با عنایت بدینکه اساسیترین ویژگی ایلات و عشایر، نظام سیاسی اجتماعی آنان بوده است و در ادامه گفتار پیشین، در این مجال به چارچوبهای مذکور در لر بزرگ پرداخته میشود. ویژگیهایی که تا دهه چهل شمسی کماکان پابرجا بودند امّا پساز اجرای سیاست اصلاحات ارضی، ایلات و طوایف نظام سیاسی خویش را به کل از دست داده و سازمان اجتماعی آنان هم با سرعت بیشتری در مسیر رنگ باختن قرار گرفت.
لر بزرگ: دکتر جواد صفینژاد بیان میدارند لرها قوم کهنی هستند که از سال 300 هجری [بیش از 1100 سال پیش] از حکومتشان اطلاعات ارزشمندی در دست است؛ امری که قدمت تاریخی آنها را مشخص میدارد.
ایشان ذکر نمودهاند که در سال مذکور فرمانده و سرپرست تمام منطقه لرنشین ایران فوت شد. ریشسفیدان و بزرگان عشایر لر در نشستی میخواستند درباره فرمانروای جدید تصمیم بگیرند، سرپرست فوت شده دو پسر داشت به نام های بدر و منصور.
به دلیل وسعت سرزمین لرنشین، ابوابجمعی لرها به دو قسمت تقسیم شد. بنا بر رأی ریشسفیدان، رودخانه دز مرز بین دو قسمت تعیین شد: قسمت شرقی رود دز به پسر بزرگتر، بدر داده شد و قسمت غربی به پسر کوچکتر، منصور.
در قسمت شرقی، امروزه لرهای بختیاری، ایلات کهگیلویه، عشایر ممسنی و حیات داوودی سکونت دارند که هرکدام واحدی است مستقل. به دلیل بزرگی جمعیت بختیاریها، حکمران واقعی آنها بودند [پیشتر از این جایگاه با عنوان برادر بزرگتر در لر بزرگ یاد شده بود] به مرکزیت دِهکُرد و چلگرد که بیشتر سردسیر است و گرمسیر آنها شمال خوزستان است.
قسمت غربی [یا همان لر کوچک] به مرکزیت خرمآباد و ایلام دو قسمت پیشکوه و پشتکوه را شامل میشود که مدنظر بوده و میباشد تا در آینده به جنبههای گوناگون شناختی آن پرداخته شود.
با ذکر مقدمهی فوق، در ادامه مجال حاضر، مطالب عمدتاً بر اساس مکتوبات دکتر جواد صفینژاد از همراهان زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل شمسی استوار، و تلاش میشود تا نمایی کلی از چارچوب نظام اجتماعی ایلات و طوایف لر بزرگ به دست داده شود. ضمن اینکه پیش از پرداختن به اصل مبحث چند نکته یادآوری میگردد:
- الف – همانگونه که پیشتر اشاره گشت، «لر بزرگ» و «لر کوچک» دو مفهوم تاریخی میباشند که ریشه در سال 300 هجری دارند. این نامگذاری نه به معنای برتری بلکه اشاره به سن دو شخصیت خاص (فرزندان فرمانروای لرستان بزرگ) دارد که در سال مذکور حاکم بر سرزمین لر گشتند: «بدر» برادر بزرگتر و «منصور» برادر کوچکتر.
- ب – شناخت تاریخ، جغرافیا و طوایف شاخههای لرتبار اعم از لر بزرگ و لر کوچک، لازم و پسندیده بوده امّا در کنار کسب این آگاهیها، بایستی به یاد آورد که لرها در گذشته تاریخی خویش دارای حکمرانی واحد و ریشههای مشترک بودهاند بنابراین در مرتبه بالاتر، همگرایی گروههای مختلف لر قرار دارد. ناگفته پیداست تعصب بر ساختهای ایلی و طایفهای در صورتیکه به مواجهه منفی و ایجاد زاویه با دیگر همتباران منجر شود، گام برداشتن در مسیر درست نمیباشد.
- ج – در این مجال نگاهی کلی به ساختارهای مذکور میگردد امّا در میان ایلات و طوایف مختلف ممکن است در مواردی تفاوتهایی وجود داشته باشد. مثلاً در ایل بویراحمد و نیز به روایتی ایل بهمئی، تیره قبل از طایفه جای میگیرد.
- د – با توجه به همسایگی و اشتراکات میان قشقاییها و ایلات و طوایف لر بزرگ و بهویژه کهگیلویه و ممسنی، اشاراتی گذرا به نظام اجتماعی سنتی ایل قشقایی نیز خواهد شد.
ردههای ایلی در لر بزرگ: دکتر صفینژاد در این باره مینویسند که لازم است تقسیمات دستهها و ردههای درونی این جامعه را بررسی کنیم و به تعریف ایل و ردهها و شاخههای مختلف مربوط بدان بپردازیم. ایشان ردههای ایل، طایفه، تیره، تش، اولاد و خانوار را در سلسله مراتب اجتماعی لر بزرگ به دست میدهند.
۱- ایل: ایل به دسته یا گروهی از جامعه عشایری اطلاق میگردد که در محدوده جغرافیایی مشخصی با فرهنگ و زبان مشترک، در وحدت سنتی به سر میبرند. وحدت و یکپارچگی یک ایل ممکن است بر اساس تاریخ و نیای مشترک (آرمانی، واقعی و سببی) بنا شده باشد، ولی گاهی ممکن است این وحدت در یک محدوده جغرافیایی وحدت سیاسی باشد که در این صورت ردهها یا طوایفی که در زیر ایل قرار میگیرند تاریخ و نیای مشترک نخواهند داشت و در یک مقطع زمانی به عللی تاریخشان به هم پیوند خورده است؛ مانند وحدت سیاسی شاخههای مختلف ایل بویراحمد.
سرپرست، رهبر و فرمانده سیاسی ایل «خان» بود. خان سرپرستی محلی بود، عضو شاخهای از همان ایل که با فرهنگ، تاریخ و مسائل مربوط به ایل آگاهی ریشهای داشت. مقامش موروثی و مورد احترام و اعتقاد اعضای ایل بود. خان رئیس امور سیاسی، نظامی و مظهر وحدت و یکپارچگی ایل بود و بر کلیه کلانتران و طوایف ریاست عالیه داشت. وی نماینده رسمی و حقوقی ایل در برابر پیشامدهای خارج از ایل بود، هرچند که تصمیمات سیاسی متخذه در ایل شورایی بود ولی با مسئولیت خان به اجرا در میآمد.
کلیه اراضی، املاک و مراتع عشایری تحت تیول (تیول: آبِ ملک مرتع و زمینی است که با موافقت حکومت مرکزی در تصرف خان قرار میگرفت و خان از درآمد حاصله هزینههای ابواب جمعی ایل را تأمین میکرد) خان بود و با در اختیار گذاشتن قطعاتی از آن در اختیار کوچکترین ردههای ایلی مالیاتهای سنتی از زمینهای زراعی و حق چرای مرتع دریافت میداشت. ولی در مقابل امنیت افراد و اموال آنها را در نظر داشت و فراموش نمیکرد که طبق توافق با حکومت مرکزی بخشی از این مالیاتها را باید به مرکز بپردازد که مقدار آن قبلاً مورد قبول طرفین قرار گرفته بود؛ زیرا حکم خانی از طرف حکومت مرکزی صادر و ابلاغ میگردید و تخطی از قراردادهای فیمابین مشکلاتی برای خان ایجاد میکرد.
اگر چند ایل کوچک در یک محدوده جغرافیایی و در کنار یکدیگر زندگی میکردند طبیعی بود که یکی از آنها به عللی نسبت به دیگران برتری مییافت (از نظر مالی، قدرت، سیاسی، نفوذ و غیره). اگر این برتری مورد تأیید حکومت وقت قرار میگرفت، حکم ایلخانی، برای خان صادر میشد. ایلخانان به قدری قدرت داشتند که گاهی حکومت مرکزی را هم تهدید میکردند.
در زمان قاجاریه، به معاون ایلخان ایلبیگ میگفتند. ایلبیگ از خویشان و نزدیکان خان بود و مورد تأیید حکومت مرکزی هم قرار میگرفت. رسیدگی به امور داخلی ایل، جمعآوری مالیات، تجهیز قوا، کارهای اداری ایل، تنظیم امور املاک و رسیدگی به سرپرستی طوایف مختلف از جمله وظایف ایلبیگ بود.
واژه «ایل»، «خان» و «ایلخان» ترکی مغولی است که از زمان مغول به بعد در ایران متداول شد و قبل از آن واژه «خیل» به جای ایل و «سرخیل» به جای خان به کار میرفت که هنوز هم در برخی از نقاط شرقی ایران به خصوص خراسان شمالی (اطراف قوچان) متداول است.
۲- طایفه: اولین رده پس از ایل طایفه است. هر ایل چندین طایفه دارد که جمعیت طوایف در مجموع جمعیت ایل را تشکیل میدهد. هر طایفه وحدت جغرافیایی، تاریخ، فرهنگ، زبان و نیای مشترکی (آرمانی، واقعی و سببی) دارد.
طایفه واحدی است سیاسی و هماهنگ کننده سیاست ایلی میان ردههای تابعه (تیره) و انعکاس دهنده ردههای تابعه به مقام تصمیمگیری و به کارگیری عکسالعمل مربوط بدان.
در بررسی طوایف گاهی به واژه «طایفه مستقل» نیز برمیخوریم. معمولاً طوایف مستقل در کنار طوایف اصلی در منطقه جغرافیایی ایل مربوط و زیرنظر و حمایت سرپرست ایل، ولی مستقل به زندگی عشایری خود ادامه میدهند. معمولاً اینگونه طوایف حاکی از ایلهای منقرض شده یا کوچ کردهای هستند که ریشههای تاریخی کهنی دارند، مانند زیلاییهای بویراحمد که طایفهای از ایل بزرگ و منقرض شده «نوئی»اند و امروزه در محدوده جغرافیایی بویراحمد و زیرنظر سرپرست قبلی بویراحمد سفلا زندگی میکنند و خود تقسیمات درون طایفهای دارند.
قبلاً (تا دهه چهل شمسی) هر طایفه سرپرستی به نام «کلانتر» داشت که خان یا ایلخان او را منصوب میکرد. کلانتران از منسوبین و افراد نزدیک به خان بودند که در پیامدهای سیاسی خان را تأیید میکردند و اگر این تأیید صورت نمیگرفت به دستهبندیهایی در داخل ایل میانجامید که ممکن بود به جنگ، کوچ دائمی، از هم گسیختگی طایفهای و قتل و غارت میانجامید. [قابل ذکر است در ایل بهمئی پس از خوانین، کدخداها قرار داشتند و منصب کلانتر وجود نداشت]
طایفه مستقل: طوایف مستقل به طایفههایی اطلاق میشود که بر اثر رویدادهای تاریخی قدرت سیاسی نظامی ایل متبوع آنها از بین رفته، ولی ردههای تابعه در قلمرو اجدادی خود باقی ماندهاند و زیر نفوذ ایل غالب قرار گرفته و خراجگذار آنها شدهاند. طوایف مستقل را میتوان به دو دسته تقسیم نمود.
دسته اوّل ردههایی که پس از شکست ایل متبوع، خود را وابسته به ایل غالب میداند و رده خود را ردهای از ایل غالب به شمار میآورد، مانند اولاد آشیری که امروزه خود را ردهای از طایفه طاساحمدی تیره دشت موری – بویراحمد سفلا میداند. قلمرو سنتی سردسیری آنها دم چنار و قلمرو گرمسیری آنها سمغان دهدشت است. منابع جدید همهی آنها را از شاخهای از بویراحمدیها میدانند، در صورتیکه در اصل اولادی از نوییها بودهاند و این آگاهی جز با پژوهشهای ریشهای حاصل نمیشود.
دسته دوم ردههایی هستند که در هیچ شرایطی حاضر نیستند وابستگی و قومیت اوّلیه خود را از دست بدهند. ردههای این دسته در کهگیلویه فراواناند، ولی شناسایی ریشهای آنها بسیار مشکل است، در اسناد کهن منطقه نام آنها یافت میشود. بارزترین این ردهها نوییهای بویراحمد سفلا هستند که در شمال بویراحمد پراکندهاند و با افتخار خود را نویی میدانند. نوییها تا اواخر دوران قاجار در منطقه ایل بزرگی بودند ولی بر اثر جنگها و پیامدهای تاریخی با شکست مواجه شدند و مرکز آنها که پیلی (ضرغامآباد) باشد به دست بویراحمدیها افتاد و مرکزیت و قدرت آنها از بین رفت.
آرندیهای چرام، بادلانیها و شولیهای بویراحمد سفلا، تیلهکوهیهای سرچنار و طیبی گرمسیری اطراف لنده، سبوئیهای ساکن در سرتنگ سبو در بویراحمد، سرکوهکیهای لوداب و کماییهای بهمئی را میتوان از طوایف کهن و مستقل منطقه کهگیلویه نامید، زیرا نام آنها در طومار دشمن زیاری عهد صفویه آمده است و امروزه به عنوان طوایف مستقل از آنها یاد میشود.
در بررسی تاریخی محلی برخی از این ردهها، میتوان کمی به گذشته آنها پیبرد، مثلاً کماییهای بهمئی که در پنج منطقه بهمئی سکونت دارند ردههایی از امیریهای بهمئیاند که نژاد آنها بختیاری است و مالامیری (مالمیری) هستند. سرکوهکیها به سه دسته تقسیم میشوند و هر دسته در مناطقی از لوداب، کریک سیسخت و سوق طیبی سکونت دارند. تیلهکوهیها که رده بزرگی از کردان آذربایجان غربیاند و در منطقه کهگیلویه از نوکربابهای خوانین بویراحمد بودند، همه از ردههای مستقل کنونی بویراحمد و کهگیلویهاند.
نکته: به گفته پیران و بزرگان و نیز منابع مکتوب تاریخی دستکم از دوره قاجار ببعد، در سازمان ایلی بهمئی همانند ایل بویراحمد، خبری از طوایف مستقل نبوده است. امّا همانگونه که به نقل از دکتر صفینژاد بهدرستی بیان شده، پیران و بزرگان هم از کمایی باعنوان «طایفه کهنه بهمئی» یاد کردهاند که خود میتواند نشانگر قدمت کماییها باشد.
۳- تیره: هر طایفه به چندین تیره تقسیم میشود، تیره یک اجتماع انسانی ذهنی است که در یک مقطع زمانی همه ابعاد آن قابل رؤیت نیست. تیره یک واحد سیاسی و اداری طایفه است که تصمیمات آن باید با تصمیم طایفه و ایل هماهنگ باشد. شاخههای مختلف تیره دارای نیا (تبار)، تاریخ و فرهنگ مشترکاند که این اشتراک در تیره به هم گره میخورد.
ریاست تیره با کدخداست که مراکز قدرت ایلی وی را انتخاب و منصوب میکردند. حل و فصل کلیه امور مربوط به تیره با کدخدا بود. وی تصمیمات کلانتر را که در رده بالاتر از خود قرار داشت به ردههای پایینتر منتقل و اجرا میکرد و پیامدها را به کلانتر گزارش میداد، زیرا وی به پشتوانه سیاسی و حمایت کلانتر متکی بود. در مواقع لزوم شورای تیرهها به ریاست کلانتر تشکیل میشد و وظایف و ابعاد کار کدخدایان را مشخص میکرد.
ابواب جمعی هر تیره (جمعیت، تفنگچی، زمین زراعی، دام و غیره) ثروت و قدرت کدخدای هر تیره را مشخص میکرد و کلانتر و خان بر این قدرت و رفتارشان کاملاً آگاهی داشتند و هیچ گاه اسباب رنجش کدخدای باقدرت را فراهم نمیآوردند. گاهی بر سر اختلافات داخلی بین تیرهها دو دستگی ایجاد میشد که در این صورت تیره و کلیه ابواب جمعی آن به دو قسمت تقسیم میشد. تیره جدیدی با نام جدیدی به وجود میآید که خویشاوند بودند و در کنار هم به زندگی عشایری خود ادامه میدادند.
۴- تش (رده اوّل پس از تیره): هر تیره به ردههای فرعی چندی تقسیم میشود که این رده در قشقاییها «بنکو»، در لر کوچک پیشکوه «حسنوند»، «یوسفوند»، «کولیوند» و «بهاروند»، «هوز»، در کردهای کلهر «خِل» و در عشایر آذربایجان غربی «باو» نامیده میشود. در اینجا واژه «تش»، اصطلاح لرهای بختیاری، را برگزیدیم.
تش هم، مانند تیره ، واحدی است ذهنی با این مفهوم که به مناسبت وسعت و پراکندگی ابواب جمعی در یک مقطع زمانی همه اجزاء آن قابل رؤیت نیست. غالب افراد تش اصیل، خویشاوند و دارای نیای مشترکاند، در مسائل مربوط به دامداری و کشاورزی توافق نزدیک دارند، مراتع آنها مشترک و تصمیماتشان در مورد پیامدها نیز مشترک است. خانوارهای عضو یک تش به چندین شاخه یا رده دوم (اولاد) تقسیم میشوندکه در نقاط مختلف ولی نزدیک به هم پراکندهاند، یعنی به صورت سنتی وحدت جغرافیایی دارند.
سرپرستی هر تش به عهده فرد فعال و کاردان عضو همان تش است که به ریشسفید مشهور است. کار ریشسفید حل و فصل کلیه امور مربوط به تش است که خود از کدخدای تیره دستور میگیرد. رؤسای خانوار همان تش، ریش سفید را انتخاب میکنند.
۵- اولاد (رده دوم پس از تیره): هر تش به چندین رده تقسیم میشود که در هر ایل نام ویژهای دارد. واژه اولاد اصطلاح عشایر بختیاری و بویراحمدیهای کهگیلویه است [بهمئیها بدان دهه میگویند]. هر اولاد از دهها خانوار تشکیل شده است که با هم خویشاوند نزدیک با تبار مشترکاند، منتها این خویشاوندی در ردههای بالاتر به نسبت کم رنگ تر میشود. اولادها دارای فرهنگ و سوابق تاریخی مشترکی هستند که با فرهنگ و سوابق تاریخی ردههای بالاتر در ارتباط است.
اعضای هر اولاد در واحد جغرافیایی معینی کنار هم زندگی میکنند و مرتع مشترکی نیز دارند که قسمتی از مرتع مشترک طایفه است. خانوارهای هر اولاد به اتفاق کوچ میکنند و در سردسیر و گرمسیر منافع مشترکی دارند. سیاه چادرهایشان را کنار هم یا نزدیک به هم برپا میدارند و همیاری و همکاری نزدیکی میان آنها وجود دارد. دارای سرپرستی به نام ریشسفیدند که کلیه کارهای مربوط به اولاد زیر نظر او حل و فصل میگردد. وی رابط سیاسی بین اولاد و تش است، و مورد تأیید سرپرست تش.
در جوامع سنتی ایلی معمولاً ساکنان دهی از یک اولادند و امکان دارد عدهای به عنوان وابسته با اجازه اعضای اصلی و در کنار آنها و برای آنها فعالیت کنند و بخشی از آنها روابط خویشاوندی با اعضای اصیل اولاد نیز دارند.
ریشسفیدان، سالخوردگان و آگاهان اولادها، سوابق رده ایلی خود را مکتوب نکرده ولی بازگو میکنند و سلسله مراتب ایلی خود را به خوبی بیان میدارند و این گفتهها نسل اندر نسل از اذهان منتقل میشود.
با ازدیاد خانوارهای هر اولاد، اولاد یاد شده به بخش کوچکتر تقسیم و هر بخش زیرشاخه اولاد قبلی محسوب میشود، و خود نیز به اولاد شهرت مییابد که در اصطلاح اولاد رده دوم یا سوم شمرده میشود.
هر اولاد قوانین عرفی مخصوص به خود دارد که تا سطح طایفه قابل اجراست. خاطیان ممکن است مجبور به ترک اولاد شوند و در کنار طایفه دیگری به صورت وابسته زندگی جدیدی را آغاز کنند و از حمایت آنها نیز برخوردار شوند، ولی هیچگاه به عضویت اصلی اولاد جدید پذیرفته نمیشوند، اگرچه با آنها خویشاوند شده باشند و این خویشاوندی قرنها ادامه یافته باشد. در نگینتاجیهای [تیرتاجی] ایل بویراحمد جدیدترین اولاد شناخته شده 90 سال سابقه تاریخی داشت و ردههای بالاتر از آن به مراتب سوابق کهنتری داشتند.
اولادان کوچکترین واحد وجودی ایل در ساخت سنتی و اجتماعیاند و در واقع پایههای هرم قدرت و اقتصادی ایل را تشکیل میدهند. در گذشته و در رأس هرم، سرپرست و فرماندهی به نام خان بود که به واسطه رابطها و شوراهایی بر کلیه مسائل سیاسی و اقتصادی ایل ناظر و از نظر اجتماعی مورد احترام تودههای ایل بود، و در صورت لزوم کمکها و فداکاریهای متقابلی میان آنها صورت میگرفت که ریشههای عمیق سنتی ایلی داشت و هنوز هم به قوت و قدرت اولیه خود در پیامدهای محلی و منطقهای جلوهگر است.
علاوه بر موارد فوق، لازم است به مورد دیگری هم اشاره گردد که مال نام دارد؛ زندهیاد دکتر نادر افشار نادری بیان میدارند که اگر خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است، «مال» در عشایر کهگیلویه [شاخهای از لر بزرگ] تنها واحد اقتصادی میباشد که بر اساس نیازمندیهای دامداری و عشایری تشکیل میشود و با کم و زیاد شدن دام، تعداد خانوار مال کم و زیاد میشود. واحد اجتماعی قابل رؤیت در بین عشایر، بعداز خانوار، «مال» است. اصولاً به ندرت ممکن است یک خانوار تک و تنها و دور از دیگران بتواند زندگی کند. این امر در بین تمام عشایر کوچروی ایران صادق است.
دکتر افشار نادری همچنین مینویسند که در عشایر کهگیلویه مجموعه چند سیاهچادر را که در کنار هم برپا کرده باشند، یک «مال» مینامند. لرهای لرستان یک «مال» را کرنگ و قشقاییها، بُنتَل میگویند. به هر صورت در ادامه نگاهی به واحد مال از دیدگاه دکتر صفینژاد میگردد:
۶- مال: مال عبارت است از کوچکترین دسته از خانوارهای کوچنده که به دلیل چرای دامشان در پهنه مرتع تشکیل میشود. مثلاً اگر اولادی حدود 100 خانوار جمعیت داشته باشد و به مناسبتی حدود 50 خانوار آنها اسکان موقتی داشته باشند، و حدود 50 خانوار آنها کوچ کنند، هنگامی که به محل چرای سردسیری یا گرمسیری رسیدند، برای بهرهگیری بهتر از مرتع حدوداً به 5 دسته 10 خانواری تقسیم میشوند و هر دسته در گوشه مشخصی از مرتع سیاهچادرهای خود را برپا میکنند. در این حالت هر دسته را یک «مال» مینامند. تمامی عشایر لر بزرگ از بختیاری تا ممسنی برای چنین واحدهایی واژه مال را به کار میبرند.
سیاهچادرهای هر مال دور قطعه زمینی زده میشوند که بویراحمدیها چنین جایگاه و حریم متعلق بدان را «ورد» (vord) و یا «قاش»، قشقاییها «یورت» (yort) و پارهای از تیرههای عشایری کهگیلویه «یورد» (yord) مینامند [بهمئیها و بختیاریها به آن «قاش» و «منجقا» میگویند] و جا به جایی و تغییر محل آن «وُوردکش» نامیده میشود.
تعداد خانوارهای هر مال، بسته به کیفیت مرتع، ممکن است بین 2 و 10 خانوار نوسان داشته باشد؛ و این نوسان برگرفته از تعداد دام و کیفیت علوفه تعیین میگردد. چرای دام از حریم مال آغاز میشود و رفته رفته بر شعاع چرا در پهنه مرتع افزوده میگردد تا آنجا که دامها از جایگاه مال دور میشوند. در این صورت برای آسایش دامها محل مال را تعویض میکنند و سیاهچادرها را در محلی برپا میدارند که رفت و آمد دام به محل یورد سریعتر و زودتر صورت پذیرد؛ زیرا محل یورد محل استراحت، شیردوشی و رسیدگی به دام است و معمولاً دامها را در هر شبانهروز دوبار بدین محل میآورند و مجدداً به چرا میبرند.
مرتعی که دامها از آن بهره میگیرند متعلق به اولاد و نهایتاً متعلق به طایفه است و همه ساله سرپرستان و تصمیمگیرندگان طایفه بر اساس قانون نانوشتهای پهنه مرتع را به نسبت دامی که کوچندگان در اختیار دارند تقسیم میکنند و حدوداً بهرهگیری از مرتع را به افراد بهرهگیر اولاد اطلاع میدهند.
طی مدتی که خانوارهای کوچنده هر مال در مرتع سردسیری یا گرمسیری به سر میبرند، چندین بار محل مال را جابه جا میکنند تا فاصله بین محل چرای دام و مال و یورت متعلق بدان تا جای ممکن کمتر شود. بنابراین میتوان گفت که مال جایگاهش همیشه متغیر و ناثابت است. درصورتی که اولاد و محل مسکونی مربوط بدان غیرمتغیر و ثابت است. از این رو نمیتوان خانوارهای یک مال را چون خانوارهای یک اولاد در هر مقطع زمانی حدوداً ثابت فرض کرد و تغییرات آن را اندازه گرفت، در این صورت، میتوان مال را یک واحد جغرافیایی متغیر دانست که اعضای آن به دلیل آسایش دام، محل سکونت خود را جابجا میکنند، و در این جابجایی ممکن است تعداد افراد و سیاهچادرهای مربوط بدانها ثابت یا متغیر باشند. بنابراین، مجموعه یک مال از آغاز تا پایان مدت ماندن در سردسیر یا گرمسیر ثابت نمیماند و تغییرات آن تابع کیفیت مرتع است و کیفیت مرتع هم تابع باران. امکان دارد مجموعه یک مال به علتی مدتی هم ثابت بماند، ولی ثابت ماندن آن دائمی و همیشگی نیست و همچون یک اولاد و خانوارهای مربوط بدان از نظر تاریخی در سالهای متوالی تثبیت نمیشود. خانوارهای عضو یک مال در سردسیر یا در گرمسیر ترکیب همانندی ندارند و این ترکیب در مقاطع مختلف زمانی در تغییر است. مالها ستونهای عینی و پابرجای برپادارنده یک ایل هستند که حریم جغرافیایی ایل را محفوظ میدارند و چون طلایهدارانی از حریم ایل دفاع میکنند.
مال را میتوان کوچکترین واحد تولید اقتصاد عشایری به حساب آورد، چون غالباً تولیدکننده فرآوردههای دامی است. مال را میتوان واحد اجتماعی نیز نامید بدین اعتبار که افراد آن کنار هم به صورت یک خانوار گسترده بزرگ زندگی میکنند و بیشتر کارها را جمعی انجام میدهند.
اگر محل مال را در نظر داشته باشیم، مفهوم آبادی از آن استنباط میگردد. عشایر کهگیلویه به مال آبادی میگویند و آن را به نام ریشسفید مال نامگذاری میکنند [مثلاً مال ملا موسی در طایفه علاءالدینی بهمئی که قبلاً در چارچوب گفتاری مستقل بدان پرداخته شد]. زیرا هر مال سرپرستی دارد که به ریشسفید یا بزرگتر مال شهرت دارد، و در اصطلاح عشایری «سرمال» نامیده میشود. سرمال شدن میان اعضای مال انتخابی است، و چون غالباً تمامی اعضای اصلی مال با هم خویشاوندند، طبیعی است که بزرگ این خانواده گسترده به مقام سرمالی میرسد. هر سرمالی ممکن است سالها در مقام خود بماند یا تغییر کند. به هر صورت مسئولیت سرمال بودن دائمی، همیشگی و موروثی نیست، بلکه به کوشش و مردمی بودن فرد بستگی دارد.
شورای سرمالان بنابر ضرورت تشکیل میگردد و نیازها و تصمیمها در این شورا مطرح میشود. سرپرست اولاد مربوط حتماً در این شورا شرکت میکند، و در صورت حل نشدن موضوع به شورای طایفه ارجاع میگردد. تصمیم به کوچ، تقسیمات چرای مرتع، جمعآوری مالیات، داوطلبان سربازی و معرفی آنان، روابط با مالهای همسایه، پذیرش پیلهوران محلی، اجازه ورود غیرخویشاوندان و غیرمحلیها در حریم مرتع و مال، و بهرهگیری آنان از پهنه مرتع متعلق به مال همه از وظایف سرمال است که در شورای سرمالان مطرح میکند، یا با ابتکار شخصی به حل و فصل آنها اقدام مینماید.
در پایان مباحث گفتار حاضر نیمنگاهی به معروفترین مال هر ایل میشود که همانا «مال خان» بوده است؛ دکتر صفینژاد در واپسین اثر خویش به نام «جامعه تاریخی قوم لر بر پایه فرهنگ» که به تازگی منتشر گردیده درباره مالخانی چنین مینویسند:
مالخانی: در میان تمامی مالهای ایل، مال کلانتران و سرپرستان طایفه از همه وسیعتر و دارای ویژگیهای خاص خود بود، ولی «مال خان»، یک شهرک متحرک سیاسی بود که به «مالخانی» شهرت داشت و اماکن آن را از هر طرف سیاه چادرهای بزرگ و آراستهای تشکیل میداد، و رفت و آمد انبوه سواران و پیادگان از هر طرف دیده میشد. ممکن بود سوارانی از ایلهای همسایه برای دیدن خان آمده باشند که از اسب و خود آنها پذیرایی شاهانهای میشد، تا روز ملاقات آنها فرا رسد. اینان بدون سلاح به حضور خان میرفتند. گارد مسلح خان، سراسر مالخانی را دقیقاً زیرنظر داشت.
افرادی که در مالخانی سکونت داشتند، از شهرت ویژهای برخوردار بودند، و کودکان آنها در دستههای کوچک، اغلب به تمرین جنگی میپرداختند و این سرگرمی آنها بود. اصولاً زندگی مادی خانوارهای عضو مالخانی را خان عهدهدار بود.
از برای حسن ختام ضمن اینکه مدنظر خواهد بود تا در صورت امکان به سازمان سیاسی اجتماعی تک تک ایلات و طوایف لر در قالب پستهای جداگانه پرداخته شود، مجدداً آرزوی تندرستی برای همه تلاشگران عرصه شناخت و معرفی لرتباران، بههمراه گرامیداشت یاد و خاطره تمام درگذشتگانی که دل در گرو سربلندی و سعادت این تبار کهن داشتند و بر همان سیرت چهره در نقاب خاک کشیدند را دارد.