شناخت لرهای استان بوشهر

هرچند در پست پراکندگی قوم لر اشاراتی گذرا به لرهای استان بوشهر شد امّا با توجه به اینکه سرزمین پارس باستانی که امروزه چندین استان از جمله فارس، بوشهر، کهگیلویه و قسمت‌هایی از خوزستان را در می‌گیرد بخشی مهّم از زادبوم و مأمن لرها بوده تلاش خواهد شد در این مجال و در ادامه‌ی پست لرهای استان فارس، شناخت مردمان و سرزمین لر در استان بوشهر مورد بررسی مفصل‌تر قرار گیرد.

بوشهر، استانی که مترادف با نام خلیج فارس است گویی به درستی ذکر شده ایرانیان همواره با علاقمندی خاصی به خلیج فارس نگریسته‌اند. این کشش دارای یک سابقه‌ی تاریخی طولانی است و ریشه در واقعیات جغرافیایی، اقتصادی، انسانی، فرهنگی و سیاسی دارد. پدیدآورندگان کهن تمدن ایرانی چون عیلامی‌ها و هخامنشیان از سواحل دریای پارس برخاسته‌اند. بر مبنای همین اهمیت و نقش والای هویتی، در مجال پیش رو به پیوند مردمان لرتبار و کرانه‌های این دریای جاویدان پرداخته خواهد شد.

استان بوشهر بعنوان میزبان اصلی مرز دریایی در شاخاب پارس، پیوندی ناگسستنی با سرزمین پارس کهن دارد بطوریکه درباره ارتباط تاریخی بوشهر و فارس باید گفت استان بوشهر از منظر تقسیمات سیاسی از زمانهای دور تا دهه‌های اخیر جزئی از سرزمین فارس به شمار می‌آمده که با ایجاد تقسیمات جدید کشوری در زمان حکومت محمدرضاشاه پهلوی در نهایت به صورت فعلی درآمد. با عنایت بدین امر و اینکه سرزمین پارس کهن حوزه سرزمینی گروههای متعدد لرتبار بوده، به تبع آن استان بوشهر نیز دارای پیوستگی با لرها است که در زیر به مهّم‌ترین آنها اشاره می‌شود:

  • مناطق لرنشین لیراوی و حیات‌داوود
  • سکونت گروههایی از لرها در دشتستان
  • سکونت گروههایی از مردمان لر در تنگستان
  • تأثیرپذیری و اشتراکات زبانهای بوشهری و لری
  • نقش دیرینه مردمان لرتبار در ساخت اجتماعی شهر بوشهر

در همین راستا بصورت کلی می‌توان گفت بر مبنای تقسیمات سیاسی امروز کشور، نیمه غربی استان بوشهر یعنی شهرستان‌های دیلم، گناوه، دشتستان و تنگستان بعلاوه مرکزیت استان شاهد پیوستگی سرزمینی با سرزمین لر و حضور گروههایی از مردمان لر بوده‌اند. هرچند وجود تأثیرات زبان لری در نواحی شهرستان دشتی نیز گزارش شده است. گویی مضاف بر آن، لرتباران از سالها پیش در مناطق جم و ریز ساکن شده بودند و در دو دهه اخیر لرتباران در راه‌اندازی پروژه‌ها و بهره‌برداری تأسیسات صنعت نفت عسلویه در انتهای شرقی استان نیز نقش برجسته‌ای ایفا کرده‌اند.

در هر حال ارتباط بوشهر و مردمان لر را در کنار عمده‌ترین دلیل یعنی حضور دو گروه شاخص از لرها (لیراوی‌های‌ دشت و حیات‌داوودی‌ها)، در تاریخ خود شهر بوشهر در جایگاه مرکز استان نیز می‌توان دید چراکه ذکر کرده‌اند دهدشتی‌ها بعنوان بخشی از مردمان لر و نیز بهبهانی‌ها در قامت کسانی که شهر آنها در ادوار تاریخی مرکزیت کهگیلویه لرنشین را داشته و دارای در هم‌تنیدگی بالا با هویت و فرهنگ قوم لر بوده‌اند، از مهاجران به بندر بوشهر بوده و نقش مهّمی در ساختار اجتماعی آن سامان داشته‌اند. در راستای توضیحات بیشتر، عنوان می‌شود که در گذشته، اکثریت ساکنین شهر بوشهر را عربها تشکیل می‌دادند. امّا بمرور و با توسعه اقتصادی و جمعیت، این شهر بندری ساکنین جدیدی را بخود دید و بتدریج مخلوطی از نژادهای لر، فارس، عرب و غیره را بدست داد که امروزه به قوم بوشهری معروف هستند. زبان آنها مخلوط خاصی از فارسی، لری، گویش‌های محلی با لغات عربی، انگلیسی و هندی شده که زبان بوشهری نامیده می‌شود.

دلیل رواج زبان فارسی در شهر بوشهر را آمدن مهاجران بهبهانی، دهدشتی، کازرونی و شیرازی گفته‌اند که در پی رونق اقتصادی به این ناحیه روی آوردند. در گذشته هر طایفه یا قوم بخشی از شهر را برای خود انتخاب می کرد و این مسئله باعث بوجود آمدن چهارمحله اصلی در شهر بوشهر شده است. نام‌گذاری این محلات با توجه به ساکنین اولیه آن صورت می‌گرفت و هر کدام دارای یک سرپرست بود. قدیمی ترین ساکنین بوشهر طایفه بهبهانی بودند. چهار محله که به نام بهبهانی، دهدشتی، شنبدی و کوتی معروف بوده است، حال نیز در بافت قدیمی شهر کنونی بوشهر وجود دارند و با همین اسامی نام برده می‌شوند.

افزون بر موارد ذکر شده، در ذیل عنوان نقش دیرینه مردمان لرتبار در ساخت اجتماعی شهر بوشهر می‌توان به حضور خاندان‌های لرتبار در جایگاه حکومتگران بوشهر اشاره کرد که خود بر ارتباطات تاریخی لرها و این خطه می‌افزاید؛ رضاقلی‌خان سالار‌معظم نظام‌السلطنه مافی.

سرکار خانم مافی فرزند محمدعلی‌خان نظام مافی درباره خاندان خود چنین می‌نویسند: رضاقلی‌خان فرزند حیدرقلی‌خان برهان‌الدوله و برادرزاده حسین‌قلی‌خان نظام‌السلطنه مافی فرزندان شریف‌خان از ایل مافی بودند. سابقه ایل مافی را از دوره صفویه می‌توان دنبال کرد. این طایفه که در اصل از ایلات لرستان و از تیره بیرانوند [در برخی متون بصورت بایروند آورده شده که یحتمل همان پایروند می‌باشد] بودند، در زمان صفویه به فارس مهاجرت کردند و تا دوران زندیه بیشتر به کشاورزی و دامپروری مشغول بودند. با روی کار آمدن خاندان زندیه به علت قرابت نژادی و هم زبانی با طایفه زند، به کریم خان نزدیک شدند و افراد این ایل به همراه سپاه زند، در بسیاری از جنگ‌ها شرکت می‌کردند. این همبستگی تا زمان زکی خان ادامه داشت.

ایشان در ادامه بیان می‌دارند که در اوایل دوران قاجاریه، به علت سیاست دولت وقت، آقامحمدخان تصمیم به کوچ تعدادی از ایلات فارس گرفت و این تصمیم شامل ایلات مافی و زندیه نیز شد. در نتیجه تمامی ایل مافی به دشت قزوین، نهاوند، ملایر، تویسرکان و کرمانشاهان منتقل شدند. ریاست ایل مافی در دوران سلطنت فتحعلی شاه قاجار، با فتح‌الله‌خان بود. فتح‌الله‌خان به علت اختلاف با حاکم وقت قزوین، به همراه سه برادردیگر خود شریف‌خان، نیازخان و فضل‎علی‌خان به آذربایجان گریختند و به عباس‌میرزا ولیعهد پناه بردند و مدتی در کنار او در جنگ‌های علیه روسها شرکت کردند. مطابق معمول آن دوران در بسیاری از جنگها رؤسای ایلات مختلف همراه سواران خود در معیت قشون دولت می‌جنگیدند. فتح‌الله‌خان در این جنگ‌ها به بالاترین مقام آن زمان که سرتیپی بود نایل گردید.

شریف‌خان، برادر سوم فتح‌الله‌خان که نیز همراه عباس‌میرزا در جنگ شرکت کرده و به درجه سرتیپی رسیده بود، کم‌کم از قشون کناره گرفت و به امور دولتی روی آورد و به ریاست ایلات منصوب شد. شریف‌خان صاحب چندین فرزند شد که از جمله حسین‌قلی‌خان نظام‌السلطنه، حیدرقلی‌خان برهان‌الدوله (پدر رضاقلی‌خان) و محمدحسن‌خان سعدالملک را می‌توان نام برد.

به هر عنوان با چنین پیش درآمدی، دکتر سکندر امان اللهی بهاروند استان بوشهر را دست کم دارای شش ناحیه لرنشین بشرح زیر بیان کرده‌اند که دو مورد نخست آن، همانطور که اشاره گشت، محل سکونت دو گروه شناخته شده از لرها می‌باشد؛ انگالی، شبانکاره و برازجان در حوزه تاریخی دشتستان قرار می‌گیرند و جم و ریز نیز در مناطق کوهستانی شرق استان قرار دارند:

۱) لیراوی

۲) حیات‌داوود

۳) انگالی

۴) شبانکاره

۵) برازجان

۶) جم و ریز

لیراوی: لیراوی دشت به‌گواه تاریخ جزوی از سرزمین لیراوی کهگیلویه بوده که مرکز آن بندر دیلم و محل سکونت مردمان لیراوی دشت یکی از شعبات لرهای کهگیلویه می‌باشد. همانگونه که در پست نژاد قوم لر نیز اشاره گشت؛ نام لیراوی در کتاب تاریخ گزیده آورده شده و یکی از طوایف قدیمی لر است که مردمان آن چندین قرن در چارچوب مناطق کوهستانی (لیراوی کوه) و ساحلی (لیراوی دشت) سکونت داشته اند. لیراوی دشت دارای شعبات متعددی است که شناخته‌شده‌‌ترین آنها «خدری» نام دارد. در کنار خدری‌ها از طوایف زیر نیز نام برده شده که ایضاً گفته می‌شود دو گروه اوّل به همراه خدری‌ها از نخستین ورودی‌های منطقه بوده‌اند:

خواجه‌گیری

احمدحسنی

باباحسنی

اکبرغالبی

بوالفتحی

چاه تلخی

بویراتی

گره‌ای

کاوی

در همین ارتباط بیان میرزا حسن فسایی در کتاب ارزشمند فارسنامه ناصری در خصوص لیراوی دشت در ادامه ذکر می‌گردد که می‌نویسد: ناحیه لیراوی دشت از اقسام نواحی زیرکوه کهگیلویه است اگرچه اهالی آن در اصل با لرهای پشت کوه کهگیلویه (سرزمین ایلات چهاربنیچه و لیراوی کوه) از یک طایفه‌اند. ناحیه زیرکوه شامل ۳ قسمت است:

  • حومه بهبهان
  • زیدون
  • لیراوی دشت

همچنین دکتر امان اللهی بهاروند می‌نویسند: سکونتگاه لیراوی‌های دشت افزون بر مناطق اصلی جمعیتی یعنی بندرهای دیلم و امام حسن، بیش از ۲۰ نقطه لرنشین را در بر می‌گیرد که عمده‌ترین آنها عبارتند از خواجه گیر، گربه‌ای، لیلتین، عامری، بویرات، چاه‌تهل، چاه‌شیرین، بوالفتح، احمدحسین، باباحسنی شمالی و جنوبی، سبزپوشان، گاوزرد، گزلوری، سیاه مکان، کنارکو، بیدو، سهکون شمالی و جنوبی، مظفری شمالی و جنوبی، مال‌شهاب، مال‌سنان، تنوب، بنه‌احمد، بنه‌خاطر، بنه‌اسماعیل، بازیدی و کنارکوه.

محمود باور کارگزار شرکت نفت در منطقه و نویسنده کتاب کهگیلویه و ایلات آن نیز در خصوص لیراوی دشت بیان می‌کند اگرچه این ناحیه در این زمان [سال ۱۳۲۴ شمسی] جزء و توابع بنادر گشته ولی از نقطه نظر اینکه تماس سیاسی و ایلی با ایلات کهگیلویه دارد و از آنها ریشه می‌گیرد شرحی از آن می‌نویسیم.

وی در ادامه می‌آورد که قسمتی از ایل لیراوی از قسمت اصلی خود جدا شده و در جلگه‌ای در طرف جنوب بهبهان اقامت اختیار کردند. لیراوی دشت محدود است از مشرق به ماهورمیلاتی، از شمال به ناحیه زیدون، از مغرب به دریای فارس و از جنوب به دریا و نواحی حیات داوود. هوای این ناحیه از بهبهان و زیدون گرم‌تر می‌باشد آب مشروب آن از چاه است، دیه‌های آن به ترتیب زیر است:

احمدحسین، اسفندیار، باباحسینی پایین، بابازیدی، خواجه گیر، شاه عبدالله، گاودار، کنار کو، مال شهاب، بنه خاطر، بنه سنان، تنوب، چاه شیرین، سیاه کان بالا، شرونک، گزبوری، لیلتن، ابوالفتح، امام حسن، باباحسینی بالا، بس انبار، داوودی، شهرویران، کرئی، گه زرد، بنه احمد، بنه اسماعیل، بویرات، چاه تلخ، مظفری، سیاه کان پایین، کربرای، گورنهر و عامری. کلانتر و ضابط فعلی آن محمدعلی‌خان فرزند حاج حسن است.تفنگ مارتینی

و نیز جان گوردون لوریمر نماینده سیاسی بریتانیا در منطقه خلیج فارس به دوران قاجاریه درباره لیراوی چنین ذکر می‌کند: لیراوی تنها قسمتی از بهبهان است که در ساحل خلیج فارس قرار دارد. لیراوی ناحیه تازی‌نشین هندیجان را از بنادر حیات داوود جدا می‌کند. در یک تصویر کلی ساکنان روستانشین لیراوی بیشتر لر و عرب هستند. تمامی مردم لیراوی شیعه هستند و فقط بر اساس یک گزارش تعدادی بابی در شهر ویران وجود دارد. مردم لیراوی از تعصب دینی آزاد و آسوده هستند و در بیشتر جاها به کشاورزی و یا مشاغل دریایی می‌پردازند. در آنجا تفنگ مارتین به فراوانی وجود دارد. گفته می‌شود از نظر تعداد در مناطق داخلی لیراوی هر خانه یک تفنگ و در مناطق ساحلی به ازای هر دو خانه سه تفنگ موجود است.

شایسته است به این نکته اشاره کرد چنانکه در نوشتجات لوریمر نیز آشکار می‌باشد لرهای لیراوی دشت همانند دیگر مردمان لرتبار دو ویژگی بازر را درون خود بشرح زیر پرورش داده بودند:

  • عدم تعصب و خشکه مذهبی بودن
  • نگهداری تفنگ بعنوان ابزار توسعه روحیات سلحشوری

حیات داوود: دکتر جواد صفی‌نژاد، حیات داوودی‌ها را یکی از زیرشاخه‌های چهارگانه لر بزرگ در کنار بختیاری، کهگیلویه و ممسنی دانسته‌اند. ایشان ممسنی‌ها و حیات داوودی‌ها را با عنوان لرهای جنوبیِ لر بزرگ معرفی کرده و بیان می‌کنند حیات داوودی‌ها سالهاست اسکان یافته‌اند و فرهنگ کوچندگی‌شان از سال ۱۳۱۳ شمسی که سرپرست‌شان اعدام شد رو به تضعیف نهاد و پیوسته از همپیمانان بویراحمدی‌ها بودند تا اینکه در سال ۱۳۴۳ سرپرست‌شان به همراه پسرش و دیگر کلانتران عشایری فارس در جریان اصلاحات ارضی اعدام شدند و زندگی عشایری آنها از دامداری سنتی به سمت اقتصاد دریایی گرایش یافت و نامشان امروزه در فهرست‌های عشایر کوچنده مشاهده نمی‌شود ولی در سال ۱۳۵۷ از قلمرو سکونتی‌شان به وسعت ۲ هزار و ۱۲۸ کیلومترمربع در منابع مرکز آمار کشور نام برده شده است.

جان گوردون لوریمر نماینده سیاسی امپراطوری بریتانیا در خلیج فارس نیز درباره حیات داوود می‌نویسد جمعیت حیات داوود اکثراً لر هستند که اجداد آنها از بهبهان به اینجا مهاجرت نموده‌اند. لرها تا حدودی جمعیت باستانی ایرانی را که سنت‌های محلی‌ها آنها نشان دهنده «گبر» یا آتش پرست بودن آنها تا پنج قرن پیش است، در خود حل کرده‌اند. در بعضی مناطق نشانه‌های آمیزش خون تازی نیز وجود دارد. روستای «گمارون» محل اقامت سادات است. در اینجا فارسی آمیخته با لری رواج دارد. سکنه حیات داوود عمدتاً آرام و بامدنیت‌اند امّا کاملاً مسلح به تفنگ مارتین هستند. گفته می‌شود به طور میانگین هر خانه حداقل یک تفنگ دارد.

به هر سوی دکتر سکندر امان اللهی بهاروند بیان می‌دارند حیات داوود نام یکی از طوایف لر می‌باشد و مرکز شهرستان آن امروزی آن بندر گناوه می‌باشد هرچند ذکر شده مرکزیت تاریخی ایل حیات داوود بندر ریگ بوده است؛ این بندر در اواخر دوره صفوی در سطح بندری حاکم‌نشین ارتقاء یافت و این روند تا پایان کار میرمهنا در اواخر کار حکومت کریم خان زند ادامه داشت. امّا از همان زمان هرچند خوانین حیات داوود موقعیت بندر ریگ را حفظ کردند ولی بندر گناوه در سمت شمالی آن بتدریج رونق گرفت. پس از افول قدرت خوانین حیات داوود، گناوه به دلیل تحولات اقتصادی، ارتباطی و جمعیتی توسعه یافت و مرکزیت شهرستان را به دست آورد. ایل حیات داوود یکی از ایلات لرستان است که قبلاً در نواحی امامزاده حیات‌غیب یعنی منطقه‌ای در بخش چگنی استان لرستان، سکونت داشته است. قسمت عمده این ایل بنا به دلایلی که مشخص نیست در زمان صفویه به محل فعلی آمده و نام خود را بر این منطقه گذاشته است. با آنکه هسته مرکزی این ایل از لرستان است با این حال تعداد زیادی از طوایف و تیره‌های کهگیلویه و ممسنی را به خود جلب کرده است. تیره‌ها و طوایف تشکیل دهنده ایل حیات داوود عبارتند از:

بهمنیاری

شولی

مم‌صالحی

عباسی

چهارروستایی

مال خلیفه

مناطق سکونت حیات داوودی‌ها نیز شامل بهمنیار غربی و شرقی، بینک، بیدو، تاجملکی، تل‌تل، چهارروستایی، چم شهاب، شول، عباسی، فخرآور، کمالی، محمدصالحی، مال محمود، گمارون، مال قائد و غیره ذکر شده است.

انگالی: دکتر امان اللهی بهاروند در این رابطه ذکر می‌کنند یکی از مناطق لرنشین است که از گذشته دور به اینطرف محل سکونت لرها بوده است. وجه تسمیه این ناحیه به درستی مشخص نیست امّا گفته می‌شود در زمان صفویه و یا شاید هم اندکی پیشتر تعدادی از خانوارهای هلندی در این منطقه مستقر شده و در همین محل ماندگار شدند و سرانجام مسلمان شدند. دقیقاً مشخص نیست که آیا رابطه‌ای بین واژه انگالی (انگلیسی؟) و سکونت هلندی‌ها وجود دارد یا نه. عمده‌ترین تیره‌های انگالی عبارتند از محمدشاهی، حیدری، جمیری و عمادینی که به ترتیب در محمدشاهی، حیدری، نوکالی، سهمی، هفت جوش، سهیلی، تل بهی، نوکارمخی و احشام شیخی سکونت دارند.

در راستای تبیین کلام دکتر امان اللهی بهاروند بایستی اشاره کرد که درباره نام انگالی نوشته‌اند اینکه در افواه عامه نام انگالی را از انگلندی می‌دانند پایه و اساس ندارد. بعضی چنین استنباطی را برای ذم تقریب به انگلیسیان و بعضی دیگر چون خوانین انگالی برای تأکید بر این تقرب به کار برده‌اند. چنانکه این منطقه به دو دلیل در نیمه دوّم دوره قاجاریه نقش قابل توجهی در تحولات جنوب ایران داشت؛ یکی موقع‌شناسی و زیرکی خوانین آنکه در معادلات سیاسی منطقه همواره حضور داشتند و گاهی متحد دشتستان و گاهی متحد شبانکاره بودند و دوّم آنکه در مواقعی نیز با سیاست بریتانیا همراه می‌شدند.

لوریمر انگلیسی نیز درخصوص مردمان انگالی ذکر می‌کند از تیره‌های گوناگون و اکثریت جمعیت آن از لرهای بهبهانی هستند. مردان انگالی به تهور و سخت‌کوشی توصیف شده‌اند. آنان کارد ایرانی به کمر دارند و بهترین اسلحه آنان تفنگ مارتین است که نزدیک به چهارصد قبضه از آن را در اختیار دارند. وی در ادامه درباره ساختار سیاسی انگالی آورده است که دارای خانی است که مقام خود را از طریق توارث و پدرانش به دست آورده است. اکنون [اواخر دوره قارجاریه] حاکم انگالی احمدخان است که از حکمرانی بنادر اطاعت می‌کند. گفته می‌شود که خاندان او اصلاً از لرهای نویی هستند. که در حدود شصت یا هفتاد سال پیش از بهبهان مهاجرت کرده‌اند امّا اندکی با تازیان آمیخته شده‌اند. مهمدشاهی روستای اصلی انگالی محسوب می‌شود که محل استقرار خان در قلعه حفاظت شده‌اش بوده است.

شبانکاره: دکتر سکندر امان اللهی بهاروند بیان می‌دارند شبانکاره شاخه‌ای از لرهای فارس هستند که در زمان ساسانیان در کهگیلویه به شغل دامدار اشتغال داشته‌اند، امّا به هنگام یورش اعراب به دارابگرد رفته و سرانجام در زمان دیلمیان سلسله محلی شبانکاره را در آنجا تشکیل دادند.

سلسله محلی شبانکاره (۴۴۷-۷۵۶) بر منطقه وسیعی از فارس حکمرانی کرد که شامل نواحی نیریز، استهبانات، ایگ، داراب و قسمتی از لارستان بود. سلسله شبانکاره به سال ۷۵۶ به وسیله امیر مبارزالدین فرزند شاه شجاع از سلسله آل مظفر منقرض شد و در نتیجه این قوم متفرق شدند. از چگونگی اوضاع شبانکاره‌ها پس از این شکست اطلاعی در دست نیست بجز آنکه تعدادی از آنها در میمند فارس مستقر شدند و سپس در اوایل قاجار گروهی از آنها به سرپرستی یکی از خوانین به دشتستان رفته و بر قسمتی از آن سرزمین دست یافتند و سرانجام نام خود را بر آن محل نهادند که امروزه به شبانکاره معروف است.

دکتر امان اللهی بهاروند ترکیب جمعیتی ناحیه شبانکاره را عمدتاً از لرهای ممسنی، کهگیلویه و کوهمره دانسته و زبان رایج در آنجا را همان زبان لری می‌دانند که در مناطق بویری، بناری، محمدجمالی، ده‌کهنه، دروایی، قلایی، چاه موشی، بهرام آباد، دشتی، بسی، مکاری، دهداران، ذکریایی، سرخره، بهر، خلیفه ای، خیار زرد، لی پهه و سعدآباد مستقر شده اند. البته ایشان در ادامه ذکر می‌کنند که برخی گروههای غیر لر نیز در نواحی چهل‌گزی، چاه‌دول، بی‌برا، سرقنات، تل سرکو، تل هلپه ای و غیره سکونت دارند.

در این بین لوریمر انگلیسی، آبادی اصلی شبانکاره را ده‌کهنه معرفی می‌کند و می‌نویسد سکنه‌ی آن موسوم به حیجب [حاجب] و خواجه‌وان هستند. خواجه‌ها از مهاجرین بهبهانی به شمار می‌آیند. شبانکاره‌ای‌ها متعصب و سرکش نیستند امّا کاملاً مسلح به تفنگ مارتین هستند و تقریباً هر خانه یک تفنگ در اختیار دارد. وی مشخصاً روستای سمیه در هشت مایلی ده‌کهنه را موطن بیست خانوار از لرهای لیراوی و نیز روستای شهپیرو را محل سکونت چهل خانوار از لرهای حیات داوودی بیان می‌کند.

به هر صورت در کلیّت امر علاوه بر اینکه می‌توان مدنظر داشت دست‌کم بخشی از شبانکاره‌گان باستانی در گستره سرزمین پارس کهن پس از اضمحلال، در گذر زمان جذب ساختار اجتماعی مردمان لر شده‌اند، بطور مشخص در منطقه شبانکاره‌ی بوشهر نیز با توجه به مجاورت آن با سرزمین لر، حضور گروههایی از لرها گزارش شده است. بعنوان مثال منابع محلی ذکر می‌کنند که در دوره رستم خان شبانکاره‌ای، خانواده‌ای از طایفه دشمن زیاری در فارس که گویا در روستایی به نام «کلاه‌سیاه» ساکن بوده‌اند، به شبانکاره‌ی امروزی مهاجرت می‌کنند. این خانواده پس از گذر از سعدآباد [از توابع دشتستان] به شبانکاره می‌رسند و در محلی نزدیک به قبرستان شبانکاره، حد وسط روستای زکریایی و شبانکاره سکونت اختیار می‌کنند. بزرگ این خانواده «کاعلی‌خان» بود نُه پسر تفنگ‌چی داشت. این خانواده به دعوت سهراب خان پسر رستم خان به قلعه رستم خانی می‌روند و در شبانکاره ساکن می‌شوند. آنها در دوران خوانین بعداز رستم خان نقش مهّمی در مسائل سیاسی و نظامی شبانکاره داشتند که بعدها به فامیل و نام خانوادگی کرمپور شهرت پیدا کردند.

برازجان: علاوه بر چهار منطقه بالا، دکتر امان اللهی از حضور لرتباران در نواحی برازجان و نیز جم و ریز یاد می‌کنند. ایشان برازجان را محل سکونت تعدادی از تیره های لر مهاجر و غیر مهاجر بشرح زیر دانسته‌اند:

طایفه ابوالفتحی: از قریه ابوالفتح واقع در لیراوی به اینجا کوچ کرده‌اند

طایفه وثوقی: از لرهای بختیاری هستند.

طایفه کمالی: از لرهای ممسنی هستند.

طایفه خوانین: از لرهای کامفیروز هستند.

طایفه آخوندها: از دهدشت کهگیلویه هستند.

طایفه حقیقت: اصلاً از شبانکاره می باشند.

طایفه قائدان: از کهگیلویه آمده‌اند.

طایفه باباعلی: از لرهای بهبهان هستند.

طایفه دهدشتی: اصل آنها از دهدشت کهگیلویه است.

طایفه مشهدی علی عنابی: از لرهای گله دار منشعب گشته‌اند.

طایفه سادات شجاع الدین: از سادات فهلیان هستند.

ویلم فلور نیز طوایف مهّم برازجان را شامل فراشبندی، آهنگر، قایدان، زندوی، سادات میرجعفری، مساوات، دهدشتی، کلیمی، ابوالفتحی، لرویی، آقامجنونی، بنویی، چهاوی، کربلایی شمسی، مشایخ، حقیقت، آخوندها، کوزه‌گران، دشتی، سادات شجاع الدینی، خوانین، خسروی، کمالی، پاپری، نجاران، رؤسا، شاه‌حسینی، روزبه، باباعلی، شحنه، گرمسیری، کمارجی، وثوقی، قجر، بحرینی، شاهروبندی، دادالمیزانی، برجل، سلمانی، بحرانی، کازرونی و بگ می‌نویسد که علاوه بر لرتباران مورد اشاره دکتر امان اللهی بهاروند نام طوایف پاپری و شاه‌حسینی نیز در قامت گروههایی که می‌گویند لرتبار هستند جلب توجه می‌کند.

به هر حال فلور در ادامه ذکر می‌کند در پی تحولات اوایل قرن نوزدهم، پاپری‌ها ساکنان اصلی شهر برازجان یعنی بگ‌ها را بیرون کردند. پاپری‌ها فقط قسمتی از جمعیت برازجان بودند زیرا آنها در ارتباط با گروههای دیگر مانند «قایدها»، «رؤسا» و تعدادی از «سیدها» که پیش از این به برازجان آمده بودند، قرار داشتند.

جم و ریز: ناحیه جم در مناطق کوهستانی شرق استان بوشهر محل سکونت تعدادی از طوایف لر است. هم اکنون چهار طایفه لر به نامهای مدگماری، کائد، خواجه و شیخ در این منطقه بسر میبرند. طایفه مدگماری از بختیاریهای چهارلنگ و جزئی از طایفه گماری است که ظاهراً در زمان صفویه به ناحیه جم مهاجرت کرده اند. این طایفه از چهار تیره شامل شاه حسینی، مشهدی، کایوسفی و علی میرزایی تشکیل شده است. ایشان در رابطه با سه طایفه دیگر ذکر می کنند که از مناطق ممسنی و کهگیلویه بدین سامان آمده‌اند.

تنگستان: محمدحسین رکن‌زاده آدمیت از پژوهشگران و تنگستان‌شناسان قرن اخیر درباره بافت اجتماعی تنگستان می‌نویسد که تنگستان از بافت همگون لرتبار برخوردار می‌بوده و مردم این خطه از نژاد لر صریح‌النسب خالصند. لهجه‌ی آنها بسیار شبیه به لهجه لرها [به معنای خاص] و بختیاری‌هاست و کلمات فارسی قدیم و پهلوی و دری در آن بسیار یافت می‌شود.

با شاخصه‌های نزدیک زبانی که حتّی برخی پژوهشگران آن را زیرشاخه‌ای از زبان لری دانسته‌اند، علاوه بر شش منطقه لرنشین مورد اشاره دکتر امان اللهی بهاروند، بایستی بدان نیز پرداخت به‌ویژه که تنگستان بشرح زیر دارای جایگاه خاصی در تاریخ معاصر کشور است؛ دلوار از توابع تنگستان و زادگاه رئیس‌علی دلواری. در کتاب رئیس‌علی دلواری نوشته سیدقاسم یاحسینی ذکر شده که بر اساس گفته‌های پیران دلوار، خصوصاً اعضای خانواده رئیس علی، زادگاه اصلی و خاستگاه اجداد رئیس علی نورآباد ممسنی بوده است. بنابراین رئیس علی دارای اصلیت لر است. از محمود نامور خواهرزاده رئیس علی دلواری اینگونه نقل شده است:

بر اساس روایتی که هنوز هم بر سر زبان‌ها است، حدود دویست و اندی سال قبل در آغازین سال‌های حکومت قاجار بر ایران، سه برادر به نام های احمد، حسن و محمد به دنبال درگیری‌های قومی و اختلافات محلی و طایفه‌ای، نورآباد را به قصد جنوب غربی کشور ترک کردند. این سه برادر مهاجر، پس از ورود به سواحل خلیج فارس در منطقه تنگستان ساکن شدند. از آن سه، احمد در روستای دلباز سکنی گزید. حسن در دهات چاه تلخ و محمد در دهکده گلکی. هنوز یک سالی از استقرار حسن در چاه‌تلخ سپری نشده بود که او در یک درگیری محلی به دست خوانین تنگستان کشته شد. دو برادر بازمانده حساب کار را دیدند، از این روی زندگی آرام و بدون تحریک و تحرکی در پیش گرفتند و به همین دلیل نیز از حوادث روزگار مصون ماندند. از محمد فرزندانی بر جای ماند که در منطقه تنگستان پراکنده شدند و امّا احمد که در روستای دلباز ساکن گشت، چندی بعد به دلیل چابکی و مدیریت ذاتی، کدخدایی دلباز را عهده دار شد و این سمت از آن پس در اخلاف او نیز موروثی گشت. این احمد جد ششم رئیس‌علی محسوب می‌شود. از احمد فرزندی به نام عوض و از عوض عالی و از عالی غلامحسین زاده شد. زایرغلامحسین تنها یک فرزند پسر داشت که او را زایرمحمد نامید که پدر رئیس‌علی است. در همین ارتباط و با توجه به نقش برجسته رئیس‌علی دلواری در مقاطعی از تحولات سیاسی جنوب غربی کشور، در آینده تلاش خواهد شد در چارچوب مجالی مستقل نیز مورد توجه قرار گیرد.

علاوه بر حضور خاندان رئیس‌علی دلواری، عنوان شده که سایر گروههای لرتبار نیز در توابع تنگستان پراکنده بوده‌اند چنانکه لوریمر انگلیسی در این رابطه می‌نویسد سکنه‌ی تنگستان از قبایل کوچک شناخته شده ای به اسامی زیر هستند:

درهیرو، درشمال، گوتو، جمالی، خدرو، پولادی، زنگنه و زندبود که همگی بر روی هم تنگستانی نامیده می‌شوند. در همین راستا از فهوای کلام لوریمر و مندرجات سایر منابع می‌توان گفت خدروها دارای اصالتی لری از لیراوی کهگیلویه و یا هفت لنگ بختیاری، و زنگنه‌ها دارای خاستگاهی از ایل پراکنده شده نویی و یا چهارلنگ بختیاری می‌باشند. در هر حال همو زنگنه‌ها را طایفه‌ای شناخته شده به شجاعت معرفی می‌کند و می‌نویسد در تنگستان به طور میانگین هر سه خانواده دو تفنگ دارد.

در همین ارتباط گفته‌اند که از گذشته در بین خدریهای تنگستان روایتی مطرح بوده و سینه به سینه انتقال یافته که در اوایل دوره صفویه [حدود ۵۰۰ سال پیش] چند خانوار از طایفه خدری هفت لنگ بختیاری به بلوک لیراوی مهاجرت می‌نمایند که با گذشت زمان و فزونی جمعیت، عده‌ای از آنها به سایر نقاط استان بوشهر از جمله تنگستان مهاجرت نموده‌اند. در ادامه همین جابجایی‌های تاریخی تعدادی از خدریهای تنگستان نیز در اوایل قرن گذشته به سعدآباد دشتستان نقل مکان نموده و بعدها پایه‌گذار جامعه تنگستانی‌های آنجا شدند.

در پایان ازنو یادآوری می‌گردد اگرچه پست بالا بر اساس کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر امان‌اللهی بهاروند تهیه شده امّا بمعنای تأیید تمام و کمال آن نمی‌باشد (کمااینکه ایشان خود نیز کتاب را خالی از کاستی‌های احتمالی ندانسته‌اند. افزون بر این با توجه به گذشت ۳۰ سال از تألیف، نیاز به بازنگری در آن نیز محسوس است) بلکه از این جهت که ایشان شخصیت برجسته علمی دانشگاهی بوده و از پیشگامان شناخت و معرفی هویت قوم لر هستند مورد توجه قرار گرفته است. در همین راستا توجه مخاطبین گرامی بدین نکته جلب می‌گردد که در صورت کسب اطلاعات جدید درباره لرهای استان بوشهر، پست بالا بروزرسانی و تکمیل‌تر خواهد شد.​

46 thoughts on “شناخت لرهای استان بوشهر

  1. من از طایفه کوید انگالی هستم ، از اجداد خود نقل شده که ما طایفه ایی از یونانی و مقدونی بودیم که در زمان شاه عباس صفویه و یا قدوم تر در خاک انگالی مستقر و ماندگار و متزوج شده اند ، حتی روستای کره بند که به اشتباه به کوزه گری و کره اسب تعریف شده است ، نام و انشعاب طایفه بزرگ کربن که الان در فرانسه ، انگلیس مستقر هستند، پس نام انگالی هم وجه تسمیه کلمه اروپایی یونان یست

    • سلام
      ضمن تشکر از توجه شما، همانگونه که در پست بالا نیز به‌نقل از دکتر امان اللهی بهاروند اشاره گردید وجه تسمیه ناحیه انگالی به درستی مشخص نیست امّا گفته می‌شود در زمان صفویه و یا شاید هم اندکی پیشتر تعدادی از خانوارهای هلندی در این منطقه مستقر شده و در همین محل ماندگار شدند و سرانجام مسلمان شدند. دقیقاً مشخص نیست که آیا رابطه‌ای بین واژه انگالی (انگلیسی؟) و سکونت هلندی‌ها وجود دارد یا نه! به هر حال برای مشخص شدن موضوع نیاز به نسب‌نامه می‌باشد.
      درضمن گذشته از مورد فوق، و به طور کلی باید گفت به‌نظر می‌رسد چنین مواردی بستگی بدین امر دارد که افراد در گذشته، واجد سازمان سیاسی اجتماعی عشایری بوده‌‌اند و یا آنکه یکجانشین گشته‌اند، زیرا در مورد نخست تاحدودی می‌توان امید به نسب‌نامه‌های آنان و روایت‌های سینه به سینه داشت زیرا همانطور که قبلاً در پست شناخت لرهای استان همدان نیز اشاره گردید ساختارهای سنتی ایلات و طوایف که پیوند تنگاتنگی با کوهستان، کوچندگی و دامداری داشته‌، بستر مناسبی برای حفظ اصالت‌ها در گذر زمان و در نتیجه شناخت عشایر از جمله مباحث شجره‌نامه‌ای و نَسَبی فراهم می‌کرده‌اند. مثلاً می‌توان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دست‌کم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بوده‌اند؛ امری که به‌نظر می‌رسد در میان یکجانشینان و به‌ویژه جوامع شهری توجه کمتری بدان می‌شده است.

  2. سلام وقت بخیر بزرگترین خانواده از جد اصلی من نام نبردی خیلی عجیبه رعیس ملک بزرگ که عامل اصلی شکست انگلستان بود پسرش حاجی و فرهاد پدر پدربزرگ من هستند شجره ما واضح و مشخصه طایفه ملک‌پور و ملکی بزرگترین خان زاده های بختیاری از برازجان که در بخش لردگان زندگی میکردند

    • سلام
      ضمن تشکر از توجه شما نسبت به مطالب مطرح شده و نیز ارائه اطلاعات درخصوص بختیاری‌های برازجان، همانگونه که در پست فوق هم اشاره شده، در صورت دسترسی به منابع تکمیلی و کسب آگاهی جدید درباره مناطق و گروههای مرتبط با قوم لر در استان بوشهر، پست بالا بروزرسانی و تکمیل‌تر خواهد شد.

  3. سلام برادر ارمان بخش معرفی سرداران قوم لر بهمئی عالی خان از طایفه نری میسا ساکن هپرو باغملکه تا حالا هیچ زمانی از قوم ما تو هپرو به مدت ۲شبانه روزم زندگی نکردن اینهارو کی بهتون امار میده تاته؟؟؟

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای احمد
      ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح می‌گردد:

      ۱- اگر منظور آن مخاطب وجود بخشی در سایت با عنوان معرفی سرداران بهمئی می‌باشد، بایستی اشاره کرد که چنین قسمتی فعلاً وجود ندارد و بهمئی دات کام تا حال حاضر بخش یا گفتاری با آن عنوان منتشر نکرده است؛ هرچند مدنظر بوده و خواهد بود تا در فرصت مناسب به معرفی رهبران، فرماندهان، سرداران، سلحشوران و دلاوران بهمئی و نیز سایر ایلات و طوایف لر پرداخته شود. البته ناگفته نماند تاکنون اشاراتی به برخی از سران و رهبران لر در گفتارهایی چند شده است.

      ۲- در گفتار فوق (شناخت لرهای استان بوشهر) سخنی از ناحیه هپرو در منطقه ممبینی خوزستان به میان نیامده است امّا اگر منظور آن مخاطب مطالب پست «شناخت لرهای استان خوزستان» می‌باشد می‌بایست اشاره کرد که در آن مجال درباره میداوود به‌عنوان یکی از مناطق اصلی ممبینی نشین ذکر گشته «در کنار هپرو، یکی از دو حوزه اصلی استقرار ممبینی‌های جانکی گرمسیر می‌باشد که خانواده‌هایی از بهمئی‌ها نیز در مجاورت آنها ساکن هستند» در واقع همانگونه که آشکار است به سکونت خانوارهایی از بهمئی در میداوود اشاره شده است و نه هپرو.

  4. سلام جناب خلیلی؛
    مطلب خوبی بود و با خوندنش، زیاد آموختم.
    من بهبهانی هستم که نسب از لر هم می‌برم و در جنوب و سواحل خلیج زندگی می‌کنم و فراخور شغلم، با بسیاری از این طوایف و تیره‌ها سر و کار دارم.

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای درخشنده
      ضمن تشکر از توجه و نظر لطف آن برادر محترم، متقابلاً نگارنده نیز طی ۱۰ سالی که از راه اندازی بهمئی دات کام می‌گذرد، بسیار از نظرات و دیدگاههای مخاطبین ارجمند آموخته است.

  5. با سلام لطفاً در مورد لک‌ها توضیح دهید ما خود را از اقوام لر کوچک میدانیم ولی مدتی است یک مشت بی سواد ما رو ترغیب زدن ساز جدایی میکنند و متاسفانه بعضی هم از جوانان نا آگاه ما همراهی می‌کنند مثلاً شال و ستره وگلونی که میراث لر است را جداگانه واز لک‌ها میدانند لطفاً کاملاً توضیح دهید

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای امیر
      با تشکر از توجه و غیرت آن برادر محترم، ضمن اینکه مدنظر خواهد بود تا در فرصت مناسب در چارچوب گفتارهایی جداگانه به مباحث «لک» و «زبان لکی» پرداخته شود، در ادامه به‌صورت کوتاه و گذرا مطالبی آورده می‌شود:

      ۱- درباره موردی چون گلونی می‌بایست گفت میراث عموم ایلات و طوایف لر کوچک (فیلی) اعم از لک، بالاگریوه، چگنی و پشتکوه است؛ برای تبیین بیشتر موضوع بایستی عنایت داشت که در پهنه سرزمینی لر کوچک (فیلی) و به‌ویژه قلب آن یعنی استان هویت‌ساز لرستان، واژه لر دارای ۲ مفهوم زیر است:

      • الف) در معنای عام: کلمه «لر» در این معنا معطوف به «تبار» بوده و شامل تمام ایلات و طوایف لر کوچک اعم از لک، بالاگریوه، چگنی و پشتکوه (استان ایلام فعلی) است.
      • ب) به معنی خاص: واژه «لر» در این معنی شامل ایلات و طوایف «لر زبان» همچون چگنی، سگوند و بخش‌هایی دیگر از باجولوند، بالاگریوه و قسمت‌هایی از سلسله، دلفان و طرهان چون قلایی‌ها، امرایی‌ها، سوری‌ها، ضرونی‌ها، کوشکی‌ها و گرمه‌ای‌ها می‌باشد.

      ۲- اگرچه پیشتر در پاسخ به «مخاطب لر بهمئی» به تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۲۷ در بخش دیدگاههای پست «شناخت لرهای استان همدان» مطالبی درباره لک‌ها مطرح شد ولی ازنو مواردی خاطرنشان می‌گردد:
      همانگونه که در بخش منابع ما نیز گفته شد، «بیانات پیران و بزرگان» و «منابع مکتوب» دو مرجع مهّم برای شناخت از هویت و اصالت‌ها می‌باشند. حال بر این اساس به بررسی موضوع پرداخته می‌شود:

      • الف) بیانات پیران و بزرگان: خوشبختانه پیران و بزرگ‌زادگانی از ایلات و طوایف لک در اقداماتی ارزنده، دانسته‌های خود را مکتوب نموده و بصورت کتاب منتشر کرده‌اند. از آن میان به شخصیت‌های زیر میتوان اشاره کرد:
        اول: شادروان حشمت‌الله رحمتی از تبار حسنوند و خاندان خدایی خان ایلخانی از پیشکوه لرستان فیلی نویسنده کتاب «قوم لر در آیینه تاریخ» و «خدایی‌خان ایلخانی از پیشکوه لرستان»
        دوم: شادروان ایرج کاظمی از تبار ایوتوند و خاندان خوانین دلفان نویسنده کتاب «مشاهیر لر»
        سوم: شادروان حجت‌الله حیدری از پیران حسنوند نویسنده کتا‌ب‌هایی چون «ریشه نژادی لر»، «جغرافیای تاریخی الشتر و ریشه نژادی لر» و «ایل حسنوند»

        واضح و آشکار است وقتیکه پیران و بزرگانی چون آن بزرگواران صراحتاً از تبار لری ایلات و طوایف لک در کتاب‌های مذکور یاد می‌کنند، مسئله شناخت از اصالت آنان را شایسته است پایان یافته تلقی نمود. بعبارتی کلام پیران و بزرگان در چنین موضوع کلی و بنیادینی فصل الخطاب و تمام کننده می‌باشد.
      • ب) منابع مکتوب: منابعی چون خاطرات سپهبد امیراحمدی، آشکارا از تبار لری کلیه ساکنان لرستان می‌گویند. چرا برای نمونه به خاطرات امیراحمدی اشاره می‌شود!؟ زیرا او در اوایل قدرت‌گیری رضاشاه پهلوی یعنی دوره‌ای که سازمان سیاسی لرتباران تمام و کمال پابرجا بوده و رهبران لر از نفوذ بالایی برخوردار بودند، مأمور به لرستان فیلی شد و روزها، هفته‌ها و ماهها با محیط عمومی منطقه و مؤکداً شخصیت بزرگان ایلات و طوایف آن همچون شیخ علی خان بیرانوند معروف به «شیخه» و مهرعلی خان حسنوند برخورد و آشنایی داشته است؛ به گواه اگر آن بزرگان اصالت خود را چیزی جز لر می‌دانستند، امیراحمدی در خاطرات خود سخن از لر بودن تمام ساکنان لرستان نمی‌راند.

      ۳- درباره اینکه آن برادر محترم نوشته است «مدتی است یک مشت بی سواد ما رو ترغیب زدن ساز جدایی میکنند و متاسفانه بعضی هم از جوانان نا آگاه ما همراهی می‌کنند» ضمن اینکه از حضور آن برادر محترم خواهشمند است از بکار بردن عباراتی که شائبه‌ی توهین و یا تحقیر را به ذهن متبادر می‌کند خودداری نمایند، بایستی اشاره کرد همانطور که در روزهای اخیر در قسمت دیدگاههای پست «شناخت لرهای استان کرمانشاه» در پاسخ به مخاطب ساعدی گفته شد، در این زمینه می‌توان به نکات زیر پرداخت:
      درخصوص اینکه «ریشه و عامل اصلی» جریان مذکور (جدایی لک از لر) داخلی است یا خارجی، نمی‌توان با اطمینان ۱۰۰% اظهارنظر نمود اما با توجه به برخی شنیده‌ها، شواهد و قرائن می‌توان گفت در کلیت امر هم وجود مشکلاتی از داخل قوم لر، و هم عملکرد افراد، گروهها، تفکر و یا جریاناتی از خارج قوم لر در آن دخیل می‌باشند؛ در همین ارتباط مشکلات مردم لر را در ۲ حوزه با منشاء داخلی و خارجی می‌توان دسته‌بندی نمود:

      • الف) حوزه داخلی: به نظر می‌رسد مهم‌ترین مشکل در حوزه داخلی همانا تبعیض در تقسیم منابع و امکانات می‌باشد زیرا بوجود آمدن گمان تبعیض از سوی برخی همتباران لک، می‌تواند باعث دلخوری گشته و در نهایت حس دوری، بیگانگی و جدایی را تقویت کند به ویژه آنکه ممکن است برخی افراد در میان همتباران باشند که به هر دلیل و علتی (از «دلخوری و ناآگاهی» گرفته تا مواردی مانند «دستیابی به اهداف و منافع شخصی»)، با هر سطح بینش و نگرشی، سهواً یا عمداً بتوانند از چنین موقعیت‌هایی استفاده کرده و موجبات گمراهی سایرین به‌ویژه جوانان را در مسیر نادرست تفرقه و جدایی‌ها فراهم آورند. بنابراین اگر و احیاناً تبعیضی وجود دارد لازم است که برطرف گردد.
      • ب) حوزه خارجی: با عنایت به نگرانی برخی همتباران و نیز بررسی تاریخ صدساله اخیر کشور، گمان می‌رود یکی از مهّم‌ترین مشکلات مردم لر از جمله جریان جدایی لک از لر، در حوزه خارجی، برخی عملکردهای منتسب به بعضی جریانات به تشریح زیر باشد:

        برخی جریانات کرد
        برخی فعالین جریان موسوم به مرکزگرا

        برخی جریانات کرد: این دسته در صدسال اخیر در دو حوزه، عملکردی از خویش به جای گذاشته‌اند که می‌تواند باعث دلخوری و بلکه سلب اعتماد مردم لر را نسبت به جامعه کرد گردد:
        اول: سیاست کرد معرفی کردن ایلات و طوایف لر در پشتکوه لرستان (استان ایلام فعلی): امری که گویا اجرای نسبتاً موفقیت‌آمیز آن، مشوق جریانات مذکور برای سیاست دوم گشت که در ادامه بدان پرداخته می‌شود.
        دوم: سیاست کرد معرفی کردن لک‌های استان‌های کرمانشاه و سپس لرستان: که گویا غالباً توسط برخی نویسندگان و فعالین فرهنگی اجتماعی اهل استان کرمانشاه پر و بال داده شده و بر نادیده گرفتن هویت لرتباری لک‌ها و عدم توجه به دیدگاههای پیران و بزرگان لک چون خاندان‌های خوانین از جمله بیرانوند، حسنوند و ایوتوند و همچنین پیشگامان تاریخ کرد همچون شرف‌الدین خان بدلیسی، شادروان رشید یاسمی، شیخ محمد مردوخ و محمدامین زکی‌بیگ استوار گشته است.
        این سیاست، خواسته یا ناخواسته بنیانگذار رویه نادرستی شده که در نهایت می‌تواند با طرح سیاستی مانند «نه کرد و نه لر بودن لک‌ها» نه تنها به هویت جمعی مردم لر بلکه به هویت و منافع کردی نیز آسیب برساند؛ و اگر نبود ایستادگی و پایداری نسلی رشید از همتباران لک در استان لرستان، مشخص نبود اکنون با چه مشکلات مضاعفی می‌بایست روبرو می‌شد.
        با قطع ادامه سیاست‌های اینچنینی و البته جبران اشتباهات صورت گرفته در پشتکوه لرستان (ایلام) و ایضاً مناطق لک‌نشین لرستان و کرمانشاه، می‌توان امید به برقراری مجدد اعتمادسازی در سطح گذشته میان مردم لر و کرد داشت.
        برخی فعالین جریان موسوم به مرکزگرا: درباره عملکرد این دسته به دلیل در سایه‌تر بودن فعالیت‌شان، نمی‌توان به راحتیِ کارکرد گروه نخست اظهارنظر نمود، امّا به هر حال آنچه آشکار است راهبرد مرکزگرایی در صدسال اخیر در کشور محوریت داشته؛ به عنوان مثال دو مورد زیر بدان منتسب می‌باشد:
        اول: تغییر نام پشتکوه لرستان به ایلام: که می‌توان گفت نقشی محوری در پیشبرد سیاست کرد معرفی کردن ایلات و طوایف لر در آن دیار داشته. در واقع به نظر می‌رسد در آن مقطع تاریخی دو جریان مذکور (مرکزگرا و کرد) همسویی داشته‌اند.
        دوم: حمایت از سیاست نه لر و نه کرد بودن لک‌ها: بعضی شواهد و قرائن تأییدکننده حمایت برخی فعالین مرکزگرا از سیاست مذکور می‌باشد که شاید در فرصت مناسب بدان پرداخته شود.

      مخاطب گرامی
      جناب آقای امیر
      به نظر می‌رسد عمده مشکلات از آنجا آغاز گشت که در خانواده‌ی ایرانی، برادر یا برادرانی با سیاست‌ورزی و اختلاف‌افکنی میان سایر برادران، برای از بین بردن هویت و نیز جذب و هضم‌شان، سعی در ایجاد و حفظ سلطه و در نتیجه تصاحب امکانات و سرمایه بیشتر داشته‌اند؛ تبعیض موجود خود گواهی بر این امر است.
      ناگزیر در این بین سهم و مسئولیت جریان مرکزگرا در برابر وضع تبعیض‌آمیز فعلی بیش از سایرین است زیرا در حکومت‌ها نقش محوری داشته و گزاف نیست اگر گفته شود وضعیت حال حاضر نتیجه عملکرد آن جریان در صدسال گذشته است.
      در پایان مجدداً یادآور می‌گردد ایران عزیز بالاترین سرمایه‌ای می‌باشد که مردمان غیور این مرز و بوم در طول قرن‌ها با نثار جان‌های شیرین خود حفظ نموده‌اند تا به دست نسل امروز برسد. امری که وظایف سنگینی را در جهت پاسداشت آن امانت گرانبها بر دوش ما می‌گذارد.

        • سلام
          مخاطب گرامی
          جناب آقای رساپور
          ضمن سپاس از ابراز محبت، غیرت و دغدغه‌ی جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم از درگاه حضرت حق خواهان است.

    • سلام
      همانگونه که بارها گفته شد مدنظر بوده و می‌باشد تا بمرور زمان به تمام ایلات و طوایف لر از جمله طیبی‌ها و طبعاً تاویسی‌ها پرداخته شود.
      همچنین چنانکه پیشتر هم اشاره شد اولویت در پرداختن به مطالب و موضوعات مختلف به شرح زیر می‌باشد:

      • بهمئی
      • کهگیلویه
      • لر بزرگ
      • لر کوچک
      • نزدیکان به لر

      ۱- بهمئی: زیرا نگارنده خود از تبار بهمئی می‌باشد و قاعدتاً بیشترین علاقمندی، دانسته و آگاهی را درباره بهمئی دارد.

      ۲- کهگیلویه: چون بهمئی خود یکی از ایلات کهگیلویه بوده و طبیعتاً بیشترین نزدیکی و یگانگی را با ایلات آن شامل طیبی، بویراحمد، دشمن‌زیاری، چرام و بابویی داشته است؛ همینطور به منطقه بهبهان توجه خواهد شد زیرا در گذر مقاطعی از تاریخ، مرکزیت سیاسی کهگیلویه را داشته، مردمش دارای مراودات بسیار با لرهای کهگیلویه بوده‌اند. (مقصود از کهگیلویه مفهوم تاریخی و کهنی می‌باشد که سرزمینش به حکم تقسیمات کشوری معاصر، در چند استان قرار گرفته، استان کهگیلویه و بویراحمد فعلی بخش اصلی آن محسوب می‌گردد)

      ۳- لر بزرگ: چراکه کهگیلویه خود یکی از زیرمجموعه‌های لر بزرگ بوده و علی‌القاعده بیشترین همسانی را با سایر شاخه‌های آن شامل بختیاری، ممسنی و حیات‌داوود دارا بوده است.

      ۴- لر کوچک (فیلی) اعم از پیشکوه و پشتکوه: به دلیل آنکه لر بزرگ به همراه لر کوچک (لک زبان، مینجایی زبان و ثلاثی در حوزه جغرافیایی پیشکوه و پشتکوه)، تشکیل دهنده «تبار بزرگ لر» می‌باشد و این دو گروه در گذر قرن‌ها، بالاترین درهم‌تنیدگی تاریخی را به دست داده‌اند.

      ۵- اقوام و گروههایی که به هر نحو خود را لر دانسته و یا ارتباطات و وابستگی‌های نزدیک تاریخی با جامعه لر داشته‌اند: مانند شوشتری‌ها، دزفولی‌ها، اردکانی‌ها، کازرونی‌ها، سرخی‌ها، کوهمره‌ای‌ها، قشقایی‌ها، عرب‌ها و کردها

      ضمناً تاکنون به ۴ مورد نخست (بهمئی، کهگیلویه، لر بزرگ و لر کوچک) در قالب گفتارهایی چند پرداخته شده که البته این روند به یاری حق با انتشار پست‌های جدید ادامه خواهد داشت؛ همچنین در آینده به مورد آخر (نزدیکان به جامعه لر) هم توجه خواهد شد.

  6. سلام خدمت شما
    ما ساکن اطراف لامرد فارس اصلیت به قول قدیمیها دشتستانی هستیم
    در سندهای قدیم که میخوانیم از اشخاص را قائد نوشته اند و پسوند بناری استفاده شده…
    لطفا در مورد قائد بناری توضیح دهید
    با سپاس

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای مجید
      ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی، تا جاییکه دانسته‌ها یاری می‌کند معروف‌ترین گروه عشایری با عنوان بناری همانا بناری‌های بهمئی می‌باشند که در گذشته دسته‌هایی از آنان به دلایلی به دیگر نقاط نقل‌مکان کرده بودند. به هرحال با عنایت بدینکه به گفته فعالین فرهنگی اجتماعی بناری در منطقه کهگیلویه، بخشی از بناری‌ها به نواحی دشتستان رفته بودند می‌توان متصور بود که بناری‌های مورد نظر آن مخاطب نیز از همان ریشه بهمئی باشند؛ هرچند برای کسب اطمینان بیشتر، تحقیق میدانی از پیران و بزرگان بناری کهگیلویه و دشتستان لازم به نظر می‌رسد. ضمناً جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره بناری‌های بهمئی می‌توان به گفتار بهمئی‌ها و حکومت زند مراجعه نمود.

  7. سلام و خسته نباشید

    تو تمام این مطلب چیزی درباره روستای( آباد) گفته نشد و من امیدوار بودم بتونم اطلاعاتی درباره ساکنین و شناسه قومی این روستا پیدا کنم

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای پارسامنش
      ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، پست فوق در واقع شناختی مبسوط‌تر نسبت به پست پراکندگی قوم لر بوده که خود مقدمه‌ای کوتاه درباره پراکندگی لرها در استان بوشهر می‌باشد؛ هرچند مدنظر می‌باشد تا در صورت امکان به بررسی اختصاصی‌تر لرهای مناطق تابعه استان‌های مختلف از جمله بوشهر پرادخته شود، امری که نیازمند پژوهش‌های تکمیلی است؛ امید که علاقمندان به تاریخ آن مناطق، پای در میدان گذاشته و با جمع‌آوری اطلاعات از سینه‌ی پیران و بزرگان، تاریخ، جغرافیا و شاخه‌بندی‌های مربوطه را به‌صورت مکتوب و اختصاصی در قالب کتاب درآورند تا از تحریف زمانه محفوظ و چراغ راه نسل‌های آینده برای شناخت از اصالت‌ها باشد.

  8. سلام درود لطفا در باره طایفه شعبانی که بگید که از چه قومی هستن ایا طایفه شعبانی هندیجان با شعبانی انگالی یکی هستن از یه قوم طایفه هستن

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای شعبانی
      چنانکه در گفتار «شناخت لرهای استان خوزستان» آورده شد دکتر سکندر امان‌الهی بهاروند در کتاب قوم لر نوشته‌اند:

      لرهای شعبانی هندیجان از لرهای منطقه شبانکاره می‌باشد که در گذشته دور به هندیجان مهاجرت کرده و از تیره‌های شکاری، شعبانی، سلیچ، داغری و تلحان تشکیل شده است. این تیره‌ها در دهات گزالی، چم شعبان، غرابی، چهل منی، بدرانی، هندیجان جنوبی و همچنین در مرکز بخش یعنی شهر هندیجان سکونت دارند. البته برخی عقیده دارند شعبانی‌ها یکی از عشیره‌های اعراب بنی‌راشد از قوم بنی‌تمیم می‌باشند. در همین رابطه بعضی از پیران، دیدگاهی بینابین داشته و معتقدند شعبانی‌ها متشکل از دو گروه لرهای شبانکاره‌ای و عرب‌ها می‌باشند.

  9. طایفه اسفندیاری از طوایف بختیاری هستند وباطایفه خدری فکر کنم یکی باشند که خانواده حقیر هم از این طایفه هستند محله سکونتشان روستای اسفندیار در بلوک لیراوی بوده وقلعه ای هم درآنبود که معروف به قلعه اسفندیار بوده که با استناد به شاهنامه اسفندیار پسر گشتاسب درآن زندانی بود توسط پدرش ،واین طایفه دراصل از خاندان اسفندیار اکه یکی از ۷خاندان بزرگ ایرانی بوده است می باشد،،اگر اطلاعات بیشتری نسبت به این طایفه

  10. طایفه اسفندیاری از طوایف بختیاری هستند وباطایفه خدری فکر کنم یکی باشند که خانواده حقیر هم از این طایفه هستند محله سکونتشان روستای اسفندیار در بلوک لیراوی بوده وقلعه ای هم درآنبود که معروف به قلعه اسفندیار بوده که با استناد به شاهنامه اسفندیار پسر گشتاسب درآن زندانی بود توسط پدرش ،واین طایفه دراصل از خاندان اسفندیار اکه یکی از ۷خاندان بزرگ ایرانی بوده است می باشد،،اگر اطلاعات بیشتری نسبت به این طایفه دارید ارسال فرمایید،

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای اسفندیار
      ضمن سپاس از توجه جنابعالی و اطلاعات ارائه شده، درخواست آن مخاطب محترم مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب آگاهی، در همین مجال به اطلاع رسانده شود.

  11. بازتاب: ایلات لک در قزوین - لک لکستان

  12. سلام خدمت دوست عزیز
    ما فامیلمون عباسیه‌ ولی فامیل اجدادی ما دشتی هستش اصالتن فک میکنم مال دشتستان باشن‌ گویششون هم لری هست زمان قبل جنگ هم به گناوه بعد به‌ ماهشهر و در اخر به اروندکنار مهاجرت کردن اما نمیدونم نژاد ما لر هست یا فارس؟

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای عباسی
      ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح می‌گردد:

      ۱- متأسفانه درباره اصالت ابا اجدادی آن برادر محترم اطلاعاتی در دست نمی‌باشد اما همانگونه که در گفتار بالا نیز اشاره شده، ذیل سازمان سیاسی اجتماعی لرهای حیات داوودی گناوه از عباسی یاد شده است.

      ۲- همانگونه که در پست فوق نیز آورده شده، لرهای استان بوشهر را می‌توان در دو گروه مشخص به شرح زیر دسته بندی کرد:

      • الف) لرهای لیراوی دشت و لرهای حیات داوود در قامت شناخته شده ترین و سازمان یافته‌ترین لرهای استان بوشهر.
      • ب) لرهایی که در سایر مناطق استان سکونت داشته و دارند مانند لرهای دشتستان، تنگستان، جم و ریز

      ۳- چنانکه قبلاً نیز در پاسخ به مخاطبین گرامی نوشته شد، به نظر می‌رسد فارس در معنای «قومی خاص از ایرانیان» که شامل گستره وسیعی از مردم از استان‌های فارس، بوشهر، هرمزگان و کرمان گرفته تا به یزد، اصفهان، سمنان، مرکزی و همدان می‌گردد، مفهومی جدید و مربوط به یکی دو قرن اخیر بوده باشد.

        • سلام
          مخاطب گرامی
          جناب آقای میعاد
          در آثار تیم پژوهشی گروه عشایری مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در سفر مطالعاتی به کهگیلویه در دهه چهل خورشیدی (بیش از پنجاه سال قبل) به سرپرستی دکتر نادر افشار نادری که ماه‌ها در منطقه حضور میدانی داشته‌اند، بادلانی یکی از طوایف مستقل بویراحمد سفلی ذکر شده است.
          به هر حال چنانکه بارها گفته شد مدنظر بوده و می‌باشد تا در فرصت مناسب و طی گفتارهای اختصاصی به طوایف ایل بویراحمد پرداخته شود، بنابراین در آن مجال‌ها به چنین موضوعاتی به طور مفصل‌تر توجه گشته، بستر گفتگو و تبادل‌نظر مهیا خواهد بود.

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای انصاری
      ضمن سپاس از ابراز محبت جنابعالی، همانگونه که در مطالب گفتار فوق به استناد آثار دکتر سکندر امان اللهی بهاروند نیز اشاره گردید، ابوالفتحی‌های دشتستان (برازجان)، ریشه در منطقه لیراوی دشت به مرکزیت دیلم دارند.

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای صمیمی
      ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی، پژوهشگران از نام خانوادگی صمیمی به شرح زیر در پهنه کشور یاد کرده‌اند:

      • صمیمی: از خاندان‌های دودمان‌های کازرونی دشتستان که در برازجان ساکنند
      • صمیمی: از خاندان‌های ساکن در جهرم فارس
      • صمیمی: از خاندان‌های ساکن در راه میان محله از محلات اردستان که گفته میشود از سادات هستند

      همچنین قابل ذکر است آنچه بهمئی دات کام در شناخت تقسیمات ایلی – طایفه‌ای بر آن تأکید دارد همانا دو مورد زیر است:

      • ۱- نسب‌نامه: که مبتنی بر روابط خونی پدرتباری است
      • ۲- ساخت سیاسی اجتماعی: که پیش از رواج نام خانوادگی در زمان رضاشاه پهلوی وجود داشته و علاوه بر روابط خونی، در بر گیرنده اتحادها (برد و خین/خین و چو) و جابجایی‌ها نیز می‌باشد

      ضمناً به نظر می‌رسد چیزی که در برخی شهرها از آن تحت عنوان طایفه یاد می‌شود همان نام خانوادگی است که می‌توان گفت مبحثی جدا از نسب‌نامه و ساخت سیاسی اجتماعی بوده و از سال ۱۳۱۴ شمسی در زمان رضاشاه پهلوی با اجباری شدن سجلد (شناسنامه) فراگیر گردید. البته ناگفته نماند ممکن است نام خانوادگی برخی خاندان‌ها، مستقیماً از نام طایفه، تیره یا اولاد آن‌ها گرفته شده باشد که خود نیز نیاز به بررسی های تاریخی دارد تا تأیید گردد.

      همچنین یاد کردن از نام خانوادگی مجموعه‌ای از خاندان‌ها تحت عنوان طایفه در برخی از شهرها می‌تواند نشان از این نکته مهم داشته باشد که جلوه‌هایی از هویت و فرهنگ عشایری در این مناطق زنده و پویا بوده و مردم هنوز به ریشه‌ها و پیوندهای خود اهمیت می‌دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *