تأیید کردم و تسلیم شدم، چیزی نزد من نمانده است. کنایه از آدمهایی که تا مجازات نشوند تسلیم حق قانونی دیگران نمیشوند. تسلیم تام و تمام در کاری را گویند.
حکایت آن را علیمردان عسکری عالم اینگونه ذکر میکند: در یکی از روستاهای لرستان مردی بود که در مقابل هر حقی که از دیگران بر گردن او بود قبول نمیکرد و تاوان پس نمیداد. یک روز تنها گاو پیرزنی از اهل ده را عیان و آشکار برده و در شهر نهاوند فروخته بود.
پیرزن هرچه التماس میکرد تا بها یا خود گاو را به او برگرداند، مرد قبول نکرده و حتّی به پیرزن پرخاش هم میکرد. پیرزن از سر ناچاری و به پاسگاه و ژاندرمری شکایت برده و مرد مذکور را به پاسگاه میبرند. فرمانده پاسگاه دستور میدهد او را در حوض آب بیاندازند و سپس داخل حیاط در برابر سرمای سخت و جانسوز قرار دهند. خلاصه کار به جایی میرسد که مرد از فرط سرما به حول و ولا میافتد و قبول میکند دو برابر پول گاو را به پیرزن بدهد.
وقتی به خانه برمیگردد و و حال حکایت را از او میپرسند پاسخ میدهد: امنا و تمنا