نمودار درختی طایفه یوسفی

نمودار درختی طایفه یوسفی

نمودار درختی طایفه یوسفی

طایفه یوسفی در اصل فرزندان یوسف، برادر بهمن (نیای بزرگ ایل بهمئی) هستند. یوسفی ها در گذشته دارای ساختار عشایری مستقل بوده اند، امّا به دلایل مختلف از جمله پراکندگی و به دنبال آن، ضعف و تحلیل ساختار ایلیاتی، به تدریج زیرمجموعه ایل بهمئی قرار گرفتند. محل عمده سکونت یوسفی ها در منطقه سرآسیاب یوسفی از توابع شهرستان بهمئی می باشد. البته هم اکنون تعداد زیادی از ایسوی ها از بخش سرآسیاب به شهر لیکک مهاجرت کرده و در آن ساکن شده اند.

101 thoughts on “نمودار درختی طایفه یوسفی

  1. سلام وعرض ادب
    در باب تقسیم بندی طایفه ایسوی چند موردی رو اضافه میکنم اما همانطور که نگارنده بار ها وبار ها فرمودند معیار تقسیم بندی حال طوایف مذکور هست ولی هر کاری کنیم اصالت اصلی هر کس همیشه معما بوده وباعث میشده که دنباله نیایه اصل خود باشد
    چنانچه که میدانید ایل یوسفی درزمان قاجار پراکنده شده به طوری که از ۷۰۰ خانوار یوسفی کمتر از ۷۰ خانوار باقی مانده اما جای سوال پیش میاد که چرا پراکنده شده اند که بحث مفصل هست وباید متنی در خور ایل یوسفی تنظیم شود البته دقیق و با اثناد معتبر.اما چرا همین ۷۰ خانوار باقی مانده مورد تعقیب یا ترس از طرف حاکم بهبهان نشدند زیرا اکثریت یا از نژاد یوسفی نبوده اند یا با حاکم بهبهان رابطه ی بهتری نسبت به بقیه ایل داشتند مخصوصن خوانین .
    دهه غریشه ای ها از طایفه غریشوند هفت لنگ بختیاری هستند
    دهه ابوالفارس .طبق گفته ی بزرگان این دهه بعد از قتل فردی به نام ابوالفارس به منطقه تشان بهبهان به عنوان خین داری مهاجرت میکنند وبه بولفرسی ها معروف هستند
    دهه شهرویی اصالتن از طایفه شهرویی هستند وایل شیر علی که درمنطقه ابوالفارس ساکن بددند بعد از فروپاشی ایل شیر علی تعدادزیادی به بختیااری تعدادی به حومه بهبهان ودیلم سردشت گناوه …اما دهه مذکور ابتدا به کوه سیاه بعد کم کم در منطقه تنگ دورق وطلاگه ساکن میشوند وکاملان با شهرویی های بهبهان در ارتباط هستند
    دهه حله بور اصالتن از بختیاری ها به منطقه یوسفی امده بودن اگر اشتباه نکنم از شاخه دیناران هفت لنگ بختیاری باشند وتا همین سال سال ۱۳۴۷ که سرشماری عشایر موجود بوده تقریبن یک پنجمه جمعیت طایفه یوسفی تشکیل میدهند از این طایفه به عنوان عمله یوسفی یاد میشود وطور مرتب با برادران بختیاری شون در ارتباط هستند حتی وصلت هم داشتند

    دهه آب الوانی ها اقاجری ها ده عبدعلی وحتی برخی از نادعلی هاویا سجادین های تشان.اما دقیق تر همون عبدعلی ها شامل .خداد. قدیملی .محمد علی .ماندنی .قدیمیخون….

    ایل نویی .شامل رجبعلی وزیلو .زیلو شامل دهه محمد شفیع فامیل های حکیمی اصل .حیدپور.دیدور وطاهری.ودهه رجبعلی شامله دهه دهکی که فامیل های فتحی هستن ودر تشیع جنازه اقای فتحی سنگ تمام گزاشتند

    ایل خدری .ایل کرایی .ایل بهمئی. ترک قشقایی وغیره که در ایل یوسفی حضور دارند طولانی شد ببخشید اگر درمورد این چهار ایل آخری کسی اطلاعات خواست درخدمتم
    منظورم از چهار ایل اخر که نام بردم هر کدام در ایل یوسفی وجود داره .منبع گفته های بنده گفته های بزرگان وکتاب علیمردان خان یوسفی هست

    • سلام
      ضمن تشکر از توجه شما نسبت به مطالب ارائه شده، نکاتی یادآوری می‌گردد:
      ۱- مطالب و نظراتی که توسط بهمئی دات کام در رابطه با ساختارهای سنتی ایلات و طوایف ارائه می‌گردد، تا دهه چهل شمسی را مورد اشاره و بررسی قرار می‌دهند. زیرا اگرچه پیشتر رضاشاه پهلوی این شاکله‌های سنتی را تضعیف نمود امّا پس از اجرای سیاست اصلاحات ارضی در دهه چهل شمسی روند آن با شدت بیشتری نسبت به قبل شتاب گرفت بطوریکه ایلات و طوایف عملاً سیستم سیاسی خود را از دست داده و باقی موارد نیز بمرور زمان و با پیشرفت شهرنشینی و در عصر تکنولوژی، روز به روز کم رنگ‌تر گشتند تا هم اکنون که کور سویی از آن اصالتها می‌درخشد.
      ۲- در کلیّت امر شایسته است روایات پیران و بزرگان نیز بعنوان بخشی از تاریخ و هویت (و نه همه‌ی آن) مورد توجه قرار گیرند گویی یکی از اهداف علاقمندان چنین مباحثی، طبیعتاً گرامیداشت سنتها و اصالتها می‌باشد. بنابراین توجه به بیانات و روایات گذشتگان یکی از اصالتهایی استکه بیش از پیش رو به فراموشی می رود. بویژه اینکه چنین روایتهایی هنوز هم می‌توانند در راستای ایجاد همدلی و حس همبستگی مثمر ثمر باشند.
      ۳- بله! اگرچه طبیعی است انسان مشتاق به جستجو برای آگاهی یافتن از ریشه‌های خونی و نَسَبی خویشتن باشد امّا ناگفته نماند بطوریکه بارها اشاره گردید برای پی بردن به اصالتها، نگاه صرف به ریشه های خونی (که آنهم در نسل‌های دور و دراز در میان ایلات و طوایف گوناگون با ابهامات و اختلاف نظرهایی مواجه است) نه تنها کارساز نبوده بلکه می‌تواند موجب گمراهی و سردرگمی گردد.
      ۴- از نگاه آکادمیک امروزی می‌توان گفت در میان تمام ایلات و طوایف لرتبار، شاخه‌هایی با خواستگاههای گوناگون نَسَبی وجود دارد. بر همین اساس حتّی اگر روایات پیران و بزرگان در خصوص نیای مشترک نیز پایه و اساس قرار نگیرد، باز هم وضعیت همانند سایرین خواهد بود یعنی در عین آنکه از گروههایی با ریشه خونی متفاوت تشکیل شده‌اند ولی موجودیت جمعی خویش را با توجه به تاریخ، فرهنگ، سرزمین و در یک کلام هویت مشترک حفظ می‌کنند. در همین راستا هویت را بایستی در جمیع عناصر تشکیل دهنده آن نگریست. پس شایسته است ایلات و طوایف مختلف از جمله یوسفی‌ها سعی در پاسداشت موجودیت جمعی خویش در عصر جدید داشته باشند.

    • سلام دوست عزیز با این حرفهایی که شما فرمودید ۶ دهه از یوسفی ها ، یوسفی نیستند حالا اون خرد و ریز هایی که نمیشه گفت به کنار ، با این وضع که جمعیت یوسفی های اصیل خیلی کم هست ، چطور با این جمعیت کم بازم واژه ایل به یوسفی ها گفته می شود.
      اصلا شجره نامه‌ای هست که حتی همین یوسفی های اصیل را به یوسف برساند (یعنی لطفعلی که یوسفی اصیل هست فرزند یوسف می باشد یا اینکه این وسط هم چند نسل وجود دارد ولی شما خبر ندارید )
      بنده اصلا داستان پیدایش ایلات بهمئی و طیبی و یوسفی و … را قبول ندارم ، نه اینکه خدای نکرده بخوام اصالت انها برا زیر سوال ببرم نه ولی طیبی ها ادعای تاریخ بیش از هزارسال دارند و این داستان مربوط به پانصد تا شیشصد سال پیش می باشد ، چگونه ممکن است طیب و بهمن برادر باشند ؟؟؟؟؟؟؟

      • سلام بنده یوسفی از گلپايگان هستم در تاریخ بخوانید گلپايگان یا همان ورتپاتکان ساخته شده به دست بهمن کیانی بود که اولین سره سلسله یوسفی و تاریخ اجداد خودم را در شجره خواندم از یوسفی های اصیل و قدیمی این خاک هستیم

        • با درود به همه دوستان.روزگاری که ایل بهمئی دارای 400وایل طیبی 300خانوار بود ایل یوسفی دارای 700خانوار بود. یوسفیها جلوتر از برادران بهمئی وطیبی از لیراو وسردسیر کوچ کردند و بعد از خروج از لیراو از منطقه مال ملا در لنده و مله چری در ممبی و کوههای سفیدوسیاه را از آن خود کردند. درگرمسیر از اینطرف مارون تا دشت آهو وجایزان را در تصرف داشتند. در زمان پادشاهی زندیه به دلیل جنگ با حکومت مرکزی تجزیه وبه بصره بوشهر اصفهان و جاهای دیگر کوچانده شدند. یکبار هم جنگ داخلی رخ داد که طایفه بزرگ سجادینی یا شجاع الدینی از ایل جدا شدو یوسفی کاملا تجزیه گردید. خانوارها وطوایفی از ایلات بختیاری بنا به دلایل مختلف به یوسفی آمدند وپیمان برادری بستند و الان تحت نام ایل بزرگ یوسفی از یوسفیهای خونی اصیل تر ومتعصب تر هستند و هم اکنون یوسفیهای باقی مانده با این برادران ایل بزرگ یوسفی را در استانهای کهگیلویه وخوزستان حفظ کرده اند.

          • سلام
            مخاطب گرامی
            جناب آقای طالب‌دوست
            جهت اطلاع، کتاب فارسنامه ناصری در زمانیکه یوسفی‌ها 700 خانوار جمعیت داشته‌اند (دوره قاجاریه)، جمعیت بهمئی‌ها و طیبی‌ها را به ترتیب 3000 و 2000 خانوار ذکر کرده است. ضمن اینکه از یکی دو قرن اخیر بدین سو سرزمین اصلی یوسفی در منطقه سرآسیاب در شرق ممبی قرار داشته و نیز مناطق کوه سفید، کوه سیاه، ممبی و جایزان در چارچوب بزرگ‌تر سرزمین بهمئی درک می‌شود.

      • سلام دوست خوبم بنده شجره خودن را دیدم تا 9 نسل قبل بنده از گلپايگان هستم که اگر در ویکی پدیا نگاه کنید گلپايگان یا عنان ورتپاتکان بهمن کیانی بنیانگذار این شهر بود که با خود مردم خود را به این محل آورد البته تا اینجا اطلاع دارم از شجره خودم

        • سلام من اسماعیل یوسفی هستم تا چندین نسل قبل از خودم شجره با مهر و موم حداقل ۴۵۰ساله خاندانم موجود هست. و اینکه گلپایگان نداریم شاید بزرگ خاندان شما تاجر یا بازرگان بوده که به اونجا مهاجرت کرده اند.
          شجره خودم تا چند نسل فیلم به این صورت،
          خودم اسماعیل به ترتیب
          عباس، یوسف، اسماعیل، کهربا، علی بابا، خان بابا، کرم خان، ایازخان
          تا ۹ تاش حفظ هستم
          و اینکه بهمئی و و یکسری بختیاری ها دست برادری به ما دادند بخاطر زمین های زراعی که داشتیم و تجزیه این قوم بخاطر تاکتیکهای جنگی و روحیه جنگ ستیزانه و سرکش بودن این قوم را تجزیه کردند..
          اصالت یوسفی ها به نادر شاه افشار بر میگرده. اگر ایران بودم شجره نامه رو عکس میگرفتم اون نمودار زیبای درختی

    • سلام وعرض ادب خدمت بهمئی دات کام
      قبل ازهرچیزگلایه ای دارم ازکسی یاکسانی که ایل ایسوی راازجایگاه ومرتبه ایلی به طایفه تقلیل دادند وازکلماتی درجملات وساختارشاخه های ایل بهمئی استفاده کردند که شنونده یاخواننده به این نتیجه برسدکه ایسوی ایل نیست وکوچکترشده ودرحدیک طایفه هست ‌فکرکنم درست باشیدکه درشان وبزرگی ومنزلت ایلات باهم وفاق داشته باشیم تاخدای ناکرده کسی ازرده خاطرنشود وهم زیستی مسالمت امیزهمراه بامهربانی باهمدیگرازهرایلی که باشیم داشته باشیم دررابطه باطایفه بلفریسی که فرمودید خین دارشدندوشخصی بنام ابوالفارس کشته شداشتباه هست چون اگرابوالفارس کشته میشدکه نیازنبودکه ازمنطقه خودش کوچ کند واقعیت داستان این هست که به دلیلی که حدود۲۰۰سال پیش درایل ایسوی به دلایل متعددی ازجمله ادعای ریاست ومدیریت برایل واینکه چه کسی یاکسانی داعیه خانی دارایل ایسوی راداشته باشنداتفاق نظروجودداشت وبلفریسیها نتوانستندبپذیرندکه کسانی غیرازایسویهای اصیل این سمت رابرعهده داشته باشند نزاع وجنگ درگرفت ودراین درگیری شخصی کشته شدوبلفریسیهامجبوربه ترک دیارکردندکه این اشخاص فرزندان نورمحمد بلفریسی ملقب به نوری رضابودندکه خوداین فرددرهمان زمان بزرگ ایل ایسوی بودکه بعدازچندسال پسرنوری رضاهم به حکم خینداری درمنطقه تشان کشته شدولی بعدازاین ماجرا طایفه ایسوی ازهم پاشیدوساختارایلی خودراازدست دادواکثر دهه هامتفرق شدندوبه شهرهاومناطق دیگرکوچ کردند

      • سلام
        مخاطب گرامی
        جناب آقای محمدامیر
        به‌نظر می‌رسد کامنت شما دارای 2 بخش می‌باشد:
        1- قسمتی از آن خطاب به این پایگاه
        2- بخشی دیگر خطاب به مخاطب «محمد»
        و امّا درباره آن قسمتی که مربوط به بهمئی دات کام است موارد زیر یادآوری می‌گردد:
        الف) مجدداً تأکید می‌گردد مطالب و نظراتی که در رابطه با ساختارهای سنتی ایلات و طوایف ارائه می‌شود، تا دهه چهل شمسی را مورد اشاره و بررسی قرار می‌دهند. زیرا اگرچه قبلاً در زمان رضاشاه پهلوی آن شاکله‌ها تضعیف گشتند ولی پس از اجرای سیاست اصلاحات ارضی در دهه چهل شمسی روند آن با شدت بیشتری نسبت به قبل شتاب گرفت بطوریکه ایلات و طوایف عملاً سیستم سیاسی خود را از دست دادند و باقی موارد نیز بمرور زمان و با پیشرفت شهرنشینی و در عصر تکنولوژی، روز به روز کم رنگ‌تر گشتند تا هم اکنون که کور سویی از آن اصالت‌ها می‌درخشد.
        ب) نمودار فوق همانگونه که در بالای تصویر، گوشه سمت راست توضیح داده شده، بر اساس جزوه جمعیت و شناسنامه تیره‌ها و طوایف ایل بهمئی تهیه شده توسط زنده‌یاد دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل شمسی ارائه گشته؛ دکتر افشار نادری در آن مقطع زمانی، تیره احمدی ایل بهمئی را شامل سه طایفه جلالی، بیژنی و یوسفی بیان کرده‌ بودند (خط هشتم توضیحات عکس نمودار). در همین راستا اگرچه دکتر افشار نادری در جزوه‌ی مذکور اشاره‌ای به گذشته یوسفی‌ها یعنی در زمانیکه دارای ساختار ایلی بوده‌اند ننموده بودند امّا بهمئی دات کام رأساً در خط آخرِ توضیحاتِ تصویرِ نمودار به سیر تاریخی یوسفی و دورانی که ایل بوده اشاره کرده است.

    • اخی ایسویل ا کورو مه نه ینه که هر روز مه دهاتل ا سر زمینل جر ایکنیم

    • علی از( طایفه حله بور) و از نوادگان علیمرادخان( یوسفی)... در گفت:

      ‌سلام
      و عرض ادب دارم
      خدمت شما دوست و برادر عزیز…‌
      ببین برادر من اگر واقعا اطلاع از چیزی نداری چرا بی دلیل نظر میدی، کی گفته که ما(حله بور ها) عمله بودیم،
      با چه مدرکی چنین حرفی رو میزنید…
      عزیز من اولن ما که همون طایفه حله بور باشیم؛
      از سه دهه اصلی:شهبداک، شلو و رحیم و دهه های وابسته تشکیل میشویم…
      دهه شهبداک و دهه شلو هیچ وقت عمله نبودند دهه رحیم هم همینطور فقط عده ای از دهه (کریم )که چند خانوار از زیر شاخه دهه(رحیم)بودند در سرآسیاب یوسفی زندگی میکردند…..
      و البته از تفنگچی های دهه مصطفی (خان) و
      در دم دستگاه خوانین ایل یوسفی از شجاع ترینان بودند، نه اینکه عمله …
      حله بورها از بهترین های ایل یوسفی در شجاعت و درستکاری با فرهنگ بودن هستند…
      نمونه بارز یک حله بور متشخص و بی نظیر (دکتر علیرضا نقدی پور) در شهرستان بهمئست، که واقعا محبوب دلهای همه مردم لیکک است و خیلی از بزرگان دیگر که بسیارند…

    • اقا الان یه سوال دارم من طایفه نظر میگن هله بور نیستن بعد یه سریا میگن از دهه بالکن یه سریا میگن بختیارین شما اطلاعاتی ندارین در این مورد؟؟

    • سلام فاميلى من خدرى هست دلم ميخواد بيشتر راجب اين ايل اطلاعات داشته باشم ممنون ميشم

    • سلام
      شما که هیچ اطلاعاتی ندارید،درباره طایفه بزرگ حله بور مطلب می‌نویسید ،زمانی که دو برادر بودند در منطقه بختیاری پسر خان راکشتند،یک مثال هست که می‌گویند زدن از مردانگی است،و جان خود را نجات دادن از مردانگی است،وبه خاطر نجات جان خود به منطقه یوسفی آمدند،ودر آن زمان که منطقه یوسفی فقیر بودند ،واین دو برادر لباس های شاهانه و بور داشتند،به حله بور معروف شدند.و چون مردمان یو سفی مردمان بزگی بودند این دو برادر با ایل بزرگ یوسفی وصلت کردند، و طایفه حله بور عمله نبودند،
      و در آن زمان چون حله بور ها دو نفر بودند و نمی توانستند مالیات به خان بدهند چند نفر به این دونفر اضاف کردند که این چند نفر عمله بودند،وحالا شما به اشتباه می‌گویید حله بور ها عمله بودند،و در آن زمان خان ها با بزرگان حله بور هماهنگی می‌کردند

  2. سلام.لطفا اگر اطلاعاتی از خدری های یوسفی در دست دارید بفرمایید وهمچنین بهمئی های ساکن در یوسفی .از جمله جمعیت ووابستگی به کدام دهه هستند به طور دقیق میخوام ممنون

    • سلام
      در خصوص حضور خدری‌ها در بین یوسفی‌ها اطلاع خاصی در دست نمی‌باشد بجز آشنایی مختصری که با خاندان جشنی وجود دارد. درباره وجود گروههایی با اصالت بهمئی در میان یوسفی‌ها نیز طی دیدار غیر منتظره با احدی از برادران غریشه‌ای، ایشان بصورت کوتاه و گذرا اشاره به این امر نمودند.

    • ما هم طایفه احمدیوسفی هستین تنها اطلاعی که در دست داریم بر لر بودن قطعی این طایفه اشاره دارد
      ک در زمان قاجار ب اطراف کرمان و جیرفت کوچ کرده اند و اکنون از طوایف بزرگ جیرفت محسوب می‌شوند

    • سلام دوستان یوسفیها را نمی دانید ازتاریخ نظر قطعی مستند بدهید چطور ایل بیژنی شامل ویسی بلواسی گهرلی بیژنی بطلی بالیاوی راشامحمدی شهنظری و واهمه رازدن جزخودشون اعتراضی ندارن درصورتی که هیچ کدومش حتی نزدیک به بیژنی زندگی نکردن ولی طایفه های یوسفی همه اش یوسفی هستن

  3. نمیشه اگر آگاهی دارید از مطلب ارائه شده توسط برادر غریشهای اینجا هم بیان بفرمایید

    • سلام
      گفته ایشان بصورت کلی بیان وجود اصالت بهمئی در میان غریشه‌ای‌ها بوده و اشاره به جزئیات بیشتر که این امر مربوط به کدام دهه می‌باشد ننمودند. به هر حال آنچه در کسب شناخت اصالتها مهّم است نگریستن به سیر تحولات تاریخی ایلات و طوایف و جمیع عناصر هویتی آن می‌باشد.

  4. یعنی واقعا ایل باغیرت شهرویی … بهمئی هستند

    • سلام
      بخشی از شهروئی‌ها از نظر «ساختارهای سنتی ایلات و طوایف» زیرمجموعه یوسفی و بالطبع بهمئی احمدی بوده‌اند.

      • جناب خلیلی شهرویی خودش جداست و زیر مجموعه ایسویا هم نیست لطفا اصلاح بفرمایین جناب

        • سلام
          مخاطب گرامی
          جناب آقای شهرویی
          ضمن تشکر از توجه آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع ارائه می‌گردد:
          1- نمودار فوق بر اساس پژوهشهای زنده‌یاد دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل شمسی تهیه شده است.
          2- دکتر افشار نادری فقط سه دهه برزو، آخوند و ملامحمد را جزو سازمان سیاسی اجتماعی یوسفی ذکر کرده است و نه همه شهرویی‌ها را.
          3- در گذشته اتفاق می‌افتاده که به دلایل گوناگون بخش‌هایی از یک ایل، طایفه، تیره و یا دهه (اولاد) به میان ایل، طایفه و تیره دیگر رفته و از نظر سیاسی اجتماعی هم‌پیمان و جزو آن محسوب گردد. یک مثال آن اجداد نگارنده (ادمین سایت) می‌باشد که در زمان محمدحسین خان بزرگ بنابه دلایلی از بهمئی مهمدی در منطقه دیشموک به بهمئی احمدی در نواحی ممبی و لکک نقل‌مکان کرده و از آن پس از منظر سیاسی اجتماعی جزوی از بهمئی احمدی بوده‌اند.
          4- فارغ از موارد فوق، باید گفت همانگونه که در بخش «درباره ما» نیز ذکر شده هدف از راه‌اندازی این پایگاه «شناخت از هویت و اصالت خویشتن» و «شناخت و آگاهی از یکدیگر» در پرتو گفتگو و تبادل نظر می‌باشد؛ در همین راستا آن مخاطب محترم آزاد است که یافته‌های دکتر افشار نادری را نپذیرفته و این امر خود چیزی جز رواج فرهنگ گفتگو و تبادل نظر نخواهد بود. امید که همتباران لر با سرلوحه قرار دادن منطق گفتگو الگویی برای سایر هموطنان باشند.

    • سلام طایفه شهرویی زیرشاخه ایل بافرهنگ ایسوی هستند
      موفق باشید

      • سلام شما طبق چه حق وحقوقی شهرویی رو جزو یوسفی نوشتین ؟؟لطف کنین و مطالبتونه اصلاح بفرمایین شهرویی خودش یه قومیت و ایل جداست

    • سلام خسته نباشید ما که متوجه نشدیم حالا که ما ایسوی هستیم میخواهم بدونم آیا از لحاظ آیلیاتی بهمئی هست

  5. سلام مطالب بسیار دلچسب بود وقتی انسان متوجه وجود تیره و پشتوانه اصیل خودش میشه بیشتر به لر بودن خودش افتخار میکنه و سعی در پیشرفت و سر بلندی هرچه بیشتر مردمش میکنه
    ایل بزرگ یوسفی خیلی زبانزده اما چرا کمتر درموردش صحبت شده

      • زنده باشید
        اگه کتابی هست در مورد طوایف بهمئی معرفی بفرمایید ممنون میشم

        • سلام
          تعدادی از منابع پژوهشی در خصوص طوایف بهمئی در قسمت «منابع ما» معرفی شده است. علاوه بر آن در سالیان اخیر نیز کتابهایی منتشر شده است و تا جاییکه دانسته ها یاری نماید در ادامه بدانها اشاره می گردد:
          ۱- سفرنامه بهمئی نوشته کاپیتان نوئل (ترجمه کاوه بیات)
          ۲- ضرب المثلهای شیرین بهمئی نوشته عبدالحمید حبیبی اصل
          ۳- شهریاران جنوب و تاریخ ایل بهمئی نوشته غلام محمد خلیلی پور
          ۴- سیری در تاریخ ایل بهمئی از لیراوی تا لیکک نوشته ابوتراب دهبانی پور
          ۵- قیام طایفه علاءالدینی علیه رضاخان پهلوی در سال ۱۳۱۶ نوشته ماندنی رگبارمقدم
          ۶- دو جلد فرهنگ لغات مردم بهمئی و همچنین یک جلد ضرب المثلها، کنایات و اصطلاحات مردم بهمئی نوشته ابراهیم بستان

        • من یوسفی هستم ومیخاهم بدانم که جدم کی بو وقبر او کجاست و یوسفی ها چرا پراکنده شده اند

          • سلام اقاامیر
            بنده محمدامیرهستم وازطایفه بلفریسی هستم
            بنده درجواب به جناب خلیلی بزرگواردرهمین وب سایت دلیل پراکندگی ایل ایسوی راتوضیح دادم وصحبتهای بنده به استنادازمواردی تاریخی که ازاجدادم بهم رسیده وتحقیق میدانی درمنطقه ایسوی وتحقیق ازچندتن ازخانواده اصیله ایسوی درمنطقه داشتم راعرض کردم تادیگربرادران وخواهرانم درایل ایسوی بدانندومطلع باشن

      • سلام میشه درمورد خاندان فتحی از روستای دالان درخوزستان بیشتر بگید

      • سلام برادرعزیزم
        شماباید ازایل بافرهنگ ایسوی باشید
        بلفریسیهاهمانگونه که درمنطقه مشاهده میکنیدتوانستندخیلی ازمناطق وسرزمین مادری رادربه نام بلفریسی یاابوالفارس درتاریخ وجغرافیایی سیاسی منطقه خودشان ثبت وماندگارکنندواین ازهوش وقدرت سیاسی آن زمان بودکه داشتندواین دستاوردمتعلق هست به نام بزرگ ایل بافرهنگ ایسوی ومایه مباهات وافتخارهست پس به ایل وتبار ودهه خودافتخارکن ‌پیمان همبستگی وبرادری رادردرون خودداشته باشید وبه آن عشق بورزیدچون شمابرادروهم خون ماهستی
        دوستدارشمامحمدامیر

  6. سلام و عرض ادب خدمت ادمین گرامی
    از کلیه دوستانی که در مورد این نمودار نظر میدهند و قرار است نظر بدهند خواهشمندم که نظرات خود را با عبارت اگر اشتباه نکنم و احتمال میدهم بیان نکنند چون تاریخ یک طایفه و یک ایل بازیچه‌ی احتمالات نیست .
    لطفا در صورت مطمئن بودن قلم بزنید
    بنده از طایفه حله بور هستم و بسیار خوشحالم که در ایل فهیم یوسفی بزرگ شده ام ، همچنین از اینکه با فرهنگ ایل بهمئی هم آمیخته هستیم و دور از انصاف است که مرزبندی های آنچنانی برای این دو ایل در نظر بگیریم چون پیوند های خویشاوندی و فرهنگ و زبان این دو ایل بسیار به هم نزدیک تر از سایرین است.
    از دوست خوبم محمد که مطالبی را درباره‌ی تاریخ بعضی دهه های یوسفی بیان کردند بسیار سپاس گذاریم ولی چند اشکالی هم دیده شد که بنده عرض میکنم .
    اول اینکه طایفه‌ی حله بور اصالتا از طایفه بابا احمدی (بامدی ) زیر شاخه باب دورکی _هفتلنگ بختیاری می باشد که در بختیاری بسیار هم زبانزد هستند هر کسی دوست داشت میتواند تحقیق کند
    دوم در مورد اون پسوندی هست که تحت عنوان عمله به طایفه حله بور چسبیده شد . که واقعا حرف درستی نبود ، طایفه حله بور در اوایل شکل گیری با وجود اینکه در منطقه غریب بود و هنوز خودش را پیدا نکرده بود طوایف و تیره هایی را از ایل بهمئی و برخی کرایی ها و حتی طوایفی از همین ایل یوسفی را زیر بال و پر خود رشد داد و با آنها پیوند برادری بست.ولی بعد ها هر کدام به ریشه‌ی خود برگشتند ، برخی از آنها با خان ها همکاری هایی داشتند به این علت این پسوند به طایفه ما چسبید .
    این پسوند به این دلیل رواج پیدا کرد چون نویسنده کتاب فارسنامه ناصری زمانی که به منطقه امد برای نوشتن مطالب معلوم نیس با چه شخصی گفت و گو میکرد و این پسوند را در کنار این طایفه نوشت که الان برخی از یوسفی ها این پسوند را به زبان میبرند.
    بحث چگونگی مهاجرت اجداد حله‌بور ها از منطقه بختیاری به منطقه یوسفی مفصل هست که اگه ادمین خواستند بعدا عرض میکنم خدمتتون.
    از اینکه زیاد نوشتم ازتون معذرت میخوام.

    • سلام
      ضمن تشکر از توجه جنابعالی نسبت به مطالب ارائه شده، چنانکه پیشتر نیز بارها اشاره گردید اگرچه طبیعی است انسان مشتاق به جستجو برای آگاهی یافتن از روابط خونی و نَسَبی خویش باشد امّا برای پی بردن به اصالتها، نگاه صرف به ریشه‌های خونی (که آنهم در نسل‌های دور و دراز در میان ایلات و طوایف گوناگون با ابهامات و اختلاف نظرهایی مواجه است) نه تنها کارساز نبوده بلکه می‌تواند موجب گمراهی و سردرگمی گردد. بعبارتی از نگاه آکادمیک امروزی می‌توان گفت در میان تمام ایلات و طوایف لرتبار، شاخه‌هایی با خاستگاههای گوناگون نَسَبی وجود دارد. بر همین اساس حتّی اگر روایات پیران و بزرگان در خصوص نیای مشترک نیز پایه و اساس قرار نگیرد، باز هم وضعیت همانند سایرین خواهد بود یعنی در عین آنکه از گروههایی با ریشه خونی متفاوت تشکیل شده‌اند ولی موجودیت جمعی خویش را با توجه به تاریخ، فرهنگ، سرزمین و در یک کلام هویت مشترک حفظ می‌کنند. در همین راستا هویت را بایستی در جمیع عناصر تشکیل دهنده آن نگریست. پس شایسته است ایلات و طوایف مختلف از جمله یوسفی‌ها سعی در صیانت از موجودیت جمعی خویش در عصر جدید داشته باشند.

    • سلام آقای فرزاد،میشه چگونگی مهاجرت طایفه حله بور از قلعه خواجه رو توضیح بدید.ممنونم از آگاهیت

      • با سلام و درود خدمت مخاطب عزیزی که تحت عنوان آرش.پارسا از بنده چگونگی مهاجرت طایفه حله بور را پرسیدند.
        خدمتتان عرض کنم که در منطقه قلعه خواجه حالا آن زمان مشخص نیس دقیقا کدام منطقه ، جشن عروسی برقرار بود که دو نفر از طایفه بامدی هفتلنگ بختیاری در ان جشن حضور داشتند و طبق رسم در حال چوب بازی بودن که درگیری رخ می‌دهد و یکی از آنها با تفنگ خان آن منطقه را میکشد و هر دو متواری میشوند که پس از عبور از مناطق کوهستانی صعب العبور خود را به منطقه‌ی سراسیاب یوسفی میرسانند که اتفاقا با مردمی خوب و با فرهنگ برخورد میکنند و این منطقه را امن و مناسب برای مدتی ماندن میبینند
        بعد از مدتی این دو نفر که اجداد طایفه حله بور می باشند به دلیل اینکه خواهر و برادری کم سن و سال داشتند و فرصت نداشتن که همان بار اول آنها را با خود بیاورند دوباره به منطقه بختیاری برمیگردند تا از وضع آنها با خبر شوند و بعدش با خودشان به منطقه یوسفی بیاورند طبق گفته‌ی نسل باقی مانده از همان برادر کوچک تر که هم اکنون در منطقه قلعه خواجه با فامیلی نقدی پور در حال زندگی هستند وقتی دو نفر به منطقه رسیدن (به صورت پنهانی ) نه تنها خان آن منطقه آن برادر و خواهر را مجازات نکرده بود بلکه به دلیل سن کم برادر سوم که توانایی چوپانی گله را نداشت ، برای گله‌ی آنها چوپانی را هم تعیین کرده بود و آن خواهر به برادرانش گفت که شما بروید تا به دست افراد خان کشته نشدید من و برادرتان در همین منطقه میمانیم و همانطور که میبیند کسی بخاطر جرم شما کاری با ما ندارد . در اخر هم مقداری از اموال خود را به انها داد و دو برادر دوباره به منطقه یوسفی برگشتند ولی در روز های اول سکونت در طایفه یوسفی اسمی از خود نمیبردند تا مبادا کسانی دنبال آنها باشد و هویتشان مشخص شود پس اسم طایفه را از ظاهر آنها برگزیدند چون دو حله یا چوقای زرد به تن داشتند و در زبان لری به رنگ زرد بور گفته میشوند
        بعدها به طایفه‌ی حله بور معروف شدند
        من این مطالب را از زبان برخی ریش سفیدان شنیده ام و سعی خود را کردم که بدون کم و زیادی به عرض شما و بقیه عزیزانی که ممکن است نوشته های من را بخوانند برسانم .
        در پناه حق

  7. سلام به نظر شما داستان پیدایش بهمئی واقعیت دارد یا فقط داستانی را سر هم کرده اند ، چون یبار میگن چهار برادر بودند به نامهای بهمن طیب یوسف خدر ، یبارم یادشون میاد یه ایل شیر عالی هم بود ، ویرایش میکنن میگن بهمن طیب یوسف خدر و شیر
    به نظرتون یجای کار اشکال نداره
    من که فکر میکنم چهار برادر هستن و یوسف جز این چهار برادر نیست بلکه یا فرزند بهمن است یا نوه‌ی بهمن
    حالا این داستان اگه واقعیت داشته باشه (تو کتاب رگبار مقدم هم اومده این داستان) یعنی نژاد و ریشه‌ی نهاییه همه این ایل ها بختیاریه ؟
    بهمئی ها اینو میپذیرن ؟
    اگه قبول کنن این داستان رو که یعنی بهمئی ها بختیاری هستند
    اگه قبول نکنن که کلا این ایل ها با هم برادر نیستند

    • سلام
      چنانکه پیشتر نیز مکرراً اشاره شد، اکنون ازنو نکاتی یادآوری می‌گردد:
      1- ابتدا توجه داشته باشید آنچه در باب نسب نامه ایلات و طوایف گوناگون از جمله بهمئی، بختیاری، یوسفی، طیبی و غیره مطرح میشود در واقع روایاتی هستند که از پیران و بزرگان گرفته شده اند. در همین راستا دکتر نادر افشار نادری تذکره خود را به نقل از بهمئی ها ذکر کرده و در ادامه این نکته را هم بیان داشته که ممکن است داستان مورد اشاره از حدود افسانه تجاوز نکند و حقیقت مغایر آن باشد. بطور تحقیق بنظر میرسد هدف دکتر افشار نادری از نوشتن روایت بایوجمان و بهمن چنین نیست که حتماً و حتماً افسانه فوق بدان شکل درست باشد بلکه منظور ایشان اشاره به ریشه های همبستگی ایلی بهمئی ها بوده است.
      2- در کلیّت امر شایسته است روایات پیران و بزرگان نیز بعنوان بخشی از تاریخ و هویت (و نه همه‌ی آن) مورد توجه قرار گرفته و مخصوصاً از ظاهر آنها عبور کرده و به اهداف عالیه آن که همبستگی در ازمنه قدیم بوده نگریست. از سوی دیگر می‌توان گفت یکی از مقصودهای علاقمندان مباحث تاریخی – مردمشناسی، طبیعتاً پاسداشت سنتها و اصالتها می‌باشد. بنابراین توجه به بیانات و روایات گذشتگان یکی از اصالتهایی استکه بیش از پیش رو به فراموشی می رود. بویژه اینکه چنین روایتهایی هنوز هم می‌توانند در راستای ایجاد همدلی و حس همبستگی مثمر ثمر باشند.
      3- جدا از مباحث خونی و نسبی – سببی می‌توان با قاطعیت اظهار نمود که لیراوی‌ها اعم از بهمئی‌ها، یوسفی‌ها، طیبی‌ها، شیرعالی‌ها و خدری‌ها دارای مشترکات فراوان جغرافیایی، فرهنگی، تاریخی، سیاسی و در یک کلام هویتی بوده‌اند.

      • به هر حال از اینکه سعی در معرفی طایفه یوسفی داشتید بسیار سپاس گذاریم.
        ما با وجود اینکه اصالتی بختیاری داریم ولی از اینکه در خاک بهمئی پرورش و رشد کرده ایم بسیار خوشحالیم ، قبل از یوسفی بودن خود را بهمئی معرفی میکنیم
        چون فرقی بین این دو قائل نیستیم
        نام هر دو برایمان ارزشمند و بالا مقام هست.

        • سلام
          با سپاس از نظر لطف و ابراز محبت آن برادر محترم. ذکر از اصالتها موجب افتخار می‌باشد زیرا به درستی ذات لر جز صفا، صمیمیت و صداقت نبوده است.

          • سلام تاجایی که میدونم طائفه یوسفی هم با بلوچ‌های ایرانشهر وابستگی دارند

  8. سلام و درود بر تمام مردم اصیل ایران زمین بنده یوسفی هستم از سرزمین گلپايگان شهری که بهمن کیانی که همان ایل بهمنی هست بنیانگذار شهر گلپايگان را بنا نهاد هستم شهری که در شاهنامه امده است بنده با مطالعه در شجره نامه خود از یوسفی های اصیل این خاک هستیم وتا 9 نسل قبل خود را میدانم یوسفی های منطقه گلپايگان و میمه بسیار به این اصل نزدیک هستن از گویش و پراکندگی جغرافیایی این موضوع بسیار قوی میکنه

  9. سلام ممنون واسه مطلب زیبات من یوسفی هستم از شهرستان مریوان کردستان ولی برام سوال است که چگونه فامیل یوسفی بی اینجا رسیده است در مطلبتان هم اشاره ای به این منطقه نشده است.

    • سلام
      ضمن تشکر از نظر لطف جنابعالی، نمودار فوق صرفاً درباره یوسفی‌های منطقه بهمئی می‌باشد؛ امّا در خصوص عنوان یوسفی در سایر نقاط کشور بایستی عنایت داشت صِرف شباهت‌های ظاهری و یا نام خانوادگی مشابه نمی‌توان در مورد تعلق افراد به طوایف، ایلات و اقوام اظهارنظر نمود. در واقع در اینگونه موارد باید سوابق تاریخی نیز بررسی گردد. به هر صورت عشایر منطقه مریوان در استان کردستان را بشرح زیر عنوان کرده‌اند:
      حیدربیگی‌ها
      فتحعلی‌بیگی‌ها
      میران‌بیگی‌ها
      محمدکریم‌بیگی‌ها
      کهنه‌پوش‌ها
      کوماسی‌ها
      کلاترزان‌ها
      حسن سلطانی‌ها
      سادات چور

      ضمن اینکه در میان ایلات و طوایف استان آذربایجان غربی نیز در ذیل تقسیمات ایلات کُرد آن از یوسفی نام برده شده است.

        • سلام
          اگر منظور شما طایفه گهرلی بیژنی می‌باشد می‌توانید به نمودار طوایف بیژنی بهمئی مراجعه نمایید.

  10. سلام وقت بخیر
    درستش نظر هست نه نظرو.ضمنن ما نه حله بوریم و نه ایسویی بلکه بختیاری هفت لنگیم ولی به علت سکونت در مجاورت حله بور ها اغلب فک میکنن که حله بوریم ولی به علت همسایگی قبول کردیم که در زمانی که به اصطلاح خونی گردن کسی رو میگره مثل برادر هم دیگه رفتار کنیم و خودتون منظورم بهتر میدونید.
    با بختیاری ها رابطه داشتیم و حتی ازداوج هم صورت گرفت ولی خب در هر صورت ما رو به عنوان طایفه ای از ایسوی ها میدونن🤷‍♀️

    • سلام
      ضمن تشکر از توجه شما:
      1- همانگونه که در توضیحات عکس (بالا سمت راست) اشاره شده است نمودار فوق بر اساس جزوه جمعیت و شناسنامه‌ی تیره‌ها و طوایف ایل بهمئی اثر دکتر نادر افشار نادری تهیه شده است و در آن مکتوبه «نظرو» ذکر گشته و احتمالاً تلفظ محلی همان «نظر» بوده که توسط دکتر افشار نادری آورده شده است.
      2- آنچه که پژوهشگران علوم اجتماعی و مردم‌شناسان در زمینه شناخت سازمان ایلات و طوایف بیشتر بدان می‌پردازند همانا ساختارهای سیاسی اجتماعی وقت می‌باشد و نه «روابط خونی» و یا «وابستگی‌های قدیمی‌تر»، هرچند دو مورد اخیر نیز بعضاً مورد توجه بوده‌اند. در همین رابطه اگر آثار محققین برجسته درباره ایلات و طوایف مرور گردد، موضوع مذکور بخوبی هویدا است.
      بر این مبنا اگرچه در کامنت پیشین مطرح شده که دهه نظر از زاویه روابط خونی، نَسَب به بختیاری می‌برند امّا آنچه آشکار است از جنبه سازمان سیاسی اجتماعی سنتی جزوی از یوسفی‌ها محسوب می‌شده‌اند. در همین راستا هرچند نژاد، نسب و ریشه‌های خونی پدرتباری جایگاه ویژه‌ای در میان لرتباران داشته و پرداختن بدان لازم و شایسته است امّا مجدداً یادآوری می‌گردد که نقش آن را در ایجاد «هویت» گروهها و اقوام باید به‌ عنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده‌اش نگریست و نه همه‌ی آن.

    • خب کاکا پ خو لیککیا میگن از دی بالکیم😶اخر ما چ‌کنیم بعد ایکه الان از کدوم طایفه هفت لنگیم؟

  11. سلام برادر عزبزم جناب مهندس خلیلی عزیز و بزرگوار طاعات عبادت قبول باشه فرزند قوم لر افتخار ما هستی
    که این قوم بزرگ دورهم جمع میکنید
    ما لر هستیم و به لر بودن خود افتخار میکنیم فرقی ندارد طوایف برای ما

    یک سوال ایا طایفه زیلایی با بهمئی و طیبی و خیرالی
    لیراوی برادر هستند
    توضیح دهید ممنون

    • سلام
      ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی و آرزوی تندرستی و سعادت برای آن برادر محترم، به یقین نوشتن از اصالت لر موجب افتخار می‌باشد زیراکه به درستی ذات این تبار بزرگ چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است:
      1- بله! چنانکه بارها اشاره گردید نه تنها عموم ایلات و طوایف کهگیلویه اعم از بهمئی، بویراحمد، طیبی، زیلایی، خدری، یوسفی و غیره بلکه بختیاری، جانکی و ممسنی نیز همگی در گذشته زیرمجموعه گستره حکومتی اتابکان لر بزرگ بوده و بنابر چنین سابقه‌ای، روابط نزدیک و درهم‌تنیدگی آنها را جلوه‌گر است؛ یعنی خُمونی بگُم که هَمَش یکیِن.
      2- مشخصاً درباره زیلایی‌ها می‌توان گفت همانگونه که در گفتار بهمئی‌ها در فارسنامه ناصری نیز اشاره گردید کتاب معروف فارسنامه ناصری از منابع دوره قاجاریه، زیلایی را یکی از زیرمجموعه‌های ایل نوئی بیان کرده است؛ علاوه بر این تعداد قابل توجهی زیلایی‌ در سازمان سیاسی اجتماعی ایل بهمئی (منطقه دیشموک مرکز بهمئی مهمدی سردسیر) و ایل بویراحمد حضور داشته‌اند. همچنین از زیلایی زیرشاخه بزرگ ایل بختیاری، باب بختیاروند (بهداروند)، طایفه علاءالدین‌وند یاد کرده‌اند. شایان ذکر می‌باشد تبار زنده‌یاد بهمن علاءالدین معروف به مسعود بختیاری از این دسته زیلایی‌ها است.

  12. سلام خدمت دوستان عزیز طبق گفته ها طایفه بلفریسی و لطفعلی ایسوی اصیل هستند .

    • برادر عزیز درایل بافرهنگ ایسوی هیچ طایفه ای اصل ویافرع نیست چون این صحبتها مبنای علمی ومنطقی ندارندوقیاس مع الفارق هست لذا این حرفها ونوشته درمیان مردم ایل نفاق ودلخوری بوجود می اورد وهیچ نتیجه ای ندارد
      ما ایسویها یکبارضرروزیان این جورتنشها وخودبرتربینیها راخوردیم وپایگاه ایلیاتی وانسجام راازدست داده ایم پس ادامه این مسایل درست نیست لطفا تکرارنفرماییداگرواقعا از ایل ایسوی هستید
      متشکرم

  13. اولين نويسنده را دعوت میکنم به مطالعه کتاب‌های تاريخي در کتابخانه ملی ايران که از زمان قاجاریه نیز به این این ایل اصیل و ریشه دار اشاره فرمودند.
    خلاصه بعد از لیراو که به لیراو دشت و لیروا کوه تقسیم شده‌ اند عالی بزرگ که فرزند لیراوی کوه بودند چهار فرزند داشته اند به نام‌های طیب .یوسف. بهمن و خدر یا خیرالی. و از آن زمان در تمام کتاب‌های تاريخي این مطالب عنوان شده است.

    • سلام
      به ذکریات کتاب تاریخی همچون فارسنامه ناصری درباره ایلات چهارگانه لیراوی کوه (بهمئی، یوسفی، طیبی و شیرعالی) در زمان قاجاریه در پست «بهمئی‌ها در فارسنامه ناصری» و همچنین خط آخر توضیحات تصویر اشاره شده است.

        • سلام جناب اقای خلیلی عزبز شبت بخیر ایا طایفه بزرگ کرایی باطایفه بزرگ نوئی ارتباط دارد ریشه درهم دارد چون خیلی هاش زیدون وبهبهان هستند ودرکنارهم زندگی میکنند باتشکر از شما برادرعزیرم

          • سلام
            ضمن تشکر از توجه و ابراز محبت آن برادر محترم، همانگونه گه مکرر اشاره گردید به گواه تاریخ و برپایه بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهم‌تنیدگی‌های بسیار و یگانگی بالا، لرتباران از جمله کرایی‌ها و نوئی‌ها دارای عناصر هویتی، خصلت‌ها، نگرش‌ها و جهان‌بینی همسو بوده‌اند؛ بنابراین زیستن ایلات و طوایف مختلف لر در کنار یکدیگر امری قابل انتظار بوده و نشانگر همان ریشه‌های مشترک است. یعنی خُمونی بگُم که هَمَش یکیِن.

  14. درود استاد ارجمند
    من یوسفی هستم، تات زبانم، زبانِ تاتی از زبانِ مادیِ باستان است. روستای میرچین (به‌زبانِ تانی: میچین) که امروزه آن را اکبرآباد می‌نامند در اَلَموت (رشته‌کوه‌های البرز، شمالِ قزوین)، روستای پدری من است که تا پنج پشت را که خود گردآوری کرده‌ام در آنجا زندگی کرده‌اند امّا هیچ آگاهی از پیش از آن در دست نیست، چندین روایت شفاهی است که می‌گوید ما از روستای خوران در طالقان و پیش از آن از شیراز آمده‌ایم.
    جز ما تنها یک روستای دیگر در الموت(الموت دارای ۳۶۰ پارچه آبادی است که پنج روستا تُرک‌زبان، پنج تا ده روستا مراغی(از زبان‌های کهن) و دیگر روستاها تات زبانند) می‌باشد که طایفهٔ یوسفی دارد، روستایی به نامِ کوچِنان.
    جز دو طایفهٔ یوسفی باشنده در میرچین(اکبرآباد) در اَلَموتِ شرقی و کوچِنان در اَلَموتِ غربی که تات زبانند، دیگر یوسفی‌ها که در استان قزوین دیده‌ام همگی تُرک‌زبانند.
    آیا شما در جایی به چنین مهاجرتی از ایل یوسفی به قزوین یا الموت برخورد کرده‌اید؟
    و اینکه آیا همهٔ یوسفی‌های ایران از یک طایفه‌اند؟ یا ممکن بوده ما نیز نیایی به نام یوسف داشته‌ایم که ما را یوسفی خوانده‌اند؟
    بسیار رنج می‌کشم که چیزی از گذشتهٔ طایفه‌ام در دست نیست. سپاسگذارم اگر پاسخ دهید.

    • سلام
      ضمن تشکر از توجه و نظر لطف آن مخاطب محترم:
      1- هم‌اکنون نمی‌توان اظهارنظر نمود زیرا موضوع مورد نظر نیاز به بررسی‌های بیشتر در نزد پیران و بزرگان یوسفی در منطقه بهمئی دارد.
      2- نمی‌توان گفت تمام یوسفی‌ها از یک طایفه بوده‌اند زیرا نام یوسف و طبعاً عنوان و فامیلی یوسفی دارای فراوانی بسیار در نقاط مختلف کشور است.
      در پایان به اطلاع می‌رساند اگرچه آن برادر محترم از سر مهر و صفا، نگارنده را با عنوان استاد خطاب نموده امّا از نظر نباید دور داشت که جایگاه استادی بالاتر از موقعیت ادمین سایت و در واقع زیبنده‌ی پیشگامان این عرصه از جمله شخصیت‌هایی چون زنده‌یاد دکتر نادر افشار نادری می‌باشد.

  15. سلام من اسماعیل یوسفی هستم تا چندین نسل قبل از خودم شجره با مهر و موم حداقل ۴۵۰ساله خاندانم موجود هست. و اینکه گلپایگان نداریم شاید بزرگ خاندان شما تاجر یا بازرگان بوده که به اونجا مهاجرت کرده اند.
    شجره خودم تا چند نسل قبلم به این صورت بوده..
    خودم اسماعیل به ترتیب پدرم،،
    عباس، یوسف، اسماعیل، کهربا، علی بابا، خان بابا، کرم خان، ایازخان
    تا ۹ تاش حفظ هستم
    و اینکه بهمئی و و یکسری بختیاری ها دست برادری به ما دادند بخاطر زمین های زراعی وسیعی که داشتیم و تجزیه این قوم بخاطر تاکتیکهای جنگی، ثروت اندوزی و روحیه جنگ ستیزانه و سرکش بودن این قوم را تجزیه کردند..
    اصالت یوسفی ها به نادر شاه افشار بر میگرده. اگر ایران بودم شجره نامه رو عکس میگرفتم اون نمودار زیبای درختی
    ارائه میدادم خدمتتون.. و باز هم از نسلهای بسیار پیشتر اینکه ژن و نژاد ریشه یوسفی به دوره ی ساسانیان و زمان پادشاهی شاپور اول بر میگرده که به شهر بیشابور واقع در استان فارس بر میگرده کازرون کنونی که پایتخت ایران بوده است.

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای یوسفی
      ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح می‌گردد:
      1- چنانکه قبلاً در همین بخش گفته شد در خصوص عنوان یوسفی در سایر نقاط کشور از جمله گلپایگان بایستی عنایت داشت صِرف شباهت‌های ظاهری و یا نام خانوادگی مشابه نمی‌توان در مورد تعلق افراد به طوایف، ایلات و اقوام اظهارنظر نمود. در واقع در اینگونه موارد باید سوابق تاریخی نیز بررسی گردد.
      2- تعداد 9 نسل، فاصله زمانی در حدود 270 تا 300 سال را شامل می‌شود که قدمت آن به دوره حکومت زند و افشار می‌رسد.
      3- درباره اینکه آن مخاطب محترم نوشته است «و اینکه بهمئی و و یکسری بختیاری ها دست برادری به ما دادند بخاطر زمین های زراعی وسیعی که داشتیم و تجزیه این قوم بخاطر تاکتیکهای جنگی، ثروت اندوزی و روحیه جنگ ستیزانه و سرکش بودن این قوم را تجزیه کردند» بایستی گفت منظور کاملاً واضح نمی‌باشد.
      4- درباره اینکه آن مخاطب محترم نوشته است «اصالت یوسفی ها به نادر شاه افشار بر میگرده» چنین نقلی از پیران و بزرگان شنیده نشده است زیرا آنچه گذشتگان و نیز منابع مکتوب اشاره کرده‌اند این است که لیراوی‌های کوه (بهمئی، یوسفی، طیبی و شیرعالی) به همراه سایر شاخه‌های کهگیلویه (لیراوی دشت، چهاربنیچه و بابوئی) و همچنین بختیاری ریشه در طوایف لر بزرگ داشته‌اند.
      5- درباره اینکه آن مخاطب محترم نوشته است «ژن و نژاد ریشه یوسفی به دوره ی ساسانیان و زمان پادشاهی شاپور اول بر میگرده» اگرچه بهمئی دات کام نیز نژاد قوم لر را ریشه در گروههای باستانی پارس و ماد می‌داند (عیلامی و کاسی را هم می‌توان در کنار آنها متصور بود) امّا چنانکه پیشتر هم اشاره شد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز می‌پردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی پارس، ماد، عیلامی و کاسی بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال ۳۰۰ هجری را می‌توان آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که اکثریت گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری ببعد) می‌پردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهم‌تنیدگی‌های بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مناطق سرزمین لر (لرستان بزرگ) است.

    • درود جناب آقای یوسفی لطفا اگر این متن را خاندید به آیدی اینستاگرامی hosein.ussefi پیام بدین.

  16. سلام روزتون بخیر .. نمیدانید که اصل طایفه غریشه ای ها. چه بود؟ بعضی ها میگن قریشی بودند قریشی ها عرب بودن بعضی ها میگن بختیاری اما انگار عرب هستن بیشتر چون ویژگی هایی اونطوری داشتن نظر شما چیه؟

    • سلام
      ضمن تشکر از ابراز محبت و توجه آن مخاطب گرامی، در چنین مواردی اولویت با اعلام نظر پیران و بزرگان دهه/طایفه مربوطه می‌باشد و سپس می‌توان نظر و روایات سایر دهه‌ها و طوایف را جویا گردید. همچنین گذشته از مورد ذکر شده و به‌طور کل می‌بایست عنایت داشت چنانکه بارها گفته شد شایسته است اصالت و هویت را در جمیع جهات و عناصرش از سرزمین و نژاد گرفته تا به زبان، فرهنگ، دین و آیین و ساختارهای سیاسی جستجو کرد؛ این نکته آنجا اهمیت می‌یابد که از منظر نژاد و نسب بخش قابل‌توجهی از ایل بهمئی، قوم لر و ملت ایران را مردم عرب‌تبار (سید و غیر سید) تشکیل می‌دهند. پس ناگفته پیداست در نظر قرار دادن ریشه‌های همبستگی اجتماعی که گذشتگان بر آن تأکید داشته‌اند لازم و ضروری جلوه می‌کند.
      برای درک بهتر موضوع مثالی واقعی ذکر می‌گردد: سادات منگزوری که سرزمین آنان در همسایگی یوسفی‌ها قرار دارد اگرچه از نظر نژاد، نسب به پیامبر اسلام می‌برند امّا «سید بهمئی» بوده در چارچوب هویت و اصالت بهمئی شناخته می‌شوند.

      • سلام من سيد عباس یوسفی بداف از یزد هستم پدر بزرگم خراساني بوده جد چهارم ایا تمام یوسفی ها سيد هستند

        • سلام
          مخاطب گرامی
          جناب آقای یوسفی
          درخصوص یوسفی‌های بهمئی، خیر! چنین مطلبی از پیران و بزرگان شنیده نشده است. ضمناً همانگونه که پیشتر در همین بخش گفته شد در خصوص عنوان یوسفی در سایر نقاط کشور از جمله یزد می‌بایست عنایت داشت صِرف شباهت‌های ظاهری و یا نام خانوادگی مشابه نمی‌توان در مورد تعلق افراد به طوایف، ایلات و اقوام اظهارنظر نمود. در واقع در اینگونه موارد باید سوابق تاریخی نیز بررسی گردد.

    • سلام
      در رابطه با بهمئی مطلبی از پیران و بزرگان شنیده نشده است. امّا درباره ارتباط شهرویی و شیرعالی می‌توان مطالبی را در گفتار بهمئی‌ها در فارسنامه ناصری یافت.

  17. علی از( طایفه حله بور) و از نوادگان علیمرادخان( یوسفی)... در گفت:

    برادران بهمئی بزرگوار و عزیز این را هم بدانند که طبق نوشته های تاریخی،
    مرتبه خانی اولین بار به علیمرادخان( یوسفی) رسید،
    آن هم با حکم (کریم خان زند)،چون (علیمرادخان یوسفی)خوارزای (طایفه زند) و از نزدیکان کریم خان زند مشید، و در آن زمان بهمئی ها خان نداشتند تا اینکه پس از فروپاشی ساختار ایلی یوسفی در زمان روی کار آمدن آقا محمدخان قاجار و لجاجت حکومت قاجاریه با ایل های همسو با حکومت زندیه و جنگ با آنان و همچنین یوسفی خانی به بهمئی ها رسید…
    همچنین مناطق ممبی و سرآسیاب یوسفی و همینطور تنگ سروک و خیلی از مناطق دیگر در زمان علیمرادخان یوسفی تحت سیطره ایل یوسفی بودند و هیچ کسی به جزو ییوسفی ها در آن زندگی نمیکردند تا ایکنه ایل فیوسفی روپاشید و خیلی از مناطق از دست رفت….
    البته ناگفته نماند،
    که نوادگان علیمرادخان یوسفی
    با وجود تضعیف ایل یوسفی در آن زمان، انسجام خود را حفظ کردند و با دقدرت کمتر نسبت به قبل خوانین ایل یوسفی بودند،وتا زمان انقلاب اسلامی به عنوان خان های
    ایل یوسفی ششناخته میشدند و مستقلا ایل خود را اداره و از حد و مرز خود دفاع و در عین حال در پی گسترش آن بودند‌‌‌‌…..
    این صحبت های بنده با استناد به کتاب های تاریخی و سخنان بزرگان بوده و بدور از هیچگونه تعصب و پیش داوری شخصی بوده است….
    از اینکه وقت مبارکتون رو گرفتم و مطالب زیادی نوشتم عذر خواهی میکنم….
    یاعلی…

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای علی
      ضمن تشکر از توجه و ابراز محبت آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح می‌گردد:
      1- ابتدای به امر از برای مقدمه، ازنو موارد زیر خاطرنشان می‌گردد:
      الف: آنچه بهمئی دات کام بدان می‌پردازد همانا سرگذشت مردم لر تا دهه چهل شمسی می‌باشد زیرا از اوایل قرن گذشته و نیز پس از دهه چهل، با از دست رفتن سازمان سیاسی ایلات و طوایف لر، جامعه لر رفته رفته به ورطه‌ای از مشکلات و سردرگمی‌های عجیب و غریب خانمان‌برانداز از تبعیض، محرومیت و فقر فزاینده گرفته تا انکار بدیهی‌ترین اصالت‌ها همچون مسئله تعیین اینکه هر ایل دارای چند طایفه، هر طایفه شامل چند تیره و یا کدام دهه (اولاد/هوز)، تیره و یا طایفه جزو کدام ایل، طایفه و یا تیره بوده است، گرفتار آمدند.
      ب: همانگونه که بارها گفته شد و در خط آخر توضیحات تصویر فوق نیز ذکر گردید؛ به استناد بیانات پیران و بزرگان و همچنین ذکریات کتب تاریخی چون فارسنامه ناصری، یوسفی در زمان قاجاریه، ایلی مستقل از بهمئی بوده است.
      ج: به هر تقدیر پس از پراکندگی شدید (کاهش جمعیت از 700 خانوار به 70 الی 80 خانوار)، به استناد بیانات پیران و بزرگان و یافته‌های پژوهشگرانی چون زنده یاد دکتر نادر افشار نادری و دکتر علی بلوکباشی، یوسفی‌ها بعداً در سازمان سیاسی ایل بهمئی جلوه نموده‌اند هرچند ایضاً دکتر افشار نادری در گزارش مونوگرافی ایل بهمئی، درباره سازمان سیاسی اجتماعی یوسفی در دهه 40 شمسی، بدین نکته اشاره کرده‌اند که: ولی به هر حال باید توجه داشت که طایفه یوسفی در اصل یک ایل مستقل و کم جمعیت به شمار می‌رود که به قول خود یوسفی‌ها «مستعمره» ایل بهمئی بوده است.
      ذکر مطالب فوق توسط دکتر نادر افشار نادری بیانگر نوعی کشمکش سیاسی بین سازمان سیاسی یوسفی و بهمئی در این رابطه بوده، بدین نحو که اگرچه یوسفی‌ها بیشترین نزدیکی را در بین لیراوی‌های کوه نسبت به بهمئی‌ها نشان می‌داده‌اند، در آن مقطع از نظر سیاسی اجتماعی در چارچوب سازمان سیاسی اجتماعی بهمئی شناخته می‌شدند، امّا کماکان در داخل جامعه‌ی خویش قائل به استقلال خود بوده‌اند.
      2- با توجه به اطلاعات منتشره در جزوه نوادگان علیمرادخان یوسفی نوشته صدرالله پناهی آب‌الوان، به نظر می‌رسد علیمرادخان معاصر با خلیل‌خان بهمئی بوده و اگر اینگونه باشد، هر دو شخصیت در یک زمان صاحب عنوان خانی گشته‌اند.
      3- همانطور که در جزوه مذکور و نیز دیدگاه آن مخاطب گرامی اشاره به دریافت رقم خانی علیمرادخان توسط زندیه شده است، پیران و بزرگان بهمئی نیز از اعطای رقم خانی توسط زندیه به خلیل خان یاد کرده‌اند.
      به هر حال در این رابطه مسائل مختلفی وجود دارد که از حوصله این مجال خارج بوده، مدنظر خواهد بود تا در قالب گفتار یا پست‌هایی مستقل بدان پرداخته گردد، طبعاً تبادل‌نظر بیشتر را مورد نظر داشت.

      • سلام برادر عزیزم آقای مهندس خلیلی عزیز وبزرگوار سنگ نمای قوم بزرگم لر
        باعث افتخارمون هستی که همه ی قوم لر دورهم جمع میکنید
        یک سوال طایفه نوئی دشمن زیاری
        یکی هستند چون دریک منطقه زندگی می‌کنند متشکرم

        • سلام
          ابتدای به امر با تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، نوشتن از لر و لرتباران و نیز وجود همتبارانی چون جنابعالی موجب افتخار است زیرا که به درستی ذات و اصالت لر چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است.
          و اما درباره ارتباط نویی‌ها و دشمن‌زیاری‌ها بایستی اشاره کرده که بنابه ذکر کتاب فارسنامه ناصری از منابع قاجاریه، چهاربنیچه از ایل بزرگ جاکی کهگیلویه شامل نویی، دشمن زیاری، چرام و بویراحمد بوده است؛ اما به نظر می‌رسد پس از آنکه نویی‌ها در اواخر دوره قاجار با تحولات سیاسی صورت گرفته سازمان ایلی خویش را از دست دادند، در میان ایلات دشمن‌زیاری، بویراحمد و بهمئی پراکنده گردیدند هرچند گفته می‌شود کماکان به اصالت نویی خویش هم مفتخر بوده‌اند.
          به هر تقدیر، جدا از اتفاقات صورت گرفته می‌بایست ازنو اشاره کرد آنچه از محضر پیران و بزرگان درک شده، به یقین این نکته بوده که تمام مردم کهگیلویه اعم از نویی‌ها، یوسفی‌ها، بهمئی‌ها، بویراحمدی‌ها، طیبی‌ها، دشمن‌زیاری‌ها، چرامی‌ها و بابویی‌ها را یکی می‌دانسته‌اند و درست بر همین اساس و نیز فهم از منابع تاریخی است که بارها ذکر شد که خُمونی بگُم که هَمَش یکیِن

  18. در نسب ایل یوسفی ( ایسوی) : ——————– نوشته : هدایت اله لطفی (حیات)

    در بازگشت به گذشته حوادث ، رخدادها و پیشینه گذشتگان ، اقوام ، ایلات و سلسله های گوناگون یک بخش اساطیری و افسانه ای وجود دارد و یک بخش تاریخی ، و شرایط حال هم که معمولا بستگی به نوع نگاه و احاطه افراد به عینه قابل مشاهده و تجزیه و تحلیل می باشد .

    در خصوص خواستگاه ایلات منطقه کهکیلویه اسبق که حدود جغرافیایی گسترده تری به نسبت موقعیت جغرافیایی فعلی استان کهکیلویه و بویراحمد داشت ، خصوصا ایلات منتسب به منطقه تعریف شده لیراوی اعم از لیراوی کوه و لیراوی دشت ، روایتهای چندی ، هم افسانه ای و اساطیری و هم تاریخی وجود دارد که به سه مورد از مشهورترین آنها در این نوشتار اشاره و نظری هم ابراز خواهد شد .

    انتظار می رود که آگاهان و مطلعین و سروران صاحب نظر و اهل مطالعه با نقد و تجزیه و تحلیل این مطلب دیدگاهها و داشته های علمی خود را جهت استفاده علاقمندان در اختیار همه قرار دهند .

    روایت اول (روایتی افسانه ای ) :

    این روایت بر اساس اقوال بزرگان و معتمدین و نقل قول از گذشتگان بوده که در کتب مختلفی که توسط برخی تاریخ نگاران تألیف شده است خصوصا در کتاب ” تاریخ ایل بهمئی ” نوشته نادر افشار نادری ، جواد صفی نژاد و الویا رسترپو ( چاپ 1391 – پژمان – ص 101) به آن اشاره شده است و معمولا مورد استناد و پذیرش عامه مردم می باشد و به این شرح است که حدود چهارصد تا ششصد سال پیش در طایفه بهاروند (یا به نقلی بهداروند یا بختیاروند) از شاخه چهارلنگ بختیاری بعلت اختلاف بر سر ریاست طایفه بین بزرگان درگیری رخ می دهد و فردی از بزرگان طایفه بنام ” بایوجمان ” به حالت قهر طایفه را ترک نموده و از طریق کوه غارون ، گندم کار ، ده دز ، بارز و کوه روک به محلی که لیراو نام داشت وارد می شود چون بعلت فصل سرما و یخبندان عشایر بومی به منطقه قشلاق رفته بودند ، برای در امان ماندن از سرما و حیوانات درنده در اشکفتها (غارهای محل سکونت) و سیاه چادر های افراد بومی اتراق می نماید و با شکار حیوانات و پرندگان و بذر های غلات انبار شده عشایر استفاده می کند ، تا اینکه عشایر به محل ییلاق بر می گردند و با وی که پوشش مناسبی نداشت و ریش بلند و … نهایتا مردم بومی وی را نزد ” امیر ” رئیس خود می برند و بعد از مدتی که صداقتش را به امیر اثبات می کند امیر خواهر خود را که از یک پا لنگ بود به ازدواج وی در می آورد ، بایوجمان از خواهر امیر صاحب پسری می شود و نام وی را ” لیراو ” می گزارد ، لیراو جوانی رشید و دلیر می شود و با دختر دایی خود (دختر امیر) ازدواج می کند و صاحب پسری می شود و نام پسرش را ” عالی ” می گذارد . عالی بزرگ می شود ، ازدواج می کند و صاحب چهار پسر می شود و نام آنها را ” بهمن ، طیب ، یوسف و خدر ” می گذارد .

    بعضی ها امیر را از طایفه کمایی می دانند و معتقدند که طایفه عشایر مورد بحث کمایی بوده اند چون معمولا پیشوند نام کمایی ها و بزرگانشان امیر می باشد و آثار قبر ” امیر لعله پا ” در منطقه دلی مهره (مهرگان) را هم یکی از دلایل ادعای خود می دانند . عده ای هم عشایر بومی منطقه را از طایفه سادات می دانند و معتقدند بزرگ سادات خواهر خود را به همسری بایوجمان در آورده است .

    بعضی روایات هم فرزندان عالی را پنج نفر : ” بهمن ، طیب ، یوسف ، خدر و شیر ” می دانند و معتقدند که ” طایفه شهروئی ها ” از نوادگان ” شیرعالی ” می باشند .

    روایت دوم ( یک روایت تاریخی) :

    بر اساس روایت حاج میرزا حسن حسینی فسایی در کتاب معتبر فارسنامه ناصری که در سال 1295 هجری قمری به دستور ناصرالدین شاه قاجار تألیف و تدوین آن توسط مرحوم فسایی شروع شده است ایلات کهکیلویه عبارت بودند از :

    1 – ایل آغاجری ، 2 – ایل باوی 3 – ایل جاکی

    و ایل جاکی شامل دو شاخه 1 – چهاربنیچه 2 – لیراوی بوده است

    ایلات چهاربنیچه شامل : 1 – ایل چرام ، 2 – ایل نوئی ، 3 – ایل بویراحمد 4 – ایل دشمن زیاری بوده اند .

    ایلات لیراوی شامل دو شاخه : 1 – لیراوی دشت ، 2 – لیراوی کوه بوده است

    ایلات لیراوی کوه شامل : 1 – ایل بهمئی ، 2 ایل طیبی ، 3 – ایل یوسفی 4 – ایل شیر علی (طایفه شهروئی شاخه ای از آن هستند) بوده اند .

    ایل خدری در منطقه لیراوی دشت مستقر بودند .

    حاج میرزا حسن حسینی فسایی می نویسد :

    گروه مالی, [۱۸.۰۸.۲۳ ۱۲:۲۱]
    ” ناحیه ایل یوسفی از لیراوی کوه : از قدیم تا سال 1256 که میرزا منصورخان والی بهبهان وفات یافت ، نزدیک به 700 خانه بودند و در حوالی ” تنگ سروک ” و ” تنگ ماغر ” که 12 فرسخ میانه مغرب و شمال بهبهان است ، قشلاق و در نزدیک برم المان یعنی دریاچه المان که در اصل از ناحیه ” رون ” است ، ییلاق داشتند و چندین سال است ، پراکنده اکناف بصره و عربستان گشته اند و 70 ، 80 خانوار دیگر از آنها باقی است . و کلانتر آن ایل جعفرخان یوسفی پسر علی مرادخان یوسفی است و این ناحیه مشتمل است برچهار قریه خراب : المان ، اوسل ، قلات و کوف ” فارسنامه ناصری ، جلد دوم ، ص 1492 ”

    روایت سوم (روایتی اساطیری ، تاریخی)

    در نسب بهمئی و یوسفی
    نیاکان آن از گروه کردان بودند که در عصر ضحاک از فراریان ضحاک بوده که از کشور مادستان (ایران) به سوریه مهاجرت و پس از قرنها اولادشان در سه نوبت به ایران برگشته اند ، یک گروه به اندیمشک فعلی مهاجرت و تا سال ۵۴۰ هجری در همان ایالت شهر سکنی گزیدند ، خلیل پسر طهماسب پسر لهراسب پسر جاکی همراه با آغاسی پسر شرف پسر آغاسی پسر جاکی که هر دو از نسل جاکی کرد بر پا شدند در سال ۵۴۰ هجری از اندیمشک به ایالت کهکیلویه مهاجرت کردند .
    آغاسی دارای ۱۱ پسر بود که ده نفر آنها در جنگ با اولاد گیلویه پسر قارون کشته شدند ، اما یکی از ۱۱ نفر که منوچهر نام داشت خود به تنهایی چهار راه اصلی ایالت کهکیلویه را مسدود نمود و تمام ساکنین آن نواحی را به تصرف درآورد . و نوادگانش پس از تشکیل نظام ایلی به ایل جاکی شهرت یافتند .
    از خلیل پسر طهماسب پسر لهراسب پسر جاکی دو نفر پسر بنام بهمن و شهرو باقی می ماند ، از شهرو یک پسر به نام یوسف باقی می ماند که کل طایفه معظم یوسف شهروئی از نسل وی بر پا شده اند .
    از بهمن پسر دیگر خلیل دو پسر به نام تاج الدین و احمد باقی می ماند که کل طایفه بهمئی اصلی از نسل این دو پسر بهمن بوجود آمده اند و با واسطه ۱۹ نسل به بهمن سرسلسله این طایفه بر می گردند .
    منبع :
    شناسنانه و تاریخ کامل قوم بختیاری (کرد و لر) جلد اول ، مراد کرد ، زمستان ۸۸ ، ناشر آسمان نگار ، چاپ اول ، ص ۱۰۵۴

    به نظر می رسد که روایت سوم به واقعیت نزدیکتر باشد ، بطور مختصر علت آن را این مطلب می دانم که بر اساس قول بزرگان و ریش سفیدان و معتمدین محلی سازمان ایلی یوسفی که اولین سازمان ایلی رسمی در منطقه لیراوی بوده است شامل طوایفی است از قبیل : ایسوی ، شهرویی ، سجادینی ، سیدنی ، بهوند ، کله خل (کج کلاه) ، خدری و … بوده است که همه طوایف ذکر شده و حتی تیره های داخلی ایسوی مثل قریشوندی و حله بور ، منتسب به ایل بختیاری می باشند و در یک ایل بنام ایل یوسفی مجتمع و سازماندهی شده بودند ، بنظر معقول تر می رسد که این ایل بلا واسطه شاخه ای از ایل بزرگ بختیاری بوده است . و طایفه ایسوی هم یکی از طوایف ایل یوسفی بوده است که کلانتر ایل از میان این طایفه (ایسوی) انتخاب شده است . این نظر قابل نقد و نظر و بحث و بررسی بیشتر است .

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای لطفی
      ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع ارائه می‌گردد:

      1- بله! روایات افسانه‌گونه‌ای از پیران و بزرگان نقل شده که پژوهشگرانی مانند دکتر نادر افشار نادری و دکتر علی بلوکباشی هم به شمایلی بدان اشاره کرده‌اند؛ ضمناً می‌بایست عنایت داشت اینکه چنین روایت‌هایی تا چه حد می‌توانند حقیقت داشته باشند بحثی جداگانه است که مدنظر بوده و می‌باشد تا در فرصت مناسب بدان‌ها پرداخته شود گویی بارها گفته شد که دکتر افشار نادری نیز بیان داشته بودند که داستان بایوجمان ممکن است از حدود افسانه تجاوز نکند و حقیقت مغایر آن باشد. در واقع به نظر می‌رسد هدف دکتر افشار نادری از نوشتن روایت بایوجمان و بهمن چنین نیست که حتماً و حتماً افسانه فوق بدان شکل درست باشد بلکه منظور ایشان اشاره به ریشه‌های همبستگی ایلی بهمئی‌ها بوده است.

      2- بله! در منابع مکتوب همچون دوره قاجاریه، ذکری از لیراوی‌ها من جمله بهمئی و یوسفی رفته است که منطبق بر روایات پیران و بزرگان بوده و در کنار آن، آگاهی‌های مفیدی به دست می‌دهد.

      3- بله! شاید بتوان مثلاً ریشه‌های اساطیری به ویژه در شاهنامه نیز برای شخصیت‌هایی چون «بهمن» متصور بود که هرچند نمی‌تواند در حد و اندازه ی دو مورد پیشین (بیانات پیران و بزرگان چون روایات افسانه‌گونه و همچنین ذکریات منابع تاریخی) مورد استناد قرار گیرد اما توجه بدان جالب و بلکه شورانگیز جلوه می‌کند.
      البته ناگفته نماند در باب ریشه‌های اساطیری به نظر می‌رسد نمی‌توان به صورتیکه آقای مراد کرد آن را درباره لیراوی‌ها با جزئیات قابل توجه و نامها به وقایع تاریخی متصل کرده است اقدام نمود بلکه به صورت کلی و در چارچوب یک نظریه حماسی و شورانگیز مثلاً بهمن نیای بهمئی را مربوط به بهمن شاهنامه‌ای دانست.
      و اما مطالب طرح شده توسط آن برادر محترم درباره گذشته‌ی ایلی یوسفی و مخصوصاً ارتباط یوسفی با بختیاری، می‌تواند مورد توجه قرار گرفته به ویژه آنکه بخشی از روایات پیران و بزرگان که ریشه لیراوی ها را به بختیاری می‌رسانند، در تأیید آن می‌باشد.
      به هر حال هرچند در این باره (روایات گیلویه و بختیاری) سخن بسیار است و در آینده بدان پرداخته خواهد شد اما به طور کلی به ذکر این نکته اساسی بسنده خواهد شد که کهگیلویه (لیراوی، چهاربنیچه و بابویی) بختیاری و ممسنی، همگی در گذشته تحت لوایی واحد به رهبری شاهان (اتابکان) لر قرار داشته‌اند و درست بر همین اساس است که بارها گفته شد لرها دارای عناصر هویتی مشترک و در یک کلام جهان‌بینی همسو بوده، جزو یک پیکره قرار داشته‌‌ و بنابر چنین سابقه‌ای، روابط نزدیک و درهم‌تنیدگی تاریخی آنها جلوه‌گر است؛ یعنی خُمونی بگُم که هَمَش یکیِن.
      به عنوان حسن ختام خاطرنشان می‌گردد چنانکه قبلاً هم اشاره شد بیانات پیران و بزرگان در کنار منابع مکتوب تاریخی داده‌های گرانبهایی را به دست داده، تاریخی مابین دست کم 600 الی 900 سال را برای بهمئی و بلکه عموم لیراوی‌ها در ارتباط با تبار بزرگ لر مطرح نموده، که قدمت آن در اتصال به شخصیت‌هایی چون گیلویه، قریب به 1200 سال می‌رسد و چنین بازه زمانی، خود بسیار قابل توجه و ارزشمند است؛ مبحثی که در آینده در قالب گفتاری جداگانه بدان پرادخته خواهد شد.
      در پایان ضمن تشکر مجدد از بذل توجه آن برادر گرامی، آرزوی تندرستی و سعادت دارد برای همه کسانی که پای در راه شناخت از هویت و اصالت‌ها می‌فشارند.
      مانا باشید

    • سلام و خسته نباشید خدمت سایت خوب بهمئی دات کام .بنده با توجه به اطلاعاتی که داشتم(چه به طور دقیق چه نقل از طرف افراد دیگر ) مطلبی قلم زدم که مورد استقبال قرار گرفت البته بعضی از جا ها دقیق نبود و تصحیح شد .همه ی ما جزءای از کل هستیم .بنده خدا ۲۰نسل قبل خودشو می‌شماره تا بفهمه طیبی هست یا بهمی یا یوسفی در صورتی که تفاوت فقط یک نسل هست. اتحاد اتحاد اتحاد .

      • سلام
        مخاطب گرامی
        جناب آقای محمد
        ضمن تشکر از ابراز محبت و نظر لطف آن برادر محترم، چنانکه بارها عنوان گردید لرها در گذشته تحت لوایی واحد به رهبری فرمانروایان و شاهان (اتابکان) لر قرار داشته‌اند و درست بر همین اساس است که بارها گفته شد مردم لر دارای عناصر هویتی مشترک و در یک کلام جهان‌بینی همسو بوده، جزو یک پیکره قرار داشته‌‌ و بنابر چنین سابقه‌ای، روابط نزدیک و درهم‌تنیدگی تاریخی آنها جلوه‌گر است؛ یعنی خُمونی بگُم که هَمَش یکیِن.

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای مونسان
      با تشکر از نظر لطف جنابعالی.
      تندرست باشید

    • کربلایی هادی جلالی (برنج چمپامیداوود موجوده در گفت:

      درمیان گوگری چیزی بهترازاین نیست که هرکسی درهرارگانی ازکشورمشغول بکارشد هوای گوگری بهمیی وجانکی راداشته باشه نه اینکه بازنشسته که شدبگه یادم رفت مهم بیادهم بودن وهوای همدیگه داشتن است که رابطه ودوستی میاره نه اینکه هم تبارت گرسنه باشه وبگه من کیم اصالتم چیه ازکجاامدم همیشه انسان باشیم وهوای گوگری درتمام عرصه های کشوری داشته باشیم هچنین مثل ترکهای ایرانی پیشرفت کنیم وبه انهابفهمانیم که معنی لرچیه درپایان تشکرازتمام برادران

      • سلام
        من خودم کارخانه یوسفی هستم بیشتر کارخانه یوسفی ها برای روستای شوران و یوسف آباد در هومه ورامین و در نزدیکی شهر ایوانکی هستش

  19. سلام برادر عزیزم خوبی آقای خلیلی عزیز ممنون اززحمت وتلاش شبانه روزی شما بنده به برادری همچون جنابالی افتخارمیکنم
    یک سوال دارم خدمتت
    طایفه کمایی امیرکمایی بازیلایی وایل نوئی هم ریشه هستند چون خیلی بزرگان بهمئی (بهمن)طیب(طیبی) این سخن برزبان می آوردند
    چون میگن خان ایل بهمیی وطیبی گفتن شما کمایی ها باایل نوئی وزیلایی هم ریشه هستند

    • سلام
      ابتدای به امر با سپاس از ابراز محبت آن برادر محترم، نوشتن از لر و نیز وجود همتبارانی چون جنابعالی موجب افتخار است زیرا که به درستی ذات و اصالت لر چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است؛ و اما درباره ارتباط کمایی‌ها، نویی‌ها و دشمن‌زیاری‌ها، به موارد زیر اشاره می‌گردد:
      ۱- درباره ریشه نسبی و خونی کمایی‌ها نظرات مختلفی به گوش می‌رسد که در بخش دیدگاههای گفتار به یاد دکتر نادر افشار نادری در پاسخ به مخاطب کمایی بدانها اشاراتی گذرا گردید. البته ناگفته نماند اختلاف نظر درباره نسب‌نامه نسل‌های دور و دراز مختص به کمایی‌ها نبوده بلکه می‌تواند شامل همه ایلات، طوایف، اقوام و ملت‌ها شود.
      ۲- گذشته از مورد کمایی‌ها، نویی‌ها و دشمن‌زیاری‌ها و در کلیت امر بایستی عنایت داشت همانگونه مکرر گفته شد عموم مردم کهگیلویه اعم از بهمئی، نویی، دشمن‌زیاری و… بر پایه قرن‌ها زندگی جمعی دارای درهم‌تنیدگی‌های بسیار و یگانگی بالا بوده‌اند؛ یعنی خُمونی بگُم که هَمَش یکیِن.
      به هر حال همانطور که مکرر گفته شد مدنظر بوده و می‌باشد تا بمرور زمان و در فرصت مناسب به بررسی تاریخ گروههای لر و از جمله بهمئی‌ها، نویی‌ها و دشمن‌زیاری‌ها در قالب پست‌های جداگانه پرداخته گردد تا ضمن کسب شناخت مبسوط‌تر، بستر گفتگو و تبادل‌نظر هم در چارچوب بخش دیدگاههای هر گفتار مهیا باشد.

        • سلام
          ضمن تشکر از توجه جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *