدخدای طایفه اولاد میرزاعلی منطقه زنگوا بویراحمدسفلی
- کی رشید کدخدای طایفه ملاکلبی منطقه چنار بویراحمدسفلی
- کی نصیر کدخدای طایفه تامرادی منطقه دمرود بویراحمدسفلی
- کی عطا کدخدای طایفه طاس احمدی منطقه دهدشت بویراحمدسفلی
خانی و کدخدایی و بطور کلی فرماندهی با دسته کیها است، شورای کدخدایان که در واقع اغلب کیها به تصمیمگیری میپردازند از اهمیت فراوانی برخوردار است.
در حال حاضر لقب کی در ایلهای بویراحمد، دشمنزیاری، طیبی و ممسنی بکار برده میشود ولی از اهمیت قبلی آن بمراتب کاسته گردیده است. در مناطقی که کی مصطلح است نقطه مقابل آن یعنی «کا» حتماً بکار برده میشود هرچند که در نگینتاجیها کا مصطلح است ولی خود میگفتند «در بین ما کی وجود ندارد».
امروزه در منطقه تیره بزرگی به نام «قایدگیوی» وجود دارد که در بویراحمدعلیا و سفلی پراکندهاند، کی خورشید یکی از کدخدایان قایدگیوی بویراحمدعلیا چنین میگفت:
«قایدگیویها نژاد خود را به «گیو» پهلوان شاهنامه نسبت میدهند و خود را «کیگیوی» میدانند، قبلاً در منطقه قاید وجود نداشته ولی معممین و روحانیون در اسناد محلی بجای «کی»، «قاید» مینوشتند و این موضوع در زمان رضاشاه عمومیت پیدا کرد و امروزه تیره کیگیوی را قاید گیوی مینویسند». (1362/4/25 سفیدار بویراحمد)
برخی از ملایان قایدگیوی شجره خود را تا هشت پشت برمیشمردند و جد بزرگ خود را «کی شهباز» میدانستند ولی آگاهترین کدخدای قایدگیوی که میگفتند شجره مکتوب در اختیار دارد، تا دوازده پشت خود را برمیشمرد. وی اظهار میداشت قدیمیترین جد مشترک قایدگیویها «کی محمدقاسم» نام داشته که بر اساس محاسبهای بین 300 تا 360 سال پیش میزیسته است. (در تاریخ 1346/4/29 آقایان «کی عزیز مجیدی» و «کی علی الهی» در «مورصفا» (حسین آباد سفلی) دشت روم شجرهنامه نیاکان خود را در اختیار نگارنده گذاردند که حدود 200 سال سوابق آنها را بازگو میکرد، کی عزیز اظهار داشت که شجره اصلی قایدگیویها نزد «ملا ولی پناهی» است، نگارنده ضمن مصاحبهای با ملا ولی پناهی (1346/5/23 دم چنار)، نامبرده به روشنی و ذهنی تا دوازده پشت قایدگیویها را به انضمام شاخههای مربوط و اماکن مسکونی هر دسته بیان داشت، من اصل شجرهنامه را ندیدم ولی در بعضی موارد گفتههای ملا ولی و کی عزیز در بالای شجره انطباق نداشت زیرا آقای پناهی، ملا مکی را فرزند کی شهباز میدانست در صورتیکه کی عزیز، ملا مکی را فرزند ملا غریب و نوه کی شهباز میگفت، ملا ولی پس از نابینا شدن در سال 1362 در قلمرو طایفهای خود بدرود حیات گفت.)
در سال 1346 قایدگیویها حدود 1800 خانوار شمارش شدند که در مناطق دشت روم، سفیدار و نقارخانه پراکنده بودند.
«ملا» و «کی»: در شجرهنامههای ضمیمه که متعلق به قایدگیویها است لقب «کی» و «ملا» در کنار هم دیده میشود، در این شجره و یا هر شجره دیگر تمامی خاندان ذکور «کی»ها مقلب به کی میگردند و «کی» بودن در خاندان آنها موروثی بوده ولی در عشایر سواد داشتن بقدری اهمیت داشت که لقب کی را تحتالشعاع قرار میداده و ترجیح میدادند که باسوادان را «ملا» خطاب نمایند در صورتیکه قبل از ملا شدن کی بودهاند و فرزندان آنها نیز کی بوده و امکان ملا شدن یا باسواد شدن هم برای آنها بوده است مانند «کی خلیفه» فرزند ملا ولی پناهی، «کی شیرخان» فرزند ملا ماندنی و یا «کی جونباز (جانباز)»، «کی علیباز»، «کی سهراب» فرزندان ملا شهباز قایدگیوی که اولی در نقارخانه و بقیه در مناطق مختلف دشتروم بسر میبرند.
«کی» و «کا»: با نظری به شجرهنامه قایدگیویها پیشوند اسامی خوانین را با «ملا»، «کی» و «کا» مشاهده میکنیم که شرح ملا و کی گذشت ولی اینکه چرا گاهی برای خوانین پیشوند «کا» بکار برده شده این است که:
گاهی فردی از خانواده کیها بمناسبتی کار در دستگاه خان را میپذیرد و در کنار عملههای مخصوص خان قرار میگیرد در این صورت فرد مذکور موقعیت «کی» بودن خود را از است داده و «کا» خطاب میگردد اگر فرزند چنین فردی چون پدرش در دستگاه خان باقی مانده و از نعم سفره خان بهره میگرفت او را هم «کا» خطاب میکردند ولی بمحض اینکه این افراد و یا فرزندان آنها به میان طایفه خود باز میگشتند و استقلال خود را باز مییافتند مجدداً لقب «کی» بدانها اطلاق میگردید و در واقع این افراد همیشه بالقوه کی بودند ولی تا هنگامی که در دستگاه خان باقی میماندند کا خطاب میشدند و نمونههای آن را در شجرهنامه قایدگیویها مشاهده میکنیم.
«کا»: تقریباً تمامی مردان طوایف مختلف [استان] کهگیلویه و بویراحمد (بجز سادات و آقایی) را «کا»ها تشکیل میدهند، لقب کا با نام کوچک افراد ذکور همراه است مانند: «کا بهرام»، «کا فیروز»، «کا دهراب»، «کا ایمور» و…
کلمه کا مترادف با کلمه آقا در شهر است که به هر فرد مذکری اطلاق میگردد، گاهی فردی از ردیف کاها بمناسبت فداکاری و جانبازیهای چشمگیر و رشادتهای خارقالعاده در جنگهای سیاسی و منطقهای به لقب «کی» مفتخر میگردد، در تاریخ بویراحمد فقط یک مورد سراغ داریم که فردی بدین مقام مفتخر شده است.
کا لهراسب یکی از جنگیترین، ورزیدهترین، با وفاترین و نترسترین فرد بویراحمدیها بود که به تنهایی در کوههای منطقه انبوهی از دشمن را میشکست، در جنگی که بین بویراحمدیها و قوای دولتی در زمان رضاشاه (در سال 1307 شمسی و در سال 1309 در تنگ تامرادی) رخ داد کا لهراسب و چند نفر از دستیارانش عرصه را بر ارتش قدرتمند دولتی تنگ نموده بود و سرانجام به دست یکی از اطرافیان خود کشته میشود. محلیان اشعار فراوانی را به یاد او ساخته و زمزمه میکنند و پس از مرگش به «کی لهراسب» مشهور میگردد.
در پایان و از برای حسن ختام مجدداً گرامی داشته میشود یاد و خاطره تمام درگذشتگانی که دل در گرو سربلندی و سعادت تبار کهن لر و لرتباران داشتند و بر همان سیرت چهره در نقاب خاک کشیدند.
سلام خسته نباشید تشکر از مطلبتون
ببخشید دوتا سوال داشتم . آیا لرها آریایی هستند؟ یعنی با مهاجرت آریایی ها اومدند یا ایلامی بودن و خود در ایران بودن.
و اینکه همه اقوام ایرانی آریایی هستند یا خیر فقط فارس ها آریاییند و دیگر قوم ها اریایی نیستند ممنون میشم جواب بدین
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین موضوع ارائه میگردد:
1- درباره اینکه لرها، فارسها و حتی کردها آریایی هستند یا خیر بایستی گفت وقتی سخن از تاریخ دور و دراز به میان میآید، همانطور که مکرر گفته شد نمیتوان با قطعیت و یقین اقوام مذکور را از بازماندگان اقوام کهن همچون آریاییها و عیلامیها دانست اما با عنایت بدینکه سرزمین لر، فارس و کرد در گذشته مأمن عیلامیها، کاسیها، هخامنشیان، مادها و ساسانیان بوده است، میتوان در قامت یک نظریه آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه، لرها، فارسها و کردها را بازماندگانی از آریاییها، عیلامیان و کاسیان و دیگر اقوام بومی تلقی کرد. ضمن اینکه بهنظر میرسد فارس در معنای «قومی خاص از ایرانیان» مفهومی جدید و مربوط به یکی دو قرن اخیر بوده باشد.
2- درباره مهاجر بودن یا نبودن آریاییها نمیتوان با قطعیت اظهارنظر نمود زیرا اخیراً بحثهایی به گوش میرسد که بر شبهات افزوده؛ و اصولاً بهعنوان یک قاعده کلی میبایست اشاره کرد که تاریخ قدیمی و کهن آمیخته با شک و شبهه است.
3- تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای امروزی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
4- چنانکه در گفتار «تاریخ کوچندگی در ایران» ذکر شده میتوان یکی از شواهد ارتباط میان مردم لر و مادها را موگوییهای چهارلنگ بختیاری دانست زیرا یکی از طوایف ماد، «ماگوئی» نام داشته که شباهت بالایی با عنوان «موگوئی» چهارلنگ بختیاری دارد؛ از دیگر سو کاربرد واژههای کهن آریایی – اوستایی «ویس»، «گئو» و «دهیو/داهه» با حوزه معنایی نزدیک و همسو در بین مردم لر خود میتواند شاهدی دیگر از همان ریشههای باستانی باشد. البته ناگفته نماند از برای شاخص، عناصر فرهنگی عیلامی را نیز میتوان در میان لرها مدنظر قرار داد همانگونه که بهعنوان مثال در پست «نژاد قوم لر» به نقل از دکتر سکندر اماناللهی بهاروند پرسشی درخصوص احترام به مار در قامت عنصر مشترک لری – عیلامی شده است.
5- خیر! بعید است بتوان گفت همه اقوام ایرانی منتسب به آریاییها باشند زیرا ایرانیان متشکل از گروههایی چون عربها و ترکها نیز هستند که اتفاقاً در این بین لرها و عربها روابط تاریخی قابلتوجهی با یکدیگر داشتهاند. همچنین در چارچوب نظریات تاریخی، آریایی بودن فقط متوجه فارسها نبوده بلکه شامل لرها و کردها هم میگردد.
در پایان ازنو یادآوری میگردد هرچند به نظر میرسد تب و تابی میان فعالین اجتماعی فرهنگی ایرانی برای تأکید زیاد درباره انتساب به اقوام باستانی چون عیلامی، کاسی، پارس، ماد، پارت و غیره در قرن اخیر بالا گرفته، امّا آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی عیلامی، کاسی، پارس، ماد و پارت بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال ۳۰۰ هجری را میتوان آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که اکثریت گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری ببعد) میپردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق سرزمین لر (لرستان بزرگ) است.
بله درست میفرمایید . فقط. سایت بهمئی دات کام. بدرستی اطلاعات تاریخی را در خدمت مردم میگذارند برای همین من از شما سوال میکنم بقیه سایت ها درست نیستند … خیلی متشکرم از شما .
سلام
ضمن سپاس از نظر لطف و ابراز محبت آن مخاطب محترم، مجدداً با عنایت به گفت و شنودهای فراوان صورت گرفته در فضای مجازی و نیز مکتوبات متأخر نویسندگان و پژوهشگران درباره انتساب اقوام فعلی به گروههای باستانی چون عیلامیها، کاسیها، پارسها، مادها، پارتها و غیره، توجهات را بدین مورد جلب مینماید که بهنظر میرسد، نه همه امّا بخش مهّمی از نظریات مطرح شده، ریشه در سیاستهای یکصدسال اخیر کشور و مشخصاً دو حوزه زیر دارد:
الف) پروژه ملتسازی
ب) تبعیضهای صورت گرفته
به هر تقدیر شاید بعدتر بهطور مفصلتر بدین امر پرداخته شود تا بیشتر مورد واکاوی و تبیین قرار گیرد.
سلام. کی ملک خیلی اولاد داشته الان جمعیت شون یه طایفه بزرگ است فرزندان خان اولاد بزرگ تر خان میشد و فرزندان کوچک تر لقب کی داشتن برای همین از طایفه کی ملک فقط خوانین رو میشناسیم بقیه اولاد کی ملک رو درباره ش چیزی میدونی؟
سلام
ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم:
1- بله! به نظر میرسد تمرکز نمودار درختی ارائه شده بر شخصیتهایی بوده که صاحب جایگاه خانی گشتهاند.
2- گفته میشود مابین کی ملک اول (ملکشاه بویراحمدی) و کی ملک دوم چند نسل از قلم افتاده است.
3- اگرچه درباره کلیّت سایر فرزندان کی ملک دوم فعلاً تحقیقاتی صورت نگرفته و مدنظر میباشد تا در صورت امکان بدان پرداخته شود؛ امّا در خطوط ۲۱، ۲۴ و ۲۵ از توضیحات تصویر نسبنامه خوانین ایل بویراحمد به ترتیب به «بیبیهما دختر خداکرمخان»، «کربلایی بیبی بیگم و بیبی زینب دختران کریمخان بهادرالسلطنه» و «بیبی بیگمجان دختر محمدحسینخان» اشاره شده است.
ضمناً بیبیهما، مادربزرگ پدریِ مادر پدربزرگ نگارنده میباشد. غفران و رحمت الهی را برای تمام درگذشتگان تبار بزرگ لر، بهویژه بهمئی و بویراحمد از درگاه حضرت حق خواستار است.
تکمله: ترتیب خطوط مورد اشاره درباره دختران خوانین بویراحمدی در کامنت پیشین مربوط به تصویر نسبنامه خوانین ایل بویراحمد میباشد که عکس مذکور ساعاتی قبل در تاریخ ۱۴۰۳/۰۴/۱۵ با انتشار اصلاحیه تکمیلی آن در گفتار بالا جایگزین شده و ترتیب خطهای مورد نظر به ۲۶، ۲۷ و ۲۸ تغییر یافته است.
سلام ببخشید آیا میر حسین پرویز هم جز کدخدایان منطقه سادات چاهن بوده یا بویر احمد لطفا اگر میدانی بهم بگو
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای پرویز
متأسفانه هم اکنون اطلاعی درباره ایشان در دست نمیباشد اما پرسش جنابعالی مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب اطلاعات لازم به آگاهی برسد. ضمناً حال که از سادات چاهن سخن به میان آمد خالی از لطف نیست به اطلاعات ارائه شده توسط تیم پژوهشی گروه عشایری مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران به سرپرستی زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در سفر مطالعاتی به کهگیلویه اشاره گردد که مشخصات سادات چاهن از طوایف مستقل بویراحمد سفلی را در سال ۱۳۴۷ (حدود ۵۰ سال قبل) به شرح زیر آورده است:
جمعیت: ۳۰۰ خانوار
سردسیر: سیاه کوه و مدفری
گرمسیر: چاهن خداخاست، خداخاست، زیرنا و پوله قربانی
سلام . طایفه تاسیداحمدی یا همون تاس احمدی یه تشکل واحد ایلی در کهگیلویه و بویراحمد بوده و از سرحد تا گرمسیر طبق اسناد و گواه تاریخ یک کدخدا داشته . نخست محمد زکی بزرگ که بنیان گذار ایلات دشتموری بودن حدودا ۲۵ سال..سپس کی مکی فرزند ایشان که به مدت دو سال کدخدا بودند و در ۱۳۰۹کشته شدن. بعد از ایشان کی رستم برادر ایشان به مدت یک سال. پس از کشته شدن کی رستم طایفه تا سالها مورد تاخ و تاز طوایف همجوار از ایلات اقایی و چرام و کی گیوی و غیره بود ….سپس کی عزیز الله عزیزی از سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۸ کدخدا بودن … و در نهایت کوچترین فرزند کی محمد زکی ، کی فرجالله عزیزی از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۴۲ روی کاغذ( اجرایی شدن انقلاب سفید ) اما در واقعیت تا ۱۳۵۷( ۳۹ سال) کدخدا واحد تاس احمدی از دهدشت و مهد و فشیان تا قریه دمچنار بودند… مرحوم کی سالار عزیزی انسان بزرگ و پراوازه بودند ، اما ایسان فرزند کدخدا (کی مکی) بودن و حکم کدخدایی نداشتند
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای اهورا
ضمن تشکر از توجه جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده، چنانکه بارها گفته شد هدف از راهاندازی این پایگاه کسب آگاهی از هویت و اصالتها میباشد تا بتوان در پرتو تبادلنظر و گفتگو، شناختی بهتر از یکدیگر به دست داد؛ در همین راستا بیان دیدگاههای مختلف میتواند راهگشا باشد.
به هر صورت ازنو به یاد میآورد سلسله پستهای شناخت سازمان سیاسی ایلات بویراحمد، بهمئی و بختیاری در واقع مقدمهای کوتاه و گذرا در باب کسب شناختی مقدماتی از کلیات موضوع است، گویی پرداختن به رهبران ردهها به ویژه شاهان، والیان و خوانین در سازمان سیاسی جامعه تاریخی لر از جمله بویراحمد در قالب گفتارهای جداگانه مدنظر بوده و میباشد، بنابراین در آن مجالها بدین مسائل به طور مفصلتر پرداخته و طبعاً بستر گفتگو و تبادلنظر مهیا خواهد بود.
سلام من نوازندگان حسین بهایی هستم زادگاه پدربزرگ لکک است اطلاعاتی می خواستم ؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای سنعلی
لطفاً آن برادر محترم اطلاعات مبسوطتری ارائه نماید مثلاً منظور از واژههای «نوازندگان» و «بهایی» (مذهب بهایی یا نام خانوادگی بهایی) چیست؟