همانگونه که در سربرگ سایت نیز آورده شده است؛ بهمئی دات کام به گفتارهایی درباره قوم لر و بویژه ایل بهمئی میپردازد. بر همین مبنا تلاش خواهد شد در ادامهی اشاراتی گذرا و مقدمهوار که در پست پراکندگی قوم لر با استناد به آثار دکتر سکندر امان اللهی بهاروند به لرهای استان کرمان گردید در این مجال نیز شناخت بیشتری به دست آید. بنابراین به معرفی مبسوطتر بخشهایی از مردمان لر یعنی لرهای استان کرمان پرداخته میشود که در گذر زمان از سرزمین مادری خویش در سلسله کوههای زاگرس مهاجرت کرده و علیرغم این دوری توانستهاند نقشی شایسته در تحکیم هویت مردم لر ایفا کنند. البته ناگفته نماند پایه و اساس اصلی پست حاضر نیز مکتوبات دکتر سکندر امان اللهی بهاروند، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و دکتر ایرج افشار سیستانی خواهد بود ضمن اینکه مطالب ارائه شده بمعنای تأیید تمام و کمال آنها نبوده بلکه از آن جهت که این بزرگواران از شخصیتهای برجسته علمی دانشگاهی و از پیشگامان شناخت و معرفی هویت عشایر بوده و هستند مورد توجه قرار میگیرد. همچنین بایستی توجه داشت برخی از موارد مطرح شده مربوط به دهه شصت و هفتاد شمسی میباشد و از آنزمان تاکنون تقسیمات کشوری دچار تغییراتی گشتهاند؛ گویی باب پژوهش برای علاقمندان در این زمینه باز است؛ کمااینکه در سالهای اخیر برخی علاقمندان جوان آن دیار نیز دست به انتشار کتبی در این زمینه زدهاند که مورد توجه خواهد بود.
از منابع موجود برمیآید استان کرمان از زمانهای کهن سکونتگاه طوایف ایرانی بوده و نام آن گرهخورده با موضوعات اینچنینی است؛ گویی دکتر محمدابراهیم باستانیپاریزی مینویسند گمان من اینست که نام کرمان از طایفهای گرفته شده باشد. در جزء شش طایفه ایران باستان که متمدن و شهرنشین بودند، نامی از طایفهای به صورت «گرمان» ثبت شده است و این نقل قول هرودوت است که در کتاب اوّل، بند 125 میگوید: «پارسیها به شش طایفه شهری و دهنشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شدهاند. شش طایفه اوّلی اینهایند: پاسارگادیان، مرفیان [مارافیها]، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان [دروزیها] و گرمانیان». مرحوم پیرنیا گوید: بعضی محققین راجع به طایفه گرمانیان تصور میکنند که همان کرمانیاناند. هرودوت طوایف دامدار و چادرنشین پارسی را نیز شامل دائنها، مرددها، دروپیکها و ساگارتیها ذکر کرده است.
به هر روی چنانکه در پست «زاگرس سرزمین مادری» نیز اشاره گشت عنوان لر با نام کوهها بویژه سلسله جبال معظم زاگرس آمیخته شده است؛ بگونهای که کوهها یادآور شجاعت، استقامت و آزادگی مردمان لرتبار بوده و بخش مهّمی از سرگذشت این قوم سلحشور را در دل خویش جای دادهاند. در واقع هویت، خصوصیات و حتّی نامواژه لر درهمتنیده شده با کوهستانها است.
دکتر باستانی پاریزی، آبادی کرمان را اصولاً مربوط به سلسله کوههای آن میداند که از شمال غربی تا جنوب شرقی کشیده شده تا «جزموریان» خاتمه مییابد. در همین راستا ایشان بیان میکنند بطورکلی بیشتر آبادیهای آن سامان در نقاط مرتفع قرار دارند، چنانکه حاکمنشین استان یعنی شهر کرمان خود نیز نزدیک به 1800 متر از سطح دریا مرتفع است و شاید دومین شهر بزرگ ایران بعداز همدان [البته شهرهایی چون شهرکرد نیز باید در این رابطه لحاظ گردند] از جهت ارتفاع باشد. بر همین مبنا در ادامه اشارهای گذرا به جغرافیای کرمان و مناطق کوهستانی آن نیز میگردد.
پژوهشگران درباره شناخت جغرافیایی کرمان گفتهاند از آنجا که نیمهشرقی استان، کویریترین، گودترین و خشکترین نقطه ایران و البته داغترین نقطه جهان است، تا کسی کرمان را نبیند باور نمیکند که در این استان به نعمت وجود بیش از 40 قلّه با بلندای بیش از 2500 متر، دشتهای مستعد کشاورزی و ییلاقها و قشلاقهای مناسب برای چرای دام پدید آمدهاند.
گفته شده باور این نکته که در چند فرسنگی داغترین نقطه روی زمین میتوان در چله سوزان تابستان، از کمرکش کوه برف و یخ جستجو کرد، شاید سخت باشد امّا واقعیت دارد؛ در حالیکه در کویر لوت بیشینه دمای هوا در سایه به بیش از 67 درجه سانتیگراد میرسد، در کوههای شهداد و سیرچ مانند کوههای باغ بالا (3775 متر)، جفتان (3957 متر) و پلوار (4233 متر)، در فاصلهای کمتر از 80 کیلومتر دمای هوا در گرمای تابستان به فراتر از 20 درجه نمیرسد و یخچالهای دائمی دارد!
مهّمترین کوههای کرمان را در راستهی شمال غربی – جنوب شرقی ادامه چین خوردگیهای مرکزی ایران هستند و استان را به دو بخش تقسیم کردهاند؛ بخش شمال شرقی و شرق که کویری و بیابانی است و بخش مرکزی، غربی و جنوبی که نیمه بیابانی، ییلاقی و خوش آب و هواست.
محققین در این رابطه ذکر کردهاند که سرزمین لرهای کوهپنج، وکیلآباد و پاریز از نظر تقسیمات کشوری مرکز منطقهای وسیع که سلسله کوههایی با پنج قله 2600 تا 3300 متر را شامل میشود. در همه این کوهستان دستههای گوناگونی از لرها و طوایف منتسب به آنان در روستاهای خوش آب و هوا ییلاق دارند. هندیز، هفدهچنار، گوئین، فریدون، باغخوش، بیدخواب، گیسمون، منسار، گدارخانه سرخ، آبمسکه، دهچین، چناربرین، هنگو و دهها روستا و آبادی دیگر را میتوان نام برد.
کوههای مشهور به کوهپنج در کوهستان پاریز با پنج قله فراتر از 3000 متر، کوه چهارگنبد (3765 متر)، بهرآسمان (3886 متر)، هزار (4465 متر)، لالهزار (4351 متر)، کوه جوپار (4135 متر) و چندین قله فراتر از 3000 متر دیگر، مهمترین کانون برفگیر در منطقه و سرچشمه رودخانههای فصلی کوچک و رودبزرگ هلیلرودند که روستا _ درههای متعدد ییلاقهای نزهتانگیز این دیار را رقم زدهاند.
با چنین موقعیت جغرافیایی دور از ذهن نمیباشد که استان کرمان مأمن ایلات و طوایف کوچرو بوده باشد گویی ذکر شده آن سامان از مهّمترین بخشهای ایران در تنوع قومی – فرهنگی عشایر بوده و میتوان ایلنشینان و طوایفی را که به زبانهای لری، ترکی (افشارها، بچاقچیها، ارشلوها و چندین تیره و طایفه دیگر)، عربی (بدوییها)، بلوچی و لهجههای متنوع کرمانی سخن میگویند در پهنهی استان مشاهده کرد. سرشماری اجتماعی اقتصادی عشایر در سال 1366 که خود میتواند تأییدی بر مطلب فوق باشد، فهرست ایلات و طوایف کوچنده را بشرح زیر آورده است:
ایلات لری، لریکوهپنجی، لکبختیاری، سلیمانی، آیینهای، آسیابر، افشار، بچاقچی، برخوری، بلوچ، پشتکوهی، جازی، جاویدان، جبال بارزی، خواجویی، رایینی، سابکی، سرحدیشهریاری، شکاری، شنبو، غربا، قرایی، کامرانی، کچمی، کماچی سنجری، کوهشاهی، مهنی و مهینی. همچنین طوایف مستقل استان مشتمل بر اسکندری، اصغریها، اکبرینسب، امیریکوهپنجی، جعفری، جمالی – پاقلعه، جوزمی، حاجب، حوت، دهمیشی، دیناری، رایینیپور، رباطی، زکی خانی، سالاری، سرحدی بم، سرحدی کهنوج، سیدی، شریفی، شهریچی، صالحی سربیژن، طهماسبی، عباسی، عرب بدویی کوهپنجی، عسگر سیرجانی، فتحی، قتلو، قدرتالله رئیسی، کافی، کردسلاجقه، کریمیان، گودری، لورک، مجاز، محمدکاظم، محمودی، مدواری، منگلی، میمندی، نوراللهی، نوشادی و هابیلی.
در راستای همین نمود بارز فرهنگ عشایری نوشتهاند که به کاربردن اصطلاحاتی چون لر جیرفتی، لر پاریزی، لر کوهپنجی و لر اسفندقه اگر معمول نباشد، اشتباه هم نمیتواند باشد. درصد قابل توجهی از جمعیت شهرستانهای سیرجان، جیرفت، بردسیر و بافت را کسانی که منتسب به لر هستند تشکیل میدهند. بسیاری از لرها شهرنشین و روستانشین شدهاند امّا هنوز هم جمعیت کوچروان و شبانکارگان لر قابل توجه است. شناسه لری در نام خانوادگی بسیاری از طوایف در کرمان مانده است. در جیرفت. بافت خانواده های لری، شمسالدینی لری و در سیرجان و کوهستانهای پاریز خانوادههای محیاپور لری، لری گوئینی، لری پاریزی، امانی لری، رضایی لری، لری شیخ اوضاقی، لری فریدونی، حیدری لری، گیسمونی لری و لری همسریش جمعیت قابل توجهی را شامل میشوند؛ در حالیکه معمولاً در کهگیلویه، بختیاری و لرستان مردم از گذاشتن پسوند لری بر فامیل خود خودداری کردهاند، این شناسه با اقبال خوبی در کوهستانهای مرکزی کرمان و به ویژه در کوهستان پاریز مواجه بوده است.
با چنین پیشدرآمدی باید گفت با مطالعه منابع تاریخی، سرگذشت عموم لرها را میتوان آمیزهای از صداقت، شجاعت و در عین حال مظلومیت و استقامت دانست. مردمانی که بگفته پژوهشگران برجستهای چون دکتر جواد صفینژاد مجاهدتهای بسیاری در راه عزت و شرف این مرز و بوم کهن نمودند؛ با این وجود، پس از حکومت اتابکان، هرچند لرها و مشخصاً بختیاریها همواره یکپای سیاست کشور بودند ولی در ادامه تنها سلسله لر یعنی زندیه نیز بعلت اختلافات داخلی و هجوم رقبای خارجی دوام چندانی نیافته، با دستگیری لطفعلیخان زند به پایان رسیده و دشمنیهای قاجاریه، مهری دوباره بر غم و اندوه پیوسته مردمان لر بعداز دوره اتابکان زد؛ هرچند سرانجام بزرگترین مجموعه لرتبار یعنی بختیاری بعنوان یک رکن مهّم از جنبش مشروطه با فتح تهران آخرین ضربهها را بر پیکر حکومت قاجار وارد ساخت.
پیش از پرداختن به اصل مبحث، یادی از اصالتهای بارز لرهای کرمان میگردد؛ همانگونه که در پستهای پیشین از جمله «خوی و منش لرها» نیز بیان شد لرها به صفا و صمیمیت شهره بودهاند و به تبع این خصلت عمومی، لرتباران کرمان نیز همان سیرت فروزان در نهاد خویش داشتهاند چنانکه دکتر باستانی پاریزی درباره صفای مردمان لرتبار مینویسند صفا، ویژگی است مختص گروهی کثیر از مردم عشیرهنشین این مملکت، و آن پاکی، پاکیزهدلی و سادگی بیانتهایی است که لرهای کوهستان خودمان دیدهام. همان خاصهای که ناصرخسرو قبادیانی شاعر بزرگ و جهانگرد معروف در باب آن گوید: ولیکن تو آن میشمر پارسا / که باطن چو ظاهر ورا باصفاست
همان بیپیرایگی که از پیری چوپان مآب، عارفی چون باباطاهر عریان ساخت؛ ما پشمینهپوش زیاد داشتهایم امّا بهقول سعدی: در کوه و دشت هر سُبعی صوفئی بدی / گر هیچ سودمند بُدی صوفِ بیصفا
دکتر باستانی پاریزی در ادامه بیان میکنند ذهن من در مورد کلمه «لر» و «لری» انباشته از مشتی خاطرات بسیار دلپذیر و رؤیاانگیز بود . زیرا در ایام خردسالی، در پاریز، گهگاه چهرهی رشید و مردانه حاج مهرابخان لری را دیده بودم که وقتی به «قریه پاریز» سوار بر اسب وارد میشد، یک شکوه دیرینهی پهلوانان قدیم را در خاطر من زنده میکرد.
به هر سوی دکتر امان اللهی بهاروند در رابطه با لرهای کرمان مینویسند: در استان کرمان تعدادی از طوایف و تیرههای لر سکونت دارند که رویهمرفته به نامهای لر، لری و لک شناخته میشوند. این طوایف همگی مهاجراند که از اواخر صفویه و نیز در زمان قاجاریه از نواحی لرستان، بختیاری و فارس به مناطق کنونی کوچ کردهاند. لرهای استان کرمان عمدتاً در شهرستانهای سیرجان، بافت و جیرفت بسر میبرند که پراکندگی آنها به شرح زیر است:
شهرستان سیرجان: در این شهرستان دو طایفه لر به نام لری سیرجانی و شولی بسر میبرند. لری سیرجانی به دو شعبه سهرابخانی و میرزاحسینی [میرزاحسنی] تقسیم میشود. بسیاری از اعضای طایفه لری سیرجانی هماکنون در شهر سیرجان و به ویژه در ناحیه مهیا شهر سکونت دارند. گفته میشود که این طایفه از بختیاری به سیرجان آمده است.
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی نیز درباره لریهای کرمان بیان میدارند طوایفی که در کرمان به «لری» معروفند، در دو سه نقطه کوهستانی کرمان مسکن دارند: نخستین آنها، گروهی که حوالی «بهرآسمان» جیرفت و نواحی کوهستانی «رابُر» و «جواران» زندگی میکنند. زمستانها به حدود اسفندقه و درهی پندارت میروند و تیرههای شیخ حسینی، شمسالدینی و حیدری از آنها هستند. (برخی منابع، آقارضایی، بارانی، عبداللهی، سهرابی، شفیعی، قنبری، مشهدیحسین، خدادادی و غلامرضایی را نیز جزو این گروه ذکر کردهاند) در تابستان بیشتر آبادیهای «باب گلو»، «سرخو»، «پیلو»، «روسکین»، «هنجم»، «هنگر»، «دزون»، «باغ مور»، «زهمکون» و تنگ «چلدختران» چراگاه گوسفندان آنهاست. مردمانی مهماننواز و سخت سادهدل و بیآلایش هستند. سایر ساکنین آن حدود، به ایلنشینان لر «دهکمی» اطلاق میکنند. زعیم آنان «درویشخان» تا مدتی پیش حیات داشت.
ایشان در ادامه مینویسند یک رشته کوه از کوهستان بهرآسمان به نام «کوه لری» است و همانجاست که وزیری گوید «…سنگی آمیخته به فلز زردی دارد که بهزعم بعضی معدن طلاست» ولی به عقیده نگارنده مهمتر از کوه معدن طلا، همان دریای صفا و سادگی لری است که هنوز در میان اینها موج میزند و در جاهای دیگر حکم کیمیا دارد.
گروهی از لرهای کوهستانی مهنی و دشتآب و بافت، در جزء ایل افشار بهشمار میروند و به «لر ولی اوشاغی» (ظاهراً اوشاغ صورت دیگر تلفظ اجاق بمعنی خانواده است) معروفند. بعضی از این طوایف خود را منسوب به کوهگیلویه میدانند.
و نیز دکتر باستانی پاریزی در امتداد مطلب ذکر میکنند گروه دیگر لرهای کرمان، ایلاتی هستند که حوالی «کوهپنج»، «وکیلآباد» و «پاریز» سکونت دارند و مطلبی که من بدان اشاره خواهم کرد ارتباطی با همین طایفه دارد. رئیس این طایفه در اواخر قاجاریه حاج «سهراب خان لری» بود و کسی که من او را دیده بودم و در جایی دیگر از او نام بردم حاج مهرابخان پسر همین حاج سهرابخان است که تا چند سال پیش حیات داشت و «دران خان» برادر او نیز از مردان دلیر این طایفه بود.
از قدیم پیرهای این طایفه میگفتهاند که این تیره از ایلات لر را در زمان تیمور از لرستان به کرمان منتقل و کوچ دادهاند و اگر این حرف درست باشد باید مربوط به سال 772 شمسی (تقریباً ششصد سال پیش) باشد. به هر صورت این طایفه در کوه پنج، حدود شش فرسنگی سیرجان و چهار فرسنگی پاریز سکونت دارند. بیشتر مردم این طایفه حوالی دهات «فریدون»، «هندیز»، «گوئین»، «دودران»، «چناربرین»، «بیدخواب»، «موردین»، «درجستی» و «نخودان دستگرد» در مناطق شرق و شمال شرقی سیرجان منزل دارند و گوسفندداری میکنند، (چندتایی هم شتر و تعدادی هم اسب). رسم زندگی آنها نیز تا چندسال پیش البته چون لرهای کوهستان ما محاط و در محاصره ایلات دیگری مثل بچاقچی، افشار، خراسانی، بارچی، کطی، آلسعدی و غیره بودند. برای حفظ جان خود ناچار علاوه بر اسب، تفنگ نیز داشتند و به مصداق این دوبیتی دلپذیر گویای لهجه خودشان عمل میکردند که بعداز اختراع باروت، توصیه گرمی دارد و میگوید:
روحالله امانی نویسنده متأخر و جوان کتاب فرهنگ و تاریخچه طایفه لری سیرجان هم درباره تاریخ و سرگذشت لریهای سیرجان چنین نوشته است که متأسفانه مدرک متقنی وجود ندارد و نمیتوان به طور قطع دربارهی زمان و مکان قبل آنها صحبت کرد؛ امّا مطالبی که در ادامه خواهد آمد، به صورت پراکنده از چندین فرد مطمئن شنیده شده و با تحقیقات تاریخی و شواهد مختلف، به واقعیت نزدیک است و میتوان به آن استناد کرد؛ بر اساس تحقیقات گسترده درخصوص طوایف لری مقیم در سیرجان آنها شامل دو گروه مینویسد:
الف) گروهی که از نسل که در زمان سلسله تیموریان از لرستان به سیرجان نقل مکان کردهاند. از پیران آنها نقل شده اینان مستقیماً از لرستان به سیرجان کوچ نمودهاند، دو برادر به نامهای فخرالدین و بدرالدین بودهاند. فخرالدین، کوهستان پاریز را برای اقامت انتخاب میکند. طوایف این گروه شامل: رضایی، افسری، خدارحم پور و تعداد زیادی از علیپور و محیاپور است.
ب) گروه دوم که روایت شده ابتدا در دوره سلسله تیموریان از کوهدشت لرستان به منطقه ممسنی در فارس عزیمت کرده و سپس در دوره زندیه از برای یاری لطفعلی خان زند به سیرجان رفتهاند که خود حکایتی شنیدنی دارد. اینان شامل طوایف: امانی، علیخانی، محیاپور، علی پور و… عنوان شده و در مجموع افراد منسوب به سهراب خان میباشند؛ همچنین طایفه میرزاحسنی در این گروه قرار میگیرد.
وی همچنین درباره لهجه لریهای سیرجان و شباهت آن با لهجههای بختیاری و خرمآبادی مینویسد کل اصطلاحات لری بختیاری و خرمآبادی، تکتک مورد بررسی قرار گرفته و با اصطلاحات مشابه آن در لریهای سیرجان مقایسه گردید. نزدیک به نود درصد اصطلاحات رایج طایفه لری سیرجان، هیچ شباهتی به لری بختیاری و خرمآبادی ندارد و دلیل آن هم این است که با گذشت زمان و مراوداتی که با مردمان عشایر مختلف سیرجان داشتهاند، لهجه و گویش آنها بیشتر شامل اصطلاحات سیرجانی و کرمانی است تا لری بختیاری. البته مقداری از اصطلاحات هم مشابه است که آنها را در زبان محلی کرمانی و سیرجانی و نیز در میان سایر طوایف سیرجان هم میتوان پیدا کرد.
در رابطه با شباهت اصطلاحات زبانی عشایر کرمان و سایر مردمان لر میتوان به مورد جالبی اشاره کرد که پژوهشگران ذکر کردهاند: عشایر بخشهای جنوبی و غربی کرمان به ویژه در منطقه سیرجان به راههایی که بین سرحد (سردسیر/ییلاق) و گرمسیر امتداد دارند و باید آن مسیرها را بپیمایند «روند» یعنی محل رفتن میگویند. روند همان کوچ راه و مسیرهایی خاص است که هر گلهداری باید از آن میگذشت تا از ییلاق به قشقلاق و یا برعکس میرسید. دو اصطلاح معنادار «ایطا» و «اوطا» توسط عشایر سیرجان نیز خلاصه شده «این طرف و اون طرف» یا سرحد و گرمسیر است. کفهی نمک سیرجان میانهی سرحد (سردسیر) و گرمسیر واقع شده و منظور از «ایطا» و «اوطا» دو سوی این حوزه آبگیر است.
پس از لریها، دکتر اماناللهی بهاروند از طایفه شولی بعنوان یکی دیگر از جوامع عمده لرتبار سیرجان یاد کرده و آن را دارای دو شعبه شولی ترکی و شولی تاتی ذکر میکنند. ایشان در ادامه مینویسند: علاوه بر این، طایفه لک که در بین ایل افشار بسر میبرد از جمله لرهای آن منطقه است.
در همین راستا پژوهشگران شولها را از ایلات مهم در غرب کرمان گفتهاند. شول را در زبان فارسی «چول» ذکر کردهاند که در منابع دوره اسلامی به صورت عربی شول و صول بیان شده است. جاینامهای بسیاری در ایران با نام شول در پیوندند که شولآباد در جنوب درود لرستان، شول در شمال شیراز، شول بزرگ در شرق اردکان فارس از آن میاناند. شول دستهای مهم از عشایر سیرجان و فارس و بیان کننده روابط میان ایلات این دو قلمرو جغرافیایی است و از آن میان شول افشار نشان دهنده ارتباط آنان با ایل افشار است، امّا تاریخ باستانی این طایفه نشان میدهد که ترکزاد نیستند. شاید که در زمان ارتقای افشارهای بافت و سیرجان به مقام ایلخانی طایفه شول تحت لوای افشارها قرار گرفته باشند. شول و شولافشار امروزه نام خانوادگی شمار بسیاری از منتسبان به این طایفه است.
شهرستان بافت: دکتر امان اللهی بهاروند بیان میدارند شهرستان بافت دو طایفه عمده لر یعنی طایفه لک و طایفه لری را در خود جا داده است. فزون بر این شعبهای از شول تاتی و نیز یک تیره بختیاری بنام آقاجانلو یافت میشود.
لازم به یادآوری است که لکها از لرستان به بافت آمدهاند. امّا مهاجرت آنها ابتدا از لرستان به فارس در زمان کریم خان زند صورت گرفته و سپس از فارس به محلهای فعلی آمدهاند. در این بین میتوان به پژوهشهای دکتر ایرج افشار سیستانی نیز درباره لکها اشاره کرد که مینویسند: ایل لک در حدود سال 1100 شمسی از منطقه فارس به کرمان مهاجرت کردهاند. این ایل یکی از نژادهای اصیل و خالص ایرانی است. سردسیر ایل لک، ناحیه بزنجان و گرمسیر آنان دولت آباد میباشد. مردم این ایل از طریق دامداری، زراعت، شترداری و صنایع دستی مانند قالیچه و قالی امرار معاش میکنند. دین ایشان اسلام و مذهب آنان شیعه است.
ایشان در ادامه ذکر میکنند: جمعیت ایل لک در سال1252 شمسی 16000 نفر، در سال 1281 شمسی 1000 خانوار و در سال 1317 شمسی حدود 1000 خانوار بوده است. طوایف این ایل عبارتند از لک، سرگداری، کوچک خانی، مهنی، سلطانشیخ و عرب سلنار.
منابع دیگر نیز مناطق بافت، جیرفت و بخش شرقی سیرجان را محل سکونت شماری از طوایف لک در استان کرمان ذکر کردهاند. لکهای شهرستان بافت در چهار دسته اصلی سلطانی (شهسواری)، گداری (بختیاری)، رجایی و امامبخش و در چهار ناحیه کیسکان، گدارکفتوئیه، بزنجان و انجرک حضور دارند. درباره زمان و مبداء مهاجرت هرکدام از این دستهها، روایتهای گوناگونی نقل شده است و عموماً دوره افشاریه، زندیه و قاجاریه را با مبداء الیگودرز، چهارمحال و بختیاری و پیرامون لرستان یاد میکنند.
و نیز نوشتهاند که در حدود 1140 هجری قمری طوایف لک از جرون فارس به کرمان آمدهاند و کمکم در کرمان به مقام و موقعیت رسیدند. طوایف لک در اقطاع و ارزوئیه ییلاق و قشلاق داشته و تیرههایی مانند سهرابی، شهسواری، میرزایی و خدر، درهمریدی، گودالی، الیاسی، خواجهدایی، خواجه، غزاوی، زردشتی، طهرانی، درویشی، نمزادی، ضرابی، جارچی و گداری که به احتمال در حوالی گدار (گردنه) کفنو از لکهای کرمان بحساب میآیند. دلایل زیادی مبنی بر منشاء لکها و ارتباط آنها با لکهای غرب کشور وجود دارد. مهمترین دلیل، همزمانی کوچ آنها با کوچ دیگر طوایف لر به کرمان است و مهمترین دلایل این کوچهای سیاسی نیز برقراری موازنه قدرت ایلی در کرمان و جلوگیری از قدرتیابی ایلات ترک بوده است.
در رابطه با لریهای بافت نیز چنانکه در بخش لریهای سیرجان اشاره شد؛ روایت شده برخی از آنان به بدرالدین برادر فخرالدین برمیگردند که در زمان تیموریان به سیرجان آمده، به سمت بافت حرکت کرده و در آنجا مقیم میشود. بر همین مبنا ذکر شده تعدادی از طایفههای لری بافت مانند شمسالدینی و بدرالدینی و… به نوعی با لریهای سیرجان خویشاوند میباشند.
دکتر امان اللهی بهاروند از شولیها بعنوان یکی دیگر از گروههای لر ساکن در شهرستان بافت یاد میکنند و بیان میدارند: شولیها بازمانده قوم شول هستند که پس از ورود ممسنیها به شولستان بتدریج متفرق شدهاند. شولهای بافت از فارس و ظاهراً از منطقه کام فیروزاند. و بالاخره آقاجانلو از بختیاری آمدهاند امّا متأسفانه فرصت مصاحبه با اعضای این طایفه فراهم نشده و از اینرو مشخص نشده که از کدام طایفه از بختیاری هستند.
شهرستان جیرفت: دکتر امان اللهی بهاروند درباره لرهای جیرفت مینویسند در این شهرستان دو طایفه لر، یکی به نام لر و دیگری به نام سلیمانی یافت میشود که اوّلی از بختیاری و دوّمی از کهگیلویه و ممسنی به سرزمینهای فعلی آمدهاند. هم اکنون تعداد ملاحظهای از اعضای طایفه لر در شهر جیرفت سکونت اختیار کردهاند و تعدادی از آنان در خیابان لران به شغل مغازهداری اشتغال دارند.
در همین راستا دکتر افشار سیستانی نیز ذکر میکنند لرهای جیرفت شامل تیرههای: مشهدیحسین، خدادادی، حیدری، بارانی، عبداللهی، سهرابی، شفیعی، آقارضایی، قنبری، غلامرضایی و عباسی هستند.
در پایان ضمن آنکه مجدداً یادآوری میگردد بهمئی دات کام تلاش داشته و دارد تا با معرفی قوم لر در کلیت آن قدمی کوچک در این راه که همانا چیزی جز شناخت از اصالت و هویت خویشتن نیست بردارد به اطلاع میرساند در صورت کسب هرگونه آگاهی مکتوب و موثق تکمیلی، اطلاعات آن در چارچوب پست بالا قرار گرفته و بروزرسانی خواهد شد.
سلام
مرسی از پستی که راجع به استان من منتشر کردید.
لازم به ذکر هست که… من نیز ساکن استان کرمان هستم، شهرستان قلعه گنج، جنوبیترین شهرستان این استان.
اجداد من، لرهای بختیاری بودند اهل الیگودرز (لرستان) که در زمان نادرشاه افشار پس از حمله چندینباره ایشان به مناطق لرنشین، به اطراف ایرانشهر (بلوچستان) تبعید شدند. که نهایتا پس از چند دهه به جنوب کرمان کوچ کردند، چون عشایر بودند.
تا اوایل دهه ۲۰ و ۳۰ خورشیدی، لباس محلی اجدادم بختیاری بوده اما متاسفانه به مرور به دست فراموشی سپرده شده و امروزه دیگری هیچ اثری از آن نیست. تنها گویش ما به جای مانده است، درست است که امروزه به گویش رودباری (گویش جنوب کرمان) سخن میگوییم، اما لهجه طایفهی ما اندکی با سایرین متفاوت هست. چون هنوز هم از بسیاری از واژگان بختیاری در گفتاره بهره می بریم.
با درود فراوان
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای احمدی
ضمن سپاس از نظر لطف آن برادر محترم و توجه نسبت به مطالب مطرح شده، قدم برداشتن در این راه موجب افتخار میباشد زیراکه به درستی، ذات لر جز صفا، صمیمیت و صداقت نبوده است.
کاش فرزندان سهراب خان و پسرش مهراب خان رو مینوشتین، چون من تا شش نسل بالای خودم رو نوشتم بدونم که اینها فرزند کدومشون میشن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای محیاپور لری
پست فوق در واقع مبحثی مقدماتی در باب شناخت از کلیات لرهای استان کرمان است و پرداختن به موارد جزئیتر همچون شناخت اولاد سهراب خان، خود گفتارهایی جداگانه را میطلبد و ایضاً از حوصلهی این مجال (بخش دیدگاهها) نیز خارج است. به هر حال چنانکه بارها اشاره گردید تلاش میشود تا بمرور زمان به بررسی اختصاصیتر ایلات و طوایف لر و از جمله لرهای کرمان و طبعاً اولاد سهراب خان در قالب پستهای جداگانه پرداخته گردد.
سلام،درباره ی لرهای بویراحمدی رابر کرمان چه اطلاعاتی دارید؟
سلام ما دران خانی لر تعبیدی رفسنجان
سلام
با تشکر از توجه جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده.
با درود خدمت جناب احمدی عرضم براین است ما هم لر تبار وبختیاری هستم واهل منطقه چهارراه ملایر بختیاریهای کرمان و لرتباران شرق فارس تماما از بازماندگان ایل چهارلنگ بختیاری میباشند که در کشاکش جنگ علی مردان خان بختیاری وکریم خان زند برای تسلط برتخت شاهی کوچ سیاسی شدیم با کشته شدن علی مردان خان ایلخان بختیاری کریم خان درسال ۱۱۷۷ه.ق برای تثبیت قدرت وارام کردن طوایف لر سرکش اقدام به کوچ دوازده هزار تیره وطوایف لرلک ولر بختیاری به جنوب فارس وکرمان کرد که گرمسیرات رادر مناطق جنوبی این دواستان وسردسیری را درکوههای شمال شرق فارس و کرمان به کوچروی ادامه میدادند بعداز شکست لطفعلی خان زند ورعب وحشتی که اقامحمد خان قاجار ایجاد کردعشایر خودشان را از حوالی کرمان به مناطق کوهستانی ودورتر سکونت دادند وبیشتر طوایف بختیاری نیز به مناطق مادری خود بازگشتند وبقیه طوایف خودشان را که وفق داده بودند ماندگار شند
سلام دوست عزیز
همشهری و هم تبار الیگودرزی
از آشنایی با شما خوشحالم
پیروز باشید
سلام
درود بر شما.
به طور اتفاقی پست شما را دیدم.البته من همیشه سرچ میکنم تا بفهمم در کجای این مملکت لر وجود دارد.
اشاره فرمودین به الیگودرز.
من دلم لرزید.شوکه شدم.
من بختیاری و الیگودرزیم.
شاید اجداد شما از تبار من باشد.
خدا میداند.
اما از پیامت حس خوبی به من دست داد
کاش شمارتو داشتم و تماس میگرفتم.
با تشکر ملکی
ممنون از مطالب مفیدتون
درود گووی ویسیم.
الان لر های بافت و رابر بختیارین یا لری چون من شفیعی هستم ولی فامیلم شمس الدینی است بعد لباس لر های بافت چه جوری است عکسشو برام میفرستین به. این شماره 09027906232با تشکر🌹
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای رضا
1- همانطور که در پست بالا نیز اشاره شده است شفیعی و شمسالدینی را از لریها عنوان کردهاند.
2- اگر تصویری از پوشاک لرهای بافت موجود گردید، در همین مجال به اطلاع رسانده میشود.
تندرست باشید
سلام متشکر از لطف شما.برای مطلب درستی که گزاشتید.من خودم حیدری لری هستم .از طایفه لری سهراب خانی.در سیرجان . افتخار میکنم که یک لر هستم.و سپاس از شما
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت و نظر لطف آن برادر محترم، همانگونه که مکرر گفته شد، بیان از اصالتها موجب افتخار میباشد زیرا که به درستی «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است.
شفیع خودش یکی از پسر هایه شیرزاده
سلام برادر میگم آخر داستان ریشه ایل بهمئی ب کجا ختم شد ؟
آخر از نژاد خاندان گیلویه هستیم یا ن چون هم لباس متفاوت و هم رسومات متفاوت با بختیاری داریم و ما اصلا یک ایل خودمختار و مستقل هستیم
سلام
چنانکه در پست تاریخ ایل بهمئی نیز اشاره گردید از نظر تقسیمات سیاسی اجتماعی، ایل بهمئی زیرمجموعه کهگیلویه قرار داشته امّا از نظر نسب و ریشههای خونی دو روایت پیشگفته یعنی گیلویه و بهداروند از پیران و بزرگان نقل شده است. به هر حال آنچه اهمیّت دارد این نکته است که بهمئی، بختیاری، بویراحمد و سایر ایلات و طوایف لر بزرگ زمانی تحت لوای حکومت واحد اتابکان قرار داشتهاند؛ یعنی خُمونی بگُم هَمَش یکیِن.
درود ✌🏻✌🏻قربون گووم
درود گووی ویسیم
سلام و خسته نباشید خدمت گردآورنده این مطالب،استاد عزیز من فامیلیم کرمانی هست و در خمین استان مرکزی زندگی میکنم به گفته پدرانم از شهر کرمان به به اینجا اومدیم ولی نمیدونم کی و طی چه شرایطی و به چه دلیل کوچ کردیم اگه اطلاعاتی از کوچ کرمانی ها به استان مرکزی یا لرستان دارید ممنون میشم در اختیار ما بگذارید، باتشکر از شما
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، متأسفانه هماکنون اطلاعاتی در دست نمیباشد امّا پرسش شما مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب هرگونه آگاهی، در همین مجال به اطلاع رسانده شود.
درود سلام بزرگوار اجدادشما لر تبار هستند در دوره کریم خان زند به فارس وکرمان تبعید شدید در حدود ۸سالی از حکوت کریم خان میگذشت که کوچ سیاسی شدین ودر طول دوره حکومت زند ساکن کرمان بودید بعداز شکست خان زند به لرستان برگشتید ما هم لر تباریم واز چهار راه ملایر توسط کریم خان زند کوچ سیاسی شدیم اکنون در فارس ساکنیم شما زیر مجموعه ایل چهارلنگ تبعید شدین
طایفه ی شمس الدینی لری کرمان از نوادگان مشهدی شیرزاد فرزند مشهدی بارانی فرزند شمسین دوم فرزند دوست احمد فرزند شمسین اول فرزند قباد فرزند آلاینان فرزند بیران فرزند حجالی(حاج عالی ،حاج علی هیژالی)از ایل بیرانوند اند که در زمان نادرشاه افشار یا زندیه به کرمان آمده اند که برادر بارانی یعنی عموی شیرزاد داماد کریمخان زند بوده است که محل اصل زندگی آنها لرستان در دشت سیلاخور و پشتکوه و بروجرد بوده است
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای شمسالدینی لری
با تشکر از توجه آن برادر محترم و نیز اطلاعات ارائه شده.
شما چرا طایفه هایه ایل شمس الدینی اشتباه نوشتین ادم اول یک تحقیقی می کند بعد می نویسد به این شماره زنگ بزنید تامن طایفه شمس الدینی بهتون بگم ۰۹۱۳۶۶۵۵۷۹۱
سلام
بهمئی دات کام در کامنتی که آن مخاطب محترم بدان پاسخ داده، ذکری از تقسیمات شمسالدینیها نیاورده است اما اگر منظور، مطالب گفتار فوق میباشد بایستی اشاره کرد همانگونه که در متن اصلی پست نیز آورده شده، تصویر شاخهبندی لرهای کرمان بر اساس کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر اماناللهی بهاروند تهیه گشته و البته استناد بدان، بدین معنا نمیباشد که محتویاتش جامع و مانع بوده و صددرصد صحیح است بلکه به دلیل مستند و نیز دارا بودن بار علمی دانشگاهی و نیز اینکه ایشان یکی از افراد فرهیختهی دانشگاهی و باسابقه در زمینه مطالعه و اشاعه تاریخ و جغرافیای قوم لر میباشند مورد نظر قرار گرفته تا با گفتگو و تبادل نظر درباره آن هرچه بیشتر مسیر کمال را بپیماید و بر همین مبنا است که گفته شد بخش دیدگاهها برای هر گفتار درنظر گرفته شده تا با در دسترس قرار دادن امکان تبادل نظر و گفتگو با مخاطبین گرامی و به ویژه همتباران گرانقدر لر بتوان به پختگی بیشتر مباحث در راستای شناخت بهتر و کاملتر از هویت و اصالت دست یافت.
بسیار عالی شما توسط کریم خان زند به فارس وکرمان تبعید شدید ماهم لر تبار واصل لرلک ملایر هستیم اکنون در بوانات فارس ساکنیم کریم خان زند در جنگ چهارمحال حدود دوازده هزار لر و لرلک ولربختیاری را به فارس کوچ سیاسی داد همراه با دامها ورمه هاشون گرمسیرات را درجنوب فارس ازجمله داراب فسا و وکرمان وسردسیرات را درکوههای شمالی کرمان وفارس کوچ روی داشتند در کشاکش جنگ اقامحمدخان قاجار و لطفعلی خان زند و ناامنی راهها و اخت به مناطق تبعیدی از حرکت باز ایستادند البته بیشتر طوایف لر وبختیاری بعداز شکست لطفعلی خان زند به مناطق مادری خود از جماه لرستان وبختیاری باز گستند وبقبه الان در شمال شرق فارس و کرمان ساکنن هستند
درود، طایفه شمس الدینی از طایفه شمس الدینی دشمن زیاری ممسنی هستند. دشمن زیاری ها ابتدا ساکن کهگیلویه بوده اند. بعد وارد خاک دشمن زیاری ممسنی میشوند اینجا طایفه تیرمردان زندگی میکردند. خان آنها شمس الدین نام داشت که علیرضا خان گشتاسبی دشمن زیاری فرزند محمد رضا خان را به قتل رساند. تیرمردانی ها باقی مانده مردی های هخامنشی بودند که اکثر طوایف بویراحمد و ممسنی از آن نژادند حتی باجولوند و بیرانوند لرستان ابن بلخی در قرن سوم نوشته است بونصر تیرمردانی پدر باجول بوده است و حاکم قلعه سفید ممسنی و شهر هیدالی(از زمان هخامنشیان هیدالی بوده است) امروزه دشت رزم نامیده میشود. کلمه هیجالی اشتباه است. بلکه جد شما حاکم هیدالی بوده است. تیرمردان زیرمجموعه شولستان قدیم بوده است اکثر خوانین بختیاری نژادن شولی هستند. از نسل تاجمیر خان شولی بهرام سری،
کائدان تاج امیر چند شاخه شدند : تیره میرشکار ، تیره میر ، تیره اردوان ، تیره اردشیر ، تیره گودرز ، تیره مراد ، تیره شاپور و تیره بهرام . که قلمرو آنها در تیرمردان، بیضا، تنگ شول، کامفیروز و بکش ممسنی () فارس بود .
تا اینکه بنا به دلایل سیاسی مذکور کائدان تاج امیری شول پراکنده می شوند
تیره های میر و میرشکار به نواحی مرودشت ، جم ، دیلم ، لامرد مهاجرت میکنند و در روستاهای مخلتفی ساکن می شوند
تیره های اردشیر و اردوان به ماهور شولستان می روند
تیره های بهرام و شاپور و گودرز و مراد به نواحی ایذه ، چهارمحال ، الیگودرز ، درود ، دلفان و دهلران و حتی اصفهان میروند
فردی از تیره بهرام به نام کائدتاج امیر بهرام سری شولی در زمان شاه طهماسب صفوی به دلیل قابلیت های فردی و اهل علم بودندش حکمران عشایر بین اصفهان ، فارس و خوزستان می شود که چهل و چهار سال دست به اصلاح و آبادی میزند و از تاخت و تاز عشایر به شهرها جلوگیری میکند تا اینکه بدلیل حسادت حاکم قزل باش همدان یعنی امیرخان موصلوی ترکمان به قدرت گیری تاجیک ها (فارسها) به بهانه وصول مالیات با ایشان وارد جنگ می شود که در جنگ ایشان کشته می شود و بجای آن جهانگیر و پسرش خلیل از نسل زاهد گیلانی را جایگزین کاید تاج امیر بهرام سری شولی میکنند.
در کتاب من از کجا آمده ام نویسنده دکتر حجت علیپور لری سهراب خانی سیرجان، طایفه سهراب خانی را از ممسنی نوشته است که نوادگان علی خان فرزند ربیع خان فرزند حیدر خان فرزند یل امرالله رستم معرفی میکند. علی خان و طایفه اش نیروی پشتیبانی لطفعلی خان زند بوده است که دیر به جنگ میرسند ولی به قلعه حمله میکنند و برخی از اسرای زند و فیلی و دشتستانی را نجات میدهند. ۳ تن از ۱۲ فرزند علی خان نیز کشته میشوند. از ۹ فرزند باقیمانده یکی به ممسنی برمیگردد. بنام بیژن خان.
مقبره وی در گلگون ممسنی است. دو فرزند بنام علی خان و علی بیگ داشت با چند دختر پدر بزرگ حقیر نوه دختری ایشان است. نوادگان بیژن ساکن روستاهای کلاه سیاه. دشمن زیاری هستند.
لرهای استان کرمان:۱-لری سیرجان۲-شول۳-لک بافتی۴-لری رابر۵-لر( سلیمانی)۶-لر اسفندقه۷- لر جیرفت ۸- لر قلعه گنج
سلام
با تشکر از توجه شما.
سلام ببخشید الان لر های بافت و رابر لر لرستانی اند یا لر بختیاری؟
سلام
چنانکه در پست بالا نیز اشاره شد هر دو؛ بدین صورت که دکتر اماناللهی بهاروند لرهای شهرستان بافت را دو طایفه عمده لر لرستانی یعنی طایفه لک و طایفه لری بههمراه یک تیره بختیاری بنام آقاجانلو بیان نمودند. ضمن اینکه گداریهای لک را با عنوان بختیاری نیز مطرح کردهاند.
سلام ماازطایفه لری ایل بیرانوند کرمان هستیم اجدادما ازمنطقه سیلاخوربروجردلرستان به پشتیبانی ازکریم خان زندبه شیرازاومدن بعدبهمراه لطفعلی خان زند به کرمان میان وهمین جاموندگار میشن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای لری
ضمن تشکر از اطلاعات ارائه شده، تندرستی و سعادت برای جنابعالی و نیز رحمت درگاه حضرت حق را ازبهر درگذشتگان این تبار کهن، رهبران تا به دلاوران و سلحشوران، بهویژه اجداد و نیاکان آن برادر محترم خواهان است.
شما زیر مجموعه ایل چهارلنگ هستید که کریم خان زند بعداز شکست علی مردان خان ایلخان بختیاری برای تسلط بر تخت شاهی در جنگ چهار محال کوچ سیاسی شدید در حدود سال ۱۱۷۷ه.ق کریم خان برای ارام کردن طوایف وتیره های لر سرکش وتثبیت وبه اطاعت دراوردن بختیاریها در حدود دوازده هزار خانوار لر بختیاری ولرلک به فارس وکرمان تبعید کرد البته بیشتر تیره ها وطوایف بعداز شکست لطفعلی خان زند از اقا محمد خان قاجار به بختیاری ولرستان باز گشتند وبقیه خودشون حالا یا اخت داده بودند به مناطق تبعیدی یا راهها ناامن بود و اقامحمد خان قاجار هم با چشم در اوردن کرمانیها رعب وحشت ایجاد کرده بود وعشایر رمقی در خود ندبدند که باز گردند چون تیره ها جدا جدا یا پخش پلا افتاده بودند متحد نبودند
با سلام
رشیدی هستم از لک های لرستان و البته پژوهشگر تاریخ
طوایف غلامرضایی قطعا از طایفه حسنوند الشتر هستند. حیدری ها هم احتمالا از همین طایفه هستند.
حسنی ها هم از طایفه محتشم بیرانوند که به لکی متش میگویند می باشند.
بدرالدین و فخرالدین هم در واقع دو رهبر لرها بوده اند که احتمال میدهم این دو از اتابکان بوده باشند ولی قوم تحت فرمان آنها بیرانوندها بوده اند. که لک هستند.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای رشیدی
ضمن تشکر از توجه شما و اطلاعات ارائه شده، مدنظر بوده و خواهد بود تا در آینده و فرصت مناسب به ایلات و طوایف لرتبار استان کرمان در چارچوب پستهای جداگانه پرداخته شود؛ بنابراین در آن مجالها امکان واکاوی بیشتر مهیا خواهد بود. همچنین مجدداً خاطرنشان میگردد لرهای استان کرمان که در گذر زمان از سرزمین مادری خویش در سلسله کوههای زاگرس مهاجرت کردهاند، علیرغم این دوری توانستهاند نقشی شایسته در تحکیم هویت مردم لر ایفا کنند. گو اینکه در طول تاریخ کشور جابجاییها و تبعیدهای عشایر و بهویژه لران اگر مورد مداقه قرار گیرد میتواند نشانی از روحیات وطندوستانه و آزادمنشانه آنان را جلوهگری کند هرچند به گفته پژوهشگر برجستهای چون دکتر جواد صفینژاد، در کتابهای انبوه تاریخی و اخباری، با وجود مشارکت عشایر در جنگهای ملی و میهنی و فداکاریهای چشمگیرشان، شرحی از زندگی اجتماعی اقتصادی آنان مشاهده نمیکنیم. این موضوع و مضافاً کممهریها زمانی بغرنجتر میگردد که شخصیتی چون داگلاس آمریکایی در دهه بیست شمسی مینویسد: لرها در قدیم هم ثروتمند بودند و هم نیرومند و هم مغرور. امّا امروزه برای آنها فقط غرورشان باقی مانده است چون از ثروت و نیرومندی دیگر خبری نیست. لباسهای ارزان قیمتی که زنان آنان به تن میکنند نشانه فقر آنها است. در ایران وقتی میخواهند فقرزدگی را مجسم کنند میگویند: «من یک لر هستم».
در پایان با عنایت بدینکه از حسنوند و حیدریها نام برده شد، خالی از لطف نمیباشد نوشتههای شادروان حجتالله حیدری (از پژوهشگران باسابقه قوم لر از تبار حسنوند) به سال 1349 که بعداً در کتاب «جغرافیای تاریخی الشتر و ریشه نژادی لر» منتشر گردید، درخصوص اهمیت شناخت از خویشتن مرور گردد؛ ایشان بیان داشتهاند که:
هنگامیکه روزهای اول به مدرسه میرفتم و چیزهایی از آموزگاران درباره سرزمین، نژاد، ملیت و میهنپرستی بگوشم میخورد و با این کلمات آشنا میشدم، شبها به این اندیشه فرو میرفتم که سرزمین یعنی چه؟ نژاد چیست؟ ملیت و میهنپرستی چه معنی دارند؟ در این زمینه تعبیرات گوناگون از خاطرم عبور میکرد اما هیچکدام از آنها مرا قانع نمیکرد و تسلی خاطری به من نمیداد که دست از آنها بردارم.
مرحوم حیدری در ادامه مینویسند: در اثر وضع نابسامان زندگیم ترک تحصیل کردم و ضمن کار به مطالعه پرداختم، کارم ایجاب میکرد که شهرها و مناطق مختلفی را از ایران زیرپا بگذارم. شغلم از تمام پرسشهایی که در بالا یادآور شدم مرا باخبر کرد، در اثر تماس با مردم انگیزه دیگری در نهاد من شروع به نمو کرد و آن انگیزه واژه «لر» بود که همیشه در گوشم صدا میزد و هرکجا قدم میگذاشتم تعبیر این واژه در گوشم انعکاس خوبی نداشت . خندهآور اینجا بود اشخاصی که خودشان از همه جا بیخبر بودند، دیگران را به لرها تشبیه میکردند. حس کنجکاوی مرا بر آن داشت تا درباره قوم و ریشه و بن واژه لر به تحقیق بپردازم.
شادروان حیدری همچنین بیان داشتهاند که مورخین و دانشمندان زیادی چه در گذشته و چه در حال تحقیقات گوناگونی در این زمینه انجام دادهاند که نظریات آنها در کتابها و مجلات مختلف بطور پراکنده چاپ و منتشر شده اما هیچکدام بصورت جداگانه و مفصلاً در این مورد تحقیق نکردهاند بلکه چند صفحه از مجلات یا کتب آنان به این موضوع اختصاص داشته است. نویسنده [حجتالله حیدری] کلیه این نظریهها که بعضی مورد قبول و برخی دیگر واقعاً مضحک میباشند را جمعآوری نموده است. در ضمن مباحث مختلف، برابری انسانها را مورد بررسی قرار دادهام و بسیار چیزهای دیگر که هرکدام در نوع خود خالی از لطف نیست. از خداوند متعال خواهانم که پایداری میهن و سلامتی اجتماع ایران را تضمین نماید.
در پایان و بهعنوان حسن ختام مجدداً گرامی داشته میشود یاد و خاطره تمام درگذشتگانی که دل در گرو سربلندی و سعادت این تبار کهن داشتند و بر همان سیرت چهره در نقاب خاک کشیدند.
سلام من خودم از لر های رابر و عباسی هستم که همه از جمله خدادای ها مشهدی حسینی ها و …در منطقه کوهستانی اشکان زندگی میکنیم ولی شما نوشتین در جیرفت چرا،
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای شمسالدینی
1- پست فوق بر اساس مکتوبات دکتر باستانی پاریزی، دکتر اماناللهی بهاروند و دکتر افشار سیستانی تهیه شده و آنها مطالب خویش را سالها پیش یعنی زمانیکه رابر جزو شهرستان بافت بوده نگاشتهاند (رابر در سال 1388 مستقل گردید)، بنابراین به خدادادیها و مشهدیحسینیها در قالب لرهای بافت اشاره شده است.
2- چنانکه در تصویر نمودار درختی لرهای استان کرمان نیز آورده شده دکتر اماناللهی بهاروند، خدادادیها و مشهدیحسینیها را جزو لرهای بافت و طبعاً رابر بیان کردهاند امّا دکتر افشار سیستانی در قالب لرهای جیرفت نیز به آنان اشاره نمودهاند.
درود بر شما من شمس الدینی هستم واهل شهرگلباف (گوک) وپدرم خدابیامرز میگن اهل شهرستان بم بود
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی، رحمت و مغفرت درگاه حضرت حق را ازبهر پدر آن برادر محترم خواهان است.
درود
اجداد شما از نسل شمس الدین خان تیرمردان بوده که علیرضا خان دشمن زیاری رو بقتل رساند بعدها بابا خان وی و برادرش را دعوت میکند و در همان مهمانی دستگیر میکند مورد اعتراض خوانین کازرون قرار میگیرد وی آنها را آزاد میکند ولی عده ای را بدنبال آنان گسیل میکند و به قتل میرساند. بعدها فرزند شمس الدین خان با نام باقرخان بابا خان دشمن زیاری را در چنارشاهیجان به قتل میرساند. طوایف تیرمردان به مرور زمان در اواخر زندیه و اوایل قاجار به جهرم، فسا ، داراب و استان کرمان کوچانده میشوند.
ایل بزرگ شمس الدینی شامل تیره های آقارضایی و غلامرضایی و شفیعی و خدادادی و مشهدی حسینی و کله ی الله دادی و عباسی و بارانی و…. در زمان زندیه به کرمان آمده اند که از فرزندان شمس الدین دوم اند که شیرزاد فرزند بارانی فرزند شمس الدین دوم به کرمان آمده و یکی از فرزندان شمس الدین بنام احمد که داماد کریمخان زند بوده است و خود شمس الدین وقت حمله ی مغول ها به خانواده شمس الدین پناهندگی می دهد و برادر بارانی بزرگ داماد کریمخان بوده است
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای شمسالدینی
با سپاس از توجه آن مخاطب محترم و اطلاعات ارائه شده.
با درود درا ینجا دوره مغول با زندیه سالها فاصله داره بعد ایل شمس الدین زیر مجمو عه ایل چهار لنگبه کرمان وفارس تبعید شدید درسال ۱۱۷۷ه ق
درود
سرکردان طایفه شولی از میانه دوران ساسانیان به حمایت از ساسانیان شولی نژاد ساکن فارس بعنوان حاکمین لرستان، بختیاری کوچ داده میشوند در نام فرزندان آنان همگی پسوند *الدین* را دارا بوده اند چرا که جد آنان نجم الدین نام داشته و در قرن دوم این لقب را از خلیفه دریافت نموده بود، بعدها به نجم الدین اکبر معروف میشوند، تمامی خانات شول پسوند الدین را داشته اند، آخرین بازمانده شولها در فارس غیاث الدین شولستانی بوده که در زمان آل مظفر کور و سپس کشته میشود. بعد از وی دیگر نامی از شول دیده نشد و مناطق آنان با نام های بختیاری، کهگیلویه، ممسنی و کوهمره معرفی شده اند، باقیمانده آنها شول آباد الیگودرز، شول گپ بوشهر، شول شیراز، شول مرودشت، شول ممسنی، شولی های کرمان، شول داراب، کرد شول، …. در خاک مردم کنونی لر موجود است. خوانین طوایف آسترکی، سرلک(سلک) بختیاری همه شولی یا باقیمانده شبانکاره های شولستانی بوده اند که ریشه در خاندان ساسانیان دارند.
بابا چرا خودت رو خسته میکنی
تمام بلوچ ها و سیستانی در ایران و پاکستان و سریلانکا و بندری ها و بیشتر عرب ها که درستش ارب ها هستند مازندرانی ها و گیلانی ها ایل قشقایی
و حتی کردهای که در عراق و ترکیه هستند کرد نیستند بیش از 7 میلیون لر در عراق هستند و لرهای فیلی در آنکارا پایتخت کشور ترکیه هستند
حتی خوده کردها هم از قوم بزرگ لر هستند
سلام
1- اگرچه با توجه به جابجاییها و تبعیدهای عشایر و بهویژه لران میتوان نشانی از ردپای مردم لر را در مناطقی چون کرمان، بلوچستان، مازندران، گیلان، قشقایی و غیره یافت، امّا بهمئی دات کام هیچگاه ادعایی چون دیدگاه آن مخاطب مطرح ننموده است؛ بنابراین ضمن رد آن نظر طعنهآمیز، به یاد میآورد که به گفته پیران و بزرگان و نیز منابع مکتوب تاریخی، گروههایی از مردم لر (فیلیها) در عراق نیز حضور داشتهاند.
2- چنانکه در بخش «درباره ما» نیز اشاره گردید بهمئی دات کام به شناخت از هویت و اصالت تبار بزرگ لر حول گفتارهای ارائه شده و گفت و شنودها میپردازد؛ در همین راستا در کلیت امر شایسته است دیگران نیز اگر علاقمند به موضوعات تاریخی و مردمشناسی میباشند، بجای نیش و کنایه زدن به سایرین، به معرفی هویت و اصالت خویش بپردازند.
سخنی با مخاطبین
خواهشمند است اظهارات مخاطب مذکور خاتمه یافته تلقی گردد. همچنین بهطور کلی بایستی عنایت داشت فضای مجازی چنانکه از نام آن نیز هویدا است متفاوت از محیط واقعی بوده بدین صورت که افراد در فضای مجازی در عین ناشناخته بودن میتوانند با هر سطح بینشی هر دیدگاهی را به هر جهت و با هر نیّتی مطرح کنند؛ بنابراین ادامهدار نمودن بیش از حد گفتگوها در خصوص کامنتهای حاشیهساز که هویت حقیقی و هدف صاحب آن مشخص نمیباشد، لازم و ضروری بهنظر نمیرسد.
در همین راستا یادآوری میشود افرادی که در فضای مجازیِ مرتبط با مباحث اقوام، ایلات و عشایر به فعالیت پرداخته، مطلب و نظر منتشر میکنند را عموماً میتوان به دو گروه دستهبندی نمود:
الف) کسانی که در جهت حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی عمل مینمایند: این گروه به دلیل آنکه دارای هدف مثبتی میباشند، لزوماً نیازی به معرفی خویش برای گفتگوی هرچند طولانی نخواهند داشت و پذیرفتنی است که با نام و مشخصات مستعار (مجازی) فعالیت کنند.
ب) افرادی که به هر دلیل، سهواً یا آگاهانه، در جهتی دیگر قلم میزنند: گفتگوهای طولانی و ادامهدار با این دسته لزومی نخواهد داشت زیرا همانگونه که گفته شد هویت آنان ناشناخته بوده و ممکن است هر نیّت و قصدی (حتّی اهداف منفی و حاشیهساز) را دنبال نمایند؛ گویی علاوه بر دو مورد پیشین (هویت واقعی و هدف) سطح بینش افراد نیز اهمیّت خواهد داشت مثلاً ممکن است شخص واقعاً ایرانی باشد امّا به هر دلیل و علتی نوع نگاه، تفکر و بینش وی بگونهای باشد که مسیر درست (حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی) را طی نکند. به هر حال ایران عزیز بالاترین سرمایهای میباشد که مردمان غیور این مرز و بوم در طول قرنها با نثار جانهای شیرین خود حفظ نمودهاند تا به دست نسل امروز برسد. امری که وظایف سنگینی را در جهت پاسداشت آن امانت گرانبها بر دوش ما میگذارد.
در پایان مجدداً یادآوری میشود اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میشود، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
باسلام خدمت دوستان ازشول هستم اهل جغین شهرستان رودان هرمزگان. فامیلم هم سالاری هستش
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای علی
ضمن تشکر از توجه و اطلاعرسانی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم از درگاه حضرت حق خواهان است.
ایل شمس الدینی با شمس الدینی های ممسنی شیراز و طایفه ی لری سیرجان عموزاده اند که لربختیاری طایفه موگویی یا زلقی و یا اینکه بیرانوند بوده اند به هر حال از شیراز قدیم تبعید شده اند زمان افشاریه و زندیه تبعید شده اند که از نسل شیرزاد بن بارانی لری اند که در قبرستان باووزه دفن است که سال1202قمری در 20رمضان به رحمت خدا رفته است
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای شمس الدینی لری
ضمن تشکر از توجه جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم از درگاه حضرت حق خواهان است.