در ادامه پست پیشین، در گفتار حاضر، مقاله جدید دکتر علی بلوکباشی که در سال 1398 بعنوان بخشی از کتاب «مردمشناسی اقوام و ایلات ایران» منتشر شد ارائه میگردد. مقایسه هر دو مقاله با فاصله زمانی حدود پنجاه سال میتواند تفاوتها و نگرش پژوهشگر در دو بازه زمانی و موقعیت مختلف را نمایان کند؛ بعنوان مثال در مقاله سال 98 ضمن ارجاع به روایت افسانهگونه نیای مشترک بهمئیها در مقاله نخست، اشارهای به فاصله زمانی آن که یکی از پربحثترین موضوعات مطرح شده طی سالهای اخیر (از جمله در بخش دیدگاههای بهمئی دات کام) بوده، نشده است.
دکتر بلوکباشی در پیشگفتار کتاب مذکور مینویسند: گفتارهای بخش نخست و دوّم این کتاب، جملگی مقالاتی هستند که در مجلّدات مختلف دائرهالمعارف بزرگ اسلامی ایران به قلم نگارنده درج و منتشر شدهاند (اصل مقاله را در وبسایت مرکز مذکور میتوان مشاهده کرد). کتاب مردمشناسی اقوام و ایلات ایران دارای سه بخش به شرح زیر است:
بخش نخست: اقوام نام دارد و شامل دو فصل که فصل اوّل به اقوام و طوایف خراسان، گستره جغرافیایی، پراکندگی و گونهگونی آنها، اقوام با خاستگاه ایرانی، غیرایرانی و آمیخته و مبهم پرداخته است. فصل دوّم آن نیز به اقوام مناطق دیگر مشتمل بر بلوچها، بارکزاییها، ترکمنها و افشارها میپردازد.
بخش دوّم: موضوع آن ایلات و طوایف میباشد و شامل پنج فصل در این زمینه که فصل اوّل به تعاریف و ساختار، ایل، جامعه ایلی و ساختار خانواده در جامعه ایلی پرداخته است. فصل دوّم درباره ایلات و طوایف کرد، فصل سوّم درخصوص ایلات و طوایف لر (بویراحمد، بهمئی و بامدی بختیاری)، فصل چهارم در مورد ایلات و طوایف ترکزبان و فصل پنجم در زمینه ایلات و طوایف ترکیبی (خمسه، باصری و باجلان) مطالبی ارائه داده است.
بخش سوّم: معرفی و نقد آثاری چون فارسنامه ناصری و پژوهشهایی درباره بویراحمدیها، باصریها، پاپیها و سرلکهای بختیاری را در بر میگیرد. در کنار موارد فوق یک مقاله با اهمیّت نیز با عنوان ضرورت حضور در میدان تحقیق آورده شده است؛ حضور در میدان تحقیق همان نکته مهّمی میباشد که موجب گردید پژوهشهای زندهیاد دکتر نادر افشار نادری و یارانش دارای غنای بالای علمی و اطلاعاتی گردد.
چنانکه اشاره گردید کتاب مذکور قسمتی را هم به بهمئی اختصاص داده که البته تفاوت عمده آن با مقاله سال 1344 را افزون بر کوتاهتر بودن میتوان در استفاده نوشتار متأخر از سایر منابع من جمله مکتوبه سال 1344 مؤلف، آثار زندهیاد دکتر نادر افشار نادری، دکتر جواد صفینژاد، فارسنامه ناصری، منوچهر ضرابی، محمود باور و غیره برشمرد.
به هر صورت علاوه بر مقاله سال 44 در مجله هنر و مردم که در پست پیشین منتشر گشت، توصیه میشود بعنوان مکمل، گفتار حاضر نیز مورد مطالعه قرار گیرد.
دکتر بلوکباشی مبحث بهمئی در کتاب مذکور را با ذکر مقدمهای آغاز و در ادامهی آن نگاهی به جنبههای گوناگون ایل بهمئی به شرح زیر داشتهاند:
خاستگاه قومی
ساختار اجتماعی
تقسیم شدن ایل
ساختار سیاسی
قشربندی اجتماعی
جمعیت و زبان
کوچندگی
دهنشینی
دامداری
کشاورزی
مسکن
جنگ و ستیز
مقدمه: یکی از ایلات لر شیعه در استان کهگیلویه و بویراحمد [و شرق استان خوزستان]، در جنوب غربی ایران ایل بهمئی است. زیستگاه ایل بخش بزرگی از مغرب منطقه کهگیلویه را در برمیگیرد که از شمال به خطالرأس کوه غارون (= کارون) و سرزمین بختیاری، از شمال باختری به خاک جانکی و گرمسیر چهارلنگ بختیاری، از جنوب به گرمسیر ایل تیوی یا تیبی (= طیبی) و شهرستان بهبهان، از باختر به شهرستان رامهرمز، و از خاور به سردسیر طیبی محدود است.
نکته: دکتر بلوکباشی در مقدمه بالا آگاهی مختصر و مفیدی از حدود جغرافیایی بهمئی ارائه دادهاند که البته میتوان اطلاعات مفصلتر و مبسوطتر جغرافیایی درباره سرزمین بهمئی را بهنقل از مکتوبات دکتر جواد صفینژاد (منتشر شده در قالب کتاب ارزشمند ایل بهمئی) در پست جغرافیای ایل بهمئی رؤیت نمود.
خاستگاه قومی: نسب بهمئیها بر پایه افسانهای، از سوی پدر به مردی آلی (= عالی) نام، پسر بختیار و نواده اوزمان، از لرهای بهداروند، و از سوی مادر به زنی از طایفه سادات کهگیلویه میرسد. برطبق همین افسانه، آلی از این زن 5 پسر آورد که بهمن، تیو یا تیب (= طیب)، یوسف، شیر و خدر (به قولی 4 پسر، بهجز شیر یا شیرعالی) نامیده شدند. فرزندان و نوادگان هریک از آنها ایلی به نامهای بهمئی، تیبی، یسوی (یوسفی)، شیرالی و خدرالی (احتمالاً خضرعالی) تشکیل دادند.
در گذشته، 4 ایل بهمئی، طیبی، شیرالی و یوسفی در منطقه غربی کهگیلویه و در بخش لیراوی کوه میزیستند. شیرالیها و یوسفیها از حدود سال 1256ق/1840م [1219 شمسی یعنی در حدود 180 سال پیش] این منطقه را ترک کردند و به رامهرمز، شوشتر و دیگر نقاط خوزستان مهاجرت کردند. در سال 1282ق/1865م [1244 شمسی یعنی در حدود 156 سال پیش] یوسفیها دوباره به کهگیلویه بازگشتند و به ایل بهمئی پیوستند. بهمئیها و طیبیها نیز همچنان به صورت دو ایل مستقل با طایفههای خود در لیراوی کوه بازماندند.
ساختار اجتماعی: ساختار اجتماعی ایل بهمئی بر پایه نظام ردهبندی بود که اعضای ردهها با یکدیگر رابطه خویشاوندی داشتند. در ایل یک گروه نسبی پدرتبار با یک نیای مشترک به ردههایی چند تقسیم میشد. نسب اعضای هر رده به یکی از پسران گروه اصلی میرسید. ردههای ایل، چه بزرگ و چه کوچک، «دهه» نامیده میشدند. افراد دههها پسرعموهای درجه یک، دو، سه و… یکدیگر به شمار میرفتند و همدیگر را اصطلاحاً «گُو» [گوو]، یعنی برادر میخواندند.
کوچکترین واحد اجتماعی ایل، خانواده یا خانوار است که هر چند یا چندین خانوار یک دهه و هرچند دهه یک طایفه و چند طایفه یک تیره را شکل میداده است. در کاربرد اصطلاحهای تیره و طایفه در ساختار ردهبندی ایل بهمئی اختلاف هست. این اختلاف از آنجا ناشی میشود که این اصطلاحات پیشتر در ایل رایج نبوده است. از اینرو، بهمئیها خود گاه طایفه و تیره را به جای یکدیگر به کار میبرند. افشار نادری تیره را دههای بزرگتر از طایفه آورده، در صورتیکه در پژوهشهای میدانی مؤلف که چند سال پیش از پژوهشهای او صورت گرفته، طایفه، دههای بزرگتر از تیره بهشمار آمده است. در اسناد کهنتر نیز طایفه را بزرگتر از تیره آوردهاند.
نکته: علاوه بر دلایل دکتر علی بلوکباشی درباره موضوع فوق، بایستی به نظر دکتر جواد صفینژاد نیز اشاره کرد که ضمن تأیید فراگیری تقسیمبندی طایفه پیش از تیره در غالب موارد، در ایلات کهگیلویه همانند دکتر نادر افشار نادری، تیره را قبل از طایفه بیان میکنند؛ ایشان در این باره نوشتهاند: در تقسیمات ردهای ایلات و عشایر، هر ایل غالباً به چند طایفه و هر طایفه به چند تیره و… تقسیم میشود، این در صورتی است که همه ردههای یک ایل از نیای مشترک و دارای تاریخ مشترکی باشند؛ ولی در ایل کهگیلویه و بویراحمد که اینگونه نیست؛ رده پس از ایل را تیره، و ردهی بعدی را طایفه مینامند. در واقع دلیل مورد نظر دکتر صفینژاد بیشتر معطوف به سازمان ایلی بویراحمد است؛ بویژه آنکه بویراحمدیها بعداز دوره قاجاریه با رهبری خوانینی چون خداکرمخان بویراحمدی و کریمخان بهادرالسلطنه توانستند ساختار ایلیاتی خویش را گسترش داده و اتحادیهای از تیرهها و طوایف گوناگون گردآورند.
به هر صورت چنانکه مکرراً گفته شد بهمئیها خود را دارای نیای مشترک میدانند امّا اینکه چرا در تحقیقات دکتر نادر افشار نادری و دکتر جواد صفینژاد مشمول آن بخشبندی گشتهاند علاوه بر موارد ذکر شده، در وقتی دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
دکتر بلوکباشی در ادامهی مقاله مینویسند: خانوارهایی از یک دهه که گوسفندانشان را در گلهای مشترک نگهداری و با هم کوچ میکردند و در مسیر کوچ کنار هم در «وار» یا «وارگه» (منزگاه، قرارگاه)های معین چادر میزدند، هریک واحد اجتماعی – اقتصادی موقتی را تشکیل میدادند که «مال» یا «آوادی» (= آبادی) نامیده میشد. خانوار و مال، دو واحد اجتماعی دیداری در میان عشایر، از جمله بهمئیها هستند. مالها اصولاً بر مبنای نیازهای دامداری و کوچندگی عشایر تشکیل میشدند.
تقسیم شدن ایل: تا اوایل سده 14ق/20م ایل بهمئی به دو شاخه یا طایفه احمدی و محمدی [مُهْمَدی] تقسیم میشد که در نیمه جنوبی و نیمه شمالی کهگیلویه میزیستند. احمد و محمد (= مُهْمَد، به گویش لری بهمئی) فرزندان بهمن، نیای بزرگ و بنیانگذار ایل بهمئی بودند.
تا اواخر سلطنت ناصرالدین شاه یک خان [خلیل خان] بر ایل ریاست میکرد. در دوره خلیل خان، آخرین خان متنفذ ایل، پسر ارشدش جعفرخان دو قلعه علاء و دیشموک را در دو منطقه گرمسیر و سردسیر خاک بهمئی ساخت. از آن پس، بهمئیهای شاخه محمدی، باتوجه به مرکز استقرارشان در قلعههای علاء و دیشموک به دو طایفه بهمئی محمدی گرمسیری و بهمئی محمدی سردسیری تقسیم شدند.
دکتر بلوکباشی در ادامه نیز تاریخ تحولات دستگاه سیاسی ایل بهمئی بعداز خلیل خان را بهنقل از منوچهر ضرابی ذکر میکنند که فعلاً از ذکر آن صرفنظر میشود چراکه از یک سو هرچند مکتوبات ضرابی اطلاعاتی را درباره گذشته ایل به دست میدهد امّا در برخی موارد بهنظر میرسد نیاز به اصلاحات و تکمیلتر شدن دارد و از دیگر سو همانگونه که بارها بیان شد بهمئی دات کام در نظر داشته و دارد تا در چارچوب پستهای مستقل به واکاوی این بخش از تاریخ بهمئی بپردازد. بنابراین پیگیری مفصلتر این مباحث در آن مجالها مورد توجه خواهد بود.
پراکندگی جغرافیایی: دهه بزرگ یا تیره محمدی [مُهْمَدی] و دهههای وابسته به آن در منطقهای زندگی میکنند که از دامنه جنوبی کوه سیاه تا تیغههای خطالرأس غارون را دربر میگیرد. این منطقه از لحاظ سیاسی میان بهمئی علاءالدینی، بهمئی محمدی سردسیری و بهمئی محمدی گرمسیری تقسیم شده است. علاءالدینیها در 3 واحد جغرافیایی کوه سیاه غارون (منطقه سرحدی)، قسمت اعظم علاء (منطقه سردسیری) و رودتلخ (منطقه گرمسیری) پراکندهاند. محمدیهای سردسیر در مشرق قلمرو علاءالدینیها و در 3 واحد جغرافیایی دلافروز و کوهسیاه (منطقه سرحدی)، دیشموک (منطقه سردسیری) و درغک (منطقه گرمسیری)، و محمدیهای گرمسیری در مغرب قلمرو علاءالدینیها در سرقوچ و گندمکار (منطقه سرحدی)، زرگه و نایاب (منطقه سردسیری) و سردره و واجل (منطقه گرمسیری) پراکندهاند.
ساختار سیاسی: پدر خانواده، رئیس خانوار یا بهون (سیاهچادر) است. درگذشته هر دهه کوچک و متوسط سرپرست یا ریشسفیدی داشت که در سلسله مراتب نَسَبی نزدیکترین فرد به نیای دهه بهشمار میرفت. ریشسفید دهه منزلت اجتماعی بالایی داشت و مرجع دعاوی و مشکلگشای اعضای دهه بود، امّا در سلسله مراتب حکومتی و سیاسی ایل نقش مهّمی ایفا نمیکرد. هر مال یا آبادی نیز ریشسفیدی داشت و هنوز هم دارد. کاردانترین مرد واحد اجتماعی – اقتصادی مال که احشام بیشتری از دیگران داشت، به ریشسفیدی مال گمارده میشد. دهههای بزرگ یا طایفهها و تیرهها برای خود کدخدا داشتند. مقام کدخدایی موروثی بود و کدخدایان در برابر خان یا رئیس ایل که تا اواخر دوره ناصرالدین شاه یک تن بود [خلیل خان]، مسؤلیت داشتند. بعدها کدخدایان هریک از سه طایفه محمدی، احمدی و علاءالدینی زیرنظر خان یا رئیس طایفه خود عمل میکردند. خانهای ایل همه با یکدیگر خویشاوند بودند و از یک نیا نسب میبردند. خان بزرگ پیوسته میکوشید تا با قدرت، تدبیر و سیاستی که نشان میداد، نظر موافق خانهای دیگر ایل و مقامات حکومتی و نظامی را برای دستیابی به مقام ایلخانی به دست آورد (تحقیقات میدانی دکتر بلوکباشی).
سران ایلات بویراحمدی، بهمئی و طیبی – که به ترتیب از نیرومندترین ایلات کهگیلویه بهشمار میرفتند – برای ایجاد اتحاد سیاسی میان خود، کسب قدرت بیشتر و به دست آوردن مقام ایلخانی در منطقه میکوشیدند تا از طریق مبادله دختر و ازدواجهای میان ایلی به یکدیگر نزدیک شوند و پیمان دوستی ببندند.
قشربندی اجتماعی: در ایل بهمئی از لحاظ پایگاه و منزلت اجتماعی 3 قشر خان و خانزادگان، کدخدایان و اعضای معمولی یا رعایا قابل تشخیص بود، امّا میان رعیت و کدخدا و خان، به سبب خویشاوندی میان همه اعضای ایل، تمایز طبقاتی وجود نداشت. خانها و کدخدایان برای همه اعضای ایل به منزله پدر و برادر بزرگتر یا عمو و عموزاده بزرگتر بودند. تنها تفاوت میان خانها و دو قشر دیگر عدم شرکت مستقیم خانها در کار تولید بود. نتیجه اینکه رابطه میان افراد ایل با خوانین برخلاف ایلات دیگر کهگیلویه، یک رابطه سلسله مراتبی حکومتی نبود و قشربندی در جامعه بهمئی موجب پدید آمدن طبقات اجتماعی نمیشد.
جمعیت و زبان: نجمالملک در سفرنامه خوزستان جمعیت ایل بهمئی را در سال 1299ق/1882م حدود 5 هزار خانوار تخمین زده است. به نوشته او بهمئیها 5 تا 6 هزار تفنگچی داشتند که به یاری آنها به ایلات و عشایر اطراف و جانکیها حمله میکردند و به اموال و احشامشان دستبرد میزدند فسایی و مسعود کیهان شمار آنها را 3 هزار خانوار دانستهاند. در سال 1347 شمسی جمعیت ایل 37367 تن، و به قولی بیش از 40 هزار تن برآورد شده که بیشترین جمعیت را تیره علاءالدینی، حدود 17 هزار تن داشته است. طبق سرشماری سال 1366 شمسی جمعیت عشایر کوچنده ایل بهمئی 3041 خانوار و 20286 تن برآورد شده است.
بهمئیها به گویش لری از گروه زبانهای جنوب غربی سخن میگویند. گویش آنها از لحاظ آوایی با گویش مردم دیگر ایلات لر کهگیلویه و بویراحمد و از لحاظ واژگانی و آوایی با گویش لری بختیاری و لری لرستان تفاوتهایی دارد. مردان بهمئی و برخی زنان خانها زبان فارسی را به خوبی میدانند و به آن صحبت میکنند. شماری از آنان نیز فارسی را میخوانند و مینویسند (تحقیقات میدانی مؤلف؛ برای آمار باسوادان ایل در [سرشماری!؟] سال 1366).
کوچندگی: تاچندی پیش بیشتر بهمئیها کوچنده و چادرنشین بودند. شمار کوچندگان بهمئی را تا اوائل دهه چهل شمسی 85% نوشتهاند. از جمعیت کل ایل تیرههای بهمئی احمدی، بهمئی محمدی گرمسیری، محمدی سردسیری و تیره علاءالدینی به ترتیب 69%، 94%، 100% و 88% کوچ میکردند.
کوچ بهمئی فصلی و زمستانی و تابستانی است. کوچ تابستانی در پایان زمستان و اوایل بهار، و کوچ زمستانی در اوایل پاییز آغاز میشود و گروه گروه در تشکلهایی مستقل به نام مال به سرزمینهای ییلاقی و قشلاقی میروند. زمان کوچ آنها به طول مسافت میان قشلاق و ییلاق و روزهایی که در منزلگاههای میان راه توقف میکنند، بستگی دارد. ایلراه و منزلگاههای هر گروه کوچنده معین و مشخص است. به هنگام کوچهای سالانه خانوارهایی که زمینهایی را زیر کشت آوردهاند، افرادی را برای مراقبت از کشتزارها و برداشت خرمن در محل باقی میگذارند.
دهنشینی: شمار بهمئیهای دهنشین تا نیمه سده 14 شمسی بسیار اندک بود. از میان طایفههای ایل بهمئی، طایفههای تیره احمدی بیشتر از طایفههای تیرههای دیگر یکجانشین شده بودند. بنابر آمار 1346 شمسی، 31% بهمئیهای احمدی، 6% بهمئیهای محمدی و 12% علاءالدینیها تختهقاپو شده بودند.
بیشتر یکجانشینان بهمئی در دهستانهای شهرستان بهبهان پراکنده بودند. بهمئیهای دهنشین مناطق سردسیر یا همجوار آن، تابستانها از خانههای خود بیرون میرفتند و در نزدیکی ده بر سر تپه یا دامنه کوه چادر میزدند و چندماهی را در زیر چادر بهسر میبردند. دهنشینان منطقه کت و لکک برخلاف بهمئیهای دهنشین جایزان و دهات اطراف بهبهان که تمام فصول سال را در ده میمانند، در خردادماه خانه و مزارع خود را به افرادی از خانوارها میسپردند و با زن و کودک و احشام به ییلاق میرفتند و تا پایان تابستان در ییلاق میماندند و پاییز به خانههای خود بازمیگشتند.
دامداری: دام، دارایی خانواده بهمئی است. وقتی پسری زن میگرفت، شیربهای عروس را بهجز پول نقد و مقداری برنج و آرد و قند، گوسفند و بز میدادند. وقتی هم که پسری میخواست با همسرش از خانواده پدری جدا شود، سهم گوسفند و بز خود را از گله خانواده با خود میبرد و افراد خانوادهاش نیز از موی بزهای گله متعلق به خود سیاهچادری برایش میبافتند و به او هدیه میدادند. پس از مرگ پدر خانواده، سهم دام او فقط میان پسرانی تقسیم میشد که هنوز زن نگرفته بودند و خانواده شیربهایی برای همسران آنها از گله نداده بود. دختران خانواده سهمی از گله خانوار نمیبردند.
دام بهمئی بیشتر گوسفند و بز است که با منطقه کوهستانی و جنگلی کهگیلویه سازگاری دارد. شماری گاو و گوساله و گاومیش و استر و خر نیز نگه میدارند (برای آمار دامهای ایل بهمئی در 1377 شمسی). گوسفند و بز را بیشتر برای شیر و پشم و موی آنها نگه میدارند. از موی بز سیاهچادر، ریسمان و از پشم گوسفند قالی، گبه (نوعی زیرانداز قالیباف به رنگهای طبیعی پشم و با نقشونگارهایی از پشم سفید و خاکستری و قهوهای)، خورجین و برخی چیزهای گستردنی دیگر میبافند.
فروش پشم، مو و بافتههای پشمین و مویین و نیز گوسفند و برخی از فراوردههای شیری به پیلهوران، همراه با کشاورزی کمرونق، اقتصاد جامعه ایل بهمئی را شکل میدهد.
در گذشته خانوارهایی از مال که میش و بز ماده اندک داشتند و قادر نبودند از شیر آنها کره و روغن بگیرند، با خانوارهایی که دام بسیار داشتند قرار «شیر وَهره» میگذاشتند. طبق این قرار خانواری که مثلاً 5 رأس بز و میش داشت، میداد و روز یازدهم تمام شیر 55 رأس را برای خود میدوشید و برمیداشت.
کشاورزی: کشت و ورز در خاک بهمئی به سبب کوهستانی بودن منطقه و کوچنده بودن بیشتر خانوارهای ایل چندان رونق نداشت. هر خانوار کوچنده یا اسکان یافته معمولاً 4 تا 5 هکتار زمین در اختیار داشت که در آن گندم و جو دیم میکاشت. در برخی جاها هم که بهمئیها از آب رودخانه برای آبیاری زمینهایشان استفاده میکردند، برنج میکاشتند. 90% کشاورزی در خاک بهمئی دیمی، و ابزار تولید ابتدایی و ساده و منخصر به بیل و خیش و گاوکار (ورزا) و خر بود. بهمئیها عموماً دو نوع گندم «کوله» (گندم دانه درشت و مرغوب) و «نرمه» (گندم دانهریز و نامرغوب) و دو نوع برنج گرده و چلیپا [چمپا!؟] یا شهری میکاشتند. نان آرد گندم کوله، سفید و خوشخوراک و نان گندم نرمه، سرخ و نامطبوع بود. نان سفره بیشتر مردم بهمئی «کَلْگ»، یعنی نانی بود که از آرد میوه بلوط تهیه میکردند.
پس از اجرای قانون اصلاحات ارضی در سال 1341 شمسی، کشاورزی در خاک بهمئی بهتدریج توسعه یافت و هرکس تکهزمینی را به زیر کشت برد.
مسکن: بهمئیها در چند نوع سرپناه به نامهای «اشکفت»، «وار»، «بهون»، «کپر» و «تو» بهسر میبرند. ابتداییترین سرپناه اشکفت و وار بود. اشکفت به شکاف و غارهای طبیعی در کوه میگویند که در مناطق کوهستانی و ییلاق خاک بهمئی وجود دارد. وار سرپناهی موقت است که برخی از کوچندگان در منزلگاههای مسیر کوچ با سنگچین در پیرامون فضای زیر درختان بلوط میساختند. بهون یا سیاهچادر مسکن اصلی بهمئیها بود. کپر دو نوع زمستانی و تابستانی داشت که کپر تابستانی را بیشتر از نی و «لگوم» (گیاهی که در کنار برکهها و آبهای راکد و رودخانهها میروید) و کپر زمستانی را با دیوارهای سنگچین و بامی از نی و لگوم میساختند و یا بامش را با سیاهچادر میپوشاندند. تو، اتاق یا خانه ثابت عشایری است که دارای یک یا دو اتاق و یک «کله» (آغل بره و بزغاله) است. خانها و خانزادگان و اطرافیان آنها در قلعههای بزرگ و مستحکمی که بر روی تپههای بلند ساخته شده، و مشرف بر محیط خود بودند، میزیستند.
در همین راستا شایان ذکر است که توضیحات بیشتر درباره مسکن بهمئیها میتوان در پست مسکن در ایل بهمئی که بر پایه یافتههای باارزش دکتر نادر افشار نادری تهیه گشته مشاهده کرد.
جنگ و ستیز: ایل بهمئی کمتر از ایلات دیگر کهگیلویه، بهویژه بویراحمدی، در جنگوستیزها شرکت کرده است. فضای کموبیش آرام و صلحآمیز میان ایل بهمئی را بیشتر به سبب تقسیم قدرت و منصب خانی میان اعضای خاندان خان و وابستگان وی و وجود رابطه خویشاوندی و پیوندهای سببی در میان آنها دانستهاند که اتحاد و دوستی را در ایل تقویت میکرده است.
دکتر بلوکباشی در ادامه مبحث جنگ و ستیز، مطالب دیگری از جمله نبردهای زمان ایلخانی خلیل خان و همچنین جنگهای 1303 و 1316 بهمئی نیز آوردهاند که به دلیل تخصصی بودن و پرداختن بدانها در قالب گفتارهای مستقل، از ذکر آن در این موقعیت گذر خواهد شد.
در انتها ضمن آرزوی تندرستی برای همه تلاشگران عرصه شناخت و معرفی عشایر این سرزمین کهن، مجدداً گرامی داشته میشود یاد و خاطره شادروان دکتر نادر افشار نادری که ارزشمندترین پژوهشها درباره نظام ایلی بهمئی را ارائه دادند.
سلام ممنون بابات مطالب مفیدتون .
درمورد جنگ های 1303و1316ایل بهمئی کی توضیح میدین؟
سلام
ضمن تشکر از نظر لطف آن برادر محترم، در آینده و فرصت مناسب بدانها پرداخته خواهد شد. تا خداوند چه خواهد.