تنگ سولک بهمئی

رشته كوه حاتَم واقع در چند كيلومتري از شهر لِكَك (ليكَكْ)، مركز شهرستان بَهْمِئي، در غرب استان كُهگيلويه بُويراحمد و شمال شهرستان بهبهان، آثار باستاني گرانقدري را در دل خود جاي داده است كه نشان از اهميت منطقه در دوران باستان دارد. نامگذاري شهرستان بهمئي از آن جهت مي باشد كه اين منطقه يكي از مراكز مهّم سكونت طوايف ايل بهمئي، به ويژه تيره احمدي و شاخه هايي از طايفه علاءالديني (دهه شيخ و دهه مَحْمَد) است. اين آثار باستاني در ميان تنگ سولك، واقع در جنوب شرقی تنگ ماغَر قرار دارد. اهميّت تنگ ماغر در شهرستان بهمئي از آن جهت است كه هم اكنون دسترسي عمده از راه زميني به آثار باستاني تنگ سولك و همچنين منطقه سردسيري بهمئي احمدي (بخشهاي مُمْبي و سرآسياب يوسفي) بوسيله امتداد جاده بهبهان به ليكك كه از ميان تنگ ماغر مي گذرد، امكان پذير است.

تَنگ سُوْلَك بَهْمِئي را به نوعي مي توان تخت جمشيدي كوچك در اين نقطه از سلسله كوه هاي زاگرس جنوبي ناميد. آثار باستاني آن مربوط به دوره اشكانيان بوده و از آن جهت داراي اهميّت است كه  پس از سقوط سلسله اشكانيان بدست ساسانيان، بيشتر آثار متعلّق به حكومت اشكاني بوسيله ساسانيان از بين برده شد و هم اكنون يكي از معدود آثار باقي مانده از دوره اشكاني در ايران، همين نقوش تَنگ سُوْلَك بَهْمِئي مي باشد. اوّلين شخصي كه توصيف دقيق و علمي از اين آثار ارائه داد بارون دوبُد سياح روسي است كه در قرن نوزدهم (نزديك به 200 سال پيش) به منطقه بهمئي سفر كرده بود. بايد گفت از ميان افراد خارجي كه در آن زمان به بررسي ميداني اوضاع و احوال ايران پرداختند، بارون دوبُد روسي داراي جايگاه رفيعي مي باشد. هدف اصلي بارون دوبُد شناسايي مناطق بِكر و كوهستاني و سخت ناامن لرستان و خوزستان بوده است. البته هرچند سفر بارون دوبُد به مناطق لُرنشين باانگيزه شخصي صورت پذيرفته است امّا شيوه مسافرت وي شبيه مسافرت يك مأمور سياسي بوده است. به اين معنا كه با اخذ فرمان هاي رسمي از وزير داخله خطاب به واليان، حاكمان و خوانين و… كه موظف به حفظ جان و تهيه سورت و سات سفر وي شده بودند، سفر خود را آغاز كرد. اينگونه سفر كردن وي هرچند موجب دوري بارون دوبُد از عامه مردم شد ولي در عوض باعث شد كه اطلاعات تقريباً جامعي  درباره اوضاع و احوال سياسي آن روز مناطق لرنشين، مخصوصاً روابط آنها با حكومت مركزي بدست آورد. مزيد بر اين امر، بارون دوبُد داراي ويژگي هاي بارزي همچون تسلط به زبان فارسي، آشنايي با فرهنگ ايراني، دارا بودن تحصيلات عالي در رشته تاريخ ملل مشرق زمين و مهارت در نقاشي بود كه باز هم موجب پربار تر شدن توصيفات وي گرديده است. شايان ذكر است عكسهاي آثار باستاني تنگ سولك كه بهمئي دات كام در اين صفحه از آنها استفاده كرده است، آثار و نقاشي هاي بارون دوبد مي باشد و بخوبي مهارت اين گردشگر روسي در امر طراحي و نقاشي هويدا است. بارون دوبُد در قسمتي از سفرنامه اش درباره آثار باستاني تَنگ سُوْلَك بَهْمِئي مي نويسد:

حُکمِ ميرزا قوما حاکم بهبهان برای فراهم کردن مقدمات سفر به تَنگ سُوْلَک ، زودتر از ما به تَشان رسيد. کلانتر تشان با شش تايي سوار غرق در سلاح و دوازده تايي زارع قوی هيکل با تفنگهای فتيله ای بر شانه و گُرز در دست ، آماده بودند تا مرا به تَنگ سُوْلَک ببرند. اين احتياط برای مقابله با بَهْمِئی ها ، طايفه سرکشی که افراد آن بی هدف [!!!] در کوههای اين منطقه پرسه می زنند و بندرت مقامی را به رسميت می شناسند ضروری بود. به علاوه آنها در اين ايام آشکار با حکومت بهبهان سرجنگ داشتند. حال در مسير شمال غربی حرکت می کرديم و کوههای شگفت آوری در سمت راست ما از جنوب شرقی  به شمال غربی ممتد بود و در شانه چپمان رشته ارتفاعات ديگری از تپه های آهکی کم ارتفاع در خط موازی ديده می شد. ديری نپاييد که جاده سخت ناهموار و منطقه اطراف ما خوفناک و به کلی خالی از روييدنيها شد. از بستر خشک چندين نهر کوهستانی گذشتيم و پس از سه ساعت راهپيمايي ملال آور ، سر ظهر به مدخل تنگ سولک بهمئي رسيديم. در اينجا توقف کرديم و جلودارهايي به جلو فرستاديم تا ببينند که خطری در کمين نباشد و قراولانی چند به ديده بانی گماشتيم تا غافلگير نشويم. پس از اطمينان از ترتيب کارها وارد تنگه باريکی شديم که ميان صخره های رفيع و مشرف بر مسير عبور ، لب برچيده بود. نهری کوهستانی در پايين جريان داشت. پس از آنکه خود را بسختی از سربالايي ميان سنگهای آماده ريزش بالا کشيديم ناگهان به راه سنگ فرش شده و فرسوده ای با سنگهای صيقل خورده مواجه شديم که به سبب لغزندگی بسيار ، اسبها بسختی می توانستند در آن گام بردارند. راه بزودی عريض شد و ما خود را در بيشه ای از بلوط ، سرو و کنار ديديم. در فضای ميان اين جنگل بود که مقصودم را يافتم. در اينجا صخره سياه عظيمی با رگه های زرد به ارتفاع دوازده متر و محيط 25 تا 30 متر ، جدا از صخره های ديگر ديده مي شود که در هر دو سوی آن ، نقوش و خطوط برجسته حجاری شده است. در يک جانب آن آتشگاهی در احاطه توده مخروطی شکلی شبيه برگ نيشکر نقش بسته و نواری با يک گره به دور آن ديده مي شود که دو سر آن رو به پايين آويزان است. موبد نزديک آتشگاه ايستاده است. موهای مجعد و بسيار پرپشت او زير کلاه مخروطی شکلی قرار دارد؛ ريش کوتاه همراه با سبيل ، قسمت تحتانی چهره اش را پوشانده است. دست راست پوشيده در آستين باريک و راه راه به پرستشگاه دراز شده و دست چپ را که قسمتی از آن محو است به سينه گرفته است. پيکر او ملبس به جامه کوتاهی است که تا سر زانو می رسد و در زير آن تن پوش مخطط و شلوار گشادی ديده می شود که امروزه هم مورد استفاده ايرانيان است. بر شانه راست اين نقش پوشش گشادی ديده می شود که آن هم تا زانوان می رسد. اگر به جزئيات اين تصوير بيشتر پرداخته ام بدان سبب است که تنها نقش اين مجموعه است که بهتر از بقيه باقی مانده است. در سمت راست موبد گروهی مشتمل بر 9 پيکر حجاری شده که به استثنای نزديکترين پيکره به موبد و نشسته بر سکوی کوتاه ، بقيه حالتی محو دارند و بقدری سترده شده اند که صورت هيچ يک را نمی توان تشخيص داد. چهار نقش در پايين اين گروه همراه با دو نقش کوچکتر باز هم وضوح کمتری دارند. در منتهی اليه سمت راست هيکلی سوار بر اسب با تير و کمان در دست به حالت حمله به يک جانور وحشی ، ايستاده بر دو پای پسين اسب ، حجاری شده است. مشکل است بتوان گفت اين جانور شير ، خرس و يا گراز وحشی است. نزديک به نقش آخر ، کتيبه ای در پنج خط خشن به حروف خاصی حجاری شده است. در پايين نقش آتشگاه هم کتيبه ای 5 خطی با همان حروف حجاری شده است.

در طرف ديگر صخره ، چهار نفر در يک رديف حجاری شده اند. پيکره اصلی نشسته بر تخت دست چپ خود را بر متکا نهاده و حلقه ای را با دست راست گرفته است. دو کلاله موی انبوه سر نقش را زينت بخشيده اما هيچ يک از خصوصيات چهره او را نمی توان تمييز داد. دو نفر در پايين تخت نشسته اند و هر يک نيزه ای نوک پيکانی در دست راست گرفته اند. يکی از آنان نيم تاجی با شش شعاع بر سر دارد که گوی های کوچکی در منتهی اليه آنها حجاری شده است. در پشت تخت ، شخصی بر سر پنجه پا ايستاده است اما پيکره او چنان محو است که خطوط آن بسختی قابل تمييز است. سر پيکر مانند ساير نقوش از موی انبوه پوشيده است. پايين اين گروه آثار نه چندان محسوسی بازهم از سه نقش در قالبی برجسته روی صخره حجاری شده است. در سمت چپ دو نفر نيزه به دست پيشگفته ، کتيبه سومی شامل پنج خط ديده می شود. مقابل اين صخره مجزا و منقوش که توصيف کردم ، سنگ ديگری به اندازه کوچکتر و مرتبط با صخره های ديگر ، بدون کتيبه در فاصله نزديک وجود دارد که بخشی از آن زير سايه درختهاست؛ پيکری در لباس رزم سوار بر اسب و نيزه ای به حالت افقی در دست ، روی آن حجاری شده است.اين پيکر به يک پهلو روی اسب نشسته و پاهای خود را به سمت راست بدن اسب آويزان کرده است. از شکل ظريف نيم تنه بالای بدن و انحنای قابل تشخيص سينه می توانم قضاوت و اعلام کنم که اين نقش متعلق به يک زن است. ويژگيهای چهره اش بکلی محو است؛ اما حالت سر او با داشتن کلاله مو در هر طرف ، منظره ای باشکوه دارد. پيکر قدری به جلو خميده است. نيم تنه جلوی اسب بسيار آسيب ديده است اما نيم تنه عقب حالت بهتری دارد و با يراغهای تجملی زينت شده است. پشت سر سوار که اندازه آن بزرگتر از حد معمول است ، سه هيکل کوتوله نقش بسته؛ آنکه نزديکتر به سوار است در حال پرتاب سنگی به سوی او ديده می شود که آن را با هر دو دست بالای سر برده است. کوتوله دوم پشت سر کوتوله اول ، زه کمانی را می گشايد و در همان حال سوّمين آنها با سر و بازوان خميده و موهای آشفته ، زير پای او دمر بر خاک افتاده است. لازم است اذهان را به وجود چکشی زير پای کوتوله نخست جلب کنم که اختصاص به نقوش کوتوله هايي دارد که در ميان آثار باستانی بابلی ديده می شود. در خصوص سلاح بايد گفت آنچانکه در نمونه و در دو نقش متفاوت ديده ايم ، جنگ افزار اصلی تهاجمی ، کمان است که خودی تأييدی بر قول حزقيال در پيشگويي خشم خدا بر عيلام همان مملکتی که در اينجا مورد نظر ما است به شمار می رود. نبی آسمانی مي گويد: آگاه باشيد من کمان عيلام قدرت اصلی آنها را خواهم شکست. بدون آنکه پيشداوری کنم و عقيده ای در باب احتمال انتساب اين نقوش به تاريخ کهن ابراز کنم ، کاری که می بايد به عهده عالمان جهان واگذارم ، فقط می گويم سبک اين نقوش با آنچه که در تخت جمشيد ، نقش رستم ، بيستون ، تخت بستان و شاپور و نقش بهرام ديده ام متفاوت است؛ همچنين خط کتيبه ها نيز با خط ميخی تفاوت دارد.

بعنوان نتیجه گیری باید گفت بارون دوبد بطور مشخص وظیفه ای در باب مطالعه ي آثار باستاني بهمئي بر گردن نداشته و این علاقه و توجه وی نسبت به میراث تاریخی بشر بوده که او را بسمت سرزمین بهمئی کشانده است. چند سطري كه دوبد بعنوان یک فرد خارجی در سفرنامه ی خود به معرفی آثار تاريخي تنگ سولک بهمئی اختصاص داده باید بعنوان سرمشقی برای نسل امروز بهمئی قرار گیرد تا که بیشتر در پی شناخت سرزمین خویش و حفظ آثار باستانی و تاریخی آن باشد.

14 thoughts on “تنگ سولک بهمئی

  1. سلام
    درودبرهمت شماکه به اثارباستانی اینهمه اهمیت میدهیدچون این اثار بخش لاینفکی ازفرهنگ وتمدن اصیل مااست

  2. درود بر فرزندان بهمئی که درپی گذشت زمان فرهنگ اصیل وعقاید خود راحفظ کرده

  3. سلام و درود خدمت ارمان جان
    مطالب خوبی بود ولی چرا از عهد ایلیمائیان (که نزدیک به 400 سال تو منطقه ارجان حکمرانی میکردن)نامی نبردی برادر؟!

    • سلام
      جناب آقای روشندل
      گووی عزیز و بامحبت بهمئی ام
      ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی، بله! فعلاً ذکری از حکومت محلی الیمائی – که گفته می شود از توابع پادشاهی ملوک الطوایفی اشکانیان بوده – و ارتباط احتمالی آن با نقوش تنگ سولک نرفت زیرا تاکنون منابع و مطالب مستند چندانی در این خصوص ( ارتباط سنگ نگاره های تنگ سولک و الیمائیان ) در دسترس نبوده. به هر حال بهمئی دات کام همواره مترصد جمع آوری مطالب موثق در این باره بوده تا از آن در تکمیل نمودن پُست فوق استفاده نماید.
      سربلند باشید

  4. با سلام بنده از ایل یوسفی هستم پدر بزرگ من در تنگ سولک زندگی می کرده و برادر من در انجا به دنیا امده سپس به خوزستان کوچ کرده و در روستا سکنا گزیدن. بنابراین حداقل در صد سال گزشته تنگ سولک سکونت گاه ایل یوسفی بوده است. با تشکر از سایت خوبتان

    • سلام
      با سپاس از نظر لطف شما، در راستای موضوع مطرح شده به اطلاع می رساند اگرچه دکتر نادر افشار نادری در پژوهشهای میدانی و معتبر خویش به سال 1347 اشاره به تنگ سولک بعنوان محل ییلاقی « دهه باقر از طایفه باولی » دارد و علاوه بر این محل مذکور نشیمن کلانتران بهمئی بوده امّا به هر سوی با توجه به قرار گرفتن یوسفی ها پس از پراکندگی در ذیل تیره احمدی ایل بهمئی و نیز مجاورت منطقه یوسفی با ناحیه ی مورد اشاره بعید نیست که شاخه هایی از یوسفی ها بهمراه بهمئی ها در حوالی تنگه ی نامبرده ییلاق می نموده اند؛ هرچند دکتر افشار نادری بدان اشاره ننموده است.

  5. افتخار ایران لروبختیاری اگراینارونداشت گمانم ازبخت یاری نداشت

    • سلام
      برادر همتبار
      جناب آقای مصطفی
      ضمن سپاس از برای دغدغه و تعصب جنابعالی، به امید همگرایی و همبستگی روزافزون مردمان لرتبار در جوار سایر اقوام ایرانی.

  6. با سلام
    طبق سندهای گفته شده هفت پشت بنده تفنگ زرد. زادگاهم منطقه لکک است. ساکن آبدان هستم باتشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *