نسب و ریشههای خونی که در میان لرتباران بر پایه خویشاوندی پدرتباری استوار است یکی از موارد مورد توجه و مهّم در نوع نگرش لرها نسبت به ایل، طایفه، تیره و در کل «تبار» خود میباشد. بنابراین در گفتار حاضر تلاش میشود نیمنگاهی به ریشه نژادی لرتباران انداخته شود ضمن آنکه ابتدا بایستی به چند نکته مهّم به شرح زیر توجه داشت:
- تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها و حتّی سایر اقوام فعلی با گروههای کهن همچون عیلامیها، کاسیها، پارسها، مادها، پارتها و غیره گفته میشود در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد.
- اگرچه نسب و ریشههای خونی به دلیل جایگاه خاصی که در میان لرتباران داشته، همواره یکی از فاکتورهای مهّم تشکیل دهنده «هویت» مردم لر است؛ امّا باید نقش آن را در ایجاد «هویت» گروهها و اقوام بهعنوان یکی از عناصر تشکیل دهندهاش نگریست و نه همهی آن. بر همین مبنا اصالت و هویت لرها در جمیع عناصر سازندهی آن همچون سرزمین، تاریخ، نسب، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، دین و آئین، ساختارهای سیاسی و در یک کلام خصلتها، نگرشها و جهانبینی آنان درک میشود.
- منابع تاریخی چون تاریخ گزیده اگرچه میتوانند مطالب و آگاهیهای خوبی به دست دهند امّا همواره بایستی از بابت رعایت احتیاط، قدری احتمال خطا و اشتباه را محاسبه کرد بهویژه درباره مباحثی که توسط یک مبنع و یا منابع معدود مطرح شدهاند.
- اگر برای شروع پرداختن به مبحث اصل و نسب لرتباران به آثار دکتر سکندر اماناللهی بهاروند استناد گردید از آن جهت بوده است که ایشان یکی از اساتید علمی – دانشگاهی با سابقه میباشند و این موضوع لزوماً نفیکننده زحمات و تلاشهای دیگران نبوده بلکه از بابت جایگاه علمی شخصیتهایی چون ایشان، زندهیاد دکتر نادر افشار نادری، دکتر جواد صفینژاد، دکتر علی بلوکباشی، شادروان دکتر احمد اقتداری و سایر پیشگامان معرفی عشایر بهویژه لرتباران است که از آنها در اینجا نام برده نشده؛ گو اینکه در آینده و فرصت مناسب مدنظر خواهد بود تا در قالب پستهای جداگانه به نظرات و مکتوبات دیگر پژوهشگران نیز توجه شود.
به هر صورت با عنایت بدین نکته که اساس این مجال در زمان انتشار، نوشتههای دکتر سکندر امانالهی بهاروند در کتاب قوم لر بوده است و ایضاً ایشان در سال گذشته (1400) نگرشی دوباره به موضوع اصل و نسب لرها داشتهاند، مناسب دیده شد تا گفتار حاضر بروز رسانی گردیده و هر دو مقطع مذکور مورد توجه قرار گیرد.
مقطع زمانی نخست: دکتر اماناللهی بهاروند در کتاب قوم لر که در سال 1370 منتشر گردید و بعدها به چاپ پنجم نیز رسید مطالبی درباره نسب لرها طرح کردهاند که خلاصه قسمتهایی از آن آورده میشود؛ ایشان مینویسند:
لرها یکی از بزرگترین گروههای قومی ایران هستند که در طول تاریخ پرفراز و نشیب کشور همیشه نقش مهّمی را بازی کرده و در مقابل اسکندر مقدونی، تیمور لنگ، مغول، عثمانیها و دیگر مهاجمین به این سرزمین مردانه جنگیده و در دفاع از این آب و خاک تا پای جای ایستادگی کردهاند.
قوم لر از شعبههای متعددی چون لکها، لرهای لرستان، بختیاری، کهگیلویه، ممسنی، حیاتداوود، گلهدار و سایر گروهها تشکیل شده است. لرها در در منطقه وسیعی از ایران شامل سرزمینهای بین کرمانشاه تا نواحی بوشهر به سر میبرند؛ اعضای این قوم در استانهای مختلف همچون ایلام، همدان، مرکزی، قزوین، خوزستان، فارس، هرمزگان، کرمانشاه، کرمان و برخی نواحی تهران، مازندران، گیلان، خراسان، زنجان پراکندهاند.
گذشته از مکتوبات نویسندگان قرون اسلامی چون حمدالله مستوفی درباره لرها میتوان از قرن نوزدهم به این سو از برخی نویسندگان غیرایرانی بویژه غربیها نام برد که مطالبی درخصوص پیوستگی قومی لرتباران نوشتهاند.
سر هنری راولینسون اولین کسی است که به طور دقیق از رابطه بین زبان لری با زبان فارسی [کهن!؟] پرده برداشت و بدینسان متوجه پیوستگی قومی بین پارسیان باستان و لرها شد.
برخی از پژوهشگران غربی در اواخر قرن 19 به جمع آوری اطلاعات انسانشناسی جسمی يعنی اندازه گيری جمجمه و ديگر مشخصات ظاهری بدنی در بين ايرانيان و ديگر اقوام پرداختند. برای مثال دانيلو پزشک سفارت روسيه در ايران نام برد که 5 سال در کشور ما اقامت داشت، او درباره لرها مینويسد: تا آنجایی که میتوان از مشاهده تعداد کمی از افراد لر قضاوت کرد، نوع خصوصيات جسمانی میرساند که لرها در خالص ترين قبايل ايرانی میباشند.
يکی ديگر از اروپاييان بنام ريپلی در سال 1899 ميلادی درباره لرها بحث کرده است میگويد: فلات ایران دارای خصوصیات برجسته نیست و در نتیجه در بین مردم ایران انواع مختلف نژادی با هم مخلوط شده، معهذا سه نوع تأثیر نژادی مشخص نژادی در کار بوده که از ایرانیان خالص نوعهای فرعی متنوع بوجود آورده است. نوع ايرانی خالص فقط در دو ناحيه پيدا میشود؛ يکی درميان فارسهای اطراف تخت جمشيد و ديگری در ميان لرها يا کوه نشينان سمت مغرب. لرد کرزن ديپلمات کارکشته و شرق شناس معروف انگليسی نيز درباره منشاء قوم لر مي نويسد: اين موضوع که لرها از چه قومی بوده اند و از کجا آمده اند از رازهای بازنشده تاريخ بوده و خواهد بود. ظاهرا از ريشه و شاخه کردها که همسايه شمالی اند به نظر میرسند، زبان آنها که لغت و لهجه ايرانی است در زبان کردی چندان متفاوت نيست. از طرف ديگر ايشان به هيچ وجه خوش ندارند که در زمره کردها محسوب شوند. کرزن در ادامه مینویسد: اکثريت نويسندگان بر اين نظرند که لرها از اصل و تبار آريايی و بنابراين ايرانیاند و پيش از ورود تازيان و ترکها در اين سرزمين بودهاند.
هنری فیلد انسانشناس معروف آمریکایی هم در سال 1934 میلادی اطلاعاتی از خصوصیات جسمانی ساکنین ایران از جمله لرها (لرهای لرستان و لرهای بختیاری) به دست آورد که حاصل این تلاش در کتابی تحت عنوان «مردمشناسی ایران» به چاپ رسیده است.
دکتر اماناللهی بهاروند در ادامه مینویسند که از نوشتجات نویسندگان غربی چنین برمیآید اینان لرها را شاخهای از ایرانیان اصیل دانستهاند که البته این گفته کاملاً بهجا است امّا با این حال به آسانی درمییابیم که دانسته های محققان درباره منشاء نژادی قوم لر اندک بوده است. نکته دیگر آنکه روشی که هنری فیلد، دانیلو و دیگران در بررسی وضع جسمی اقوام به کار گرفتهاند از مدتها پیش اعتبار خود را از دست داده کما اینکه مفهوم قدیمی نژاد یعنی تقسیم بندی انسانها به چند گروه نژادی به صورت دانشی کهنه درآمده است. بنابراین ناگفته پيداست هم اکنون غرض از واژه لر نماياندن نژادی ويژه نيست بلکه منظور قوم يا مردمی استکه دارای زبان، فرهنگ و تاريخ مشترک و يا حداقل نزديک بهم میباشد.
ایشان در پایان اشاره میکنند که نتیجهگیری کلی از این بحث آن است که لرها قومی آريایی ، فارسی زبان [فارسی کهن] و ايرانی تبارند که از نظر جسمی و فرهنگی کمابیش اقوامی چون عيلامیها، کاسیها، اعراب و ترکان آميختهاند امّا با اين حال توانستهاند اصالت خود را بيش از ساير گروههای ايرانی حفظ کنند. [کما اينکه بسياری از آداب و سنن باستانی را هنوز هم حفظ کرده اند مثلاً میبينيم که برخی کلمات جاری زبان لری آشکارا ريشه در زبانهای کهن دارد]
البته در راستای مکتوبات دکتر اماناللهی بهاروند شایان ذکر است در سالهای اخیر امکان تعیین وابستگی ژنتیکی جغرافیایی عمدتاً بر اساس نمونهگیری بزاق دهان روبه گسترش میباشد هرچند به نظر میرسد این روشها در ابتدای راه بوده و محک جدی و قابل اعتنای آنها نیازمند گذر زمان و نیز شفافیت بیشتر ساز و کارها است.
گذشته مناطق لرنشین: دکتر اماناللهی بهاروند سپس مطالبی را درباره سیر تاریخی سرزمینهای لرنشین و ساکنین آن در زمان باستان و نیز پس از ورود اسلام بیان میکنند که بلحاظ آنکه در جهت درک نمای کلی از تحولات منطقه میتواند مفید واقع گردد، در ادامه نگاهی گذرا بدان میگردد.
شواهد باستانی حاکی از آن است که مناطق لرنشین از دهها هزار سال پیش مسکون بوده است و اقوام گوناگونی در این مناطق بهسر میبردهاند. براساس حفاریهایی که بهویژه در لرستان صورت گرفته شواهد و آثاری از انسانهای پیش از تاریخ به دست آمده است که قدمت بعضی از آنها به چهل هزار سال میرسد.بدین ترتیب لرستان از نظر باستانشناسی یکی از مراکز مهّم میباشد، زیرا از جمله معدود سرزمینهایی است که انسان برای نخستین بار به اهلی کردن حیوانات پرداخته است. از آنجا که جوامع ماقبل تاریخ فاقد خط بودهانددانستههای ما درباره اینگونه جوامع محدود به طرز معشیت و ابزارهای آنها است و اطلاعی از شناخت قومی و بهطور کلی فرهنگ غیر مادیشان از جمله زبان، دین، نظام خویشاوندی و غیره نداریم.
سرزمينهای لرنشين در دوران باستان مسکن دو قوم عيلامی (در جنوب) و کاسی (در شمال) بودهاند که اين اقوام هرچند طبق اظهارات محققين و پژوهشگران تمدنهای درخور توجهی را پایهگذاری کردند امّا بعدها و در گذر زمان و به دلايل مختلف از جمله نبرد با هم و درگيریهای طولانی با اقوام آشور و بابل ساکن در غرب فلات ايران يعنی عراق امروزی تضعيف شدند و سرانجام مقهور آريايیها گرديدند.
هخامنشیان به تدریج قلمرو خود را گسترش داده و مادها و کاسیها را زیر سلطه خود درآورده و سرانجام امپراتوری بزرگی را بنا نهادند. با این حال بهنظر میرسد که کاسیها مدتها استقلال نسبی خود را حفظ کرده بودند، چنانکه پروفسور مینورسکی یادآور شده است هخامنشیان به هنگام گذر از سرزمین آنها مجبور به پرداخت باج میشدند. به هر حال تأسیس پادشاهی هخامنشی موجب گسترش زبان و فرهنگ پارسی در این مناطق شد بهگونهای که بهمرور زمان پس از گذشت قرنها بهویژه در دوره ساسانیان، جایگزین زبان و فرهنگ کاسیها و عیلامیها گردید.[شاید بتوان گفت پس از تأسيس سلسله هخامنشيان زبان و فرهنگ فارسی در آميختگی و برخورد با فرهنگ و زبان عيلامی قرار گرفت، پس دور از ذهن نيست که تاثيراتی را هم از آن پذيرفته باشد. بايد اقرار کرد که دانسته های ما درباره سرزمين زاگرس و ساکنانش قبل از اسلام بدليل عدم ثبت رويدادها و اتفاقات توسط مورخين، بقدر کافی روشن و شفاف نيست مثلا نمیدانيم که آيا آميزش نژادی گسترده بين آرياییها، عيلامیها و کاسیها بوده يا خير]
بعد از ورود اسلام به ايران مورخان و جغرافیدانان مسلمان مطالب قابل توجهی درباره زاگرس از خود بهجا گذاشتهاند. بر اساس اين شواهد سرزمينهای لرنشين از صدر اسلام تاکنون مورد هجوم اقوامی همچون کردها، ترکها و اعراب قرار گرفته که در اين ميان اعراب بيش از همه در تأثيرگذاری بر فرهنگ قوم لر موفق بودهاند. امّا در مورد مهاجرت اعراب به مناطق لرنشین مخصوصاً در دوران تسلط آنها بر ایران، اطلاعات ما اندک است، همین قدر میدانیم که پس از تصرف این مناطق، اداره آنها به سرداران عرب واگذار میشد مثلا در حکومت يزيد فردی عرب بنام کثير حاکم لرستان بوده است. گفته میشود در زمانهای بعد تعداد معدودی عرب به مناطق لرنشین مهاجرت کردهاند. چنانکه در تاریخ گزیده آمده است گروهی از اعراب به نام عقیلی و هاشمی در قرن ششم هجری از جبل السماق شام به سرزمین لر بزرگ مهاجرت کردهاند. تا چه حد این گفته درست باشد نکتهای است قابل بحث، همچنین برخی لرها خود را عرب میدانند مثلاً گفته میشود خوانین ایل بابوئی کهگیلویه، ظاهراً از اعراب باوی خوزستان هستند. و یا عرب کمریها که در چارچوب سازمان ایلی بختیاری حضور دارند.
دکتر اماناللهی بهاروند همچنین نکته قابل توجهی را بدین صورت بیان میدارند که برخی گروهها به علت مسائل اجتماعی – سیاسی تلاش داشتهاند با ساختن شجره ساختگی بهنحوی خود را به یکی از بزرگان یا مقدسین عربتبار ربط دهند.
چنانکه اشاره شد پیروزی اعراب بر ایران و گسترش تدریحی اسلام در سرزمینهای لرنشین، بدون تردید تأثیر ژرفی در فرهنگ لرها بهجا گذاشت. لرها چون دیگر ایرانیان با پذیرفتن اسلام، بخشی از فرهنگ باستانی نیاکان خود را که وابسته به کیش زردشتی بود از دست دادند. با این حال توانستند نه تنها زبان، بلکه بسیاری از جنبههای فرهنگی کهن را زنده نگهدارند. از سویی باید گفت قبايل عربی هم که به ميان لرها آمدهاند به تدريج زبان و فرهنگ لری را پذيرفتهاند و «لر شدهاند».
به هر عنوان در راستای توضیحات دکتر اماناللهی بهاروند میتوان در نظر داشت یحتمل در غالب اين موارد آميزش چندانی با قبايل عرب، ترک و… صورت نگرفته چنانکه هم اکنون که سالهاست نظام طايفهای و ايلی نسبت به گذشته تاحدود زيادی رنگ باخته ولی باز هم مشاهده میشود که طوايف لر بسيار کمتر از ديگر اقوام ايرانی با غير از خود ازدواج میکنند.
بازه زمانی دوّم: این بخش که دکتر اماناللهی بهاروند نگاهی دوباره به موضوع اصل و نسب لرها داشتهاند مربوط به چاپ کتاب «عشایر لر بختیاری و لرستان» در سال 1400 شمسی است و ایشان در بخش متن آن توضیحاتی درخصوص قوم لر و مِن جمله نژاد لرها آوردهاند. همچنین مطالبی درباره ورود ایرانیان به زاگرس میانی بیان کردهاند که ذکر آن بهعنوان مدخل بحث آورده میشود.
ورود ایرانیها به منطقه زاگرس میانی: در هزاره اول پی از میلاد، قبایل مادی و پارسی در شمال غرب ایران و در نواحی دریاچه ارومیه مستقر شدند. این قبایل چون عشایر لر از یک سو به علت زندگی کوچنشینی سوارکارانی ماهر و جنگجویان ورزیده بودند که با دشواریها و سختیهای زندگی خوگرفته و در نتیجه از توان بالایی برخوردار بودند. از سوی دیگر نظام اجتماعی – سیاسی و ایلی آنها که از اتحاد گروههای پدرتبار تشکیل شده بود به صورت واحدی منسجم عمل میکرد که چنین وضعی مایه توانمندی نظامی – سیاسی آنها میشد.
روی هم رفته تحرک جغرافیایی، تشکیلات اجتماعی – سیاسی، مهارت در فنون زندگی کوچ نشینان ایرانی بود که مایه جهانگشایی آنان گردید. چنانکه این قبایل سرانجام بزرگترین امپراطوری دنیای کهن را که از مرزهای چین تا درون اروپا گسترش یافته بود تشکیل دادند و بیش از هزار سال بر سراسر جنوب غربی آسیا از جمله خاور نزدیک حکمرانی کردند.
دکتر اماناللهی بهاروند پس از مقدمهی فوق، درباره اصل و نسب لرها اینگونه بیان داشتهاند:
پیش از آنکه درباره منشاء لرها گفتگو کنیم لازم است معنی واژه «قوم» را مشخص کنیم. در گذشتههای نه چندان دور، جوامع انسانی را بر اساس بعضی از ویژگیهای جسمی به تعدادی به اصطلاح نژاد تقسیمبندی میکردند؛ اما چنین اقدامی نه تنها به شناخت انسان کمک نکرد بلکه مسأله نژادگرایی را دامن زد. دانش انسان شناسی تقسیمبندی یاد شده و نظریه نژادگرایی را رد کرد زیرا اوّل از همه این واقعیت را آشکار ساخت که همه انسانها از یک نوع بود و تفاوتهای ظاهری جسمی چون رنگ پوست، مو و غیره جزئی است. دوم اینکه بین نژاد و فرهنگ یا شیوه زندگی رابطهای وجود ندارد و یا به عبارتی مثلاً پیشرفت علمی جوامع غربی و یا عقب ماندگی جوامع آفریقایی ناشی از برتری یا پستی نژاد این جوامع نیست. از این رو اکنون انسانشناسی جوامع انسانی را بر اساس فرهنگ آنها که تمام جنبههای غیر جسمی را شامل میشود تقسیمبندی میکنند. بر این اساس قوم شامل مردمی است که دارای فرهنگ مشترک است اما مهّمترین عناصر فرهنگی که در شکلگیری قومیت دخالت دارند عبارتند از: زبان، دین، آداب و رسوم و تاریخ مشترک.
دکتر اماناللهی بهاروند در ادامه مینویسند: نکته دیگر آنکه چون هویت قومی عمدتاً منشاء فرهنگی دارد قابل دگرگونی است یعنی ممکن است هویت یک قوم به دلایل گوناگونی عوض شود. چنانکه برای مثال مردمی که امروز لر نامیده میشوند، زمانی عیلامی یا کاسی و بعداً پارسی و زردشتی و اکنون پارسی و مسلمان است. حال با توجه به این گفتار به بررسی منشاء قومی لرها میپردازیم.
لر به مردمی اطلاق شده که سابقهای کهن دارند. این واژه را برای اولین بار در نوشتههای بعضی از مورخین و جغرافی نویسان قرن سوم هجری میبینیم. (تنبیه و الاشراف و صوره الارض) اما چنانکه پیش از این اشاره کردیم زاگرس میانی یعنی منطقه لرنشین در طول پنجاه هزار سال گذشته محل سکونت اقوام گوناگونی بوده است که هویت آنها به دلیل نداشتن خط برای همیشه ناشناخته خواهد ماند. خوشبختانه هویت اجداد باستانی لرها از پنج هزار سال به این سو به علت وجود خط آشکار شده است. نخستین قوم منتسب به لرها همانا عیلامیها هستند که برای اولین بار یعنی پیشتر از هر قوم دیگری در ایران به مرحله تمدن رسیدهاند. البته لرها یکی از بازماندگان عیلامیان هستند و گروههای دیگر چون بومیان غیر عرب خوزستان نیز از تبار آن قوم به شمار میآیند.
کاسیتها یا کاسیها که در بخشی از لرستان زندگی میکردند و ظاهراً وجوه مشترک قومی با عیلامیها داشتهاند یکی دیگر از اجداد لرهای لرستان هستند که هنر فلزکاری آنها شهرت جهانی دارد.
بر اساس شواهد تاریخی و نیز بررسیهای زبانشناسی، پارسها یا پارسیان اجداد بعدی لرها به شمار میآیند. همانگونه که قبلاً اشاره کردیم، پارسها در اواخر قرن نهم پیش از میلاد در قلمرو عیلامی ها مستقر شدند و شعبهای از آنها به رهبری هخامنش دولت کوچکی در ایالت انشان تاسیس کرد.
پارسها به دلایلی که برشمردیم [درگیری عیلام و آشور و ضعف عیلام] بر عیلامیها غلبه کرده و سرانجام امپراطوری عظیم هخامنشی را تاسیس کردند. تاسیس امپراطوری هخامنشی و تسلط و اقتدار پارسها بر مناطق وسیعی از جهان باستان از جمله زاگرس میانی، تغییراتی در نقشه فرهنگی آن مناطق پدید آورد که در نتیجه زبان، دین و بطور کلی فرهنگ اقوام ایرانی به تدریج و با گذشت زمان جایگزین بعضی از فرهنگهای اقوام غیر ایرانی شد. چنانکه در طول حکمرانی هزارساله ایرانیان که از تاسیس امپراطوری هخامنشی در سال 550 پیش از میلاد تا سقوط ساسانیان در سال 652 میلادی ادامه یافت، زبان پارسی و دین زردشتی جای دین و زبان عیلامیها و کاسیها را گرفت. در نتیجه هویت قومی عیلامیها و کاسیها تغییر کرد و این قوم با هویت زردشتی پارسی ظاهر شدند. در آنزمان هنوز زبان لری از زبان پارسی میانه منشعب نشده بود . خلاصه کلام آنکه در این دوره، پارسیانی که در سرزمین عیلام سکونت گزیده بودند با عیلامیها و کاسیها ادغام شدند و مردمی با فرهنگ پارسی که بعداً لر نامیده شدند ظاهر گردیدند.
عامل بعدی که در شکل گیری هویت قومی لرها دخالت داشت دین اسلام بود. یورش اعراب مسلمان به ایران در اوایل قرن اول هجری و استقرار اسلام به عنوان دین غالب در کشور از جمله زاگرس میانی، تغییرات فراوانی را درپی داشت. چنانکه با قبول اسلام بسیاری از آئینها، قوانین و نگرشها و حتی اسامی انسانها و مناطق عوض شد؛ اما در دوره اسلامی چند رویداد اساسی در شکل گیری هویت قومی لرها دخالت داشته است. اول اینکه انشعاب زبان لری از پارسی میانه و یا از پارسی نوین که در این دوره صورت گرفت از مهّمترین عوامل در شکلگیری هویت قومی لرها است زیرا از آن پس پارسیانی که به این زبان گفتگو میکردند از دیگر ایرانیان متمایز شدند.
دوم اینکه واژه «لر» نامی که بر گروهی از ایرانیان اطلاق شده است در همین دوره یعنی در قرن چهارم هجری پدید آمد. سوم اینکه سلسلههای محلی موسوم به اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک که نقش موثری در استمرار و گسترش هویت قومی لرها داشتهاند مربوط به همین دوره است. این سلسلهها که هر یک دارای دربار و سپاه بودند، نه تنها از قلمرو لرها در مقابل مهاجمین دفاع کردند بلکه گاه حتی مرزهای خود را گسترش دادند.
و بالاخره چهارم اینکه در این دوره گروههای معدودی از ترکان و اعراب در بین لرها سکونت گزیدند ولی زبان و فرهنگ آنها عوض شده و در جامعه لر مستحیل شدهاند.
دکتر اماناللهی بهاروند در انتها نتیجهگیری کلی از این مبحث را بدین شکل ارائه کردهاند که لرها از تبار عیلامیها، کاسیها و پارسها هستند [از دیدگاه بهمئی دات کام میتوان مادها و حتّی پارتها را نیز مورد توجه قرار داد] ولی فرهنگ آنها ترکیبی است از فرهنگهای پارس و اسلامی که اکنون عناصر فرهنگی غرب نیز به آن اضافه شده است. دانستههای ما درباره فرهنگ عیلامیها و کاسیها اندک است و از این رو نمیدانیم چه عناصری از فرهنگ آن اقوام هنوز در بین لرها رایج است. احتمالاً عناصری از فرهنگهای کهن عیلامی و کاسی در فولکور لرها وجود دارد اما تشخیص آنها دشوار است. برای مثال در لرستان در مواردی برای مار به عنوان موجودی که دارای نیروی ماورالطبیعه است احترام قائل میشدند و حتی تا چند دهه گذشته نوعی غذای نذری که «ماردانه» نام داشت برای مار بیآزاری که در خانه دیده میشد میپختند؛ و نیز میدانیم اعتقاد به مهره مار در جلب دوستی و محبت هنوز ادامه دارد. تا جاییکه اطلاع داریم عیلامیها مار را مقدس میدانستند. حال این پرسش مطرح است که احترام به مار خانگی در بین لرها بازمانده از فرهنگ عیلامی ها است؟
کردان و لران: در بحث اصل و نسب و نژاد قوم لر تنها موردی که گروهی از تاريخ نويسان درباره نژاد لر تشکيک کردهاند و زمینه گفتگوها و نظرات گوناگونی را فراهم آورده است مبحث رابطه دو قوم لر و کرد بوده است. بنابراین در ذیل همین گفتار اشارهای بدان خواهد شد ضمن اینکه مدنظر خواهد بود تا در صورت امکان علاوه بر پست «چرا لرها را کرد مینامیدند» در مجالهای دیگری نیز بدان پرداخته شود.
در ابتدا یادآوری میگردد همانگونه که در پست «چرا لرها را کرد مینامیدند» توضیح داده شد برخی پژوهشگران از جمله دکتر جواد صفینژاد بر این نظر هستند که قبل از آنکه واژه «لر» بر عموم لرتباران اطلاق گردد، جغرافیدانان و مورخان قرون اوليه اسلامی گروههای چادرنشين را با عنوان کلی الاکراد ذکر میکردند و منظور آنها لزوماً مردمان کردنژاد نبود بلکه همه چادرنشينان و گلهداران را به اين نام میخوانند. بنابراين واژه کرد به معنای نژادی خاص نبوده بلکه در نوشتههای تاريخی به منظور توصيف نوعی از معيشت و نظام زندگی اجتماعی به کار میرفت که مهمترين مشخصه آن تأکيد بر گلهداری و کوچ به منظور استفاده از مراتع بوده است؛ بر همین مبنا میتوان نوشتارهای مذکور را درخصوص کرد خواندن لرها درک نمود. (لازم به ذکر است چنین برداشت میشود که نویسندگان معروف کردتبار، قائل به هویت قومی برای کلمه «کرد» از همان دوران بوده و مشخصاً لرها را هم یکی از شاخههای کرد میدانند. هرچند برخی معتقدند اگر چنین نظری نیز درست باشد، دو قوم لر و کرد به مرور زمان هرکدام هويت تاريخی مستقلی يافتهاند و نمیتوان آنها را قوم واحدی دانست)
دکتر اماناللهی بهاروند در این زمینه به دو بازه تاریخی حکومتهای «حسنویه» و «اتابکان» اشاره کرده و بهنقل از منابع تاریخی بیان داشتهاند تا جاییکه آگاهی داریم در قرن چهارم هجری و همزمان با سلسله آل بویه، حکام حسنویه مدتی کوتاه بر قسمتهایی از لرستان شامل شاپورخواست (خرم آباد)، دینور، بروجرد، نهاوند، اسدآباد و حتّی حدودی از خوزستان حاکم بودهاند.
در این بین بایستی اشاره کرد در حدود 150 سال پس از حکام حسنویه، حکومت اتابکان لر برای چند قرن در گستره سرزمینی لر بزرگ و لر کوچک پا گرفت که به جرأت میتوان گفت پادشاهی محلی اتابکان، درخشانترین دوره حیات تاریخی مردم لر و نیز مهّمترین دوره تاریخی در شکل دادن به هویت جمعی آنان بود.
دکتر اماناللهی بهاروند درخصوص حکومت اتابکان بهنقل از حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده مینویسند: بانی سلسله اتابکان لر بزرگ را که به مدت چند قرن بر آن دیار حکومت کردند از کردان شام بوده است؛ ایشان در ادامه میآورند که وجود محلهایی چون دهکرد (شهرکرد) و رودخانه کردستان در مناطق لر بزرگ مبین این واقعیت است که احتمالاً در گذشته برخی از طوایف مهاجر کرد در این مناطق حضور داشتهاند که بعداً لر شدهاند. [البته در اینجا لازم به توضیح است که میتوان گفت وجود چنین اسامی در منطقه تبیین کننده همان نظر دکتر صفینژاد است که لرها را پیشتر کرد مینامیدند]
در هر حال ایشان در ادامه بیان میدارند: برخی نویسندگان سعی داشتهاند با استناد به گفتههای حمدالله مستوفی تعدادی از طوایف لر بزرگ را کرد قلمداد کنند. مثلاً هاینس گاوبه از آن جمله میباشد که ممسنیها را از اکراد مهاجر دانسته است. از آنجاییکه این گفتار باعث برداشتهای نادرستی در زمینه قوم شناسی گردیده ناگزیریم مسئله را بهطور اختصار مورد بررسی قرار دهیم:
اوّل آنکه نویسنده تاریخ گزیده از مهاجرت صد خانوار کرد از جبل السماق شام و استقرار آنها در سرزمین لر بزرگ در قرن پنجم هجری گزارش داده که سرانجام این گروه سلسله اتابکان لر بزرگ را تشکیل دادند و مدتی طولانی در این دیار حکمرانی کردند. این گفته در مجمع الانساب شبانکارهای و برخی از نوشتههای بعدی نیز آمده است و جای بحث ندارد.
دوَم آنکه نویسنده تاریخ گزیده به نقل از زبدةالتواريخ جمال الدين کاشانی اشاره به مهاجرت گروهها و طوایفی دارد که از جبل السماق شام به منطقه لر بزرگ مهاجرت کردهاند و آن چنین گزارش شده است:
در سنه خمس مأة [500] قريب صد خانه کرد از جبل السماق شام به سبب وحشتی که ايشان را با مهتر قوم خود افتاده بود به لرستان آمدند. مستوفی ضمن شرح چگونگی به قدرت رسيدن ابوطاهر مینويسد؛ در عهد اتابک هزار اسف [هزار اسپ/اسب] ملک لرستان رشک بهشت گشت و بدين سبب اقوام بسيار از جبل السماق شام بدو پيوستند. چون گروه عقيلی از نسل علی بن ابيطالب [عليه السلام] و گروه هاشمی از نسل هاشم بن عبدمناف و ديگر طوايف متفرق چون: استرکی، مماکويه، بختياری، جوانکی، بيدانيان، زاهديان، علایی، گوتوند، بتوند، بوازکی، شوند، زاکی، جاکی، هارونی، آشکی، کوی ليراوی، ممويی، يحفومی، کمانکشی، مماسنی، ارملکی، توانی، کسدانی، مديحه، اکورد، کولارد و ديگر قبايل که انساب ايشان معلوم نيست. چون اين جماعت به هزار اسف و برادران پيوستند، ايشان را قوت شوکت زياد شد. بقايای شولان را به زخم شمشير از آن ولايت بيرون کردند و يکبار بر آن ديار مستولی شدند.
دکتر اماناللهی بهاروند بیان میدارند: همانگونه که از گفتار بالا پیداست مستوفی فقط هویت دو طایفه یعنی عقیلی و هاشمی را مشخص کرده ولی درباره دیگر طوایف مطلبی ارائه نداده است. اگر این طوایف کرد میبودند بدون تردید نویسنده مذکور هویت آنها را مشخص میکرد. امّا یک سؤال اساسی در اینجا مطرح است و آنهم اینکه حمدالله مستوفی فقط اسامی به اصطلاح طوایف مهاجر را ذکر کرده است، بدون آنکه از طوایف بومی لر بزرگ نامی برده باشد. این مطلب گفتههای وی را شدیداً مورد سؤال قرار میدهد، بهویژه آنکه ممکن است نامبرده [مستوفی] یا هر منبعی که مورد استفاده او قرار گرفته بسیاری یا همه طوایف اصلی لر بزرگ را جزو طوایف مهاجر قلمداد کرده است. درک این مطلب چندان دشوار نیست، زیرا لرها در مناطق متعدد کوهستانی پراکنده بوده و هستند و و در آن زمان نویسندهای چون مستوفی یا هر فرد دیگری نمیتوانسته صورتبرداری درستی از این طوایف متعدد که در منطقه وسیع و دورافتادهای چون بختیاری و کهگیلویه به سر میبردهاند فراهم کند.
سوّم آنکه ظاهراً حمدالله مستوفی از وجود طوایف لر در شام و دیگر مناطق اطلاعی نداشته است و حال آنکه یکی از نویسندگان معاصر او یعنی ابن فضلالله العمری از وجود طوایف لر در شام و مصر گزارش داده است. نامبرده در کتاب مسالک الابصار و ممالک الامصار خاطرنشان ساخته است که لرها در سراسر منطقه شام و همچنین در مصر سکونت داشتهاند و چالاکی آنها زبانزد بود، همین زبردستی آنها صلاحالدین ایوبی را به وحشت انداخت و او به قلع و قمع آنها پرداخت. نکته جالب آن است که مهاجرت طوایفی که حمدالله مستوفی هویت آنها را مشخص نکرده در همین زمان صورت گرفته است. بنابراین میتوان دریافت که طوایف مهاجر احتمالاً همان لرهایی بودهاند که صلاحالدین ایوبی آنها را وادار به برگشت به لرستان (لر بزرگ) کرده است. [همچنین گفته میشود بودن طوايف لر در منطقه شام و مصر اين نظريه را تقويت میکند که لرهای مهاجر عشايری بودند که به احتمال قوی برای شرکت در جنگهای صليبی به شام رفتهاند و سرانجام با مساعد شدن شرايط به وطن اصلی خود يعنی منطقه لر بزرگ برگشتهاند. بعلاوه اين موضوع که طوايف مذکور از ميان همه مناطق قابل سکونت ايران منطقه لر بزرگ را انتخاب کرده اند خود میتواند قرينهای بر پيوند تاريخی ميان اين قبايل و سرزمين لر بزرگ باشد]
ضمناً با عنایت بدینکه بعضاً مشاهده میشود موضوع فوق موجب این سوءتفاهم شده است که مثلاً گروههایی از لرها ایرانی نمیباشند، باید به نکات زیر توجه داشت:
- به عقیده بعضی و با استناد به برخی منابع و شواهد، لرهای مهاجر گروههایی بودند که پیشتر و بنابه دلایلی به شام و مصر مهاجرت کرده و بعداً به سرزمین مادری خویش در زاگرس بازگشتهاند.
- نه تنها مناطقی که هماکنون کردستان عراق، ترکیه و سوریه نامیده میشوند در طول تاریخ جزوی از امپراطوری ایران پیش از اسلام و خلافت اسلامی پس از اسلام بودند بلکه دایره سرزمینی ایران تاریخی پهناورتر نیز بوده است؛ بنابراین محدود نمودن نگاهها به مرزهای ایران معاصر درست بهنظر نمیرسد. به بیان دیگر چنین جابجاییهایی یک امر داخلی محسوب میشدهاند.
- چنانکه از بیان پیران و بزرگان برمیآید ساکنین سرزمین لر، تنها مهاجرین نبودهاند. در همین ارتباط دکتر اماناللهی بهاروند نیز بهدرستی نوشتهاند: ساکنان سرزمین لر فقط مهاجرین نبودهاند و مردمان بومی نیز در آن سکونت داشتهاند که ذکر آن پیشتر رفت.
- گذشته از موضوع فوق، در کلیّت امر مجدداً این نکته یادآوری میگردد هویت گروهها، اقوام و ملتها را باید در جمیع عناصر سازندهی آن همچون سرزمین، تاریخ، نسب، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، دین و آئین، ساختارهای سیاسی درک نمود گو اینکه در گذر زمان شاخههایی از اقوام ترک، تاتار و عرب پای به سرزمین ایران نهاده و با گذشت قرنها، هویت ایرانی را کسب کردهاند.
در پایان یادآوری میگردد که اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میگردد، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
نخستین بروز رسانی: چهاردهم اردیبهشت یک هزار و چهارصد و یک
با اندکی تصرف و تلخیص
منبع:
کتاب قوم لُر نوشته دکتر سکندر امان اللهی بهاروند
سلام قوم لر.قومدلر ترکیب یافته قبایلی از پارسیات و کاسی ها و لومه ای ها و خوزی ها تشکیل یافته.خوزیان در کهگلویه پارسیان در پارسوماش یا بختیاری کاسی ها لرهای لرستاتی و اطراف لرستان که با هم در دوره استیلای ترک و تاتار با هم اتحاد بسته اند .در نورد قبایل پارسی در بختیاری شکی نیست چون گروهی از پارسها پارسوماش را در نزدیکی مسجد سلیمان بنا نهادند.جرج راویلینسون گفته شاید مافی ها از قبایل لر بازمانده مارافی ها باشند و لیروایی ها هم جزو بختیاری ها اند بدون شک.و کهگلویه ها عم خوزهای هندواروپایی اند.
سلام
همانگونه که اشاره گردیده، منظور از قوم لُر مجموعه ایلات و طوایفی است که در گذر تاریخ به دلایل گوناگون از جمله اشتراکات در ویژه گی ها و اهداف با یکدیگر متحد شده اند. از سوی دیگر توجه داشته باشید بطور یکدست و قاطع نمی توان درباره شاخه های قوم لر اعم از لرستان، بختیاری و کهگیلویه نظر داد و آنها را به گروههای مشخص منتسب نمود. زیرا برخی از تاریخدانان، گروههای قوم لر اعم از ایلات و طوایف لرستانی، بختیاری و همچنین کهگیلویه را اتحادیه ای از بازماندگان چهار گروه عمده شامل: پارس ها، مادها، عیلامیها و در انتها اقوام مهاجری چون بازماندگان آل بویه، اعراب ساکن در منطقه و سرانجام گروههای مهاجر ترک می دانند. البته باید گفت که شاکله اصلی قوم لر از اقوام آریایی همچون پارسی، مادی و شاید تا حدود کمتری، عیلامی و کاسی بنظر می رسد. همچنین سه گروه مذکور به ترتیب در اولویت توجه سلسله هخامنشی قرار داشته و بنابراین یقینا دارای روابط حسنه و مستحکم با یکدیگر و همچنين هخامنشي ها بوده اند. بر همبن اساس مي توان گفت كه ايلات و طوايف لر داراي خاستگاه مشترك و نزديك به يكديگر هستند.
موفق باشید
با سلام
همانطور که میدانيم هر ملت یا کشور تشکیل یافته چندین نوع نژاد است
مٽلا ملت یا کشور ایران داراى نژاد های هندواروپايى و سامى و دراويدى و از انواع ملل زرد پوست ترکیب یافته.
نام عيلام به معنای یک کشور یا ملت بود نه یک قوم واحد.هيچ ديده نشده هيچ کس انها را عيلامي ها بنامند بلکه فقط از ناحیه عيلام سخن رانده میشد.بنا به تحقیقات جدید محققین معلوم شده که بومیان فلات ایران و قفقازيه و جنوب اروپا بلکل از نژادی سیاه یا حداقل نژادی غير از سفید تشکیل میافته و دلیل محکمی برای این ادعا اساطیر هندواروپايى است که همیشه از دشمنانى به نام ديو یا تور سخن رانده شده.مردم اولیه ناحيه عيلام هم از این مردم بودند که حکومت را در دست داشتند و در همین دوران یک رویداد مهم براى مردم فلات ایران روى داد و ان سرازیر شدن مردمانی سفید با چشمان و موهای رنگى و در درجه اول شبان و ساختار اجتماعی پدرسالارى و مهم تر از ان بسیار وحشی و بی تمدن از شمال بود .این سواران با وحشیگرى و غارت و قتل به جلو میامدند و همه را قتل عام کردند و از جنوب شرقی به دلیل اب هوای بد (هنوز بازمانده هایي از این اقوام سیاه با تمدن در بلوچستان و بندر ها میتوان با سلام
همانطور که میدانيم هر ملت یا کشور تشکیل یافته چندین نوع نژاد است
مٽلا ملت یا کشور ایران داراى نژاد های هندواروپايى و سامى و دراويدى و از انواع ملل زرد پوست ترکیب یافته.
نام عيلام به معنای یک کشور یا ملت بود نه یک قوم واحد.هيچ ديده نشده هيچ کس انها را عيلامي ها بنامند بلکه فقط از ناحیه عيلام سخن رانده میشد.بنا به تحقیقات جدید محققین معلوم شده که بومیان فلات ایران و قفقازيه و جنوب اروپا بلکل از نژادی سیاه یا حداقل نژادی غير از سفید تشکیل میافته و دلیل محکمی برای این ادعا اساطیر هندواروپايى است که همیشه از دشمنانى به نام ديو یا تور سخن رانده شده.مردم اولیه ناحيه عيلام هم از این مردم بودند که حکومت را در دست داشتند و در همین دوران یک رویداد مهم براى مردم فلات ایران روى داد و ان سرازیر شدن مردمانی سفید با چشمان و موهای رنگى و در درجه اول شبان و ساختار اجتماعی پدرسالارى و مهم تر از ان بسیار وحشی و بی تمدن از شمال فلات به درون فلات بود و انها با وحشی گرى و قتل و غارت به پيش رفتند که سرنجام در جنوب شرقی به دلیل اب و هوای بد (هنوز از بازمانده همان مردمان میتوان در بلوچستان و خوزستان و بندر ها پيدا کرد)و در شرق بین النحرين به سبب وجود اقوام سلحشورى چون سامى و از جنوب غربی به دلیل وجود حکومتی به عيلام مواجه شدند. انهايى که در کنار عيلام ساکن شدند هم به تدریج وارد مردم عيلام شدند اما هنوز شاهان حکومت از سیاهان بود.واقعه دوم هجوم اقوام سومرى و سامى به جنوب عيلام بود اما به کوهستان ها نتوانستند نفوذ کنند.از ان پس نام این ناحیه به عيلام که خود کلمه سامى است تغییر و حتى زبان الواح و سنگ نبشه ها از زبان سیاهان به سامى رفت.کورش کبیر همیشه خود را اهل انشان(عيلام )و شاه انجا میدانست و تاریخ نويسان اسکندر هم از لرستان تا کرمان از چهار قوم راه زن به ترتیب به نام هاى کاسى ها و لومه ای ها و اکسی ها و پارسى ها نام میبرد و میگويند زبان و اخلاق و عادات نزدیک به همی داشتند.لازم به ذکر است که ساکنان عيلام را از هر نژادى که بودند ديگران انها را خوجه میناميدند.
قوم کاسى هم جزو اینان بود و کاملا ٽابت شده اینان اريايى بوده اند.
سلام
همانگونه که گفته شد بیشتر تاریخدانان ریشه نژادی قوم لر را از آریایی ها می دانند. امّا درباره اینکه آریایی ها چگونه مردمانی بوده اند، در میان تاریخدانان اختلاف نظر وجود دارد. گروهی آنان را انسانهایی با خصوصیات بارزی چون نجابت می دانند و گروهی دیگر آنان را اقوامی وحشی و غارتگر ذکر کرده اند. به هر حال باید توجه داشت که در گذشته اینگونه جنگها بر سر زمین و مرتع گریزناپذیر بوده است. در نهایت باید گفت گذشته از اینکه نیاکان چگونه انسانهایی بوده اند، مهّم تر این است که هم اکنون دارای صفات عالیه انسانی بود.
موفق باشید
ایلامیها آریایی بودند! هم از لحاظ ژنتیکی بر روی استخوانهای بازمانده مربوط به آن دوران و هم اشتراک واژگان در زبان ایلامی و پارسی موید این نکته است که ایلامیان هم آریایی بودند!
لر اریایی و پارسی هستند،،،،، لر های امروزی از قبایل زاگروس نشین باستان هستند که نام اصلی قبیله انها که یکی از ده طایفه پارسی ها هست و در کتب تاریخ مکتوب شده ساگاروتی یا ساگروتی (امروزه میگوییم زاگروسی یا زاگروس نشین) که یکی از چهار طایفه چادر نشین پارسی ها بوده اند انها تیراندازانی ماهر و سلحشور بودند انها خودشان را کاسی به معنای قبیله مردم چشم سبز هم مینامیدند(امروزه هم در زبان گیلکی کاس یعنی چشم سبز و تاس یعنی کچل و کاج شاید یعنی کسی که چشمانش مشکل دارد) که در جنگ ها با یونانیان بسیار کوشش از خودشان نشان دادند، قبل از اسلام انها را لر نمینامیدند و شاید لر نام طایفه ای کوچک از طوایف پارسی ساگروتی بوده است که بعد ها به همه انها لر کفته اند ، ساگروتی ها یا زاگروسی ها یا کاسی ها از پارسی هایی بودند که شاید قبل ورود دیگر قبایل پارسی به فلات ایران امده بودند و در زاگروس ساکن شده بودند،، دو قبیله پارسی چادر نشین دیگر شامل مرد ها یا ارمارد ها در شمال ایران، دایی ها یا همان داهه ها در شمال خراسان بودند(داهه ها به کمک پارت ها یونانی ها را بیرون و امپراتوری اشکانی را ایجاد کردند بعد از ایجاد امپراتوری اشکانی انها همیشه خود را از عموزادگان و همخون شاهان هخامنشی مینامیدند و مانند انها سکه ضرب میکردند) شاید ساگروتی ها خودشان را کاسی و چشم سبز مینامیدند درحالی که دیگران انها را ساگروتی یا زاگروسی مینامیدند که نام قبیله پارسی زاگروسی بعد ها به کوهستان های زاگروس داده شده است و انها زاگروس نشین نامیده شدند،،، لباس،،، ایلامی های اولیه اریایی بودند و شبیه کاسی ها یا اصلا کاسی بودند،،، بومیان اولیه ایران مثل ساکنان شهر سوخته و کاسی ها و…. اریایی بودند و بعضی از انها مثل کاسی های ساکن در زاگروس از قبایل پارسی زبان بودند و شاید قدیمی ترین مهاجران اریایی به ایران بودند،،،، امروزه با کشف کتیبه های کاسی که نام ها و خدایان انها اریایی هست در اریایی بودن پارسی های کاسی شکی نمیماند
سلام
آقایان و خانمهای محترم کار دنیا و اقوام و طایفه ها را به شاید و احتمالا و عموزاده و سفرهای تخیلی که مستندی برایشان نیست نبندید! تنها چند سند وجود دارد که می توان اعتماد کرد، اول کتبی مانند تاریخ گزیده و منتخ التواریخ و شرفنامه بدلیسی که هم معتبر هستند و هم نزدیک به وقایع هستند (180 سال بعد از وقایع مستوفی کتابش را نوشته) دوم گفتار بزرگان معتبر که گفتارشان هنوز آلوده به آموزشهای نؤین و باورهای جدید ملی نشده بود آنها هیچ گفتاری بجز مهاجرت از سرزمینهای دیگر به مکانهای فعلی نداشتند البته بسیاری از مهاجرتها را از داخل جغرافیای امروزی ایران می دانستند از آذربایجان یا شمال و… بدلائل مذهبی یا اختلافات قومی.
سوم مستند اختلاف با صلاح الدین ایوبی بدلیل گزارش تاریخ گزیده و تاریخ بینی دو رویداد مهاجرت از شام و قدرت صلاح الدین در همان تاریخ در شام و مصر و دشمنی و کینه شدیدش با شیعیان و حکم به کشتار آنها منطقی می نماید که اولین بار در مقاله ای با نام مدخلی بر شناخت هویت لر و کرد توسط آقای مسعود تقی نجات مطرح شد( سال 1386 و در چند سایت از جمله سایت لور نشر شد). که پس از آن بدون اینکه دیگران آنرا وا کاوی کنند عینا دلیل و مستند کردند و بدون ذکر نام آنرا نقل کردند. در قسمتس از مقاله چنین آمده : ” تشکیل سلسله اتابکان فضلویه کرد یا اتابکان لر بزرگ به رهبری ابوطاهر و جانشینی پسرش اتابک هزار اسب در 626 هجری و پیوستن سایر کردان در دوران او، نشانه ای از بازگشت لرها یا همان کردان اولیه به سرزمینهای خود است.
« … قریب صد خانوار کرد از جبل السماق شام به سبب وحشتی که ایشان را با مهتر قوم خود افتاد بود به لرستان آمدند و خیل احفاء محمد خورشید که وزراء بودند نزول کردند به سبیل رعیتی، بزرگ ایشان ابوالحسن فضلوی بود …. »
( مستوفی حمدالله، تاریخ گزیده )
این مهتر و سرکرده گمنام در محدوده قرن ششم که وحشت از آن بانی کوچ صد خانوار کرد از سوریه امروزی بود کیست؟ در حوالی تاریخهای گفته شده چه کسی چنین قدرتی در سوریه داشته که کردانی چنین نیرومند از وحشت او به پایین ترین منطقه کردستان یعنی لرستان متواری می شوند؟
من در این برهه از تاریخ گفته شده کسی را بجز صلاح الدین ایوبی نیافتم.”
ایشان در ادامه می گوید: ” اینک سؤال دیگری مطرح است که جواب آن ستون محکم دیگری را در شناخت کوچ گنندگان به لر بزرگ را بر پا می کند.
چرا پس از ضعف و فروپاشی قدرت صلاح الدین کردان سوریه با شنیدن آوازه آبادانی و قدرت اتابکان بزرگ با کوچی جمعی به لرستان می آیند؟ و چرا همگی با آرامش خاطر در آن سرزمین جای می گیرند؟
تنها جوابی که محقق برای چراهای گفته شده می یابد، ریشه دار بودن طوایف کوچیده در لرستان است.
وجود قبایل عرب در باز کوچ لرها به لرستان نه غیر منطقی است و نه دور از واقعیت؛ با پذیرش دلیل مهاجرت اولیه لرها به شام جهت پیوستن به سپاه صلاح الدین و اختلاف بعدی گروهی از یاران او یقینا تنها به کردان منتهی نمی شده دسته بندیهایی اینچنین آمیختگی های سیاسی و اجتماعی را به دنبال دارد، و در باز کوچ مجدد گروهی جدید تشکیل می شود که به سرزمین اولیه خود باز می گردند.”
و در انتها می گوید: ” از خواننده نکته سنج خود می خواهم نگاهی دوباره بر تعریف مستوفی که ظاهرا برای معرفی لر آورده داشته باشد. در همان سطر نخست مستوفی می گوید:
” در ولایت مانرود روستایی است که آن را کُرد می نامند….”
تا پیش از قرن هشتم هجری تعاریف ارائه شده از کرد یا بی ربط بود یا با غرض، اکثر نویسندگان و سیاحان با عبور از منطقه لرستان و غرب ایران کنونی شهرهای مختلفی را بنام کُرد معرفی کرده اند، رود کردستان یا جراحی امروز در استان خوزستان ایران و نامهای اماکن همه و همه پس از اسلام با نام کرد معرفی شده اند اما پیش از آن هیچ نشانی از این کلمه نمی یابیم .
کُرد یا لُر مانند بسیاری دیگر از هویتهای شرق میانه و از جمله عرب هویتی نوین و پس از اسلام می نمایند که با شواهد ارائه شده ترکیبی از مردم و قومهای باز مانده ی پیش از اسلام را که امکان ظهور و تکوین تاریخی خود را در فضای ایجاد شده یافتند، رشد داده و مانند هر هویت پویا عناصر گوناگونی را در خود جذب و هضم کرده است.” گویا در سال 1386 که نهضت آریایی گرایی و ملی گرایی در بین ایرانیان زنده شده بود مقاله بالا به مذاق بسیاری خوش نیامد و سلیقگی آنرا نفع چین کردند. به هر حال در نتیجه گیری انتها ایشان می گوید: ”
نتیجه
1- از قرن سوم به بعد در نوشته های برخی از نویسندگان با نام کرد و لر آشنا می شویم. در همین اولین نوشته ها هیچ چیز جر افسانه ها و تهمتهای بی پایه که از آنها بوی تعفن، تخریب و تحریف می آید ، یافت نمی شود.
2- در تمام مستندات موجود در پیش و پس از هخامنشیان تا بعد از ظهور اسلام هیچ نشانی از کلمه کرد و لر نمی یابیم.
3- سرزمین کنونی اسکان کردان و لران قسمت وسیعی از شرق میانه است که از شلوغ ترین و پر رفت و آمدترین مراکز تولید تمدن بشری در دوران پیش از ظهور هخامنشیان بوده است. از این تمدن و سرزمین وسیع ، تنها نشانه های اندکی از نام محلها، اقوام و رقصها به جا مانده است. ولی بازماندگان هیچ پیشینه و خاطره ای از این نشانه ها در حافظه ندارند.
4- بنا بر مستندات تاریخی و نوشته های تورات، این منطقه با صدور مجوز و حکم پادشاه هخامنشی به نفع قومی خاص، مبتلا به کشتار و قتل عام عمومی گردید. در اثر اجرای این حکم منطقه با نقصان جمعیت و احتمالا فرار سکنه مواجه گشته است.
5- در سایه عدم وجود منابع محکم تاریخی و گسستگی تاریخی و قومی مردم منطقه، و تنها با استناد به مدارک و نشانه های بجا مانده و تطبیق آن با پیشینه ی قومی این مردم می توان نتیجه گرفت؛ اندک بازماندگان بومی منطقه با بدست آوردن فرصت مناسب بدون در نظر داشتن پیوستگی تاریخی، با تازه رسیدگانی که آنان را به عنوان عنصری برابر می شناختند هویت جدیدی را پایه ریزی کردند که از آن پس کرد نامیده شد. و همزمان و یا با فاصله زمانی کوتاه گروهی از این هویت نوین لر نام گرفت.
6- تمامی یافته های محقق در پس ظهور اسلام نشان از قوام و استحکام بخشیدن هویت کرد و همزمان با آن لر دارد، که تا قرن هشتم به لحاظ متجانس دانستن این دو هویت با همه ی زیر ساختارهای آن کسی نیازی به ارائه ی تعریفی جداگانه برای آن احساس نمی کرد، ولی پس از این قرن به دلیل متمایز بودن قسمتی از کردستان ناچارا نویسندگان به طور ویژه به لرستان بدون جدا کردن آن از کردستان پرداخته اند.
7- تا پیش از قرن هفتم و هشتم چون ظهور کرد و کردستان ، لر و لرستان امری طبیعی و در راستای تبدیلات قومی و فرهنگی شرق میانه بوده هیچکس تعریفی عقل پسند و منطقی که از سر دشمنی و کینه نباشد در رابطه با ظهور کرد و لر ارائه نکرده است. و تنها پس از این است که محققین و نویسندگان سعی در ارائه ی پاسخی منطقی بر پرسش کرد یا لر چیست؟ و کردستان یا لرستان کجاست ؟ بر می آیند.
8- بر خلاف گفته های برخی از نویسندگان معاصر که چون اسلاف پیشین خود، با شیوه های نوین به دنبال القاء گفته هایی مانند « کردها و لرها مردمی هستند کوهستانی که به دلیل عدم آمیزش شان با دیگر اقوام از دستبرد[!!!] این اقوام در امان بوده اند[!!]»، تا به این روش این گروه قومی را بی تمدن و بی فرهنگ نشان دهند، سرزمین کردستان و لرستان مانند هزاران سال پیش ، پس از قوام بخشیدن به هویت خود با تمام همسایگان خود با مدارا رفتار کرده و نشانه ی کاملی از عدم تعرض بوده است. و در سایه امنیت حاصل شده، دائما عناصر مختلف را در خود جذب و هضم کرده و آن را شکل داده است، ولی در صد ساله ی اخیر با دخالت دولتهای نو ساخته در ایران ، عراق ، ترکیه و سوریه این روند به نفع قوم های مسلط حاکم از مسیر اصلی خود خارج شد.
9- لر، کرد و حتی عرب از تبدیلات هویت و ساخت و ساز آن در روند شکل گیری طبیعی قومیت های منطقه است و هیچ دلیل مستند و معقولی در ارتباط و اتصال تمامی و یا حداقل قسمت اعظمی از این گروههای قومی در منطقه مورد بحث با قومیتی خاص از اقوام باستانی منطقه نمی توان یافت.
10- در انتها محقق با نوظهور بودن کلمات لر و کرد در پس اسلام و رواج و گسترش هر دو این نامها در تمامی منطقه مورد بحث پیش گفته، این کلمات را مترادف دانسته، بطوریکه در هر دو مناطق مطرح شده در دوره امروز می توان رد پای دیگری را یافت، لذا کرد نامیدن لرها یا لر نامیدن کردها دارای مفهومی یکسان برای تمامی مردمی در منطقه ی مشخصی از شرق میانه است.”
شاید مطالب این مقاله برای خواننده و پژوهنده مفید باشند.
آیا دهکردی ها هم لر هستن?
سلام
تا جایی که دانسته ها یاری می نمایند می توان گفت که دهکردی ها جزو قوم لر نمی باشند اما به هر حال دهکردی ها به دلیل سکونت در کنار طوایف بختیاری، بیگانه با فرهنگ و گذشته قوم لر نمی باشند.
لهجشون تو حلق میندازن
زنده باد لر و کرد .
درود
شهرکردیها اقوام مهاجری هستند که از زمان اتابکان لر تا زمان پهلوی از مناطقی مانند نجف آباد،لنجان،شیراز،یزد و جاهای دیگه به عنوان کاسب،دوره گرد،آهنگر،مطرب،گیوه کش،نمد مال و …. برای کار کردن به میان عشایر بختیاری آمدن و چون زندگی ایلی و عشایری نداشتند در ییلاق اسکان یافتند و ده کوچکی ایجاد شد .درزمان رضا شاه با سیاست سرکوب عشایر و ایلات و گرفتن قدرت و به حاشیه راندن آنها مرکز را به دهکرد که روستای کوچکی بود انتقال دادند که بمرور بزرگ و تبدیل به شهرکرد شد
سلام- در لرستان ایلات زیادی ازجمله: بالاگریوه، چگنی، بیرانوند، حسنوند، سکوند، کولیوند و غیره وجود دارد، زبان یا گویش رایج در لرستان(حتی رسانه محلی)، زبان لری می باشد، تنها قومی که با این زبان بصورت مادر زادی صحبت می کنند چگنی ها هستند(در واقع با لهجه خودشان صحبت می کنند)، بالاگریوه ها هم لری تکلم می کنند اما در گذشته وتا حدودی هم اکنون لهجه خاص خود را داشته و دارند به طوری که هم اکنون بچه های آنها با زبان بزرگانشان صحبت نمی کنند و با زبان لری رایج کنونی صحبت می کنند، به نظر من قوم غالب و لر زبان گذشته در این مرزو بوم لرها یی بوده اند که با زبان چگنی ها و بالاگریوه ها صحبت می کرده اند، و شاید قوم چگنی و بالاگریوه بازماندگان آن اقوام باشند که احتمالاً از اقوام پارس بوده اندچون گویش چگنی ها و بالاگریوه ها نزدیکترین زبان به فارسی می باشد .
سلام آیا تویسرکانی ها جزء مردم لربه حساب می ایند؟؟ممنون میشم مفصل توضیح دهید
سلام
بر اساس کتاب قوم لر شهرستانهای تویسرکان، ملایر و نهاوند در استان همدان از زمانهای گذشته جزو حوزه جغرافیای قوم لر بوده اند. بطور خاص درباره تویسرکان برخی می گویند که صلاح الدین ایوبی سردار جنگهای صلیبی نیز از پدر و مادری لر تبار در منطقه تویسرکان امروزی برخاسته است. امّا به هر حال چون ناحیه تویسرکان در نزدیکی مناطق کُرد و تُرک نشین واقع شده است بنابراین دور از ذهن نمی باشد که تا حدودی هم از دو اقلیم مذکور تأثیر پذیرفته باشد. در پایان می توان گفت گذشته از ترکیب کنونی جمعیت تویسرکان که مخلوطی از لر، ترک، کرد و فارس است؛ تویسرکانی ها به دلیل حضور شاخه هایی از قوم لر در آن منطقه، بیگانه با فرهنگ و پیشینه قوم لر نمی باشند.
تشکرازپاسخ شما! راستی در مورد اون شخصیتی که گفتید(صلاح الدین ایوبی) من جستوجو کردم نوشته بود در عراق متولد شده واز خانواده ای کرد تبار بوده است
سلام
بهمئی دات کام در نظر خویش از کلمه « مشهور است » استفاده نموده است. یعنی اینکه لُر تبار بودن صلاح الدین ایوبی مورد یقین نمی باشد امّا افراد متعددی آنرا مطرح کرده اند؛ همانگونه که کُرد بودن صلاح الدین از طرف برخی از محققین به چالش کشیده شده است.
صلاح الدین خود در اواخر عمرش به پسر خود از کرد بودنش گفت ضمن اینکه هنوز در غزه و مصر خاندانی هستند که در پایان نامشان الکردی دارند و معتقدند از تبار صلاح الدین هستند من جمله قاری بزرگ قرآن شیخ عبدالباسط
از صلاح الدین محمود به عنوان مهتر ایل مماسن نام برده اند و قدرت فراوانی که مماسن ها در طول ۵۰ سال سکونت در جولان سوریه داشتند و در نهایت با مهتر ایل خود اختلاف پیدا کردند و خاندان فضولیه که شول و شبانکاره بودن مماسن ها و دیگر طوایف لر را به شولستان بزرگ باز گرداند و اتابکان لر بزرگ را تشکیل داد.در بازگشت از شامات مماسن های چرام که شامل تومانی بادلانی کرایی ژیلایی دلاوری بویر اردشیری بویر عباسی قلندر بویری و دشمن زیاری در کهگیلویه ساکن شدند و چرام ملک ایل مماسن بود قبل از اینکه به شامات مهاجرت کنند و مماسن های کوهستان: جاوید بکش رستم همایگانی مهرنگانی اردکانی صورگانی بویری به ممسنی امروزی که گستره آن در آن روزگار از باشت تا بیضا بود وارد شدند.ایلخانی ممسنی در زمان صفویه فروپاشید و در همان دوره مکوندی ممبینی کاید کیانی بامدی جاوند برخی تیره های جاوید به بختیاری و خوزستان وارد شدند شهرکی و سنجابی هم در کرمانشاه و در همان دوره بود که گروهی از مماسن ها به آفریقا کوچ کردند و در تانزانیا و زنگبار به خاندان شیرازی مشهورند و حکومت سلطانیه را تشکیل دادند و حتی برخی از جاویدها به اندونزی کوچ داده شدند و فقط در ۲ مورد ۳۸۰۰۰ خانوار مماسنی شیراز را به قصد سیستان ترک کردند.البته تاریخ مماسن ها بسیار کهن هست و از آنان در متون یونانی به نام زبده سوارنظام تیرانداز هخامنشی یاد شده که از طخارستان تا بین النهرین هلال وار در فلات ایران می نشستند و هلال خاندان سورن را تشکیل می دادند.مماسن ها چون هخامنشیان و ساسانیان تبار پارتی دارند و قومی سکایی و آریایی هستند و اوج قدرت آنها از سغد(طخارستان) تا سیستان و پرسیس(ممسنی امروزی) بوده و تاریخ آنها به شهر سوخته باز می گردد و نام مماسن به معنای عقاب ماده نامی ۷۰۰۰ ساله هست…سئین در سانسکریت به معنای ماده عقاب هست و حتی حکومتی به نام مه سن در زمان اشکانیان در پارس وجود داشته و در کنار آن الیمیا قرار داشته.شهر مماسن در سغد قرار داشته و در آن دژ کورش واقع بوده و از آن منطقه به نام کشور سول(شول) هم نام برده شده و سول که واژه ای سانسکریت هست به معنای نیرومند از سوره گرفته شده و واژه سورن هم سانسکریت هست به معنای نیرومند…شول یکی از طوایف مماسن ها بود که نامشان همچون مماسن ها در سغد سیستان و پارس وجود داره.طرح تاریخی عقاب در قلعه نوبندگان ممسنی سکه های با طرح عقاب به دست آمده در پارس و عقاب پرچم هخامنشی و معنای مماسن همه و همه در یک رستا هستند و مناطقی چون سورن آباد تپه سرنا تنگ سرون طایفه رستم در ممسنی اشاره مماسن ها و خاندان سورن دارد.در امپراتوری ماد مماسن ها از ماورانهر تا پارس را پوشش می دادند که در پارس هخامنشیان و بعدها دیگر خاندان برهئومه سکایی یعنی ساسانیان را برافرشتند.خاندان پهلوان پرور مهران هم از همین مماسن ها بود که امروزه به یاد مهران ها کورا جاوید ممسنی مهرنگان نامیده می شود.صلاح الدین محمود مماسنی بود و مماسن ها اختلاف پیدا کرد و همین باعث ایلات جنوب غربی ایران به سرزمین خود بازگردند.اینها اقوام سکایی هستند و سکاها در تاریخ کمان داران بزرگ بودند و خود بویرها که از طوایف باستانی مماسن ها بودند واژه بویر در سانسکریت به معنای کمان دار هست و یاسیچ نوک پیکان.
خیلی مبهم گفتی آخر نفهمیدم ممسنی ها سیستانی هستن یا سیستانی ها ممسنی؟، حدود جفرافیایی ممسنی تا کجا بوده و طایفه سورن ک از اشکانیان بودن مال ممسنی هستن؟ این طایفه های بختیاری ک گفتی زمان صفویه آمدن داخل ایران طبق چ منبعی میگی و از کجا آمدن؟
در زبان لری به محمد حسن ممسن یا مماسن میگویند
درود هر کتابی که سندیت نداره. سابقه لرها در نهاوند به زمان قاجار می رسد و دویست سال است که در نهاوند ساکنن به آنها لرهای مهاجر گفته میشود. نهاوند سرزمین پهلویها و کردها و لکها بوده از دیر باز و لرها مهاجر هستند به سرزمین کهن نهاوند . نامهای محلهای نهاوند از دیرباز نشان از قومیت نهاوند دارد واژه هایی همچون گاماسیاو و گیان و آگر برزو و بانسره و آردوشان و …. لطفا تاریخ را جعل نکنید. قوم لر در منطقه کهگیلویه بوده و لرها فقط مربوط به ان منطقه هستند بقیه الوار کنونی همگی اسیمیله شده اند. نهاوند فرزند برومند زاگرس پهلوی زبان است و هیچ قرابتی در طول تاریخ با لرها نداشته حتی به اندازه یک سال هم مرز مشترک یا تحت لوای لرها نبوده.
سلام
۱- بله! هر کتابی سندیت ندارد امّا کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر امان اللهی با توجه به جایگاه آکادمیک بالا و برجستهای که ایشان دارند از استناد قابل توجه در محافل دانشگاهی و علمی برخوردار میباشد بنابراین بدان اشاره شده است.
۲- بخشهایی از استان همدان همجوار با استان لرستان در قرنها پیش و در زمان حکومت اتابکان لر جزوی از سرزمین لرها بوده است.
۳- لکها در طول تاریخ جزوی از تبار لر بوده و حتّی بنا بر بعضی نظریات هسته اصلی آن بودهاند. سرزمینهای لک نشین امروزی بخش مهّم حکومت اتابکان بوده بگونهای که پیوستگی و حضور پر رنگ لکها را در آن سلسله میتواند گواه باشد. از سوی دیگر جهت معرفی این نواحی کاربرد واژه فیلی نسبت به واژه لک در کتب تاریخی، برجستهتر بوده است.
۴- واضح و مبرهن است که لرها فقط شامل اهالی کهگیلویه نبودهاند بنابراین به ادعای شما در این رابطه پرداخته نخواهد شد.
۵- اینکه در سالهای اخیر آگاهانه و یا سهواً افراد و یا جریانهایی سعی در جداسازی بخشهایی از شاکلهی لر داشتهاند بر فرزندان قوم لر آشکار است. تلاشهایی که زمانی بر روی بزرگ ایل بختیاری بعنوان هسته اصلی لر بزرگ سرمایه گذاری میکردند اما با هوشیاری آگاهان در سرزمین بختیاری ره به جایی نبردند. حال چند سالی است هجمهای مشابه در رابطه با لکها مشاهده میگردد. این جریان در ابتدا لکها را کرد معرفی مینمود که احتمالاً با وجود برخی مخالفتها در میان قوم کرد برای پذیرش این مطلب، در ادامه بر سیاست لک بعنوان قومی مستقل متمرکز گردید. به هر سوی در پایان از برای حسن ختام شعر نویسنده کتاب معروف رستم التواریخ درباره شخصیت کریمخان زند ارائه میگردد که آشکارا بر هویت لری وی که چیزی جز صداقت، آزادگی، مردانگی و شجاعت نبوده و نیست دلالت دارد:
ایلیری یا ایلوری رو مطالعه کن تا به قدمت لر و مهاجرتش به بالکان غربی پیش از تشکیل حکومت هخامنشیان پی ببری!
خیر
فکر کنم باشن چون لرن
ممسنی و محمد حسنی
تو شیراز هم ممسنی هست
بلوچستان هم هست چون تاریخ که نگاه کردم لر بختیاری هم ممسنی امون محمد حسنی هستن یعنی به نظر من نصف سیستان و بلوچستان ممسنی هستن مثلاً حدود 5000 خانوار سواحل چابهار زندگی میکنن
ریش سفید شون به نام محمد نور حسنی بود در یکه از روستای چابهار تیس باستان دوران جنگ مسعود فتح شده است
سلام .ببخشید میخواستم بدونم لرها از چه نژادی بودند؟؟؟ من طبق مطالعاتی که داشتم میگویند ازکاسیت ها یا کاسی بودند!
سلام
توجه داشته باشید همانگونه که به نقل از کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر امان اللهی بهاروند آورده شد منظور از قوم لُر صرفاً نمایاندن نژادی ویژه نیست بلکه منظور قوم یا مردمی است که علاوه بر برخی اشتراکات نژادی دارای زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک و یا حداقل نزدیک بهم میباشد. سرزمینهای لرنشین در دوران باستان مسکن دو قوم عیلامی (در جنوب) و کاسی(در شمال) بوده که خود این اقوام طبق اظهارات محققین دارای تمدنهای درخور توجه بوده اند اما بعدها به دلایل مختلف ضعیف گشته و مقهور آریاییها گردیدند.
به هر حال می توان گفت قوم لر مردمی ایرانی تبارند که هرچند هسته اصلی آنها را آریاییها تشکیل می دهند امّا ممکن است از نظر نژادی و فرهنگی تاحدودی با اقوامی چون عیلامیها و کاسیها آمیخته باشند.
پس اینکه میگن لرها بومیان ایران بودنددرسته یا نه؟؟؟اگربومی بودند احتمال خیلی زیادیا عیلامی بودندیا کاسیت!اگر از اقوام آریایی بودندپس بومی ایران نبودند.بلاخره ما نفهمیدیم چرا هیشکی نمیدونه چرا همیشه لرها هویتشون معلوم نیست چرا انقد شک تردید!مثل کردها که همه جا به صراحت ومحکم وبا افتخارمیگن
( ماد ) بودیم!قشنگ نژاد وتاریخ و همه چی شون معلوم اما لرها مثل همیشه ساده وهمه جا ظلم میشه بهشون!به ایرانی بودنمون همه میبالیم اما چی بودیموکی بودیم چرا معلوم نیست؟؟ لطفا یه پاسخ قطعی بدید ممنون میشم
سلام
از قرائن موجود برمی آید که هسته اصلی قوم لر از اقوام آریایی تشکیل یافته است. یکی از این قرینه ها زبان لری می باشد که دارای ریشه یکسان با زبان فارسی است و هر دو در دسته زبانهای جنوب غربی از زبانهای ایرانی قرار می گیرند. اینکه احتمال داده می شود لرها تا حدودی با عیلامی ها و کاسی ها آمیخته باشند با اصل آریایی بودن لرها منافاتی ندارد. از اینگونه درآمیختگی ها در میان بیشتر اقوام وجود دارد و این موضوع امر عجیبی نمی باشد.
موفق باشید
سلام
به هر راه و مسیری که برویم به هیچ طریقی لرها آریایی نبوده اند. لرها مجموعه ای بسیار درونی متشکل از کاسیت لولوبی عیلامی خوزی و.. هستند که امروزه نیز این همبستگی همچون قبل با وجود کمی تفاوت وجود دارد.
به عینه میتوان دید و مثال زد که تنها نزدیکی لرها و آریایی ها کمک به تشکیل و قدرت یابی حکومت هخامنشیست. در خط ها واضح است در حجاری ها واضح است. بی جهت لرها را آریایی معرفی نکنید. تشکر
سلام
چنانکه بارها بیان گردید؛ تعدد روایات درباره ریشه های خونی اقوام و گروههای گوناگون همواره وجود داشته و این موضوع منحصر به قوم لر نمی باشد. به بیان ساده تر تمام آنچه درباره خاستگاه اقوام از جمله آریایی ها، عیلامیان و کاسیان گفته می شود نظریات تاریخی می باشند که با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه توسط پژوهشگران ارائه گردیده و اطمینانی را به دست نمی دهند. بر همین مبنا بهمئی دات کام نیز تعصبی بر هیچکدام ندارد گویی مباحث اینچنینی مربوط به چند هزار سال پیش می باشند و کشف حقیقت آنها اگر نه غیر ممکن، حداقل بسیار مشکل جلوه می نماید.
در پایان توجه داشته باشید گذشته از نسب و ریشه های خونی که همراه با نظریات مختلف است، هویت قوم لر واقعیتی مسلم و آشکار در کنار اقوامی چون فارس، کرد، بلوچ، ترک و عرب بعنوان سازندگان «هویت بزرگ ایرانی» در چارچوب گستره سرزمینی ایران است.
موفق باشید
سلام….به نظر من حیفه که لر را با کردا مقایسه میکنید..مطمئن باش لر اصلیت ایرانی بودنش از کردها بیشتره
سلام
مخاطب گرامی
در راستای نظر جنابعالی و خانم یا آقای « میترا » و همچنین تبیین بیشتر موضوع، به عرض می رساند هدف باید شناخت اصالت خویشتن باشد و از مقایسه اقوام با یکدیگر خودداری نمود زیرا که هر قومی دارای اصالت و گذشته ی خاص خود می باشد و طبیعتاً افراد آن قوم نیز به هویت خود دلبسته بوده و بدان افتخار می کنند.
برقرار باشید
بسلامتی لر که هرکجا باشه سرافرازه
بزرگترین افتخارم لر بودنمه
لر بودن یه افتخاره
100%ایرانی هستن لر ها
میترا خانم،مشکل اصلی نه در هویت لرها که در قبولاندن باور غلط است که همچنان می تازد، آریایی نه برتر است و نه بهتر!!! آریایی کلمه ای بود که در قرن 18 شکل گرفت و در قرن 20 افول کرد اما در ایران ماند. این نکته را باید دانست که قوم نه نژاد هست و نه زاده و روئیده مانند درخت. حتی کردها هم در باره ماد بودن خود فقط مستند می سازند. کردان عراق وبخشی از مناطق ایران ریشه در اقوام ( تاکید بر قوم) آشوری و آرامی و عرب دارند در حالیکه کردان سوریه و ترکیه ریشه در قومهای عرب و ترک و رومی دارند.
حتی با کمی دقت متوجه می شوید آنگونه که می گویند پارسیان هم مهاجرانی بودند که از قفقاز آمدند یعنی مهاجر هستند و ریشه در این خاک نداشتند. پس بپذیرید که لران قومی هستند که در منطقه لرستان شکل گرفتند. آن ادا و اطوار های آریایی و مادی فقط به کار ملت سازی می آید. اگر بدنبال ملت سازی هستید بهتر است لرها و عربهای خوزستان و بوشهر را عیلامی بدانید.
در نسخه اصلی این که در مورد قوم لر امده است حمدا… مستوفی قزوینی میگوید که چهل طایفه لر و… در اخر سطر میگوید که ممبنیها ونام ممبی را مینویسد ودر حالی که الان به تعریف امده نسخه اصلی ان …
سلام
در متن اصلی کتاب تاریخ گزیده اثر حمدالله مستوفی از طایفه مُمبینی نام برده نشده است؛ بلکه به طایفه مماسنی اشاره گردیده که احتمالاً همان ایل ممسنی امروزی می باشد.
ممسنی بزرگ زادگاه ساسانیان، آریوبرزن،سورن و یادگار ۱۳ شهر هخامنشی خفته به زیر خاک…. ممسنی(مماسن) یکی از نیرومند ترین ایلات پارس باستان و یکی از شاخه های اصلی قوم لر(لیر) ۱۴ طایفه بزرگ داشت و به ۱۴ چریک پارتیزان مشهور بود در روزگار هخامنشیان اشکانیان و ساسانیان تشکیل دهنده گارد جاوید و جاودانان بود…امروزه فقط ۴ طایفه در مماسن باقیمانده معروف به ۴ بنیچه ۱۴ چریک…طایفه جاوید یادگار گارد جاوید هخامنشی و جاودانان ساسانی طایفه بهکیش یادگار دینیاران و کیانیان هخامنشی,طایفه رستم(هدیه کی خسرو به رستم دستان) و طایفه دشمن زیاری دشمنان آل زیار که ۱۷ نبرد با آل زیار کردن برای بازگرداندن ساسانیان…۱۰ طایفه دیگر به سایر مناطق قوم لر (پارس و ماد)مهاجرت کردن یکی از آنها طایفه قاید در تنگستان بوشهر زادگاه ریس علی دلواری ساکن شد ممسنی بزرگ دوره ای هم شولستان نامیده میشد به معنای سرزمین شیران که قلمرو آن تا سواحل دریای پارس و ماه شول(ماه شهر) یعنی همان قلمرو باستانی ممسنی بزرگ بود…بعضی از مورخین مماسن را پایتخت انشان و زادگاه هخامنشیان میدانند بعضی هم ایذه را به عنوان مرکز انشان معرفی میکنند اما آنچه مسلم هست که انشان سرزمین گسترده ای بوده که از شمال خوزستان(شوشیان) در پارسوماش(مسجد سلیمان بختیاری) تا شرق شیراز و سواحل دریای پارس را در بر میگرفته و پارس نامیده شد. گیلویه و مهرگان ساسانی حاکم همایجان پارسیگان(پارسیجان)،ده لاله و طایفه جاوید ممسنی بودن گیلویه بعد ها حاکم ممسنی بزرگ شد،امروزه کوه گیلویه(کوهگیلویه) دراستان کوهگیلویه و بویراحمد و منطقه گیلومر و مهرگان در جاوید ممسنی یادگار بازماندگان ساسانیست…خوانین ممسنی در مجالس لباسهای زیبایی می پوشیدن مشهور به شنل های ساسانی.
میتونی منبع این نوشته هارو بدی آبادیس این نوشته با همین نام آریا گذاشته بودید خیلی دنبال منبعم هنوز پیداش نکردم
با سلام
طبق آخرین آزمایش ژنتیکی 70 درصد مردم ایران با آریاییها در 2500 سال پیش زمینه ژنتیکی یکسانی ندارند و همگی به مردمانی که 10 هزار سال پیش در جنوب غربی ایران میزیستند زمینه ژنتیکی مشترک دارند که خود این نشان دهنده این است که اصل و منشا مردم ایران به جنوب غرب ایران و بقولی در کوههای زاگرس برمیگردد و آریاییهایی که وارد ایران شدند عده کمی بودند و در مردم ایران حل گشتند و خود نشان دهنده اینست که لرها بومیان ایران میباشند تا جاییکه تحقیقات نشان داده در کوههای زاگرس 120 هزار سال پیش انشانهای نخستین میزیستند و 40 هزار سال پیش انسانهای نئاندرتال و 10 هزار سال پیش انسانهای نوین و هوشمند پس اینکه اجداد لرها از جایی دیگر به این سرزمین آمده باشند محال است و ما از ابتدا اینجا بوده ایم و هستیم و ساکنان اولیه کوههای زاگرس و ایران میباشیم – در خصوص کاسیها باید به عرض برسانم که کاسیها از نظر نژاد شناسی جز مردمان کوشی یا همان حبشی بوده اند و جز نژاد سیاهپوست میباشند در کتاب سینوهه پزشک فرعون وی در سفری که به کشور کوش داشت از مردمانی سیه چرده با موهای وزوزی نام میبرد حال سئوال اینجاست آیا ما لرها سیه چرده میباشیم که ما را به کاسیان نسب میدهند؟ ما لرها سفید پوست میباشیم و هیچ وجه اشتراکی با کاسیان نداریم
سلام
۱- لطفاً منبع خبر خود را بطور دقیق در رابطه با آزمایش ژنیتک اعلام نمایید.
۲- همانگونه که بارها نیز بیان شده است؛ بهمئی دات کام عقیده دارد هسته و ریشه ی اصلی قوم لر از اقوام آریایی (ماد و پارس) و بویژه زیرشاخه های پارسی می باشد. هرچند که ممکن است اختلاط هایی با اقوام کاسی و یا عیلامی نیز صورت گرفته باشد؛ گویی گفته می شود کاسیان خود نیز از اقوام آریایی بوده اند.
۳- با توجه به برخی موارد بعید است که ریشه اصلی لرها از بومیان قدیمی تر زاگرس (کاسی ها و عیلامی ها) باشد. چراکه بعنوان نمونه گفته می شود عیلامیها مردمی قد کوتاه و تیره پوست بوده اند و این در حالی است که لرها عموماً قد کوتاه و تیره پوست نمی باشند.
۴- اگر طبق گفته شما «آریاییهایی که وارد ایران شدند عده کمی بودند و در مردم ایران حل گشتند» پس چرا این تعداد کم توانستند زبان خود را غالب نمایند!؟ پس چه بر سر زبان عیلامی و کاسی آمده است!؟
در پایان از نو تأکید می گردد که بر خلاف نظر شما، بهمئی دات کام عقیده دارد ریشه و هسته ی اصلی قوم لر از اقوام آریایی و بویژه شاخه های پارسی می باشد.
پادشاهان هخامنشی پس از قصب کردن حکومت مادهای آریایی زبان آریایی خودشان را از بین بردن و خط میخی و زبان سومری را جایگزین کردن ، میتوان به راحتی حدس زد چه به روز زبان عیلامی ها آورده اند.
سلام
ضمن اَرج نهادن به دقت جنابعالی نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده، عنایت داشته باشید به گفته ی مورخان، کتیبه های شاهان هخامنشی به 3 زبان پارسی قدیم، عیلامی و آشوری نوشته شده است. بنابراین می توان حدس زد نظر شما با آن شدتی که از آن درباره مَحو نمودن عیلامی ها توسط هخامنشیان استنباط می گردد دُرست به نظر نمی رسد. آنچه که از منابع تاریخی برمی آید آنست که هخامنشیان نسبت به دیگر اقوام، رفتاری مسالمه جویانه تر با همسایگان و اقوام تحت سلطه ی خویش داشته و بعضاً از عناصر فرهنگی آنان همچون خط نیز بهره برداری می نموده اند. بعنوان مثال: رفتار آزادمنشانه کوروش هخامنشی در قبال دیگر اقوام، توسط اغلب پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است.
موفق باشید
خیر این گونه نیست بهمئی دات کام.
یقینا اقوام عیلامی موجود و ادامه دارند و یقینا هیچ زمانی از بین نخواهند رفت. طوایف شول لشکر اصلی عیلامی هخامنش ها بودند.
چوخای فیلی و لکی و بختیاری هیچ زمانی نقش دیگری جز چغازنبیل را نمیپذیرد.
یقینا پارس ها با سیاسی تام زبان خود را غالب و فرهنگ خود را چیره کرده اند کما اینکه امروز نیز چنین میکنند.
سلام
درباره ارتباط لرها و اقوام باستانی همانگونه که پیش از این نیز مکرراً اشاره گردید؛ تاریخ اقوام متمدن کهن همچون عیلامی ها، کاسی ها، آریایی ها (پارس و ماد) قدیمی تر از آنست که بتوان نَسَب قوم لر و یا هر قوم دیگری را بطور دقیق بدانها ربط داد و مطالبی که در این رابطه بیان می گردد هم در واقع نظریات تاریخ نویسان هستند که بطور کلی و نَه ریزبینانه ارائه گردیده و مضافاً یقین و اطمینانی را نیز به دست نمی دهند. امّا آنچه از منابع تاریخی و نیز آثار باستانی به دست می آید این است که سرزمین لر در تاریخ باستان مأمن تمدنهای در خور توجه همچون عیلامی ها، کاسیان و آریایی ها بوده است.
متاسفانه کتیبه داریوش می گوید که گفته شما اشتباه است، این سند اگر آنرا درست بدانیم و جعل نخوانیم، می گوید مردم تمام سرزمینها حتی ماد که عزیز دردانه هخامنشیان بود بر علیه هخامنشیان شوریدند و تا مرگ مقاومت کردند بر کسی پوشیده نیست که وقتی همه ملتها بر علیه داریوش شاه می شورند یعنی چه؟ داریوش می گوید چگونه خشن و بی رحم همه راسرکوب کرد.
پس از پادشاهی داریوش، کلیه استانها سر به شورش برداشتند که داریوش و یارانش طی ۱۹ نبرد، ۹ پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند، سرکوب کرد. اولین طغیان در عیلام روی داد. در ماد هم یک مدعی که خود را از اخلاف هووخشتره میخواند، مدعی سلطنت ماد بود. در پارس یک مدعی دیگر خود را بردیا پسر کوروش خواند. این نکته که شورشیان همواره در یک زمان سر برنمیداشتند و هدف مشترک یا پیوند اتحادی هم با یکدیگر نداشتند، عامل عمدهای بود که داریوش را در دفع شورشها یاری کرد. طغیان بابل نیز کمتر از دیگر طغیانها، موجب دغدغهٔ خاطر داریوش نبود. تمام این اغتشاشها که در ارمنستان، ماد، کردستان، رخج، و مرو روی داد، با خشونت سرکوب شد و داریوش خشونت را در این مواقع همچون وسیلهای تلقی میکرد که میتوانست از توسعه و تکرار نظایر این حوادث، جلوگیری کند. زرینکوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۴۴.
پارت (صحیح آن پارث هست و پارت تحریف شده این اسم هست) و گرگان بر من شوریدند و ویشتاسپ پدر من در پارت بود. پس از آن سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم. وقتی که این سپاه به ویشتاسپ رسید، عازم جنگ دشمن شد. در محلی موسوم به ویش پااوزت در پارت با آنان جنگید. اهورامزدا مرا یاری کرد و به ارادهٔ او ویشتاسپ شورشیان را شکست داد. پس از آن مملکت مطیع من شد. حقیقت، تاریخ قومس، ۲۱.
فقط عیلام سه بار شورش کرد و بشدت توسط داریوش سرکوب شدند این قیامها نشانه کامل بیگانه دانستن هخامنشیان بود.
داریوش در بیستون چه می گوید: بند ۶ – داریوش شاه گوید:
این [است] که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا من شاه آنها بودم. پارس، عیلام، بابل، آشور، عرب، مودرای (مصر)، اهل دریا (فینیقیها)، سارد (لیدی)، یونان (یونانیهای ساکن آسیای صغیر)، ماد، ارمنستان، کاپادوکیه، پرثو، زرنگ (سیستان)، هرئی و(هرات)، باختر (بلخ)، سغد، گندار (دره کابل) سک (طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران)، ثت گوش (دره رود هیرمند)، رخج (قندهار)، مک (مکران و عمان) جمعاً ۳۲ کشور. او همه این سرزمینها را هدیه خدا می داند.
بند ۷ – داریوش شاه گوید:
این [است] کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد، چه شب، چه روز همان کرده شد.
بند ۸ – داریوش شاه گوید:
در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کیفر دادم. به خواست اهورامزدا این کشورهایی [است] که بر قانون من احترام گذاشتند، آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد، همان طور کرده شد.
معترف است جنایت کرده
بند ۱۶- داریوش شاه گوید:
چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین (آثرینا) نام پسر او در خوزستان (اووج) برخاست. به مردم چنین گفت: من در خوزستان شاه هستم. پس از آن خوزیان نافرمان شدند. به طرف آن آثرین گرویدند. او در خوزستان شاه شد و مردی بابلی ندئیت ب ئیر (نیدنیتوبل) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست. چنین مردم را بفریفت [که]: من نبوکد رچر، پسر نبتون ئیت هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
خوزستان و عیلام و بابل و هر 32 کشور شورش کردند.
در ستون دوم می گوید:
بند ۱۳- داریوش شاه گوید:
پس از آن، فرورتیش با سواران کم گریخت. سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال [او] فرستادم. فرورتیش گرفته شده به سوی من آورده شد. من هم بینی هم دو گوش هم زبان [او] را بریدم و یک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاشته شد. همه او را دیدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته [او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم.
در اصل جمله بر در دروازه من نگاشته شد جمله به صلابه کشیده شد هست. اختلاف در ترجمه هست چون صلابه به مفهوم نیزه در ماتحت کردن و از دهان خارج کردن و یا گوشت را به تیر کشیدن هست.
بند ۱۴ – داریوش شاه گوید:
مردی چی ثرتخم نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد. چنین به مردم گفت: من شاه در سگارتیه از تخمه هووخشتر هستم. پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم تخمس پاد نام مادی بنده من او را سردار آنان کردم. چنین به ایشان گفتم: پیش روید سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند آن را بزنید. پس از آن تخمیس پاد با سپاه رهسپار شد. با چی ثرتخم جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثرتخم را گرفت. [و] بهسوی من آورد. پس از آن من هم بینی هم دو گوش [او] را بریدم و یک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاهداشته شد. همه مردم او را دیدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
در اینجا شاید بد نباشد که معنای آریایی و پارس را در ذهن مردم آن دوران تصور کنید. قطعا مردم بومی آنها را بیگانگانی می دانستند که بجز قتل و جنایت و تجاوز کاری بلد نبودند. تمام هنر و سنت و تمدن مردم بومی فنا شد.
در انتها بد نیست کلماتی هم از کتاب مقدس یهودیان در باره هخامنشیان بدانیم:
«در سال اول سلطنت کوروش، امپراتور پارس، خداوند آنچه را که توسط ارمیای نبی فرموده بود به انجام رسانید. او کوروش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند و آن را نوشته، به سراسر امپراتوری خود بفرستد. این است متن آن فرمان: من کوروش، پادشاه پارس اعلام میدارم که خداوند، خدای آسمانها تمام ممالک جهان را به من بخشیده و به من امر فرموده که برای او در شهر اورشلیم که در سرزمین یهود است خانهای بسازم. پس، از تمام یهودیانی که در امپراتوری من هستند هر که بخواهد میتواند به آنجا بازگردد. خداوند، خدای اسرائیل همراه او باشد!» کتاب عزرا
آنگاه كار خانه خدا كه در اورشلیم است، تعویق افتاد و تا سال دوّم سلطنت داریوش، پادشاه فارس معطّل ماند. عزرا باب چهار آیه بیست و چهار
و آن خدا كه نام خود را در آنجا ساكن گردانیده است، هر پادشاه یا قوم را كه دست خود را برای تبدیل این امر و خرابی این خانه خدا كه در اورشلیم است دراز نماید، هلاك سازد. من داریوش این حكم را صادر فرمودم، پس این عمل بلا تأخیر كرده شود.» عزرا باب شش آیه دوازده
و ….
براستی این علاقه یهودیان به هخامنشیان و یا بهتر است بگوئیم علاقه هخامنشیان به یهودیان و نابودی ملل مختلف به نفع یهود ناشی از چه بود؟
آیا با این همه ظلم باز باید هخامنشیان را ” رفتاری مسالمه جویانه تر با همسایگان و اقوام تحت سلطه ی خویش داشته و بعضاً از عناصر فرهنگی آنان همچون خط نیز بهره برداری می نموده اند.” دلیل وجود خط عیلامی و بابلی ناشی از نفهمیدم زبان پارسیان بود که دلیلش بیگانگی آنها در سرزمینهای متصرف شده بود و باید خشونت خود را به زبان بومیان اسیر شده ابلاغ می کردند.
سلام
ضمن تشکر از توجه شما:
1- همانگونه که بارها بیان شد انتساب اقوام، گروهها، ایلات و طوایف کنونی به جوامع باستان همچون آریاییها، عیلامیها و غیره در حد نظریه بوده یقینی را به دست نمیدهد. در واقع تمام آنچه درباره ربط دادن خاستگاه لرها، کردها و سایر اقوام به جوامع کهن همچون پارسیان، مادها، عیلامیان، کاسیان سایر گروههای انسانی گفته میشود نظریات تاریخی میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی، جغرافیایی و همچنین بررسیهای زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه توسط پژوهشگران ارائه گردیده و اطمینان آور نمیباشند. گویی نقل قول تنها چند کتاب تاریخی نیز نمیتواند یقینآور باشد و تأیید منابع بسیار و متعدد مورد نیاز است.
2- برخورد داریوش با مخالفان پادشاهی نفیکننده اینکه از منابع تاریخی برمیآید هخامنشیان نسبت به دیگر اقوام، رفتاری مسالمه جویانهتر با همسایگان و اقوام تحت سلطهی خویش داشته و بعضاً از عناصر فرهنگی آنان همچون خط نیز استفاده میکردند نمیباشد و عملکرد سلسلهها را بایستی در سیر تحولات تاریخی آنها نگریست.
3- در پایان و بعنوان جمعبندی میتوان گفت ایرانیان ریشه در اقوام گوناگون از گروههای باستانی چون پارس، ماد، عیلامی و کاسی گرفته تا عربها و ترکها داشته و مردمی تاریخی بودهاند که در گذر قرنها حول عناصر هویتی مشترک اعم از سرزمین، روابط نسبی و سببی، فرهنگ عمومی، دین و آیین، نظام سیاسی و داشتن تاریخ مشترکی از دردها و رنجهای همگانی و نیز خاطرات مشترک تاریخی، اراده همبستهی خود را علیرغم تفاوتهایی که میان اقوام و فرهنگهای مختلف وجود دارد به منصه ظهور رسانیدهاند.
جناب خلیلی نظری مجدد به این جمله
” ۲- برخورد داریوش با مخالفان پادشاهی نفیکننده اینکه از منابع تاریخی برمیآید هخامنشیان نسبت به دیگر اقوام، رفتاری مسالمه جویانهتر با همسایگان و اقوام تحت سلطهی خویش داشته و بعضاً از عناصر فرهنگی آنان همچون خط نیز استفاده میکردند نمیباشد و عملکرد سلسلهها را بایستی در سیر تحولات تاریخی آنها نگریست.”
واقعا هخامنشیان با آن همه کشتار که داریوش می گوید و افول هنر و تمدنهایی مانند عیلام و بابل و آکاد و … که در دوران هخامنشیان و بعد آن دیده نشده چنین بودند ، آن همه قیام در مقابل هخامنشیان از چه لحاظ بود؟. خشایارشا و جانشینانش چه کردند؟ کدام زیگورات پس از داریوش ساخته شد؟ کدام هنر و تمدن مانند سومر و بابل و شوش شکل گرفت اگر هم چیزی دیدیم که اوج آن در شوش بود بدلیل وجود بازمانده از عناصر عیلامی و بابلی بود بعد داریوش و بهتر بگوئیم خشایارشا و انتقام مردخای و استر دیگر چیزی دیده نشده است.
آن همه مردم که داریوش گفت به صلابه کشیده و پیش از او کورش و کمبوجیه نابود کردند چه شدند؟
آیا باید هنوز حرفهای دمورگان و گیرشمن را باید پذیرفت؟
منصف باشیم و اسیر تعصب کاذبی که تاریخ نویسان به ما دادند نشویم.
سلام
1- غرض از نگریستن به سلسلهها در سیر تحولات تاریخی آنها و مشخصاً بعنوان مثال هخامنشیان را میتوان در عملکردهای کوروش و داریوش یافت. فتح بابل بدون خونریزی و منشور حقوق بشری که به کوروش منتسب است از یک سو و شورشهایی که به هر دلیل داریوش با آنها مواجه گشت از سوی دیگر. هرچند تاریخ کشور از موقعیتهای مشابه (هرج و مرجها، زد و خوردها و در نتیجه ظهور پادشاهان جدید) موارد دیگری نیز به خود دیده است.
2- به هر صورت هخامنشیان اولین دودمانی بودند که توانستند ماد و پارس را متحد و شاهنشاهی ایرانی را بنیان نهند. آنها بخش مهّمی از تاریخ گذشته ایران بودهاند همانگونه که عیلامیان، کاسیان، اشکانیان، ساسانیان و سلسلههای پس از اسلام هم. تاریخ بعنوان بخشی از هویت ما، متشکل از همه ادوار مذکور است و نگارنده قائل به نفی هیچکدام نمیباشد علیرغم تمام فراز و فرودها، خوشیها و رنجها، دادگستریها و بیدادها.
3- ضمن اینکه گمان میرود فارس بمعنای قومی خاص از ایرانیان مفهومی جدید است ازنو خاطرنشان میشود پارس باستان را بایستی جدا از قوم فارس فعلی در نظر گرفت و نباید کاملاً یکسان فرض گردند. در واقع این دو میتوانند به همان میزان با یکدیگر مرتبط باشند که لرها نیز.
4- فارغ از موارد پیش گفته، هرچند در سالهای اخیر دغدغههایی مبنی بر یادآوری برخوردهای اشتباه و خشن قرن اخیر با عشایر و مشخصاً مردم لر، روند تصمیمگیری متمرکز بدون مشارکت متعادل همگان، تبعیض در توزیع منابع، فقر و محرومیت مناطق لرنشین شنیده میشود امّا به هر صورت میطلبد تاریخ (اقوام باستانی آریایی، عیلامی و…) را مستقل از آنها مورد بررسی قرار داد.
5- در پایان ضمن پاسداشت دوباره اصالتهایی که درگذر زمان هرچه بیشتر رنگ باختند تا به امروز که میرود گوهری نایاب گردند، از نو بیان دکتر جواد صفینژاد با یادی از شادروان دکتر نادر افشار نادری درخصوص نقش تاریخی عشایر لر (مردمان مخلص، آزاده و سلحشوری که علیرغم عشق سرشار نسبت به ماممهین آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفتند) در جهت عزت و شرف کشور یادآوری میگردد آنجا که مینویسند: در کتابهای انبوه تاریخی و اخباری، با وجود مشارکت عشایر در جنگهای ملی و میهنی و فداکاریهای چشمگیرشان، شرحی از زندگی اجتماعی اقتصادی آنان مشاهده نمیکنیم. قبل از انقلاب اسلامی، عکسهای بزرگ و زیبایی از عشایر ایران بر دیوار محل کار گروه عشایری مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی آویخته شده بود یکی از این تصویرها مربوط بود به یک مرد لر عشایری کوهستانهای خرمآباد که با کهولت سن بر اسبی سوار بود و به کوچ میرفت. مرحوم دکتر نادر افشار نادری، عکاس این تصویر، چنین تعریف میکرد: «این پیرمرد در جوانی با تکاوران همراهش در جنگ ایران و عثمانی مشارکت داشتند. این مرد که فرماندهی تکاوران لر را به عهده داشت، در حملهای با شمشیر آخته رسن ضخیم گرانیگاه توپخانه عثمانیها را از هم دریده و به پیروزیهایی دست یافته بود». علاوه بر تصویر مرد جنگجوی عشایری، تصاویر زیبا، منحصربهفرد و ویژهای متعلق به دکتر افشار دیوارهای اتاق کار گروه عشایری را تزیین کرده بود. پارهای از این عکسها مشخص کننده کار سخت روزانه زنان عشایری بود. پس از فوت دکتر افشار نادری (۱۳۵۸/۴/۹ در نوشهر)، عکسهای گروه عشایری را جمع آوری کردند و در راهروی پلکانهای کتابخانه دانشکده به پشت بام، در کنار لانه کبوتران آزاد گذاشتند و کبوتران هم بمرور سطح عکسها را نقاشی کردند.
بعنوان حسن ختام، کلام زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در جزوه ارزشمند مونوگرافی ایل بهمئی ذکر میگردد که مینویسند: عشایر با ما باصفا بودند و ما هم با آنها بیریا بودیم در واقع هنگام مراجعت، نه ما از آنها دل میکندیم و نه آنها از ما. از صفا و صمیمیت عشایر داستانها در دل ما باقی است.
اقای خلیلی، محقق و همتبار گرامی، عرض شد تعصب را به دیوار بکوبید. باید خودمان را از هر تعلق کاذب برهیم.
کورش و داریوش که بومی بودند و نه سازنده، قبلا گفتم غیر بومی بودن عیب نیست ، مخرب بودن عیب هست. کورش چه کرد بجز آزاد کردن دیو چراغ خاخامهای یهودی تبعیدی در بابل که اتفاقا از آزادی عمل و تجارت برخوردار بودند ولی فقط تحت نظر، نتیجه آن چه شد تخریب کامل منابع و هنر و صنعت مردم بازگشت ظلم و ستم به مردم و اجبار در اهداء گاو و گوسفند و جواهرات و … به این قوم ظالم. داریوش چه کرد کشتار مردم به ستوه آمده، خشایارشا هم تیر آخر را به تمام توان مردم منطقه زد. اگر از اینها بگذریم پس از ظهور کورش و هخامنشیان چرا دیگر اثری از آن همه هنر و صنعت و هیاهو نیست.
اتحاد پارس و ماد چه لزومی داشت اصلا این اتحاد را مانند تمام اتحادهای اقوام دیگر بدانید مانند سیماش و کاسی و … آنها چه برازندگی آوردند و اتحاد اینها چه کرد. گفتگوی ما اصلا در مورد سایر مواردی که گفتید نیست حرف بر سر این هست که اولا سایر حکومتهای پیش و پس از هخامنشیان کمتر از آنها نبودند دوم چرا آنها را مبدا بدانیم. سوم چرا لرها هویت خود را در هویت آنها می جویند؟ شما در این سایت رسالتی دارید! ترد دروغ و ترویج حقیقت. حتی اگر قسمت یا تمامی لرها را برآمده از همان قرن دوم و سوم هجری بیابیم.
سلام
با سپاس از ابراز محبت و عنایت آن برادر محترم:
1- نظر شخصی وجود دارد امّا تعصب خیر؛ کمااینکه بارها اشاره گردید در رابطه با ریشههای دور و دراز و باستانی لرها دو روایت معروف عنوان میشود: یکی مربوط به اقوام پیش از آریاییها مانند عیلامیان و کاسیان و دیگری هم پارسها و مادها. و ایضاً مکرر گفته شد آنکه کدامیک درست باشد هم بر ما آشکار نیست.
2- چنانکه چندسال قبل در پاسخ به احدی از مخاطبین اشاره گشت درباره اینکه آریاییها چگونه مردمانی بودهاند اختلاف نظر وجود دارد. گروهی آنان را انسانهایی با خصوصیات بارزی چون نجابت میدانند و گروهی دیگر آنان را اقوامی وحشی و غارتگر ذکر کردهاند که حقیقت این مسئله نیز با توجه به فاصله زمانی چند هزارساله آن دورانها بر ما روشن نمیباشد.
3- پس از هخامنشیان نیز کشور مسیر رشد خویش را پیگرفت امّا اگر در گذر زمان رو به تحلیل رفت شاید بتوان ریشه آنرا در تحولات تاریخی صورت گرفته جستجو کرد بدین شکل که ابتدا با شکست هخامنشیان، حمله اسکندر را بر پیکر خود دید (آسیب، ویرانی و در نتیجه درجا زدن و حتّی پسرفت نتیجه قابل انتظار تهاجمات خارجی است) پس از جانشینان اسکندر، مدتی حکومت ازنو در دست ایرانیان (اشکانیان و ساسانیان) قرار گرفت ولی به دنبال آن موج تعرضات عرب شروع و مملکت اشغال گشت. بعداز چند قرن درگیری با نیروهای بیگانه و شکلگیری حکومتهای ایرانی در نقاط مختلف کشور در جهت استقلال از سلطه خارجی، ازنو موج بزرگ تهاجم مغول آغاز گردید؛ یعنی زخم پشت زخم و ویرانی به دنبال ویرانی.
4- نظر شخصی نگارنده آنستکه از گذشته تابحال اتحاد همواره میتوانسته دارای آثار مثبت بوده و باشد؛ در گذشته که حتّی ساختار ایلات نیز خود در واقع اتحادیهای متشکل از طوایف و تیرههای مختلف بوده و اکنون که نیرومندترین کشورها همچون آمریکا و روسیه، اتحادیهای از چندین کشور هستند. مثال دیگر آن کشورهای اروپایی که اخیراً به سمت اتحادیه رفتهاند.
5- بله! همانگونه که پیشتر نیز گفته شد تاریخ و هویت ما شکلگرفته از نه تنها هخامنشیان بلکه پیشینیان و سلسلههای پس از آنان است. در همین راستا ناگفته پیداست هخامنشیان مبداء تاریخ کشور نیستند امّا مبداء شاهنشاهی ایرانی میباشند؛ سلسلههای قبل از آنان نیز پادشاهی بودند امّا شاهان منطقهای مانند عیلام و ماد. شاید اینگونه بتوان درک نمود که چرا دریای جنوبی کشور را خلیج فارس گفتهاند. چرا عموم ایرانیان اعم از اقوام مختلف را در گذر تاریخ با عناوین «فرس» و «پرشین» یاد کردهاند.
6- در پایان یادآوری میگردد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی، بلکه هویت لر است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال 300 هجری را میتوان آغاز و حکومت اتابکان لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست.
دوست عزیز منظور از کاس سی ها و کاس پی ها مردم گیلان هستند که طبق کشف های باستان شناسی از همه کهن ترند ختی قبل از اریاییها
مردمان غرب ایران که ردشان 10هزارسال بیش میرسد. به گفته اکثر کارشناسان اینها اریایهایی بودند که بعدهابه اروبا کوچ کردند.منظور ساکنان سلسله جبال زاگرس.اینکه میگن اریایی هر کی ندونه باید اریایی اصیل چشم رنگی وبیش از حد بور باشد وحتما رنگ موهای او قهوه ای باشد.نه دوستان در تاریخ داریم که یکی از بادشاهان ساسانی چشمهایش سیاه رنگ بوده.یکی از دلایل اینکه چشم رنگی در جای جای ایران بیدا میشه برمیگردد به روابط ایرانیان با یونان ورومیان.
سلام
توجه داشته باشید اینکه گفته می شود آریایی ها دارای قد بلند و موهای بور بوده اند، منظور مقایسه تفاوت های مردمان آریایی تبار با مردمان عیلامی می باشد. ضمناً بطور مشخص درباره وجود مردمانی با موهای بور و چشمهای رنگی در میان لرها و بویژه بهمئی ها، به دلایل زیر نمی توان آن را به رابطه با یونانی ها و یا رومیان ارتباط داد:
1- عموم لرها و مخصوصاً بهمئی ها انسانهایی بیگانه ستیز و ناموس پرست بوده اند. بعنوان مثال: یکی از دلایل اصلیِ قیام سال 1316 در منطقه علاءالدینی بهمئی، بی حرمتی ژاندارمهای ساکن در آنجا به زنان بهمئی بوده است.
2- داشتن موهای بور و چشم های رنگی، علاوه بر وراثت به آب و هوا و تغذیه نیز بستگی دارد.
3- از شواهد موجود برمی آید که در میان آریایی ها، هر دو تیپ مردمان مو بور و مو مشکی وجود داشته است. بعنوان مثال: در بین مردم آلمان که گفته می شود از بازماندگان اقوام آریایی و هم نژاد با ایرانیان می باشند، هم مردمان با موی بور وجود دارد و هم افرادی با موی مشکی.
با عرض سلام و خسته نباشید،این که میگن آرییایی ها اصیل دارایی چشم سبز و یا مو های بور هست ،لازم به ذکر است که انان در شرایط اب و هوایی خوبی قرار دارند و بخاطره اب و هواست که اکثرا بور و چشم رنگی هستند ،و حتی اگر خوده شما بروید به انجا زندگی کنید احتمال 60درصد است که بچه شما بور در بیاید
سلام
با سپاس از ابراز محبت شما. بله! داشتن موهای بور و چشم های رنگی، علاوه بر وراثت به آب و هوا و تغذیه نیز بستگی دارد.
Mohajerat aryayi ha be iran yek dastane bi asase…europayi ha osoolan doost darand hameye tamadon haro az khod bedoonan…mohajerati age boode az falate iran be hend va Europa soorat gerefte ta esrayil yoonan va jonoobe italiaye emroozi va az shargh be hend va tamaddone send ro be vojood avordan…lor ya ler be manaye sarzamine por derakht ya derakhte por bar be parsi haye kooch neshin az gharne 4 gofte mishe va baad ha be tamamie ghalamrove pars az nahavand ta booshehr etlagh shod.
Ilami khandane lor ha yek dastane khande dar va bi asas hast…ilami ha mardomi kootah ghamat va siah charde boodan ke dar khoozeshtan ya haman shooshian bastan va hamchonin dar bakhshe koochaki az booshehr hamchenan zendegi mikonand hich ertebati ham az nazare nezhadi be lor ha ya haman parsi ha nadarand…
درسته که میگن المانها اریایین .ولی عمده جمعیت مو مشکیهای المان ترک تبارند که بعد از جنگ جهانی دوم به المان برای نیرو کار رفتند.اگه دقت داشته باشی بختباربها بیشتر س س میکنند یکی از دلایلش اینه که روابط سرزمین زاگرس از نوع تجارت وجنگ و… با یونانیان درگیربودند وازنوع شکل قیافه به هم یونانیها وایتالیاییها به ایرانییان شباهت دارند.یعد از جنگ اسکندر سرزمین مالرها یا زاگرس میانی به دست حکومتهای محلی به نام الیمایید افتاد که اوج شکوه سرزمینمان بود که تاریخ کمتر به این حکومت برداخته است.بعداز جنگ اعراب مسلمان وایرانییان سرزمین ما جزواولین سرزمینی بود که اسلام را در سراسر ایران ودیگرنقاط جهان صادر کردند.واولین سرزمینی بود که استقلال داشتند وزیربار اعراب نمیرفتند.حتی از عیاران خراسان هم زودتر دست به استقلال سرزمین خویش زدند.وبعد از ان که سرزمین ما دارای استقلال شد. به دلیل ناسازگاری حکومتهای بنی عباس وبنی امیه با اهل بیت .اهل بیت وارد خاک زاگرس میشدندودر جای جای خاک لر این عزیزان سکونت دارند.وما باید افتخار کنیم که تنها قومی هستیم درجهان که شیعه ایم.
سلام
با تشکر از توجه شما نسبت به مسائل مطرح شده در بهمئی دات کام، به هر حال می توان گفت در میان همان آریایی های اصیل آلمان نیز افرادی با موهای مشکی وجود دارند. زیرا همانگونه که گفته شد علاوه بر وراثت، بخشی از تیپ ظاهری افراد (رنگ چشم، مو و…) به آب و هوا و تغذیه نیز بستگی دارد.
با سلامی دوباره…جهت اطلاع همتباران عزیز…آلمان ها به دو دسته شمالی و جنوبی تقسیم میگردند..دسته های شمالی که بلوند بوده و به جهت تهاجم اقوام اسکاندیناوی و قدرت و برتر بودن به میان انها رخنه کرده و تا الان نیز در حال پیشروی میباشند و دسته دوم مو مشکی ها که بر حسب روایاتی اریاییها در جنوب حضور دارن..سپاس
سلام ،ادم
باید اصل
وریشه
خودشه
بشناشه
خداروشکر که ایرانیه،ایرانی هستم ..استان فارسیم،فارس..
اینکه شین و سین کدام درسته به ریشه های زبانی برمی گرده که اثبات و درست ی آن کار ساده ای نیست ولی در زبانهای ایرانی واجهای شین و سین گاها باهم و مثل هم تلفظ میشده است مانند هفت شین یا حرف سین و کورس یا کورش و …… واج ب با واو و ف با واو هم در زبان فارسی بسیار مشابه هستند وگاها باهم تداخل دارند مانند اوسار به جای افسار و توو به جای تاب !!!!!!!! زبان بختیاری به دلیل صعب العبور بودن جغرافیای آنان بکرتر مونده و اتفاقا برعکس این هم را از ث دار ن که سین را شین تلفظ میکنند مانند ششتن به جای شستن و شرشتن به جای سرشتن و …….در ضمن تلفظ سین به جای شین فقط در آخر افعال است و نه در اسم یا چیز دیگری که دلیلش سنگین و کشدار صحبت کردن بختیاری ها میباشد که از زبان آنها زبانی ظریف ساخته
با سلام
در مورد نژاد قوم “کاسی” هنوز بین محققان اختلاف نظر وجود (البته اکثرا انها را غیر آریایی می دانند) دارد .برخی آنها را از اولین مهاجمین آریایی میدانند زیرا وقتی در سال 1700قبل میلاد بابل را فتح کردند،نامهایی که از پادشاهان و خدایان انها ظبط شد اکثرا ریشه “هندواروپایی” داشتند.از زمان کاسی ها در بابل اسب که در ان دوران فقط اقوام هندواروپایی از ان استفاده میکردند رواج پیدا کرد.بعضی از محققین معتقد اند که لکهای کنونی و کردهای کرمانشاه(که تقریبا زبانشان70 درصد شبیه لکی می باشد) بازماندگان قوم کاسی هستند.هرودوت اهم انها را مکررا با نام مادها و پارسها کنار هم میاورد و این نشان دهنده پیوستگی قوم کاسی با اقوام آریایی است…در یکی از کامنتها بالا خواندم که یکی از عزیزان گفته که آریایی ها تعداد کمی داشتند و به ایران امدند و کمکم میان بومیان حل شدند ؛بهمیی دات کام هم جواب داد ان جمعیت کم چگونه میتوانست زبان خود را بر بومیان تحمیل کند؟! باید گفت که تحمیل زبان کاریست آسان مثلا ترکان با جمعیتی بسیار قلیل به ترکیه کنونی رفتند و زبان کل مردمان آن اقلیم را طی چند قرن بلکل ترکی کردند پس واقعا ممکن است برای فلات ایران هم چنین اتفاقی افتاده باشد.همانطور که میدانیم اکثر محققین معتقد اند که اقوام هندواروپایی دارای موهای بور و چشمانی رنگی بودند که درایران کنونی بسیار قلیل دیده میشود.البته ایرانی ها (فارس ها ، لرها ، کردها ) از 1400 سال پیش تاکنون به شدت تحت تاثیر نژادی اقوام بیگانه ترک،تاتار،عرب،آشوری،مغول قرار گرفته اند و به طور قطع میتوان گفت که شکل و شمایل ایرانی های کنونی مخلوطی از عوامل نژادی فوق میباشد.حتی آریایی ها زمانی که به خاورمیانه امدند با مردمانبومی که از دو نژاد “قفقازی” و “دراویدی بودند آمیخته شدند خود آریایی های قدیم انها را دیو یا تور مینامیدند چون دارای پوستی تیره بودند هنوز هم بازماندگان انها را در جنوب کشور می توان یافت
سلام
1- برخی پژوهشگران بر اساس بررسی های زبان شناختی تأکید دارند که هسته اصلی لُرها از بازماندگان اقوام آریایی می باشد. به یقین در گذر زمان، قوم لر نیز دارای اختلاط های نژادی با دیگر اقوام بوده است؛ امّا آنچه مورد توجه باید قرار بگیرد این موضوع است که لرها اصالت نژادی خود را بیشتر از دیگر اقوام ایرانی حفظ کرده اند. اینکه تعداد آریایی های مهاجر بیشتر بوده است یا اقوام بومی، یک امر نامعلوم است. از سوی دیگر غالب شدن زبان یک قوم نیز معمولاً به سادگی اتفاق نمی افتد؛ کمااینکه در طول تاریخ کشور ایران اقوامی همچون یونانی ها، اعراب، ترکان و مغولان بر آن استیلا یافتند امّا هیچ کدام نتوانستند زبان خویش را بطور کل غالب نمایند.
2- نمی توان قطع به یقین گفت اقوام هندواروپایی دارای موهای بور و چشمانی رنگی بوده اند؛ زیرا علاوه بر وراثت، تغذیه و آب و هوا نیز در این مورد تأثیر دارد. مثلاً گفته می شود که شاخه هایی از اقوام آریایی به شبه قاره هند رفته اند. آیا هم اکنون اثر گسترده ای از تیپ های مو بور و چشم رنگی در میان ساکنان شبه قاره هند وجود دارد!؟
همچنین مشهور است که گروههایی از آریایی ها به قاره اروپا در حوالی کشورهای آلمان و اتریش نقل مکان نموده اند. اگر به تیپ ظاهری مردمان آن منطقه (جنوب آلمان در همسایگی اتریش) توجه شود می توان دریافت که دارای آنچنان موهای بور نمی باشد.
ایول
ُسلام.اریا.به.معنی.قدمت.یعنی.از.هر.قوم.با.اصالتر.لر.یعنی.اریای.
بنده به رشته باستن شناسی علاقه دارم چکار باید بکنم
سلام
جهت یادگیری راحت تر و پیشرفت بهتر در این رشته باید در دانشگاه تحصیل نمایید. در ضمن برخی از دانشگاههای کشور و از جمله دانشگاه تهران در رشته باستان شناسی دانشجو می پذیرند.
موفق باشید
در مورد این که لرهای کنونی در دوران باستان چه نامیده می شدند و اجداد آنان کی بودند به گمان بسیار قوی میتوان گفت لرها بازماندگان قوم “مرد” یا “امرد” یکی از بزرگ ترین قبایل چادرنشین پارسی اند.هرودوت میگوید:((دیگر از چادرنشیهای پارسی،قوم جنگجوی و کمانگیر مردmardeبودند این عشایر در کوهستانهای نیم روز پارسه شهر می زیستند)).در حجاریهای تاریخی مالمیر نام قوم هپارتیپ یا هپرتیپ ذکر شده که ظاهرا این نام عیلامی شده “مرد” است و در مناطق لر بزرگ و کوچک کنونی زندگی میکردند .استرابو و مورخان اسکندر هم گاهی کوهستانهای سرزمین عیلام را “مردیا” میخواندند.این قوم از شمال همسایه مادها از جنوب همسایه خوزها و سمت غرب همسایه کاسی ها و از سمت شرق همسایه دیگر قبایل پارسی بودند.اطلاعات مورخین در مورد این قوم بسیار اندک است و فقط گاهی مورخین یونانی نام انان را میاوردند که مردمانی بودند قوی و دلاور که در جنگ ها بهترین جنگ جویان بودند.نام این قوم در اسناد تاریخی همیشه با نام کاسی ها میامده و این نشان میدهد انان همسایه کاسیها بوده اند.در جنگ گوگمل که بین داریوش سوم و اسکندر کبیر درگرفت مورخان اسکندر گفته اند که در ان جنگ مردها بسیار دلیر و سوارانی چابک بوده اند.اگر ما بپذیریم که لرها از جایی به سرزمینهای کنونی لرنشین نیامده اند (یعنی تازه وارد نیستند که مثلا در چند قرن اخیر به جنوب غرب امده باشند)و از دوران باستان در این مناطق بوده اند میتوان پذیرفت که لرها بازماندگان قوم مرد هستند که به احتمال قوی درست است.
سلام
با سپاس از توجه جنابعالی نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده در بهمئی دات کام.
استوار باشید
این حرف شما که مردها بومی لرستان بوده اند اشتباه است چون مردها از اقدام بومی گیلان ومازندران وشمال قزوین هستند وپایتخت انها امل بوده وسیطره انها از امل تا سفیدرود(امردوس)بوده است وگروهی از انها به لبنان وسوریه برای حفظ منافع پادشاه روم در برابر اقوام تجاوز گر بوده
درود
نام برخی طوائف بختیاری که عربی اصیل است مثلا الیاسی و ….گواه بر اختلاط و آمیزش آنها با اعراب مهاجم بوده است.و این موضوعی بود که با هوشمندی اشاره فرمودید و برایم بسیار جالب بود.همچنین در لرستان نیز طوائف بیرانوند سینه به سینه نقل کرده اند که از نسل عرب هستند.با خواندن مقاله شما به این یقین رسیدم. پس آریایی بودن یا ایرانی اصیل بودن منتفی میشود
سپاس از شما
سلام
عنایت داشته باشید که اقوام آریایی بخش اصلی از اقوام ایرانی هستند امّا همه ی آن محسوب نمی شوند. از سوی دیگر توجه داشته باشید که نژاد یک امر نِسبی می باشد زیرا که اختلاط های نژادی همیشه در میان اقوام گوناگون وجود داشته است. بعنوان مثال هم اکنون نمی توان یک قوم صد در صد اصیلِ آریایی را در میان اقوام ایرانی مشخص نمود. در واقع آنچه اهمیت دارد این مطلب است که قوم لُر در طول تاریخ عناصر هویت بخش خویش را از نابودی و اضمحلال حفظ نموده و در عین حال هویت و فرهنگ های مهاجم را نیز در درون خود جذب و هضم کرده است.
به هر حال بهمئی دات کام عقیده دارد هسته اصلی قوم لُر از اقوام آریایی و بویژه شاخه پارسی و تا حدودی مادی می باشد.
موفق باشید
چنین چیزی صحت نداره بیرانوندها از ایل باجولوند و لک زبان بوده اند و قد و هیکل و تیپشون هم به اعراب نمیخوره فقط یک روایت هست که میگه از کردهای شمال عراق کرمانج بوده اند که باز قابل اتکا نیست
الیاس دانیال ابراهیم عیسی محمد و هزاران اسم مذهبی اسلامی و غیراسلامی دیگر هستن که ایرانیان در طول هزار ه های گذشته مخصوصا بعداز اسلام برای اسم فرزندان خود انتخاب میکردهاند که طبیعی است فرزندان چند نسل بعدشان به نام اولاد آنها خوانده شوند و فامیلی آنها برگرفته از اسم انها بوده است و هیچ ربطی به عرب بودن ندارد در ضمن الیاس نامی عبری است و نه عربی تنها عربهای همجوار با بختیاری ها چون مرز بین اعراب و بختیاری ها هستند همان عربهای کمری هستند که عربی حرف میزنند و بختیاری هم بلدن! در طوایف ایرانی این دیده میشود
اولا الیاس نامی عبری است و عربی نیست بلکه بعدها عربی شد بودن اسم عربی بر نام طوایف و فامیلی که نیمی از فرهنگ و زبان ما را تشکیل میدهد چیز عجیبی نیست فردی در چهارصد پانصد سال گذشته نامش الیاس بوده که در طول این چند قرن از زاد و ولد فرزندان و اولاد او خود طایفه ای تشکیل شده است و نامش روی آن مانده است اسامی عربی مذهبی در تمام کشورهای اسلامی هستش همانطور که زبان خیلی از کشورها پس از اسلام عربی شد و اینکه شما در سایت های مختلف کامنت میذاری و میخوای به زور ثابت کنی که بقیه عربن چرا ؟
ُسلام.اریا.به.معنی.قدمت.یعنی.از.هر.قوم.با.اصالتر.لر.یعنی.اریای.
سلام میشه به زبان ساده بگی کلا بختیاریها اریایی هستند و کورش بختیاری بوده یا نه؟
چون ما یه استادی داشتیم میگفت اریایی های اصیل بختیاری ها،کردها،بخشی از هندوستان،وبخشی از المان هستند
چون اریایی ها ادمهایی شاد بودن و همیشه جشن و پایکوبی داشتن ولباسهای با رنگ شاد میپوشیدند
سلام
1- از آثار باستانی کشف شده برمی آید که سرزمین های بختیاری و کهگیلویه (لُر بزرگ) از چند هزار سال پیش و حتّی قبل از ورود آریایی ها به فلات ایران، مسکونی بوده اند.
2- به طور کُلی می توان گفت ایلات و طوایف بختیاری و کهگیلویه (از لحاظ سرزمینی) بخش مهّمی از میراث داران هخامنشیان و ساسانیان می باشند امّا از نظر نژادی، بصورت دقیق نمی توان مشخص نمود که مثلاً کوروش و یا آریوبرزن از فلان ایل و یا طایفه بوده اند. البته توجه داشته باشید که در کُل با عنایت به قرینه ها، اسناد و آثار تاریخی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی می توان گفت لُرها از بازماندگان اقوام آریایی (پارس و ماد) می باشند.
دیناروند های منطقه ی لرستان پیشکوه وپشتکوه، اصالت خودر را به لرستان(لرکوچک) میدانند. به نظرشما درست است
سلام
با عرض پوزش، بهمئی دات کام هم اکنون اطلاعی در رابطه با دیناروندها (موضوع مورد اشاره ی شما) در دست ندارد.
سلام علیکم
ﺩﯾﻨﺎﺭﻭﻧﺪ : ﻧﺎﻡ ﻃﺎﯾﻔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭ
ﻭﺍﺣﺪ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺎﺭﺕ ﻭ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻩ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﻧﺎﻣﻪ ﭘﺎﺯﻧﺪ ﺻﻔﺤﻪ ۱۸۷ ﺁﻣﺪﻩ
ﺍﺳﺖ
لطفا دوستان این مقاله رو بخونند و اصالت قوم لر با مدرک ببینند .این جواب خوبی به کسانیه ک در اصل میخوان اصالت و نژاد این قوم اصیل خدشه دار کنند.یاحق
http://www.neginzagros.com/News/Details/144
سلام
با سپاس از توجه شما برادر همتبار.
پاینده باشید
باسلام. درخصوص طوایف بختیاری ومشتقات آن، مطالعات بسیاری انجام داده ام. قبل از نوشتن این دیدگاه، بسیاری ازاقوال ونوشته های این وبلاگ(سایت) راازنظرگذراندم. خواستم به صورت چکیده بخشی ازبرداشت خودرادراین خصوص وبه عنوان لری دهلرانی که باتوجه به قول برخی ازپیشینیان، نسب ما هم بابختیاری پیوند خورده است بیان کنم. گویش لرهای ساکن دهلران وبرخی روستاهای حومه، لری مینجایی یاهمان خرم آبادی است اماچگونه نسب به بختیاری می بریم، برایم تاحدودی عجیب وباورنکردنی است. البته این بدان معنانیست که از همریشگی با یک قوم گسترده، خدای ناکرده ابراز تنفر کنم اماروایاتی که به صورت سینه به سینه دراین خصوص به مارسیده، سابقه ای کمتراز120 سال دارد این درحالی است که مستندات موجود نشان می دهداین قوم سابقه ای 300تا400ساله دارد. البته این سابقه نه تنها به دهلران، بلکه بخش زلزله زده ی مورموری که هم اکنون حدود99درصدساکنان آن هم کایدخرده هستند راشامل میشود. هنوز هیچ مدرکی دال براین که فلان کس ازپدرش نقل کرده واوهم ازپدرش واوهم ازپدرش و… که بازبان بختیاری صحبت کرده باشند وجودندارد. تنهادستاویز بزرگان این بوده که موقعی ازایل بختیاری بنابه دلایلی جداشده اند، مدت 20تا30سال دربخشی ازخرم آباد ساکن شده اند وهمین سکونت موقت باعث تغییر زبان آن هاشده است. درخصوص پیوند این طایفه بابختیاری، بسیاری ازعزیزان پژوهشگر، نوشته وکتاب یامقالاتی دارند، اما اسنادی که دراین خصوص ارائه داده اند همان اقوال وروایات پیشین اند که گاه با شکلی رمان گونه وتخیلی نوشته شده اندو… .
درجستارهایی که برای پیوند برخی طوایف لراین مناطق(جنوب غربی) ازجمله کایدخرده، شوهان، دیناروند و…که امروزه باگویش لری مینجایی صحبت می کننددرمیان برخی نوشته ها واسناد متقدم ومتاخر انجام دادم، سابقه ی اصالت قوم بختیاری به عنوان ساکنین بومی ایران یا بخشی ازآریایی ها برایم اندکی مبهم وبعید به نظرمی رسید هرچند امروزه اصالت داشتن به خاک این سرزمین، نه فخر می آورد ونه باعث اعتلایاپیشرفت ساکنان آن مناطق می شود ومصداق وگواه بارزاین ادعا، ترکان مناطق مرکزی وشمال شرقی ایران هستند که دربسیاری ازمناصب دولتی همواره پیشگام وتاثیرگذار بوده اند.
درهرصورت مستندات موجود وقدیمی درخصوص این ایل بزرگ در3دسته تقسیم شده اند که قطعا شما نویسنده ی عزیز وخوانندگان محترم هم با آن بیگانه نیستید.1-اصالت بختیاری ها ایرانی وازقوم آریایی(پارسی) می باشند. که البته اسناد موجود درخصوص این نظر، جدیداند وگویا هرکس که امروزه دراین خصوص واین اصالت پافشاری کرده است، چاشنی احساس وتعصب رانتوانسته از قلم خویش دورکند.
2- این قوم بنا به قول حمدالله مستوفی: ازشام یا سوریه ی کنونی مهاجرت کرده وبه این منطقه وارد شده اندو در اصل ازکردان شام هستند.عباس اقبال آشتیانی با تایید این نظر درکتاب تاریخ مغول(اثرخودعباس اقبال آشتیانی) می نویسد:سلسله ای که در لر بزرگ ازحدود نیمه ی قرن ششم هجری اقتدار یافته وبه نام امرای فضولیه یا اتابکان لرستان(بزرگ)خوانده میشوند اصلا ازکردان شامندکه از طریق میافارقین وآذربایجان وارد ایران شده اندو دراشتنران کوه وجلگه های شمالی آن رحل اقاما افکنده اند. رییس این قبیله ی کردمهاجرابوطاهربن علی بن محمدنام داشت وچون جد نهم وی فضولیه نام داشت، فرزندان وی رافضولیه می گفتند. ابوطاهروبرادرش محمدازخلفای عباسی تبعیت می کردند. بعدازابوطاهر حکومت به فرزندش ملک هزار اسپ رسید. درعهد، سرزمین لر بزرگ رو به آبادی گذاشت وقبایل مختلف ازنژادعرب وایرانی به این سرزمین آمدند؛ حکومت این امرای کرد حدودا300 سال به طول انجامید. یعنی تا550 سال پیش(تاریخ مغول-عباس اقبال آشتیانی-انتشارات امیرکبیر-تهران1388چاپ نهم-صفحات 443و445
3- قوم بختیاری بازمانده ی ارتش اسکندرمقدونی(یونانی الاصل)هستند که بعدازحمله به ایران وویران کردن تخت جمشید، دربخش هایی ازایران پراکنده شدند. ازآن جهت ایرانی ها آن هارا بخت یار نامیدند، یعنی فقط بخت باان هایاری کرده که ایران راتسخیر کردندوپیروز نبرد گشته اند.
ازمیان اقوال پیشین، قول دوم مستندتر وتاریخی تراست اما این که امروز برای این قوم عزیز بخواهیم سابقه ای چند هزارساله ازآریایی وپارس ویا کوروش وآریوبرزن تصور کنیم، غیرمستند وتاحدودی بزرگنمایی وتخیلی است
سلام
با تشکر از توجه جنابعالی نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده در بهمئی دات کام، یکی از قدیمی ترین سندهای تاریخی که از طوایف لُر بزرگ نام برده است؛ کتاب تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی می باشد. عنایت داشته باشید گفته می شود طوایف لُر مهاجر که حمدالله مستوفی از آنها نام برده است، لُرهایی بوده اند که برای شرکت در جنگ های صلیبی به منطقه شام (سوریه و فلسطین) رفته و سرانجام پس از مدتی به سرزمین اصلی خود در منطقه لر بزرگ (کهگیلویه، مَمَسنی و بختیاری) بازگشته اند.
مخاطب گرامی
بطور کُلی و با توجه به قرینه ها، اسناد و آثار تاریخی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی می توان گفت لُرها از بازماندگان اقوام آریایی (پارس و ماد) می باشند. امّا بصورت دقیق نمی توان مشخص نمود که مثلاً کوروش و یا آریوبرزن از کدام طایفه بوده اند؛ چراکه تاریخ هخامنشیان کهن تر از آنست که اینگونه موارد را بتوان تعیین نمود.
سلام من خوزستانی هستم .بی شک تو خرابکاری
توصیه می کنم تا دیر نشده وذخیره و بازمانده ی پیر مردان و پیر زنان لر یا بختیاری و یا هر کس دیگه که نزدیک به 80 سال دارد تمام نشده و دارفانی را وداع نگفنه و غزل خدا حافظی را نخوانده، بیابید و یک سوالی راجع به کوچ و فیلم علف بکنید جواب خوبی می گیرید البته آقایان یک سر هم به دزفول یا شوشتر بزنند بد نیست آنجا هنوز چند تایی پیر عرب حتما هستند که اطلاعات خوبی بدهند شاید تو اهواز هم بیابید. در ضمن یقین بدانید از هر عرب و لری بپرسی اصل و نسبت چیه و از کجایی یه آدرس کوچ بتون میده. با اطمینان می گم فیلم علف مربوط به کوچ از آناتولی یا سوریه نیست همان ییلاق و قشلاق است. قبلا همه لرها بخصوص بختیاریها یا آدرسی از اصل و نسب عربی می دادند یا یه کوچی از یه جایی مثل سوریه یا عراق می دادند. خلاصه چی شد که تو دولت آقای احمدی نژاد همه یک دفعه از تخمه ی آفتاب گردان کورش شدند و حرفهای قدیمی ها را گذاشتن تو خمره رنگ رزی تاریخ باستان تو کتابهای زرین کوب بروجردی بگرید. راستی نیسی ها و سنجری ها از کجا کوچ کردند ، قنواتی ها و ساکی ها لر هستند یا عرب ، باوی ها چطور دیناروندی و دینارونی ها و سلسله و دلفان لر چی هستند؟ باحلوا حلوا گفتن دهن شیرین نخواهد بود. چرا ازخدا نمی ترسید؟ چرا ازتاریخ شرم ندارید؟ چرامیخواهید تاریخ را وارونه جلوه کنید؟ چرا به ندای وجدانتان درخلوت خود گوش نمی دهید؟ چرابه زور وحیله میخواهید همه چیز رابرعکس کنید؟ چرا سرنخ های به جامانده ازتاریخ کور این ایل را بادست خودتان دارید ازبین می برید؟ کدوم کتاب گفته بختیاری لر اصیل است؟ کدوم سند گفته شما ایرانی اصیل هستید؟ کدوم مدرک نوشته شما وآریایی ها یکی بودید؟ شرم وحیاچیز خوبی است؟ دربرابر آیندگان شما ها به دروغ گویی معروف می شوید. خلاص
سلام
در پست بالا درباره نژاد قوم لُر، توضیحات کوتاه امّا مفیدی داده شده که می تواند سرنخ هایی را در این رابطه به دست دهد. در خصوص کوچ طوایف مهاجر لُر بزرگ از جبل السماق شام نیز عنوان گردید گفته می شود اینان لُرهایی بوده اند که برای شرکت در جنگ های صلیبی به منطقه شام (سوریه و فلسطین) رفته و سرانجام پس از مدتی به سرزمین اصلی خود در منطقه لر بزرگ (کهگیلویه، مَمَسنی و بختیاری) بازگشته اند.
مخاطب گرامی
بیاد داشته باشید با توجه به قرینه ها، اسناد و آثار تاریخی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی می توان گفت هسته اصلی قوم لُر از بازماندگان اقوام آریایی (پارس و ماد) می باشد و اینکه شاخه هایی از قوم عرب در زمانهای گذشته (به هر دلیلی) در میان ایلات بختیاری و کهگیلویه ساکن بوده اند دلیل بر عرب تبار بودن لُرها نمی باشد. از سوی دیگر عنایت داشته باشید که فرهنگ زاگرس نشینان لُر بقدری قوی بوده که شاخه هایی از دیگر اقوام از جمله عربها، کُردها و تُرکها را در خود جذب کرده و خود جذب دیگری نشده است. در واقع تبارهایی از اقوام عرب، کُرد و تُرک که در میان لرها ساکن گردیده اند بمرور زمان دارای هویت لری گشته و لر شده اند.
مخاطب گرامی
اگر چه به مصداق آیه شریفه « انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفو »، نژاد همه افراد بشر از حضرت آدم است؛ امّا اقوام لُر، کُرد، تُرک، عرب و بلوچ به مرور زمان هرکدام هویت تاریخی مستقلی یافته اند و نمی توان مثلاً لُرها را کُرد و یا عرب نامید.
آقای بهمئی می شود بپرسم ابتدا این نظریه را از کجا آوردید که “در خصوص کوچ طوایف مهاجر لُر بزرگ از جبل السماق شام نیز عنوان گردید اینان لُرهایی بوده اند که برای شرکت در جنگ های صلیبی به منطقه شام (سوریه و فلسطین) رفته و سرانجام پس از مدتی به سرزمین اصلی خود در منطقه لر بزرگ (کهگیلویه، مَمَسنی و بختیاری) بازگشته اند.”
بد نیست نگاهی به مقاله شناختی بر هویت لر و کرد آقای تقی نجات در سال 1386 در صفحات 36 تا 38 بیندازید. ایشان می نویسند که:
“او(حمدالله مستوفی) حدود 180 سال پس از این واقعه آن هم در غیاب منابع مکتوب مستند و دقیق اقدام به نگارش و معرفی این قبایل می کند ولی همین متن به ما می گوید او تنها دو قبیله را که به درستی توانسته نسب آنها را شناسایی کند معرفی کرده و جمله « دیگر طوایف متفرق » و « دیگر قبایل که انساب ایشان معلوم نیست » نشان از بی اطلاعی او از نسبی مشخص پیش از لر شدن دارد و فقط آنها را به همان لفظ کُرد به خواننده معرفی می کند. علاوه بر آن کلمه طوایف متفرق کاملا گویای لر بودن طوایفی است که هیچ هویتی بجز لر یا کرد نداشته اند اما بر اثر حوادث روزگار به افتراق یا متفرق و تنها به سر می برده اند اما با مساعد شدن اوضاع به سرزمین اجدادی خود باز گشته اند. در هر سه مورد گفته شده چه گروه عقیلی و هاشمی و چه دو مورد دیگر نمی توان نظری قطعی داد که این گروها پیش از مهاجرت اولیه و یا حتی در باز کوچ خود به لرستان هویت لر نداشته اند پیشتر بطور مشروح نشان دادم با شروع شکل گیری هویت کرد و هم راستای آن لر عناصر گوناگونی از مردم منطقه در آن جای گرفته و هویت جدید را ایجاد کردند. و این نشان از آمیختگی قبایل هویت کُرد گرفته دارد.
من به دلیل مطول شدن کلام وارد تمام جزئیات قبایل کرد یا لر و عرب نمی شوم، اما برای اینکه خواننده پرسشگر خود را بی جواب نگذارم یاد آوری می کنم تبدیل و یا پذیرش هویت در منطقه مورد بحث تنها یک طرفه نبوده و عناصر مختلف جذب هویت کرد نشده اند، بلکه این تبدیل از سوی دیگر نیز قابل پذیرش و هضم بوده است.
در بین قبایل عرب استان خوزستان ایران در منطقه سوسنگرد یا خفاجیه طایفه ای از ساکی ها پیش الذکر سکونت دارند که نسباً از لرهای فیلی هستند. همچنین در منطقه اطراف شهر آبادان طایفه دشتی که از لرهای دشتستان بوشهراند ساکن اند. در حوالی شهر اهواز در منطقه کوت عبدالله طایفه ای مشهور، به نام کَردونی ساکن است که بسیاری از اعراب آنها را از بومیان این منطقه می شناسند اما کردونی از طایفه های شناخته شده لر یا کرد در گذشته است و جالب اینجاست که به اعتراف بسیاری از اعراب منطقه در گذشته نه چندان دور که زبان فارسی همه گیر نبود اینان علاوه بر زبان عربی در بین خود به زبان لری هم تکلم می کردند.
حتی در بین اعراب آل کثیر و آل خمیس هم قبایلی از لر یا کرد را می توان یافت. همه ی این طوایف و بسیاری دیگر که جهت اختصار نامی از آنها نبردم ، امروز هیچ هویتی بجز عرب برای خود نمی شناسند.
هیچکدام از این تبدیلات عامل رد هویت شکل گرفته در مناطق مورد گفتگوی ما نمی تواند باشد. امروز نه کسی می تواند این قبایل را کرد، لر یا عرب نخواند و نه می تواند به درستی ثابت کند اصل این قبایل خارج از منطقه شکل گرفته است.
همانطور که پیش از این گفتم حتی عرب امروزی هم هویت جدیدی است که در پس ظهور اسلام هویت یافته، بویژه عنصر بین النهرینی و خلیجی آن که مداوماً و بی انقطاع در حال تکوین هویت عربی خود است.”
ایشان این نتیجه گیری را از گفته زیر داشته اند.
در عهد اتابک هزار اسف ملک لرستان رشک بهشت گشت و بدين سبب اقوام بسيار از جبل السماق شام بدو پيوستند. چون گروه عقيلی از نسل علی بن ابيطالب[عليه السلام] و گروه هاشمی از نسل هاشم بن عبدمناف و ديگر طوايف متفرق چون: استرکی، مماکويه، بختياری، جوانکی، بيدانيان، زاهديان، علايي، گوتوند، بتوند، بوازکی، شوند، زاکی، جاکی، هارونی، آشکی، کوی ليراوی، ممويي، يحفومی، کمانکشی، مماسنی، ارملکی، توانی، کسدانی، مديحه، اکورد، کولارد و ديگر قبايل که انساب ايشان معلوم نيست.
این جمله شما کاملا غلط است که :” فرهنگ زاگرس نشینان لُر بقدری قوی بوده که شاخه هایی از دیگر اقوام از جمله عربها، کُردها و تُرکها را در خود جذب کرده و خود جذب دیگری نشده است” بر عکس اینکه قومهایی ساخته شدند که هنوز در حال تبدیل هویت هستند و ارتباط تنگاتنگی داشته و دارند.
سلام
با سپاس از توجه شما:
1- نظریه مهاجرت لرها برای شرکت در جنگهای صلیبی توسط پروفسور مینورسکی مطرح شده که دکتر سکندر اماناللهی بهاروند در آثار خویش بدان اشاره کردهاند و دیدگاه قابل قبولی بنظر میرسد؛ هرچند همانگونه که بارها اشاره گردید در موضوعات تاریخی به راحتی نمیتوان از قطعیت و یقین سخن به میان آورد.
2- اشاره به غنی و قوی بودن فرهنگ زاگرسنشینان که شاخههایی از سایر اقوام من جمله عربها و ترکها را در خود جذب نموده، ناظر بر تهاجمات گسترده عرب و ترک در طول تاریخ گستره سرزمین مادری لرها میباشد؛ در غیر اینصورت در خارج از سرزمین لر عکس آن اتفاق افتاده است یعنی هستند گروههایی از لرها که گفته میشود در بیرون از سرزمین لر و در مجاورت سایر اقوام به رنگ و روی آنان درآمدهاند. در ضمن جذب و هضم اقوام و فرهنگهای عرب و ترک نه تنها ویژگی لرها بلکه خصیصه عموم ایرانیان در گذشته و تاریخ کشور بوده است.
البته این مورد یک طرفه نیست، هم لرها در ترکها جذب شده اند مانند لرکی ها و قشقایی ها و هم سایرین در لرها و این در همه دنیا صادق است و مزیت هم نیست.بزرگ نمایی بیش از اندازه توسط ما صورت میگیرد. مثلا در بین اعراب خاورمیانه و افریقا گروهای قومی بسیاری هستند که جذب عرب شده اند.
من به شخصه در بین اکراد سوریه از طایفه دورکی کسانی را دیده ام.
به نظر من بهتر است صادق باشیم و لااقل افراد فرهیخته مبلغ دروغ نباشند و جملات بی پایه لوریمر و امثال هم که عموما سیاسی بودند را تکرار نکنیم، مثلا این جمله را ” ناظر بر تهاجمات گسترده عرب و ترک در طول تاریخ گستره سرزمین مادری لرها میباشد”. یا لرستان و به طبع آن جغرافیای ایران امروزی چهارراه تمدن بوده یا نبوده اگر بوده مانند همه جوامع بده و بستان قومیتی و فرهنگی داشته و دیگر بحران هویت را حذف کنید. ببینید خانم میترا چه می گوید: ” چرا همیشه لرها هویتشون معلوم نیست چرا انقد شک تردید!مثل کردها که همه جا به صراحت ومحکم وبا افتخارمیگن”.
نکته در همین هست بحران هویت!!! این بحران را ابتدا لرد کرزن مطرح کرد و سپس پس از شکستهای سخت لرها از قشون رضاشاه به روی کار آمدن ایده آریایی، و قبولاندن آریایی بودن لرها بجای تاریخ هویتی که همه بزرگان می دانستند سعی در اعطاء هویتی مشخص و یکدست شد. بدتر از این ظهور شخصیت و قومی جدید بود که آنها را ابتدای تاریخ کشوری بنام ایران خواندند از آن پس بود که نو فرهنگیان لر تلاش کردند خود را منتسب به آن بدانند و شدند فرزندان کورش و پارسی و هخامنشی و … تا هم افتخار داشته باشند و هم یادی از آن شکستها نباشد یعنی نصب مردمی با هویت بومی پاک شده به 2500 سال قبل. گویا در این بین هیچ نبوده و پیوستگی مداوم و بی انقطاعی وجود داشته.کار بجایی رسید که توهینهای شیک را افتخار دانستند مانند اینکه مردم لر بدلیل محصور بودن در کوها ( یعنی ایستایی فرهنگ و تمدن و هویت) از آلوده شدن به خون عرب و ترک محفوظ بودند. در حالیکه همه چشمان خود را به حقیقت وجود ترکان در میان لرها بستند و همجواری و ارتباط فرهنگی و سببی اعراب را هم نیدند حتی تاریخ نوشته شده را بدیوار کوبیدند و ندیدند.
کردها در این آشفته بازار با همکاری سیاست سازان روس و فرانسه که ابتدا در کتب خود اشاره به ماد داشتند و منطبق کردن سرزمین فرضی ماد خود را ماد خوانندند تا هویتی مشخص در مقابل فارس نوبرآمده داشته باشند. آنها هم همه اقوام آن سرزمین را حذف کردند و همه همه راه آمده تاریخی هویت شکل گرفته را به 3200 سال ( اصلا مبنای علمی و حقیقی ندارد) عقب بردند و خود را بر جای ماد نصب کردند.
القصه اینکه اگر مهاجرانی در جایی باشند که 1000 سال هویت و تاریخ پیوسته داشته باشند و در شکل گیری هویت قومی خود از همه عناصر درونی و بیرونی بهره برده باشند قطعا بومی تر از مردمی هستند که به اندازه گرد نشسته بر کتاب ورق نخورده یکماه مانده بر میز تحریر وزن دارند. این مردم فقط خود را صاحب و مالک و بومی مهاجران آمده از قفقاز می دانند به آن جهت که هیچ پیشینه ای بجز تکلم به زبان دری و اجباری دولتی آمده از تخار ندارند و مهم اینکه دو نسل قبل از آنها هم همین زبان را نمی دانستند.
از نظر من بهتر است بجای این همه چپ و راست کشیدن لرها فقط بگوئیم که ما لر هستیم هویت و تاریخ لر منتسب به همه آنچه هست که از زمان شکل گیریش به نام لر شناخته شد.
امروز مردم مصر خود را عرب می دانند تاریخ عربی دارند و اهرام را متعلق به فراعنه. مغربی ها هم خود را عرب می دانند و آمازیق زبانان را قوم بربر و جالب است بدانید بربر های مغرب و الجرایر با افتخار می گویند ما بربر هستیم ولی با عرب آمیخته. فلسطینی و لبنانی و سوری هم خود را عرب می دانند ونه آرامی و فنیقی و کنعانی. کرد هم خود را کرد می داند و نه اشوری و آرامی و ترک و عرب. البته عرب هم خود را عرب می داند و نه قحطانی و عدنانی و رومی و…
سلام
1- بله! همانگونه که اشاره گردید گفتهاند اقلیتهایی از لرها در بیرون از سرزمین لر و در مجاورت سایر اقوام به رنگ و روی آنان درآمدهاند؛ مثلاً ساکیهای هویزه. در واقع همانطور که چندسال پیش در پاسخ به احدی از مخاطبین اشاره گردید، در مبحث پراکندگی و مهاجرت، جوامع انسانی زمانیکه دیار خویش را ترک گفته و پیوستگی با سرزمین اصلی قطع میگردد به دنبال آن زمینه برای کم رنگ شدن سایر عناصر هویتی نیز مهیاتر میشود. (بررسی این دسته اگر بتوانند پس از مهاجرت استقلال قومی خویش را حفظ کرده و در طی زمان زیرمجموعه اقوام دیگر قرار نگیرند از اهمّیت بالایی برخوردار است). امّا آنچه در کانون توجه قرار میگیرد اکثریت مستقر در سرزمین اصلی است که آیا قادر به جذب و هضم گروههای ورودی میباشند یا خیر؟ مثال مورد دوم را دو گروه تمدنی زیر میتوان بیان کرد:
الف) ایرانیان و به طبع آن لرها در تهاجمات گسترده اقوام عرب و آلتایی که میزبانان در نهایت توانستند ضمن تأثیرپذیری و تأثیرگذاری متقابل هویت خویش را حفظ کنند.
ب) مصریان که پس از تهاجم عربها به رنگ و روی مردم وارد شده جدید درآمدند. مثال بارز آن که در برخورد نخست میتواند به چشم آید همانا پذیرش زبان عربی از جانب مصریها است. (هرچند بارها اشاره گردید زبان تمام هویت اقوام و گروههای بشری نمیباشد ولی به دلیل کارویژه خاص آن، نمود بالایی در اوّلین موقعیتهای ارتباطی برای معرفی خود به دیگران دارد).
2- ازنو یادآوری میشود پارس باستان را بایستی جدا از قوم فارس فعلی در نظر گرفت و نباید کاملاً یکسان فرض گردند. در واقع این دو میتوانند به همان مقدار با همدیگر مرتبط باشند که لرها نیز. زیرا چنانکه بهدفعات بیان گشت برای روشن نمودن دقیق ارتباط ایرانیان امروزین اعم از لرها، کردها، فارسها و یا هر گروه دیگری با اقوام کهن چون پارسها، مادیها، عیلامیها و کاسیها نیاز به نسبنامههای متقن و مستند مشتمل بر نسلهای دور و دراز (بیش از چند هزار سال) میباشد؛ امری که تاکنون خارج از دسترس بوده بنابراین ناگفته پیداست مطالبی که در این رابطه بیان میگردد در واقع نظریاتی هستند که اغلب با توجه به قرینهها، اسناد و مکتوبات، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی، جغرافیایی و همچنین بررسیهای زبانشناسی، آنهم بطور کلی ارائه گردیده و اطمینانی را به دست نمیدهند. ضمن اینکه گمان میرود فارس بمعنای قومی خاص از ایرانیان مفهومی جدید است.
3- راهبرد بهمئی دات کام همواره تأکید بر هویت قومی لر بوده است؛ هویتی که با حکومت اتابکان لر تثبیت و گسترش یافت. در این بین نگاهی گذرا به نظریات انتساب به ریشههای قدیمی هم میشود امّا همانطور که مکرر گفته شد از غوطهور شدن بیش از حد در آن و احیاناً تعصبات نابجا نهی میگردد چراکه تاریخ دور و دراز و باستانی همراه با یقین و اطمینان نمیباشد.
لر ها اریایی های اصیل هستند
سلام من خوزستانی هستم .بی شک تو خرابکاری
لربزرگ و لر کوچک از نسل آریایی هستند
همه می دونن که قوم بزرگ لر،ایرانی تر از بقیه ایرانی ها و از نسل پارسیانی بودند که از حدود لار تا حوالی ماد و نهاوند و ملایر و تویسرکان و حتی خود همدان بوده اند.
سلام بر نویسنده ی محترم
از این که موقرانه و محترمانه پاسخ می دهید سپاسگزارم
یک نکته ی مبهم که درجواب دو پست بالا در پاسخ به عرب و بنده داده اید این است که مبارزین مسلمان جنگ های صلیبی، معمولا از مذهب تسنن (سنی)بوده اند. یکی ازسرداران رشید اسلام ودرعین حال متعصب وسنی مذهب، صلاح الدین ایوبی بوده است. روایت است که صلاح الدین ایوبی که سنی مسلک و کرد تبار بوده است، پیش از اعزام به یکی ازجنگ ها بامسیحیان، اقدام به کشتار وسیع و قتل عام بسیاری ازشیعیان یکی ازمناطق شیعه نشین نموده است.
همه ی ما به خوبی واقفیم که مسلمانان شیعه وسنی آنقدر برسر مسایل ایدئولوژیکی، درگذشته اختلاف داشته اند که حاضر به تحمل هم دیگر نبوده اند وچه بسا که دراین اختلاف خون های فراوانی ازطرفین هم ریخته شد. این نظر شما که لرها درجنگ صلیبیان مسلمانان را همراهی نموده اند وبعد ها بازبان وکنیه واسامی عربی به سرزمین مادری شان بازگشته اند، درصورتی می تواند واقعی جلوه دهد که قوم لر هم دارای مذهب تسنن بوده باشد. اما دربسیاری ازمنابع ازجمله منابع معتبر بختیاری، همواره به تشیع قوم لر تاکید شده وبه آن بالیده اند.
سلام
با تشکر از ابراز محبت شما، بقول معروف: ادب مَرد، بِه ز دولت اوست.
بله! برخلاف تصور عموم مردم، درباره ی مذهب ایلات و طوایف لُر باید گفت از برخی قرائن تاریخی بر می آید دست کم تعدادی از طوایف قوم لُر تا زمان حمله چنگیزخان مغول به ایران دارای مذهب اهل سنت بوده اند. در واقع، اگر هم اکنون به مذهب تشیع در نزد لُرها افتخار می گردد، این موضوع بیشتر مربوط به سده های اخیر و بویژه پس از حکومت صفویان می باشد.
مخاطب گرامی
عنایت داشته باشید که از دوره صفویان تا کنون، لُرها (و تا حدودی تُرکهای آذری) تنها قوم ایرانی می باشند که اکثریت قریب به اتفاق آنها دارای مذهب شیعه امامیه هستند.
در ضمن بعید است که لُرهای مهاجر در طول مدت 50 سال اقامت خویش در منطقه شام، هویت عربی پیدا کرده باشند؛ بنابراین نظر شما در این رابطه قابل قبول نمی باشد.
باسلام. برای ما لرها هیچ فرقی نمیکند که سنی باشیم یا شیعه ما فقط میگیم مسلمونیم چون مسلمان واقعی کاری به شیعه یاسنی بودن نداره.اقای بهمیی میشه گفت که لرها تنها قومی هستند که کاملا شیعه هستند.این نظریه شما اشتباه است که لرها قبل از دوران صفوی سنی بودند.چون اکثر سادات دردوران بنی عباس وبنی امیه وارد خاک زاگرس میشدند.ودراین شک نداشته باشیدکه لرها ازهمان دوران اسلام شیعه مذهب بودند.اینکه این عرب زبان میگه بختیاریها لر اصیل نیستند این نظریه شخصی خود اوست .اعرابی که به خاک لر میامدندبیشتر به دعوت خود لرها بوده.اینو میخوام بگم اعرابی که بدون اجازه لرهاوارد خاکمان میشدند دچار شکستهایی میشدند مثلاعلت نام نهادن شهر هفتکل که اعرابی به خاک لر تجاوزکردند لرها از ان هفت مرد عرب هفت کل ساختندتاعرب حد ومرز خودش را بشناسد.اقای بهمیی دقت کنید که عربها یا ترکهای قشقایی که درهفتکل ورامهرمز دراقلیتند بیشتر به زبان لری صحبت میکنندمیشه گفت این مردمان تحت تاثیر فرهنگ لرهای این منطقه قرارگرفته اند درشوشترودزفول هم چنین است.هم اکنون 65 درصد جمعیت استان خوزستان را لرها 30درصد اعراب 5درصد ترک قشقایی ودیگر اقوام.
سلام
بهمئی دات کام در کامنت خویش اشاره کرده است: « از برخی قرائن تاریخی بر می آید دست کم تعدادی از طوایف قوم لُر تا زمان حمله چنگیزخان مغول به ایران دارای مذهب اهل سنت بوده اند. » اگر به جمله ی مورد اشاره به دقت بنگرید متوجه 2 نکته خواهید گشت، شامل:
1- از برخی قرائن تاریخی برمی آید؛ یعنی اینکه اطمینان 100% وجود ندارد و اگرچه این قرینه ها اینچنین وانمود می کنند امّا شاید این امر تمام ماجرا نباشد و زوایای دیگری وجود داشته باشد که ما از آن بی خبر باشیم.
2- دست کم تعدادی از طوایف قوم لُر؛ یعنی بخشی از قوم لُر، نَه همه ی آن.
جناب آقای ممبینی
همانگونه که اشاره گردید، در واقع بهمئی دات کام با اطمینان کامل در این رابطه (مذهب قوم لُر پیش از حکومت صفویه) نظر نداده است چراکه این امر نیاز به واکاوی موشکافانه تر دارد که آن نیز از حوصله ی این مجال خارج است. در پایان خواهشمند با دقت بیشتری نظرات بهمئی دات کام را مطالعه نمایید.
واقعا حق باشماست.
سلام.
بااحترام به نویسنده ی محترم وبا حوصله ی سایت؛ دردیدگاه مطرح شده درخصوص برخی پاسخ ها به نظرات پیشین این جانب و دوستان دیگر، تناقض آشکار مشهود است. تاریخ حمله ی مغول به ایران1219میلادی وشروع جنگ های صلیبی 1291میلادی یعنی 70سال پس از حمله ی نخست مغولان به ایران می باشد.این موضوع(پاسخ شما)درصورتی پذیرفتنی است که مدعی باشیم تمام اقوام لر بختیاری ومناطق مرکزی ایران وبه تبع آن بیشتر سرزمین ایران سنی مذهب بودن اند ومقارن باظهور صفویه به مکتب تشیع گرویده اند؛ پس دراین صورت این نواحی بختیاری یا بهمئی نشین، پس از ترکان صفوی، همگام یا بعد ازدیگرنواحی ایران شیعه شده اند واین موضوع یعنی پیشینه ی مذهبی این قوم، می تواند مبین این نکته باشد که آن ها نه تنها نخستین شیعیان نبوده اند، بلکه تنها گروه یا اقوام ایرانی بوده اند که اعراب سنی مسلک یا بیگانگان رادر نبرد های خارجی با مسیحیان(جنگ های صلیبی) همراهی می کردند. هرچنداین موضوع واعتراف نویسنده ی عزیز مبنی بر1- سنی بودن2- مشارکت بااعراب درجنگ های مذهبی با مسیحیان، تا حدودی ابهام برانگیز است، اما به تنهایی می تواندبسیاری ازتحقیقات واسناد متأخرمربوط به اقوم بختیاری وبهمئی را درخصوص دو مورد یاد شده غیرواقعی جلوه دهد.
البته ناگفته نماند که میان ایرانیان اصیل وغیر ایرانیان(مخصوصا اعراب) همواره کشمکش نژادی درمیان بوده به نوعی که این دو، همواره بحث تفوق وبرتری نژاد خود بردیگری را درمیان کشیده اند وتاریخ مکتوب، دراین خصوص روایات وداستان ها گوناگونی در دل خود برای خوانندگان بازگو کرده است. حال چگونه است که بنا بر قول نویسنده ی سایت(فرزندبهمئی)اقوام مختلف بختیاری که همواره در تشیع واصالتشان به سرزمین ایران، سرآمد وازنخستین ها بوده اند، با اعراب غیر ایرانی و سنی مسلک، برای نبرد با مسیحیان تحت عنوان جنگ های صلیبی، یکدل و یک رأی شده اند!
امادرخصوص جواب کرتامرادی ممبینی باید گفت: امروزه و زمان حال، دنیای تحلیل براساس تاریخ وواقعیت های علمی است؛ زمان تحلیل براساس تخیل وتعصب مربوط به اعصار بسیار دور است. هر ادعایی باید باسند همراه باشد تابتواند اثبات شود. اشاره یی که شما درخصوص هفت کل برای مصداق آوردن اصالت بختیاری آوردید، قیاسی معل الفارق ومربوط به کمتراز2قرن پیش است. اما مبحث اصلی وپیچیدگی تاریخ بختیاری وایل بهمئی(که دراین دیدگاه ها ونظراتی مشابه مورد مباحثه است) به زمان هایی دورتر می رسد. در حال حاضر قدیمی ترین کتاب که درخصوص بختیاری واتابکان لربزرگ نظر داده کتاب تاریخ گزیده: اثرحمدالله مستوفی قزوینی است. این کتاب نگاشته شده در قرن هشتم هجری شمسی است. یعنی حدود600سال پیش . این کتاب باقاطعیت محتوم اعلام کرده است که حکام لربزگ، اصالتا کرد سوریه ای بوده اند. هتوز هیچ منبع متقدم یا متناسب زمان حال حمدالله مستوفی، دال برنقض مورد پیشین یافت نشده است.
این یک واقعیت محتوم است که نه درتاریخ آریایی ها ونه ماد وپارت وپارس، بلکه درهیچ دوره ای با قدمتی حتی600 ساله، اسمی از بختیاری برده نشده است. هرچه وجود دارد مربوط به پس ازحکومت اتابکان لربزرگ است که بنا بر نص تاریخ مکتوب ومستند موجود، غیر ایرانی ومهاجر بوده اند. اینکه امروزه بیاییم ادعا کنیم که چون آثار باستانی درفلان منطقه ی بختیاری نشین کشف شده است ومربوط به حدودچندهزارسال پیش است وتاریخ قوم ما به آن زمان برمی گردد، تفکری از روی تعصب و سادگی وناشیانه گری است. درهرکجای این خاک که بنگریم وکاوش کنیم تاریخی چندهزارساله مدفون است وتاریخ آن هیچ ارتباطی با ساکنان امروزی آن خاک یا سرزمین ندارد. اگراینگونه باشد پس ما ساکنین دهلران باید ادعاکنیم که ما ساکنان کنونی شهر، وارث واز نسل مردمان تپه ی علی کش وبز مرده و دشت موسیان باقدمتی به اندازه ی تاریخ شروع دامپروری وکشاورزی نخستین انسان ها هستیم. تاریخی هشت هزار ساله که بنا برنظرات تاریخی، هیچ ارتباطی با ساکنین واقوام کنونی مناطق دهلران وموسیان یا حومه ندارد.
دوست عزیز: برای این که محققان ووارثان نیک اندیش ومنصفی برای نسل های آینده باشیم، و آن ها را به بیراهه رهنمون نکنیم، منطقی وبدوراز تعصب بیندیشیم ونظر دهیم وکتاب ومقاله بنویسیم. به قول سهراب سپهری: چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
سلام
1- نظر شما اشتباه است؛ چراکه پیروزی مسلمانان بر مسیحیان در جنگهای صلیبی به رهبری صلاح الدین ایوبی، قبل از حمله ی اوّل مغول صورت گرفته است.
2- همانگونه که گفته شد از قرائن تاریخی برمی آید حکومت اتابکان لُر بزرگ تا زمان حمله ی سوّم مغول به رهبری هلاکوخان، بر مذهب اهل سنت بوده اند؛ هرچند ممکن است واقعیت بر خلاف این بوده باشد.
3- تاریخ دقیق رواج مذهب شیعه امامیه در میان طوایف لُر بزرگ مشخص نمی باشد امّا اینان از دوره صفویه ببعد بر طریقت شیعه جعفری بوده اند.
4- اگر به مذهب تشیع در نزد قوم لُر افتخار می گردد نَه بخاطر اوّلین بودن، بلکه بدان دلیل است که دست کم از دوره صفویه تا کنون، لُرها تنها قومی هستند که اکثریت قریب به اتفاق آنها بر طریقت مذهب شیعه امامیه می باشند در حالیکه مذهب قوم تُرک در کُلیت آن (ترکهای آذری و استامبولی) اینگونه نمی باشد؛ چراکه تُرکهای استامبولی (کشور ترکیه) سُنی مذهب می باشند.
5- مشارکت طوایف لُر در جنگهای صلیبی می تواند به دلیل جنگجویی و سلحشوری لُرها بوده باشد. عنایت داشته باشید که لُرهای زاگرس نشین همواره یکی از ستونهای مهّم قوای رزمی کشور بوده اند و شرکت کردن آنها در جنگهای صلیبی عجیب بنظر نمی رسد چنانکه ابن فضل الله العمری معاصر مستوفی در کتاب مسالک الابصار فی الممالک الامصار از حضور اقوام لر در سراسر منطقه شام و حتی مصر خبر میدهد و می گوید چالاکی آنها زبانزد بوده و همین زبردستی و چالاکی آنها صلاح الدین ایوبی را به وحشت انداخت و نامبرده به قلع و قمع لُرها پرداخت تا آنکه سرانجام به موطن اصلی خود در منطقه لر بزرگ (بختیاری، کهگیلویه و مَمَسنی) بازگشتند.
6- نمی توان گفت لُرها تنها قوم ایرانی بوده اند که صلاح الدین ایوبی را در جنگهای صلیبی یاری کرده اند. شاید دیگر اقوام ایرانی نیز او را کمک کرده باشند.
7- حتّی اگر لُرها تنها قوم ایرانی بوده اند که صلاح الدین ایوبی را در جنگهای صلیبی یاری رسانده اند، این موضوع خللی بر ایرانی بودن آنها وارد نمی نماید. جنگهای صلیبی یک نبرد بین ادیان بوده و لُرها بعنوان بخشی از مسلمانان در این واقعه مشارکت داشته اند.
8- هرچند که از نظر نژادی نمی توان مشخص نمود که لرها از کدام تیره های پارسی و مادی بوده اند امّا بطور کلی و با توجه به قرینه ها، اسناد و آثار تاریخی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی می توان گفت هسته اصلی قوم لُر از بازماندگان اقوام آریایی (پارس و ماد) می باشد.
در پایان، جدا از تمام مسائل تاریخی و جغرافیاییِ مربوط به زمانهای گذشته، باید گفت: بدون شک آنچه که هم اکنون و در سده های اخیر مُسَلَّم و آشکار بوده این امر است که قوم لُر یک هویت مستقل از اقوام کُرد و عرب بوده و می باشد و به هیچ وجه نمی توان آنرا زیرمجموعه اقوام دیگر بحساب آورد.
باسلام واحترام خدمت فرزند برومند بهمئی.
1- تاریخ شروع جنگ های آغازین صلیبی وتاریخ شروع ورود صلاح الدین ایوبی به این جنگ ها، دومقوله ی مجزا ازهم هستند. دردیدگاه مطرح شده ی این جانب، موضوع همراهی قوم لر با صلاح الدین ایوبی مطرح نشده است. هرچند هیچ مدرکی دال برهمراهی این قوم با شخص مذکور وجود ندارد.
2-بنا به نظر نویسنده ی محترم (فرزند بهمئی) در پاسخ به دیدگاه قبلی اینجانب: «ابن فضل الله العمری ، مولف کتاب مسالک الابصار فی الممالک الامصار، ومعاصرحمدالله مستوفی مولف کتاب تاریخ گزیده، درخصوص پراکندگی قوم لر در شامات ومصر، مطالبی را درخصوص چالاکی این قوم و نهایتا قتل عام آن ها توسط صلاح الدین ایوبی بیان کرده است» که مستند و صحیح می باشد. اماهمین العمری دربخش هایی دیگر ازاین کتاب و با تایید محتوایی بخش هایی ازکتاب تاریخ گزیده اثرحمدالله مستوفی، همانند دیگر نویسندگان پیش ازخود، قلمرو اقوام کرد درنواحی مرکزی ایران را ازحدود اصفهان تا خلیج فارس می داند، وقوم لر و به تعبیر ابن العمری «اللوریا» را جزئی از اقوام وعشایر کرد سرزمین فارس می داند.
3-قبل از دو نویسنده ی مذکور، نویسندگان ومورخانی بوده اند که به وجود اقوام وعشایرکرد دربسیاری ازنواحی ایران اشاره کرده اند، ازجمله مسعودی مروزی در سنه ی(332-هجری قمری)یعنی حدودا900سال پیش و استخری(340-هجری قمری)حدودا900 سال پیش وقبل از اشاره ی حمدالله مستوفی (کتاب تاریخ گزیده)درخصوص اتابکان لربزرگ(600سال پیش) که حمدالله مستوفی هم، اتابکان لر بزرگ بختیاری را از کردان مهاجر سوریه ذکر کرده بود.
4- مسعودی مروزی درکتاب (مروج الذهب ) بیش ازدیگران به پراکندگی اقوام وعشایر کرد درایران پرداخته است: بنا به نظر مسعودی، «اقوام کرددرنواحی همدان، اصفهان، کنگاور، آذربایجان، سوریه، موصل پراکنده شده اند.»
5- استخری(اصطخری340هجری قمری) درکتاب«صور الاقالیم» وطن ومکان اقوام کرد را « دراصفهان، فارس، کرمان، آذربایجان، خراسان، سجستان، جبال، ماه کفار، بصره، ماساباذان، همدان، شاره زور، داراباد، سمغان، ارمنیه، جزیره، سوریه، الثغور می داند.» نکته ی حایز اهمیت در اماکنی که استخری نام می برد، اصفهان و فارس است که امروزه پراکندگی اقوام بختیاری در دو استان مذکور می تواند موید یکی بودن یا زیر مجموعه گی آن ها تحت سیطره ی اقوام کرد مرکزی، که بعدها تحت عنوان اتابکان لر بزرگ نمود پیدا کردند، باشد. ازجمله اماکن دیگر در نوشته ی استخری، ماساباذان(ماسبذان امروزی) واقع درمنطقه ی پشتکوه(لرستان فیلی: ایلام وحومه) است که ظاهرا این منطقه هم سابقه ای از حضور کردان در سده های دوم وسوم هجری داشته است.
6-استخری در جایی دیگراز کتاب صورالاقالیم، صحبت از پنج بخش در فارس می کند و می نویسد: «این بخش ها برای مناطق کردنشین تعیین شده بود. تمام این بخش ها، شهری مرکزی داشته اند و سرکرده ی کردهای این ناحیه، مأمور جمع آوری مالیات و رسیدگی به امنیت شهر و دیار خود بوده است. بخش های پنج گانه ی سرزمین فارس عبارت بودند از:
1- جلویا یا خود رمیجان که هم مرز اصفهان و خوزستان بود.
2- لاوالی جان که بین شیراز و خلیج فارس قرار داشت.
3- دیوان که در حوالی شاپور واقع بود.
4- کاریان که در سمت کرمان قرار داشته است.
5- شهریار که بر سر راه اصفهان واقع و به نام عشایر آن خطه، با زنجان خوانده می شد. قسمتی هم از این سرزمین جزو اصفهان بود.
تمامی اشارات مذکوردرخصوص اقوام کرد می تواند بیانگر این نکته باشد که از بطن ومتن همین اقوام کرد، قوم لر موجودیت پیدا کرد.»
7-استخری نویسنده ی کتاب «صور الاقالیم» درادامه ی بحث خود در مورد عشایر واقوام کرد در سرزمین فارس، صحبت از یکی ازعشایر کرد به نام اللوریا می کند که همان لرها هستند. وی موجودیت آن ها را تا شبانکاره ی فارس(امروزه نام بخشی ازبوشهر) می داند.
8-کتاب فارس نامه ی ابن بلخی(500هجری) (ناشر:بنياد فارس شناسي محل نشر:شيرازسال نشر: ١٣٧۴ ) «کتابیاست پیرامون تاریخ و جغرافیای پارس که در دههٔ نخست قرن ششم هجری قمری نوشته شده است؛ نام نویسندهٔ کتاب مشخّص نیست، ولی نویسنده خود در دیباچهٔ کتاب نسب نیایش را از بلخ و خویشتن را زاده و پرورده در پارس ذکر میکند. از این رو معمولاً از وی با نام ابن بلخی یاد میشود«(برگرفته از ویکی پدیا)
دراین کتاب نویسنده می نویسد:«کردهای جلویا، دیوان لاوالیجان، کاریان و (با زنجان)که شاخه های مشهور کردهای فارس قدیم بودند، در جنگ هایی که اعراب برای توسعه ی قلمرو اسلامی با ایرانیان داشتند به طورکلی منهزم گشتند و تنها عشیره ی آلاک به علت اسلام آوردن، نجات پیدا کرد و به سرزمین فارس واصفهان کوچانده شدند» که این سرزمین در حقیقت همان ناحیه ی بختیاری نشین امروزی است.
9- با پوزش ازنویسنده ی محترم، به گمان این جانب، تعدد اسناد و کتب قدیمی درخصوص قوم کرد، دلایل قطعی بر متقدم بودن این قوم به عنوان یکی از اقوام اصیل ایرانی دارد. ظاهرا برخی جزئیات موجود دراین کتاب ها حکایت از آن دارد که اقوام دیگر خصوصا لر(لور) شاخه یا زیر مجموعه ای از کردان هستند که البته دراین صورت می توان به اصالت قوم لربه عنوان ایرانیان اصیل، تاکید کرد.
10- به گمان این جانب، تاکید نویسنده ی محترم درخصوص کاربرد برخی ترکیبات وعبارت هایی همچون: (از قرائن موجود)، (شاید)، (احتمال دارد)، وعبارت وکلماتی مشابه، به دلیل نبود سند معتبر قدیمی می باشد و هدف از کاربرد آن ها در پاسخ به نظرات برخی مراجعه کنندگان، سیاه نمایی ومغلطه اندازی است.
با تجدید احترام
ا
این نظریه ی فارس نامه، محتاج دقت و تحقیق بسیار است، زیرا بعید است 500 هزار خانوار یک دفعه نابود شده باشند و این امر به هیچ وجه عاقلانه به نظر نمی رسد. امکان بسیار دارد که در
چنین به نظر می رسد که تفاوت هایی بین اکراد فارس با کردهای کردستان وجود داشته باشد. در ناحیه الزوزان که به نوشته ی معجم البلدان بین شهرهای موصل و خیلات و سلماس بوده، عشایر با شناوی و (بوختی= بوتان) می زیستند و قلاع فراوانی هم در اختیار داشتند. آنچه مسلم است اینکه بنابر آثار موجود، کردستان مرکزی امروز، از زمان های دور نیز موطن قوم کرد بوده است.
_______________________
تحقیقی تاریخی درباره کرد و کردستان
نویسنده: پروفسور محمد امین زکی
ترجمه: حبیب الله تابانی
انتشارات آیدین -1377
سلام
1- اینکه بهمئی دات کام اعلام داشته نظر جنابعالی اشتباه است بدان دلیل بود که شما با توجه به حادث شدن جنگهای صلیبی پس از حمله ی مغول، نظرات بهمئی دات کام را دارای تناقض اعلام کرده بودید.
2- هرچند تا کنون مدرک مُُستندی دال بر همراهی طوایف لُر بزرگ با صلاح الدین ایوبی بدست نیامده است امّا همانگونه که گفته شد با توجه به قرائن تاریخی، لُرهای مهاجر احتمالاً همان طوایف معاودی باشند که جهت شرکت در جنگهای صلیبی به شام (فلسطین و سوریه) رفته اند. از جمله ی این قرائن تاریخی می توان به حضور لُرها در منطقه لُر بزرگ پیش از حکمرانی صلاح الدین ایوبی اشاره کرد.
3- اگر چه هم اکنون واژه ی « کُرد » به گروه نژادی خاصی که عمدتاً در قسمتهایی از کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه زندگی می کنند گفته می شود امّا در دوره ساسانی و قرون اولیه ورود اسلام به ایران مفهومی فراتر از اشاره به یک نژاد خاص داشته و بیشتر به معنای عام اقوام صحراگرد و چادرنشین با تکیه بر معیشت دامداری اطلاق می شده است؛ بنابراین می توان گفت بکار بردن واژه ی « کُرد » درباره ی طوایف لُر، ناظر بر نوع نظام زندگانی آنها بوده است نَه تعلق داشتن به یک نژاد ویژه. خانم لمتون، پژوهشگر و ایران شناس معروف نیز در این باره می گوید:
جغرافیادانان و مورخین اولیه از گروه صحرانشین و نیمه صحرانشین با عنوان کُلی « الاکراد » یاد می کرده اند. منظور آنها لزوماً مردمان کُردنژاد نبوده بلکه همه چادرنشینان و گله داران غیرعرب و غیرتُرک را چنین می نامیدند.
4- گمان شما درباره کاربرد عباراتی همچون « از قرائن تاریخی » جهت سیاه نمایی و مغلطه اندازی توسط بهمئی دات کام اشتباه است زیرا بعنوان مثال: یکی از مباحثی که بهمئی دات کام از عبارت « قرائن تاریخی » استفاده کرده است، مبحث مذهب برخی از طوایف لُر تا پیش از حمله ی مغول بوده است. آیا شما علاقمند هستید تا به این قرینه ی تاریخی اشاره گردد!!!؟ این قرنیه تاریخی همانا همراهی « اتابک تکله » با هلاکوخان مغول در به زیر کشیدن خلیفه ی عباسی و آزرده خاطر شدن اتابک از حوادث پیش آمده در برخورد با خلیفه بوده است.
مخاطب گرامی
بهمئی دات کام هیچ گاه سعی در سیاه نمایی و یا گمراه کردن مخاطبین نداشته است امّا مشخص نیست شما که در چند روز گذشته با اسامی گوناگونی همچون « دیناروند »، « رضا- دهلران »، « عرب » و « اکرمی-ر/دهلران » نظر داده اید، چه هدفی را دنبال می کرده اید!!!؟
با سلام.
درخصوص برخی دیدگاه های مطرح شده، که بااسامی رضا دهلران واکرمی دهلران مطرح گردید، هیچ گونه هدف یا اهداف خاصی در جهت منفعت شخصی خویش یا منفعت دیگران مطرح نبوده است بلکه اولین دیدگاه این بنده دراین تارنما، با اولین ورود اتفاقی به سایت بهمئی دات کام همراه بوده است.
ابتدای ورود به بحث، این جانب مقدمتا پیشینه ی قدیمی خویش، مبنی بر لر یا بختیاری بودن اصالت خویش را ابرازنمودم تا هرگونه شائبه یا ایجاد سوءتفاهم برطرف شده باشد.
از آن جا که یکی از اهداف هر نقد ومطالب اتنقادی، تلاش برای بهبود وضعیت موجود وآگاهی گرفتن وآگاهی بخشی است، داشتن ظرف فکری مناسب جهت تحمل برخی ناملایمتی هایی که حتی خوشایند ذوق وسلایقمان نباشد برای همه ی عزیزان محقق وپژوهش گر لازم وناگذر است..
شایسته است خدمت نویسنده ی محترم سایت اعلام کنم که کامنت عرب ودیناروند متعلق به بنده نیست، هرچند اعتقادم براین است در فضاهای مجازی، استفاده ازاسامی مستعار برای مراجعه کنندگان، کاری عادی ومرسوم است و خود مدیر سایت هم ازنامی مستعار جهت پاسخگویی به دیدگاه ها استفاده کرده است. درآخر لازم می دانم اگر دربرخی جملات، قلم نوشته ی بنده به تندی گراییده است، صمیمانه ازمحضر دوست عزیز عذر خواهی کنم.
سلام
مخاطب گرامی
به یقین راهبُرد بهمئی دات کام بر مبنای پذیرش و انتشار دیدگاههای مخاطبین می باشد؛ مگر نظراتی که حاوی کلمات و عبارات رکیک و توهین آمیز باشد. بعنوان مثال: نظر شما که با نام « عرب » درج گردیده است علی رغم وجود برخی عبارات تُند همچون: « چرا ازتاریخ شرم ندارید؟ چرامیخواهید تاریخ را وارونه جلوه کنید؟ چرا به ندای وجدانتان درخلوت خود گوش نمی دهید؟ چرابه زور وحیله میخواهید همه چیز رابرعکس کنید؟ شرم وحیاچیز خوبی است؟ دربرابر آیندگان شما ها به دروغ گویی معروف می شوید. » منتشر گردید و این خود گواهی است بر سیاست نقد پذیری در نزد بهمئی دات کام.
مخاطب گرامی
بهمئی دات کام نیز در کامنت های پیشینِ خود و در خطاب به دیگر مخاطبین، استفاده از نام اصلی و یا مُستعار را توصیه نموده و در واقع مُشکلی با این قضیه وجود ندارد. به هر حال انتظار می رفت جنابعالی برای بیان هرگونه نقد و یا نظری، به جای استفاده از نام « عرب » از همان اسامی « دیناروند »، « رضا – دهلران » و… استفاده نمایید؛ زیرا نظر دادن با عنوان اقوام مختلف می تواند بصورت بالقوه ایجاد حساسیت و مشکل نماید.
سربلند باشید
با سلام.لطفا اگه مطلبی درمورد لرهای ممسنی که400سال پیش درقالب 18هزارخانواربه مرزهای شرقی ایران کوچ کردندداریدتوضیح دهید.
سلام/ حدیث چون وچرا دردسر دهد ای دل(حافظ شیرازی)
مدیر ونویسنده ی محترم سایت: در نظر قبلی بیان گردید که دیدگاه نام مستعار عرب، متعلق به بنده نیست. شیوه ی نوشتار و محتوا وپیام این کامنت، به طور 100درصد بادیدگاه ها ومطالعات این جانب مغایرت دارد. هرکسی متن نظرات رامطالعه نماید، به راحتی، مغایرت سبک نوشتاری ومحتوایی نظرات بنده وسایرین را درخواهد یافت. بنده نه فیلم کوچ را دیده ام ونه تابه حال اسمی ازاین فیلم شنیده ام. باتمام احترام خدمت شما وتمامی دیدگاه های مخاطبان، تاکید جناب عالی برای چسباندن این دیدگاه به بنده جای نعجب وشگفتی دارد.
در پناه ایزد منان باشید.
سلام
به هر حال باتشکر از توجه جنابعالی نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده در بهمئی دات کام.
پیروز باشید
واقعا ممنونم ازسایتی که راه انداختید.موفق باشید اصیل ترین قوم ایرانی
سلام
با سپاس از ابراز محبت شما.
موفق باشید
از کی تا حالا کاسی ها رو لر می دونن همه می دونن که کاسی ها تو شمال ساکن بودند و بعد ها بقیه نقاط ایران رو هم تصرف کردند .این درست نیست که بگید کاسی ها لر بودند.در زبان گیلکی هنوز از واژه های باستانی استفاده می شه و صد هزار بار خدا رو شکر که کوه های البرز رو مثل دژ محکمی برای حفظ نژاد ما خلق کرد.
سلام
اینکه قوم کاسی را فقط به منطقه گیلان ربط داد چندان منطقی بنظر نمی رسد زیراکه:
1- گفته می شود کاسی ها پس از ورود به فلات ایران و عبور از نواحی شمالی، سرانجام در مناطق زاگرس شمالی (استان های لُرستان، همدان و کرمانشاه) استقرار یافتند.
2- تاریخ کاسیان، عیلامی ها، مادها و هخامنشیان قدیمی تر از آنست که بتوان قوم، گروه، ایل و یا طایفه ای را بطور دقیق بدانها ربط داد. مطالبی نیز که در این رابطه بیان می گردد در واقع نظریاتی هستند که اغلب با توجه به قرینه ها، اسناد و آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی ارائه گردیده اند.
3- زبان لُری نیز دارای واژه های باستانی بوده کمااینکه یکی از دلایل آریایی خواندن ریشه ی اصلی قوم لُر نیز همین بررسیهای زبانشناسی می باشد.
4- عنایت داشته باشید نژاد یک امر نِسبی است زیرا که اختلاط های نژادی همیشه در میان اقوام گوناگون وجود داشته است. بعنوان مثال هم اکنون نمی توان یک قوم صد در صد اصیلِ آریایی را در میان اقوام ایرانی مشخص نمود. در واقع آنچه اهمیت دارد این مطلب است که لُرها، گیلک ها و دیگر اقوام ایرانی در طول تاریخ عناصر هویت بخش خویش را از نابودی و اضمحلال حفظ نموده اند.
سلام برتمام لرهای ایرانزمین طبق گفته پدربزرگ وبزرگان روستامون ازلرستان به شمال ایران شهرگیلان حدودا دوره نادرشاه تبعیدشدیم به این منطقه از ایل بزرگ بیرانوندهستیم وفامیلیمون لرزمانی وبیرانی هست تمام روستاباهم عموزاده ایم
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای لرزمانی بیرانوند
ضمن تشکر از توجه جنابعالی و اطلاعات ارائه شده، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.
شما تو متنتون جوری این قضیه رو بیان کردید که قوم کاس ریشه قوم لر هست و فقط از نواحی شمالی عبور کردند.منم باهاتون موافقم که طی این سال تمامی نژاد ها تغییر کردن و اصالت اولیشون رو ندارن.
1. طبق مطالعات جدید غار دربند رشی در رودبار گیلان پیش از ۲۰۰ هزار سال پیش مسکن شکارچیان عصر سنگ بودهاست. غار دربند قدیمیترین سکونتگاه تاریخگذاری شده انسان در ایران است.
2.سومریان قدیمی ترین تمدن شناخته شده هستند وقتی به حماسه گیلگمش نگاه می کنید واژه هایی می بینیم که هنوز در گیلان استفاده می شه و سومریان از وطن اصلی خودشون یاد می کنن که تشابه عجیبی با کوه درفک گیلان داره.
3.مرداویج زیاری که هیچ وقت ریشه خودشو فراموش نکرد و اعراب رو از ایران بیرون کرد .
نهضت جنگل میرزا کوچک خام و غیره و غیره و غیره
من یک گیلانی هستم اما همه ی ما ایرانی هستیم و زیر یک پرچم ،ایران چندین هزار ساله که ایران بوده و فرهنگ و زبون خودشو حفظ کرده و دلیلش فقط و فقط مردمان با تعصبش بودن .امیدوارم این بحث نژاد و اصالت باعث نشه اتحادمون رو از دست بدیم.ممنون
سلام
1- خیر! منظور بهمئی دات کام این موضوع نمی باشد که کاسی ها فقط اعقاب لُرها می باشند بلکه همانگونه که جنابعالی نیز اشاره کرده اید ممکن است از پیشینیان مردمان خطه ی گیلان نیز باشند.
2- به اعتقاد بهمئی دات کام هسته ی اصلی قوم لُر از بازماندگان اقوام آریایی و بویژه شاخه های پارسی و تا حدودی مادی می باشد هرچند که ممکن است از اقوام کاسی و عیلامی نیز تأثیراتی پذیرفته باشد.
3- در اینکه خطه ی طَبَرستان (گیلان و مازندران) خاستگاه دیرینه ی اقوام ایرانی و همواره یکی از پرچمداران هویت ایرانی بوده، شکی وجود ندارد.
4- همانگونه که شما نیز به درستی بیان داشته اید؛ همه ی ما ایرانی و زیر یک پرچم می باشیم، ایران چندین هزار سال است که ایران بوده و فرهنگ و زبان خویش را حفظ کرده و دلیل آنهم مردمان با تعصب و باغیرتش بوده و می باشد. بر همین اساس، بهمئی دات کام نیز همواره بهمئی و لُر بودن خود را در ادامه ی ایرانی بودن خویش نگریسته است.
پایدار باشید
سلام…………به هیچ وجه اکـثر طبرستانیان ریشه ایرلنی_آریایی نمیتوانند داشته باسند…………زیرا تاریخ ثابت کرده تپوری ها{طبور_طبر} به هیج وجه ریشه ایرانی نذاشتند{همواره کوههای بلند نگذاشت اقوام مهاجر بدانجا روند}.برای همین در شاهنامه و اوستا از {دیوان مازندران} نام میبردند……البته این اقوام کمکم زبانشان ایرانی شد
سلام
1- عنایت داشته باشید تاریخ طبرستان (گیلان و مازندران) قدیمی تر از آنست که بتوان درباره ریشه ی نژادی اکثریت مردم آن سامان نظر قاطعی ابراز کرد. مثلاً: برخی محققان عقیده دارند اقوام کاسی، پیش از مهاجرت به نواحی زاگرس، در سواحل دریای خزر و بویژه قسمت های غرب آن ساکن بوده و همچنین بعضی از پژوهشگران، کاسی ها را دارای ریشه های نژادی هندو – اروپایی دانسته اند. بنابراین اگر، حداقل، این نظریات را بپذیریم می توان گفت مناطق طبرستان در مقاطعی سکونت گاه اقوام هم نژاد با آریایی ها بوده است.
2- در اینکه خطه ی طبرستان خاستگاه دیرینه ی اقوام ایرانی و یکی از پرچمداران هویت ایرانی بوده، نمی توان شکی روا داشت چراکه مردمان آن سامان نقش پر رنگی در تاریخ و گذشته ی کشور عزیز ایران داشته اند. بعنوان مثال: گفته می شود سلسله ایرانی تبار آل بویه (که جایگاه پر رنگی در بخشی از مقاطع تاریخی کشور داشته اند) از آن دیار برخاسته اند.
موفق باشید
کاملا نظر شما درسته . همه اقوام محترم و عزیزند ولی ما گیلانی ها زیاد پیگیر این قضایا نیستیم . ولی خیلی خوبه که اینو در نظر بگیریم که برتری طلبی قومی امروزه جایگاهی نداره . هر کسی هم بدون غرض ورزی میخواهد پیشینه نیاکانش رو در بیاره اینقدر دگم و یکسو نگر نباشه.
استادی داشتیم می گفت کوروش کبیر اصالتا ارسنجانی بوده است بعد که بزرگ می شود به سمت شوش حرکت کرده است. به نظرشما این حرف واقعیت دارد؟
سلام
با عرض پوزش، هم اکنون بهمئی دات کام اطلاعاتی در این رابطه در دست ندارد.
بهمئي دات كام من يك لر هستم با ريشه اي بهمئي از خوزستان……با ورود به سايت شما وخواندن مطالب و كامنت ها و پاسخ هاي شما……احساس ميكنم گم كرده زندگي خود را با اثبات اينكه بهمئي ها ريشه آريايي دارند و غيره جستجو ميكني…..عزيز برادر گيرم كه آريايي اصيل باشند……ماهنوز در خيلي از همين مناطق خوزستان زندگي هاي بدوي با كمترين رعايت الگوي انساني و تقوايي داريم……شما از قومي مهاجم و مهاجر با نژاد زرد قفقازي مربوط به 2500 سال قبل چه آيين خداجويي و تقوايي يافته اي كه الان اين چنين احوال فعلي خويش به انتساب به آنها پيوند مي زني و در جستجوي اسناد هستي…..خدا را شاكر باشيم كه زاييده اين روزگار هستيم و صاحب دين مشخص و پيرو پيامبري با هويت و تاريخي مشخص هستيم.اگه افتخاري هست الان هست كه ما از آن برخورداريم نه مربوط به گذشتگانمان كه در جهل و گمراهي و جنگ حب دينا مرده اند!!!!جاي دوري در تاريخ سرك نكشيم، همين گذشتگان من و شما كه بهمئي بودند ودر دهدشت و لكك و غيره ساكن بودند به چه كاري مشغول بودند؟ ايا سجاده عبادتشون گسترده بود يا سفره غارتگري شون؟؟؟؟….. ودر آخرآيا از نظام خويشاميزي و اختلاط جمعيت ها (طايفه، عشيره،قوم وايل) برمبناي ضرورت هاي بقايي زندگاني در گذشته اطلاع داري……..آگه آره…..پس لطفا از اصالت هاي دستخورده و اصيل و فابريك اقوام حتي قوم لر در گذر زمان سخن نغز بيان نفرماييد كه اگه اينطور باشد پروفسور ريچارد بروان پايه گذار پروژه ژنوم انسان و تبارشناسي (اصالت شناسي انسان ها در دنيا) در دانشگاه كمبريج بايد اينجا بيايد و از برخي بيانات اصالت شناسي تملذ كند.
سلام
1- خیر! بهمئی دات کام هیچگونه اصرار و یا تعصب کورکورانه ای بر اینکه لُرها و به تبع آن بهمئی ها دارای ریشه های آریایی می باشند، ندارد؛ بلکه معتقد به این مطلب است که در کُلیت امر با عنایت به قرینه ها، اسناد و آثار تاریخی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی می توان گفت هسته اصلی قوم لُر از بازماندگان اقوام آریایی (پارس و ماد) می باشد.
2- جنابعالی بیان داشته اید: « ماهنوز در خیلی از همین مناطق خوزستان زندگی های بدوی با کمترین رعایت الگوی انسانی و تقوایی داریم ».
مخاطب گرامی
شایسته است شما به جای اینکه دیگران را به عدم رعایت الگوهای انسانی و تقوایی مُنتَسب نمایید، به درون خود بنگرید! آیا خود یک فرد با کمالات انسانی و تقوای الهی می باشید!!!؟ سعی نمایید پیش از آنکه به دنبال کشف و شناسایی کم و کاستی های بندگان خدا باشید، به درون خود نگریسته و ایرادات و اشتباهات خود را برطرف نمایید.
3- شما از قومی مهاجم و مهاجر با نژاد زرد سخن رانده و تلویحاً سعی نموده اید از آریایی ها چهره ای زشت و دون مایه ترسیم نمایید…
قوم مهاجم: فرض بر اینکه آریاییها قومی مهاجم بوده باشند، آیا شما می خواهید بر این اساس نژاد آریایی را به زیر سؤال ببرید!!!؟ برای آریاییها که مردمانی دامدار و صحراگرد بوده اند یافتن سرزمین های جدید امری طبیعی بوده است. با ورود اقوام آریایی به فلات ایران نیز زد و خورد میان آنها و اقوام بومی (عیلامی ها و کاسی ها) واقعه ای قابل انتظار و طبیعی بوده است. آیا شما گمان کرده اید که در آن دورانها عیلامی ها، آشوری ها، بابلی ها و کلدانی ها و دیگر اقوام همه در صلح و صفای مطلق بوده و هیچگونه زد و خوردی نیز با یکدیگر نداشته اند تا آنکه وحشی های آریایی به فلات ایران وارد شده اند!!!؟ خیر! در واقع، جنگ و جدال جزیی از تاریخ تمام اقوام و در کُل سرگذشت انسان بوده است.
قوم مهاجر: پدیده ی مهاجرت فی نفسه خوب یا بد نمی باشد و هیچ قوم و گروهی نیز به دلیل نفس مهاجر بودن نمی تواند مورد نکوهش واقع شود. در ضمن مهاجرت برای اقوام دامدار که دائماً در پی سرزمین های جدید بوده اند، امری لازم جلوه می کرده است.
نژاد زرد: با توجه به گفته های پژوهشگران، آریایی ها ارتباطی با نژاد زرد نداشته و زیرشاخه ی نژاد سفید می باشند. نژاد سفید نیز خود به 3 شاخه ی هندو اروپایی، حامی و سامی تقسیم می گردد که آریایی ها از زیرمجموعه های شاخه ی هندو اروپایی می باشند.
4- بهمئی دات کام به دارا بودن مذهب تشیع و پیروی از اهل بیت علیهم السلام مُفتخر است و هویت کنونی خویش را یک هویت ایرانی – اسلامی می داند امّا سعی در شناخت گذشته و اصالت خویش نیز دارد چراکه درک گذشتگان لزوماً به معنای نفی حال نمی باشد.
5- جنابعالی نوشته اید: « شما از قومی مهاجم و مهاجر با نژاد زرد قفقازی مربوط به ۲۵۰۰ سال قبل چه آیین خداجویی و تقوایی یافته ای که الان این چنین احوال فعلی خویش به انتساب به آنها پیوند می زنی » آیا شما در پی آنید که بهمئی دات کام از گذشتگان آریایی خویش چه آیین خداجویی یافته است!!!؟ آیا شما اطلاع دارید که مرحوم آیت الله علامه طباطبایی رحمة الله علیه کدام پادشاه تاریخی را مصداق روشن تر و قابل قبول ترِ شخصیت ذوالقرنین در قرآن کریم می داند !!!؟ « کوروش کبیر »
6- شما بهمئی ها را به غارتگری منتسب نموده اید!!! بهمئی دات کام در این رابطه کلام مرحوم دکتر نادر افشار نادری را به یاد شما می آورد آنجا که پس از ماهها اقامت در میان طوایف ایل بهمئی می نویسد: عشایر [بهمئی] با ما باصفا بودند و ما هم با آنها بی ریا بودیم. در واقع هنگام برگشت، نه ما از آنها دل می کندیم و نه آنها از ما. از صفا و صمیمیت عشایر [بهمئی] داستان ها در دل ما باقی است.
مخاطب گرامی
در ضمن به یاد داشته باشید مبحث دزدی و غارت یک مقوله پیچیده است که به راحتی نمی توان درباره آن اظهارنظر نمود. بهمئی دات کام در این رابطه توجه شما را به گفته های بارون دُوبد روسی جلب می نماید که در سفرنامه خویش می نویسد: تا آنجا که به من مربوط است منصفانه باید بگویم هیچ دلیلی برای شکایت از لرها ندارم. در واقع با وجودی که به عنوان دزد و راهزن مشهورند امّا من همیشه از مهمان نوازی آنها قدرشناسی می کنم زیرا مرا در کنار اجاق خود با مهربانی و شفقت پذیرفتند. خصلتی که چهره آن در اروپا به دلیل زرق و برق زندگی و فخر تمدن بسیار محو شده است.
مخاطب گرامی
همانگونه که در نوشته های بارون دوبد آشکار است در آن دورانها عموم ایلات و طوایف لر به دزدی و راهزنی مشهور بوده اند! دقت داشته باشید؛ عموم ایلات و طوایف لر! آیا تا به حال با خود فکر کرده اید که علت آن دزدی ها و راهزنی ها چه بوده است!!!؟ یا اینکه فقط یاد گرفته اید با تمسخر و کنایه تبار خویش و دیگر ایلات و طوایف را تحقیر و مسخره نمایید!!!؟ (هرچند که بهمئی بودن شما اثبات نشده است). بهمئی دات کام به شما توصیه می نماید به دقت پُست بهمئی ها در سفرنامه دوبد را مطالعه نمایید تا سرنخ هایی از ریشه های دزدی و راهزنی را در میان ایلات و طوایف لر بدست آورید.
مخاطب گرامی
بهمئی دات کام گفته های بارون دوبد را به یاد شما می آورد؛ آنجا که مهمان یک خانواده لُر می شود و می نویسد: خانواده میزبانم از مرد جوانی و همسرش و مادر پیرش تشکیل می شد. به ندرت در خاور زمین کسی را دیده ام که در حد این مادر پیر نسبت به پسرش و این بانوی جوان نسبت به شوهرش عشق خالصتری نثار انسان دیگری کرده باشد… بر ذمه دارم که بگویم بعد از شنیدن آن همه سخن در باب جدال و غارت و کینه و قتل که از هنگام تَرک شیراز مدام در گوشم زمزمه کرده بود از دیدن این منظره شیرین خانوادگی حظ بسیار بردم. پنداری موسیقی مقدسی بود که پس از دیدن صحنه پراضطراب “منفرد یا رکوسیر” از چنگ پولاک بر می خاست تا روان را آرامش بخشد.
مخاطب گرامی
آیا تا به حال با خود فکر کرده اید لُرهایی که در آن زمانها به دزد و راهزن مشهور بوده اند چگونه می توانستند اینچنین مهربان، باصفا و صمیمی باشند!!!؟ فردی همچون بارون دوبد وقتی می بیند سرزمینهای لرنشینِ خوزستان و لرستان در عهد حکومت فاسد و نالایقی چون قاجاریه با وجود در اختیار داشتن استعدادهای بالقوه طبیعی و جغرافیایی، به نحو تعجب آوری عقب مانده و ویران هستند می گوید قرینه ها و شواهد نشان می دهند که این مناطق در زمانی آباد و پر رونق بوده اند. همانگونه که تاریخدانان و پژوهشگرانی چون حمدالله مستوفی، دکتر نادر افشار نادری و دکتر احمد اقتداری نیز به آبادانی نواحی لُرنشین در زمانهای قدیم اشاره کرده اند.
مخاطب گرامی
بهمئی بودن یک افتخار است چراکه بهمئی همیشه بامحبت، باصفا، شجاع، آزاده و دارای صفات عالیه انسانی بوده است.
7- اگر مطالب و نظرات بهمئی دات کام را با دقت بیشتری مطالعه می نمودید متوجه می گشتید بر خلاف آنچه که شما ادعا نموده اید، بهمئی دات کام معتقد به اصالت تمام و کمالِ قوم لُر و خلوص 100% آن نمی باشد بلکه هسته ی اصلی قوم لُر را از بازماندگان اقوام آریایی می داند که در گذر زمان شاخه هایی از عربها، تُرکها، کُردها و دیگر اقوام را نیز در ساختار خویش جذب نموده است بگونه ای که در نهایت لُر شده و دارای هویت لُری گردیده اند.
درود بر شرف و افتخار شما
آقای بهمئی.
سلام
با سپاس از ابراز محبت شما برادر همتبار.
دوست عزيز فكر ميكردم به نظرات كاربران احترام ميگذاريد و بي كم كاست آنها را براي قضاوت خوانندگان سايت درج ميكنيد…اما متاسفانه شما تاب بحث و گفتمان علمي رو نداريد…….چون كامنت انتقادي شب گذشته بنده خيلي محترمانه شما و پاسخ شما را براي خوانندگان به نقد كشيد، اما شما حذفش كرديد…و برمبناي نقدهاي وارده امروز اومديد و پاسخ خود را به كامنت قبلي ام تصحيح و رنگ و لعاب داديد…كه كاري بسيار غيرحرفه اي و دور از شآن يك محقق است……اگر اشتباه يا نقضي در پاسخ شما بود بايد در كامنت ديگري توضيح ميداديد و بيانات قبلي خود را بي كم كاست بدون تغيير براي قضاوت خوانندگان نگه ميداشتيد…البته بنده تصوير و متن كامل پاسخ شما را قبل از تغييرات دارم……و درپايان اميدوارم با اتكاء به آن سنت هاي حسنه كه از نژاد بهمئي بيان كرديد بكارتون ادامه بديد نه بر مبناي آنچه اختلاف من وشماست
سلام
نظری که جنابعالی در ساعت 03:01 دقیقه بامداد ارسال نمودید، از طرف بهمئی دات کام منتشر نگردید چراکه پاسخ های لازم به نقطه نظرات شما در کامنت پیشین داده شده و منتشر نمودن و به دنبال آن پرداختن به نظر دوّم تان جز بوجود آوردن بحث و جدلهای حاشیه ای، نتیجه ی دیگری در برنخواهد داشت. بعنوان نمونه، بهمئی دات کام گوشه هایی از موارد مطرح شده توسط جنابعالی در آن نظر را ذکر و در ضمن بدانها نیز پاسخ خواهد داد:
1- شما در آن نظر بیان داشته اید: « چرا احساس میکنید هر نظری برخلاف نظر و اعتقاد شما است غلط است و اسناد مربوطه بی اعتبار می باشد و این تنها همیشه نظرات شما است که درست می باشد و خواننده باید بپذیرد. »
مخاطب گرامی
بهمئی دات کام هیچگاه چنین رویکردی نداشته است و هرگاه صحت و یا حتّی احتمال دُرستی نظرات مخاطبین را درک نماید، آنرا پذیرا بوده و حتّی مطالب و نظرات خود را نیز اصلاح می نماید. بعنوان مثال: در پُست پراکندگی قوم لُر، یکی از مخاطبین با نام « منصوره از دزفول » ایرادی را به مطالب بهمئی دات کام در خصوص لُرهای استان خوزستان بیان نمودند که در نهایت علی رغم عدم وجود آمار موثق در تأیید نظر آن مخاطب، به دلیل رعایت اصل احتیاط، نوشته های آن پُست اصلاح گردید. بنابراین، گفته ی شما در این رابطه پایه و اساسی ندارد.
2- شما در آن نظر، بیان داشته اید: « شما [بهمئی دات کام] گفتید: “آیا خود یک فرد با کمالات انسانی و تقوای الهی می باشید!!!؟ سعی نمایید پیش از آنکه به دنبال کشف و شناسایی کم و کاستی های بندگان خدا باشید، به درون خود نگریسته و ایرادات و اشتباهات خود را برطرف نمایید.”
دوست عزیز: من شمارا به پرسش راجب احوال گذشتگانی (قوم آریایی) کشاندم که تاریخ قضاوت خود را راجب آنها بیان کرده…..شما چرا خود را به جای این “گذشتگان” ضمیر مرجع قرار دادید؟ آیا سنگینی این سوال آنقدر برایت سخت بود که احوال یک مسلمان شیعه را کمتر از مردم یا قومی آتش پرست جهود میدانی “البته ببخشید بقول شما بندگان خدا” »
مخاطب گرامی
مقصود بهمئی دات کام از « بندگان خدا » در واقع آن قسمت از نظر شما است که نوشته اید: « ماهنوز در خیلی از همین مناطق خوزستان زندگی های بدوی با کمترین رعایت الگوی انسانی و تقوایی داریم ».
مخاطب گرامی
آشکار است که آن « بندگان خدا » نَه آریایی های 2500 سال پیش و نَه بهمئی دات کام، بلکه هموطنان حال حاضر ما در استان خوزستان بوده اند که اتفاقاً اکثراً نیز شیعه مذهب می باشند. بنابراین، بازهم بیانات شما بی پایه و اساس جلوه می نماید. در ضمن بیاد داشته باشید که دایره رحمانیت خداوند وسیع تر از دین و مذهب می باشد و تمام افراد بشر را در بر می گیرد. اگر نگاهی به تفسیر کلام نورانی « بسم الله الرحمن الرحیم » بیاندازید، متوجه این موضوع خواهید گشت.
مخاطب گرامی
پاسخ بهمئی دات کام به کامنت پیشین شما تصحیح نگردید بلکه برای درک بهتر موضوع مورد بحث، با اضافه نمودن نقل قولی از نظر قبلی شما که اشاره کرده بودید: « ماهنوز در خیلی از همین مناطق خوزستان زندگی های بدوی با کمترین رعایت الگوی انسانی و تقوایی داریم » تکمیل شد. بنابراین، اینکه شما بر این اساس، غیرحرفه ای بودن را به بهمئی دات کام نسبت می دهید، بی پایه بوده و در واقع فرافکنی می باشد؛ هرچند که نویسنده ی بهمئی دات کام هیچگونه ادعایی مَبنی بر مُحقق بودن، حرفه ای بودن و اینگونه عناوین ندارد بلکه صرفاً فرزندی از فرزندان بهمئی می باشد که در پی شناخت از اصالت خویشتن است.
دوست عزیزببخشین میشه بپرسم نسبت دادن آریوبرزن با مناطق شما بر چه اساسی بوده؟ خداییش شما ها که میگین آریوبرزن بختیاریه، کسی از شماها اسم بچه اش را آریوبرزن گذاشته؟
سلام
1- بر خلاف تصور شما، بهمئی دات کام محل نبرد آریوبرزن را در خاک کهگیلویه دانسته است، نَه بختیاری.
2- مورخان محل درگیری سپاهیان آریوبرزن و اسکندر مقدونی را با عنوان « دربند پارس » ذکر کرده اند. برخی از پژوهشگران برای موقعیت دربند پارس چند محل را در منطقه کهگیلویه نام برده اند؛ شامل:
الف: تنگ تکاب
ب: تنگ پیرزال
ج: تنگ تامرادی
د: تنگ گجستان
مخاطب گرامی
اینکه دقیقاً چه رابطه ی نژادی بین ایلات کهگیلویه و آریوبرزن وجود دارد، تاکنون بصورت مُستند و معتبر مشخص نگردیده است؛ بلکه از قرینه ی محل نبرد سپاهیان او و اسکندر گفته می شود که مثلاً از اجداد بویراحمدی ها بوده است.
مخاطب گرامی
تاریخ هخامنشیان قدیمی تر از آنست که بتوان بصورت ریزبینانه ادعا نمود آریوبرزن از نیاکان کدام گروه و یا محل نبرد او با مقدونیان دقیقاً کجا بوده است. بطور کُل می توان گفت زاگرس نشینان و بویژه ساکنان کهگیلویه و بختیاری میراث دار سلحشورانی چون آریوبرزن بوده و هستند.
3- مشخص نمی باشد که سؤال آخر شما آیا به جدی، شوخی و یا کنایه است امّا نویسنده ی بهمئی دات کام در بین اسامی بستگان نزدیک خویش، نام آریوبرزن را سراغ دارد!
ضمناً باید گفت منظور از میراث دار بودن، همانا داشتن صفات بارزی همچون میهن دوستی و سلحشوری می باشد. ویژگیهایی که آریوبرزن آنها را بخوبی به نمایش گذاشت.
موفق باشید
سلام.3سوال داشتم: 1- بهمئی وبختیاری از نظرزبانی تفاوت هم باهم دارند؟ یعنی اگه شما دونفر ناشناس راببینید که یکیشون بختیاری باشه ویکی دیگه بهمئی وباهم حرف بزنند، ازطریق صحبت کردن مشخصه کدومشون بهمئی وکدومشون بختیاریه؟ 2-اگه این دو ایل، در اصل یکی اند پس سابقا هم که یکی بودند بحث بهمئی یا بختیاری و دوسکونت گاه مختلف درمیان نبوده که بگیم آریوبرزن درکدوم سرزمین جلوی یونانی ها ایستاد3- دریکی از وبلاگ های شخصی بختیاری، خوندم که ایل بهمئی وبختیاری سابقا نبردهایی باهم داشتند. در این وبلاگ ذکرشده بود که درزمان صمصام الساطنه در ایام حکومت صمصام السلطنه جنگی بین ایل بختیاری و ایل بهمئی رخ داد که علت آن غارت اموال مردم توسط بهمئی ها بود که نهایتا نصیرخان سردار جنگ، اموال غارت شده را به بختیاری نشین ها بازمی گرداندوتمام ایل بهمئی را تسلیم خودمیکند… به نظر شما غارت اموال ونهایتا تسلیم تمام ایل تخیلی نیست؟ نام این وبلاگ ایوه سرزمین من است که درصورت صلاح دید خودت از بخش نظرات اسم این وبلاگ را حذفش کن
سلام
1- گویش بهمئی ها در کُل با گویش بختیاری ها تفاوت هایی داشته و در هنگام گفتگو کاملاً مشخص می باشد؛ ناگفته نماند که این تفاوت ها در خصوص گویش برخی طوایف بختیاری، بیشتر و درباره ی بعضی دیگر کمتر است. مثلاً: بیشترین شباهت گویش بهمئی ها با بختیاری ها مربوط به طوایف جانکی گرمسیر می باشد.
2- در پُست تاریخ ایل بهمئی از قول دکتر نادر افشار نادری بیان گردید که بهمئی ها از نظر نژادی به بهداروند بختیاری نَسَب می برند امّا توجه داشته باشید برخی نظرات دیگر، اعتقاد دارند نژاد بهمئی ها نَه از بهداروند بلکه از ساکنان قدیم کهگیلویه یا همان لیراوی ها بوده است. اگرچه لیراوی و بختیاری هر دو از طوایف لُر بزرگ بوده اند.
مخاطب گرامی
گذشته از اینکه بهمئی ها از نژاد بختیاری می باشند و یا نسب به لیراوی می برند باید گفت از نظر ساختار سیاسی، کهگیلویه، بختیاری، مَمَسنی، جانکی و دیگر طوایف لُر بزرگ تا قبل از سلسله ی صفویه، در یک پیکره ی واحد بنام اتابکان لر بزرگ قرار داشته ولی در عین حال هرکدام نیز در سرزمین و جغرافیای مربوط بخود ساکن بوده اند. اینگونه استکه اگر اشاره به آریوبرزن می گردد، در واقع موقعیت جغرافیایی محل نبرد مورد نظر بوده است نَه ساختار سیاسی ایلات و طوایف.
مخاطب گرامی
همانگونه که در کامنت پیشین نیز توضیح داده شد؛ آنچه باید مورد توجه و تأکید قرار گیرد، این نکته استکه بطور کُل می توان گفت زاگرس نشینان و بویژه ساکنان کهگیلویه و بختیاری میراث دار سلحشورانی چون آریوبرزن بوده و هستند.
3- چند ماه پیش، مطلب مذکور در « وبلاگ ایوه سرزمین من » مشاهده گردید. امّا توضیحات بهمئی دات کام در این باره:
الف – در اواخر دوره ی حکومت قاجاریه، تنها یک مورد درگیری قابل توجه، مابین بخشی از بهمئی ها و تعدادی از بختیاری ها گزارش شده است که آنهم نَه به دلیل غارت بلکه به گفته ی پیران و بزرگان بخاطر اختلافات حسین خان بهمئی با برخی از خوانین بختیاری بوده که در نهایت منجر به قشون کشی نصیرخان سردار جنگ به منطقه ی بهمئی احمدی گردید.
ب – همانگونه که شما نیز به درستی بیان داشته اید « تسلیم تمام ایل بهمئی » واقعیت ندارد. در حقیقت، در همان درگیری محدود نیز تسلیمی در کار نبوده چراکه قلعه ی تقریباً خالی از سکنه ی حسین خان بهمئی پس از 2 بار قشون کشی و با سیاست ورزی و ترفندهای خاصی توسط « سردار جنگ » تصرف گردید.
مخاطب گرامی
همانگونه که آشکار است؛
الف – درگیری مورد اشاره بصورت محدود و میان بخشی از بهمئی ها و بختیاری ها بوده است.
ب – محل واقعه نَه در منطقه چاروسا بلکه در خاک بهمئی احمدی قرار داشته است.
ج – درگیری نَه به دلیل غارت بلکه به علت مسائل سیاسی اتفاق افتاده است.
د – تسلیمی در کار نبوده زیراکه قلعه ی حسین خان در زمان تصرف، تقریباً خالی از سکنه بوده است.
و – سردار جنگ، قلعه ی بهمئی ها را در نبرد رو در رو تصرف نکرده بلکه با سیاست و ترفند خاصی آنرا متصرف شده است.
به هر حال بهمئی دات کام تلاش خواهد نمود در آینده بطور مفصل به شرح درگیری مذکور بپردازد.
مخاطب گرامی
بقول معروف « اینکه چیزی نیست »!!! تا کنون چندین کتاب مختلف آشکارا یا تلویحاً، درگیری قشون کریم خان زند با طوایف لیراوی در سال 1178 ه.ق که سرانجام منجر به گردن زدن 1100 اسیر لیراوی گردید را به اشتباه به بهمئی ها نسبت داده اند. پس از آنکه یکی از مخاطبین بنام « نظری (کلاه کج) » در تاریخ 1393/03/27 ساعت 09:02 دقیقه، دو فایل اسکن شده ی یکی از کتب مذکور را در بخش نظرات پُست طوایف ایل بهمئی قرار داد بهمئی دات کام توضیحات لازم را (با فونت سبز رنگ) به پُست بهمئی ها و حکومت زند اضافه نمود تا مشخص گردد که بنابه قرائن موجود، طوایف مذکور لیراوی های دشت بوده اند نَه بهمئی ها!!!
مخاطب گرامی
گذشته از تمام موارد گفته شده باید گفت: مبحث شیوع دزدی و راهزنی در میان ایلات و طوایف لُر، یک مقوله پیچیده و چند وجهی است که به راحتی نمی توان درباره آن اظهارنظر نمود. فقط بیاد داشته باشید که فردی چون بارون دوبد روسی وقتی می بیند سرزمینهای لُرنشینِ خوزستان، کهگیلویه، بختیاری و لرستان در عهد حکومت فاسد و نالایقی چون قاجاریه با وجود در اختیار داشتن استعدادهای بالقوه طبیعی و جغرافیایی، به نحو تعجب آوری عقب مانده و ویران هستند می گوید: قرینه ها و شواهد نشان می دهند که این مناطق در زمانی آباد و پر رونق بوده اند. همانگونه که تاریخدانان و پژوهشگرانی چون حمدالله مستوفی، دکتر نادر افشار نادری و دکتر احمد اقتداری نیز به آبادانی نواحی لُرنشین در زمانهای قدیم اشاره کرده اند.
برقرار باشید
سلام.اقای بهمیی لطفا توضیح دهید که ایل بهمیی یا خاک بهمیی دردوران صفوی جزو کدام بلوک ازخاک لربزرگ بوده.ایاجزوخاک شولستان وازایلات چهارده گانه ممسنی یاخاک ایل بختیاری. باید توضیح داد که جنگی بین بهمیی وبختیاری به خاطر غارت اموال رخ نداده بلکه فقط درگیری محلی کوچکی برای پس گرفتن اموال صورت گرفته.اقای بهمیی لطفادرموردعلت جنگ بهمیی وممبینی درسال 1158که نتیجه جنگ باعث شد که انسانهای شجاعی ازهردوایل کشته و بهمیی جزو کهگیلویه وممبینی جزوبختیاری محصوب شودتوضیح دهید.ودرموردجنگهایی که باهم علیه دولت شاهنشاهی انجام داده اند توضیح دهید.
سلام
1- در زمان صفویه منطقه لُر بزرگ شامل بخشهای زیر بوده است:
الف – کهگیلویه
ب – بختیاری
ج – جانکی
د – ممسنی
ناگفته نماند که خاک جانکی بعدها ضمیمه ی بختیاری گردید. همچنین باید گفت که وسعت جغرافیایی کهگیلویه در گذشته بسیار بیشتر از آنچه که امروز در تقسیمات کشوری مشاهده می شود، بوده است.
2- سرزمینی که هم اکنون بهمئی نامیده می شود همواره جزو خاک کهگیلویه بوده است امّا نباید تصور نمود که در زمان صفویه نیز مثلاً مناطق صیدون، واجل، علاء و … جزو خاک بهمئی بوده اند. در واقع، جغرافیای بهمئی از ابتدا گستردگی حال حاضر را نداشته است. به بیان ساده تر باید گفت بهمئی ها همچون دیگر ایلات و طوایف، بمرور زمان سرزمین خویش را گسترش داده اند.
3- همانگونه که در کامنت پیشین نیز توضیح داده شد؛ در دوران قاجاریه، تنها درگیری بزرگ و قابل توجه میان بخشی از بهمئی ها و بختیاری ها مربوط به قشون کشی « نصیرخان سردار جنگ » به منطقه بهمئی احمدی بوده که آنهم نَه به دلیل غارت اموال بلکه به دلیل مسائل سیاسی صورت گرفته است.
جناب آقای ممبینی
شاید به گفته ی شما در گذشته « درگیری های کوچک محلی » میان گروهی اندک از بهمئی ها و بختیاری ها صورت گرفته باشد که بهمئی دات کام نیز از آنها بی اطلاع باشد ولی باید توجه داشت که اینگونه مسائل میان اکثر ایلات و طوایف وجود داشته و اهمیت چندانی ندارد.
جناب آقای ممبینی
می توان گفت در دوران های گذشته بیشتر درگیری ها و زد و خورد ها میان ایلات و طوایف، ناشی از 3 امر زیر بوده است:
الف – تصاحب زمین
ب – رقابت های سیاسی
ج – دزدی و غارت
جناب آقای ممبینی
عنایت داشته باشید در زمانهای گذشته با وجود نظام دامداری، جدال و درگیری بر سر تصاحب زمین امری معمول در بین ایل ها و طایفه ها بوده است. همچنین وجود رقابت های سیاسی نیز امری طبیعی بوده چنانکه هم اکنون نیز دولتها رقابتهای سیاسی پیچیده و تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
امّا در رابطه با دزدی و غارت باید گفت: این موضوع یک پدیده ی پیچیده ی اجتماعی می باشد که به آسانی نمی توان درباره ی ریشه های آن اظهارنظر نمود و به قوم، ایل و یا طایفه ای اَنگ وحشی گری، سفاکی و اینگونه عناوین را چسباند.
جناب آقای ممبینی
به گفته ی پژوهشگران و مورخین، سرزمین های لُرنشین کهگیلویه، مَمَسنی، بختیاری، لُرستان و ایلام در زمان حکومت اتابکان لُر، یکی از آبادترین و پر رونق ترین مناطق ایران بوده اند! آیا تاکنون با خود اندیشیده اید که در 500 سال اخیر چه بر آنها گذشته که روز به روز محروم تر گشته و بویژه در دوره ی قاجاریه به ورطه ی هرج و مرج و دزدی و غارت افتاده اند!!!؟
جناب آقای ممبینی
دردآور آنست که فردی خارجی همچون بارون دوبد روسی نیز وقتی می بیند سرزمینهای لُرنشین در عهد حکومت فاسد و نالایقی چون قاجاریه با وجود در اختیار داشتن استعدادهای بالقوه طبیعی و جغرافیایی، به نحو تعجب آوری عقب مانده و ویران هستند، می گوید:« قرینه ها و شواهد نشان می دهند که این مناطق در زمانی آباد و پر رونق بوده اند. »
جناب آقای ممبینی
دردآور تر آنستکه برخی از جوانان لُر نیز به جای یافتن ریشه های آن، سعی در تخریب و نکوهش گذشتگان و دیگر هم تباران خویش دارند؛ غافل از آنکه تیشه به ریشه ی خود می زنند.
جناب آقای ممبینی
حتماً شما و دیگر هم تباران لُر نیز بخوبی درک کرده اید که علی رغم فعالیتهای عمرانی انجام گرفته در دهه های گذشته، مناطق لُرنشین هنوز هم نسبت به دیگر نواحی کشور دچار محرومیت و عقب ماندگی قابل توجهی می باشند.
سلام بر همگان محرز است که کوه گیلویه قدیم بزرگتر از الان بوده است ولی خوب الان استانی به نام کوه گیلویه داریم که بایستی در جهت شناساندن ان به ایرانیان بکوشیم کسی میتواند مرزهای جغرافیایی بهمیی و سایر ایلات را با بختیاریها بمن بگوید ممنون میشم
سلام
درباره ی مرز طوایف بهمئی و بختیاری می توان گفت:
1- از طرف شمال، رشته کوههای غارون (کارون) مرز طبیعی میان ایل بهمئی و ایل بختیاری می باشد.
2- از طرف غرب، همانند شمال، مرز مشخص طبیعی همچون کوه غارون وجود ندارد. امّا مناطق صیدون، علاء، رودتلخ و ابوالفارس جزو خاک بهمئی می باشند.
مخاطب گرامی
ضمناً در قرن اخیر، در مناطق غربی از نظر سرزمینی، بهمئی ها پیوستگی، همنشینی و درهم آمیختگی بسیاری با طوایف بختیاری و بویژه جانکی های گرمسیر داشته اند.
سلام فرزند بهمیی من چند روزی است سایت شما را میخوانم وبیشتر از نظرات سایرین متاسفم که هنوز دنبال کی کی است یا کی کی بوده هستیم باید به اینده فکر کرد اگر توانستیم دانشگاههای سراسری ایران را فتح کنیم حرفی برای گفتن داریم وبعد مدیریت درست در منطقه و استان لطفا مرزهای بهمیی با بختیاری را باذکر تپه و دره بنویسید . ممنون میشوم
سلام
نظر جنابعالی کاملاً متین و قابل تأمل بوده و حقیقتاً نسل جوان باید به دنبال کسب هرچه بیشتر علم و دانش در شاخه های گوناگون آن باشد. البته عنایت داشته باشید که این امر تضادی با بدست آوردن شناخت از گذشته و اصالت خویشتن ندارد. به عبارت ساده تر، انسان می تواند در پی فتح قله های رفیع علم و دانش بوده و در کنار آن نیز به دنبال شناخت تاریخ، اصالت و گذشته ی خود نیز باشد. چنانکه تاریخ، نَسَب شناسی و مردم شناسی، خود یک علم می باشند.
مخاطب گرامی
شناخت نَسَب افراد و همچنین ساختارهای ایلیاتی همچون « دَهه ها » و تقسیمات آنها، در گذشته ی ایل بهمئی یک نتیجه ی عینی داشته که دکتر نادر افشار نادری نیز به آن اشاره کرده است. دکتر افشار نادری در این باره می نویسد: نکته ی اساسی و مهّم در افسانه ی بایوجمان این امر است که همه ی افراد ایل بهمئی چه افراد عادی، چه کدخدا و چه خان خود را دارای یک نیای مشترک می دانسته اند و این وظایف و تعهدات بسیار زیادی را برای آنها ایجاد کرده بود و باید گفت که تمام زندگی اجتماعی و اقتصادی آنها بر محور همین جدّ مشترک دور می زده است. بهمئی ها عموزاده های دور و نزدیک یکدیگرند و در ساختار سنتی نظام ایلیاتی، روابط افراد در هر طایفه از ایل بهمئی با خویشاوندی مجدد از طریق ازدواج و دارا بودن یک رئیس و سرزمین مشترک سخت محکم گشته بود.
مخاطب گرامی
مسائل طایفه ای و ایلیاتی، هم می تواند در جهت همبستگی و یکپارچگی بیشتر قرار گیرد و یا هم عاملی گردد برای نفاق و تفرقه و این موضوع کاملاً بستگی به نگرش و نوع برخورد ما دارد. بقول معروف « دو روی سکه را باید دید »
مخاطب گرامی
به اعتقاد بهمئی دات کام، بدست آوردن شناخت از نیاکان و گذشتگان و سرگذشت آنها و اینکه انسان اصالت خویشتن را بشناسد امر مبارکی است امّا این شناخت از گذشته باید در خدمت حال و آینده باشد زیراکه « تاریخ معلم خوبی برای انسان است ».
بعنوان مثال: اگر واقعه ی برخورد حکومت زند و بهمئی ها بیان می گردد هدف آنست که از همبستگی و اتحاد بهمئی ها در آن واقعه درس آموزی شود نَه اینکه بر کشتن هیبت الله خان افتخار گردد.
مخاطب گرامی
در پایان، ضمن تشکر از توجه شما نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده در بهمئی دات کام، امید است که همه ی اقوام ایرانی اَعَم از لُر، کُرد، تُرک، بلوچ، عرب و… در تریبت و تحویل فرزندانی صالح و شایسته به جامعه ی خویش کوشا و موفق باشند. در ضمن پیشنهاد شما درباره ی تعیین دقیق مرزهای بهمئی و بختیاری مدنظر خواهد بود.
سلام ایا بهتر نیست صفحه ای را به مرزهای جغرافیایی بهمییی باسایر همسایگان درست نمایید تا دوستان با اظهار نظر کردن به تعیین حدود ان بپردازند البته در حد استان فعلی کهگیلویه و بویراحمد باذکر دره ها و تپه ها و کوهها و . .
سلام
خاک بهمئی را از 2 زاویه می توان مورد بررسی قرار داد:
1- از نظر تقسیمات سیاسی دولتهای مرکزی
2- از نظر ترکیب سنتی آن
مخاطب گرامی
اگر آنگونه که شما مطرح نموده اید؛ هدف، تعیین مرزهای خاک بهمئی در چارچوب تقسیمات سیاسی (چه استان کهگیلویه و بویراحمد و چه خوزستان) باشد، کافیست نقشه ای با مقیاس بالا تهیه گردد تا بتوان با دقت بالایی حدود آن را تعیین نمود. البته باید توجه داشت تقسیمات سیاسی خاک بهمئی در دوران حکومت های پهلوی و جمهوری اسلامی ایران دچار تغییراتی گردیده است. امّا اگر هدف، مشخص نمودن خاک بهمئی در حد و اندازه ی سنتی آن باشد، دیگر نمی توان تنها به تقسیمات سیاسی دولتهای مرکزی بسنده کرد زیراکه ممکن است در تعیین حدود آن مواردی کم و یا زیاد شده باشد.
مخاطب گرامی
آنچه که بهمئی دات کام به دنبال آن می باشد بدست آوردن تصویری درست از مرزهای سرزمین بهمئی در چارچوب کُلی آن اعم از استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد می باشد. به هر حال بهمئی دات کام بعنوان مقدمه و شروع، نقشه ای از خاک بهمئی که توسط ارتش شاهنشاهی پهلوی تهیه گردیده بود را در پُست جغرافیای ایل بهمئی قرار داده است. هرچند نقشه ی مذکور نمی تواند خالی از اشکال باشد ولی تا حدود زیادی به کُلیات خاک بهمئی (در قالب استانهای خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد فعلی) اشاره کرده است.
مخاطب گرامی
در هر صورت مخاطبینی که مایل به اظهارنظر درباره ی حدود دقیق سرزمین بهمئی می باشند می توانند در بخش نظرات پُست جغرافیای ایل بهمئی (پس از فعال شدن قسمت نظرات) کامنت بگذارند.
پایدار باشید
انچه که مهم است کهگیلویه و بویراحمد فعلی است که در ان زندگی میکنیم والا خیلی از طوایف هستند که در ایلالت دیگر زنگی میکنندو حتی در استانهای همسایه بنظر بنده اگر فایلی رابه مرزهای بهمی تخصیص بدهید نتیجه خوبی خواهی گرفت البته استان ک و ب
سلام
بله! از نظر تقسیمات سیاسی، آنچه اهمیت دارد همان حدود فعلی خاک بهمئی در هر دو استان می باشد و همانگونه که در کامنت پیشین نیز بیان شد؛ برای این کار بدست آوردن نقشه ای با مقیاس بالا بسیار راهگشا می باشد.
مخاطب گرامی
بهمئی دات کام هم اکنون چنین امکانی را در دست ندارد امّا اگر جنابعالی علاقمند به تعیین دقیق حدود مرزهای بهمئی و یا دیگر ایلات منطقه می باشید کافیست در صورت توانایی، از طریق سازمان نقشه برداری کشور نقشه ای با مقیاس بالا را تهیه نمایید تا بر اساس آن بتوان ادامه ی کار را پیشبرد.
مخاطب گرامی
به هر روی، مخاطبینی که مایل به اظهارنظر درباره ی حدود دقیق سرزمین بهمئی با ذکر کوهها، رودها و … می باشند می توانند در بخش نظرات پُست جغرافیای ایل بهمئی کامنت خویش را درج نمایند.
درود بر شما من منتظر محبت دوستان هستم البته من اگر بهمیی بودم اینکار را کمتر از یک هفته انجام میدادم
درود به تمام برادران لر هیچ قومی نیست در دنیا فقط از یک نژاد باشد اولا اریایها قبل از اینکه به ایران بیایند اقوامی مثل ایلامی در شمل گوتی اشوری بابلی صومری وخیلی هادیگر در این سرزمین بودن وخدای یگانه می پرستیدن حال به برادران لر می گویم کلمه ی وند در اصل ورژاست به معنی قبل فارسی وکسانی که پسفند وند دارن خودشان به کسی یا مکانی یاواقعیتی که پیش امده نسبت می دهند واریو برزن اگر لری است چرادر زبان لری کسی نمی داند چیه ار + برزن به معنی اتش و بزرگی است که کردهای لک امروز وبلوچها در زبانشان روز مره تکرار میشود لر در زبان فارسی یعنی بره کام و مراد بختیاریها که از کردستان سوریه جبل السماغ سوری سال پانصد قمری بین خوزستان اصفهان ساکن شده اند جنگ ایوبیان بعد از این تاریخ بوده پش نمشود گفت که اینها برای کمک به ایوبیان رفته باشند
سلام
1- بله! کمتر قوم و جامعه ای را می توان سراغ گرفت که از اختلاط با دیگر اقوام و گروههای بشری در امان مانده باشد. در همین راستا بهمئی دات کام نیز همانگونه که قبلاً نیز اشاره نموده است قائل به خلوص صددرصدی از ریشه واحد در میان کلیت قوم لر نمی باشد. امّا در رابطه با نژاد باید به این نکته مهّم توجه داشت که هرچند مبحث نژاد و ریشه های خونی یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای می باشد امّا همه ی هویت آن محسوب نمی شود؛ بلکه نژاد بهمراه سرزمین، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیاسی مشترک است که هویت یک جامعه را شکل می دهد. لر بودن یک هویت است که درباره تعریف آن می توان گفت: در سلسله جبال زاگرس طوایفی زندگی می کرده اند که خود را لر می دانستند و نظام ارزشی و هویت خویش را از عواملی همچون سرزمین، نژاد، زبان، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیاسی (بویژه از دوران حکومت اتابکان لر ببعد) می جسته اند.
2- برای کلمه آریون برزن که از لغات زبان باستان ایرانیان است در برخی منابع، معانی مختلفی همچون «ایرانی باشکوه» ذکر شده (آریو و نه ار) که آریو در آن «آریایی ایرانی» معنا گشته. هرچند که مقصود شما از طرح چنین موضوعی آشکار نیست.
3- اگر مطالب فوق را با دقت بیشتری مطالعه نمایید متوجه خواهید گشت طبق تاریخ گزیده، مهاجرت اقوام لر بزرگ از جبل السماق بعداز جنگهای صلاح الدین ایوبی بوده است.
بهنظر من لرهاهیچوقت از کردها نمی شون
سارینا تامرادی هستم
من موقعی دانشگاه بودم بیشتر کسانی که فارس یاکرد ویا زبان های دیگه بودن، شناخت چندانی ازما نداشتن وبیشتر مارابه نام بختیاری میشناختند. متاسفانه برای معرفی منطقه ی کهگیلویه وبویراحمد، نه تلاش زیادی کردیم ونه این که برخی جریان ها خواستند که ما به صورت منفرد ومجزا ازدیگران شناخته شده باشیم. ازتلاش شمابرای معرفی بهمئی تقدیرمی شود
سلام
با تشکر از ابراز محبت شما.
برقرار باشید
سلام. گچساران ترکیبی از اقوام مختلف شده است. به نظر شما ورود ترک زبان ها دراین منطقه به چه علت و به چه زمانی برمی گردد. سپاس
سلام
تا جاییکه دانسته ها یاری می نماید 2 دسته از اقوام تُرک در جنوب کشور و از جمله مناطق فارس و کهگیلویه حضور داشته اند؛ شامل:
1- طوایف قزلباش: ورود تُرک های قزلباش به منطقه، مربوط به دوره صفویه می باشد که افشارها و ذوالقدرها حاکمان کهگیلویه و فارس بوده اند.
2- تُرکهای قشقایی: هم اکنون بهمئی دات کام درباره زمان و علت دقیق حضور تُرکهای قشقایی در خطه ی جنوب اطلاعاتی در دست ندارد.
سلام. کاش برای این سایت یک موسیقی محلی ملایم هم بگذاری. موقعی وارد دنیاهای گذشته وخاطرات هویتمان می شویم، دوست داریم این خاطرات با یک موسیقی اصیل نیز آمیخته شود.
باسپاس فراوان از تلاش شما برای شناخت اصالت و گذشته ی قوم بهمئی
سلام
با تشکر از ابراز محبت شما، بهمئی دات کام نیز در اندیشه ی قرار دادن یک موسیقی برای سایت می باشد امّا هنوز درباره ی اینکه چه نوعی می تواند مناسب تر باشد نتیجه ای حاصل نگردیده است.
من زاده تویسرکانم 🙂 من لر هستم یا لک؟؟؟ لری متوجه نمیشیم اما بعضی کلمات مشابه داریم.. واقعا نمیدونم!!
سلام
مخاطب گرامی
ناحیه تویسرکان در نزدیکی مناطق لُر، کُرد و تُرک نشین واقع شده است بنابراین دور از ذهن نمی باشد که تا حدودی هم از سه اقلیم مذکور تأثیر پذیرفته باشد. به هر روی می توان گفت گذشته از ترکیب کنونی جمعیت تویسرکان که مخلوطی از لُر، تُرک، کُرد و فارس است؛ تویسرکانی ها به دلیل حضور شاخه هایی از قوم لُر در آن منطقه، بیگانه با فرهنگ و پیشینه قوم لر نمی باشند.
سربلند باشید
سلام مجدد ، در مورد لرهای سوریه و مصر و همچنین لر بودن صلاح الدین ایوبی اطلاعاتی دارید که به بنده دهید.ممنون
سلام
بهمئی دات کام اطلاع خاصی در این رابطه در دست ندارد. دانسته ها نیز در حد اشارات حمدالله مستوفی و شرف نامه بدلیسی و همچنین مطالب برخی از سایت ها و وبلاگ ها می باشد.
سلام من فامیلیم خلیلی هستش پدر بزرگ من در بوشهر بوده بعد به خوزستان مهاجرت کردن خیلی دوست دارم که از رگ و ریشم سر در بیارم که ما لر هستیم یا نه
سلام
مخاطب گرامی
بهمئی دات کام اطلاعاتی درباره موضوع مورد اشاره ی جنابعالی در دست ندارد امّا عنایت داشته باشید صِرف شباهت های اِسمی و فامیلی نمی توان درباره ی تعلق افراد به طوایف، ایلات و اقوام اظهارنظر نمود. در واقع در اینگونه موارد باید سوابق تاریخی نیز بررسی گردد. درباره ی خلیلی ها تا جاییکه دانسته ها یاری می نماید می توان گفت نام خلیلی در برخی از نقاط کشور بیش از سایر مناطق به چشم می خورد؛ از جمله:
1- طایفه خلیلی از ایل بهمئی
2- طایفه خلیلی از سیستان و بلوچستان
3- نام خانوادگی خلیلی در میان ایل بهمئی
4- نام خانوادگی خلیلی در استانهای مازندران و گیلان
5- نام خانوادگی خلیلی در استان قزوین
6- نام خانوادگی خلیلی در استان بوشهر
موفق باشید
در بختیاری های شهرکرد در قسمت اردل هم خلیلی زیاد هست
منطقه به نام ده خلیلی وجود داره که همه خلیلی هست
با درود خدمت پژهشگر محترم سایت خواهشمندم در مورد بازماندگان لرهای نصرتی یا همان هزاراسپیان که هزاروسی هم خوانده می شوند اگر اطلاعاتی دارید بفرمایید
سلام
با عرض پوزش به اطلاع می رساند، بهمئی دات کام درباره ی « لُرهای نصرتی » اطلاعاتی در دست ندارد.
پیروز باشید
سلام
جناب فرزند بهمئی توجه کنید.
برخی از محققین بر این باور اند که قوم کاسی اریا نژاد بوده اند .مهم ترین دلیل انها شواهد زبانی ان قوم بوده
متاسفانه «دیاکونوف» نویسنده کتاب تاریخ ماد با نظریات «از من دراوردی» و «بی اساس» این قوم را غیر اریایی تعریف کرده.و از ان پس تمام کتب درسی٬ در ایران نظر دیاکونوف را نوشتند و محققان بعدی هم به نظریه وی پیوستند
واقعا چنین اشتباه تاریخی در تاریخمان جای تاسف دارد
اقای فرزند بهمئی!
شما که چندیدن بار غیر مستقیم و مستقیم به غیر اریایی بودن کاسی ها اشاره کردید لطفا دلایل خود را بنویسید.لطفا دلایلی که در کتابهایی که خواندید در مورد غیر آریایی بودن کاسی ها را بنویسید.
خواهشمندم به دلایل اریایی بودن انها را هم در کتب مختلف مطالعه بفرمایید و انصافا به ان فکر کنید که همچین دلایلی کافی برای اثبات اریایی بودن کاسی ها نیست؟؟؟
بهرحال فکر مردم ایران به این گره خورده کاسی ها غیر اریایی اند و هرچه دلیل و اثبات برای انها بیاوریم کافی نیست
.یک نکته واقعا جالب!
هرودوت گفته که در زمان حمله خشایارشاه به یونان کاسی ها در لشکر ایران کلاهی نمدی «تیزی» به سر مینهادند (تاریخ ایران باستان٬حسن پیرنیا ۷۱۵)..هم اکنون لک ها و برخی دیگر از طوایف کرمانشاه کلاهی نمدی تیزی بر سر مینهند..
امید وارم روزی این اشتباه بزرگ اشکار شود..
سلام
مخاطب گرامی
عنایت داشته باشید برخی از محققان معتقدند اقوام هندو – اروپایی که بعضاً از آنها با نام آریایی یاد می گردد در 2 گروه و بازه زمانی به فلات ایران مهاجرت کرده اند. در این بین، اقوام ماد، پارس و پارت جزو گروه دوم بوده اند. در همین راستا توجه داشته باشید منظور بهمئی دات کام از واژه ی آریایی، معنایی خاص از اقوام هندو – اروپایی (اقوام پارس و ماد) می باشد نَه تمام آنها. ناگفته پیداست این بیان نفی کننده احتمال آریایی تبار بودن کاسی ها نمی باشد.
مخاطب گرامی
اصولاً بهمئی دات کام در رابطه با اینکه کاسی ها مردمانی از تبار آریایی بوده اند یا خیر نظر خاصی ندارد مضاف بر اینکه درباره این موضوع میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. حسن پیرنیا در این رابطه می نویسد: « کاسی ها مردمی بودند که در کوههای زاگرس نزدیک کرمانشاه امروزی سکنی داشتند. بعضی گمان می کنند که اینها قومی از مردمان آریانی بودند. چه رب النوع بزرگ آنها رب النوع آفتاب بوده و سوریاش نام داشته و این کلمه آریانی است ». پیرنیا در جایی دیگر بیان داشته: « ادوارد مایر [مورخ آلمانی] بر این عقیده است که اینها [کاسی ها] آریانی نبوده اند، ولی از همجواری با آریانها چیزهای زیاد از آنها اقتباس کرده بودند، از جمله اسم این رب النوع آریانی بوده است ».
موفق باشید
به جز سوریاش suriash خیلی خدایان «ایرانی دیگری هم بودند در طایفه کاسی .
ماروطاشmarutash خدای «جنگ و باد» کاسیان همان ماروتای هندی به معنی خدای جنگ و باد میباشد
بوریاش خدای«برف و باران» کاسیان هم ریشه است با «بوران» پارسی و بوریای روسیه ای و بورِاس یونانی به معنی باد و باران
شیمالیاshimalia خدای «قلل و کوه ها» دقیقا همان«هیمالیای» هندی به معنی کوهستان.
بوگاشbugash نام یکی از خدایان کاسی همان بوگو(بگ-بغ) پارسی و باگای روسیه ای میباشد.
این نام «برخی» از خدایان ایرانی-آریایی کاسیان است
البته نامهای «اسپابره» و «آرتاتمه» و«شوترنه» و «توشرته» از پادشاهان کاسی کامل ریشه ایرانی دارند
نام «خشثریته» پادشاه ایالت «کارکاسی(منزلگاه کاسی-کرمانشاه و غرب لرستان)» هم طبق گفته دیاکونوف نویسنده تاریخ ماد ایرانی است.این پادشاه از طایفه کاسی بوده و ضدآشوریان قیام کرد.
دلیل دیگری که برخی از محققان بر آریایی بودن قوم کاسی ارائه داده اند این بوده که نام این قوم را مکررا کنار مادی ها محققان باستان ذکر میکردند
اقای بهمئی دات کام/
شما گفتید که موضوع کاسیان ربطی به موضوع سایت ندارد!
اتفاقا دارد.همانطور که گفتید یکی از طایفه هایی که لران با آنها درآمیخته کاسیان بوده اند پس دانستن نژاد طایفه ای که با آنها در آمیخته ایم مهم است
سلام
مخاطب گرامی
ضمن سپاس از توجه جنابعالی نسبت به نظرات مطرح شده، در راستای نظر شما به اطلاع می رساند:
1- اگر با دقت بیشتری نظر پیشین بهمئی دات کام را مطالعه نمایید متوجه خواهید گشت که از متن بیان « حسن پیرنیا » نیز چنین برداشت می شود کاسی ها خدایان دیگری نیز داشته اند چراکه نامبرده می نویسد: « چه رب النوع بزرگ آنها رب النوع آفتاب بوده و سوریاش نام داشته و این کلمه آریانی است ». ضمناً اینگونه متصور است که پیرنیا با بکار بردن عبارت « رب النوع بزرگ آنها » علاوه بر وجود دیگر خدایان در نزد کاسیان، قصد داشته حداکثر فرضیه را برای احتمال وجود اشترکات نژادی میان آریایی ها (پارس و ماد) و کاسی ها مطرح نماید.
2- بهمئی دات کام نظری در باب اینکه « موضوع کاسیان ربطی به موضوع سایت ندارد! » را بیان نکرده بلکه در کامنت پیشین اشاره نموده است که: « اصولاً بهمئی دات کام در رابطه با اینکه کاسی ها مردمانی از تبار آریایی بوده اند یا خیر، نظر خاصی ندارد ».
دوست عزیز و رفقای گرامی اقوام داخل فلات ایران و حوزه بین النهرین همه از مهاجرت قوم کاسی بودند که پیشینه باستان شناسی انها به ده الی پانزده هزار سال بر میگرده
سلام….من از شول ها هستم………..زبانمان لری است{نوع خاصی از لری به نام شولی}..پدر بزرگم میگوید{که اطلاعات خوبی در مورد تاریخ الوار دارد} در گذشته «ایلات شولی» و طایفه شبانکاره و طایفه بناری-کمایی و ایل بزرگ کرائی بخش مهمی از طایفه ی«زم گیلویه»{طایفه گیلویه} را تشکیل میدادند.
همانطور که نویسنده گرامی{فرزند بهمئی } فرمود:{همچنین باید گفت که وسعت جغرافیایی کهگیلویه در گذشته بسیار بیشتر از آنچه که امروز در تقسیمات کشوری مشاهده می شود} کوه گیلویه ها در گذشته خیلی بزرگ تر از بقیه بوده اند{حتی ناحیه کنونی ممسنی که در گذشته شولستان نام داشته زم جیلویه ای بودند}…متاسفانه ما شولها را خوده لرهای مهاجر پراکنده کردند
البته نوجه داشته باشید طوایف شش گانه ی کنونی گهگیلویه نسل دوم ایلات گهگیلویه ای هستند که نسل اول را مستهلک کردند{نسل اول:شول-بناری-کمایی-غندی و…}
من افتخخخخخخخخخخخخخخخخخخار میکنمممممممممممممم که لرم چه کوچک چه بزرگ چه شولستانی
سلام
مخاطب گرامی
ضمن تشکر از توجه شما نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده به اطلاع می رساند در طول تاریخ اقوام، پراکندگی ها و فراز و فرودها امری طبیعی بوده بنحوی که می توان گفت این دست مسائل تحت تأثیر زندگی اجتماعی بشر حادث می شده اند. بنابراین حتّی اگر آنگونه که شما اشاره نموده اید بپذیریم کمایی ها و بناری ها از طوایف قدیم « زم گیلویه » بوده اند، این موضوع مربوط به گذشته است زیرا بر اساس این فرض، کمایی ها و بناری ها در گذر زمان جذب هسته ی اولیه ی بهمئی گشته و به عبارت ساده تر « بهمئی شده اند ». این مسئله در خصوص طایفه کرائی نیز صادق است چراکه کرائی ها در قرنهای گذشته جزوی از ساختار ایل طیبی بوه اند.
سلام.
بنظرم خیلی از طایفه هایی که موستوفی ذکر کرده هم اکنون جذب بختیاری ها شده باشند . ظاهرا طوایف کنونی بختیاری نوعی اتحادیه طوایفی باشد…
راستی یه سوال
ایا ما بهمئی ها جزو همان هسته ی اصلی لران(لران خلص و خالص آریایی) هستیم یا جزو طوایفی که لر شده اند هستیم؟
سلام
ضمن تشکر از توجه شما نسبت به مطالب مطرح شده به اطلاع می رساند:
1- بله! ایل بختیاری در واقع یک کنفدراسیون بزرگ ایلی می باشد. هر چند دیگر ایلات و طوایف نیز بمرور زمان گروههایی را در هسته ی اصلی خویش اضافه نموده اند امّا این مسئله درباره ی بختیاری نمود بیشتری داشته است.
2- عنایت داشته باشید تاریخ آریایی ها قدیمی تر از آنست که بتوان نَسَب بهمئی ها و دیگر ایلات و طوایف قوم لر را بطور دقیق بدانها ربط داد. مطالبی که در این رابطه بیان می گردد نیز در واقع نظریاتی هستند که اغلب با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه ارائه گردیده اند.
لرها چه در خصوصیات اخلاقی و فرهنگی و چه جسمی تفاوت زیادی با فارسها دارند فکر می کنم اینان بازماندگان کاسهاو ایلامیان باشند که زبانشان التصاقی بوده
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای مهدی
عنایت داشته باشید، در نظریاتی که تاکنون توسط محققان، پژوهشگران و مورخین ارائه گردیده، ریشه ی لُرها به 2 گروه عمده قومی ربط داده شده است:
1- آریایی ها (پارس ها و مادها)
2- ساکنان قدیمی تر ایران همچون عیلامی ها و کاسی ها
مخاطب گرامی
جناب آقای مهدی
در این باره بهمئی دات کام به نظر اوّل اعتقاد دارد. در واقع این عقیده بر اساس نظریاتی می باشد که اغلب با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی ارائه گردیده است.
موفق باشید
سلام با وبلاگ فرهیختگان لر به روز باشید…www.delena.persianblog.ir
سلام
توضیحی درباره لرهای »ثلاثی«
مردمان ثلاثی طوایفی اند که از زمان قدیم در نهاوند٬بروجرد٬ملایر٬تویسرکان زندگی میکنند
درباره نژاد این طایفه باید گفت که به ظن قوی اینها از زمان اتابکان لر کوچکبه ردیف لران درآمده اند.در واقع با قدرت گرفتن اتابکان لرستان و تصرف مناطق ثلاثی نشین٬این مردم کم کم با پذیرش فرهنگ لری ٬لر شده اند .
گویش ایشان لهجه ای است نزدیک به لهجه ی اراکی .تا حد زیادی با لهجه ی بالاگرویه ای و خرم ابادی تفاوت های آشکاری دارد .این گویش را گویشی از زبان »لری«میدانند.
امّا بعضی محققین ان را در ردیف گویش های فارسی میدانند .
در واقع گویش لری با اراکی شباهت های چشم گیری دارد.از این رو چون طوایف ثلاثی جزئی از مردم لر به حساب می ایند صحیح است که ما لهجه ی انان را در ردیف لهجه های لری بدانیم)حتی می توانیم آن را در ردیف فارسی بدانیم (.تمام این توضیحات درباره ی لرهای گاپله ای هم صدق میکند.
همانطور که اقای »فرزند بهمئی« گفت :در واقع منظور از قوم لر یک نژاد خاص نیست بلکه اتحادیه قبایلی هستند که در طول زمان با هم همراه شده و قوم لر را ساخته اند.
در کل قوم لر از چهار اسکلت زیر شکل گرفته:1-شعبه ی لرهای اصلی؛در واقع این مردم از قدیم الایام خود را لر می خواندند ٬ نام این مردم بود که نام رسمی اتحادیه قوم»لر« قرار گرفت.هسته ی اصلی قوم لر را تشکیل می دهند و شامل بختیاری ها٬ممسنی ها٬شولان٬کهگیلویه ها٬و لرهای چگنی و بالاگریویه میشود……2-شعبه ی فارس؛همانطور که بالاتر ذکر شد با بالا گرفتن کار اتابکان مردم ثلاثی و گاپله ای(که مردمی نزدیک به اراکی ها هستند)هم به »لرها« پیوستند و»لر« شدند………3-شعبه ی لک و ایلامی؛حرکت عمومی طوایف لر«اصلی»در امتداد لرستان و ایلام زمینه ی این شد که مردمان لک و مردمان ساکن استان ایلام کنونی تحت تاثیر فرهنگ و نفوذ طوایف لر اصلی قرار بگیرند و کم کم طی قرون متوالی جذب پیکره ی قوم لر شوند.لازم به ذکر است زبان مردم این شعبه به هیج وجه »لری« نیست.شامل گویش های لکی٬ملکشاهی٬کلهری و… میشود(که با هم قرابت دارد)و احتمالا در قدیم ایام این مردمان اصلا یک قوم مستقل بوده اند………4-شعبه ی ترک و عرب ؛این ها هم در گذر زمان وارد قوم لر شده اند .برای مثال طایفه باوی در کهگیلویه عرب هستند که زبانشان لری شده است در واقع لر شده اند…………..لازم به ذکر است بیشتر »قوم لر« را لرهای اصلی تشکیل میدهند
سلام
ضمن تشکر از پیگیری شما در رابطه با مطالب و نظرات ارائه شده در بهمئی دات کام، بله! همانگونه که پیشتر نیز اشاره گردید و شما هم به درستی بیان داشته اید؛ قوم لُر، یک شاکله ی اصلی داشته که این هسته ی اصلی بمرور زمان شاخه های دیگری را در خویش جذب و هضم نموده است. البته در خصوص نظرات مطرح شده توسط شما، 2 نکته به آگاهی رسانده می شود:
1- درباره طوایف لک: هرچند زبان لکی در تقسیم بندی زبانهای ایرانی زیرمجموعه دسته زبانهای شمال غربی می باشد (در حالیکه زبان لُری جزو دسته زبانهای جنوب غربی است) و این موضوع می تواند تأییدی بر نظر شما باشد. امّا توجه داشته باشید علاوه بر نظری که شما در این خصوص ارائه کرده اید؛ برخی محققین نیز معتقدند لکها جزو طوایف اصلی قوم لر بوده اند که در گذر زمان و به دلیل گوناکون و از جمله هم مرز بودن با کُردها، در گویش خویش تأثیراتی را از زبان کردی دریافت نموده اند.
2- در خصوص ایل باوی: هرچند میرزا حسن فسایی در کتاب فارسنامه ناصری، ریشه ی اصلی باویها را از اعراب خوزستان ذکر کرده است امّا برخی افراد محلی اعتقاد دارند تمام طوایف باوی شامل این موضوع نمی باشند.
پایدار باشید
پیوستگی های زبانی و فرهنگی مردم لک٬کلهر٬ملکشاهی و دیگر طوایف ایلام نشان میدهند که این مردم قبل از اینکه تحت نفوذ شدید فرهنگ لری و کردی قرار بگیرند قومی واحد را تشکیل میداده اند.از قرون اولیه اسلامی تا قرنهای 6-7هجری قمری منطقه ایلام و لکستان زیر سلطه حکام کرد و لر قرار داشته و طی این قرون فرهنگ کُردی و لری بر این سرزمین غالب شده و اکثریت مردم این دیار اکنون یا خود را لر یا کرد معرفی میکنند .در واقع نیمی از ایشان به جذب قوم لر و نیم دیگر جذب قوم کُرد شده اند..اما برخی محققان بر این پاپی می ورزند تا این حقیقت تاریخی را بر مردم ببوشانند …..در آمار میرزا بزرگ نقل شده در سفرنامه های راویلینسون و بارون دوبد در زمان آنها در ناحیه لر کوچک لک ها 36هزار خانوار بودند این درحالی است که مینجائی ها(یا همانطور که در کامنت قبلی گفتم مینجائی ها تنها نماینده «لرهای اصلی» در لرکوچک بوده و هستند) شش هزار خانوار بوده اند.این نشان از این میدهد که تنها در یک قرن اخیر چند هزار لک٬ زبان خود را از دست داده و گویشران لری شده اند….دلایلی که این ادعاها را ثابت میکند :
1-به هیچ وجه لهجه های لکی و ایلامی ریشه ی »کردی« و »لری« ندارند (به هرحال تاثیراتی از انها گرفته اند)
2-وجود شباهت ریشه ای لهجه های لکی و ملکی و کلهری با هم دیگر.
3-مبهم بودن لر یا کرد بودن انها؛در واقع نیمی از ایشان خود را لر و نیمی دیگر کرد می دانند.(برخی افسانه ها میان لکها به وجود امده که میگویند ما حاصل از ازدواج یک لر و کُرد میباشیم!!!)….
4-وجود طوایفی به نام «کُرد»میان انها؛در میان طوایف لک و ایلامی برخی طوایف هستند که با نام خاص «کُرد»شناخته میشوند؛مطمئنا اینان کردهای مهاجر اند که در طول تاریخ به میان لکان و ایلامیان امده اند و اکنون به این ناممشهورند و این خود دلیلی بر کرد نبودن لک ها و ایلامی ها است زیرا اگر لک ها و ایلامی ها کُرد بودند چرا باید یک قبیله منفرد خود را با نام «کُرد» از دیگران متمایز کند؟ مثلا فرض کنید یک گروه از بهمئی ها به میان بویراحمدی ها بروند٬به هیج وجه ممکن نیست آن بهمئی ها خود را با نام «لر» به آنها بشناساند .در واقع زمانی یک طایفه با نام «قوم» خود در یک محل معروف می شود که همجوار طوایفی بیگانه قرار بگیرد.و این نشان از غیر کُرد بودن ««ریشه ی»» لکان و ایلامیان است……
4-پوشاک٬اداب و رسوم متفاوت لک ها و ایلامی ها با الوار و اکراد؛لکها و برخی از ایلامی ها هنوز کلاه نمدی »تیزی« بر سر مینهند که این در میان لرها و کردها وجود ندارد
-بهرحال این مردم جزئی از قوم لر و قوم کرد شده اند و ایشان در طول تاریخ همدوش و همراه اقوام لر و کرد بوده اند و تاریخ آنها با الوار و اکراد گره خورده است و جدا کردن آنها از هم دیگر امکان ناپذیر است
سلام
بله! همانگونه که شما نیز اشاره کرده اید؛ تعداد طوایفی که به هسته ی اصلی لر کوچک پیوسته اند و در گذر زمان « لر شده اند » کم نبوده است. (گویی از سخنان حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده چنین برداشت می شود) به هر حال ممکن است طوایف لک نیز در این دسته جای بگیرند و احتمالاً بر همین اساس بتوان نظر برخی از تاریخدانان را درباره اینکه ریشه ی تاریخی « طوایف لک » را جدا از قوم لر بیان کرده اند، تبیین نمود.
لر بزرگ اصل بوراحمد مي باشد
سلام
بله! بویراحمد، بختیاری، بهمئی و طیبی از جمله زیرشاخه های لر بزرگ می باشند.
با سلام
ابن بلخی در ذکر کُردان[عشایر] پارس می گوید:
«به روزگار کردان پارس پنج رم[طایفه] بوده اند٬هر یک صدهزار جومه بدین تفصیل : رم جیلویه-رم الذیوان-رم اللوالجان-رم الکاریان-رم البازنجان»
ظاهرا ابن بلخی کتابش را از سال ۴۹۸تا۵۱۱ هجری نوشته است.
در این تاریخ بدون شک میتوان گفت که بسیاری از طوایف لر بزرگ به شام رفته بودند (حالا به هر دلیلی-شاید اصلا دلیلش صلاح الدین نبوده باشد چون منطقه لر بزرگ اصلا زیر نفوذ ایوبیان نبوده)
پس چرا اینجا نام «زم جیلویه» آمده است؟
ظاهرا آن شخصی که بالاتر نظر داده (که گفته من شول هستم) نظرش تا اندازه ای قابل توجه است؛در اینکه مردم شول لر بوده اند شکی نیست و ظاهرا با بقیه الوار به شام نرفتند . پس ما چاره ای نداریم جز آنکه بپذیریم توده ی مهمی از طایفه قدیمی رم جیلویه را اصلا طوایفی چون شبانکاره٬شـــــول و… تشکیل میداده اند نه طوایف کنونی(که عموما در گذشته جاکی نامیده شده اند و در این تاریخی که ابن بلخی کتاب مینوشته اصلا در شام بوده اند نه ایران) .البته منظورم این نیست که طایفه های کنونی اصالتا زم جیلویه ای نیستند؛بلکه این منظورم است که ظاهرا بخش قابل توجهی از این طایفه نبوده اند و اصلا با رفتن این جاکیان و طوایف بختیاری از موطن خود زمینه رشد طوایف زم جیلویه ای همچون شـــــــول شد.
از این بحث که بگذریم من به یک موضوع عجیب در میان لرها[بخصوص لرهای بزرگ که لره اصیل اند] دیدم که شاید برایتان جالب باشد…کلن میگویند احترام به آتش از خصوصیات قوم کهن آریا است …من خودم بهمئی هستم و از کوچکی در میان طوایف بهمئی دیده ام که بهمئی ها احترام عجیبی به آتش دارند مثلا وقتی کسی میخواهد زغال روشن یا به قول ما بهمئی ها انگِشْتْ را رویش آب بریزد آن را بد شکون میدانند و کلن اقدام به این کار نمیکنند و یا اینکه در طایفه های کهگیلویه ای و بختیاری همیشه اصطلاح «اجاق فلان کس یا فلان جا خاموش است» را همیشه میگویند و یا اگر کسی فرزند پسر نیاورد میگویند اجاق هونه ی گووُم کوره و خیلی مثال شبیه این. وظاهرا نزد لــرها خاموشی آتش نوعی پایان زندگی و نا امــیدی تلقی میشده …حتی در [گذشته] سوگند و قسم خودن به اجاق و آتش نیز همواره در میان لرها بخصوص بهمئی ها رایج بوده..
«ایرانیان باستان خاموش شدن آتش را مرادف با مرگ و نیستی می دانستند…(تمدن ساسانی-ج1-ص38)»
«آتش از روزگار قدیم در میان اقوام آریایی مورد تکریم بوده و آن را نماد زندگی میدانستند…(اصل و نسب و دین های ایرانیان باستان-ص199»
درکل در مورد آتش و اجاق آریایی های قدیم توجه خاصی داشته اند…و این رسوم ظاهرا در میان بسیاری از مردم فارس هم رایج هست مخصوصا فارسهای فارس و کرمان.واقعا این میتواند دلیلی بر نژاد لرها که همانا آریایی است داشته باشد و واقعا جای افسوس است که این رسوم درحال نابودی اند (و بسیاری از رسوم دیگر که هنوز زنده اند) ما باید این رسوم را زنده نگه داریم تا دیر نشده
سلام
با تشکر از توجه شما نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده، جهت واکاوی بیشتر موضوع، موارد زیر به اطلاع رسانده می گردد:
1- با توجه به اینکه سالهای حکمرانی صلاح الدین ایوبی در نیمه ی دوم قرن ششم بوده و زمان تألیف فارسنامه ابن بلخی در نیمه ی اوّل آن، اگر دلیل مهاجرت طوایف لر بزرگ به شام شرکت در جنگهای صلیبی در همراهی با صلاح الدین بوده بنابراین در زمان تألیف کتاب مذکور، احتمالاً طوایف لر بزرگ در موطن خویش (کهگیلویه و بختیاری) حضور داشته اند.
2- اینکه سرزمین لر بزرگ تحت سیادت ایوبیان نبوده است هرچند علامت قابل توجهی است امّا نمی تواند دلیلی قاطع بر شرکت نکردن طوایف لر بزرگ در جنگهای صلیبی باشد.
3- نام جیلویه یا همان گیلویه منتسب به سرداری ایرانی بنام گیلویه است که از سردمداران مقابله با نیروهای بیگانه در منطقه بوده و به دلیل رشادت های بسیار در این زمینه، نام وی را بر کوهستان های آن سامان نهادند؛ کوه گیلویه که در زبان لُری، کهگیلویه نامیده می شود. در این میان یادآوری یک نکته خالی از لطف نمی باشد و آن اینکه: چند سالی است در برخی محافل زمزمه هایی مبنی بر ضرورت تغییر نام استان کهگیلویه و بویراحمد شنیده می شود. در این خصوص باید توجه داشت که « نام کهن کهگیلویه » مظهر استقامت و ایستادگی مردمان این دیار در برابر نیروهای بیگانه و بنوعی شناسنامه تاریخی منطقه می باشد. بنابراین حذف آن موجه جلوه نمی نماید.
4- بله! شبانکاره ها و شول ها در مناطق لرنشین ساکن بوده اند اما توجه داشته باشید پس از بازگشت لرهای مهاجر از شام، شول ها از کهگیلویه و شولستان بیرون رانده شدند بگونه ای که بعدها انسجام قبلی خود را از دست دادند. برخی عقیده دارند تعدادی از شول ها نیز جذب قوم لر بزرگ گردیده اند.
5- بله! همانگونه که پیشتر نیز مکرراً اشاره گردیده است و شما نیز به درستی بیان نموده اید؛ وجود نشانه هایی از اعتقادات کهن آریایی در میان قوم لر بزرگ، خود می تواند نشان از ریشه های نژادیِ آریایی آنها داشته باشد.
پیشاپیش هم عیدت مِنِ عیدَل
درود
بنده خودم خرم آبادی هستم و معتقدم لرها قبل از ورود آریایی ها در ایران زندگی میکردند البته این نظر
شخصی بنده هست که البته به طور کامل یقین ندارم ممنون میشم اگه توضیحی در این زمینه بدبد
اما میخوام به موضوع شکل ظاهری اریایی ها و تصور غلطی که در بین ما ایرانی ها راجع به این نژاد
و اریایی ها جا افتاد چند سطری توضیح بدم :
حتما میدونید که بیششتر ایرانی ها فک میکنن هر کس چشم های آبی داشته باشه و موهاش طلایی و یا دست کم
روشن باشه اون فرد آریایی خالصه { با توجه به اینکه گفته میشه مردم آلمان آریایی هستن و همونطور که
میدونیم آلمانی ها اکثریت مطلقشون این ظاهر رو دارن }
باید بگم این نظر اشتباهه و نژاد بیشتر مردم آلمان نژاد نوردیک – ژرمنی هست که شکل ظاهری نژاد
نوردیک دارا بودن پوست سفید و چشمان آبی و موی طلایی هستش که کشور آلمان و هلند و کشورهای
اسکاندیناوی اکثریت مطلقشون از این نزاد هستن گفته میشه در جنوب کشور آلمان ممکنه تعدای از گرو ه های
آریایی وجود داشته باشه.
در ضمن خصوصیات ظاهری نژاد آریایی دارا بودن چشم قهوه ای یا سبز یا ابی و موه های مشکی و قهو ای
هست و تصوری که از نژاد آریایی اصیل جا افتاده اشتباهه محضه
سلام
همانگونه که پیشتر نیزاشاره گردید؛ در نظریاتی که تاکنون توسط محققان، پژوهشگران و مورخین ارائه گردیده، ریشه ی لُرها به ۲ گروه عمده قومی ربط داده شده است:
۱- آریایی ها (پارس ها و مادها)
۲- ساکنان قدیمی تر ایران همچون عیلامی ها و کاسی ها
در این میان بهمئی دات کام به نظر اوّل اعتقاد دارد. امّا در خصوص شکل ظاهری نژاد آریایی عنایت داشته باشید چنانکه در کامنت های قبلی نیز بیان گردید؛ اینکه گفته می شود آریایی ها دارای قد بلند و موهای بور بوده اند، منظور مقایسه تفاوت های مردمان آریایی تبار با مردمان عیلامی می باشد. نَه اینکه قطع به یقین بتوان گفت اقوام آریایی تماماً دارای موهای بور و چشمانی رنگی بوده اند؛ زیرا علاوه بر وراثت، تغذیه و آب و هوا نیز در این مورد تأثیر دارد. مثلاً: مشهور است که گروههایی از آریایی ها به قاره اروپا در حوالی کشورهای آلمان و اتریش نقل مکان نموده اند. اگر به تیپ ظاهری مردمان آن منطقه (جنوب آلمان در همسایگی اتریش) توجه شود می توان دریافت که دارای آنچنان موهای بور نمی باشند.
ممنون از پاسختون
ولی شوربختانه این 2 نظریه که فرمودین مشخص نیست کدومشون درست باشه
البته اگر زبان لری و پارسی رو مقایسه کنیم متوجه میشیم که لری ریشه ی پارسی
داره و نزدیک ترین زبان به پارسی در میان سایر گویش ها و زبان های ایرانی
هست که همین میتونه دلیل خوبی برای اریایی بودن لرها باشه البته میگم که
هر دو امکان وجود داره ولی ما هنوز درنیافتیم که کدوم نظریه درسته .
در مورد مردم المان هم حرفتون درسته مرکز و شمال المان از نژاد نوردیک
هستن و جنوب آلمان به خصوص ایالت باواریا چهره های شبیه به آریایی ها
دارن.
با سپاس
سلام
بله! نمی توان قطع به یقین اظهارنظر نمود زیراکه تاریخ بعضاً همراه با ابهام است مخصوصاً که صحبت از مدت زمان چند هزار ساله مطرح باشد. به هر سوی بهمئی دات کام اعتقاد دارد هسته ی اصلی قوم لر از اقوام آریایی می باشد هرچند دور از انتظار نمی باشد که اختلاط هایی با عیلامی ها و کاسی ها نیز صورت گرفته باشد. همانگونه که بعدها گروههایی از اقوام کُرد و عرب تبار نیز جذب قوم لر گردیدند.
موفق باشید
عزیزان دقت بفرمایید که نام آریا در تاریخ فقط توسط مردم ایران و هند برخود داده میشده[و سکاییان]
حال توجه بفرمایید که آریاها تنها نام گروه شرقی اقوام هندواروپایی بوده و دیده نشده دیگر گروه های هندواروپایی خویش تن را آریا بنامند.چنانچه هندواروپاییان طبق گفته حسن پیرنیا دارای ملل زیر میباشند:
۱-سلتی
۲-ژرمنی
۳-اسلاوی و لیتوانیایی
۴-آریایی
۵-ارمنی
۶-ایتالیایی
۷-ایلیری
۸-هلنی و مقدونی
بعض محققین چون «نتوانستند» نام قدیمی این اقوام را بیابند مجبور شدند نام «آریایی» که ظاهرا تنها ایرانی ها و هندی ها خویش تنرا بدان میخواندند را برای کل اقوام مورد استعمال قرار دهند
ظاهرا این نام گذاری نادرست مورد اعتراض برخی محققین دیگر قرار گرفته و دیگر منسوخ شد
اما آلمان نازیسم نام آریا را برای قبایل ژرمن پذیرفت و آن را رسمی کرد. به هرحال این نام توسط آلمان ها چسبانده شده وگرنه توجه کنید که واژه باستانی اَریَّ تنها ویژه ایرانیان و هندیان عصر ودا بوده نه مردم اروپا
سلام
بله! کلام شما در خصوص بیان حسن پیرنیا درست می باشد. منظور بهمئی دات کام نیز از اقوام آریایی در اروپا همان شاخه ی ژرمنی و بویژه شعبه ی آلمانی آن می باشد. همانگونه که در نظرات پیشین نیز بدان اشاره گردیده است.
ببخشید یه سوال داشتم
خواستم بدونم آخر این طایفه بازرنگی و ناحیه بازرنگ در کهگیلویه بوده یا در فارس؟
و اینکه این طایفه شبانکاره لر بودند؟
سلام
ضمن آرزوی سعادت برای شما در سال پیش رو، به اطلاع می رساند:
1- دانسته ها درباره ی بازرنگ در حد اشاراتی که برخی مورخان قرون اولیه اسلامی در آثار خود به رموم « کردان فارس » داشته اند، می باشد. حقیقتاً تاریخ ساسانیان و بطور کل آریایی ها قدیمی تر از آنست که بتوان طایفه ای را با یقین کامل بدانها منسوب کرد. به بیان ساده تر؛ مطالبی که در این خصوص بیان می شود نظریاتی هستند که بر پایه شواهد و قرائن استوار گردیده اند. ضمناً کهگیلویه در دوران پیش از اسلام و دوره هایی پس از آن جزوی از ایالت فارس بوده و بنابراین تاریخ کهن آنرا می بایست با درنظر گرفتن این پیوستگی بررسی نمود.
2- طایفه شبانکاره که بازماندگان آن در ناحیه دشتستان بوشهر سکونت دارند در قرون اخیر جزوی از ساختار قوم لر بوده اند امّا اینکه آیا اصالتاً نیز لرتبار بوده اند و یا اینکه « لر شده » اند به درستی مشخص نمی باشد. همچنین ارتباط آنها با طایفه شبانکاره که در زمان ساسانیان، ستورداران پادشاهان ساسانی بوده اند نیز بطور موثق، مستند و دقیق معلوم نگردیده است. در حقیقت تنها بر اساس برخی داده ها گفته می شود که شبانکاره ی فعلی بازماندگان همان شبانکاره قدیم می باشند.
3- مجدداً یادآوری می گردد تمام آنچه که درباره ی ارتباط نژاد قوم لر و نیز نسب نامه ایلات و طوایف با آریایی ها و تاریخ پیش از اسلام بیان می گردد، در حقیقت نظریاتی هستند که بر مبنای داده ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی ارائه گردیده اند و تاکنون هیچ گونه قطعیت و یقینی حاصل نگردیده است.
سلام شب بخیر
سلام
صبح بخیر
با عرض سلام .قوم لر همان قوم پارس است پارس ها فقط درمناطق عیلامی ساکن شدند مناطق عیلامی شامل لرستان .چهارمحال و بختیاری .کهگیلویه وبویراحمد وخوزستان .هخامنش پایتخت عیلام پارسوماش مسجد سلیمان کنونی تصرف و انراپایتخت خود قراردادو پسرانش استان فارس نیز تصرف واسم نزاد خود را بران نهادند نه اینکه مردم ان پارس باشد پارسی دانستن فارسی زبانان فعلی کاملا اشتباه و تحریف تاریخ میباشد.در مورد بویراحمد نبرد قبیله بویر با تیمورجهان کشا قابل توجه است که تا پانصدسال پیش زرتشتی مانده بودند وپس ازشکست قبیله بویرنام این قبیله به بویراحمد تغییریافت
سلام
بله! اگرچه بهمئی دات کام نیز ریشه ی قوم لُر را از اقوام آریایی (پارس و تا حدودی ماد) می داند امّا دشوار است که بازماندگان پارسیان را محدود به لرها دانست. در ضمن تا جاییکه دانسته ها یاری می نماید بعید بنظر می رسد نیاکان بویراحمدی ها – اگر آنها را بازمانده بویرها بدانیم – تا زمان حمله ی « تیمور گورکانی » بر طریقت زرتشت بوده باشند.
سلام……بنظر شما ما بهمئی ها جزو کدام از 28 طایفه ذکر شده توسط تاریخ گزیده هستیم؟ فارسنامه ی ناصری که ما را جزو جاکیان شمرده و لیراوی ها را یک بخش از جاکی ذکر کرده اما موستوفی لیروای کوه را جدا از جاکی ذکر کرده…….از نظر من باید ۲ فرض اینجا به وجود آید…اینکه ایلات لیروایی اصالتا جزو جاکی ها نیستند ولی کم کم لیراوی ها جذب جاکیان شده اند….فرض دوم این است ایلات کنونی لیراوی (بهمئی طیبی شیرعالی و الخ )اصالتا جاکی هایی هستند که بر منطقه لیروا چیره شده اند و بومیان لیروایی کویی که مستوفی گفته را جذب خود کردند…از این رو شاید غندی ها کرائی ها و کمایی هاو نوروزی ها و غیرو از بومیان «لیروایی کوی» مذکور باشند که در تاریخ گزیده ذکرشان رفته و مقهور جاکیانِ شدند و از ان پس خاک لیروای جزو ایلات جاکی شده………بهرحال فرض دوم ما محتمل تر است
سلام
مخاطب گرامی
بله! همانگونه که جنابعالی نیز به درستی بیان نموده اید؛ تناقض ظاهری میان کتاب فارسنامه ناصری و تاریخ گزیده موجب بوجود آمدن فرضیاتی می گردد که شما به 2 مورد از آنها اشاره کرده اید. عنایت داشته باشید چنانکه پیشتر نیز اشاره گردید بهمئی دات کام در نظر خواهد داشت در آینده به مبحث « شجره نامه ایل بهمئی » در قالب یک پُست جداگانه بپردازد. به یقین چنین مسائل و موضوعاتی در آن مجال بطور موشکافانه تر مورد بررسی قرار خواهند گرفت. زیرا حقیقتاً پرداختن بدان از حوصله ی بخش نظرات خارج می باشد.
سربلند باشید
سلام،شبتون بخیر
سایت بسیار جالب و مفیدی دارین با اطلاعاتی خوب و تقریبا جامع
من ساکلن ابلام هستم و از ایل بزرگ شوهان با لهجه ی لری شوهانی
راجع به این ایل و اصالتش اطلاعاتی اگه دارین ممنون میشم در اختیارم بذارین
خیلیها معتقدن ما کردیم در حالی که لهجه ای نزدیک به لرستان داریم
سلام
با تشکر از ابراز لطف جنابعالی، با عرض پوزش، بهمئی دات کام هم اکنون اطلاعاتی در خصوص موضوع مطرح شده توسط شما در دست ندارد. امّا آنرا مدنظر قرار داده و در صورت کسب آگاهی، یافته ها را منتشر خواهد نمود.
موفق باشید
آیا زبان کاسی ها لکی میباشد؟؟؟
سلام
بهمئی دات کام هم اکنون اطلاعاتی در این خصوص در دست ندارد. امّا در صورت امکان، بررسی زبانهای باستانی ایرانی و ارتباط آنها با زبان های لری و لکی را مدنظر خواهد داشت. در ضمن جهت اطلاع؛ « زبان لکی » در زمره دسته زبانهای شمال غربی در شاخه ی « زبانهای ایرانی » جای می گیرد.
شمال غربی؟؟؟
منظورتان دقیقا چه منطه و مناطقی میشه؟؟؟
برای یافتن پاسخ، بر روی لینک « زبانهای ایرانی » در نظر قبلی که با رنگ آبی مشخص می باشد کلیک نمایید.
لکها جز شمال غرب نیستند
توی قلب زاگرس و غرب هستند
از جنوب همدان تا کرمانشاه و شمال لرستان و بخش عظیمی از ایلام همگی لک زبانن…
سلام
عنایت داشته باشید که در تقسیم بندی « زبانهای ایرانی »، منظور از زبانهای شمال غربی، صرفاً حوزه جغرافیایی نمی باشد.
سلام
ممنونم از شما
منتظر اطلاعات مفیدتون هستم …
همیشه نگران همبستگی هستم بین لرهای بختیاری و بویراحمری و فیلی و ایلامی ، کاش اینقدرسعی در جدا نشان دادن این ها از هم نکنیم و ازهم دور نشیم ، کاش بفهمیم که بدون فرهنگ مون بدون ریشه مون هیچی نیستیم
سلام
نام هایی چون (بیدانیان٬زاهدیان٬مدیحه٬یحفومی ٬هارونی) گواه بر عرب تبار بودن بسیاری از لرهاست
عنایت داشته باشید بعد از سقوط حکومت ساسانی ٬اعراب زیادی به ایران مهاجرت کردند
مثلا ما الان ۶ میلیون نفر سید عرب تبار داریم.پس معلوم میشود حجم دیگر اعراب بسیار زیاد است.اگر تاریخ را خوب مطالعه کنید معلوم میشود که شهرهای ایران در قرون اولیه اسلامی به دو قسمت عرب و عجم تقسیم میشد!
حتی میگویند در خراسان جمعیت اعراب انچنان زیاد بود که درگیری «قحطانی-عدنانی »بین انها بود!!!!
پس جواب این سوال که چرا ما ایرانی ها که میگویند با المان ها هم نژادیم با انها بلکل فرق داریم در گرو همین موضوع است!
واقعا شما فکر میکنید «تمام» مردم کنونی ایران دقیقا بازماندگان ایرانیان باستان اند؟؟!!
در یکی از یاداشت های یکی از نویسندگان زرتشتیان فراری از ایران که به هند رفتند امده است:(انیرانیان به ایران میایند و با ایرانیان میامیزند و دیگر ایرانی با انیرانی از هم معلوم نیست و…)
عزیزان!باور کنید حجم امیخته شده اعراب با ایرانیان در قرون اولیه اسلامی فراتر از انچه در ذهن شما است میباشد
از قرون ۳و۴ به بعد هم دقیقا همین اتفاق توسط مهاجران ترک و تاتار و مغول افتاد.چنانچه میلیون نفر از ایرانیان کنونی اصلا ریشه ی ترکی یا غیرو دارند
اما توجه داشته باشید در «اکثر» مناطق با وجود «کم» بودن عنصر ایرانی ٬زبان رایج ایرانی بود٬که این ظرفیت بالای فرهنگ ایرانی در «ایرانی کردن» عناصر خارجی و بیگانه را میرساند
بهرحال چهره ی نژادی کنونی اکثر ایرانیان کنونی امیخته هایی از نژاد ترکی٬عرب٬ایرانی است
پس کسی حق مقایسه کردن ایرانیان با المانی ها و دیگر مردم هندواروپایی را ندارد
سلام
1- ظاهراً شما مطالب و نظرات مطرح شده را به دقت مطالعه ننموده اید. در غیر اینصورت متوجه می گشتید که اعتقادی بر اینکه «تمام» مردم کنونی ایران «دقیقاً» بازماندگان ایرانیان باستان می باشند در نزد بهمئی دات کام وجود ندارد. به یقین از شواهد تاریخی برمی آید که اختلاط هایی میان ایرانیان و اقوام دیگر وجود داشته است امّا کمییت و کیفیت آن به دقت بر ما روشن نمی باشد.
2- صرف وجود نامهای عربی نمی توان حکم به عرب تبار بودن گروههای مذکور داد. چرا که حمدالله مستوفی در کتاب خویش به اصل و نسب آنان اشاره ای نکرده است؛ بجز دو گروه عقیلی و هاشمی.
3- بیان شما درباره ی بالا بودن ظرفیت فرهنگ ایرانی و جذب نمودن فرهنگ های دیگر در خود، مورد تأیید می باشد.
4- موارد گفته شده نفی کننده امکان مقایسه میان اقوام هندو اروپایی ایرانی تبار (اقوام آریایی) و شعبه های ژرمنی آن نمی باشد.
موفق باشید
البته مورد 2 هم مانند موارد 3 و 4 خواهد بود یعنی همانطور که فرمودید” نمی توان حکم بر عرب تبار بودن گروهای مذکور داد” می توان حکم بر عرب بودن آنها هم داد.
مجددا همانطور که به فرا خور در موارد عرض شد که متن آقای تقی نجات در مقاله شناختی بر هویت لر و کرد برای من ارجح هست دوباره آنرا درج می کنم.
“وی { مستوفی } در ابتدای فهرست اسامی طوایف کوچیده به لرستان به دو طایفه عقیلی و هاشمی اشاره می کند که موجب اختلاف نظر در بین محققین معاصر گشته است. همانگونه که از معرفی این دو گروه بر می آید ظاهرا آنها نسبی عربی دارند. اما برای معرفی سایر قبایل می گوید « و دیگر طوایف متفرق چون …. و دیگر قبایل که انساب ایشان معلوم نیست … » بطور حتم مستوفی بهتر از این نمی توانست این قبایل را معرفی کند ، تاکید آخر مستوفی نشان از سلامت گفتار او در این قسمت دارد، چرا که او تنها آن قبایلی را که شناخته و یا می توانسته اطلاعاتی از آنها بدست آورد معرفی می کند. و هیچ چیز را بر پایه حدس و گمان نگذاشته است.
او حدود 180 سال پس از این واقعه آن هم در غیاب منابع مکتوب مستند و دقیق اقدام به نگارش و معرفی این قبایل می کند ولی همین متن به ما می گوید او تنها دو قبیله را که به درستی توانسته نسب آنها را شناسایی کند معرفی کرده و جمله « دیگر طوایف متفرق » و « دیگر قبایل که انساب ایشان معلوم نیست » نشان از بی اطلاعی او از نسبی مشخص پیش از لر شدن دارد و فقط آنها را به همان لفظ کُرد به خواننده معرفی می کند. ”
اگر امروز ما جای مستوفی بودیم و تعصبی بر آریای و یا فارس و پارس بودن نداشتیم چگونه می نوشیم؟
سلام
۱- ابتدا ازنو بدین نکته اشاره میگردد که نقل قول تنها چند کتاب تاریخی نمیتواند یقینآور باشد و تأیید منابع بسیار و متعدد مورد نیاز است. در این مورد مشخص هم نه چند منبع بلکه صرفاً تاریخ گزیده بدان اشاره کرده است. در همین رابطه ظاهراً یکی از همتباران بنام حمیدرضا دالوند در دهه هفتاد شمسی پیگیریهای قابل توجهی را در بررسی نسخ اصل و خطی زبدة التواریخ مرتبط با تاریخ گزیده صورت دادند و ایشان نیز به درستی اشاره کرده بودند که دریافتند پهنه نسخههای خطی بسی رازآلودتر و لغزندهتر از آنست که گمان میکردند. (غرض از ذکر این مطلب پیچیدگی و دشواری استناد به منابع معدود تاریخی میباشد)
۲- بنظر میرسد منظور مستوفی، نسب طوایف مذکور میباشد و نه انتساب کلی آنها به کرد یا عرب. چنانکه نسب دو گروه عقیلی و هاشمی را بصورت موردی ذکر میکند. در واقع اگر گروههای مورد اشاره عربتبار میبودند به آن اشاره میگردید
۳- درستتر آنستکه منابع تاریخی را، از نویسندگان داخلی گرفته تا خارجی بعنوان منبع مورد نظر قرار داده و هیچکدام را نه کاملاً تأیید و نه تماماً رد نمود. گویی هرکدام میتوانند گوشههایی از واقعیت و حتی حقیقت را ارائه دهند همانطور که ممکن است اشتباهاتی نیز داشته باشند.
بهتر است بجای اعتقاد به منابع متعدد به اعتبار آن معتقد باشیم. مثلا آیا باید تاریخ طبری را که نه بدرستی محمد جریر طبری را می توان از بین محمد ها و جریر ها و طبری ها شناخت و نه به بسیاری از گفته هایش اعتباری هست چون خود در مقدمه کتابش می گوید برای آنها هیچ سندی ندارم. اما همین کتاب، سند گروهای الوان با اعتقاداد باستان گرایی ، مسلمان سنی و شیعه ، و البته مخالفان کامل دین اسلام هست. به هر حال تاریخ گزیده و منتخب التواریخ از منابع معتبر تاریخی هستند.و تشکیک در آن فقط بدلیل سلائق نوظهور خود یا قوم خود و یا کشور را الصاق به مرامنامه آریایی که قبلا هم گفتم در قرن 18 تبلور کرد و قرن 20 افول کرد می کنند. کلا در باره مورد 2 گفته شما تفاوتی بین نسب طوایف و انتساب آنها به عرب و کرد نیست، مثال آن دو گروه هاشمی و عقیلی هستند انتساب این دو گروه بیان کننده نسب طوایف آنها است و هم انتساب آنها به عرب اما آنها را کرد یا کرد شده می داند. به هر حال برای طوایف دیگر انتساب آنها را به کرد قبلا بیان کرده است اما نسب آنها را در نیافته است، ما نیک می دانیم که بزرگان لر و عرب در دوران پهلوی و ابتدای جمهوری اسلامی بسیاری از طوایف و یا نسب خود را به اعراب می رساندند. این نکته در بین کردان هم شدیدا مطرح بود. اما در کردستان عراق و سوریه و ایران نهضت نوظهور سیاسی ضد عرب و رواج ایده آریایی و ماد و پارس حتی کتابها را پس راند چه برسد به روایات و نسب نامه های شفاهی. در باره مورد 3 قطعا خطاهایی موجود هست اما نقطه قوت آن همان منابع داخلی و افراد بومی زنده در زمان مستوفی بوده اند که دو نسل فاصله داشتند که دور هم نیست.
به هر حال من اتفاقی وارد این پیچ شدم و تلاش کردم نظراتم را به اشتراک بگذارم.
سلام
همانگونه که در بخش درباره ما نیز اشاره گردید هدف از راهاندازی این پایگاه شناخت از هویت و اصالت خویشتن و آگاهی از یکدیگر است از این رو گفتگو و درج دیدگاههای مختلف در جهت همان غایت میباشد. به هر سوی ضمن تشکر از توجه شما:
1- بله! چنانکه بارها اشاره گردید عدم قطعیت در موضوعات تاریخی یک امر کلی بوده و نه تنها شامل تاریخ طبری و تاریخ گزیده بلکه بار بر منابع تاریخ باستان چون حسن پیرنیا، گیرشمن، فرای و غیره هم میگردد. این موضوع نیز دال بر رد یا نپذیرفتن مطالب آنان نمیباشد بلکه رعایت احتیاط مدنظر است؛ یعنی نه پذیرش کامل و نه رد صددرصد.
2- چنانکه پیشتر نیز بیان گردید از اشاره نویسنده تاریخ گزیده به نسب هاشمیها و عقیلیها چنین برمیآید که منظور نسبنامه موردی بوده است که انتساب آنها را به دو فرد مشخص یکی «امام علی بن ابیطالب» و دیگری «هاشم بن عبدالمناف» رسانده است؛ بنابراین اگر مستوفی نوشته است که انساب سایر طوایف معلوم نمیباشد همین «نسب به فرد مشخص» منظور بوده است.
3- بله! تا جاییکه دانستهها یاری میکند در نقل روایات سینه به سینه برخی گروههای لر (بیشتر در نواحی ایلام و تا حدودی لرستان) نسبنامه عربی ارائه میشود امّا بایستی عنایت داشت در بررسی سرانگشتی، چنین موضوعی (نسبنامه عربی در روایات شفاهی پیران و بزرگان) در میان ایلات کهگیلویه و مشخصاً بهمئی بجز در میان شیوخ و دراویش استان در سایر گروهها شمولیت بالایی ندارد. البته نیاز به واکاوی بیشتر لازم است پس تلاش میشود در قالب پستهای مستقل بدان پرداخته شود. مثلاً: اگرچه فارسنامه ناصری، ایل باوی (بابویی) کهگیلویه را از باویهای اعراب خوزستان معرفی میکند امّا آگاهان محلی منطقه بابویی این مطلب را مربوط به سران و کلانتران آن میدانند و نه عموم بابوییها.
4- همانگونه که بارها گفته شد با توجه به موجود نبودن نسبنامههای دور و دراز متقن و موثق، اگرچه روایات مذکور (چه آن دسته که نسب به عرب میبرند و چه قسمتی که خیر) بخشی از تاریخ قوم لر میباشند و لازم است نگاهی بدانها گردد امّا بایستی از غوطهور شدن بیش از حد در آن و خلاصه نمودن تمام جنبههای هویتی در نسب و ریشههای خونی خودداری نمود. در همین راستا ازنو یادآوری میگردد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی، بلکه هویت لر است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال ۳۰۰ هجری را میتوان آغاز و حکومت اتابکان لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست.
سلام
در این پست نوشته اید :گفته میشود برخی قبایل عرب هم به میان بختیاری ها امده اند) لطفا توضیح دهید که در چه زمانی این اتفاق افتاده.البته نباید قسمت بزرگی از لرها عرب باشند چون واقعا وقتی به عشایر دورافتاده لر نگاهمیکنیم قیافه هایی اصیل آریایی و دور از هرگونه امیزش خارجی میبینیم
سلام
با عرض پوزش، بهمئی دات کام هم اکنون در خصوص زمان ورود گروههای عرتبار در ساختار بختیاری اطلاعاتی در دست ندارد. امّا تا جاییکه دانسته ها یاری می نماید زیرمجموعه ای از ایل بختیاری با نام « عرب کمری » وجود دارد که در گویش خویش مخلوطی از واژه های لری و عربی را بکار می برند. ناگفته پیداست که اینان جذب بختیاری گشته اند و جزئی از هویت بختیاری بشمار می رفته اند.
عرب کمری دارای نژاد عربی با فرهنگ لریه مثل سادات که اصالتا عرب هستند اما همگی مجذوب فرهنگ لری شده اند
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای چگنی
بله! چنانکه شما نیز به درستی اشاره نموده اید؛ ناگفته پیداست که عربهای کمری در گذر زمان جذب بختیاری گشته اند و جزئی از هویت بختیاری بشمار می رفته اند. زیراکه هرچند مبحث نژاد یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای می باشد امّا همه ی هویت آن محسوب نمی شود؛ بلکه نژاد بهمراه سرزمین، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیاسی مشترک است که هویت یک جامعه را شکل می دهد.
سربلند باشید
درباره لرها سوال ندارم لر لره چه ایلامی چه کهکیلویه چه بختیاری و خوزستان و لرستان
لراهاازنژادعیلامیان وکاسیان هستن زبان لری حروف مشترک یاشبیه به مازندرانی هاهستن که اگرباان ها صحبت کنیدمتوجه میشویداین بدلیل اینه که کاسین 6قرن بربابل حکومت کرده وتاثیرگذاشته.جنگ عیلامیان وکاسیان بدلیل اینکه عیلامیان درنواحی لرستان شمال خوزستان شمال همدان…..بودن وکاسیان امدن حکومتی تشکیل دادن که عیلامیان به جهت برگرداندن جکومت خودواردجنگ شدن یکی از همکاری های لرها کریم حان زندلرلک بابختیاری هابودکه به حکومت رسید .درضمن لری یک زبان است.
سلام
مخاطب ارجمند
جناب آقای دکتر گودرزوند
بله! برخی نظرات ریشه ی نژادی قوم لر را به عیلامیان می رساند گویی که بعضی روایات آنرا به اقوام آریایی (پارس و ماد). در خصوص زبان لری نیز می توان گفت تمام زبانهای ایرانی دارای مشترکات قابل توجه بوده چراکه از یک ریشه می باشد.
پیروز باشید
ایل یوسفی از ایلات بزرگ استان میباشد
مرکز اصلی آنها بخش سر اسیاب یوسفی است .
لطفا اگر کسی از ایل در سرزمین کهن جایی پراکنده است /اعلام وجود در هین سایت نماید
سلام دوست گرامی
2 ساعتی رو صرف خوندن پرسش ها و پاسخ ها نمودم. خیلی جالب بودن . هم پرسش ها و هم پاسخ ها
1. منم میخوام راجع به طایفه کمایی و اینکه اصالت و ریشه شون از نظر شما چیه و به کجا برمیگردن ، اطلاعاتی بدست بیارم .
2. در مورد امیر له لپا چی میدونید ?
3. چرا مردان کمایی لقب امیر دارند ؟
4 . اینکه بعضی ها میگن نژاد کمایی ها به اتابکان لر بزرگ میرسه , چقد میتونه صحت داشته باشه ?
ممنونم از اطلاعاتی که در اختیار میگذارید.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امیری
1- می توان گفت درباره «ریشه نژادی» کمائی ها چند نظریه مطرح شده است. از جمله:
الف- بعضی روایات، کمائی ها را از بازماندگان عشایر لیراوی می دانند که «بایوجمان» با خواهر امیر آنها وصلت نموده است. (برخی روایات امیر مذکور را از منسوبان اتابکان لر بزرگ و به روایتی نیاکان کمایی ها می داند) همانگونه که داستان آن در پُست تاریخ ایل بهمئی نیز آورده شده است.
ب- برخی، کمائی ها را از بازماندگان فردی بنام کمال الدین (از اولاد بهمن نیای بهمئی ها) می دانند. چنانکه دکتر نادر افشار نادری در جزوه جمعیت و شناسنامه ی تیره ها و طوایف ایل بهمئی منتشر شده به سال ۱۳۴۷ از «طایفه کمالی» در منطقه دیشموک نام برده است. البته دکتر افشار نادری، کمائی های ساکن در منطقه بهمئی مهمدی گرمسیر، بهمئی علاءالدینی و بهمئی احمدی را با عنوان کمائی معرفی می نماید.
ج- برخی نیز کمائی ها را اصالتاً از سادات می دانند. البته ناگفته نماند کمائی ها چه از بازماندگان امیران لیراوی و چه از نسل کمال الدین باشند و چه از سادات و یا هر تبار دیگری، آنچه مُسَلم است این نکته می باشد که کمائی ها جزوی از ساختار بهمئی بوده اند. چراکه به یقین در گذر زمان در کنار طوایف بهمئی قرار داشته و دارای تاریخ، سرزمین، آداب و رسوم، زبان، پیوندهای سببی و ساختار سیاسی مشترک با آنها گردیده و هویت بهمئی را کسب نموده اند.
2- در خصوص امیر لعل پا، ارتباط آن با طایفه کمایی و همچنین اتابکان لر بزرگ، با توجه به گفته های افراد آگاه می توان بعنوان یک نظریه، ریشه نژادی کمایی ها را از اتابکان دانست. امّا همانگونه که پیشتر نیز اشاره گردید؛ در واقع باید گفت برای شناخت هویت و اصالت خویشتن نمی توان تنها به مسائل نژادی نگریست زیرا هرچند مبحث نژاد یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای می باشد امّا همه ی هویت آن محسوب نمی شود؛ بلکه نژاد بهمراه سرزمین، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیاسی مشترک است که هویت یک جامعه را شکل می دهد. به بیان ساده تر حتّی اگر بپذیریم کمایی ها زمانی از منسوبان اتابکان بوده اند ولی با گذشت زمان در کنار بهمئی ها قرار گرفته و جذب و هضم در هویت بهمئی گشته اند.
پایدار باشید
سلام
با تشکر از پاسخ کامل شما
افتخار همه ما ایرانی بودنمان ست و ریشه یابی تاریخ گذشته در جهت گسست نیست بلکه در جهت یافتن ریشه مشترک است.
سلام
بله! همانگونه که شما نیز به درستی اشاره نموده اید؛ اینگونه مسائل صرفاً از جهت شناخت و آگاهی از یکدیگر می باشد. گویی که بهمئی دات کام عقیده دارد ما پیش از هر چیز، ابتدا انسان، سپس ایرانی، بعد لر و در انتها بهمئی می باشیم.
سربلند باشید
درود
با تشکر از وبسایت پربارتان ، لطفا
1. اگه در مورد طایفه شیرالی های رامهرمز اطلاعاتی دارید ، ما را بی نصیب نگذارید.
2. از شجره نامه طایفه کمایی اطلاعی دارید یا خیر.
سپاس بیکران
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی:
1- بهمئی دات کام هم اکنون اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی شیرعالی های رامهرمز در دست ندارد امّا گفته می شود از بازماندگان ایل شیرعالی کهگیلویه از زیرشاخه های بلوک لیراوی کوه می باشند که در کتاب فارسنامه ناصری نیز بدانها اشاره گردیده است.
2- اگر منظور شما از شجره نامه، نَسَب نامه طایفه کمایی است؛ خیر.
موفق باشید
میخوام به اون دوستمون که میگه بیرانوند های لرستان از نزاد عرب هستند کاملا در اشتباه هست ما بیرانوند ها از نسل مردی به اسم بیران که ازلرهای لک کشور عراق هست هستیم و نزاد کاملا اریای داریم. که هنگامی که ایران بر اسر جنگ تقسیم شده است ما لرها و کرد ها. جزوه کشور عراق شدیم حتی همین بیرانوند ها اکسرن چشم رنگی و دارای بینی عقابی و قدی بلند هستند با مدرک. این از اجداد ما سینه به سینه به ما گفته شده ولطفا دوستان تا اطلاعات کافی و صحیح نداریم چیزی ننویسیم و به شما توصیه میکنم کتاب تاریخ نویس فرانسوی هری راویلسون رو در مورد بیرانوند هابخونید. مگه میشه این همه غیرت بیرانوند ها……………
با سلام خدمت شیر پیای لر گرامی این که میگویند اقوام لر از نژاد کاسی هستند یا عیلامی و یا عرب و یونانی در جایگاه خود قابل تامل است برای مثال شمادر داخل تهران یک پل احداث میکنید خوب ماشین از رو پل رد میشه در صورت ایستادن یا ترافیک میشه یا تصادف خوب هم اکنون یک ماشین از رو پل رد میشه حالا اون پل برا اون ماشینه مثال دوم شما یک خونه میخرید اسم صاحب قبلیش محمدی بوده حالا فامیلی شما مهدویه ایا خونه هنوز مال محمدیه یا شما در مورد نژاد اریایی در لرها نظر من اینه که بدلیل قد بلند و شانه های پهن و دستهای کشیده که در لرها مشاهده میکنیم خصوصیات استخوان بندی میباشد که انرا به اریاییان میتوان نسبت داد و لرها از نژاد ارایایی میباشند در ضمن فکر نمیکنم مردم امروزه ی جنوب دریاچه ی ارال دارای جمعیت بسیار زیاد با موهای بلوند باشند.
و. اگر لر آریای هست چرا نمیگن بهشون پارس اگرهم از نژاد کوروش بزرگ هستند چرا بهشون نمیگن فارس یاپارس .[ومعلوم میشه نژاد لر نه آریای نه پارس نه ماد نه پارت هستند لر پیش از ورودآریای ها درایران بوداند وقوم بومی ایران هستند وارتباطی با آریای ها ندارند]اسم باستانی لر (کاسپین یا کاسپی )بوده است…واقوام نزدیک به کوروش بزرگ استان پارس یافارس است
سلام
1- همانگونه که پیشتر نیز مکرراً بیان گردید؛ در نظریاتی که تاکنون توسط محققان، پژوهشگران و مورخین ارائه گردیده، ریشه ی قومی و نژادی لُرها به دو گروه عمده ربط داده شده است:
الف- آریایی ها (پارس ها و مادها)
ب- ساکنان قدیمی تر ایران همچون عیلامی ها
لازم به ذکر است در این خصوص قطعیتی وجود نداشته زیرا تمام آنچه که درباره ی ارتباط نژاد قوم لر در رابطه با آریایی ها، عیلامی ها و دیگر گروهها بیان می گردد در حقیقت نظریاتی هستند که بر مبنای داده ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی ارائه گردیده اند و تاکنون یقینی حاصل نگردیده است. مضافاً آنکه برخی محققین، کاسی ها را نیز دارای ریشه های مشترک با آریایی ها (هندواروپایی) دانسته اند.
2- برخی مورخان قرون اولیه اسلامی در آثار خود به رموم «کردان فارس» اشاراتی داشته اند. گویی که کردان فارس را اقوامی جنگجو و سلحشور در مناطق غربی فارس آنزمان نام برده اند که «رم گیلویه» نیز زیرمجموعه آن بوده است. غرض اینکه آنگونه هم نام مناطق لرنشین با نام پارس و فارس بی ارتباط نبوده است. به هر حال آشکار است که مبحث نژاد قوم لر علی رغم وجود نظریات مختلف، کماکان سَر به مُهر بوده چنانکه لُرد کِرزن دیپلمات کارکشته و شرق شناس معروف انگلیسی نیز درباره منشاء قوم لر می نویسد: این موضوع که لرها از چه قومی بوده اند و از کجا آمده اند از رازهای بازنشده تاریخ بوده و خواهد بود.
با سلام وخسته نباشید خدمت بهمئی دات کام میخواستم ببینم اطلاعاتی در مورد طایفه بابادی دارید میدانید ریشه اسم این طایفه به چه زمانی بر میگردد . ممنون از سایتتون.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای غیبی
با سپاس از ابراز محبت شما، بهمئی دات کام هم اکنون اطلاعاتی در این خصوص در دست ندارد. امّا درخواست شما را مدنظر قرار داده و در صورت کسب آگاهی موثق و مستند، آن را به اطلاع خواهد رساند.
پیروز باشید
سلام لور و بختیاری ایرانی نیستند و در قرن ششم به ایرانم مهاجرت کرده اند با توجه به اینکه سعی دارند تمام شخصیتهای باستان ایران بخودشون بچسپونن و نشانه تحریف تاریخ و ساختن دماغ خمیری برای خود هست و بعد هم یک بیت در شاهنامه فردوسی در رابطه با اینها نماید نشانگر تازه وارد بودنشان هست چنانچه چندین بیت در مورد قوم دیلم که بسیار کم جمعیت تر از لور در ایران هست در شاهنامه امده ولی اشاره ای به اینها نشده
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای بهروز
1- در خصوص اینکه لرها را ایرانی ندانسته اید به اطلاع می رساند:
الف: درباره ریشه نژادی قوم لر و مهاجرت تعدادی از طوایف لر از جبل السماق شام ( بقل از حمدالله مستوفی) توضیحاتی در پُست بالا ارائه شده که خواهشمند است با دقت و بدون پیش داوری آنها را مطالعه نمایید
ب: جدا از مبحث فعلی توجه داشته باشید که ایرانِ تاریخی به لحاظ سرزمینی و نفوذ فرهنگی حوزه ای بسیار گسترده تر از تقسیمات سیاسی حال حاضر آن و در واقع بخش پهناوری از آسیای میانه، بین النهرین و شامات جزو سرزمین ایران بوده است. بگونه ای که شهر « مدائن » پایتخت ساسانیان در کشور عراق واقع شده است.
ج: قوم لر ایرانی بودن خویش و سرسپردگی اش نسبت بدین مرز و بوم را در تاریخ خود عملاً به اثبات رساند آنجا که پس از حمله مغول به ایران و با وجود ویرانی بیشتر مناطق توسط مغولان، لرها با عشق به سرزمین مادری خویش توانستند آن را از گزند حمله ویرانگر مغول حفظ نمایند بگونه ای که یکی از آبادترین مناطق در آن دوران بوده است.
قوم لر ایرانی بودن خویش را در حمله تیمور به اثبات رساند آنجا که شخص تیمور در خاطرات خویش از نبرد دلیرانه لرها نام می برد.
قوم لر ایرانی بودن خویش را در دوران حکومت های صفویه، افشار و زندیه به اثبات رساند آنجا که همواره شمشیر برنده سپاه ایران بوده است.
قوم لر ایرانی بودن خویش را در دفاع مقدس به اثبات رساند آنجا که به نسبت جمعیت، بیشترین رزمنده، ایثارگر و شهید را استان کهگیلویه و بویراحمد (بعنوان فرزندی از قوم لر) تقدیم این آب و خاک نمود و فرزند بی ادعای ایران باقیماند.
2- قوم لر در زمانهای دور دارای نام یا نامهای دیگری بوده که با گذشت زمان نام قدیمی جای خود را به نام جدیدتر داده تا اینکه سرانجام واژه لر جایگزین دیگر نامها گردیده است.همانگونه که میدانیم این جایگزینی تنها منحصر به قوم لر نیست بلکه اسامی اقوام و سرزمینها که با گذشت زمان دچار دگرگونی گشته است. ریشه یابی این تغییر نامها کاری بسیار دشوار است؛ زیرا اغلب این رویدادها یا ضبط نشده اند و یا اینکه آثار مربوط به آنها با گذشت زمان محو گردیده و یا تحریف شده است. بنابراین قرار نداشتن نام آن در کتاب شاهنامه محتمل بنظر می رسد.
برقرار باشید
سلام می خواستم به این آقا بهروز که معلوم نیست چه کسی هست در مورد لرها نظر ندهند واما در مورد نژاد لرها 1.طبق آزمایشات درون تباری که در سال 1380 آقای دکتر احدی انجام داده اند میان لرها فارس ها وکردها واذری ها شبه ترین تبار به فارسها ؛لرها می باشندنکته قابل توجه این است که این آزمایشات درون تباری می باشد که خیلی نزدیک تر است تا آزمایشات ژنتیکی یعنی چند نسل قبل را نشان می دهد نه چند هزار سال. درمورد اینکه می گویند لرها قوم کاسی یاعیلامی یا پارسی هستند اولا از زبان که نزدیک ترین زبان به ایران باستان وازنظر ژنتیک که در بالا گفته شد واما اسم لر که به لرها اطلاق می شود نظرهای متفاوتی وجود دارد که حمدالله مستوفی به سه مورد اشاره کرده اند 1.نام یک منطقه در لرستان بوده وهر کس از ان جا امده رالر میگفتند 2.نام فردی بنام لر که بزرگ آنها بوده 3. کوهستان پر بلوط رالر می گفتند واما درمورد آریایی بودن آنها امروزه دانشمدان وباستانشناسان باکشفیات جدیدی صورت گرفته وطبق گفته اوستا وشاهنامه اریایهاازاول ساکنان بومی این منطقه بوده اند واز ایران به یونان واز آنجا به ایتالیا وقسمتی از آنها به آلمان و فرانسه رفته اند ولرها همان پارس ها ومیراث دار کیومرث (اولین پادشاه اریایی در شاهنامه ) اولین کسانی بودند که به کورش هخامنشی پیوستند
سلام من از کتابهایی که خوندم فهمیدم بخت النصر پادشاه بابل به اورشلیم فلسطین حمله کرد و 70هزار نفرو کشت وبقیه رو به اسارت برد ومعبد حضرت سلیمان رونابود کرد، بعد از این ماجرا دانیال نبی خواب میبینه که یه قوچ بادو شاخ بلند کنار یک رود ایستاده وهر حیوون وحشی به نزدیکش میاد ازبین میبره خوابشو برا جبرئیل میگه و جبرئیل بهش میگه که پادشاه پارس وماد که انسانی یکتا پرست است به بابل حمله میکنه ومردم یهود رو آزاد میکنه و حیقوق نبی که نگهبان معبد سلیمان بوده و اونیز به بردگی گرفته میشه دردوران بردگی به مردم وعده آمدن یک پادشاه عادل و یکتا پرستو میداده که به بابل حمله میکنه واونارو از بردگی آزاد میکنه،که کوروش کبیر در 2500سال پیش به بابل حمله کرده و یهودیانی که بخت النصربه بردگی گرفته آزاد میکنه وتمام مقدساتشونو بهشون میده باهزینه سفر به اورشلیم وبه اورشلیم میرن وبه کمک ایرانیان سرزمینشونو از نو درست میکنن،حیقوق نبی با کوروش کبیر به ایران میاد وتا آخر عمر ایران میمونه ومقبره این بزرگ در تویسرکانه،حالا من موندم ایران چنین مردمی داشته چطور بعضی ها مینویسن که ما سراغی از گذشتگان خودمونو نگیریم اونا جاهل بودن یا متجاوز بودن و…، من تازه این نظراتو خوندم اونی که این حرفو زده تو سال 93بوده.
با تشکر از مدیریت سایت .در بعضی مناطق لر نشین نژاد های دیگر مستقر شده اند که به اسم انها را میشناسیم یا اگر هم ادغام شده اند خصوصیات لر را ندارند. لر ها هم قرار نیست از جایی دیگر امده باشند لر ها تا جایی که مطمعن هستیم از اول در ایران بوده اند. درود بر مردان غیور لر.لر از اقوام اصیل ایران میباشد از رفتار انها هم مشخص است. موضوع دیگر این است که کلیه لر ها باید به هویت خود افتخار کنند و با فرزندان خود فارسی صحبت نکنند.چنین قوم پاک و سرافرازی باید اعتماد بنفسش بالا تر از این حرف ها باشد.چرا ما باید در عروسی هایمان رقص و اهنگ کردی داشته باشیم ولی کرد ها مگر رقص و اواز لری دارند. از این به بعد با روحیه ای بسیار قوی و با موضع قدرت به لر بنگریم.
جناب بهروز خان خودتون کجایی هستین؟از لر چی میدونین؟که به لرها بگید ایرانی نیستن.در ضمن لر و بختیاری اشتباهه باید بگی لر.
سلام
با سپاس از ابراز محبت شما، در باب ریشه نژادی قوم لر و پویایی هویت آن مکرراً توضیحاتی مطرح گردید گویی آنچه مشخص است غیرت و وطن دوستی این قوم در طول تاریخ می باشد. ضمناً ناگفته پیداست یادگیری زبان لری و زبان فارسی در کنار یکدیگر منافاتی با هم نخواهد داشت.
با سلام و وقت به خیر
1- آریایی ها بومیان ایران بوده اند و از ایران به سایر نقاط جهان مهاجرت کرده اند .
2 – قوم لر اسم خود را از کی لهراسب گرفته است .
3 – معرب پارس ها ، فارس ها است .
4- عیلام اسم یک منطقه بزرگ بوده و خود نیز جزء سرزمین پارس
پارس ها از قبیله های زیادی تشکیل شده بودند ، از جمله پاسارگادیان ، مارفیان ، کاسیان ، مردها
و….
هسته اصلی قوم پارس رو پاسارگادیان ( هخامنشیان ) تشکیل میدادند .
بالاگریوه از چند ایل اصلی تشکیل میشود :
1 -ایل که لُر [( که لُهر ) یا ( کلُهر )] مانند ایلات کردعلیوند ، بهاروند ، مرادعلیوند ،سیاه سیاه و….
ایل کلهر قدمت آنان به قبل از حکومت ساسانیان میرسد . پل کلُهر لرستان نیز گواهی آن است که ایل کلُهر از منطقه بالاگریوه به سایر نقاط ایران کوچ کرده است . به این ایلات و طوایف فیلی هم گفته میشود .
2 – ایلات درکوند : قلاوند ، میر، و….
3- سایر ایلات و طوایف مانند جودکی ، ساتیاروند ، و….
نکته قابل توجه این است که تعداد طایف مهاجر زیادی در بین ایلات و طوایف بالاگریوه کوچ کرده اند .
لرستان فیلی در منابع به دو قسمت عمده پشتکوه و پیشکوه تقسیم شده است.
پشتکوه شامل: ایلام است . و پیشکوه شامل : لرستان امروزی است .
لرستان فیلی غیر از پشتکوه و پیشکوه شامل منطقه دیگری به نام میانکوه هم بوده که به علت نداشتن مرکزیت سیاسی در منابع تاریخی زیاد مورد اشاره قرار نگرفته اما در فرهنگ شفاهی مردم لرستان نام این منطقه کاملا زنده و رایج است، تلفظ محلی میانکوه در لری خرمآبادی “میکو” میباشد که شامل منطقه بالاگریوه است.
سلام
در ابتدا عنایت داشته باشید تاریخ عیلامی ها، کاسی ها، آریایی ها و دیگر اقوام باستانی قدیمی تر از آنست که بتوان نَسَب قوم لر را بطور دقیق بدانها ربط داد. مطالبی که در این رابطه بیان می گردد نیز در واقع نظریاتی هستند که اغلب با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه ارائه گردیده اند. ضمناً در خصوص نظریات مطرح شده در باب ریشه و معنی کلمه لر می توانید به پُست معنی واژه لر مراجعه نمایید.
سلام،به راحتی می توان هویت قوم ها رومشخص کرد؟ولی بعضی از دوستان انگارنمیدانندکه هویت اقوام فقط درزبان آنهاخلاصه نمی شودوبایدبه موسقی ۵هزارساله لرهاوهمچنین آداب ورسوم آنها بادیگراقوام اشاره کرد وموردتحقیق بیشتر قرارگیرد طبق آثاره باستانی،مثلاگلونی زنان لرکوچک که ریشه در شوش باستان داره،و۵هزارسال قدمت داره،دوم لباس مردان لر،”!؟سوم موسقی ،کمانچه باپیشینه ۵هزار ساله که ریشه درشوش باستان دارد،،،سرناوکرنا دوساز بادی موسقی لرها که آن هم ریشه درشوش دار با۵هزارسال پیشینه،،، زبان لرهای لک۳۰هزار واژه داره،اما کردی۲۸هزار واژه،،امابعضی از کردها لرهای لک رو کرد میخوانند،،ببینید چه قدر فرق دارن،،،؟؟هویت وریشه قوم بزرگ لر مشخصه فقط نیاز به هم دلی وهم زبان وجلوگیری از تفرقه ،باتشکر
سلام
با تشکر از توجه شما نسبت به مطالب و نظرات مطرح شده، در راستای تبیین بخشی از نظرتان درباره ی هویت اقوام، مواردی ارائه خواهد گشت:
همانگونه که پُست هویت و فرهنگ ایل بهمئی اشاره گردید؛ وقتی سخن از « ما » پیش می آید بحث « هویت » به میان کشیده می شود. مرز ما از دیگران توسط هویت مشخص می گردد. اهمیّت هویت از آن جهت می باشد که یکی از عوامل مهّم انسجام اجتماعی در هر گروه و جامعه ای است. هر اندازه که یک جامعه از هویت محکمتر و منسجم تری برخوردار باشند؛ به همان اندازه در تحکیم پایه های همبستگی اجتماعی موفق تر خواهند بود. هویت به معنای احساس وفاداری و تعلق به عناصر و نمادهای مشترک در اجتماع و در میان مرزهای تعریف شده سیاسی است. از جمله مهمترین عناصر و نمادهایی که سبب شناسایی و تمایز هویت های گوناگون می شوند عبارتند از: سرزمین، نژاد، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و حکومت. در واقع میزان وفاداری و تعلق اعضاء جامعه به هر یک از عناصر و نمادهای ذکر شده، شدت احساس هویت آنها را تعیین می نماید. بنابراین می توان گفت که مجموعه ای از عناصر در شکل گیری هویت اقوام و گروههای بشری تأثیرگذار می باشند.
موفق باشید
ببخشید میشه بگید کوهمرهرسرخی هم لر نشین است یا نه؟؟؟؟
سلام
در خصوص ترکیب قومی بخش کوهمره سرخی اطلاعاتی در دست نمی باشد. امّا در منطقه « کوهمره نودان » حضور شاخه هایی از لر زبانان پررنگ می باشد.
بادرود
مدتها پیش طوماری از یکی ازپادشاهان هخامنشی توسط دوستانی مطالعه شد. که این طومار (منظورازیک نوع نسخه میباشد)مربوط به یکی ازپادشاهان هخامنشی بود که سرگذشت وتعریفی ازیک ماجرابود که تعدادی اززبده ترین سرداران این پادشاه درگذرازکوههای زاگرس به طرف پایتخت درطی یک سری گفتمان وتصمیمات بین خودشان به صراحت از طایفه بهمئی نام میبرن ودرمشورت باهم میگن بهتره درمسیرزاگرس ازایل یا طایفه بهمئی که جنگجووبیرحم هستند برای کارمون درمقابل پادشاه نام ببریم
درکل این مجرا یک سند تاریخی بسیار با ارزش هست که شرح حال یک واقعه تاریخی از پادشاه ایران ویک دختراز کشوری دیگر وتعدادی سردار ومردم بهمئی درزاگرس روباذکرکوچکترین جزئئات مطرح میکنه وجالب اینه که درتواریخ یونانی نامی ازاین واقعه نیومده چون این سنداشاره به رشادت این سردارها درمقابل لشکر یونان هم دارد
البته تاریخ نگاران یونانی هرچه رو مورد پسندشان بود مینگاشتن
با عرض سلام
در متن اشاره به اسم لر در کتاب معروف مسالک الابصار فی ممالک شده است.
میتوانم منبع دقیق این مطلب را پرسید؟ زیرا تا حدودی در ترجمه فارسی این کتاب (مسالک الابصار فی ممالک الامصار )در جلد 3 تا 6 که من باب ممالک شام و حلب و حجاز با عنوان «فی ذکر الممالک» مورد بررسی قرار گرفت هیچ اسم و واژهای بنام لر به چشم نخورد مگر واژگان کرد یا کردان . در کتاب به تمامی اقوام موجود در سپاهیان صلاح الدین ایوبی اشاره شده است که اکثر آنها کردان و اعراب و در نهایت ترکان هستند. نام تمامی قبایل اشاره شده ی غیر عرب و ترک بشرح زیر است:
1) حمیدیه
2) حکاریه
3) زرزاریه
4) مهرانیه
5)یزیدیه
تقاضا میشود در صورت پیدا کردن اسمی از طایفه لر در یکی از کتب «مفرج الکروب فی اخباربنی ایوب»،« سیره صلاحالدین»، «تاریخ شرفخان بدلیسی»،« اللوایح السلاحیه والمنایح الصلاحیه» و مهم تر از همه کتاب « مسالک الابصار فی ممالک الامصار» که تمامی مربوط به دوران مهاجرت ایشان از سوریه به ایران است اطلاع رسانی بفرمایید.
تشکر فراوان
پ.خدادادی گله
سلام
با تشکر از توجه شما، به اطلاع می رساند:
1- اشاره بهمئی دات کام به کتاب مسالک الابصار فی ممالک الامصار به استناد کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر امان اللهی بهاروند می باشد. دکتر بهاروند نیز به متون خارجی اروپایی در توضیح، بررسی و تفسیر کتاب مسالک استناد نموده اند. در واقع برای بررسی نظر دکتر بهاروند می بایست منبع مذکور را مورد کنکاش قرارداد که آن نیز به فارسی ترجمه نگشته و انگلیسی می باشد. امّا به هر صورت بهمئی دات کام از همان ابتدای امر پیگیر بررسی کتاب مذکور بوده و می باشد.
2- با توجه به اینکه کتاب مسالک الابصار 27 جلد بوده و تاکنون به فارسی ترجمه نگردیده، مطالعه و بررسی آن سختی بیشتری بهمراه دارد. امّا در این مورد نیز بهمئی دات کام از همان ابتدای امر پیگیر بررسی مجلد مرتبط کتاب مذکور بوده و می باشد.
3- منبع خود را در باب اشاره به طوایف مذکور بصورت دقیق بیان نمایید؛ با ذکر جلد و صفحه.
4- در کتاب شرفنامه بدلیسی صراحتاً از طایفه لر بعنوان یکی از طوایف چهارگانه کُرد نام برده شده است.
برقرار باشید
با سلام خدمت آقاي خليلي
ممنون از ديدگاه هاي خوبتون
در هزاره اي به سر ميبريم که با توجه به انبوه محتوا و حجم اطلاعات نميشه براحتي حرف کهنه اي رو تصديق کرد
اين روزا علم ژنتيک و ساختار DNA بررسي هاي نژادشناسي و ريخت شناسي انسان رو خيلي راحت تر از کنکاش در زبان يا جغرافيا و … بيان کرده
و بررسي هايي که در انسيتوها و آرزمايشگاه هاي تخصصي DNAمثل کايزر ، کمبريج و …نژاد قوم لر را خالص ترين نژاد نه تنها در ايران بلکه در همه نژادهاي هندواروپايي دانستند
لازم به ذکر است ما در خرم اباد آنقدر نفوذ بيگانه را ننگ ميدانيم که پس از هشتصد سال کسي که صفتي اهريمي داشته باشد را “بل مغول” يعني مثل مغول ميدانيم چه رسد به آميزش با تازي و مغول !!
با درود و احترام
کهن ترین اقوام ایرانی که در کلیه باستان شناسی ها در ان نامبرده شده دو نژاد کاس پی ها و کاس سی ها در جنوب دریای خزر میباشد که بخاطر کشاورزی در ان منطقه بودند و در اثر تراکم بیش از حد جمعیت در چند مرحله مهاجرت کردند . اول اینکه مهاجرت به بین النهرین و تشکیل حکومت سومریان که با مطالعه و بررسی میتوانید به ان برسید . دوم ادامه مهاجرت به سوی ایتالیا و یونان که در بعضی از مناطق ان از نظ ر ژنتیکی و زبان به اثبات رسیده. مرحله دوم پنچ هزار سال قبل از میلاد مسیج مهاجرت به طرف غرب و شرق زاگرس و سکنی گزیدن و تشکیل سرزمین کردستان و لرستان که هر دو از تبار کاسپی ها و کاس سی ها بودند و از نظر ژنتیکی و ریشه گویشهای زبانی تشابه دارند . در واقع ایرانیان اصیل قبل از مهاجرت اریاییها به فلات مرکزی ایران قوم بزرگ کاس سی و کاس پی هستند.
سلام
مخاطب گرامی
بله! ممکن است کاسی ها قدیمی ترین اقوام ساکن فلات ایران بوده باشند؛ همانگونه که در خصوص عیلامی ها چنین نظریاتی مطرح است. در هر صورت عنایت داشته باشید وقتی از اقوام ایرانی اعم از کاسی، عیلامی و نیز آریایی همچون ماد و پارس سخن به میان می آید در واقع بحث از تاریخ چند هزار ساله مطرح است و در این خصوص قطعیتی وجود نخواهد داشت زیرا تمام آنچه که درباره ی ارتباط نژادی اقوام کنونی ساکن ایران با کاسی ها، عیلامی ها و مادها و پارس ها و دیگر گروههای باستانی بیان می گردد در حقیقت نظریاتی هستند که بر مبنای داده ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی ارائه گردیده اند و تاکنون یقینی حاصل نگردیده است.
موفق باشید
باسلام خدمت همه
اتفاقات تاریخی مختلف که براین سرزمین رفته, از اینکه دیگر اصالت و نژاد ایرانی خالص, وجود خارجی ندارد شکی نیست. اگر کسی دنبال اصالت و نژاد است باید به هویت های مستقل طوایف در زمان حکومت ساسانیان و هخامتشان و قبل از آن جستجو کند .
بعد از حمله ها به ایران و کشتار وسیعی که
صورت گرفت, بسیاری از ایرانیان به اسارت گرفته شده و خانه و مناطقشان توسط مهاجمان ضبط گردید. طبیعی است آن مهاجمان عرب, اوضاع فعلی در ایران از جهت آب و هوا و سایر شرایط زندگی را بر گذشته ی خود ترجیح داده و تا ابد ساکن و ماندگار شدند.
این موضوع شامل حمله ی عرب مغولان و اقوام پراکنده و مختلف ترک در دوره های گوناگون شده و حکومت های چندصد ساله ی تاریخ اقوام و حکام غیر ایرانی در این کشور, تکرار میشود.
خلاصه باید گفت که ترکیب غالب نژادی مردمان کنونی این سرزمین که حتی از قدمت نامگذاری اسم آن یعنی ایران, صد سال نمی گذرد
نژاد هایی چون فارس و لر زاییده ی تخیل هستند افسانه ای بیش نیست.
در پناه خدا باشید.
سلام
عنایت داشته باشید:
1- اگر مبحث ریشه نژادی قوم لر در سده های باستان ( دوران عیلامی، کاسی و آریایی ها ) پرداخته می شود نه از این منظر که تأکید بر خالص بودن آن در حال حاضر و در قالب تعریف جدید و امروزی هویت ملّی ایرانی گردد بلکه بعنوان بخشی از هویت این قوم با تمام فراز و فرودهایش و در طول هویت بزرگ ایرانی در طول تاریخ آن مدنظر می باشد.
2- در توضیح بند یک می بایست گفت هویت ملّی ایرانی بعنوان مفهومی جدید در دو قرن اخیر دارای دو روایت عمده گردید؛
الف- روایت ناسیونالیسم که مروج تعصب ملّی بوده و غالباً باب طبع محافل ملّی گرا می باشد. اینان غالباً می پندارند که هویت ملی ایرانی در معنای امروزی اش دارای سابقه چندهزارساله است گویی که مثلاً از آغاز فرماروایی ایرج ( پادشاه افسانه ای ایران ) تا به امروز، همه ی مردم ایران از هر قوم و طایفه ای، از شهری و روستایی و … بدان آگاهی داشته اند.
ب- روایت مدرن که مبشر تعصب ضد ملّی بوده و بیشتر مدنظر برخی روشنفکران بیمناک از عواقب ملی گرایی و یا گروههای جدایی طلب و ملیت ساز جدید قرار می گیرد. اینان نیز چنین پنداشته اند که هویت ایرانی از ابداعات قرن حاضر بوده و یا از ساخته های استعمارگران و شرق شناسان است.
سلام مطالب با محتوا و خوبی است. احسنت. استفاده بردم
درود
پاینده باشید
ایا شما مطلبی در مورد مهاجرت لرهای بختیاری به گیلان یا برعکس شنیده اید.دقیقا به یاد ندارم ولی در کتابی یا مستندی این موضوع را شنیدم و از انجاییکه از هر دو استان اقوامی داریم چهره ها را که میبینم خصوصیات خاص مشترکی را مشاهده میکنم
سلام
بجز در برخی سایت ها و وبلاگها، خیر!
سلام دوستان
من شناخت عمیقی از فرهنگ “بسیار قدیمی” لرهای بزرگ دارم و مطمئن هستم فرهنگ لری دنباله ای از فرهنگ اریایی است
البته بحث “فرهنگ ” و ” نژاد” دو مقوله ی جدا از هم هستند توجه کنید :)))
با سلام و خسته نباشيد
بسیاری از واژه ها در زبان بختیاری ریشه ی عیلامی دارن برخی واژهها هم دقیقا همان واژه های عیلامی اند و به هیچ عنوان مشابه فارسی، کردی و عربی ندارن نمیدونم چه حکمتیه همش پرسیده میشه ما لرها از کجا اومدیم ما از جایی نیومدیم بلکه به جاهای زیادی کوچ کردیم یا کوچانده شدیم، اینکه عده ای آریایی و سامی و ترک به این سرزمین اومده باشن دلیل بر این نیست که ما از اون نژادها باشیم، مگه زمانی که اقوامی به این سرزمین می اومدن اینجا خالی از سکنه بوده؟
واژه گئو به معني برادر، تی یا تیه به معنی چشم، کهره به معنی بزغاله، حوش به معنی حیاط خانه، په به معنی چربی، شو به معنی شب، او به معنی آب از جمله واژه های عیلامی هستند، در زمان سلوکیان و اشکانیان حکومت مستقل در منطقه بختیاری و جنوبی به نام الیمائی که بازماندگان عیلامیان بودن وجودداشتن که لباس آنها شال و قوا بوده با شلواری گشاد مثه بختیاری ها، هزاران مدرک از عیلامی بودن لرها وجود داره با این حال نمیدونم چه اصراری هست به عرب، کرد، فارس، یا ترک خواندن این قوم با اصالت
سلام ممنون از مطالب مفیدتون منم بختیاری هفت لنگ هستم با اینکه سالها دور از شهر ودیارم زندگی کردم ولی همیشه به هویت خودم مفتخر بودم شاید بعضی دوستان فکر کنند که ما بختیاریها اصالت بیش از 600 سال در ایران نداریم ومثل خیلی اقوام دیگه بخوان مارو مهاجم قلمداد کنن ولی اینو بدونید که بختیاریها شیر مردان وشیر زنان غیوری داشتن ودارن وخواهند داشت که خدمات شایسته ای در ایران انجام دادن واقوامی هستن که زیر بار ظلم وزور نمیرن بافرهنگ ومهربان ومهمان نواز اما ناموس پرست وغیرتی واجازه نفوذ اجنبی رو نمیدن شاید طوایفی از کرد مثل زنگنه وکرد زنگنه وحسین خانی داشته باشن وطوایفی از عرب مثل عرب کمری ولی این عزیزان وارد خاک بختیاری شدن والان خودشونو بختیاری میدونن وبا گویش بختیاری حرف میزنن وافتخار هم میکنن که بختیاری هستن .
اگر ایران بختیاری نداشت
گمانم از بخت یاری نداشت
برقرار باشید
سلام
من این همه مطلب روخوندم بدتر گیج شدم
واضح میگین
۱.عیلامی هایی کهموهای بور و چشم روشن دارن اصلیتشون چی هس؟
۲.واینکه تات های ساکن ایران، اصالتا ایرانی هستن یا غیرایرانی؟ افغانی ک نیستن؟
سلام
1- هماهنگونه که پیشتر نیز اشاراتی گردید؛ از برخی منابع تاریخی برمی آید که اصل و نسب عیلامی ها به حبشی ها بر می گردد و بر همین اساس بعید بنظر می رسد که عیلامی ها دارای موهای بور و سیمای روشن بوده باشند.
2- در خصوص تات ها اطلاعاتی در دست نمی باشد
موفق باشید
سلام، ممنون از پاسختون اما من بعد این همه سرچوپاسخ دادن شما جوابم رو نگرفتم
حبشی که گفتین، یعنی عرب هستند؟
شما کامل دراین موارد مطالعه داشتین،بنظرتون
پوست روشن، موی بور،چشم روشن، زبان تات،ماد
اینها شمارو یاد چه قوم و اصلیتی میندازه؟؟
ارتباطی به افغان ها دارند؟!
سلام
شما این نکته کلی را مدنظر قرار داد بدهید که وقتی از اقوام ایرانی اعم از کاسی، عیلامی و نیز آریایی همچون ماد و پارس سخن به میان می آید در واقع بحث از تاریخ چند هزار ساله مطرح بوده و در این خصوص قطعیتی وجود نخواهد داشت زیرا تمام آنچه درباره ی ارتباط نژادی اقوام کنونی ساکن ایران با کاسی ها، عیلامی ها و مادها و پارس ها و دیگر گروههای باستانی بیان می گردد در حقیقت نظریاتی هستند که بر مبنای داده ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی ارائه گردیده اند و تاکنون یقینی حاصل نگردیده است. بر همین اساس اینکه برخی منابع ریشه ی عیلامی ها را از حبشی ها می دانند را نیز می بایست در چارچوب همین نکته ی کلی مورد توجه قرار داد.
موفق باشید
ببخشید میپرسم. این یعنی چه؟ واقعیت داره؟؟
یعنی ممکنه ایلامی های الان واقعا اینجوری باشن؟
فرانسوا والا در دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد: «جانشینی بر تخت شاهی حق پسر ارشد بود، اما یک عنصر مهم به آن اضافه شده بود: فرزندان حاصل از ازدواج درونخانوادگی بر فرزندان حاصل از ازدواج با غریبهها تقدم داشتند. فرزندی که از وصلت پادشاه با یک شاهزاده خانم ایلامی، یعنی غریبه به دنیا میآمد مشروع بود ولی فرزندی که از وصلت پادشاه با خواهر خودش به دنیا میآمد مشروعیت بالاتری داشت». بنابراین پسر ارشدی که از ازدواج شاه با یک شاهزاده خانم خارج از خانواده به دنیا میآمد، میبایست تاج و تخت را به برادر کوچکتری که از ازدواج بعدی با خواهرش زاده میشد واگذار کند. پسری که از ازدواج شاه با دخترش به دنیا میآمد بالاترین درجهٔ مشروعیت را داشت. برای نمونه، خوتلوتوش اینشوشیناک حاصل ازدواج شوتروک نخونته و دخترش بود
سلام
با عنایت به پاسخ مطرح شده در کامنت پیشین توجه داشته باشید با قطعیت نمی توان در ریز چنین مسائلی نظر داد و مثلاً گروههایی از اقوام فعلی را بازمانده عیلامی ها و یا آریایی ها دانست. آنچه که محتمل است این دو قوم در طول دورانها اختلاطاتی با هم و سایر اقوام داشته و خلوص اوّلیه خود را از دست داده اند. گویی که اقوام و جوامع بشری دائماً در تب و تاب تغییرات و تکامل ها بوده اند.
سلام
آيا تويسر كان جزو قوم لر به حساب مي آيد ياكه نه تويسر كان جز نژاد لر هست يانه با تشكر
سلام
مخاطب گرامی
ناحیه تویسرکان در نزدیکی مناطق لُر، کُرد و تُرک نشین واقع شده است بنابراین دور از ذهن نمی باشد که تا حدودی هم از سه اقلیم مذکور تأثیر پذیرفته باشد. به هر روی می توان گفت گذشته از ترکیب کنونی جمعیت تویسرکان که مخلوطی از لُر، تُرک، کُرد و فارس است؛ تویسرکانی ها به دلیل حضور شاخه هایی از قوم لُر در آن منطقه، بیگانه با فرهنگ و پیشینه قوم لر نمی باشند. هرچند به گفته محققین، جدا از ترکیبات جمعیتی آن سامان از نظر اقوام گوناگون، مبنای کلی لهجه رایج در تویسرکان متأثر از زبان لری بوده و بسیاری از کلمات با لحن و لهجه مصطلح در مناطق استان لرستان اداء می شود. ناگفته پیداست این شباهت لهجه خود نتیجه ی سابقه ی تاریخی و اشتراکات نژادی با سرزمین اصلی لر فیلی می باشد. بنابراین مشاهده می شود گذشته از حضور شاخه های ترک و کردتبار در تویسرکان، حوزه فرهنگی لر غالب بوده و نمود بیشتری دارد.
سلام
لک زبان هم داره
که لک خودش قومی مستقل از کورد و لره
در ضمن همگی برید مطالعه کنید و اطلاعاتتوم را بالا ببرید
اولین و اصیل ترین قوم ایران مادها هستن یعنی همون لک
لک زبان ها اصیل نرین هستن
خندم میگیره به این وب و این مطالب گیج کنندش😂
لک ها خودشون قومی مستقل هستن
وزبان لکی از کهن ترین زبان است
بدون اطلاعات نظر ندید ممنون
سلام
اتفاقاً اگر مطالب و پستهای ارائه شده را با دقت بیشتری مطالعه نمایید؛ بهمئی دات کام توجه به این موضوع داشته و با استناد به برخی منابع به زبان لکی اشاراتی کرده است. امّا به هر سوی به این نکته نیز باید توجه داشت که پژوهشگرانی در آثار خویش اشاره به ایلات و طوایف لک در چارچوب قوم لر داشته اند. در واقع همانگونه که در مبحث نژاد گفته شد، زبان نیز هرچند یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای می باشد امّا همه ی آن محسوب نمی شود؛ بلکه زبان بهمراه عوامل دیگر عوامل هویت ساز یک جامعه است که شکل دهنده به «ما» می گردد.
استاد حمید ایزدپناه در این باره می نویسند: «زبان لرهای ایران و از جمله لرستان، مایه از زبان کهن و دیرینه دارند. لرستان فیلی یا «لر کوچک» به دو زبان لری و لکی گفتگو می کنند و در نتیجه زبان لرها، لری و زبان لکها، لکی است. امّا در ریشه و اساس زبان اختلاف زیادی نیست، بیشتر تفاوتها، آوایی است. ولی در بیان عمومی همه ی ساکنان لرستان را صرف نظر از زبانشان «لر» می نامند. لکی زبان ایل ها و طوایفی است که در شمال لرستان پیشکوه و بخش های هرو، یا بیرانوندها، و لکهای «سیله سیله siela siela» [سلسله] یا الیشتر و لکهای دلفان، سکونت دارند. معینی نطنزی، واژه ی «لک» را بعنوان نام یکی از قبیله های لر کوچک آورده است».
به هر حال اینکه مورخانی همچون معین الدین نطنزی در چند قرن پیش طوایف لک را در چارچوب قوم لر معرفی نموده اند قابل توجه بوده و می تواند در برررسی های تاریخی مورد عنایت قرار گیرد.
نه خیر برادر عزیز
لک اولین قوم واصیل ترین قوم است
لک را به لر نسبت ندید
لطفا درمورد لک زبانان مطالعاتی داشته
باشید بد نیست
لک برادر لر و کورد و قومیت های دیگه هست اما هرگز لر یا کورد نبوده
لک قومی مستقله…..
بازتاب: آزمایش ژنتیک نژاد – فیلم جدید
در خصوص مردم تویسرکان باید بدونید که اکثریت از قوم لر و اصالتی لرستانی دارند و البته فراموش نکنید لرها مردمانی عشایر بودند که با کوچ نشینی زندگی میکردند و قرار گرفتن در استان تازه تاسیس همدان نسبت به سرزمین لرستان دلیلی بر غیر لربودنشان نیست..
از نظر علم ژنتیک
با توجه به واریاسیون کروموزم وای لرها، آنان از لحاظ بسامد نسبتاً بالای تکگروه R1bی کروموزوم وای (مشخصاً سابکلاد R1b1a2a-L23) ممتازند.[۵۳] گروه R1، به همراه دیگر کلادهایش، مربوط به اوراسیای غربی/مرکزی در پارینهسنگی زبرین است، که رایجترین تکگروه میان لرهاست.[۵۳]Houtsma, M. T. , 1987. E.J. Brill’s First Encyclopaedia of Islam, 1913-1936. Published by BRILL. name=RSpencer>Wells, R. Spencer et al. (2001). “The Eurasian Heartland: A continental perspective on Y-chromosome diversity”. Proceedings of the National Academy of Sciences of the United States of America 98 (18): 10244–9. doi:[//dx.doi.org/10.1073%2Fpnas.171305098 10.1073/pnas.171305098. تک گروه J2a (مشخصاً ساب کلادهای J2a3a-M47, J2a3b-M67, J2a3h-M530) دومین سلسله رایج بین لرهاست و با رسوخ کشاورزان از خاور نزدیک نوسنگی ۸۰۰۰–۴۰۰ قبل از میلاد مرتبط است.[۵۴][۵۵][۵۶][۵۷] دیگر تک گروهی که بسامد آن به بالای ۱۰ درصد میرسد G2a است که سابکلاد G2a3b بیشتر آن را تشکیل میدهد.[۵۸] همچنین لرها بیشترین بسامد تک گروه E1b1b1a1b را در ایران نشان میدهند. دودمانهای Q1b1 و Q1a3، ۶ درصد و T، ۴٪ حاضرند.
حالا در خصوص این تک گروه ها باید بگم که R1b مربوط به نژاد آریایی های اروپایی هستش که J2 نژاد خاورمیانه ای و E1b هم مربوط به مردمان برخی نقاط افریقا و اروپاست که البته دال بر سیاهپوست بودن نیست..
همونطور که بررسی گفته شاخص و پرتکرارترین ترین تک گروه ژنتیکی لرها R1b هستش که بالاترین در ایرانه و باید بدونید تک گروه R1a مردم اورسیایی شرقی هستش که احتمالا آریایی ایرانی هندی که جالب بدونید در برخی نقاط شرقی ایران و کردنشین دیده شده ولی در کل 15درصد جمعیت ایران منتسب به انچه که احتمالا آریایی باشه هستند و مردم شمال هند و مناطقی از افغانستان و تاجیکستان بیشترین بسامد تک گروه R1a را دارند…
لرها یک چهارم آریایی اروپایی اروسیایی غربی!!
تک گروه R1a کمترین میزان رو در لرها دارد!
یعنی از هر چهار لر یکی ژنتیک اورسیای غربی اروپایی داره!!
نژاد قفقازی و خاورمیانه ای هم رتبه بعدی..
با عرض سلام و خسته نباشید.
به نظر شما طایفه تیرتاجی در یاسوج نژادشون بر میگرده به هفت لنگ بختیاری یا امرای سلسله اتابکان لر
سلام
مخاطب گرامی
بطور کل می توان گفت ایلات و طوایف قوم لر و از جمله تیرتاجی ها در کلیت امر مردمانی نژاده، دلیر، سلحشور و دارای صفات برجسته در صفا، صمیمیت و صداقت با پیشینه ای قابل اعتنا همچون دوران اتابکان لر بوده اند.
با سلام.
تمامی لر های ایران (به جز تعداد اندکی از مهاجران که در میان بقیه اقوام هم مهاجر وجود دارد) از یک ریشه و نژاد هستند .چونکه در خیلی از صفات از جمله صفا و صمیمیت و رشادت و از جمله غیرت بسیار شبیه به یکدیگر میباشند حتی از نظر خیلی از صفات ارثی بین انها پس چطور میتوان گفت که انها هر کدام از مکان و اقوام گوناگون به مناطق لر نشین کوچ کرده اند.
درود به اقای خلیلی عزیز که وقت میذارن و پاسخگو هستن
همونطور که در جریان هستید عزیزی از لر های بویر احمد با لباس محلی در جشنواره استرالیا شرکت کردن و این لباسو به ثبت ملی رسوندن.اما الان عده ای از عزیزان ترک مدعی هستن که این لباس مختص ترکهای قشقایی است و لرها از اونا تقلید کردن!!! از شما تقاضا دارم اگر میتونید(((مستند)))توضیح بدین که لباس محلی و موسیقی که لر بزرگ دارد ایا تقلیدی از قشقایی ها بوده یا اصالتا مربوط به لر هاست؟؟؟
اگر این لباس و موسیقی از اول متعلق به قشقایی ها بوده پس قطعا استفاده از انها برای درست نیست و اصل پوشش و موسیقی لرها چیست؟؟؟
سلام
با تشکر از نظر لطف شما، عنایت داشته باشید که «مختص» دانستن لباس سنتی مورد اشاره (شامل گیوه ملکی، پاپیچ، تمبان، جومه، حله و جناره، شال و دلگ و کلاه) به ایل و یا قوم خاصی صحیح بنظر نمی رسد. البته قابل ذکر است که گفته می شود ترکهای قشقایی در دهه 20 شمسی کلاه خود را به نمونه دوگوشی فعلی تغییر دادند. بطور کل در رابطه با پوشش سنتی ایلات و طوایف قوم لر در آینده تلاش خواهد شد تا مطالبی بطور مستند تهیه و منتشر گردد. تا خداوند چه خواهد.
میراث فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد ثبت ملی کرد.برای تمام استان.اونوقت تو میگی ب قوم خاصی نمیشه اختصاص داد.
سلام
ظاهراً شما منظور از کامنت فوق را متوجه نگشته اید. غرض از عدم اختصاص پوشاک مذکور، کلی بوده نباید آنرا نسبت به ایل، قوم و منطقه ی خاصی نسبت داد.
سلام به نظر شما نزاد امرای اتابکان لر بزرگ برمیگرده به لرها یا کرد ها؟
سلام
تا جاییکه دانسته ها از مطالعه منابع تاریخی یاری می نماید اتابکان لر بزرگ دارای اصالتی لر تبار بوده اند. ضمناً درباره معنی واژه «کُرد» در آن دورانها نیز توضیحاتی در پُست نژاد قوم لر ارائه گردیده که می تواند مدنظر قرار گیرند.
خاندان فضولیه از شبانکارگان ایل مماسنی که با صلاح الدین محمود اختلاف پیدا کردند مماسن ها را پس از ۵۰ سال به پارس باز گرداندند و اتابکان لر بزرگ را تشکیل دادند…شبانکاره،شول،بویری،جاوید،رستم،بکش،مکوندی و…طوایف ۱۴ گانه شاخه پارس مماسئن بودن…مماسئن در متون یونانی به زبده سواره نظام تیر انداز هخامنشی گفته شده که هلال وار در فلات ایران می نشستند و هلال خاندان سورن را تشکیل می دادند و اوج تمرکز آنها از پارس تا سیستان بوده.سئن در اوستا به معنای ماده عقاب و مه سئن(مماسئن) به معنای عقابان مه(بزرگ) هست.امروزه ۵۴ طایفه مماسنی در فلات ایران پراکنده هستند.از بیضا(ملیان) تا پشت کوه کگیلویه سرزمین مماسن ها بوده و دهدشت یا بلاد شاپور مرکز ممسنی نشین و بخش غربی بلوک مه سن بوده و بعدها مرکز از دهدشت ممسنی نشین به بهبهان کهگیلویه نشین منتقل شد.بخش شرقی مه سن ایلخانی شول بوده به مرکزیت فهلیان مکانی که کاخ هخامنشی لیدوما و پایتخت انشان بوده.مماسن ها هخامنشیان و ساسانیان که از گستره ممسنی بزرگ برخاستند قومی سکایی و آریایی بودند و پارسه اصولا شاخه جنوبی پارثوا(پارت)بوده.همه داستان شاهنامه و ایران(پارس) و توران(پارت) به همین گستره سورن ها(مماسن ها) از سغد=سول=شول تا سیستان تا پارس اشاره داره و در شاهنامه آمده پس از آنکه رستم(از خاندان سورن) کیخسرو را از بند دیوان مازندران رهانید کی خسرو بخشی از قلمرو شاهی ایران(پارس) را به او بخشید که بلوک رستم نام داشت(رستم ممسنی) و به کیش به بهدینان بود(بکش ممسنی) و بلوک جاوید به سپاه جاویدان بود(جاوید ممسنی).اسپید دژ شاهنامه همان اسپید دژ ممسنیست که در پشت آن یعنی دشت شاهان جاوید(منطقه تیرمردان) قلعه های شیرازیس قرار داشته که نام شیراز از آن گرفته شده و متعلق به گبریاس نیزه انداز سرکرده طایفه پارسی پاتیشوری(برآفتاب) بوده و گبریاس یا همان بهمن تبار ساسانیان کسی که کورش را به تخت نشاند و هم او کمبوجیه را ترور کرد و داریوش را بر تخت شاهی ایران نشاند شهر فسا(پسا) را بنا نهاد که امروزه قلعه نوبندگان فسا یادگار ممسنی هاست و اصل قلعه نوبندگان و طرح تاریخی عقاب در خود ممسنی واقع هست.گبریاس(گووبره در کتیبه بیستون و نقش رستم) مقر حکومت او کاخ هخامنشی لیدوما=ساتراپی مرکزی پارس و ناحیه ۴ راه شاهی که از بیضا تا بهبهان(آریاگان) بر همه طوایف پارسی حکم می رانده و لوحه های گلی به طور کامل از او و طایفه او نام می برند و در واقع هخامنشیان را تیره ای از پاتیشوری ها می دانند یا اینکه بسیار محتمل که هخامنشیان از طایفه مردها بوده اند که زیر فرمان پاتیشوری ها بوده اند.دشت شاهان جاوید ممسنی به یاد مردها تیرمردان هم نامیده می شد و آنچه هرودت به نام پاسارگادیان گفته در لوحه های گلی به دست نیامده و همانطور که حدس زده می شد پاسارگد به معنای دژ پارسیان بوده و مرز پارس و ماد بود جاییکه پارسیان ماد را شکست دادند کورش بر روی دژ مادی دژ دیگری ساخت و آنجا ساکن شد و سرزمین هخامنشیان نبوده بلکه مرز پارسه و ماد بوده.در مورد ساسانیان هم خود را از تبار بهمن(گبریاس) و از خاندان داریوش ۳ می دانستند(داریوش۳=دارا کیانی)از خاندان گبریاس بود و هخامنشی نبود و ساسانیان طبق آنچه گفته اند به پاتیشوری های کشاورز متعلق بوده اند که تمام طوایف پارسی را فرمانروایی می کرده اند و تعلق ساسانیان به شبانکارگان هیچ سندیت تاریخی ندارد همانطور که داستان پاسارگاد و باصری هیچ سند تاریخی ندارد.هخامنشیان را یا از پاتیشوری ها می دانند یا مردها که مقر هر ۲ در ممسنی بوده.پاتیشوری به معنای برآفتاب هست و امروزه در جاوید ممسنی در کهگیلویه و در بختیاری مناطقی به نام برآفتاب داریم.شخصا نمی دانم بهمئی به کدام بلوک تعلق دارند ولی احتمالا اصالت مماسنی دارند و بهمئ اگر از بهمن اسطوره ای بیاد همان گبریاس پاتیشوریست که نام او در کتیبه هاست و از بهبهان تا سپیدان املاک او و طایفه بسیار نیرومند او بوده.گبریاس از سران قیام ۷ یار درقتل گئومات مغ بوده.او و خاندان او بلندپایه ترین در ساختار هخامنشی و ساسانی بودند و مهر مخصوص به خود داشته و اصولاطایفه پاتیشوری زادگاه هخامنشیان و ساسانیان هست.
با عرض سلام خدمت سایت خوب بهمئی دات کام که در حفظ فرهنگ و معلومات لر در تلاش است
به نظر شما ما خاندان(ایل) سادات آهوقلندری ( طایفه ها = شهرخوند شهنشاهیوند قاسموند طاهروند ندروند مرتضی وند خلفوند ) که جد ما در زمان امدن حضرت امام رضا (ع) به همراه ایشان وارد ایران شده و پسرش که میشه نوه ی امام موسی کاظم (ع) امده به استان لرستان آیا ما هم لر هستیم ؟؟ تمام فرهنگ منش رفتار و زبان لری (مینجایی و بالاگریوه ای) را به مانند دیگر لرها داریم ولی پدارانمان به مانند جدمان عمامه به جای کلاه لری بر سر داشته اند آیا ما لرهستیم یا جزو ایلات و طوایف لر به حساب نمیآییم ؟؟
ما جدمون که وارد لرستان شده با بی بی گنجو از طایفه رشنو ازدواج کرده و ما همه هفت طایفه حاصل این وصلت هستیم آیا نژاد ما بعد از چند صد سال همان نژاد منطقه لرستان هست یا فرق دارد با دیگران؟؟ (نظر شما چیه ؟؟)
سلام
با تشکر از نظر لطف شما، به عرض می رساند لر بودن یک هویت است. هویتی که عناصر مختلفی از جمله سرزمین، زبان، نژاد، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیاسی مشترک در برپایی آن نقش دارند. در همین راستا عنایت داشته باشید که هرچند مبحث نژاد یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای می باشد امّا همه ی هویت آن محسوب نمی شود؛ بلکه نژاد بهمراه سایر عناصر ذکر شده است که هویت یک جامعه را شکل می دهد.
موفق باشید
سلام مختارآسویارهستم درمورد طایفه علادین بهمئی اگراطلاعات بیشتری دارین بگین ممنون میشم
.
سلام گووی علاءالدینیم
به امید خدا در آینده درباره طوایف بهمئی مطالب جدیدی منتشر خواهد گشت.
سلام.لر .عیلامی در جنوب شامل بختیاریها .بویراحمدیها ممسنی و رستم لرهای سپیدان .کامفیروز .اقلید .و…غیره میشوند ک کمترین مهاجر عرب و ترک را دارند .لرها ساکنان بومی ایرانند قدمتی بالغ بر 7000سال درایران دارند آرییها با کمک اجداد لرها ک عیلامیان و ماد باشن پادشهای هخامنشی رو بنا نهادند .پس لر ترکیبی از عیلام ماد و پارس میباشد .ضمننا لرهای بویراحمد نگین استان ک ب هستند .رشادتهای کی لهراس باطولی.کیلهراس مچکریم…زنده باد ایران زنه بویی لرسو گپ
لر یعنی بویراحمد و بختیاری.لری یعنی رشادت .جنگ اوری.کمانداران سرزمین خورشید
سلام
درود بر تمام ایلات، طوایف و اقوام سلحشور ایرانی.
زنده باد ایران عزیز
سلام
بر روی لرهای کهگیلویه و بویر احمد آزمایش ژنتیک انجام شده ولی متاسفانه به صورت هاپلوگروپ منتشر نشده
در حال حاضر فقط نتایج ژنتیک لرهای لرستان منتشر شده که از نظر ظاهری و لهجه با لرهای استان لرستان
تفاوت هایی دارند,همچنین بختیاریها ترکیب ژنتیکی شان با لرهای لرستان بسیار متفاوت گزارش شده
جهت اطلاعات بیشتر به آدرس ذیل مراجعه نمایید:
http://iraniangen.blogfa.com
سلام
از آدرس وبلاگ مورد اشاره ی شما بازدید بعمل آمد. اطلاعاتی در آن ارائه گشته که نیاز به بررسی توسط اهل فن و بعبارتی بحث و تبادل نظر بیشتر در مجامع علمی و دانشگاهی دارد تا خروجی آن پخته تر گردد. در حقیقت تمام نظریات و یافته های بشری بایستی در معرض نقد و بررسی قرار گیرند تا از غنای بیشتری برخوردار گردند. نظریات تاریخی، جغرافیایی و پزشکی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. مثال بارز و معروف نکات گفته شده در حال حاضر مبحث گرد امّا تخت بودن زمین است که توسط برخی از دانشمندان غربی پیگیری می شود. این در حالیستکه بویژه پس از جنگ جهانی دوم و با محوریت ناسا (سازمان فضایی آمریکا) بر خلاف آن برای مردم جهان تبیین شده بود. این مثال نشان می دهد نظریات بشری بایستی پیوسته در معرض بحث و تبادل نظر قرار گیرند.
امّا گذشته از مبحث فوق عنایت داشته باشید که هیچگاه اعتقاد بر خلوص صد در صدی اقوام، ایلات و طوایف نبوده چنانکه بارها نیز بیان گردید که بهمئی دات کام از نگاه هویتی به موضوعاتی همچون قوم لر و ایل بهمئی می پردازد. گویی مکرراً گفته شد هرچند مبحث نژاد یکی از اجزای اصلی هویت هر جامعه ای می باشد امّا همه ی هویت آن محسوب نمی شود؛ بلکه نژاد بهمراه عواملی چون سرزمین، زبان، فرهنگ، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختار سیاسی مشترک است که هویت یک جامعه را شکل می دهد.
به افتخاره
تمامی ملته کشورم
اللخصوص لک زبانها….لکستانم آرزوست….
درضمن لک قومس مستقل از لر و کرد هستش
فقط لک👉
درود
زنده باد تمام اقوام ایرانی و پاینده باد ایران عزیز.
درود به همه ایرانیان
من در شهر دوگنبدان که در واقع دژ گنبدان از شهرستان گچساران هستم ما کوهی بلند و پهناور داریم بنام خامین که گفته میشود در اصل نام این کوه هخامین بوده مربوط به دوران هخامنشی در این کوه اثار تمدن های قدیمی و قبرستان های زرتشتی بسار است چون این قبر ها رو به قبله نیستند و درست در کمر کوه رو به اولین جایی که خورشید طلوع میکند میباشد ولی نمیدانم چرا نام های منطقه های این کوه اکثرا کردی هستن مثلا بانه سریزنگ بارزنگ ده ونا سرپهه و خیلی دیگه اگه میشه توضیح بدید چرا ؟
سلام
1- سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح نام کوه مورد اشاره را «خامی» و نه «خامین» بیان داشته که در فاصله 20 کیلومتری شمال شرقی شهر گچساران (دوگنبدان) قرار دارد.
2- منبع خود را در انتساب این کوه به هخامنشیان اعلام نمایید.
3- نام بازرنگ از نامهای قدیمی ایرانی بوده است. اگرچه شاید در زبانهای لری و کردی نیز بکار برده شود هرچند تاکنون چنین امری مشاهده نگردیده است.
بازتاب: نیک لرن - لینک تو لینک
زنده باد ایران وایرانی زنده باد لر
درود بر غیرت شما.
کسی که وارد بحث تاریخی میشه باید بدون تعصب همه چیز را بررسی و قضاوت کنه
در همهی پژوهشهای آمده که لرها بازمانده ایلامیها هستند نه پارسها
در همان روزگار ابتدایی تشکیل دولت هخامنشیها چندین جنگ خونین رخ داده و ایلامیها شورش کردهاند.
این مقاله بر اساس پژوهشهای باستانی و دیدگاه پژوهشگران اروپایی و ایرانی نوشته شده است:
«شورش ایلامیها علیه داریوش اول؛ بررسی ماهیت شورشهای ایلام در دورۀ داریوش اول با تأکید بر کتیبۀ بیستون»، محمدتقی ایمان پور، کیومرث علی زاده، مجله پژوهشهای علوم تاریخی، دوره 6، شماره 1، بهار و تابستان 1393.
در صفحه دوم این مقاله هم نوشته شده که لرها به ایلامیها بر میگردند و بازمانده آنها هستند:
Ancient migratory events in the middle east: new clues from the Y-chromosome variation of modern Iranians
سلام
1- همانگونه که به درستی اشاره نموده اید بایستی مباحث تاریخی را بدون تعصب بررسی و قضاوت نمود.
2- چنانکه پیشتر نیز مکرراً مطرح گردید؛ تاریخ عیلامی ها، کاسی ها، آریایی ها (پارس و ماد) و دیگر اقوام باستانی قدیمی تر از آنست که بتوان نَسَب قوم لر را بطور دقیق بدانها ربط داد. مطالبی که در این رابطه بیان می گردد هم در واقع نظریاتی هستند که اغلب با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه ارائه گردیده و یقین و اطمینانی را به دست نمی دهند.
3- گفته می شود در زمان داریوش اوّل به دلیل حوادث زمان کمبوجیه، حوزه پادشاهی هخامنشی با شورشهای گوناگونی (حتّی در منطقه ماد) مواجه بوده و قیام عیلام نیز در همین راستا می تواند مورد توجه قرار بگیرد. در واقع اینگونه درگیریها را نمی توان به راحتی دال بر رقابت و یا دشمنی های آنچنانی همچون رقابتهای ایران و روم دانست. گویی از سوی دیگر برخی پژوهشگران بنابه کتیبه های تخت جمشید اظهار داشته اند عیلامی ها در کنار مادها در حلقه ی اوّل اقوام نزدیک به هخامنشیان قرار داشته اند.
4- در پایان مجدداً یاداوری می کند تاریخ بخشی از هویت اقوام و جوامع انسانی می باشد و نه همه ی آن. همچنین تاریخ باستان با تمام ابهامات و نقاط تاریک و روشن آن، قسمتی از تاریخ محسوب می گردد و نه تمام آن؛ بنابراین اهمیّت دادن به تاریخ باستان بایستی در همان حد (بخشی از سرگذشت اقوام) صورت گرفته و از غوطه ور شدن افراطی و بیش از حد در آن و تسرّی دادن برخی وجوه و وقایع تاریک آن به حال حاضر خودداری نمود.
سلام
درموردایل بهمئی بیشتر توضیح بدین لطفا…
آیابهمئی یه ایل مثل بختیاری میباشد یااین که زیر شاخه میباشد ممنون میشم اگه جواب بدین
سلام
در ساختارهای سنتی، ایل بهمئی زیرمجموعه ایل دیگری نبوده و در تاریخ معاصر بعنوان یکی از ایلات شش گانه کهگیلویه مطرح بوده است.
لرها اصولا قومی کوچ نشین بوده اند که همین اواخر به شهر نشینی روی آورده اند، لذا مرتبط کردن ایشان به مردمی متمدن و کهن بی معنی است.
سلام
1- خیر! بر خلاف آنچه اظهار داشته اید؛ لرها صرفاً مردمانی کوچ نشین نبوده و شاخه های کوچنده و یکجانشین هر دو در بین لرها وجود داشته اند. در واقع با توجه به منابع تاریخی می توان گفت گسترش بیشتر شیوه ی زندگی کوچندگی در میان لرها، بعداز اتابکان و از دوره ی استقرار حکومت ایلخانان مغول و تیموریان در ایران صورت گرفته است.
2- درباره ارتباط لرها و اقوام باستانی همانگونه که پیش از این نیز مکرراً و بارها اشاره گردید؛ تاریخ اقوام متمدن کهن همچون عیلامی ها، کاسی ها، آریایی ها (پارس و ماد) قدیمی تر از آنست که بتوان نَسَب قوم لر و یا هر قوم دیگری را بطور دقیق بدانها ربط داد و مطالبی که در این رابطه بیان می گردد هم در واقع نظریاتی هستند که اغلب با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه ارائه گردیده و یقین و اطمینانی را به دست نمی دهند. امّا آنچه از منابع تاریخی و نیز آثار باستانی به دست می آید این است که سرزمین لر در تاریخ باستان مأمن تمدنهای در خور توجه همچون عیلامی ها، کاسیان و آریایی ها (آریایی ها خود از اقوام کوچنده و شبانکاره نام برده شده اند که با غالب شدن بر عیلامی ها و کاسیان توانستند امپراطوری های بزرگی چون مادها و هخامنشیان را پایه گذاری کنند) بوده است. ناگفته پیداست هم اکنون نیز سرزمین لر با تمام تاریخ خویش و فراز و فرودهایش از دوران باستان تا تاریخ معاصر بعنوان اصلی ترین عنصر هویتی لرها محسوب می گردد.
سلام و عر ض ادب
من متولد تهرانم ولی ریشه ای و آبا و اجدادی تویسرکانی هستم. حالا میخوام بدونم وقتی ازم می پرسن شما جزو کدوم قوم هستین باید چی بگم؟ آخه نمیتونم بگم هم لر هستم هم کرد هم ترک ، میشه راهنمایی بفرمایید باید چی بگم دقیقا؟ واقعا برام مهمه که چی بگم
سپاسگزار از پاسختان
سلام
مخاطب گرامی
از زاویه نگاه به کلیت موضوع همانگونه که در پست پراکندگی قوم لر به استناد تحقیقات دکتر امان الهی بهاروند اشاره گردید؛ تویسرکان از نواحی عمده لرنشین در استان همدان است که در پیوستگی بالای تاریخی و فرهنگی با جغرافیای بزرگ لر و بویژه لر کوچک (فیلی) قرار داشته؛ این قرابت بگونه ای است که بگفته محققین، جدا از ترکیبات جمعیتی آن سامان از نظر اقوام گوناگون، مبنای کلی لهجه رایج در تویسرکان متأثر از زبان لری بوده و بسیاری از کلمات با لحن و لهجه مصطلح در مناطق استان لرستان اداء می شود. ناگفته پیداست این شباهت لهجه خود نتیجه ی سابقه ی تاریخی و اشتراکات نژادی با سرزمین اصلی لر فیلی می باشد. بنابراین مشاهده می شود گذشته از حضور شاخه های ترک و کردتبار در تویسرکان، حوزه فرهنگی لر غالب بوده و نمود بیشتری دارد.
امّا بصورت دید مصداقی و جزیی نگر، شما بایستی با پرس و جو از پیران و بزرگان خاندان از گذشته ی خویش کسب اطلاع نمایید تا دریابید اصالتتان به کدام گروه قومی تویسرکان برمی گردد.
پاینده باد ایران عزیز
زنده باد اقوام ایرانی
با سلام . در رابطه با این که لر یک نژاد یونانی است مطالبی شنیدم چون با توجه به اسکان لشکر اسکندر مقدونی در منطقه زاگرس و بعد ها سلوکیان چنین موضوعی خیلی بعید به نظر نمیرسه هر چند که به قطعیت نمیشه گفت اما رقص بختیاری بسیار بسیار به رقص ملی یونان شباهت داره حتی در نحوه انجام حرکات پا به هر حال بازم با قاطعیت نمیشه گفت ولی اینکه قوم لر ممکنه آمیزه ای از یونانی و سایر اقوام ساکن زاگرس مثل ایلامی و کاسی و لولوبی و پارسی و ماد باشه بعید به نظر نمیرسه اگر شما در رابطه با این موضوع مطلبی میدونید یا نظری دارید خوشحال میشم استفاده کنم .سپاس.جاوید ایران زمین زنده باد تمام اقوام ایران زمین
سلام
به گفته پژوهشگران، بطور کلی کشور ایران در تاریخ خویش محل اسکان و رفت و آمد اقوام گوناگونی بوده است؛ از اقوام باستانی همچون عیلامی ها، کاسیان، گوتی ها و لولوبی ها در غرب، جنوب و جنوب غربی ایران، «مان ناها» و «اورارتوها» که گفته می شود نام کوه آرارات نیز از آنها گرفته شده در شمال، آماردها و تپوریها در حواشی دریای خزر (کاسپین) گرفته تا آریایی ها (بعدها توانستند با چیرگی بر عیلامیها و کاسیان فرهنگ و زبان خود را غالب نموده و نام خویش را بر این سرزمین نهند) و همچنین یونانیان، مقدونی ها، اعراب و ترکان، تاتارها و مغولان که پس از آن پای بدین سرزمین نهادند.
با عنایت به همین نکات می توان گفت لرها نیز آمیخته ای از مردمان اصیل این سرزمین می باشند و اگرچه در گذر تاریخ، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری های متقابلی با اقوام و گروههای گوناگون داشته اند امّا هویت خویش را بعنوان یکی از شاخصه های بارز فرهنگ و تاریخ ایران زمین حفظ و پرورش داده اند بگونه ای که هم اکنون بعنوان یک هویت قومی مستقل و دارای خصوصیات مربوط بخود مطرح می باشند. در همین راستا نیز باید گفت اگرچه گروههایی همچون یونانی ها، مقدونی ها، اعراب و ترکان در مقاطعی از تاریخ وارد سرزمین های لرنشین گشتند ولی اگر هم ماندگار شدند سرانجام جذب لرها گشته و لر شدند و باز هم همان هویت و فرهنگ لر بوده که غالب گشته و روند تکامل و پیشرفت خود را ادامه داده تا بتواند بعنوان قومی مستقل با خصوصیات اصیل و بارز سربرآورد.
در پایان یادآور می گردد از مطالعه منابع اینچنین بر می آید نام «لر» از قرن سوم و چهارم هجری به این سو مطرح بوده و قابل انتظار است مردمانی که بعدها بنام لر معروف گشتند پیش از آن دارای نامهای دیگری بوده باشند؛ امری که درباره سایر اقوام و گروههای بشری نیز می تواند صادق باشد.
سلام
چند سوال
در زمان غیبت برخی طوایف لر بزرگ ، شول ها در لر بزرگ سکنی داشتند؟ اگر دقت بفرمایید نوشته با بازگشت الوار شولان از منطقه متواری گشتند !
و اینکه لرهای اصیل کوچک (نه لک ها و بقیه) هم به منطقه شام رفته بودند؟
__
پ.ن هنوز نتونستم درک کنم این حجم وسیع طوایف چادرنشین چرا و چطور به این راحتی به شام هجرت کردند ، ، زندگی کردند(کجا؟!) و برگشتند!
سلام
بطور کلی عنایت داشته باشید که در حوزه ی وسیع و گسترده ی پادشاهی تاریخی ایران، چنین جابجایی ها قابل انتظار بوده. گویی همانگونه که پیشتر نیز گفته شد برخی علت این مهاجرتها را وقایعی چون جنگهای صلیبی دانسته اند. در ضمن بدین نکته هم بایستی توجه داشت کلام نویسندگان و محققان وحی منزل نبوده و لزوماً و حتماً منعکس کننده حقیقت نمی باشد.
درود بر شما
در جغرافیای استرابو(۶۳ق.م-۲۴م) در ذکر قبایل و اقوام ساکن جنوب غربی ایران (از مرز بابل تا سرزمین پارس) اطلاعاتی وجود دارد که ممکن است در تعیین هویت لرها بی ارتباط نباشد:
استرابو به نقل از نئارخوس( یکی از سردارهای اسکندر) میگوید:
“در آنجا[جنوب غرب ایران] چهار قوم راهزن وجود داشت . پس از پارس[یعنی به طرف غرب] مردیان قران داشتند سپس اوکسیان و الی مائی ها [لومه ای ها] بودند و کاسیان نیز پس از آنان .
-جغرافیای استرابو ترجمه همایون صنعتی زاده ص ۵۱
__________________________________________
چند نکته :
اوکسیان لفظ یونانی شده خوز است . این اقوام ساکن خوزستان حالیه بودند و احتمالا دارای زبانی غیر ایرانی هم بودند چنانچه ذکر نام خوزها تا قرون ۷ و ۸ هجری هم بوده بدین ترتیب ارتباطی با لرها ندارند
کاسیان نیز از قبایل قدیمی منطقه بودند که گروهی انها را هندواروپایی و گروهی بومی میدانند
مردیان یکی از قبایل چادرنشین پارسی بود که در کوهستانهای غرب پارس تقریبا لر بزرگ کنونی زندگی میکردند
الی مایید ها هم اطلاعات دقیقی از نژاد انها در دست نیست
طبیعیست اگر لرها مردمی پارسی باشند باید ارتباطی مردیان باستانی وجود داشته باشد !
اگر این فرض صحیح باشد در گذشته محل زندگی قوم لر به گستردگی امروز نبوده و در منطقه ای محدود در لر بزرگ حالیه کوچ میکردند
عکس زیر را مشاهده کنید 👇
http://s6.uplod.ir/i/00916/60k2ouzr57zw.jpg
مردها در ممسنی بودن و بازماندگان آنها امروزه چه در ممسنی چه میان ممسن های سیستان به دهمرده و تیرمردانی معروف هستند و دشت شاهان جاوید ممسنی در پشت اسپید دژ پس از سقوط ساسانیان تیرمردان نامیده می شد.مردها زیر فرماندهی بلندپایه ترین طایفه پارسی یعنی پاتیشوری بوده اند که مقر فرماندهی پاتیشوری ها کاخ هخامنشی کشف شده در ممسنی یعنی لیدوما بوده و سرکرده پاتیشوری گبریاس پاتیشوری پدر زن داریوش بزرگ و همان بهمن اسفندیار شاهنامه تبار ساسانیان و اعقاب داریوش۳ یا دارا کیانی شاهنامه بوده.خاندان هخامنشی را تیره ای از پاتیشوری ها می دانند و بسیار هم محتمل هست که از طایفه مردها بوده باشند و این را کتسیاس بیان کرده که کورش از طایفه مردها بود و خشایارشاه هم در کتیبه شوش خود را شاه مردان نامیده.از همین رو مورخی چون مرادی غیاث آبادی می گوید:کورش بازیچه دست بهمن بود…و در واقع گبریاس بود که بابل را فتح کرد و کورش را به قدرت رساند و هم او بود که کمبوجیه را ترور کرد و داریوش را بر تخت شاهی نشاند و او پدر مردونیه فرمانده بزرگ ارتش هخامنشی در فتح یونان بود.مردها خاندان سورن را تشکیل دادند و از سیستان تا ممسنی امروزی در قدرت بودند و همچنین در سغد(سول=شول) در قدرت بودند.مردها از طوایف زیر فرمان پاتیشوری ها بودند.پارس از بیضا تا باشت سرزمین ممسنی(بلوک مه سن) مقر اولین طوایف پارسیست و اوکسیان(خوزیان) از کهگیلویه(بهبهان) تا خوزستان بوده و الیمیا هم همین سرزمین اوکسیان در زمان اشکانیان بود.اسکندر هم نبرد اول او در محدوده کهگیلویه با اوکسیان بوده که فرماندهی اوکسیان ها به عهده ماداتس پارسی بود و نبرد ۲ اسکندر که در آن مجبور به عقب نشینی شد به پژوهش های ایران باستان در ممسنی در مکانی در پای اسپید دژ به نام دشت رزم امروزی(هیدالی در لوحه های گلی) بوده که فرماندهی مردها را آریوبرزن به عهده داشت.البته نبرد اسکندر در هاله ای از ابهام هست و در متون یونانی و اسکندر نامه از نبرد مماسن ها و اسکندر در سغد در شهر مماسن جایی که دژ کورش بوده یاد کرده اند و کتاب دیگری به نام کتاب الخراج از نبرد شول ها و اسکندر در سغد یاد کرده بنابرین مشخص نیست که اسکندر اصولا در پارس بوده یا نه و فراموش نکنیم که اسکندر خود از خاندان هخامنشی و فرزند داریوش۳ بود و از فرمانروایان پارتی شرق اروپا بود.مماسن یا عقابان مه(بزرگ) در متون یونانی به زبده سواره نظام تیر انداز هخامنشی گفته شده که از تخارستان تا بین النهرین هلال وار در فلات ایران می نشستند و هلال خاندان سورن را تشکیل می دادند به ویژه از سیستان تا پارس متمرکز بوده اند و هرجا هم حضور دارند نام های قلعه های شاهنامه چون توس فرامرز کلات و…و همچنین نام اسپید دژ را با خود یدک می کشند و اسپید دژ ممسنی همان دژ سپید شاهنامه هست.مماسن ها خاستگاه هخامنشیان و ساسانیان…پارسیان شاخه جنوبی پارثوا(پارت) هستند و همه این مجموعه از سکاهای شرق کاسپین بودن که از سغد(ایرانویج اوستا) تا سکستان(سیستان) و تا پارس پراکنده و در قدرت بودند و داستان های شاهنامه هم به همین اشاره دارد.اسپهبدان سیستانی و زابلی تا کلات پاکستان همه همین مماسن های سکایی بودند و پراکندگی سورن ها و امروزه هم نیرومندترین طوایف سیستانی و حاکمان ارگ های سیستان بم و کرمان طوایف ممسنی سیستانی چون براهویی شهرکی و سرابندی بودند.آنچه هم هرودت به نام پاسارگادیان گفته در لوحه های گلی به دست نیامده و در واقع اشاره به دژ پارسیان دارد و دژی که کورش در مرز ماد و پارس(پاسارگد) بنا نهاد و پس از شکست ماد آنجا ساکن شد.هخامنشیان را یا از بلند پایه ترین طایفه پارسی یعنی پاتیشوری بوده اند یا هم از طایفه مردها که در گستره ممسنی بزرگ از بیضا تا باشت ساکن بوده اند و زیر فرمان پاتیشوری ها.منطقه اصلی آنها دشت شاهان جاوید ممسنی بوده در مکانی که قلعه های شیرازیس در پشت اسپید دژ قرار داشته.گبریاس پاتیشوری(گووبره) نامش در کتیبه بیستون و نقش رستم هست وی همان طور که ساسانیان نوشته اند تبار ساسانیان بوده و با این شواهد ساسانیان از خاندان هخامنشی بلند پایه تر بودن و ساسان در سلک سورن ها برای جنگی به هند رفته بود و تا ۱۰۰ سال نوادگان او در هند بودند و ساسان نام داشتند که ساسان آخری به پارس بازگشت….شول هم در واقع نام قدیمی سغد و یکی از ۵۴ طایفه مماسنی هست که امروزه در فلات ایران پراکنده اند…از هند تا سوریه و حتی یمن و شیرازی های زنگبار آفریقا.
آمارد و مرد یکی هستن و در فلات ایران پراکندگی هلالی داشتن و خود پاتیشوری هم در شمال ایران نامشان هست و اصولا نام های طوایف پارسی جنوب در شمال و شمال شرقی نامشان هست چون پارسیان از تبار سکاهای شرق کاسپین هستن و اصالت پارتی دارند.گروهی از مردها هم در زمان کورش به شمال فرستاده شدن و زنانی کمان انداز بودن…(سکاها بزرگترین کمان داران تاریخ بودند).آماردها یا مردها با نام آمویی که اشاره کرده لینک و در جاوید ممسنی در محدوده منطقه تیرمردان هم تیره آمویی جاوید ساکن هست.
بنظر من لرهای قدیمی شاید ساده بودند ولی متاسفانه این اواخر لرها برای اینکه نشان دهند ساده نیستند به سمت دروغ و دزدی روی آورده اند. من تا حالا با چند مورد اینطوری برخورد کرده ام یا از دیگران شنیده ام. البته هنوز هم بینشان انسانها درستکار وجود دارد ولی خیلی کم هستند. در ضمن خیای هم دنبال پست و مقام و ریاست هستند.
سلام
اگرچه آنچه که بهمئی دات کام بعنوان راهبرد خویش بدان می پردازد گذشته و تاریخ قوم لر در چارچوب ذات اصیل، صادق، باصفا و صمیمی لر می باشد و به موضوعات و مسائل فعلی نخواهد پرداخت امّا درباره موضوع مورد اشاره توسط شما، بایستی عنایت داشت در حال حاضر نمی توان عملکرد افراد معدودی را به کلیت جامعه و یا قوم خاصی تسری داد. به هر سوی به جرأت می توان ادعا نمود کماکان نیز صادق ترین و باصفا ترین ضمیرهای انسانی را می شود در میان لرها و بویژه عشایر لرتبار جستجو نمود.
درود به همتبارانم وتمام اقوام ایرانی ودرود خسته نباشید به گووی عزیزبهمئیم که صبورانه وانسان دوستانه بویژه پاسخ تمام مخاطبان رو درچهارچوب عقلانیت وانسانیت پیشروی میکنه …والاترین افتخار انسانیت میباشد که قوم لر صفات انسانی را دارامیباشد ودرطول تاریخ تابه امروز به نمایش گذاشته ومیگذارد ..درطول تاریخ نژادم نژاد پاک خود رو حفظ کرده اند ومیکنند ..سپاسگزارم
سلام گووی کلاه کجم
با سپاس از غیرت و نیز نظر لطف و ابراز محبت شما.
با درود خدمت گووی خلیلیم اقا ارمان عزیز
همونطور که میدونید مدتیست بحث تعیین تبار پدری (هاپلوگروپ کروموزم y) رایج شده که مردها مبتوانند نسب پدری خودشون رو بشناسند
خواهشی که داشتم بادتوجه به ابنکه طوایف ایسوی بهمعی و طیبی تبار یکسانی دارند و قاعدتا ازمایش تنها یک مرد از این طوایف میتواند تبار تمام این گروه ها را مشخص کند خواهش مندم اگر اطلاعی دارید از شخصی که همچین ازمایشی داده و جواب گرفته حتما من رو با خبر بزارید
ایمیل persman@yahoo.com
سلام
با سپاس از ابراز محبت شما، خیر! اطلاعاتی در دست نمی باشد. اگرچه اینگونه برمی آید تحقیقات موجود در زمینه ی مطالعه علمی ژنتیک انسانی (هاپلوگروپها) در مراحل ابتدایی خود بوده و نیازمند گذر زمان می باشد تا بتواند عیار خود را مشخص نماید. از سوی دیگر بایستی توجه داشت تبار و نیای مشترک پدری میان ایلات و طوایف بر اساس روایات سینه به سینه می باشد. گویی ناگفته پیداست تاریخ و بویژه شعبه ی شفاهی و سینه به سینه ی آن لزوماً و حتماً اطمینان و یقینی را به دست نمی دهد. گذشته از موارد گفته شده مجدداً و ازنو یادآوری می گردد نژاد، نسب و ریشه های خونی، بخشی از گذشته ی اقوام و جوامع بشری بوده و در کنار سرزمین، زبان، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هویت آنان را می ساخته است.
سلام
ایلات لکستان ؛ ایل پر افتخار زنگنه
ایل زنگنه یکی از کهن سال ترین تشکیلات ایل ایرانی است ، که ریشه در حماسه و تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم دوانیده و در تمامی دوران تاریخ این سرزمین در راه سربلندی و صیانت و استقلال ایران قد برافراشته و از خود سایه روشن بر جای گذاشته اند .
ایل زَنگِنه یکی از ایلات لک بین کرمانشاه و مرز عراق است که بخش بزرگی از آن نیز در لکستان عراق زندگی میکنند. اکثر زنگنهها ساکن استان کرمانشاه در مناطق مایدشت و سنقر کلیایی و شمال عراق هستند. ایل زنگنه همچنین در مناطقی از ایران از جمله استان همدان شهرستان ملایر، استان خوزستان و استان فارس بویژه در شهرستانهای لامرد، مهر، فسا و کازرون، و استان لرستان در کوهدشت و دلفان زندگی میکنند.
در زمان نادرشاه، سه طایفه از ایل زنگنه، به منطقه جانکی بختیاری کوچ داده شدند، که بعدها بتدریج در ایل بختیاری ادغام شدند و امروزه تحت نام طایفه کرد زنگنه، طایفه کرد و طایفه زنگنه، زیر شاخه ای از چهارلنگ بختیاری بشمار میآیند. در زمان صفویه نیز طوایفی از ایل زنگنه کرمانشاه به فارس نقل مکان کرده و در این ناحیه توطن نمودند. بخشی از طوایف زنگنه نیز در ایل قشقایی ادغام گشتهاند. بخشی از این ایل نیز تحت عنوان زنگنهٔ دشتستان، در ناحیه شرق بوشهر زندگی میکنند.
این ایل را برخى به اشتباه کرد و لر دانسته اند مانند صاحب تذکره الملوک ایل زنگنه را در مجموعه اى مرکب از ایلات کرد و لر نام مى برد که بدون شناختی از این ایل و طوایف آن صورت گرفته و جدای از این ایل بزرگ لک زبان بدون تحقیق و مطالعه مستند جز لر و کرد نهاده است. بسیارى از نویسندگان معاصر و از جمله جناب آقای دکتر کلیم الله توحدی نیز در کرد بودن زنگنه تردید نکرده اند و گفته ایل زنگنه لک هستند و لک ها کرد و در این باره هیچ تردیدی نیست که ایل زنگنه کرد هستند!! افسوس بازهم با اینکه میدانند ایل زنگنه لک هستند اما با کمال بی منطقی به دلیل سست بنیه بودن محققین از رفتن در محل زندگی این ایل و از نزدیک با این ایل آشناشدن از خود نژاد میسازند.
درباره ی وجه تسمیه ی زنگنه اقوال گوناگون نقل شده است . برخى منابع این نام را برگرفته از نام مکانى مى دانند که این ایل در آن جا مى زیستند . برخى نام زنگنه را بر گرفته از ” زنگه” شخصیت افسانه اى در حماسه ملى ایران پسر شاور یا شاپور و از پهلوانان معاصر کیکاوس و کیخسرو مى دانند . زنگنه ها خود را بازمانده ( زنگه ) به شمار می آورند . بعضی از نویسندگان چون مردوخ خاستگاه زنگنه را عراق می داند که در کرکوک و خانقین، اطراف کفرى و ابراهیم خانمى و اراضى سوماک در لرستان(منطقه لک نشین ) سکونت داشته اند . همه منابع مربوط متفق القولند که ایل زنگنه به منظور یارى پادشاهان صفوى از منطقه اصلى خود کوچیده و در منطقه جدیدى سکنى گزیده اند . آن ها شاه اسماعیل اول را در جنگ هایش یارى داده اند . زمان مهاجرت زنگنه به داخل قلمرو ایران دقیقا مشخص نیست. کسانی زمان مهاجرت ایل زنگنه را پس از حمله مغول مى دانند و به قول آن ها در این زمان مجموعا سیصدهزار نفر بودند ، که به صحراى قراباغ در شمال آذربایجان کوچیدند و در آن جا حکومتى تشکیل دادند . اما اکثر منابع گواه آن است که مهاجرت زنگنه همزمان با تشکیل دولت صفوى توسط اسماعیل اول بوده است.
سلام
لطفا در مورد متن زیر تحقیق کنید و پاسخ دهید .
در فارس که گاهواره ساسانیان است از روزگاران کهن ، تیره های گوناگون آریایی نژاد می زیسته اند که کردها هم یکی از آنان بوده اند . استرابون جغرافی نگار نامدار یونان باستان از 5 گروه از مردم پارس نام می برد و می گوید : ” گروه های گوناگون که در پارس می زیستند ” پاتیشخوار ” ، “هخامنشی ها “، ” مجوس ها “، “کورتی ها” و ” مردها ” می باشند که سه گروه آخری ماد و کرد هستند . ” (4)
سلام
همانگونه که اشاره گردید؛ جغرافیدانان و مورخان اولیه دوران اسلامی و بویژه عرب تبارها، گروههای صحرانشین و نیمه صحرانشین را با عنوان کلی الاکراد ذکر می کردند و منظور آنها لزوما مردمان کردنژاد نبود بلکه همه چادرنشینان و گله داران غیرعرب و غیرترک را به این نام می خوانند. بنابراین واژه کرد به معنای نژادی خاص نبود بلکه در نوشته های تاریخی به منظور توصیف نوعی از معیشت و نظام زندگی اجتماعی به کار می رفت که مهمترین مشخصه آن تأکید بر زندگانی چادرنشینی بوده است.
پیرمرادی ها
احمد اباد سارال یکی از روستاهای استان کردستان ..شهرستان دیواندره است این روستا در ۶۵کیلومتری استان کردستان و ۲۵کیلومتری شهرستان دیواندره در بخش سارال واقع است این روستا از لحاظ جغرافیایی در شمال استان ودر جنوب شهرستان قرار دارد که از جاده اصلی حدود۶کیلومتر اسفالته از روستا فاصله دارد
این روستا در قبل از تقسیم اراضی دارای دو مالک بوده چهاردانگ مال طایفه داروغه ودو دنگ مال طایفه پیرمرادی است.
زیارتگاه و تفریحگاه پیرمراد
مقبره پیرمراد واقع در ضلع شرقی شهر بانه و در دامنه کوه های زیبای آربابا و جنیره قرار دارد. این زیارتگاه امروزه بیشتر به عنوان یک مکان تفریحی مشهور است اما این زیارتگاه و پارک تفریحی همچنان مورد احترام عامه مردم قرار دارد و در سال 92 به کمک خیرین ساختمان زیارتگاه نوسازی شد.
زیارتگاه پیرمراد چشم انداز بسیار زیبایی دارد در سال های اخیر این مکان بیشتر به عنوان تفریحگاه مردم مشهور شده و شهرداری بانه جاذبه های گردشگری آن را با استفاده از موقعیت جغرافیایی و طبیعی آن برجسته کرده است.
این زیارتگاه دارای دو مقبره پیرمراد و خواهرش است که نام وی هنوز مشخص نشده است.
طبق سنت دیرینه مردم بانه که چهارشنبه ها به زیارت پیرمراد برای برآورده کردن حاجات می روند هنوز هم همان رسم پا برجا است و مردم در آواخر هفته به زیارت پیرمراد می روند.
شاید بانه شهر کوچکی باشد اما جاذبه های گردشگری بسیاری برای توریست ها و گردشگران تور کردستان دارد. دو مورد دیگر از مناطق دیدنی بانه پارک های جنگلی پیرمراد و دوکانان است. این دو پارک جنگلی که در دامنه کو های آربابا و جنیره واقع شده اند، چشم اندازی بسیاری زیبا به سمت شهر داشته و بیشتر توریست ها و گردشگران را به سمت خود جذب میکند.
طایفه پیرمرادی در استان کردستان با زبان کرمانجی جنوبی (سورانی) تکلم می کنن و در روستای احمد آباد سارال شهرستان دیواندره ساکن هستن به احتمال زیاد پیرمرادی های محمد آباد (مادوا)خوزستان از کردستان مهاجرت خودرو آغاز کردن و در شهرستان باغملک ساکن شدن اما نیاز به تحقیق بیشتر دارد .
جناب خلیلی تشکر می کنم از حضرتعالی واقعا صداقت شما قابل احترامه ولی شجاعت لازمو ندارید برا گفتن حقیقت ، باید با اقتدار کامل در مقابل پانها بایستید و حقیقت رو بگید همانطور که سه طایفه هخامنشی بنامهای مکا (مکه) ، کرتی (کردی) و مردها در پارس تاریخ شناسان بزرگ از آنها نام بردن چرا نامی از طایفه کرتی نیست و همانطور از کردهای شبانکاره که نسل ساسانیان از آنها برخاسته و بازرنگی . چرا تاریخو با توجه به ضایعات فکری خودشون دست کاری میکنن اگه کرد به معنی چوپان و چادرنشینه پس کردا هم مثل لرا کرد به معنی قوم خاص نیستن حالا شاید مواردی این چنین معانی هم برایش پیدا شده ولی اینکه اساس و بنیان لغوی آن مورد هجوم پانها قرار بگیره و دیگران هم از چنین جریانی کپی برداری و حقیقت رو کتمان کنن بی انصافیه . چرا نمیزارن طوایف ریشه و اصالت خودشونو پیدا کنن تا کی آخه گذشته طوایف و اقوام در پرده ابهام باشه و جهل و نادانی دامن ماها رو بگیره . ببخشید اگه ملاحظه نکردم با تشکر
سلام
مخاطب گرامی
چناب آقای علی
ضمن تشکر از توجه شما نسبت به مطالب مطرح شده، عنایت داشته باشید:
1- همانگونه که مکرراً اشاره گردید پستها و نظرات ارائه شده مجالی برای گفت و شنود است کمااینکه در موضوعات تاریخی همواره نظریات مختلف طبیعی بوده و می باشد.
2- از مطالعه ی منابع تاریخی اینگونه برداشت می گردد عمومیت بخشیدن به کاربرد واژه ی «کُرد» در ازمنه ی قدیمی تر نسبت به کلیه اقوام صحرانشین مطرح بوده گویی گفته می شود ایرانیان قدیم، دیلمیان را «اکراد طبرستان» می نامیدند و اعراب را «کردان سورستان» می خواندند.
3- کاربرد کلمه ی «کُرد» از عنوانی عمومیت یافته به گروههای چادرنشین به قومی خاص در گذر زمان امری قابل انتظار بوده و در همین راستا ازنو یادآوری می شود که واقعیت اقوام و جوامع انسانی را بایستی در قالب تغییر و تحولات تاریخی نگریست.
4- استرابو در توصیف سرزمین پارس از ماد بودن کرتی ها و مردی ها ذکری به میان نمی آورد. وی در خصوص طوایف پارس می نویسد: طوایف سرزمین پارس شامل «پتیش خوری ها»، «هخامنشیان» و «مغ ها» نام برده و ادامه می دهد «مغ ها با تعصب و حرارت دنبال زندگی والاترند» امّا «کرتی ها» و «مردی ها» راهزنند.
در این باره نیز عنایت داشته باشید همانگونه که بارها بیان شد انتساب اقوام، گروهها، ایلات و طوایف کنونی به جوامع باستان در حد نظریه بوده یقینی را به دست نمی دهد. در واقع تمام آنچه درباره ربط دادن خاستگاه لرها، کردها و سایر اقوام به جوامع کهن همچون پارسیان، مادها، عیلامیان، کاسیان سایر گروههای انسانی گفته می شود نظریات تاریخی می باشند که با توجه به قرینه ها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستان شناسی، جغرافیایی و همچنین بررسی های زبانشناسی، آنهم بطور کلی و نَه ریزبینانه توسط پژوهشگران ارائه گردیده و اطمینان آور نمی باشند.
موفق باشید
سلام
*معین الدین نطنزی زنگنه را جزو قلمرو اتابکان لر(لربزرگ)محسوب میکرد و میگوید زنگنه ها به حکم اتابکان لرگردن نهادند .وتذکره الملوک ایل زنگنه را مجموعه ایی مرکب ازایلات لر وکرد می داند..
*طبق گفته ی شیخ مردوخ کردستانی زنگنه برادر چگنی وسیاه منصور ازاقوام لر است.(فیلی)
*درکتاب متخب التواریخ ص 53 زنگنه جز ایلات لر به حساب آمده است.وهم مرز باایلات لک وکلهر است.(نکته طایفه ایی لک زبان درلرستان است به نام گراوند که ازطایفه ی زنگنه وجز وند های زنگنه هستند)
*درخانقین که خاک زنگنه است همگی خودرا لرفیلی دانسته وبه آن افتخارمیکنند.
*ناصرالین شاه درسفرنامه اش اهالی اطراف سرپل ذهاب را لرثبت میکنداودرصفحه ی 82 کتابش ازسنگ سفیدی درحوالی سرپل ذهاب میگویدکه لرها که ساکنین آنجا هستند برای آن سنگ حکایتی دارند.البته ناصرالدین شاه درصفحه ی 62 همان کتاب اهالی طاق بستان را لر ثبت کرده است.دراین موردنمیتوان گفت ناصرالدین شاه اشتباه کرده است.زیرا او به اندازه ی کافی مشاور وتصحیح کننده دراختیار داشته است .لازم به ذکر است در سفرنامه اش در صفحات 62 72 169 طایفه ی زنگنه کرمانشاه را باپیشوند لر وبه صورت لر زنگنه درج کرده است.
اما اکثرا زنگنه ها را کرد میدانند و سعی دارند لر زنگنه (وند ها) را نیز زیرمجموعه ی خود نشان دهند .حال سوال من این است که زنگنه ها و کردزنگنه های خوزستان اگراصالت کرد دارند چرا یک درصد از زبان کردی و یا حتی یک سنت و یک آیین کردی خود را به صورت حتی نمادین حفظ نکردند ؟و به سرعت دست اززبان کردی کشیدند وزبان لری را برگزیدند….و داشتن پسوند وند برای هر تیره خود سندی دیگر است
* ایلات وند زنگنه (لروبختیاری) است…….
ایلات وند عبارتند از—بالاوند-جلاوند-عثمانوند-شیخوند-نامیوند-هزاروند-احمدوند-بهتویوند-پایروند-بختیاروند-گیجوند-گلابوند-گراوند-عباسوند-ابموند-سلمانوند-جلیوند-خالوند-احمدوندشیرازی-سلوکاکاوند
زنده باد لرستان
سلام
جناب خلیلی تشکر می کنم از اینکه وقت میزارید و مودبانه ، بدون اینکه احساسات بر عقلتون غلبه کنه با حوصله پاسخ میدهید . چنین خصوصیات اخلاقی حکایت از اصالت انسانها دارد .
با توجه به اظهاراتی در خصوص کرد بودن لرها منظور همان قوم ماد هست که شامل : کرمانجی ، گورانی ، ککلهری ،لری ، لکی و… میشود و همه این ها را کرد (عشایر و کوچ رو)میدانند . دیکتاتورها نام کورد را بر ماد گذاشتند تا عظمت ماد را از بین ببرند.، منظور از کورد مردم ماد!!!! است که شامل : کورمانجی ، گورانی، ککلهری ، لری ، لکی و… میشود و همه این ها را کوردمیدانند.مادها مجموعه ای از قبایل ایرانی تبار بوده اند که در آن زمان در بخشهایی از آذربایجان و ارمنستان قسمتهای شرقی خاک ترکیه تا همدان و لرستان سکونت داشتند که باز خود ثابت میکند ماد مجموعه ای از قبایل کوچرو بوده است. اما با توجه به مهاجرت قومیتهایی از هند و پاکستان در طول ۱۰۰۰ سال گذشته به سرزمین کردستان عراق که وارد کردستان ایران هم شدند البته این نظر من نیست بلکه بزرگان تاریخ شناس ایرانی عنوان کردند با احترام کامل ، قصد توهین ندارم پس نتیجه میگیریم که مادها هرگز کرد نبوده و نیستند. کرد یعنی ( رمه گردان و چوپان) ولادیمیر مینورسکی تنها یک حدس زده و گفته اگر کردها از نوادگان مادها نباشند(به دلیل نزدیکی جغرافیای زندگی کردها با قبایل ماد)پس بر سر چنین ملت مقتدر و کهنی چه آمده؟همین حدس کوچک دستاویزی برای افراطیون پانکرد شده تا مردمان اکثر استانهای ایران و خاک چندین کشور از جمله سوریه-عراق-ایران-ترکیه و ارمنستان و…بعلاوه تاریخ و فرهنگ و پادشاهان و…آن کشورها را به اسم کرد مصادره کنند. به نظر من حمدالله مستوفی و بدلیسی و ….. از اینکه در تاریخ گزیده از مهاجرت ۲۶طایفه کرد از کردستان سوریه به ایالت لرستان کنونی اشاره کردند کاملا درست و منطقی می باشد . منظورشان از کرد همان قوم ماد کوچرو و عشایر بودن که امروزه بنام لر شناخته می شوند و هسته اصلی مردم لراز قوم ماد هستن البته در ایران به دلیل جابجایی اقوام (پارت ، پارس ، ماد ) آریایی و اقوام بومی پیوستگی نژادی وجود دارد .
سلام
با سپاس از نظر لطف جنابعالی نسبت به نگارنده و نیز توجه به مطالب و نظرات درج شده.
با سلام تشکر از سایت خوبتون
لطفا در مورد ایل باوی هم میشه توضیح مفصل بدید
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای حسینی
با تشکر از نظر لطف جنابعالی، همانگونه که در پُست بهمئی ها در فارسنامه ناصری نیز بطور گذرا اشاره گردیده ایل باوی حداقل از دوره ی قاجاریه جزو ایلات کهگیلویه و «تبار بزرگ لر» بوده است. فارسنامه زیرشاخه های باوی را به شرح زیر نام برده است:
علیشاهی
گشین
قلعه ای(عمله)
برآفتابی
موسائی
پس از فارسنامه نیز پژوهشگران و محققین مختلف درباره ی باویها تحقیقاتی را به انجام رسانده اند. اینان ساختار ایل باوی را در اواسط قرن بیستم (تقریباً 50 سال پیش) شامل تیره های زیر نام برده اند:
الف- تیره عالیشاهی
ب- تیره شیخ جلیل
ج- تیره دولیاری
د- تیره گشین
ه- تیره سادات
و- طوایف مستقل شامل:
نارگ موسی
گوهرکانی
نیمدور
فتح
ضمناً همانگونه که مکرراً اشاره گردید به امید خدا بهمئی دات کام مدنظر داشته و دارد تا در آینده و بمرور زمان پُستهای مستقلی را به ایلات و طوایف لرتبار از جمله ایل باوی اختصاص دهد. بنابراین در آن مجال ضمن ارائه مطالب و توضیحات بیشتر و مفصل تر، به واکاوی تخصصی تر موضوع پرداخته خواهد شد.
سلام
خود نام مماسن به معنای بزرگ بزرگان بیان شده و برخی هم حروف آن را بیانگر واژگانی می دانند که به معنای نشاندار مهر و ناهید می باشد.ایل باستانی مماسن زادگاه هخامنشیان و ساسانیان ۱۴ طایفه بزرگ داشت و به ۱۴ چریک مشهور بود.بویرها(کمان اندازان)،مکوندها(نیزه اندازان)کایدها،مردها(طایفه هخامنشیان)و…مجموعه ای از اینها جاوید نام میگرفت و تشکیل دهنده گارد جاوید هخامنشی بود که در زمان ساسانیان گارد جاودانان(ژییدان) نام داشت.تجزیه ایل بزرگ روزگار هخامنشی از زمان هلاکوخان آغاز و در دوره قاجار به اوج رسید و ایل نامی ممسنی پس از زندیه از صحنه سیاسی ایران کنار رفت و سلطه تاریخی آن بر ایران به پایان یافت …مکوندها،ممبینی ها،برخی تیره های جاوید،کیانی ها،تیره ممسنی،جاوندها،سنجابی ها و…به خوزستان،کرمانشاه(سنجابی ها) و لرستان مهاجرت کردند برخی از کایدها به تنگستان که از این تیره رییس علی دلواری برخاست و برخی هم به سیستان به نام براهویی،سرابندی،ده مردی،ممسنی و…مشهور هستند در کردستان عراق هم به ماسنی ها معروفند…در زمان انوشیروان ۱۰۰۰ سوار ممسنی به همراه خانواده های خود به یمن فرستاده شدن،آنزمان یمن به قلمرو ساسانی پیوسته بود،هنوز که هنوز بازماندگان آنها در شرق آفریقا و یمن به جاویدها مشهورند…ما چون دیگران نیستیم که خود را عیلامی(خوزی) بنامیم ما پارسی ناب و قلب تپنده انشان زادگاه کیانیان(هخامنشیان)هستیم…ما نام های باستانی طوایف خود را در شناسنامه نگاه داشته ایم چنین نام های بزرگی چون جاوید،بهکیش،رستم و دشمن زیاری(دشمنان آل زیار) پرچم فرهیختگی ماست آنها را پاس بداریم.دژ سپید شاهنامه(دژ اسفندیار)،بهلو و پهلو شاهنامه،کاخ های هخامنشی لیدیما،گچگران،سروان،تل اسپید،جویجیانا،کورا(کِیرا)،آلی شاهی،پارادوما(سورن آباد جاوید)،پارسیگان جاوید و…همه در سرزمین ماست…سرداران نامی تاریخ این سرزمین چون رستم دستان(از طایفه مردهای هخامنشی)،سورن(از سورن آباد جاوید)،آریوبرزن،ملک اژدر(شهرک ممسنی)،رییس علی دلواری،مردان شیرازی و آن همه نامداران هخامنشی از دل همین ممسنی میراث ماندگار برخاستند.کورش اگر قرار باشد زادگاهش را مشخص کنیم طبق کتیبه داریوش که از کورش کورایی یاد می کند.کورا(کِیرا) دهستان جاوید ممسنیست که یکی از ایستگاه های چاپار پارس بود ودر لوحه ها آمده و امروزه به یاد مهرگان ساسانی مهرنگان(مهرنجان) نامیده می شه…مهرگان از بازماندگان خاندان ساسانی(از بهرام گور) حاکم جاوید که در آن روزگار به تنهایی ایل بزرگی بود و تا گویم شیراز و استخر گسترده بود،پس از مهرگان گیلویه حاکم جاوید شد و بعد ها حاکم ممسنی بزرگ که امروزه گیلومر جاوید_دشمن زیاری و نام استان کهگیلویه(کوه گیلویه) به یاد گیلویه ساسانیست.۴ طایفه ممسنی به ۴ بنیچه ۱۴ چریک مشورند.
سلام
.سرزمینی که در تاریخ به پارس مشهور هست بخش شرقی انشان و سرزمین ایل ممسنی بوده که در شمال غربی استان فارس امروزی قرار دارد و البته در گستره ای بزرگتر از ممسنی امروزی چون در دوران قاجار ممسنی به عنوان تختگاه زندیه و سالها مبارزه با قاجاریه بخش هایی از آن جدا شد…کاکان،کامفیروز،شول،سنکر،دشت ملیان(بیضا)،دشت ارژن،کهمره،سیاخ دارنگون،اسپیدان،حومه گچساران و حومه کازرون(گازران) از ایل مماسن جدا شد و در بسیاری از این مناطق ترکان قشقایی از طرف قاجاریه اسکان داده شدند.این سرزمین در باستان ایل بزرگی بوده و ۱۲ طایفه پارسی داشته که در دوره اشکانیان ۱۴ طایفه و به ۱۴ چریک مشهور بوده و ۴ طایفه امروزی آن به ۴ بنیچه ۱۴ چریک مشهورند….مردها،کایدها،کرتی ها،مکا(مکوند ها=نیزه اندازان)،بویر ها(کمان اندازان)،سنجابی ها،پاتیشوری ها،شول ها(شلوجی ها)و…طوایف پارسی این سرزمین پارسیان بوده اند که در لوحه های گلی تخت جمشید نام برخی طوایف ترجمه شده و برخی هم تفاوت زبانی مانع تشخیص کامل آنها شده تا امروزه…اهمیت طایفه پاتیشوری که خان آن گوءبره(گبریاس نیزه انداز) بوده و مقر فرماندهی آن در فهلیان ممسنی(در کاخ هخامنشی لیدوما) بوده و از طوایف کشاورز پارس و گبریاس که نامش در کتیبه بیستون هم آمده از مالکین بزرگ پارس و فرمانده ارتش هخامنشی در فتح بابل در زمان کورش و پدر زن داریوش بزرگ و پدر ماردانی(مردونیه) فرمانده افسانه ای ارتش هخامنشی در فتح آتن بوده و اهمیت پاتیشوری ها تا حدی بالاست که آن را طایفه هخامنشیان می دانند و برخی هم از دیگر طایفه پارسی به نام مرد ها که کوچرو بودند را طایفه هخامنشیان می دانند با توجه به اینکه خشایارشاه در یکی از کتیبه ها از شاه مردان یاد می کند…نام مماسن از مه و سن می آید به معنای مهان بزرگان و به نظر یک گارد نظامی در دوران کورش بوده که نام آن در سغد در پارس(لیدوما) در مدیترانه آورده شده که بعد ها در زمان داریوش به گارد جاوید تغییر نام پیدا کرد و در زمان اشکانیان تا سورن زنده بود گارد جاوید به حیات خود ادامه داد،زادگاه سورن در پیرادوما هخامنشی که امروزه سورن آباد جاوید ممسنی نام دارد می باشد.در روزگار ساسانی این گارد به جاودانان موسوم به ژیدان تغییر پیدا کرد و حتی امروزه بازماندگان ۱۰۰۰ سوار مماسنی که در زمان انوشیروان به یمن فرستاده شدند در یمن و شرق آفریقا به جاوید ها مشهورند.آنچه امروزه در ممسنی به نام طایفه جاوید بازمانده هسته گارد جاوید می باشد که روزگاری به تنهایی ایل بزرگی بود و تا به نزدیکی شیراس(شیراز) گسترده بود و از شمال شرقی هم مرز استخر بود و حتی در دوره ساسانی شمال جاوید در کوره استخر قرار می گرفت و بخش جنوبی آن به همراه ممسنی در کوره بیشاپور قرار می گرفت.در دوره اشکانیان و خود مختاری پارس و دیگر حکومت های محلی در نزدیکی پارس و خوزستان و پس از ترور سورن و ویشکا پارس دیگر همراه نظامی پارت نشد و در دوره ای که پارت بر سکه های خود الهه های یونانی حک میکرد اختلاف پارت و پارس بسیار تیره تر از گذشته شد و پارس سکه خود را ضرب می کرد در این دوره طوایفی از پارس تا خوزستان به اجبار کوچ داده شدند و حتی در زمانی که سورن فرمانده ارتش ایران بود برخی طوایف پارس به مرز ایران و روم گسیل داده شده بودند که همیشه در محدوده ارمنستان و سوریه بود در دوره ای این طوایف در زمان ساسانیان بازگشتند و در خود رو