یکی از مناطقی که شاهد حضور پر رنگ لرتباران میباشد و در پست پراکندگی قوم لر نیز بدان پرداخته شد استان فارس است؛ در این مجال تلاش خواهد شد به بررسی مبسوطتر نواحی و گروههایی در آن استان اشاره گردد که در محدوده سرزمینی لرها قرار داشته و یا حداقل کم و بیش بنحوی با فرهنگ و هویت مردمان لرتبار مرتبط هستند.
دکتر جواد صفینژاد در تبیین اهمیّت پیوستگی منطقه فارس و عشایر مینویسند اگر بخواهیم گذشته عشایر ایران را مورد مطالعه قرار دهیم بدون شک آنرا باید از فارس آغاز کنیم زیرا قلمرو فارس از همان اوان دوران اسلامی و حتی قبل از آن عشایرنشین بوده است. جغرافیدانان دوران اسلامی از قرن سوم تا ششم هجری در کتابهای خود اطلاعات با ارزشی از شناخت عشایر فارس بدست میدهند و آنچه که در مجموع همه نوشته ها مورد تایید قرار دارد اینست که در همه آنها عشایر منطقه را «کردان فارس» نامیدهاند؛ ضمن اینکه در پست «چرا لرها را کرد مینامیدند» به ریشههای این موضوع پرداخته شد. در ضمن پیش از پرداختن به ادامه مبحث لازم است به نکات زیر توجه گردد:
- الف) چنانکه پیشتر بارها گفته شد روابط تباری و ساختهای سیاسی اجتماعی اگرچه میتوانند با یکدیگر مرتبط باشند امّا لزوماً نباید یکسان تلقی گردند؛ در همین راستا گزارش دومورینی حقوقدان فرانسوی در زمان قاجاریه که در این گفتار بدان استناد گشته، تقسیمات سیاسی ولایات فارس را مدنظر قرار داده است بنابراین ایلات و طوایفی که ذیل ولایت کهگیلویه و ممسنی مورد توجه قرار گرفتهاند الزاماً لرتبار نبودهاند.
- ب) اگرچه بهنظر میرسد دکتر سکندر امان اللهی بهاروند و پژوهشگرانی چون ناصر اشرافی، کوهمرهایها اعم از بومیان و مهاجرین را از نظر تباری لر دانستهاند ولی این موضوع کماکان بررسیهای بیشتر را میطلبد؛ هرچند شواهد مستند و مکتوب و مشخصاً نوشتجات عبدالله شهبازی نویسنده اهل سرخی که از خانزادگان آن ایل میباشد نشانگر این امر است که ایل سرخی در گذشته خود را لر میدانسته. ذکر این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که سرخیها بزرگترین ایل کوهمره بوده و طبعاً قابل انتظار است که سایر ایلات و طوایف منطقه نیز خود را لر بدانستهاند. به هر صورت میتوان گفت از منابع موجود چنین برمیآید که کوهمرهایها دستکم از نظر تقسیمات سیاسی در مقاطعی زیرمجموعه لران قرار داشتهاند؛ ناگفته پیداست مبحث تبار آنها کماکان میتواند موضوع پژوهشهای تکمیلی قرار گیرد.
به هر صورت در تقسیمبندی کلّی، گروههای بزرگ عشایری استان فارس را متشکل از لرها، ترکهای قشقایی و جوامعی از عشایر عرب و فارس دانستهاند. ذکر این نکته شایسته است که لرهای قرار گرفته در ساختار سیاسی اجتماعی ایل قشقایی بهمراه شولیها در مجالهای دیگری مورد بررسی قرار خواهند گرفت. به هر سوی یکی از منابع قابل توجه درباره عشایر فارس گزارش دومورینی حقوقدان فرانسوی در زمان حکومت قاجارها میباشد که با همّت دکتر جواد صفی نژاد و دکتر جلال الدین رفیعفر در قالب کتاب منتشر شده است. در همین ارتباط گزارش مذکور مینویسد، در سال 1331 هجری (سال 1292 شمسی) پیشنهاد گردید ایالت فارس به سه ولایت اصلی به شرح زیر تقسیم شود:
- ولایت قشقایی
- ولایت کهگیلویه و ممسنی
- ولایت خمسه
در توضیح شاکلهی فوق یادآوری میگردد چنانکه در پست پیشین نیز اشاره گشت از آنجایی که کوههای سر به فلک کشیده زاگرس بعنوان سرزمین مادری لرها در چند استان از جمله استان فارس گسترده شدهاند لرهای کهگیلویه دارای پیوستگی تاریخی با دو منطقه فارس و خوزستان بودهاند و از همین روی میتوان به درک درستی از قرار گرفتن کهگیلویه در چارچوب ولایات فارس در زمان حکومت قاجارها رسید. پس با این پیش درآمد، در ادامه نگاهی گذرا به نواحی عشایری استان فارس با محوریت هویت قوم لر ارائه میگردد:
1) ممسنی: اصلیترین منطقه لرنشین در استان فارس کنونی، سرزمین مَمَسَنی در شمال غربی استان و هممرز با استان کهگیلویه بویراحمد است. ابتدا این نکته یادآوری میگردد با عنایت به آنکه لرهای ممسنی یکی از شاخههای مهّم و اصلی تبار بزرگ لر میباشند تلاش خواهد شد تا بررسی مفصلتر آنها در چارچوب پستهای مستقل پیگیری شود؛ بنابراین در اینجا، شناختی مقدماتی ارائه میگردد.
دکتر جواد صفی نژاد درباره لر بزرگ مینویسند: قسمت شرقی رودخانه دز منطقه لرنشین «لر بزرگ» نامیده میشود زیرا در قرن سوم هجری از دو برادر حاکم بر ناحیه لرنشین، حاکم لرستان غربی برادر کوچکتر و حاکم لرستان شرقی برادر بزرگتر بود. نام برادر بزرگتر «بدر» و برادر کوچکتر «منصور» بود. در حال حاضر چهار گروه لر زبان زیر در منطقه لر بزرگ سکونت دارند:
- بختیاری
- کهگیلویه
- ممسنی
- حیات داوود
دکتر صفی نژاد در خصوص ممسنیها بیان میدارند: لرهای ممسنی که در مجموع ایل ممسنی را تشکیل میدهند از نظر حضور در تاریخ بس کهناند و منابع اوّلیه قرن هشتم هجری از آنها با نام «مماسنی» یاد کرده است و همین منابع قدمت تاریخی آنها را تا قرون اوّلیه اسلامی بالا میبرند و اظهار میدارند اینان ردههای مستقل و متفرقهای در قلمرو لران بودهاند که به مناسبتهای ضرورتهای تاریخی از پهنه سکونتی خود جابجا شدهاند.
گزارش دومورینی نیز که ولایت ممسنی را شامل دو گروه «ایلات کوچنده» و «ایلات دیگر» بیان میکند، در توصیف سرزمین ممسنی چنین مینویسد: بلوک وسیع ممسنی در شمال غربی شیراز واقع شده است. آب و هوای آن در شمال سرد و در جنوب گرم است. در شمال کوهستانها همیشه پوشیده از برفند، در حالیکه در دشت جنوبی، نخلستانها و باغهای مرکبات پرورش مییابند. بلوک ممسنی از غرب به بلوک کهگیلویه، از شرق به بلوک اردکان و از جنوب به بلوک کازرون و کوهمره شگفت محدود است. در بخش جنوبی بلوک ممسنی که از چندین جریان آب مشروب میگردد مقداری زیادی حبوبات، پنبه، کنجد و برنج کاشته میشود. زمین اینجا آنقدر حاصلخیز است که دو بار در سال میتوان برنج کاشت. کوههای این منطقه به حالت جنگلی و پوشیده از درختانی نظیر بلوط، کرکیه و بادام میباشند.
الف) ایلات کوچنده: لرهای ممسنی که زمانی سرزمینشان یکی از ولایات مهّم و اصلی فارس بود در ادامهی مطالب درج شده در گزارش دومورینی چنین معرفی شدهاند: ممسنی سرزمین لرهایی است که کاملاً مسلح و بسیار جنگجویند. آنها به چهار طایفه بکش، جاوید، رستم و دشمنزیاری تقسیم میشوند. نام هر از این طوایف به محلی که در آن سکونت دارند نیز اطلاق میگردد.
بکش: منطقه ای گرم است که طایفه بکش با بیش از 1200 خانوار [در سال 1292 شمسی] در آن سکونت دارد. این منطقه هشت قریه بنامهای نورآباد [هم اکنون مرکز شهرستان ممسنی است]، امامزاده دراهنی، بردنگان، چم گل، سراب برام، شعب بوان، قهره سفلی و قهره علیا دارد.
رستم: بخشی از این منطقه کوهستانی و سرد، و بخش دیگر آن گرم است که برای تولید مرکبات و خرما بسیار مناسب است. طایفه رستم با 1300 خانوار در 26 قریه بشرح زیر سکونت دارند: انجیره، پرین، بهمن یاری، تیرازجان، چوکبال، چوریکزیر، خنگ، دشتروم، دهتی، دهنو، دیمه سرنه، سماک بیمکی، فاریاب، قلعه مورد، قلعه نوگک، گل پاکان، لنجگان، گویان، کوشک، مال قاید، مرازجان، مرزهبانی، مودگان و دشت.
جاوید: منطقهای کوهستانی است که بیشتر آب و هوای سرد دارد. طایفه جاویدی با بیش از 1000 خانوار در آنجا زندگی میکند. مشتمل بر هشت قریه به نامهای پراشکفت، جووگان، دهشیخ، رودکی، ریگان، زیرفاریاب، کوسنگان و انجان است.
دشمن زیاری: منطقهای کوهستانی و سرد است. 1500 خانوار [سال 1292 شمسی] در این منطقه سکونت دارند و در شانزده قریه بنامهای پل مورد، تنگ رودیان، توکل آباد سفلی، توکل آباد وسطی، توکل آباد علیا، تیرمردان، تیکل پایین، تیکل بالا، تیکل میانه، ده بود، ده گپ، راشکی، ارجان، رودبال، سالاری و علی آباد سکونت دارند.
به چهار منطقهای که در بالا اشاره شده باید دو بخش فهلیان و کاکان را نیز اضافه کرد. اوّلی آب و هوایی گرم دارد و از هفت قریه بنامهای باغ نارنجی، خونجان، خفرک، زیررود، شاحسنی، فهلیان و مینکوروز تشکیل شده است. بخش دوم یعنی کاکان، آب و هوایی معتدل دارد. این بخش پنج قریه اسفیان، جوب فهله، کاکان، کومهر و مرکان را دربر میگیرد.
دکتر سکندر امان اللهی در خصوص ترکیب تباری لرهای ممسنی بیان میدارند: ممسنیها از تیرهها و طوایف مختلفی هستند که از قرن نهم و یازدهم به این طرف بتدریج از کهگیلویه، بختیاری و لرستان به شولستان که بعدها ممسنی نام گرفت آمدهاند. فزون بر این تعدادی از طوایف بومی یعنی شولها نیز یافت میشوند [که در گذر زمان جذب ممسنیها گشتهاند]. امّا بدون تردید هسته اصلی این گروهها همان ممسنی است که از چرام (کهگیلویه) به شولستان آمده و نام خود را بر منطقه نهاده است.
ب) ایلات دیگر: چنانکه اشاره شد گزارش دومورینی علاوه بر «ایلات کوچنده» یا همان چهار شاخه اصلی ممسنی یعنی بکش، رستم، جاوید و دشمن زیاری، دسته دیگری از ایلات و طوایف را در تقسیمات ولایت ممسنی در زمان حکومت قاجارها لحاظ کرده است که در ادامه بدانها اشارتی خواهد شد:
- سرخیها و کوهمره شگفت
- ایل لاشانی
- ایل نوترکی
- ایل مسلاری
- ایل علیشاهمحمدی
- ایل فرامرزی
- جشنیها
- چهارراهیها
- چرکسها
- فرهادی و قنقریهای سیمکان
- کوهکیها
سرخیها و کوهمره شگفت: دومورینی در این خصوص مینویسد قلمرو ایل سرخی در 66 کیلومتری جنوب غربی شیراز قرار دارد. آب و هوای این منطقه سرد و کوهستانی است. این بلوک از قریه چنار سوخته تا قریه کودیان به طول 102 کیلومتر و از قریه خانه – خبص تا قریه کوه وارک به عرض 30 کیلومتر ادامه مییابد. بلوک کوهمره شگفت با تعداد زیادی چشمه و جریان آب که کوههای پوشیده از برف سرازیر میشوند، آبیاری میگردد. زمینهای کوهستانی و سنگلاخی آن چندان قابل کشت نیست. با این همه چند مرزعه کشت غلات و برنج دارد. مناطق کوهستانی آن تقریباً پر درخت هستند و درختان انگور وحشی فراوان دارند. صنایع محلی آن منحصر به تولید زغال چوب میباشد. تجات آن به حمل و نقل این زغالها و کشمش و انجیر خشک محدود است. خانهای محلی این بلوک را اداره میکنند. مرکز آن قصبه «شگفت» است که از ششصد خانوار و 41 قریه تشکیل شده است. ایل کوچک سرخی با 700 خانوار (سال 1292 شمسی) در بلوکی در نزدیکی طوایف دیگر سکونت دارد. همچنین سوقلمهچیها و بکاکیها در کنار سایر افراد یکجانشین قرار دارند. مجموع ساکنان بلوک را حدود 14000 نفر تخمین میزنند که 6234 تومان مالیات میپردازند. 41 قریه بلوک عبارتند از:
آب سرد، پرا شگفت بگدانه، بندویه، بنستان، بهاره، چارمکان، جمالی، چنار سوخته، چنار فاریاب، مردوک، خانه خبص، خوبراه، خرگ، دارینجان، دریاهک، دشت ارژن (در 72 کیلومتری جنوب غربی شیراز)، دودویه، ده سرخی (سکونتگاه زمستانی ایل سرخی)، ده سرو، ده لُری، ده مغان، ده نمک، رچی، رمغان، ریگستانه، زینان، سمبوک، سرداب، گوراب، قلعه مشیری، قلعه مشیر، کراج، کوگاو، کمیلی، کودیان، کوزرک، مسارم، مله گاو، مورجان و میگلی.
گروه سرخیها چادرنشین هستند ولی کوچ نمیکنند. آنها زمستان و تابستان را در بلوک کوهمره شگفت بسر میبرند. در فارس شش ناحیه مختلف، کوهمره نامیده میشوند شامل:
- کوهمره پشتکوه در بلوک کازرون
- کوهمره جروق در بلوک کازرون
- کوهمره مشکان در بلوک کازرون
- کوهمره سیمکان در بلوک سیمکان
- کوهمره کهگیلویه در بلوک کهگیلویه
- کوهمره شگفت قلمرو ایل سرخی
- کوهمره مساری
به هر سوی کوهمره سلسله کوههای وسیعی است در استان فارس که در آن روستاها و طوایف کوهنشین متعددی وجود دارند. کوهمره بهویژه قسمت نودان از آن جهت که در شمال غربی استان فارس و در همسایگی با سرزمین لرنشین ممسنی قرار داشته و نیز موقعیت خاص جغرافیایی، در گذر تاریخ شاهد مهاجرت گروههایی از مردمان لر نیز بوده است. لرهای مهاجر با مردمان بومی که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی با لرتباران در صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند بگونهای درآمیختند که تفکیک ریزبینانه، دقیق، جامع و کامل آنها از نظر داشتن تبار لر نیازمند پژوهشهای تخصصیتر است. امّا به هر صورت در کلیّت امر میتوان گفت عموم ساکنین کوهمره بیگانه با فرهنگ و هویت لرها نبوده و چنانکه مشاهده شد بعنوان مثال در زمان قاجاریه جزو ولایت ممسنی و در نتیجه دارای پیوستگی نزدیک با آن بودهاند.
در همین زمینه ناصر اشرافی پژوهشگر ارجمند و بامحبّت اهل ممسنی درخصوص کوهمرهایها ذکر میکند اینان گروهی از لرهای فارس بودند که زمانی توسط کلانتران کازرون و دورهای زیرنظر ایلخانی ممسنی و گاهی هم مستقل اداره میشدند و کلانتر ویژه خود را داشتند. از تمامی تیرهها و طوایف لر ممسنی در منطقهی کوهمره سکونت دارند. دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند و طوایفی دیگر چون محمدصالحی، وندا، غوری، گشتاسبی، انصاری، کایدی، عمویی، گنجهای، دشمنزیاری، بکش و غیره. البته طوایفی از شولستان قدیم و ممسنی چرام هم در منطقه کوهمره حضور دارند از جمله بویراحمد اردشیری.
در هر حال دکتر اماناللهی بهاروند در این خصوص مینویسند: کوهمره یکی از مناطق کوهستانی فارس است که از سه منطقه کوهمره سرخی، کوهمره جروق و کوهمره نودان تشکیل شده است. از نظر تقسیمات کشوری [دهه شصت] کوهمره نودان و جروق جزو شهرستان کازرون و کوهمره سرخی در محدوده شهرستان شیراز قرار گرفته است. در این تقسیمبندی اولاً کوهمره نودان تحت عنوان دهستان کوهمره از کازرون مشخص شده که در این میان تعدادی از دهات که سابقاً جزو کوهمره نبودهاند بدان اضافه شدهاند. ثانیاً کوهمره جروق در دهستان حومه کازرون ادغام شده و بالاخره کوهمره سرخی هم به عنوان دهستان کوهمره جزو شهرستان شیراز قلمداد شده است. در اینجا برای پرهیز از سردرگمی، دهات هریک از سه منطقه یعنی نودان، جروق و سرخی را به همان شیوه گذشته مینگاریم.
دکتر امان اللهی بهاروند در ادامه بیان میدارند: اهالی کوهمره به کوهمرهای یا لرهای کوهمره معروفند. برخی از طوایف کوهمره از زمانهای باستان در همین مناطق سکونت داشتهاند و برخی دیگر طوایف مهاجر هستند که از ممسنی، کهگیلویه و بختیاری به این مناطق مهاجرت کردهاند. اهالی کوهمره به گویش لری و لری کوهمرهای که برخی از ویژگیهای باستانی را حفظ کرده است گفتگو میکنند. از آنجایی که کوهمرهایها در یک منطقه کاملاً کوهستانی بسر میبرند کمتر با دیگر اقوام آمیزش داشته و در نتیجه هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ زیست تا اندازهای خصوصیات گذشته را نگهداشتهاند امّا با این حال در سالهای اخیر از انزوا بیرون آمدهاند. چنانکه هم اکنون تعداد زیادی از این طوایف به شیراز مهاجرت کردهاند. دکتر امان اللهی بهاروند ضمن اینکه اشاره میکنند مناطق کوهمره هنوز بطور کامل بررسی نشدهاند و از اینرو اسامی برخی از گروهها از قلم افتاده است، تقسیمات آن را بشرح زیر ذکر کردهاند:
کوهمره نودان: رئیسی، قایدی، بختیاری، امیر (هزارسی)، دهداری، رئیس، کائد، خواجه، شولیزار، شنه، عزیزی، ناصرو، انبویی، گاوکشی، سوریزا، آرندی، سقلمهچی، دهدشتی، پرکی، میرچکک، موسوی، شیخ و سیاهشیر.
کوهمره جروق: عالی حسینو (قیطاسی، نوروزعلی، قاضیزادی، ملاگرگی، مزریها، قایدون و خدادادی)، بکک، خواجه، قلازار، مالکی، گشمردی، میرچکک، کوشکی و سرتاوهای ذکر کردهاند که در نواحی بیخک و مهبودی علیا سکونت داشتهاند. ضمناً قایدونیها و خدادادیها را به ترتیب مهاجر از مناطق ممسنی و فسا نوشتهاند.
کوهمره سرخی: سرخی، سقلمهچی، بککی، آرندی، مالکی، چپویی، رئیسی، آلوسینی، کاییدی، کرهبسی، بنگری، مزری، کراچی، کوزرک، سبوکی، رامقونی، بندوییه، اوسردی و رخسنه.
علاوه بر اطلاعات ذکر شده توسط دکتر امان اللهی بهاروند تقسیمبندی دیگری از ایلات و طوایف کوهمره اعم از نودان، جروق و سرخی را بشرح زیر ارائه دادهاند:
کوهمره جروق و نوادن شامل طوایف مهبودی، چککی، گشمردی، غفاری، نوروزی، سرتاوهای، جوکار، نظری، هاشمی، پرکی و میر.
کوهمره سرخی مشتمل است بر طوایف سلقمهچی، بککی، آرندی، مالکی و ایل سرخی که نام منطقه از عنوان آن گرفته شده و بزرگترین ساختار اجتماعی آن ناحیه بوده و شامل شش طایفه بنامهای ناصرو، بگی، دهدار، جیحون، جبارزار و شِکَرِه عنوان میشود.
ایل لاشانی: بخشی از آن در روستاهای بلوک مرودشت یکجانشین شده است و قسمت دیگر آن کوچ میکند، حدود هفتصد خانوار مسلح دارد و دامنهی نفوذ آنها تا کرمان و یزد ذکر شده است. آنان معمولاً در آباده طشک سکونت دارند. در تأیید گزارش دومورینی، لاشانیها همان لرهای لشنی هستند که دکتر امان اللهی بهاروند نیز بدانها اشاره کرده و آنها را در دو منطقه زیر دستهبندی نمودهاند:
- آباده طشک
- خفرک علیا و کربال
آباده طشک: جزئی از ارسنجان به شمار میآید [بعدها به سطح شهرستان ارتقاء یافت] که این منطقه محل سکونت طایفه لشنی است. دکتر امان اللهی بهاروند در ادامه مینویسند طایفه لشنی یکی از طوایف لرستان است که برخی از تیرههای آن هنوز در نزدیکی دورود بسر میبرند. ظاهراً این طایفه در زمان زندیه به فارس منتقل شده است. شعبی از این طایفه در رودهن (نزدیک تهران) و همچنین تعدادی از آنها در کله چوب (اسلام آباد غرب) بسر میبرند. به هر سوی طایفه لشنی فارس از تیرههای مختلفی تشکیل شده است که در آباده طشک بسر میبرند و عبارتند از: ایروند، عبداللهوند، الیاسوند، خفروند، یزدانوند، نجمالدینوند، کوشکی و اولاد میرآقا.
در این میان نکته قابل ذکر آنست که دکتر امان اللهی بهاروند ضمن اظهار ضمنی عدم اطمینان بیان نمودهاند ظاهراً لشنیها در زمان زندیه به فارس منتقل گردیدهاند، امّا ناصر اشرافی با اشاره به اسناد تاریخی دوره قاجاریه باب پژوهش را باز نموده بطوریکه میتوان حضور لشنیها در فارس را پیش از زندیه نیز مورد توجه قرار داد؛ وی مینویسد لشنیها طایفهای بزرگ از لرهای فارسنشین بودند که از دوران صفویه به بعد قدرت قابل توجهی در بین عشایر فارس داشته اند. در شورش و مخالفت ملا مطلب کربالی علیه کریم خان زند در سال 1171 هـ ق. اسمی از این طایفه میبینیم و در محاصره شهر شیراز از سوی کریم خان زند پس از جنگ خشت و کمارج در کنار صالح خان بیات والی فارس و هوادار آزادخان افغان به اسم هادی خان لشنی برخورد می کنیم که او قسمتی از شیراز را به تصرف سپاه زند قرار داده بود.
در همین رابطه منابع مکتوب دوران قاجاریه نه تنها از نقش هادی خان لشنی خبر میدهند بلکه جایگاه رفیع فارس و شهر شیراز را در معادلات سیاسی آن دوره نیز گواهی میدهند بگونهای که چنین آورده شده است:
«نبی خان بیات و هادی خان لشنی با هم متحد و خبر فرستادند که از سمت دروازه اصفهان یورش آورید که ما قلعه را به تصرف می دهیم، چون مقدّر و مقرّر بود که بتقریب تصرف قلعه شیراز و تمکّن خاقان سرافراز در آن مملکت نصرت طراز رفته رفته مفاتیح ممالک ایران بید اهتمام آن خاقان معدلت نشان آمده جالس سریر سروری شوند»
خفرک علیا و کربال: منطقه خفرک علیا نیز از شهرستان مرودشت به شمار میآید و تعدادی از تیرههای لشنی در آنجا مستقر هستند که نام و محل سکونت آنها به شرح زیر است:
- شهوند: در دهات کرهای، سعادت آباد، عباس آباد، مراد آباد و طشت آباد پراکندهاند.
- میسر: در ده چاشت، عزآباد، علی آباد، شهرخواست از توابع ارسنجان و خفرک علیا
- بازوند: شهرخواست، عزآباد و سرونک
- خلیلهوند: علی آباد، حسن آباد و جلودر
ایل نوترکی: سردار اسعد بختیاری در کتاب خود آنها را نَوتَرِگی نامیده و بیان میدارند این طایفه از شاخه چهارلنگ است که کریم خان زند آنها را با سایر طوایف ایل چهارلنگ از نواحی بختیاری آورده در بلوک فسا جا داده و بعداز وفات او عموم آنها به سرزمین مادری خویش در بختیاری بازگشتند و این طایفه نوترگی در صحرای تنگ گرم فسا [تنگ کرم!؟] بجا ماندند. همه چادرنشیناند، ییلاق و قشقلاق آنها همان صحرای آن نواحی است و معیشت ایشان از زراعت و دامداری میباشد و زبان آنها بختیاری است.
ایل مسلاری: در بلوک خفر سکنی گزیدهاند و گلههای بسیار دارند. پنیر مسلاری در فارس مشهور است.
ایل علیشاهمحمدی: تابستانها در کوههای تارو بین بلوکهای سیمکان و فیروزآباد، و زمستانها در سیمکان بسر میبرند. اقتصادشان مبتنی بر دامداری است.
ایل فرامرزی: در قسمت غربی کوههای جهانگیریه در لارستان مسکن گزیدهاند.
جشنیها: طایفه کوچندهی ایل [ترک] خلج از بلوک قنقری هستند. آنان تابستان را در سرچاهان و زمستان را در جزیره مینگ، واقع در دریاچه بختگان میگذرانند.
چهارراهیها: از ایل خلجند. تابستان در بلوک قنقری سکونت دارند و زمستان را در جزیره علی یوسف در دریاچه بختگان میگذرانند.
چرکسها: منشاء ترک دارند. در زمان صفویه از منطقه کوکاس مهاجرت کردهاند و در حال حاضر [سال 1293 شمسی] در منطقه دزکرد (محال سبعه) سکونت دارند.
فرهادی و قنقریهای سیمکان: بر حسب فصل بین دشت و کوه و نیز در بلوک میمند در حرکتند.
کوهکیها: بین جهرم و بیدشهر به تجارت مهّم چوب مشغولند.
علاوه بر سرزمین ممسنی و حدود آن، دکتر امان اللهی بهاروند درباره سایر نواحی استان فارس بیان میدارند لرها در زمانهای بعد به ویژه در زمان زندیه در مناطق دیگر فارس سکونت گزیدهاند. کریم خان زند پس از آنکه زمام امور را در دست گرفت شیراز را به عنوان پایتخت برگزید و متجاوز از دوازده هزار خانوار از ایلات لرستان، بختیاری، کرمانشاهان و کهگیلویه (لیراویها) را در نواحی شیراز اسکان داد. بقایای این طوایف که شامل لک، فیلی، زندیه، سلگی، دالوند، لشنی، چگنی، بوربور، زنگنه و غیره میباشند هنوز در استان فارس بسر میبرند. نگارنده [دکتر سکندر امان اللهی بهاروند] تا حد امکان طوایف لرستان فارس را شناسایی کرده امّا با این حال شکی نیست که این پژوهش هنوز تکمیل نیست و بدون تردید گروههای دیگری وجود دارند که شناسایی آنها به آینده موکول میشود. ولی لرهای فارس در دیگر مناطق بشرح زیر یافت میشوند:
2) شیراز: شیراز به علت مهاجرپذیری و نیز به دلیل نزدیکی به سرزمینهای لرنشین از دیرباز توجه لرهای مناطق فارس، کهگیلویه و بوشهر را بخود جلب نموده و بدون تردید از زمانهای قدیم تاکنون گروههایی از این قوم بتدریج در این شهر سکونت اختیار کردهاند. امّا چنانکه گفته شد مهاجرت لرها به شیراز در دو دوره یعنی در زمان زندیه و دهه پنجاه شمسی ببعد بیش از هر زمان دیگر شدت داشته است. از نظر تقسیمات زمانی، مهاجرت لرها به شیراز چنین است:
الف) لرهای قدیمی: لرهایی که از قدیم تاکنون بتدریج از نقاط مختلف فارس چون کامفیروز، بیضا، نواحی اردکان، کوهمره، شولستان (ممسنی) و نیز از استانهای بوشهر و کهگیلویه و بویراحمد به شیراز آمدهاند که با گذشت زمان هویت خود را از دست دادهاند.
ب) لرهای دوره زندیه: لرهایی که از زمان کریم خان زند از لرستان به فارس آمده و گروههایی از آنها در شیراز مستقر شدهاند و هنوز هویت خود را حفظ کردهاند. این گروهها عبارتند از لک، فیلی، زند، چگنی و سلگی.
ج) لرهای دوره قاجاریه: لرهایی که در دو قرن گذشته یعنی در زمان قاجار به شیراز مهاجرت کردهاند. این گروهها عمدتاً از ممسنی و کهگیلویه میباشند که عبارتند از:
- چوگیها: این گروه در حدود یکصد و پنجاه سال پیش از منطقه رستم ممسنی به شیراز آمدهاند.
- دهبزرگیها: این جماعت از «ده بزرگ» واقع در منطقه باوی کهگیلویه در سال 1235 هجری به شیراز مهاجرت کردهاند
- پهوند: افراد این قبیله قبلاً در دشمن زیاری ممسنی سکونت داشتهاند که با ورود دشمن زیاریها بتدریج متفرق گردیدند برخی در منطقه ماندهاند که بطور پراکنده بسر میبرند و تعدادی هم در منصورآباد شیراز سکونت اختیار کردهاند.
د) لرهای دهههای اخیر: دسته آخر لرهایی که در سه دهه گذشته [دهه چهل شمسی ببعد] بتدریج به شیراز آمدهاند. اصولاً در طول سی سال گذشته لرها از مناطق مختلف فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر به طور بیسابقهای به شیراز مهاجرت کردهاند به گونهای که هماکنون [دهه هفتاد شمسی] چند هزار خانوار از طوایف گوناگون در این شهر جای گرفتهاند. لرهای مهاجر بنابه موقعیت اقتصادی – اجتماعی در مناطق مختلف شهر پراکندهاند امّا با این حال بیشتر جمعیت در دو منطقه گشن و دباغی یافت میشود.
3) کامفیروز: کامفیروز جزئی از کوره استخر باستانی است که هماکنون جزو شهرستان مرودشت به شمار میآید. این دهستان دارای 38 آبادی بزرگ و کوچک است که ساکنان آن به استثنای معدودی همگی لر زبان هستند. لرهای کامفیروز از قبیله خاصی تشکیل نشدهاند بلکه از تیرههای متعددی از ایلات ممسنی، کهگیلویه و برخی از بومیان میباشند که در دهات زیر پرکندهاند: آب ماهی، الله مراد خانی، بادمک، بکیان، بلوط و بیع، بیلو، پالنگری کهنه، پلنگی، پیرسوزعلی، چفا، چم خیار، چم ریز، چم سهراب خانی، چم کنکری، حاجی آباد خرم مکان، خواجهای، درد کرک، ده دمچه ساران پایین، سربست برمپور، شول بزرگ، شول بزی، شیرمحمدی، عباس آباد، علی آباد پایین، علی آباد بالا، کته کون، کودین، گرمه و چم محمدعلی، گل گل، لیرومنجان، مشهد، منصورآباد، منگان و مهجن آباد.
4) سپیدان: بومیان مناطق کهمر و کاکان اصلاً لر زبان هستند و از قدیم الایام در این منطقه سکونت داشتهاند. گروههایی که در کاکان سکونت دارند عبارتند از:
- کوئینیها که شامل سه تیره صالحی، وازیاری (بازیاری) و رضائی هستند
- اولاد ملکی
- بهروزیها
- کریمی
- مصلحی
- صادقی
دکتر سکندر امان اللهی بهاروند دهات کاکان را اینگونه بیان میدارند: انگره، اسفیان، احمد کلندری، بهشت مکان، پوزه سفید، تل خانی، تل زردی، جونجله پایین، جونجله بالا، چیکان، چشمه سر انجیلی، حسین خانی، عباسعلی خانی، حمزه خانی، خنگ، درهمیانه بالا، درهمیانه پایین، ده نو، زردخونی، ساران بالا، سرتنگ سرخ، غضنفرخانی، کهکران، گرون لاسی، مورگاه، مرزیان، مارگان و منصورخانی.
ضمناً در رابطه با سپیدان علاوه نواحی لرنشین آن بایستی به مرکزیت منطقه یعنی اردکان نیز اشاره نمود زیرا اردکانیان دارای روابط قابلتوجه با لرها بهویژه بویراحمدیهای سردسیر و نیز گروههایی از ممسنیها بودهاند؛ اردکان را نزدیکترین بازار بویراحمد سردسیرعلیا و جاوید ممسنی گفتهاند. بطوریکه ذکر شده، سابقاً زمانیکه ایلات به ییلاق کوچ میکردند، پیلهوران اردکانی در میان طوایف پخش میشدند و به داد و ستد میپرداختند. پیوستگی مردم اردکان با لرها بگونهای است که حتّی گزارش شده تعدادی از آنها در ساختار اجتماعی سنتی طایفه تامرادی از ایل بویراحمد قرار گرفته بودند.
5) بیضا: یکی از نقاط حاصلخیز فارس و در محدوده شهرستان سپیدان قرار دارد [بعداً در تقسیمات کشوری از سپیدان جدا گشت و شهرستان شد]. این منطقه نیز محل سکونت تعداد زیادی از لرها است. لرها در اغلب دهات این دهستان پراکندهاند امّا با این حال دهات لرنشین عمدتاً عبارتند از: گیوان، ایاس آباد، سوه، دشمن زیاری، ممو، تنگ سرخ، علی آباد، ابراهیم آباد، سیس نیون، کوشک و تل سرخ. برخی از لرهای این منطقه از ممسنی و کهگیلویه و بویراحمد به این دیار آمده و برخی دیگر از زمانهای پیش در اینجا میزیستهاند. در تکمیل نمودن یافتههای دکتر امان اللهی بهاروند بایستی گفت همانگونه که در پست بهمئیها و حکومت زند نیز گفته شد پیران و بزرگان در بیانات خویش اشاره نمودهاند تعدادی از بهمئیها در زمان زندیه به نواحی مرودشت نقل مکان کردند؛ در همین رابطه مناطق بهمئینشین بنامهای «بهمئی بیضا» و «حسن آباد تل کمین» جزو مناطق آباد و حاصلخیر آن نواحی است.
6) سرحد چهاردانگه: این منطقه هنوز آنطور که باید و شاید بررسی نشده ولی تعداد لرها در اینجا نیز چشم گیر است. چنانکه نگارنده [دکتر امان اللهی بهاروند] ضمن مسافرت به شهر «میان» و «سده» که هماکنون [دهه شصت شمسی] جزء شهرستان اقلید هستند متوجه گردید که اهالی این دو منطقه همگی لر هستند. سده با لرهای کهگیلویه و بویراحمد همبستگی دارند ولی لرهای شهر میان از بختیاریها هستند. دهات لرنشین شهر میان عبارتند از: بازبچه، کوشک زرد، مهدی آباد، بادکی، بلاغی، شادکام، شهر میان بالا و پایین
7) همایجان: همایجان [با نام تاریخی همایگان] یکی از مناطق قدیمی فارس است که در گذشته احتمالاً بخشی از آن جزء شولستان و از مراکز لرنشین بوده است. این منطقه نیز بررسی نشده امّا در یک بررسی مقدماتی روشن شده است که این منطقه بیشتر محل سکونت لرهای ممسنی به ویژه طایفه بکش بوده است که در حدود هشتاد سال پیش قشقاییها (طایفه کشکولی) قسمتهایی از آنرا متصرف شدهاند. دهات لرنشین این منطقه عبارتند از: برشنه، سربست، سرتل، شاداب، شول، پاسنگر، کلکسون، موروزه، دهپاگا، رودبال، تلگرد و تل گامیشی.
8) میمند و فراشبند: میمند جزو شهرستان فیروزآباد است و در این ناحیه چند آبادی لرنشین وجود دارد. لرهای آن عمدتاً از شبانکارهها و امیرسالارها تشکیل شدهاند که هر دو گروه مهاجر هستند. امیرسالاریها در سر تنگ، امیرسالار بالا و امیرسالار پایین سکونت دارند.
فراشبند که جزو شهرستان فیروزآباد است [بعدها شهرستان شد] محل سکونت طوایف کاویانی (بختیاری الاصل)، عالیشهوند، نوشادی و دشتی است. همچنین طوایف سارویی در خوشاب بسر میبرند.
9) خشت و کمارج: جزء شهرستان کازرون بشمار میآید و از زمانهای کهن تاکنون تعدادی از طوایف لر در این سرزمین سکونت داشتهاند. در کمارج طوایف بهی، بنافی، نویی و مشایخ بسر میبرند. همه این طوایف از لرهای کهگیلویه میباشند که در گذشتههای دور در این سرزمین مستقر شدهاند. در نزدیکی کنارتخته دو آبادی بنام کمانکشی وجود دارد که هر دو آبادی متعلق به لرهای کمانکش هستند. طایفه کمانکشی یکی از طوایف قدیم لر است که نام آن در کتاب تاریخ گزیده یعنی نزدیک به هفتصد سال پیش آمده است. یکی دیگر از طوایف لر به نام لک در مجاورت کمانکشیها یافت میشود که ظاهراً از زمان زندیه به این دیار آمدهاند. لازم به یادآوری است که کمانکشیها نیز متجاوز از دویست سال پیش به محل فعلی آمدهاند. فزون بر این، سه آبادی لرنشین در نزدیکی خشت وجود دارد که عبارتند از: بزین، خواجه جمال و شهبازی. همچنین دهات بکر و چرام که بین کمارج و کنارتخته واقع شدهاند لرنشین هستند.
10) گلهدار: نام آن مأخوذ از یکی از طوایف لر است [البته برخی ریشه این نام را در تاریخ بومی آنجا میدانند] جزو شهرستان لار محسوب میشود [بعداً با شهرستان شدن «مُهر» زیرمجموعه آن شد] و محل سکونت طایفه گلهدار است که در زمان صفویه به این سرزمین آمدهاند. میرزا حسن فسایی نویسنده کتاب فارسنامه ناصری چگونگی مهاجرت این طایفه را چنین شرح داده است:
در زمان دولت سلاطین صفویه ملا فریدون لر با هزار خانه از ایلات کهگیلویه در حدود سال هزار و هفتاد هجری در نواحی فال آمد و مانند ایلات دیگر در صحرا و کوه نشیمن نمودند و به مناسبت گله و رمه و مواشی که از لوازم ایلات است قبیله ملا فریدون را گلهدار گفتند و بزرگان آنها برای حفظ از باران زمستان و گرمی تابستان هر یک خانه از خشت و گل ساختند و به تدریج خانهها زیاد گردید و بر شوکت گلهدارها بیافزود و تمنای ریاست و حکومت نمودند و به زور و زر نواحی فال را تصرف کردند.
چنانکه از گفتار بالا پیداست این طایفه نامی دیگر داشته که متأسفانه مشخص نشده است، همچنین مشخص نیست که از چه منطقهای از کهگیلویه مهاجرت کردهاند. به هر حال طایفه گلهدار در تعدادی از دهات سکونت دارند که عمدهترین آنها عبارتند از: دهنو، هورمه، چاه محمد حاجی، نوآباد، سرگاه، بهرستان و مزو (مزایجان)
از طرفی در راستای تکمیلتر نمودن بیان دکتر امان اللهی باید اشاره کرد برخی دیگر از پژوهشگران مسیر ملا فریدون لر را از طریق بنادر ذکر کرده و مینویسند پس از ورود به منطقه گلهدار از آنجایی که مردمی دامدار بودند، صحرای وسیع و پر آب و علف این سامان را مناسب وضعیت خود دیده و با موافقت و هماهنگی حاکم «اسیر» و خواجهی «فال» در آنجا استقرار مییابند. پس از مدتی چون اوضاع و شرایط بر وفق مرادشان گردید به فکر سکونت دایمی افتاده و با خرید مساحتی از زمینهای آن برای خود خانه و سرپناهی مهیا میکنند. بمرور زمان به سبب اینکه مردمی توانگر، نیرومند و دلیر بودند با زر و زور توانستند بر مساحت محل سکونت خود و نیز آبادانی و رونق آن بیافزایند، بطوریکه از این لحاظ از اسیر و فال پیشی گرفتند و مردمانی از آنجا و نیز از نواحی جهرم و لارستان از جمله بستک، هرم و کاریون به گلهدار نقل مکان کردند. حتّی گفته میشود شهرت گلهدار بگونهای شد که از شهر لار نیز به عنوان لار گلهدار یاد میکردند.
به هر سوی گفتهاند پس از ملا فریدون لر پسرش ملا شکرالله گلهداری جانشین او شد و سالها ریاست گلهداریها را بر عهده داشته است. پس از وفات او عبدالکریم خان گلهداری در حدود سال 1140 به حاکمیت و ضابطی گلهداریها رسید. پس از او فرزندش فریدون خان گلهداری به جای پدر ضابطی گلهدار را بر دوش گرفت.
11) طایفه خفری: که غوری نیز عنوان شده، از محلی به نام خفر یا خور (واقع در منطقه بویراحمد) به سرزمین فعلی مهاجرت کرده است. طایفه خفری از دو شعبه بادینی و بمندی تشکیل شده است و اعضای این طایفه در دهات زیر بسر میبرند: روشیر، ممبلون، دره باغ، جوزکنگری، باغستان، قنات، موردراز، خرسُره، دُرکون، ملهبلوط، بنرود، دخترکلو، براق، ریگان، ده کهنه، بردزرد و قلعه سرخی. از نظر تقسیمات کشوری [دهه شصت شمسی] منطقه خفریها جزو اردکان و جاوید لله به شمار میآید.
در پایان مجدداً ذکر این نکته یادآوری میگردد اگرچه بخش عمدهای از پست بالا بر اساس کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر اماناللهی بهاروند تهیه شده امّا بمعنای تأیید تمام و کمال آن نمیباشد (کمااینکه ایشان خود نیز کتاب قوم لر را خالی از نقص ندانستهاند) بلکه از آن جهت که دکتر امان اللهی بهاروند شخصیت برجسته علمی دانشگاهی بوده و از پیشگامان شناخت و معرفی هویت قوم لر هستند مورد توجه قرار گرفته است. همچنین توجه مخاطبین گرامی بدین موضوع جلب میگردد که در صورت کسب اطلاعات جدید درباره مناطق و گروههای مرتبط با قوم لر در استان فارس، پست بالا بروزرسانی و تکمیلتر خواهد شد.
سلام ممنون از مطالب مفیدتون
مثل همیشه عالی
سلام گووی ویسیم
با سپاس از نظر لطف شما.
با سلام و تشکر بابت مطالب خوب
پیشینه کهمره ای ها و طایفه بزرگ بکک به کدام سرزمین و قوم برمیگردد
سلام
ضمن سپاس از نظر لطف شما، برخی پژوهشگران گفتهاند که طوایف کوهنشین کوهمره از جمله بککیها را باید بازماندگان «اکراد پارس» [کرد بمعنای چادرنشین!؟] در عهد ساسانی و قرون اوّلیه بعداز ورود اسلام به ایران دانست. در هر صورت چنانکه در پست فوق نیز اشاره گردید کوهمرهایها به دلیل شرایط خاص جغرافیایی و نیز ویژگیهای مشترک با مردمان لر همچون کوهنشینی، شجاعت و بیباکی، در گذر زمان میزبان گروههایی از لرها بوده و در کلیّت امر بیگانه با فرهنگ و هویت قوم لر نبودهاند.
در ضمن با توجه به مراودات تاریخی کوهمرهایها با مردمان لر، مدنظر خواهد بود تا در آینده و پس از اتمام مباحث مربوط به ایلات و طوایف لر، در چارچوب پستهای مستقل به ایلات و طوایف کوهمره نیز پرداخته شود. تا خداوند چه خواهد.
سلام داداش ممنون میشم اگه بگید فامیلی سیاوشی چه پیشینه ای دارد🙏🏻🙏🏻🫀
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، متأسفانه اطلاعاتی در دست نمیباشد.
عرض سلام و وقت بخیر خدمت همه دوستان
درباره کوهمره اییهای عزیز باید بگم که هر سه کوهمره نودان، جروق وسرخی که در اطراف کازرون وشیراز از قدیم الايام زندگی کرده اند همه جز قوم بزرگ لر هستند کما اینکه میبینیم در اطراف کازرون اکثر جمعیت را لرزبانان تشکیل میدهند و ميتوان گفت لهجه کوهمره ای یکی از لهجه های گویش لری هست در واقع لری زبان جداي از زبان فارسی نیست بلکه یکی از گویشها و نزدیکترین گویش در زبان فارسی میباشد. گویشهای لری شامل بختیاری خرم آبادی و لری جنوبی است که شامل لرزبانان استانهاي جنوب و جنوب غربی میشود.
سلام من اهل شهرستان سروستان از شهرستان های نزدیک شیراز هستم. طایفه ما که شامل سلیمی کریمی احمدی و بیژنی هستند که جد این ها صوفی بیژن و نازیلا هست که از ایل بختیاری بودند امل در جنگ با کریم خان و قاجار به روستای خیرآباد ازروستا ها اطراف فسا فرار میکنن و تشکیل زندگی میدهند که البته جمعی هم به شهرستان سروستان میان خلاصه از این اسامی به قبل دیگه اطلاعاتی نداریم خواستم ببینم شما اطلاعات درباره این طایفه دارید
سلام از ایل بیرانوند لرستان بودیم که برای پشتیبانی از حکومت کریمخان زند از لرستان به شیراز اومدیم جد ما سردارخان از طایفه تاری بیرانوند بوده که الان تو بروجرد و خرم آباد و آبدانان ایلام ساکن هستن ما تو شیراز نزدیک به 700خانواریم و به لر بودنمون افتخار میکنیم درود بر لرهای شجاع و غیور
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای لربیرانی
ضمن تشکر از اطلاعات ارائه شده و همچنین ارج نهادن به دغدغه و غیرتتان، تندرستی و سعادت برای جنابعالی و نیز رحمت درگاه حضرت حق را ازبهر درگذشتگان این تبار کهن، رهبران تا به دلاوران و سلحشوران، بهویژه نیاکان آن برادر محترم خواهان است.
لرهایی که قبلا ستون بودن الان دیگه…
سلام
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، مردم لر در طول تاریخ در راه حفظ کیان سرزمین مادری خویش و بلکه تمامیت کشور جانفشانیها از خود بروز دادهاند:
از قرون اولیه اسلامی در نبردهای با نیروهای خارجی در مناطقی چون جلولا (حوالی خانقین)، همراهی با سلسلههای ایرانی و تشکیل پادشاهی اتابکان لر گرفته تا به دوران صفویه، افشاریه، زندیه و حتی قاجار و پهلوی. آخرین مورد شاخص نیز همانا جنگ با صدام بعثی میباشد که طی آن به نسبت جمعیت، بیشترین رزمنده، ایثارگر و شهید را استان کهگیلویه و بویراحمد (بعنوان فرزندی از تبار بزرگ لر) تقدیم این آب و خاک نمود و پور دلسوز و بی ادعای کشور باقیماند.
تمام موارد گفته شده علیرغم آنست که مناطق لرنشین در صدسال اخیر دچار تبعیض و محرومیت بودهاند؛ چرا گفته میشود صدسال اخیر!؟ زیرا در این مدت منابع خدادادی نفت و گاز کشف شده و کشور صاحب درآمد قابلتوجهی گشته است!
به هر تقدیر، هماکنون و امروزه نیز هرچند زندگی انسانها زیر هیمنه تکنولوژی و ساختار شهرنشینی قرار گرفته و اصالتهای کهن در میان همه گروهها و مردمان کمرنگتر گشته امّا بازهم لرتباران به نسبت، بیشترین پایبندی به گوهرهای فروزانی همچون سلحشوری، جوانمردی و آزادگی را در وجود خویش پرورش دادهاند زیراکه به درستی ذات لر چیزی جز صفا، صمیمت، صداقت و شجاعت نبوده است.
با درود فراوان باتشکر از توضیحات شما
خواستم عرض کنم بنده از زارعی های کوچیده درجهرم که در جاده بندر کنونی هنوز ساکن هستیم هستم
ما در کل لر چهار لنگ هستیم از طایفه محمدصالحی یا همان ممدصالح که در گذشته طی جنگ های که رخ داده از قسمت های خوزستان و لرستان به اینجا کوچیده شدیم در طول تاریخ خیلی از جهرمی های عزیز که به ما لطف دارن زارعی هارو لر حساب میکنن و اینکه بعضی هاشون به تمسخر مارا کوهکی یاد میکنن پیشه اصل ما لرها دامداری و کشاورزی بوده
هنوز بزرگان ما که در بستر هستن و خیلی هاشون فوت شدن نقل به نقل اصالت و نژادمون رو سینه به سینه تعریف کردند امیدوارم که شما نگهدارنده اصل تاریخ قومیت مظلوم و شجاع لر باشید مادرم رگ مادریش فرض علی خان بهارلو نصبت بسیار نزدیکی دارد که در قلعه تبر جهرم ساکن بودند و باز خیلی ها بدون دانستن سرگذشت تلخ انان فقط به راه زنی میشناسند از شجاعت انان در جنگ برای ازادی خواهی نامی برده نشده که دلیل اهمیت این موضوع برای پادشاه وقت و دستور به ملک والملک برای تصرف قلعه وکشتن فرض علی خان بهارلو و در قبالش تقدیم کردن جزیره کیش بیانگر این موضوع هست ممنون میشم نظرات بنده رو در نظر بگیرید و به ایمیل من برای تبادل اطلاعات سر بزنید 💚🌱
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زارعی
ضمن تشکر از ابراز محبت، نظر لطف، اطلاعات ارائه شده و نیز ارج نهادن به دغدغه و غیرتتان، تندرستی و سعادت برای جنابعالی و نیز رحمت درگاه حضرت حق را ازبهر درگذشتگان تبار کهن لر، از رهبران تا به دلاوران و سلحشوران، بهویژه نیاکان آن برادر محترم خواهان است.
ای جان به اصالتت
سلام هم تبار بیرانوندها از لک زبانهای لرستان هستند
دردت بجانم برادر.منم اهل لرستان ساکن البرزم.از ایل باجولوندطایفه ی سکوندتیره مختار
فامیلی طهماسبی متعلق به کدام مناطق لر است؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای طهماسبی
یکی از شناختهشدهترین عناوین طهماسبی در میان لرتباران مربوط به راکی بابادی باب از هفتلنگ بختیاری میباشد؛ اگرچه ممکن است در سایر مناطق لرنشین نیز فامیلی طهماسبی وجود داشته باشد.
تیره علیجانوند،موری،دورکی هفت لنگ هم طهماسبی دارن
سلام
با سپاس از توجه جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده.
سلامت بویی کر شیر. میخاستم درباره طایفه فتحی بهم بگید از فسا (نوبندگان)
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امیر
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، هماکنون دانستهها درباره لرهای فسا محدود به ذکریات کتاب سردار اسعد بختیاری است که در پست فوق بدان در قالب «ایل نوترکی» اشاره شده است. امّا در هر صورت پرسش جنابعالی مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب هرگونه آگاهی، در همین مجال به اطلاع رسانده شود.
درودلرهای بیژنی فسا مهاجر از ممسنی ،
لشنی ها سفید وند و پهوند ممسنی (شولستان) هستند و مهاجر به مرکز و شرق فارس و….. ترکیب جمعیتی کهمره سرخه ،بالا ده ،نودان به اسم و رسم خرده طوایف ممسنی هستند (محمد صالحی ، عمویی ، انصاری ، اردشیری ،گنجه ای ،غوری ، رستمی ،خواجه ،کاید ،و….)
نیم بیشتر طایفه لبو شرف جباره از نسل کاجعفر ممسنی از سربازان نادر بوده که در بین عربها مانده اند. با این حال چندین تیره ممسنی بین ایلات خمسه جمعیت زیادی دارند و قبل از اینکه در ایلات خمسه جذب شوند، طایفه مستقلی بودند و سرهنگ راس در قرن نوزدهم طایفه ممسنی خمسه را به صورت مستقل ذکر کرده است.
تیره های ممسنی خمسه در کتاب وقایع ایلات خمسه تالیف علی محمد نجفی آورده شده اند.
آقای رزمجویی اگه لطف کنی منبع نوشته هاتو بگی ممنون.یه مقداری تحقیق دارم تا ازشون استفاده کنم
درود بنده از مرودشت استان پارس هستم اینجا لری ندیدم
در ضمن کوهمره ای ها لر نیستند و از قوم فارس(پارس) هستند
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای دانیالفر
ضمن سپاس از توجه آن مخاطب محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- به عنوان یک مثال عینی، با سرچ عبارت «بهمهای مرودشت» در گوگل نتایج چندی به نمایش در خواهد آمد که به گفته پیران و بزرگان، بهمهایهای مذکور (ساکن در منطقه مرودشت) اصالتی لرتبار از ایل بهمئی کهگیلویه داشته و در زمان حکومت زند بدانجا نقل مکان نمودهاند.
2- اهالی کوهمره را به 2 دسته مهاجرین و بومیان تقسیم بندی کردهاند:
الف) مهاجرین: چنانکه به نقل از ناصر اشرافی پژوهشگر ارجمند و بامحبّت اهل ممسنی گفته شد، از تمامی تیرهها و طوایف لر ممسنی در منطقهی کوهمره سکونت دارند. دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند و طوایفی دیگر چون محمدصالحی، وندا، غوری، گشتاسبی، انصاری، کایدی، عمویی، گنجهای، دشمنزیاری، بکش و غیره. البته طوایفی از شولستان قدیم و ممسنی چرام هم در منطقه کوهمره حضور دارند از جمله بویراحمد اردشیری.
ب) بومیان: با توجه به این موضوع که آیا بومیان کوهمره لر میباشند یا خیر بحثهایی درگرفته، بهمئی دات کام فعلاً درباره آن اظهارنظر قطعی نمیکند، اما میتوان با عنایت به 2 مورد زیر با ضریب بالایی گفت که کوهمرهایها، یا در حالت دست بالا لر، و یا هم دست کم دارای ارتباطات نزدیک با لرها بودهاند:
اول: منبع تاریخی چون تقسیمات سیاسی مطرح شده در زمان قاجاریه توسط دومورینی فرانسوی که کوهمره را جزوی از ولایت کهگیلویه و ممسنی قلمداد کرده بود.
دوم: مکتوبات عبدالله شهبازی نویسنده و از خانزادگان اهل کوهمره سرخی که آنها (سرخیها) را لر دانسته بود خود دلیلی آشکار بر این موضوع است؛ اگرچه این اعتقاد بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند.
3- کوهمرهایها که دارای خصوصیات و صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند، از منظر خلق و خو، بیشتر شبیه به مردم لر بودهاند تا فارسها. ضمناً با وجود آنکه نگارنده در مطالب و نظرات خود، از عنوان قوم فارس در کنار اقوام تاریخی چون لر نام میبرد ولی میبایست توجه داشت تا جاییکه دانستهها یاری میکند گمان میرود فارس به معنی «قومی خاص از ایرانیان» از هرمزگان تا همدان و تهران مفهومی جدید و مربوط به یکی دو قرن اخیر است.
4- گذشته از موارد فوق و به طور کل، پرسشی در این بین مطرح است مبنی بر اینکه چرا بعضاً به گوش میرسد، در دهههای اخیر برخی از لرها هویت خود را انکار میکردهاند!؟
شاید بتوان گوشهای از پاسخ به پرسش فوق را با بررسی تاریخ یکصدسال اخیر کشور، بهویژه ظلمی که بر مردم لر رفت دریافت؛ مردمی باصفا، صمیمی، صادق و شجاع که با تمام فداکاریهایی که در طول تاریخ برای مام میهن انجام دادند، مورد ستم و تبعیض قرار گرفتند.
به هر تقدیر از اوایل قرن اخیر گرفتارهای چندی در جهت تعمیق مشکلات لرتباران به شرح زیر بوجود آمد که میتوان آنها را ریشهی مسئله فوق در انکار گذشته دانست:
الف) فروپاشی نظام سیاسی ایلات و طوایف لر: که به واقع شمشیری بران برای کشور بوده است
ب) فروپاشی نظام اقتصادی ایلات و طوایف لر: که خود یکی از ارکان اقتصاد کشور بوده است
ج) تحمیل فقر و تحقیر بر مردم لر: نتیجهی فروپاشی نظام سیاسی – اقتصادی مردم لر، همانا فقر فزاینده و در عین حال تحقیر تمسخرآمیزی بود که بر این مردم باصفا، صمیمی، صادق و شجاع رفت تا دچار از خودبیگانگی گردند؛ چرا!؟ شاید زیرا مردمی که به تحقیر و نتیجتاً خودباختگی گرفتار آیند، به راحتی میتوانند مورد بهرهبرداری سایرین قرار گرفته و حتی در دیگر گروهها جذب و هضم گردند. فقر و تحقیر سایه افکنده بر جامعه لر به نحوی بوده که به گفته ویلیام داگلاس آمریکایی در آنزمان (دهه بیست شمسی) وقتی میخواستند فقرزدگی را مسجم کنند میگفتند «من یک لر هستم».
قابل انتظار است در چنین فضای سنگین ظالمانه و تحقیرآمیزی، زمینه مساعد گردد تا افراد و یا گروههایی به هر دلیل و علتی، گذشته خود را انکار کنند.
در پایان ناگفته نماند علیرغم همهی سختیها و سیاستورزیها از سرکوبهای خونین گرفته تا به فقر و تحقیر تحمیلی و اختلافافکنیها، اکثریت مردم لر با استقامتی مثالزدنی بر اصالت لریاتی خویش باقی ماندند تا «اصالت و ذات پاک لر» به دست نسل امروز برسد؛ در همین راستا اکنون هم بارقههای امید سوسو میزند زیرا هستند فرزندانی از «تبار بزرگ لر» از ممسنی، کهگیلویه و بختیاری گرفته تا به لک، بالاگریوه، چگنی، باجولوند و پشتکوه (ایلام) که درفش ایستادگی را از گذشتگان تحویل گرفته و نه تنها بر اصالت خویش ایستادهاند بلکه با کوششی درخور و به شیوههای مختلف در عرصههای گوناگون سعی در معرفی اصالت، هویت و تبار خود در عصر تکنولوژی و ارتباطات دارند، کسانی که عملکرد سرافرازانهشان مایه مباهات تمام لرتباران خواهد بود.
سلام فامیل وصالی از چه ایل و طایفه ای هست
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای محمدعلی
هم اکنون اطلاعی در دست نمیباشد اما درخواست آن مخاطب محترم مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب آگاهی، در همین مجال ارائه گردد.
فايل بلندنظر از چه ایلی لر هستند
سلام.در مورد فامیلهای گرجی ،گرجیان،گرجی زاده چیزی ننوشتید.من از گرجیهای ایران هستم که زمان شاه عباس به ایران کوچانده شدند و در اصفهان شمال خراسان و استان فارس پخش شدند.چرکسها هم نزدیک به نژاد گرجی هستند قفقازی .بسیاری از اسامی و نامهای طوایف که نوشتید شبیه کلمات گرجی هست خصوصا در طوایف سرخی ها .میشه با من در ارتباط باشید
سلام
ضمن سپاس از توجه آن مخاطب محترم:
1- گفتار فوق به تقسیمات سیاسی ولایت ممسنی در زمان قاجار شامل دو گروه «ایلات کوچنده» و «ایلات دیگر» پرداخته که در بخش «ایلات دیگر» به چرکسها و سرخیها نیز اشاره شده است.
2- درخصوص گرجیهای ایران نیز پژوهشگران از عناوین گرجی به شرح زیر نام بردهاند:
الف) گرجی-ارمنی: که شاه عباس در سال 1013 هجری هزاران خانوار گرجی و ارمنی را به خاک ایران کوچانید که ابتدا در نجف آباد زندگی میکردند. بعدها به فریدونشهر امروزی کوچانده شدند و در دهات افوش، داش کن (داس سکن)، چقیورت، سیبک، جق جق، آغچه، میاندشت، بوئین و شاهیوردی ساکن هستند.
ب) گرجی: طایفهای ساکن در گرجیان تنکابن.
ج) گرجی: از خاندانهای ساکن در چالوس.
د) گرجی: از خاندانهای ساکن در زرند کرمان.
هـ) گرجیان: از خاندانهای ارمنی ساکن در تهران.
و) گرجی قراطوغانی: از خاندانهای فدیمی ساکن در مازندران.
ز) گرجی محله: دهی از دهستان قراطغان بهشهر مازندران.
ح) گرجی محله: دهی از دهستان کردکوی گرگان.
ط) گرجی: از طوایف ساکن در نور.
ی) گرجیان تهران: که تمرکز آنان در نواحی نازیآباد، خزانه، شهرری، منصورآباد، پل سیمان و فرخآباد عنوان شده است.
ما از کسانی هستیم که از شیراز به سمت خرقان ساوه تعبید شدیم متاسفانه بخاطر تغیر نام خانوادگی هیچ گونه اطلاعاتی از طایفه یا از کدوم منطقه شیراز اومدیم نداریم
سلام پسر های شاه مسیری کیا هستند
سلام
پیران و بزرگان بیان داشتهاند «ولی» یکی از طوایف 9 گانه بیژنی بوده است که بعدها طوایف «بیجنی ممبی»، «بندری»، «شهمسیری» و «بطلی» از دل آن سربرآوردند. از نظر نسب نامه و روابط خونی آگاهان محلی ذکر کردهاند «ولی» دارای یک فرزند بنام «شهریار» بوده که وی نیز دو فرزند بنامهای «شهمسیر» و «شهمراد» داشته است؛ در همین رابطه فرزندان شهمسیر را بشرح زیر گفتهاند:
الف: «رفیع» دارایی هفت فرزند بوده که 5 نفر از آنها جد بزرگ دهههای بختیار، فصیح، مکی، میرزاخون و احمدی بودهاند و شاکله طایفه بیجنی ممبی را تشکیل دادهاند. در همین راستا درخصوص ساختار سیاسی اجتماعی شکل گرفته توسط فرزندان رفیع باید به دو مورد توجه داشت:
1- دهه هوادار نیز از نظر نسب خونی فرزندان رفیع میباشند امّا بلحاظ ساختار سنتی سیاسی اجتماعی ایلی جزو طایفه شهمسیری محسوب میشدهاند.
2- رفیع، فرزند دیگری بنام «بنجی» هم داشته که بیاولاد بوده و تشکیل دهه نداده است.
ب: «لطیف» جد بزرگ طایفه بندری.
ج: «ممل» جد بزرگ طایفه شهمسیری (شهمصیری)
در پایان از نو سه نکته یادآوری میگردد:
1- مطالب و نظراتی که توسط بهمئی دات کام در رابطه با ساختارهای سنتی ایلات و طوایف ارائه میگردد، عموماً تا دهه چهل شمسی را مورد اشاره و بررسی قرار میدهند. زیرا اگرچه پیشتر در زمان رضاشاه پهلوی این شاکلهها تضعیف گشتند امّا پس از اجرای سیاست اصلاحات ارضی در دهه چهل شمسی روند آن با شدت بیشتری نسبت به قبل شتاب گرفت بطوریکه ایلات و طوایف عملاً سیستم سیاسی خود را از دست داده و باقی موارد نیز بمرور زمان و با پیشرفت شهرنشینی و در عصر تکنولوژی، روز به روز کم رنگتر گشتند تا هم اکنون که کور سویی از آن اصالتها میدرخشد.
2- همانگونه که بارها اشاره گشت چیستی ایلات و طوایف را میتوان از دو منظر «نسب و ریشههای خونی» و «ساختارهای سیاسی اجتماعی» نگریست؛ این دو اگرچه با هم در ارتباط هستند امّا نباید لزوماً و بطور کامل منطبق با یکدیگر فرض شوند.
3- چنانکه پیشتر نیز بارها اشاره گردید در آینده و در چارچوب پستهای مستقل به طوایف بهمئی از جمله طوایف بیژنی پرداخته و بنابراین در آن مجالها موضوع باز گشته و با جزئیات بیشتر شرح داده خواهند شد.
بسیار ممنونم
درود
لطفا درمورد اهالی روسای آسپاس وپهلوانی ومردم لرزبان این منطقه بنویسید که اصالتا جزء کدام طایفه لر می باشند واز کجا به این منطقه سرحد آمده اندباتوجه به اینکه دهستان آسپاس یکی از گلوگاههای اقلیدوشیراز وگهگلویه وبویراحمد می باشد ممنون از راهنمایی وارشادد شما
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای نجفی
ضمن سپاس از ابراز محبت آن برادر محترم، دکتر سکندر اماناللهی بهاروند بهطور کل لرهای اقلید (سرحد چهاردانگه) را مرتبط با لرهای کهگیلویه و بختیاری دانستهاند؛ امّا از اینکه هرکدام مشخصاً به چه تیره و طایفهای برمیگردند اطلاعی در دست نمیباشد. البته در هر صورت پرسش جنابعالی مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب هرگونه آگاهی، در همین مجال به آگاهی رسانده شود.
ده ملا علی نقی خان از کدوم طایفه هستن
سلام
تا جاییکه دانستهها یاری میکند در طایفه نریمیسا دو دهه با مشخصات فوق وجود دارند:
1- دهه ملاعلینقی شامل دهههای: ملابختیار، ملاعلیرحم، ملابغول، ملاحسن و ملاضربعلی
2- دهه علینقیخان معروف به «ملاقلمدونی» فرزند محمدحسینخان بزرگ
ضمناً چنانکه پیشتر نیز بارها اشاره گردید در آینده و بمرور زمان به طوایف بهمئی پرداخته خواهد شد بنابراین این دسته از موضوعات در آن مجالها مورد توجه و بررسی قرار خواهند گرفت.
سپاس ✌🏻🙏
درود گووی ویسیم
با سلام و درود
در قسمت خفرک علیا و کربال
روستای حسن آباد در کدام بخش منظورتون هست ؟
حسن آباد کربال خرامه یا خفرک علیا ؟
سلام
دکتر سکندر امان اللهی بهاروند جزئیات آن را مشخص ننمودهاند گویی در مناطق شمالی استان فارس بلحاظ تعداد زیاد آبادیها، چندین حسنآباد دیگر علاوه بر خفرک و کربال نیز وجود دارد.
درود بر کر لر
جناب استاد
ما در کربال یه حسن آباد بیش تر نداریم
آیا منظور همونه؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای کارآمد
ضمن سپاس از ابراز محبت جنابعالی، چنانکه در کامنت پیشین اشاره گشت دکتر امان اللهی بهاروند، منظور خویش از حسن آباد مذکور را مشخص ننمودهاند. امّا در هر صورت عناوین حسن آباد در آن نواحی بشرح زیر گزارش شده است:
1- حسن آباد بخش کربال از شهرستان خرامه که در نزدیکی کوشک و قوام آباد قرار دارد
2- حسن آباد سنجرلو بخش سیدان از شهرستان مرودشت که در منطقه خفرک علیا دیده میشود
3- حسن آباد بخش رودبال از شهرستان مرودشت
4- حسن آباد بخش رامجرد از شهرستان مرودشت
5- حسن آباد تل کمین بخش نقش رستم از شهرستان مرودشت که محل سکونت گروههایی از بهمئیها است
سپاس
درود
تندرست باشید.
درود
روستای سارویی از توابع مرودشت از کدام
طایفه میباشند؟
ممنون میشوم جواب بدید
ابوالفضل کارآمد تو بچه خرامه نیستی ؟؟ یادمه تاریخ لر را خیلی می خوندی پدرت ارتشی بود و مالی اباد شیراز درس می خوندی 😂 امیدوارم خودت بوده باشی 😂
خیلی جالب میشد
سلام و درود خرامه های هستم ولی ارتشی نداریم😂
علاقه به تاریخ لر ها دارم ولی اشتباه گرفتی کاکا😘
لر تیره ای از پارس ( فارس )بوده که از فارس به جاهای دیگر کوچ کرده است
سلام
پارس باستان را بایستی جدا از قوم فارس متأخر در نظر گرفت؛ در واقع این دو اگرچه میتوانند با همدیگر مرتبط باشند امّا نباید کاملاً یکسان فرض گردند.
عزیزم پارس باستان و پارس میانه دقیقا همین فارس های منطقه پارس هستن که گویششون حالت ارگتیو رو حفظ کرده.نکنه شما فارس ها الان رو نوادگان پارس های باستان نمیدونی؟
سلام
ضمن سپاس از ابراز محبت شما:
1- مجدداً یادآوری میگردد همانطور که مکرر گفته شد تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها، فارسها و غیره با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد. در واقع تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
2- همانگونه که در کامنت پیشین ذکر گردید، آن دو اگرچه میتوانند و ممکن است با همدیگر مرتبط باشند امّا نباید کاملاً یکسان فرض گردند. ضمن اینکه بهنظر میرسد واژه فارس که در دهههای اخیر با دلالت بر قومی خاص از ایرانیان ارائه گشته، مفهومی جدید میباشد.
سلام در مورد طایفه خرمی یا خرمان که در صفا شهر هستند اطلاعی دارید چون عده زیادی هم از این طایفه در شهر دورود لرستان و روستاهای تابعه هستند
سلام
اگر منظور شما خرمیهای استان لرستان میباشد بایستی گفت آنها را جزوی از طایفه آروان از اتحادیه بزرگ ایلی باجولوند نام بردهاند. به هر عنوان همانگونه که پیشتر نیز مکرراً و بارها اشاره گردید مدنظر خواهد بود تا بمرور زمان به بررسی ایلات و طوایف گوناگون لر از جمله باجولوندها و طبیعتاً آروانها در چارچوب پستهای مستقل پرداخته شود.
آرمان جان سلام ممنون بابت جوابت خودتون اهل کجا هستید و یعنی خرمی ها شهر خرم بید ربطی با خرمی های لرستان ندارند و سوم اینکه منبع اینکه خرمی ها جزو آروان هستند چیست باز هم ممنونم
سلام
ضمن سپاس از ابراز محبت جنابعالی، درباره ارتباط خرمیهای مورد اشاره شما با خرمیهای استان لرستان اطلاعی در دست نمیباشد. در ضمن آگاهان محلی لرستان از جمله زیرشاخههای آروان را بصورت زیر ذکر کردهاند:
خرمی
ولیخانی
والیزاده
لشکری
ساعدی
رازانی
آریان
ضمناً نگارنده فرزندی از دیار بهمئی، زاد و بزرگ شده بهبهان میباشد.
ببخشید چرا هیچ توضیحی در مورد اردکان نیست
سلام
با توجه به اینکه اردکان بعنوان مرکزیت منطقه سپیدان دارای روابط تاریخی با لرها (بویراحمدیها و ممسنیها) بوده است توضیحاتی درباره آن به پست فوق اضافه گردید.
آرمان جان علت پرسش من اینه چون در بین خرمی های منطقه ما یعنی دشت سیلاخور لرستان گفته میشه ما از شیراز اومدیم البته احتمالش هست که بعد از انقراض حکومت زندیه و باز گشت خیلی از طوایف لر به سرزمین اصلی خود مخصوصا لرستان این ذهنیت به وجود آمده که موطن اصلی ما شیراز باشد چون تقریبا ۲ نسل در استان فارس بودن
درود
ضمن تشکر از ابراز محبت شما، بله! احتمال دارد از طوایفی بوده باشند که برای همیاری حکومت زندیان به فارس رفته و بعدها با انقراض آنان، به سرزمین مادری خود در لرستان بازگشتهاند؛ گویی در پست شناخت لرهای استان کرمانشاه نیز اشاره گشت که باجولوندها (باجلان) از یاران زندیه بوده و در مقطعی به فارس رفته و سپس به سرزمین لر بازگشتهاند.
سلام ایا از طایفه دهقانیان یا اقایان که در مرودشت ۴۵ کیلومتری شیراز ساکن هستند اطلاعی دارید
سلام
خیر! هماکنون اطلاعاتی درباره موضوع مطرح شده موجود نمیباشد؛ امّا پرسش شما مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب هرگونه دانسته، در این مجال به سمع و نظر رسانده شود.
سلام از لر های شهرفسا نگفتید
سلام
در گفتار بالا ذیل مبحث ایلات دیگر، به نوترکیها اشاره شده که در واقع همان چهارلنگهای بختیاری منطقه فسا عنوان شدهاند. سردار اسعد بختیاری در کتاب خود آنها را نَوتَرِگی نامیده و بیان میدارند این طایفه از شاخه چهارلنگ است که کریم خان زند آنها را با سایر طوایف ایل چهارلنگ از نواحی بختیاری آورده در بلوک فسا جا داده و بعداز وفات او عموم آنها به سرزمین مادری خویش در بختیاری بازگشتند و این طایفه نوترگی در صحرای تنگ گرم فسا [تنگ کرم!؟] بجا ماندند. همه چادرنشیناند، ییلاق و قشقلاق آنها همان صحرای آن نواحی است و معیشت ایشان از زراعت و دامداری میباشد و زبان آنها بختیاری است. خط هشتم در توضیحات نمودار (پایین، سمت راست تصویر) هم به آنان اشاره کرده است.
سلام از لرهای هفت لنگ روستای خیراباد میانجنگل فسا هم بگویید
سلام
مخاطب گرامی
جناب اقای سلیمی
ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم، مورد مطرح شده مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت دسترسی به منابع تکمیلی و کسب آگاهی بیشتر درباره لرهای منطقه فسا، پست بالا بروزرسانی و تکمیلتر گردد.
درود
ممنون از مقاله بسیار خوبتان
دژکرد یا دژگرد قدیم با روستاهای اطراف خود درحال حاضر نزدیک به ۳۰۰۰۰ سی هزار نفر جمعیت دارد که تماما لر هستن
و طایفه اردشیری که تاریخچه شان به اردشیربابکان پادشاه ساسانی می خورد در این شهر لر نشین زندگی می کنند
مردمان شهر دژگرد همگی به زبان لری صحبت کرده و بر اصالت خود پابرجایند.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای اردشیری
با سپاس از نظر لطف و توجه جنابعالی.
تندرست باشید
ممنون از پاسخ گویی شما🌹
شهر دژگرد
بخش سده
شهرستان اقلید است
که به بهشت استان فارس نیز مشهور است
چشمه کورک
چهل شهیدان
امام زاده شمس الدین محمد که برادر زاده امام زمان
تنگ براق
و جنگل های بادم دیم که منبع درامد مردمان شهر است
در این شهر لر نشین وجود دارد
جاذبه های گردشگری بسیاری در شهر وجود دارد
اما بدلیل نبود هتل یا مسافرخانه
گردشگران یک روزه آمده و میروند
در منطقه شما شاهد
دال : کرکس
الُ : عقاب
شوک : جغد
خرس سیاه
گرگاس
گراز
بلبل
دارکوب
گورکن
رواَ : روباه
بز کوهی
تیزبال
باشُ : شاهین
و به علت وجود دریاچه ملاصدرا
پرندگان مهاجری مانند
فلامینگو
مرغ ماهی خوار
کلاغ سیاه
کوگ : کبک
و… می باشد
قدم رنجه می فرمایی هرموقع که به شهر ما تشریف بیاورید🌹
ممنون از مقاله خوب تان🌺
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای اردشیری
ضمن سپاس از اطلاعات ارائه شده و همچنین ابراز محبت و دعوت جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم از درگاه پروردگار متعال خواستار است.
سلام وقت بخیر یک نوع لر بودن که تقریبا بین ۱۱۹۵ تا ۱۲۵۰ این حدودا از شیراز به کرمانشاه فرستاده شدند توسط شاه قاجار تقریبا جد من میشه که ساکن روستای های بین اسلام اباد الان و قصر شیرین هستن
توی روایت های پدربزرگم که خاستن شیراز رو در دوران قاجار واگذار کنند که ما دربرابر خارجی مقاومت کردیم و شکست دادیم دولت از این کار ما بدش اومد و ومجبور کردند به کرمانشاه بریم
لطفا اگر اطلاعاتی دیگر یا در تاریخ هست جواب بدید تا مطلع بشم
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای قربانی
در گفتار شناخت لرهای استان کرمانشاه اشاراتی به کوچ برخی طوایف ایل سنجابی از فارس به کرمانشاه شده است.
با سلام خدمت شما برار عزیز من از ایل بزرگ پاپی ساکن لرستان و خوزستان هستم در مورد لرهای کرمانشاه ایل سنجابی و ایل پایروند هستند که هر دو ایل با لهجه کلهری حرف میزنند منتها بقیه هنوز میگن پایروندهای لر و کمی هم از درگیری با این این اجتناب میکنن چون بی باکی رو حفظ کردن هنوز
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای ظفر
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، جهت تبیین بیشتر موضوع، موارد زیر ارائه میگردد:
1- در گفتار شناخت لرهای استان کرمانشاه درباره سنجابیها و پایروندها مطالبی مطرح شده است؛ ضمناً مدنظر خواهد بود تا به یاری حضرت حق، در آینده در قالب پستهای جداگانه به بررسی اختصاصیتر لرهای استان کرمانشاه پرداخته شود.
2- در «نخستین اصلاحیه نمودار درختی قوم لر» منتشر شده در گفتار پراکندگی قوم لر به شرح زیر مطالبی درخصوص لرهای استان کرمانشاه آورده شده است:
الف: در خط ۱۷ از توضیحات تصویر بهنقل از کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر امان اللهی بهاروند به پایروند از زیرمجموعههای امرائی اشاره شده است؛ این مورد از آن جهت مطرح میگردد که در استان کرمانشاه نیز از حضور پایروندها یاد شده است.
ب) در خط ۳۲ از توضیحات تصویر بهنقل از کتاب مجملالتواریخ گلستانه به ایلات و طوایف وند (لکزبان) احمدوند، قلیعلیوند، جلالوند، جلیلوند، مافیوند، بهتوئیوند، قوریهوند، خلیلوند، خواجهوند، زبیرهوند، نانکلیوند و بوجولوند اشاره شده است. این مطلب از آن بابت ذکر میشود که مشخصاً در استان کرمانشاه از حضور جلیلوندها و نانکلیوندها یاد شده است.
ج: در خط ۳۳ از توضیحات تصویر بهنقل از آثار دکتر جواد صفینژاد به زوله اشاره شده است. این موضوع از آن جهت مطرح میگردد که در استان کرمانشاه از حضور زولهها یاد شده است.
د: در خط ۵۰ از توضیحات تصویر به ایل سنجابی و تیرههای لر آن اشاره شده است.
با عرض سلام
ببخشید آیا طایفه ای به نام باسرخی هم وجود داشته در گذشته؟ چون من از خیلی ها شنیدم اما توی اینترنت هیچی پیدا نکردم. این طایفه در منطقه کربال و روستای خارستان که از روستاهای منطقه کربال شهرستان خرامه هست احتمال زیاد ساکن بودند،من خواستم بدونم کهداین طایفه جز کدام دسته از لرها بوده؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای خارستانی
درباره طایفه باسرخی در نواحی کربال اطلاعی در دست نمیباشد. امّا ایل سرخی یکی از گروههای عشایر فارس عنوان شده که دارای روابط تاریخی با لرها بوده و سرخیها خود را نیز بگونهای، لر میدانستهاند.
سرخی ها خود رو لر نمیدونن سرخی ها الان آگاهن و در فضای مجازی هستن و جواب جعلیات پانلریسم رو میدن
سلام
همانگونه که پیشتر در پاسخ به احدی از مخاطبین اشاره شد عبدالله شهبازی نویسنده اهل کوهمره سرخی، آنها (سرخیها) را لر دانسته بود؛ نظری که بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند. ذکر مکتوب و مستند عبدالله شهبازی که خود از خانزادگان سرخی میباشد میتواند شاهدی بر آن باشد که سرخیها خود را لر میدانستهاند.
ضمناً ازنو خاطرنشان میگردد خصلتها، نگرشها، مرام، معرفت، جهانبینی و در یک کلام «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده و موجب افتخار.
درود بر شما ..در مورد لرهای سیف آباد کازرون اشاره نکردید..اتفاقا روستای سیف آباد از لرهای بسیار اصیل هم میباشند .ممنون
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت و توجه آن مخاطب محترم، متأسفانه تاکنون مکتوبات قابل استنادی درباره لرهای منطقه کازرون در دسترس قرار نگرفته، امّا در هر حال همانگونه که در پاراگراف انتهایی گفتار فوق آورده شده «در صورت کسب اطلاعات جدید درباره مناطق و گروههای مرتبط با قوم لر در استان فارس [از جمله کازرون]، پست بالا بروزرسانی و تکمیلتر خواهد شد».
همچنین توجه علاقمندان به اصالت و هویت لرهای آن سامان بدین موضوع جلب میگردد که شایسته است پای در میدان گذاشته و با جمعآوری اطلاعات از سینهی پیران و بزرگان، تاریخ، جغرافیا و شاخهبندی آن را بهصورت مکتوب در قالب کتاب درآورند تا از تحریف زمانه محفوظ و چراغ راه نسلهای آینده برای شناخت از اصالتها باشد.
درود بر شما دوست عزیز،، کوهمره در تاریخ فقط همسایه لرها بوده و به خوبی زندگی میکردند اما کوهمره ای ها لر نیستند و همچنین گويش کوهمره کاملا با لری تفاوت دارد
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت شما، با عنایت بدینکه نظرات مختلفی درباره لر بودن یا نبودن بومیان کوهمره به گوش میرسد، بهمئی دات کام فعلاً درباره آنان اظهارنظری نمیکند، اگرچه عبدالله شهبازی نویسنده اهل کوهمره سرخی، آنها (سرخیها) را لر دانسته بود؛ نظری که بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند.
به هر سوی چنانکه اشاره گردید دو طیف بومیان و مهاجرین لر در پهنه کوهمره گزارش شدهاند. بهویژه قسمت نودان که در شمال غربی استان فارس و در همسایگی با سرزمین لرنشین ممسنی قرار داشته و به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، شاهد مهاجرت گروههایی از مردمان لر بوده است. در همین راستا قابل انتظار میباشد لرهای مهاجر با مردمان بومی که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی با لرتباران در صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند درآمیخته باشند. به هر شکل در کلیّت امر میتوان گفت عموم ساکنین کوهمره بیگانه با فرهنگ و هویت لرها نبودهاند.
از دیگر سو در همین زمینه ناصر اشرافی پژوهشگر ارجمند و بامحبّت اهل ممسنی درخصوص کوهمرهایها ذکر میکند اینان گروهی از لرهای فارس بودند که زمانی توسط کلانتران کازرون و دورهای زیرنظر ایلخانی ممسنی و گاهی هم مستقل اداره میشدند و کلانتر ویژه خود را داشتند. از تمامی تیرهها و طوایف لر ممسنی در منطقهی کوهمره سکونت دارند. دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند و طوایفی دیگر چون محمدصالحی، وندا، غوری، گشتاسبی، انصاری، کایدی، عمویی، گنجهای، دشمنزیاری، بکش و غیره. البته طوایفی از شولستان قدیم و ممسنی چرام هم در منطقه کوهمره حضور دارند از جمله بویراحمد اردشیری.
در پایان میتوان گفت از منابع موجود از جمله گزارش دومورینی و نیز پژوهشگرانی چون اشرافی چنین برمیآید که دستکم کوهمرهایها از نظر تقسیمات سیاسی در مقاطعی زیرمجموعه لران قرار داشته و طبعاً در ارتباط با آنها بودهاند؛ ناگفته پیداست مبحث تبار آنها کماکان میتواند موضوع پژوهشهای تکمیلی قرار گیرد.
کوهمره هیچ ربطی به لر نداره و اصلا یه لر نمیتونه زبان کوهمره ای رو متوجه بشه.کوهمره ای لهجه از زبان کهن پارسی هس و حالت ارگتیو خودش رو حفظ کرده که این حالت از زبان پارسی باستان و پارسی میانه به گویش پارسی کوهمره ای رسیده و از معدود زبان های غیر ارگتیو در ایران زبان لری هست
سلام
1- به کار بردن عبارت «هیچ ربطی» درست به نظر نمیرسد زیرا همانگونه که در کامنت پیشین، گفته شد:
الف) قسمت نودان کوهمره در شمال غربی استان فارس و در همسایگی با سرزمین لرنشین ممسنی، به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، شاهد مهاجرت گروههایی از مردمان لر بوده است که دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند از آن جملهاند.
ب) عبدالله شهبازی نویسنده اهل کوهمره سرخی، آنها (سرخیها) را لر دانسته بود؛ اگرچه این اعتقاد بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند.
2- به مبحث ارگاتیو یا غیر ارگاتیو بودن زبانها به دلیل تخصصی بودن و نیز اینکه نظریات مختلفی در این زمینه ابراز شده است ورود نخواهد شد، ضمن اینکه مجدداً یادآوری میشود هرچند زبان در کنار عواملی چون آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی، میتواند قرینهای بر ارتباط نژادی اقوام فعلی با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره باشد اما اینگونه یافتهها در حد نظریه بوده و اطمینانی به دست نمیدهند. ناگفته پیداست کماکان تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
3- درخصوص ارتباط زبان لری و زبان کوهمرهای نودانی، ذکر واژههای زیر که از جمله شباهتهای دو زبان لری و نودانی گزارش شدهاند، خالی از لطف نیست مورد توجه قرار گیرد:
آب دهان = تفکه
آرنج = کرو
آروغ = گارشت
ابرو = بُرگ
انگشت = پنجه
بینی = نفت
بدن = لار در نودانی و لاش در لری
پهلو = گرده
خون = خین
ریه = سس
گلم طایفه های انصاری،کایدی،عمویی،گنجه ای،دشمن زیاری،بکش،غوری،گشتاسبی و…. کهمره ای تبار نیستن و لر زبان هستن نه کوهمره ای،چون این لر های مهاجر به کوهمره مهاجرت کردن دلیل نمیشه کوهمره رو لر معرفی کنید
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت شما، با توجه بدینکه نظرات مختلفی درباره لر بودن یا نبودن بومیان کوهمره به گوش میرسد، بهمئی دات کام فعلاً درباره آنان اظهارنظر قطعی نمیکند. امّا آنچه آشکار است مهاجرت گروههایی از مردمان لر به کوهمره میباشد. هرچند از منابع موجود از جمله گزارش دومورینی چنین برمیآید که کوهمرهایها از نظر تقسیمات سیاسی در مقاطعی زیرمجموعه لران قرار داشته و طبعاً در ارتباط با آنها بودهاند. در همین راستا قابل انتظار میباشد لرهای مهاجر با مردمان بومی که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی با لرتباران در صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند درآمیخته باشند. به هر شکل در کلیّت امر میتوان گفت عموم ساکنین کوهمره بیگانه با فرهنگ و هویت لرها نبودهاند.
سلام اساتیدکسی اطلاع داره لرهای استان همدان،ازکجاوچه ریشه ای هستند
روستای مابه اسم ویرائی،اسم مردمی شیرازیل،یاشیرزیلی،سه طایفه وزم،خلج وبالاوندی داره
مادربزرگم میگفت که شنیده اصالتا ازشیرازاومدن این منطقه،به همین دلیل قبلأاسمش شیرازیلی بوده
کسی ازدوستان اطلاعی داره
در منطقه بالاوند زردلان منطقه ای به نام شیرز وجود داره که فیلمش هم در صدا و سیما پخش شده و یکی از زیباترین مناطق گردش گری کوهدشت البته مرز سه استان ایلام و لرستان و کرمانشاه است و علت نام گذاریش به شیرز این است که می گویند در گذشته محل زندگی شیرهای وحشی بوده ولی الان دیگر جز خرس و گرگ و خرگوش از شیر خبری نیست ،شاید دلیل نام گذاری شیرزلی به خاطر محل سکونت طایفه بالاوند بوده است.
خب وقتی بالاوند دارید مشخصه که از کجا هستید شما بالاوندید
بالاوند ها در هلیلان ایلام و بخش فیروز اباد کرمانشاه هستند
اونم احتمالا شیرز است و نه شیراز.
شیرز تنگه زیبای است در شهرستان کوهدشت نزدیک به استان کرمانشاه و ایلام
بعد هم خودت که ماشالله خوب میدونی لر ها مهاجر بودن و به سرزمین شولها مهاجرت میکنن و شولستان رو تصرف میکنن،ولی با این حال مهاجر بودنتون باز بزرو میخواین از سر بی هویتی حکومت های پارس رو مال خودتون کنید که تا الان موفق نشدین چون اصلا دلیلی ندارید😂👋
سلام
1- جعل واژهای مشخص بوده که دلالت بر عنصر آگاهی و عمد دارد. بنابراین در موضوعات تاریخی که فارغ از هرگونه قصد عمدی، برداشتها و نظریات در آن نقش مهّمی ایفا میکنند بکار بردن کلمه جعل خطاب به دیگران بدون اطمینان، در واقع تهمت و افترا بوده پس لازم است در استعمال آن کلمه دقت کافی صورت گیرد. ضمناً خاطرنشان میسازد راهبرد بهمئی دات کام مستقل میباشد و با رویههای احیاناً افراطی که در محاوره عمومی بعضاً با عناوین پان درخصوص اقوام مختلف به گوش میرسد، رابطهای ندارد.
2- همانطور که بارها اشاره گردید تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها، فارسها و غیره با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد. بطور تحقیق تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
3- چنانکه پیران و بزرگان نیز اشاره کردهاند و ایلات و طوایف لرتبار خود بدان آگاهند، تمام لرها مهاجر نبوده و بخشی از لرتباران نیز بومی سرزمین لر بودهاند، ضمن اینکه درباره مهاجرت برخی از گروههای لر از سرزمین شام دوباره نکاتی یادآوری میگردد:
الف) به عقیده بعضی و با استناد به برخی منابع و شواهد، لرهای مهاجر گروههایی بودند که پیشتر و بنابه دلایلی به شام و مصر مهاجرت کرده و بعداً به سرزمین مادری خویش در زاگرس بازگشتهاند.
ب) نه تنها مناطقی که هماکنون کردستان عراق، ترکیه و سوریه نامیده میشوند در طول تاریخ جزوی از امپراطوری ایران پیش از اسلام و خلافت اسلامی پس از اسلام بودند بلکه دایره سرزمینی ایران تاریخی پهناورتر نیز بوده است؛ بنابراین محدود نمودن نگاهها به مرزهای ایران معاصر درست بهنظر نمیرسد. به بیان دیگر چنین جابجاییهایی یک امر داخلی محسوب میشدهاند.
4- هویت، اصالت و ذات لر همانا صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت میباشد که همواره مورد افتخار انسانهای آزاده بوده است. گو اینکه زندهیاد دکتر نادر افشار نادری پس از ماهها اقامت در بین بهمئیها در مقدمه جزوه ارزشمند مونوگرافی ایل بهمئی مینویسند: عشایر با ما باصفا بودند و ما هم با آنها بیریا بودیم. در واقع هنگام برگشت، نه ما از آنها دل میکندیم و نه آنها از ما. از صفا و صمیمیت عشایر داستانها در دل ما باقی است.
سخنی با مخاطبین
ضمن اینکه از هموطنان گرامی، همتباران گرانقدر لر و بویژه «گووَل عزیز بهمئی» خواهشمند است اظهارات مخاطب مذکور خاتمه یافته تلقی شود، یادآوری میگردد بهطور کلی بایستی عنایت داشت فضای مجازی چنانکه از نام آن نیز هویدا است متفاوت از محیط واقعی بوده بدین صورت که افراد در فضای مجازی در عین ناشناخته بودن میتوانند با هر سطح بینشی هر دیدگاهی را به هر جهت و با هر نیّتی مطرح کنند؛ بنابراین ادامهدار نمودن بیش از حد گفتگوها در خصوص کامنتهای حاشیهساز که هویت حقیقی و هدف صاحب آن مشخص نمیباشد، لازم و ضروری بهنظر نمیرسد.
در همین راستا یادآوری میشود افرادی که در فضای مجازیِ مرتبط با مباحث اقوام، ایلات و عشایر به فعالیت پرداخته، مطلب و نظر منتشر میکنند را عموماً میتوان به دو گروه دستهبندی نمود:
الف) کسانی که در جهت حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی عمل مینمایند: این گروه به دلیل آنکه دارای هدف مثبتی میباشند، لزوماً نیازی به معرفی خویش برای گفتگوی هرچند طولانی نخواهند داشت و پذیرفتنی است که با نام و مشخصات مستعار (مجازی) فعالیت کنند.
ب) افرادی که به هر دلیل، سهواً یا آگاهانه، در جهتی دیگر قلم میزنند: گفتگوهای طولانی و ادامهدار با این دسته لزومی نخواهد داشت زیرا همانگونه که گفته شد هویت آنان ناشناخته بوده (مثلاً امکان دارد نه تنها لر و یا فارس بلکه حتّی ایرانی هم نباشند) و ممکن است هر نیّت و قصدی (حتّی اهداف منفی و حاشیهساز) را دنبال نمایند؛ گویی علاوه بر دو مورد پیشین (هویت واقعی و هدف) سطح بینش افراد نیز اهمیّت خواهد داشت مثلاً ممکن است شخص واقعاً جزوی از قوم، ایل و یا طایفه اعلام شده باشد امّا به هر دلیل و علتی نوع نگاه، تفکر و بینش وی بگونهای باشد که مسیر درست (حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی) را طی نکند.
در پایان مجدداً یادآوری میگردد اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میشود، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
سلام دوست عزیز، من از لرهای کامفیروز هستم، تا جایی که از پدر بزرگم به یاد دارم نژاد ما از شهرستان کوهرنگ به کامفیروز مهاجرت کرده و علت مهاجرت این بوده گویا با حکومت مرکزی (قاجار) دچار مشکلاتی میشوند و حکومت مرکزی دستور حکم اعدام (گچ گرفتن) را برای اجداد من صادر میکنند و مجبور میشوند شبانه کوچ و در منطقه کامفیروز (بیلو) ساکن شوند که طبق گفته پدر بزرگم اجداد ما از اولین گروه لر نشین در منطقه کامفیروز بوده و منطقه کامفیروز تقریبا خالی از سکنه بوده و صنعت برنج کاری را هم که از انگلیسی ها آموخته بودهاند را در کامفیروز شروع میکنند. سوال من این است به توجه به مطالعات شما و تاریخچه ای که ذکر شد ما از کدام ایل یا طایفه بختیاری هستیم.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای نامی
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، پژوهشگران تا زمانی که ساختارهای ایلی کماکان پابرجا بودهاند منطقه کوهرنگ را ییلاق طوایفی از دورکی (بابااحمدی) و راکی ذکر کردهاند. امّا در هر صورت برای بررسی بیشتر، پیگیری حضوری در نزد پیران و بزرگان بختیاری در کوهرنگ لازم بهنظر میرسد.
طوایف ایل بابادی و ایل دورکی و ایل بختیاروند(بهداروند )،ایل موگویی ساکن در کوهرنگ
طایفه راکی ایل بابادی(شهنی،گمار،ململی)
دورکی(بابااحمدی )
ایل منجزی بختیاروند(خلیلی، نیم بنیچه، مال احمدی ،لملمی،صالح بابری روا،ابوالحسنی، لوخرده،مازه پهن)
سلام بر شما در مورد طایفه خفری منسوب به غوری بیشتر اطلاعات جمعیت این آبادی هایی هست که در سپیدان واقع شده در ضمن قمستی از شهر اردکان نیز غوری هستند به همراه شهرک دشتک یا شهید قاضی که اینها همه غوری هستن
در ضمن در شهرستان نورآباد نیز ما غوری فراوان داریم در تنگ لله یا پشت کوه نورآباد که یک چهارم آن غوری هستن مثل روستاهای علیشاهی درفش سفلی گلیله آب شیرین دره پلنگی و در باقی روستا ها در حد 10 الی 30 درصد می باشند
در ضمن سه محله برمک سفلی و علیا و جاوه در شهر نورآباد 90 درصد غوری هستن هم چنین در محله های دیگر نورآباد از 10 درصد الی 20 درصد غوری است در ضمن مناطقی از فهلیان مثل جنجان سروان چاهکی دوزادهی اینها هم غوری هستن فامیل شریفی و چوبینه چم گل در کنار شهر نورآباد نیز غوری هستن شهرک خومه زار نیز بالغ بر 25 درصد آن غوری هستن در ضمن در ماهور میلاتی که میگن اکثرا ترکن 7 منطقه غوری نشین هست در خشت و کازرون نیز غوری نزدیک به 1700 تن می باشند چنارشی جان یا شهرستان کوه چنار با ترکان جمعیتی زیاد غوری های بسیاری به خود اختصاص طوری که تنها لرهای اون قسمت غوری ها محسوب میشوند تقریبا 40 درصد شهرستان کوه چنار غوری هستن با جمعیت 15 الی 18 هزار نفر
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای هوشمندی مصالحی
با سپاس از توجه آن برادر محترم و اطلاعات ارائه شده.
تندرست باشید
….
لرها همون پارسیان باستانی هستند همه جای استان فارس هستند بقیه فارس هم از لحاظ زبانی و فرهنگی با لرها یکی هستند
سلام
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم:
1- همانطور که بارها اشاره گردید به دست دادن یقین در تاریخ دور و دراز باستانی مقدور نمیباشد بر همین اساس تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها و فارسها با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد. بطور تحقیق تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
2- چنانکه بارها و مکرراً گفته شد بهمئی دات کام ریشههای نژادی هسته اصلی لرتباران را در اقوام پارس و ماد میداند اگرچه اقوام عیلامی و کاسی را نیز میتوان مدنظر قرار داد؛ در همین راستا میتوان دو مورد را ذکر کرد:
الف) قوم پارس: علاوه بر مناطقی از سرزمین لر که مأمن پارسیان باستانی بوده است میتوان به نظر پژوهشگران اشاره کرد که طی بررسیهای زبانشناسی از قرابت زبان لری و پارسی کهن خبر دادهاند که خود میتواند نشانهای از پیوند آن دو باشد.
ب) قوم ماد: چنانکه در پست تاریخ کوچندگی در ایران نیز گفته شد یکی از طوایف ماد ماگوئی نام داشته است که شباهت بالایی با اسم موگوئی چهارلنگ بختیاری دارد و میتواند قرینهای بر همان نظر باشد که لرها ریشه در دو قوم پارس و ماد دارند.
3- میتوان گفت اگرچه مردم لر با هر دو گروه کرد و فارس تفاوتهایی را از نظر عناصر هویتی دارا میباشند ولی درباره میزان شباهتها و اشتراکاتشان با آنها دو نظر وجود دارد:
الف) یک دیدگاه نزدیکترین مردم ایران نسبت به لرها را فارسها (بهویژه در استان فارس) میداند.
ب) نظر دیگری معتقد است نزدیکترین مردمان ایرانی نسبت به لرها از نظر ویژگیهای هویتی، خصلتها، نگرشها و جهانبینی کردها هستند.
به هر حال روابط میان لرها، کردها و فارسها (فارس در مفهوم جدید به معنای قومی خاص از ایرانیان و نه پارس باستان) از جمله موضوعاتی است که در دهههای اخیر موجب گفت و شنودها و تبادل نظرات گوناگونی گشته است.
در همین رابطه تاجاییکه دانستهها یاری میکند، در استان فارس، از نظر عناصر هویتی بیشترین شباهتها را با لرها اهالی کوهمره داشتهاند بگونهای که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی در زمینه کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودهاند. به هر حال تلاش میشود تا در آینده و در قالب پستهای مستقل با تفصیل بیشتری بدین موضوع پرداخته گردد.
4- به گفته برخی زبانشناسان، گرایش ساختار زبانی بخشی از مردم لر به دسته زبانهای ایرانی جنوبغربی، احتمالاً به دلیل این میباشد که زبان لری صدها سال با فارسی تعامل داشته و به سمت آن تغییر کرده است. بر همین اساس شاید بتوان برخی نظرات را درک نمود که معتقدند لرها ریشه در ماد و نه پارس داشتهاند.
5- فارغ از تمام موارد فوق، میبایست این نکته مهّم را خاطرنشان کرد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی پارس، ماد، پارت، عیلامی و کاسی بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال ۳۰۰ هجری را میتوان آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که غالب گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری ببعد) میپردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق سرزمین لر (لرستان بزرگ) است.
اول باید تشکر کنم از زحمت هاتون
دوم درخواستی دارم اگر اجرا کنید ممنون دار میشود لطف در سایت خودتان بیشتر در مورد طایفه ما صحبت کنید برادر
شایان به ذکر است که طایفه خفری یا همان غوری
جمعیتش چندین برابر بیشتر از آنچه هست که در این متن نوشته شده احتمالا دکتر با غوری های سمت سپیدان آشنایی داشته
بنده زاده روستای جوزار هستم که جوزار جاوید در نقشه ثبت است البته لازم است که بازگو کنم این جوزار چندان جاوید ممسنی نیستن بیشتر طایفه رئیس و همان غوری ها هستن مقداری نیز جاویدی داریم ولی خوب این نشان از بی مهری دولتمردان به طایفه ما دارد
البته بگم که طایفه ما در زمان قدیم با طایفه جاوید ممسنی جنگ های فراوانی داشته اند و اکثر غالب بودن
دلیل اینکه کمتر اسمی از آنها هست سانسور شدن قدرت آنهاست چون طایفه ما طایفه ای سرکش است
و حتی در دانشگاه عشایری با درگیری که ایجاد کردن نظم آن دانشگاه را به هم ریختن
ما در سپیدان بخش مرکزی در دهستان خفری 44 آبادی داریم تقریبا که به چندی از آنها اشاره شد در ضمن دو شهرک قلعه سرخی و دشتک نیز اکثرا غوری هستن به همراه یک 6 از شهر اردکان و مقداری هم برشنه و برغان
این غوری های سپیدان یا سرحد طایفه ما
دوم شهرستان نورآباد ممسنی
اول از مناطق ماهور میلاتی بگم وقتی کع قاجار ممسنی ها را ماهور میلاتی راند نتوانست ما را از ماهور میلاتی بیرون کنند
مناطق غوری نشین در ماهور میلاتی در نقشه
روستاهای مرغ طالقانی عباس آبادی غوری دوتای اولی کنار برم سیاه هستن و آخری در کنار شیربیم
در ماهور میلاتی در سمت خشت مناطق شیرین تراب خانی مالچه شیخ بام انگوری
اینها باز غوری هستند
در ضمن قسمت کوه سرخ و انارستان کازرون نیز غوری هستن
و اما ادامه در دهستان های بکش فامیل نظری و کشتگری که جمعیت زیادی دارند در روستا های چم گل آهنگری مال محمود حضور دارند
در ضمن قسمت زیادی از شهر خومع زار نیز غوری هستن
باز ادامه دارد به تقریب بخواهم بگویم یک 6 از شهر نورآباد نیز غوری هستن شما می توانید در محله های برمک و جاوه فامیل زارع یا زارع خفری را در نقشه مشاهده کنید که مغازه زدن و ثبت هست تو مپ
در دهستان فهلیان نیز شهر تاریخی لیدوما سروان دوزادهی جنجان ووو اینها نیز اکثر غوری هستن
البته بنده را برای پر چانگی ببخشید باز هم ادامه دارد
چنارشی جان روستاهای حاجی آباد غوری دهنو غوری یا تا میلک و تل انجیر کاملا غوری هستن به همراه تل کوشک یا راهدار
کاری به کهمره ای ها ندارم چون خیلی هاشونم میگن فارسن و ربطی به لر ندارن
در خصوص چنارشی جون باید عرض کنم که خود شهر چنارشی جان نیز یک سومش غوری ها هستن غوری ها در نزدیکی ۳۰۰۰ خانوار در شهرستان کوه چنار هستن که نزدیک به ۲۰۰۰ و خردی خانوار فقط در شهر زندگانی می کنند در ضمن از دو طایفه آغاجری و دشمن زیاری نیز چندین خانوار در بین غوری ها زندگی می کنند که در حال حل شدن در غوری اند
این نامه به پایین رسید امید است که خوشتان آمده باشد ما بیشتر به ترکها هم مرز هستیم
از شما تقضامندم که این متن را به صورت خلاصه به متنات اضافه کنید در جهت تحکیم مقاله
چون آنجور شما 10 درصد جمعیت غوری ها معرفی کردید
ارادتمند شما زارع خفری روستای جوزار ساکن محله برمک سفلی نورآباد
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زارع خفری
ضمن سپاس از ابراز محبت آن برادر محترم و نیز اطلاعات ارائه شده، همانگونه بارها اشاره گردید بیان از اصالتها موجب افتخار میباشد زیرا که به درستی «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است. همچنین جهت تبیین بیشتر موضوع، موارد زیر ارائه میگردد:
1- چنانکه مکرر اشاره گردید مدنظر بوده و خواهد بود تا بمرور زمان و در چارچوب پستهای جداگانه به ایلات و طوایف لر از جمله خفریها (غوریها) پرداخته شود اگرچه در باب غوریها باید گفت علیرغم جستجوی صورت گرفته، تاکنون کتاب و یا مقالهای اختصاصی رؤیت نگردیده و البته همین امر تلاش علاقمندان به هویت جمعی غوریها میطلبد تا با بیرون کشیدن دانستهها از سینهی پیران و بزرگان مکتوب و مستند کردن آنها در قالب کتاب و یا مقاله، در این راه قدم شایستهای بردارند.
2- بله! با عنایت بدینکه دکتر سکندر اماناللهی بهاروند استاد دانشگاه شیراز بودهاند طبعاً امکان درخوری برای جمعآوری اطلاعات در زمینه ایلات و طوایف لر استان فارس داشته و از آن یافتهها در کتاب قوم لر بهره بردهاند؛ ضمناً هرچند قابل ذکر است کتاب ایشان در سال ۱۳۷۰ تالیف گشته و در آن زمان حرکتی شایسته درباره معرفی لرها و پراکندگی آنها در سطح کشور و نیز استان فارس صورت داد، امّا پس از گذشت ۳۰ سال، بازنگری، اصلاح و کاملتر شدن آن توسط دکتر اماناللهی بهاروند احساس میشود.
3- اطلاعات ارائه شده توسط آن مخاطب گرامی، مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت تأیید توسط منابع تکمیلی، در متن گفتار مورد استفاده قرار گیرد.
4- درخصوص اینکه آن مخاطب گرامی به بعضی برخوردها در گذشته میان غوریها و همتباران در ممسنی اشاره کرده است، بطور کل میبایست عنایت داشت هرچند شناخت از اتفاقات و تحولات دورانهای گذشته امری لازم میباشد امّا شایسته است تا از نقاط مثبت تاریخ سرمشق و از موارد منفی آن عبرت گرفته شود…. و بزرگترین عبرت از تاریخ برای فرزندان تبار بزرگ لر غلبه بر چنددستگی و تفرقهها میباشد. به امید همبستگی روزافزون مردم لر.
در پایان ضمن تشکر مجدد از توجه جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.
مچرک از شما دو طایفه غوری و جویی قبلاً در حدود ۷۰ سال پیش بسیار خون ریزی کردن آخرین جنگ جنگ رودشیر پایینی یا ریز انبوه بوده در دانشنامه آزاد می توانید نگاه کنید رودشیر سفلی یا رودشیر شیروانی یا رودشیر ریزانبوه بیشتر به اسم آخری مشهور است
دلیل اینکه زیاد از غوری ها چیزی نیست به خاطر این بود که ساختارشان در زمان قدیم پراکنده شده گروهی از غوری ها به یاسوج رفتن و تحت عنوان خوری هستن گروهی نیز در همان خفر پادنا مانده اند گروهی به طایفه جاوید ممسنی پیوستند گروهی به طایفه کشکولی در کع در آن زمان کشکو نامیده میشد و متشکل از طوایف لر مثل محمدصالح قسمتی از غوری ها گشتاسب وندا لک زندی کرونی زنگنه اغاجری اردشیری و اینها بود و بعد ترکان به این طایفه پیوستند
دیگر غوری ها یا مستقل بودن یا جزئی از بکش یا جویی یا شولی یا کشکولی قسمتی نیز به دره شوری پیوستند و الان فیروزآباد هستن بهشون میگن یوری و قووری
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زارع خفری
با امتنان مجدد از توجه آن برادر محترم و اطلاعات ارائه شده، موارد زیر جهت واکاوی بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- ازنو خاطرنشان میشود که نه تنها غوریها و جاویدیها بلکه سایر ایلات، طوایف، اقوام و در کل گروههای مختلف بشری ممکن است با مرور گذشتهی خویش، برخورد و یا درگیریهایی را به یاد آورند، امّا آنچه اهمیت دارد همانا این نکته مهم است که تاریخ چراغ راه آینده میباشد. نقاط مثبت آن سرمشق و مقاطع منفیاش عبرت آموز است؛ به یقین بزرگترین عبرت از تاریخ برای فرزندان تبار بزرگ لر غلبه بر چنددستگی و تفرقهها میباشد.
2- گذشته از مورد غوریها و جاویدیها، به طور کل بایستی گفت پراکندگیها، جابجاییها و تغییر ساختارهای سیاسی اجتماعی ایلات، طوایف، اقوام و در کل جوامع انسانی یکی از ویژگیهای زندگی اجتماعی بشر میباشد. در این بین آنچه اهمیت دارد باقی ماندن در چارچوب شاکلهی هویتی بزرگتر است زیرا موجب حفظ عناصر سازنده «شخصیت جمعی» میشود. بعبارتی ایلات و طوایفی از مردم لر که در گذر زمان، به هر دلیل و علتی دچار پراکندگی میگشتند اگر در ادامه جذب دیگر مجموعههای لرتبار میشدند میتوانستند اصالت لریاتی خویش را حفظ و حتی توسعه و گسترش دهند. غرض آنکه نبایستی پراکندگی را صرفاً پدیدهای منفی دانست بلکه ممکن است ارمغان آورنده فرصتهای تازه نیز باشد.
مورد فوق در راستای همان نکتهی مهمی است که بارها گفته شد لرتباران از شمالیترین نواحی سرزمین لر تا به جنوبیترین مناطق آن در سواحل خلیج فارس دارای همبستگیهای دیرینه بر پایه بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی و درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالا بودهاند.
ببخشید من از کشور افغانستان هستم میخواستم درباره غوری یا خفروی معلوما بهم بدین اینها به کدام دوره به استان غور افغانستان معاجر شدن ممنون
عرض سلام دارم سایت جالبی بود البته گویا در قسمتی از این سایت آبادی های غوری نشین را با جویی ها یا همون جاوید اشتباه گرفتن البته فرقی ندارد جویی و غوری هر دو خرزو هستن درست که قبلاً جنگ و خون ریزی های زیادی بود ولی مردم آن زمان به دل نمی گرفتن
خدمت شما که عرض کنم نظرات و مقاله را کامل خواندن
الخصوص جواب های شما را تقریبا
در خصوص غوری ها بنده مطالبی عرض می دارم
غوری ها ریشه در سیستان داشتند و اصل آنها به شهر گور پارس بر می گشته که برای شکست طوایف سکا از شهر گور به سیستان رفته اند همان طور که ممسنی ها در سیستان بودن
غوری ها بر خلاف ممسنی ها هم که اسم ترکی دارن اسمی لری دارند برای مثال غور در زبان ما ینی جای عمیق یا جایی که آب عمیق باشه مثلاً فلان جای آب غور است
غوری ها در زمان قدیم باعث سرنگونی حکومت غزنوی شدن و امپراطوری غوری ها از ایران تا شمال چین را بنیان گذاری کردن الان غوری هم در فارس هست در ضمن شهری به نام غوری در نیریز هست طایفه خفری یا غوری در سپیدان کوه چنار ممسنی کازرون همه از نسل چهار برادر بودن و اینکه شهرستان خفر در کنار جهرم میتواند از ما باشد چون خیلی از کلمات آنها من دیدم لری بوده و نام هایی مثل خفرک خفر خفروند که در طوایف دیگر است همه از طایفه ما بودن
در ضمن طوایف زیادی همین الان در سیستان با نام غوری زوری داریم که ریشه خود را غوری می دانند
در پاکستان شاهد جمعیت عظیمی از ممسنی ها و غوری هستیم در ضمن جمعیت زیادی نیز بختیاری و بیشتر غوری مانند استان غوری افغانستان داریم که بنا بر فیلم کاروان ها بیابان گرد های غوری زنانشان مثل لرهای جنوبی لباس می پوشیدن و مردان قبل بر تن داشتن به همراه دسمالس که دور سر می بستند
در ضمن در زمان حکومت غوریان قسمتی زیادی از غوریان به هند رفتن تا اسلام را توسعه دهند
سلام
ضمن تشکر از توجه آن برادر محترم، نکات زیر جهت بررسی بیشتر موضوع ارائه میگردد:
1- دوباره یادآوری میگردد که نه تنها غوریها و جاویدیها بلکه سایر ایلات، طوایف، اقوام و در کل گروههای مختلف بشری ممکن است با مرور گذشتهی خویش، برخورد و یا درگیریهایی را به خاطر آورند، امّا چنان که مکرراً گفته شد، لرتباران از شمالیترین نواحی سرزمین لر تا به جنوبیترین مناطق آن در سواحل خلیج فارس دارای همبستگیهای دیرینه بر پایه بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی و درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالا بودهاند؛ در همین جهت، نظر آن برادر محترم که نوشتهاند « البته [غوری و جویی] فرقی ندارد جویی و غوری هر دو خرزو هستن» را میتوان جلوهای از نگاه درست به مسائل از زاویه همان پیوستگیهای ارزشمند تاریخی دانست.
2- اگرچه شناخت ریشههای باستانی مردمان و اقوام ایرانی امری لازم و شایسته است امّا غوطهور شدن در آن و یا تعصب بیش از حد، لازم بنظر نمیرسد؛ گویی مجدداً به یاد میآورد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی سکاها، پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و… بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، به عنوان شاخص میتوان سال ۳۰۰ هجری را آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که غالب گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری ببعد) میپردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق سرزمین لر است.
عدم لزوم در مرکز ثقل قرار دادن مبحث ارتباط خونی مردمان امروز کشور با جوامع باستانی آنجا بیشتر رخ مینماید که دانست تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها و دیگر اقوام ایرانی با گروههای کهن همچون عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند.
3- به طور کل با توجه به یافتههای جامعهشناسان و زبانشناسان، ایران و هند دارای مشترکات فراوان تاریخی و فرهنگی بودهاند؛ چنانکه اگر به نمودار درختی زبانهای هندو-اروپایی در پست زبان قوم لر مراجعه گردد مشاهده میشود که زبانهای ایرانی و هندی در یک گروه با عنوان زبانهای هندو-ایرانی جای دارند که خود میتواند شاهدی بر تأیید بر همان مشترکات تاریخی باشد.
در همین راستا گفتهاند که اقوام هند و ایرانی پس از خارج شدن از زیستگاه مشترک خود، با همهی اختلافها و تفاوتهایی که به سبب زمینههای تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی پیش آمده از هم جدا گشته و با وجود برخی از تقابلهایی که مقارن این جدایی رخ نمود، بسیاری از باورها و آیینهای مشترک خود را همچنان حفظ کردند. سرچشمهی این مناسبتهای مشترک و همسانیهای باورداشتی میان ایرانیان و هندوان را باید در «اوستا» و دو کتاب مقدس «ودا» و «ریگ ودا» جستجو کرد. ودا که کهنترین کتاب آریایی است و پیشینهای میان ۸۰۰ تا ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح دارد، دستورمایه ی زندگی آریاییان هندو ایرانی بوده است و ریگ ودا که مجموعه ی ۱۰۲۸ سرود دینی است، مهّمترین اثر در آیین هندوان آریایی است. مقایسه و بررسی کتابهای اوستا و ریگ ودا میتواند نمودهایی از مشترکات فرهنگی ایرانیان و هندوان و پیوندهای کهن این دو قوم را آشکار ساخته و روشنگر جنبههایی از گذشته فرهنگی ما شود.
در پایان ضمن اینکه خاطرنشان میسازد که اختلافات میان گروهها و جوامع بشری همریشه و نزدیک به هم، قابل انتظار میباشد، یادآوری میگردد اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میگردد، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
4- علاوه بر مشترکات کهن میان ایرانیان و هندوان، بایستی بدین نکته عنایت داشت که تاریخ شاهد لشکرکشیهایی از جانب ایرانیان به شبه قاره (هند و پاکستان) بوده است و همین امر خود میتواند موجب تعاملات بیشتر هر دو گروه شده باشد به ویژه اگر گروههایی در آنجا ماندگار شده باشند.
5- در باب افغانستان هم بایستی گفت که اصولاً آن سامان را جزو حوزه تمدنی ایران تاریخی مطرح میشود؛ گو اینکه علاوه بر تاجیکها، پشتونها را نیز جزو اقوام ایرانی عنوان کردهاند.
سلام دوست عزیز من بختیاری هستم ، فامیل ام زارع است . اجدادم مهاجرت کردن به روستای کنار تخت جمشید. از طایفه زمان خان هستم . شما اطلاع دیگه ای ندارین؟؟؟
سلام
سرکار خانم سارا
ضمن تشکر از ابراز محبت آن خواهر محترمه، هماکنون آگاهی و اطلاعاتی در دست نمیباشد.
پلی درقسمت شمال شرقی شهرکردوجودداردبه نام پل زمان خان
با سلام فریدونی هستم از سپیدان
متنی که نوشتید هم براساس گفتار پندار و رفتار نیک بوده و ضمن عرض تقدیر از زحمات آن برادر عزیز که در نوشتن این مقاله تلاش های بسازی کردن و به معرفی به طوایف لر استان فارس پرداختن
بنده هم از طایفه غوری می باشم
و از طایفه محمد صالح
غوری در حدود 20 تیره و طایفه می باشد
که هر کدام مناطقی داشتن
سرحد طایفه محمدصالحی در دهستان خفری منطقه باغستان با 8 آبادی است البته قسمتی نیز این طرف و آن طرف رفته اند گرمسیرات طایفه ما پشت کوه نورآباد است معروف به تنگ لله البته قدیم تا نزدیکی بهبهان در کنار بهمیی ها می رفتن فقط در ماهور میلاتی در منطقه تراب خانی که اکنون خالی از سکنه است
از بزرگان طایفه که سوال کردم هم طایفه سامری ها هم محمدصالحی همه بر این باب بودن
که مرحوم براتعلی که در مناطق غوری نشین با القاب متفاوتی شناخته میشود خان کل غوری بوده
القاب وی شامل جهاندار خان ملا شاه پهلوان کی و کا بوده
این القاب به دلیل ثروت بی حد او بوده
در زمان فتحعلی شاه قاجار وقتی وی برای تفریح به چنارشاهی جان و فهلیان می آید مرحوم جهاندار برات علی به طور رسمی خان کل غوری شد
البته در آن زمان غوری ها از قدرت و اتحاد زیادی برخوردار بودن و در جنگ که در ماهور میلاتی شد قاجاریه را در چندین سال بعد راندن
وقتی یکی از تیره های غوری در ماهور میلاتی غارت شد توسط طوایف ترک ما هم قلعه برشنه را تصرف کردیم این شد که با خان کشکولی چندین قرارداد نوشتن که ترکها غوری ها را در ماهور میلاتی غارت نکن غوری ها هم ترک ها رو در سپیدان
در زمان حمله صولت الدوله و. خوانین دیگر طوایف قشقایی به خان کشکولی،خان این طایفه به منطقه مرغ ما پناه آورد وقتی صولت با هزار سوار تل توپی مرغ را به توپ بست چندی از غوری ها که از قلعه خارج شده بودن توپ های صولت الدوله را منفجر کردن هنگامی که توپ ها پر بود با تفنگ برنو
چندین بار به قلعه حمله کردن سوارانش ولی نتونستن کاری کنند تا اینکه مرحوم کیامرث رفت جلو ترکا و شاه نامه خونی کرد حتی به قول قدیمی ها صولت الدوله وقتی قد بیش از 2 متری مرحوم کیامرث را دید ترسید و عقب نشینی کرد به فیروزآباد و دیگر نیامد به چنار شی جون و ماهور میلاتی
داشتم در مورد برات علی می گفتم مرحوم برات خان غوری بود از زن اول بچه ای نداشت و زن دومی گرفت از آن چند پسری داشت اما به گفته قدیمی ها براتعلی فوت کرد و همسر دومش خواست رهبری طایفه رو بر عهده بگیره که درگیری عظیمی ببین غوری ها رخ داد و به 4 دسته تقسیم شدن و اتحاد زمان برات را نداشتن
برای همین دیگه کمتر اسمی از آنها بود و بیشتر تحت فرمان خوانین کشکولی و جویی بودن
در سپیدان به دلیل جمعیت زیاد غوری ها قوی ترین طایفه بودن و در سپیدان اتحاد خوبی داشتن
جنگ های روشیر ریزانبوه ریگون و برزرد و ممبلو و جوزکنگری این را ثابت کرد
با تشکر فریدونی منطقه باغستان روستای بنوگیر
البته یادم رفت جهان پهلوان هادی چوپان نیز اهل بنوی بیضا هستن و رگو ریشه از غوری ها دارن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای فریدونی
با سپاس از ابراز محبت جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده.
با سلام
با تشکر از دست اندرکاران
چند نکته ای از این پیر شنوا باشید
در این متن نوشته شده که سرزمین اصلی لرهای فارس ممسنی است این جمله کمی مبالغه آمیز است
حدودا تا جایی که اطلاع دارم ۷۰درصد شهرستان ممسنی جز بخش ماهور میلاتی است که ممسنی نداریم
اکثرا ترک هستن ولی خالی از سکنه مقداری نیز طوایف لر زبان مثل غوری(مرغ طالقانی عباس آباد غوری شیربیم ترابخانی بام انگوری شیرین و مالچه شیخ ) محمدصالحی (بابامنیر) حضور دارند
و اما باقی شهرستان طوایف زیادی از بویر احمد دارد ضمن اینکه سادات زیادی نیز هست
بخوام توضیح بدم
از شهر خونه زار تا بیاد نورآباد
خونه زار بیشتر ترک و غوری هستن چندی از طایفه بکش نیز حضور دارند بهشون میگن کاعزیزی و هرایزه به گفته قدیمی تر ها این دو بیله هر دو ترک بیگدلی هستن
روستاهای مال محمود جم گل آهنگری و اطرافشون اینا هم اکثرا یا سید هستن یا غوری
دهستان فهلیان که اصلا ممسنی تبار ندارد
و شامل طوایف شولی غوری و سادات حسینی هستن فقط مقدار زیادی از شهر نورآباد و بخش دشمن زیاری ممسنی تبار هستن البته بخش جاوید را فراموش نکنیم که سادات ندارد
ولی به جای آن جمعیت زیادی از طوایف غوری و طایفه رئیس حضور دارند
در مورد شهرستان رستم باید بگم که نصف آن بویراحمدی هستن و نصف دیگر تازه شامل ممسنی ها و سادات بیشماری میشود
البته دلیل اینکه نام شولستان به ممسنی تغییر کرد سکوت طوایفی مثل سادات رئیس ایل بویراحمد و مخصوصا غوری ها و شولی ها بود
با تشکر
سلام
همتبار گرامی
جناب آقای خفری
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع بحضور ارائه میگردد:
1- همانگونه که بارها اشاره گردید ایلات و طوایف را از دو زاویه میتوان نگریست:
الف) نسب و ریشههای خونی: که ناظر بر خویشاوندی پدرتباری در طول نسلها میباشد.
ب) سازمان سیاسی اجتماعی: که در آن علاوه بر روابط خونی، اتحادها (برد و چو/خین و چو) و جابجاییها نیز نقش مهّمی ایفا میکنند.
2- پژوهشگران و حکومتگران عموماً ایلات و طوایف را از منظر سازمان سیاسی اجتماعی مینگرند؛ چنانکه در مطالب پست فوق نیز مشاهده میشود گزارش دومورینی حقوقدان فرانسوی در زمان حکومت قاجارها همین زاویه را مدنظر قرار داشته و از ولایت کهگیلویه و ممسنی در تقسیمات ایالت فارس آنزمان سخن رانده است که طبعاً سادات و سایر طوایف منطقه را که در حوزه سیاسی ممسنی قرار داشته و مرتبط با آن بودهاند را میتوانست دربرگیرد. بر این اساس نه تنها کهگیلویه و ممسنی بلکه دایره سایر ایلات و طوایف نیز گستردهتر از حالت نَسَبی صرف خواهد بود. گو اینکه در مرتبه بالاتر، حضور گروههایی از عربها و ترکها در سازمان سیاسی اجتماعی قوم لر خاطرنشان شده است، امری که میتوان آنرا نشانگر پویایی سازمان جمعی مردم لر دانست.
آخم بعد و برات خان هیچ نومی و غوری ن ویسا
کتاب فارس نامه ناصری سرتاسر اشتباه است
اول یک منطقه ریگون را جز طایفه جاوید حساب کرده
منطقه ریگون دارای حدودا ۱۰ آبادی است و شامل ۶۰۰ خانوار که در سپیدان واقع شده است در مرز بویراحمد و در زمان نوشته شدن
این کتاب مردم این روستا به صورت عشایر بودن تنها یک قلعه بود که برای مقابله با باغی ها زده بودن
دومین اشتباه این کتاب از خود یاسوج تا ماکان تا بیاد نرسیده ریگون و مرز های کمهر مال طایفه کشکولی بود البته قبل تر مال خود لرها بود این اراضی را ایل بویراحمد از جمله طایفه آغاجری و اردشیری از طایفه کشکولی زورگیر کردن
ولی باز کتاب فارس نامه ناصری آمده منطقه براق را جز بویراحمد حساب کرده براق در کنار منطقه ریگون است و منطقه براق به سمت شیراز می باشد
سومین اشتباه در مورد جوزار است جوزار گرمسیر طوایفی از ریگون وبراق بود
و هنوز هم فامیل های هوشمندی اسحاقی حیدری که در اصل صالحی بود و زارع خفری حضور دارند و چندی از طایفه رئیس ولی در حال حاضر جز نورآباد است
و کلی اشتباهات دیگر و جالب این است که این کتاب در جهت این نوشته شده است که طوایف این مرزوبوم را یا ترک یا عرب نشان دهد ولی چرا در مورد طوایف قشقایی چیزی نوشته نشده است ؟؟؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زاهدیان کیش
ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1-درباره اینکه آن برادر گرامی نوشته است «آخم بعد و برات خان هیچ نومی و غوری ن ویسا»، میبایست گفت «آخم سی لرل بعد اَ گپوولشون».
بله! اینست حکایت امروز ما؛ چنانکه در گفتار ساختار سیاسی ایلات و طوایف نیز ذکر شد انسان در هیبت موجودی اجتماعی نمیتواند به هدفهای مشترک دست یابد، مگر اینکه بهدرستی سازمان بیابد و قواعد معین طرز عمل را بپذیرد. کارگزاری که در سطح جامعه مسئول اجرای آن قواعد و رفتار است و اطاعت را تأمین میکند، حکومت نامیده میشود که در گذشته در میان لرها توسط رهبرانی با عناوینی چون شاه، آ، کی، ایلخان، ایلبیگ، خان، کلانتر و رئیس با همراهی دلاوران و سلحشوران راهبری میشده است.
بارها گفته شد نظام سیاسی و در رأس آن رهبران لر از ستونهای مهّم هویت جامعه لر بودهاند. دقیقاً به همین خاطر است که پس از سلسله شاهان لر (اتابکان)، مردم لر همبستگی، اتحاد و آسایش پیش از آن را بازنیافتند هرچند که امیران، والیان و خوانین لر تا حدودی توانستند انسجام و هویت جمعی لرها را در گذر حوادث زمانه حفظ کنند امّا در هر صورت جامعه لر دچار تفرقه و چنددستگی گشت تا آنکه سرانجام فقر شدیدی در زمان حکومت قاجارها گریبانگیر آنان شد؛ مضاف بر این با سرکار آمدن حکومت رضاشاه پهلوی، برخورد خشن با ایلات و طوایف لر، کشته شدن رهبران، دلاوران و سلحشوران به وقوع پیوست. امری که سرانجام با تحولات صورت گرفته در دهه چهل شمسی باعث شد مردم لر سازمان سیاسی خویش را به کل از دست دهند تا در ادامه رفته رفته به ورطهای از مشکلات عجیب و غریب خانمانسوز از تبعیض، محرومیت و فقر فزاینده گرفته تا انکار بدیهیترین اصالتها همچون مسئله تعیین اینکه کدام دهه (اولاد/هوز)، تیره و یا طایفه جزو کدام ایل، طایفه و یا تیره بوده است، گرفتار آیند.
برای درک بهتر عمق مشکلاتی که مردم لر به دنبال از دست دادن سازمان سیاسی خویش بدان گرفتار آمدند بایستی اشاره کرد در حالیکه مناطق لرنشین مواجه با تبعیض، فقر و محرومیت بوده و میباشند و لاجرم ضرورت دارد فعالین فرهنگی اجتماعی لر بیشتر وقت و توجه خود را صرف تلاش در جهت کمک به برطرف نمودن آن مشکلات نمایند، میبایست توان خود را مصروف موضوعات مبنایی و پایهای همچون اینکه مثلاً کدام گروه، ایل و یا طایفه لر بوده و هستند بنمایند در حالیکه چنین مواردی در گذشته و زمانیکه نظام سیاسی مردم لر پابرجا بوده، جزو بدیهیات امر محسوب میشده و طبیعتاً بحثی حول آن مطرح نبوده است.
به هر تقدیر در هر جامعهای نظام سیاسی و رهبران آن را میتوان در حکم «سر و مغز» و نیز دلاوران و سلحشوران را در قامت «دست و بازوان» در نظر گرفت؛ طبیعی است اگر «سر» مجموعهای زده شود باقی بخشها، قسمتها و اعضاء از جمله بازوان از کار خواهند افتاد. بلایی که مردم لر در نهایت دچار آن گشتند.
راهکارها: هرچند عمده تمرکز بهمئی دات کام تا دهه چهل شمسی و زمان پابرجا بودن نظام سیاسی مردم لر را در بر میگیرد اما همانگونه که قبلاً در بخش دیدگاههای پست شناخت لرهای استان کرمانشاه گفته شد، در این مجال هم سعی میشود نیمگاهی به راهکارهای وضعیت کنونی در قامت نیازهای امروز جامعه لرتباران گردد:
الف) حفظ انسجام و پرهیز از تفرقه: به جرأت میتوان گفت بزرگترین عبرت از تاریخ برای مردم لر پرهیز از جدایی و فوریترین و اساسیترین نیاز امروز حفظ اتحاد و انسجام اجتماعی است. امری که وظیفه فعالین و الیت فرهنگی لر را دوچندان سنگینتر میکند. همبسته بودن، شالوده و اساس کار است؛ امر خطیری که تا استوار نگردد، ایجاد سازمانهای سیاسی نیز ره به سرانجام مطلوب نخواهد برد.
ب) سازمان سیاسی: پس از حفظ اتحاد، دومین نیاز جامعه لرتباران ایجاد شاکله سیاسی در عرصه و سطوح مختلف میباشد تا بتوانند دست بالاتری در معادلات و تحولات کشوری داشته باشند. امّا همانگونه که گفته شد تا زمانیکه اتحاد مطلوب حاصل نگردد، ایجاد سازمان سیاسی نیز به اهداف عالیه و سرانجام مقصود نخواهد رسید.
امید که با همگرایی و همبستگی همتباران از شمالیترین نقاط سرزمین لر تا جنوبیترین نواحی آن در سواحل خلیج فارس بتوان آیندهای روشن را رقم زد. بایستی به یاد داشت که تاریخ درباره عملکردها قضاوت خواهد کرد و چه شایسته است سربلند از آن بیرون آمدن.
2- گذشته از ایرادات مطرح شده نسبت به کتاب فارسنامه ناصری و به طور کل بایستی اشاره کرد که شایسته است از سیاه و سفید نگریستن پرهیز نمود زیرا قابل انتظار میباشد منابع تاریخی در عین آنکه میتوانند مطالب مفید و صحیحی را دربر داشته باشند، در مواردی هم دچار کمی، کاستی و اشتباه گردند.
قالبی ها ازکدام اقوام لر هستند باتشکر
سلام
اگر منظور غالبی است، سردار اسعد بختیاری در کتاب خویش زیرمجموعههای حاجیوند از ممیوند چهارلنگ را به شرح بیان نمودهاند:
غالبی
زیدقائد
هیلهیل
الیاسی
با سلام خدمت نویسنده
قدر دان از زحمات شما هستم بنده نیز غوری هستم یا همان خفری
با بررسی قبرهای قدیمی نامی از غوری نبوده و همان طایفه خفری نام این مردم بوده
بنده فکر می کنم نام غوری تغییر شکل یافته خوری بوده
خور در معنی به معنای خورشید است
احتمال میدهم چون غوری ها نژاد زرد گندمی و بور زیاد دارن به همین دلیل خوری یا به رنگ خورشید لقب پیدا کرده باشند
و نام خفری نام رسمی ایشان بوده
یکی از این پیام ها را میخواندم نوشته بودید که در مورد سپیدان باید چیزهایی اضافه شود
شهر اردکان در حدود ۱۵۰ سال پیش توسط گروهی تاجیک بنیان گذاری شد بر طبق گفته اهالی قدیمی ایشان از بنی اسراییل بودن و از طرفی هم میگویند که هخامنشی هستن
ولی در خصوص سپیدان نظامی به اسم طایفه بندی نداریم فقط و فقط یک نظام طایفه بندی هست آنهم طایفه غوری یا خفری تقریبا غوری ها در سرتاسر سپیدان هستن ولی طایفه اصلی سپیدان همان شولی ها هستن که تاریخشان نابود شده است از گردنه شول تا بیاد شیش پیر و همی جون اینها جز طایفه شولی هستن
مردم سپیدان به جز اردکانی ها لری حرف میزنند چندین نقطه از شهرستان یک زبانی بین لری و تاجیکی حرف میزنند و مردم طایفه شول نیز مثل غوری ها یا ممسنی ها حرف میزنند ولی با مقداری تفاوت
در مورد کوهمره هم باید بگویم که غوری ها بین کوهمره نرفته اند شهر چنارشی جون تا نرسیده ملا انبار و دهستان حیکم باشی اینها از قدیم الایام مال غوری ها بوده آن زمان ترک و تاجیک ها به حکیم باشی و چنارشی جون نیامده بودن و چنارشی جون در ۱۰۰ سال پیش متشکل از بیش از ۱۰۰۰خانوار غوری و ۳۰ ۴۰ خانوار دشمن زیاری بود به طوری که به چنارشیجونگفته میشد کازرون غوری حتی در شناسنامه قدیمی تر ها نوشته شده کازرون غوری.
ولی خوب سپیدان کمتر ربطی به بویراحمد و ممسنی داره آیا توانایی ارتباط بیشتر با شما را دارم ؟ چگونه ؟ چطور میتوان سایت در مورد غوری ها زد؟ مثل همین سایت؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امینی
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، جهت ارتباط با بهمئی دات کام علاوه بر قسمت دیدگاهها، میتوان به آدرس پست الکترونیکی قرار داده شده در بخش «ارتباط با ما» هم مراجعه نمود البته بخش نظرات بیشتر توصیه میگردد زیرا مطالب مطرح شده میتواند مورد استفاده سایر مخاطبین نیز قرار گرفته و موجبات تبادل نظر دوچندان و پختگی بیش از پیش گفتگوها را فراهم آورد. همچنین برای راهاندازی سایت میتوان به شرکتهای متعددی که ارائه دهنده چنین خدماتی میباشند مراجعه نمود.
ای کاش این صحبت نوشته نمیشد متاسفانه یک عده ای دارن بین غوری ها تفرقه درست می کنم از جمله همین پیروان دو برادر بومندی و بادینی این گروه اشاره یه یک بیستم ای غوری ها داره
و کاملا یک سخن اشتباه هست که غوری ها از نسل این توان هستن فقط و فقط این حرف رو حضرات… رواج دادن از جمله اون بیله ای که اسم نمییارم ولی مشخصه شون این بوده که با خان کشکولی بودن
این مطلب باید در کتاب ایشون حذف و ویرایش شود غوری ها در حال حاضر به ۱۵ الی ۲۰ تیره تقسیم میشوند و اکثرا نام پدر جدهای ۸تم یا دوازدهم آنها نام تیره وی می باشد برای مثال من امینی هستم از تیره اولاد امین که جد دوازدهم من میشه در ضمن فامیل تیره امینی فقط امینی نیست صلح دوست کریمی ونظری های نورآباد نیز هستن که سرجمع این تیره از کوهچنار وخشت تا بیاد نورآباد و اردکون بیش از ۱۰۰۰ خانواره
در ضمن یک سوال دارم از حضراتی که این داستان بومند و بادین را راه انداختن
معتقد هستید بادین یا بهاالدین پدر جد هوشمندی هست ولی هوشمندی های ریگون عالیشی کسی به این اسم در شجره خود ندارند
دوم اگر هوشمندی ها از انسان بهاالدین هستن چرا فامیلشون بر وزن و شکل و شمایل بومندی گذاشته شده بومندی و هوشمندی بیشتر به هم میخورن تا هوشمندی وبهالدین
از دست بعضی ها نمی دانه آدم کجا میره
بعدش اصلا و اصلا بگیم شما درست میگید بهاالدین پدر جد هوشمندی ها بمان الدینم پدرجد ماندنی ها
خوب این دو فامیل ۲۰ ۳۰ درصد غوری هم باشنینی این ۳۰درصد اون ۷۰ درصد دیگه رو به خودش جذب کرده اصلا این صحبت باور کردنی نیست
حضرات چون خواهر زاده مرحوم ملا برات بودن تو غوری اعتبار داشتن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امینی
ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- تقسیمبندی مورد نظر به نقل از کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر اماناللهی بهاروند ذکر شده است؛ در همین راستا هرچند ممکن است آن کتاب دچار کاستیهای احتمالی (که خصیصه کلام انسان است) باشد، امّا بایستی توجه داشت ایشان یکی از افراد فرهیختهی دانشگاهی و باسابقه در زمینه مطالعه و اشاعه تاریخ و جغرافیای قوم لر میباشند و بهمئی دات کام به دلیل مستند بودن و نیز دارا بودن بار علمی دانشگاهی بدان استناد کرده است. هرچند قابل ذکر است همانگونه که قبلاً در بخش نظرات پست پراکندگی قوم لر نیز گفته شد کتاب مذکور در سال ۱۳۷۰ تالیف گشته و پس از گذشت ۳۰ سال یقیناً نیازمند بازنگری، اصلاح و کاملتر شدن توسط ایشان است.
2- گذشته از جایگاه مرحوم برات خان/ملا برات در میان خفریها (غوریها) میبایست مجدداً خاطرنشان کرد که بهطور کل با از دست رفتن سازمان سیاسی ایلات و طوایف لر در دهه چهل شمسی، مردم لر رفته رفته به ورطهای از مشکلات و سردرگمیهای عجیب و غریب خانمانبرانداز از تبعیض، محرومیت و فقر فزاینده گرفته تا انکار بدیهیترین اصالتها همچون مسئله تعیین اینکه هر ایل دارای چند طایفه، هر طایفه شامل چند تیره و یا کدام دهه (اولاد/هوز)، تیره و یا طایفه جزو کدام ایل، طایفه و یا تیره بوده است، گرفتار آمدند.
به هر تقدیر این پایگاه و بهویژه بخش دیدگاههای آن، مجالی است برای تبادل نظر بیشتر با همتباران تا بلکه در پرتو رواج فرهنگ گفتگو بتوان کسب آگاهی از هویت و اصالت خویشتن را در کنار شناخت و آگاهی از یکدیگر به دست داد. امید که با همگرایی و همبستگی همتباران از شمالیترین نقاط سرزمین لر تا جنوبیترین نواحی آن در سواحل خلیج فارس بتوان آیندهای روشن را رقم زد. بایستی به یاد داشت که تاریخ درباره عملکردها قضاوت خواهد کرد و چه شایسته است سربلند از آن بیرون آمدن.
سلام و درود بر آقای امینی صحبت های جالبی بود بنده هم از اولاد ملی هستم
اولاد ملی پراکندگی وسیعی دارن
من می دانم که ملی جد هفتمم میشه ملی لریش بوده و فارسیش ملک بوده
البته بگم طبق گفته های قدیمی ها مرحوم ملی یک تاجر بوده که می رفته اونجا
در ضمن فامیل هوشمندی به این خاطر نیست که همش اولاد بادینن به این دلیل فامیل هوشمندی رو آبادی های ریگون دهکنه دورکلو. شیخ مرزی بردزرد بن رو براق عالیشی دروش دره پلنگی عباس آباد خومه زار تنگ سا حاجی آباد دهنو تا میلک نهاده وابی که اینگل قوم مرحوم ملا براتن و یارل برات بیدن
الان خود اولاد برات فامیلشون هوشمندیه ولی چون جز اولاد مصالحی بیدن باید صالحی بیدن پس ربطی به بهاالدین ناره
همه می دانند که طایفه غوری و طایفه جاوید هر دو از غور و جوی افغان آمده اند
در ضمن غوریان یک دودمان ترکتبار بوده اند تنها دلیلی که غوری ها به لری صحبت می کنن این بوده که قبل تر آمدن بین لران
سلام
1- آنچه مشخص و آشکار است به گواه منابع مختلفی که توسط پژوهشگران (از جمله اهل ممسنی) منتشر شدهاند جاویدیها یکی از چهار شاخه اصلی ممسنی بوده، پیران و بزرگان ممسنی هم بر آن تأکید داشته، نسلها را به اصالت خویش آگاه کردهاند. خفریها نیز چنانکه در پست فوق آورده شد از محلی به نام خفر یا خور (واقع در منطقه بویراحمد) به سرزمین فعلی مهاجرت کردهاند ضمن اینکه از نظرات همین مجال برمیآید نسبت به هویت لری خود آگاهاند.
2- بهطور کل ازنو یادآوری میگردد کردها، عربها و حتّی ترکهایی در گذر زمان جذب سازمان سیاسی اجتماعی ایلات و طوایف لر شده، رنگ بوی مردم لر را بهخود گرفته و لر شدهاند؛ این امر را میتوان نشانگر پویایی سازمان جمعی مردم لر و جوامع انسانی دانست. در این باره نکته مهم آنست که پیران و بزرگان ایلات و طوایف لر از هر اصل و ریشهای چه لر، چه کرد، چه عرب و چه ترک به نسب خویش آگاهند و سینه به سینه آن را برای نسلها بازگو میکردهاند، بنابراین از این جهت ابهامی وجود نداشته و عموم لران با هر رگ و ریشهای به اصالت خویش احاطه دارند. مثلاً عرب کمریهای بختیاری هم به خون عربی خویش آگاهند و هم به بختیاری بودن خود مفتخر.
3- در راستای بیانات پیران و بزرگان و نیز منابع مکتوب بایستی اشاره کرد چنانکه بارها ذکر شد هویت لرها در جمیع عناصر سازندهی آن همچون سرزمین، تاریخ، نسب، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، دین و آئین، ساختارهای سیاسی و در یک کلام خصلتها، نگرشها، مرام، معرفت و جهانبینی آنان درک میشود. بنابراین بدون شک جاویدیها و خفریها جزوی از مردم لر بودهاند.
ضمناً به اطلاع میرساند نظر آن مخاطب به دلیل وجود برخی کلمات نامناسب، ابتدا ویرایش و سپس منتشر گردیده است.
سخنی با مخاطبین
ضمن اینکه از مخاطبین گرامی علی الخصوص همتباران گرانقدر لر خواهشمند است اظهارات مخاطب مذکور خاتمه یافته تلقی شود، یادآوری میگردد بهطور کلی بایستی عنایت داشت فضای مجازی چنانکه از نام آن نیز هویدا است متفاوت از محیط واقعی بوده بدین صورت که افراد در فضای مجازی در عین ناشناخته بودن میتوانند با هر سطح بینشی هر دیدگاهی را به هر جهت و با هر نیّتی مطرح کنند؛ بنابراین ادامهدار نمودن بیش از حد گفتگوها در خصوص کامنتهای حاشیهساز که هویت حقیقی و هدف صاحب آن مشخص نمیباشد، لازم و ضروری بهنظر نمیرسد.
در همین راستا یادآوری میشود افرادی که در فضای مجازیِ مرتبط با مباحث اقوام، ایلات و عشایر به فعالیت پرداخته، مطلب و نظر منتشر میکنند را عموماً میتوان به دو گروه دستهبندی نمود:
الف) کسانی که در جهت حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی عمل مینمایند: این گروه به دلیل آنکه دارای هدف مثبتی میباشند، لزوماً نیازی به معرفی خویش برای گفتگوی هرچند طولانی نخواهند داشت و پذیرفتنی است که با نام و مشخصات مستعار (مجازی) فعالیت کنند.
ب) افرادی که به هر دلیل، سهواً یا آگاهانه، در جهتی دیگر قلم میزنند: گفتگوهای طولانی و ادامهدار با این دسته لزومی نخواهد داشت زیرا همانگونه که گفته شد هویت آنان ناشناخته بوده (مثلاً امکان دارد نه تنها قشقایی بلکه حتّی ایرانی هم نباشند) و ممکن است هر نیّت و قصدی (حتّی اهداف منفی و حاشیهساز) را دنبال نمایند؛ گویی علاوه بر دو مورد پیشین (هویت واقعی و هدف) سطح بینش افراد نیز اهمیّت خواهد داشت مثلاً ممکن است شخص واقعاً جزوی از قوم، ایل و یا طایفه اعلام شده باشد امّا به هر دلیل و علتی نوع نگاه، تفکر و بینش وی بگونهای باشد که مسیر درست (حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی) را طی نکند.
در پایان مجدداً یادآوری میگردد اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میشود، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
جناب آرمان خلیلی
چند نکته اول یک که طایفه ای بنام جاوید وجود ندارد
جاوید یک اتحادیه در اوایل صفوی بود که بین چندین خانوار غوری و جویی نوشته شده از آنجا که پیران تعریف کرده اند این دو طایفه بر سر اراضی تنگ لَلَه درگیری های زیادی داشتن ولی با توجه به اینکه آلان منطقه تنگ لله غوری زیاد دارد و سرحد جویی ها ازشون گرفته شده توسط غوریان پس غوریان زورشون بیشتر بوده
این قرارداد اتحادیه جاوید را نوشتن تا دیگه درگیری نباشه
این به گفته پیر رئیسی چنار چی جون بوده قسمتی از طایفه رئیسی ها خود را غوری می دانند و قسمتی معقتد هستن مادرشان غوری اند
در ضمن غوریان یک رسم قدیمی دارند که بین لرها نیست رسمشون اینه که برای افرادی که جوان ناکام حساب نمیشوند تاکید دارم نمیشوند
وقتی که طرف فوت میشد حالا چ پیر چ میان سال وسط پیشانی طرف قبلا یه نقطه گِل میزدن وسط پیشونیش بعد دفن می کردن
در ضمن مرداشونم وقتی کسی می میره یه دستمال سیاه دور سرشون می بندن ولی لرهای اطراف اینطور نیستن
بعدش لرها که بیشتر اوقات بر علیه غوری ها کار کردن مثلا 70 80 90 سال پیش این چنارشی جون و دهستان حکیم باشی کازرون غوری بود
همین دشمن زیاری ها اعتراض کردن
دلیل نام گذاری حکیم باشی این بود که یه مریض افتاده بود بین غوری ها 70 درصدشون رو تو چنار کشت و یکی از دکتر ها که اتفاقا ترک قشقایی بود زنده باد ایل قشقایی
باقی جمعیت را نجات داد و نام منطقه به ترکی گذاشته شد منطقه حکیم باشی
به معنای سر حکیم
سربودن آن حکیم به باقی حکیمان
سلام
جناب آقای حضرتی
1- درباره اینکه جاوید یکی از شاخههای چهارگانه ایل ممسنی است بحثی نخواهد شد زیرا پیران و بزرگان و نیز منابع متعدد از جمله گزارش دومورینی در زمان قاجار (که در گفتار بالا بدان اشاره شده است) بر آن صحه گذاشتهاند.
گذشته از اینکه سیر تاریخی جاویدیها چه بوده و اینکه مثلاً در گذشته اتحادی بسته و یا شاخههای دیگری را در سازمان خود جذب نموده باشند، بایستی گفت همانگونه که در پست «ساختار اجتماعی ایلات و طوایف» نیز بیان شد عموم ایلات و طوایف اعم لر، کرد، ترک و… ممکن است علاوه بر اعضاء اصلی خود تعدادی خانوار از تیرههای دیگر را که به علل مختلف (سیاست و اتحاد، درگیری داخلی، خشکسالی، قحطی و جز اینها) به آن روی آوردهاند در درون خود جای دهند. لرها از اینگونه اتحادها با عناوین خین و چو/برد و چو یاد میکنند. چنانکه قبلاً نیز گفته شد، مشخصاً آنچه مهّم است این نکته میباشد که پیران و بزرگان ایلات و طوایف لر از هر اصل و ریشهای چه لر، چه کرد، چه عرب و چه ترک به نسب خویش آگاهند و سینه به سینه آن را برای نسلها بازگو میکردهاند؛ مضمون مذکور را میتوان یکی از نقاط قوت جوامع عشایری در برابر یکجانشینان دانست.
همچنین تشکیل اتحادها شامل خود قشقاییها نیز میشود. مثلاً پژوهشگران درباره آنها نوشتهاند: «تیرهها و گروههای تشکیل دهنده ایل قشقایی نه یکبار و به اتفاق به فارس آمدهاند و نه از ابتدا متحد و یکپارچه در یک ایل واحد و یکپارچه مجتمع بودهاند» و یا دیگر محققین در این خصوص ذکر کردهاند: «همچون سایر اتحادهای ایلی ایران امروز، ایل قشقایی نیز اتحادی است مرکب از تیرهها و طوایف مختلف از نژادهای متفاوت از جمله ترک، کرد، لر و عرب»
ضمناً خاطرنشان میگردد نه تنها ایلات و طوایف بلکه ملت کنونی ایران نیز اتحادی است از گروههای مختلفی از جمله لرها، کردها، ترکها، عربها و فارسها (فارس به معنای قومی خاص از ایرانیان که بهنظر میرسد مفهومی جدید باشد).
2- صرف اینکه به گفته آن مخاطب یک رسم غوریها متفاوت باشد، نفیکننده لر بودن آنها نمیباشد. همانگونه که بهعنوان مثال مردم کنونی ایران که دارای آداب و رسوم مختلف میباشند، ایرانی هستند.
3- اینکه برخی گروهها در طول تاریخ به قول معروف بر علیه یکدیگر باشند نفیکننده هویت مشترک آنها نمیباشد. در یک خانواده هم ممکن است برادران بر علیه همدیگر اقدام نمایند چه رسد به گروهها و جوامع بشری.
4- از نوع لحن شما چنین بهنظر میرسد که افرادی چون آن مخاطب در نوعی خودبزرگبینی و تعصب نادرست بهسر میبرند؛ آیا چنین است!؟
در همین راستا همانطور که در بخش «درباره ما» اشاره شده، بهمئی دات کام بنا ندارد تا بر طبل برتری نژادی بکوبد و به دیگران بر خود بنازد، بلکه این مجال در کنار گفت و شنودها، تنها برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ هرچند که به جرأت میتوان گفت لرها کهنترین سازمان جمعی متشکل را با بیش از 1100 سال سابقه تاریخی دارا میباشند.
جناب آقای حضرتی
از تیره یادکوری قشقایی شما چند متنی دیدید در گوگل فکر کردید همان درست است؟ بله چندین بنکو از غوری زمان قدیم به کشکولی پیوستند و حتی تغییر زبان داده شدن لذا منظور از غوری که یکی از تیره های کشکولی است
کل طایفه غوری نیست به طور مثال ما تیره هایی به اسم لک عالیوند طیبی در طایفه کشکولی داریم که به ترکی حرف میزنن
آیا میتوان گفت ایل لک زیر مجموعه ترک است؟
در ضمن شما طایفه یادکوری در حدود 150 سال پیش از سرزمینتان که منطقه تنگ سرخ بویراحمد و گرگو وماه پرویز رانده شدید و طوایف غوری بودن که به شما جا و مکان دادن تا در منطقه براق زندگی کنید برای تداوم نسل لذا این طور سخن راندن درست نیست
غوری کجاشون ترکه
در ضمن پس باتوجه به حرفتون آقای آرمان خلیلی متوجه درست حرف شما نشدن
آنطور که من فهمیدم منظور شما این بوده که طایفه ای به نام جاوید وجود ندارد
و جاوید اتحادی بین چندین خانوار غوری و جویی بوده در اصل فی الحال جویی ها را با عنوان طایفه جاوید می خوانند البته حرف شما گویا درست است
چون گاها دیده ام مردم مناطق جوگان یا جویجان قدیم علیشاهی یا عالیشی دره پلنگی غوریان تنگ سا و دره مارو اسلام آباد و گراب گلیله مال حاجی عنا و شیرین و جوزار درفش سفلی
ووو
اینها با اینکه غوری هستند گاها خود را جاویدی معرفی می کنند و البته تاکید دارند که جویی نیستن پس نمی توان طایفه جاوید ممسنی را به جویی مطلق نسبت داد
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای صالحی
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- غوریهای قشقایی: درباره غوریها و در کل لرهای پیوسته به قشقایی، اگرچه قبلاً اشاره شد که مدنظر میباشد تا در قالب گفتاری جداگانه بدانها پرداخته شود امّا با توجه به چند کامنت پیشین و گفتگوهای صورت گرفته، بهصورت کوتاه و گذرا مطالبی به شرح زیر آورده خواهد شد:
گفتهاند که تیرههای ایل قشقایی را بهلحاظ اصل و مبداء میتوان به 2 گروه اصلی تقسیم کرد:
الف) ترکها
ب) دستههای غیر ترک
و امّا میگویند که قشقاییها در بین خود همه دستهها و گروههای عشایری غیر ترک را اصطلاحاً لر مینامند، همانگونه که جوامع یکجانشین غیر ترک را تاجیک خطاب میکنند.
به هر عنوان، در میان لرهای پیوسته به قشقایی از غوریها نام برده شده و ایضاً گفته شده تا حدود دهه پنجاه شمسی تیره بزرگ غوری در ایل قشقایی زبان لری را به شیوه خاص خود صحبت میکردهاند.
همچنین غوریهای قشقایی را اخلاف دو برادر به نامهای «بهاءالدین» و «امینالدین» گفتهاند که هریک از این دو دسته دارای فامیلها و یا اولادهای متعددی هستند. بهطوریکه تیره بهاءالدین دارای 9 فامیل یا اولاد است مثل اولاد حاجیآقا، اولاد علی، اولاد جانباز و غیره. تیره امینالدین نیز دارای 7 اولاد میباشد. فامیلهای باقیمانده اغلب به همان نام قدیم خود معروف بودهاند جز معدوی که نام کدخدای فعلی را بر خود گذاشته بودند مثل غوری هدایت که همان اولاد حاجیآقا میباشند و هدایت نام کدخدای آنها بوده است.
درضمن ظاهراً در بین غوریهای قشقایی روایاتی مطرح است که از مهاجرین شمال ایران بوده و ابتدا زندگی عشایری نداشتهاند، خود را از اخلاف شاهزادگان غوری شمال ایران میدانند و مدعیاند که به تنهایی به دنبال حوادثی چند و یا با همراهی سایر دستههای عشایر از شمال به فارس آمدهاند و با زندگی چادرنشینی خو گرفتهاند.
2- غوریهای ممسنی: درخصوص جایگاه غوریها در سازمان سیاسی اجتماعی ممسنی و طایفه جاوید (به زبان لری جویی/جوی گفته میشود) نکته مهّمی که بارها گفته شد اینستکه نه تنها ساختار سیاسی اجتماعی ممسنی بلکه همه ایلات و طوایف را بایستی در گذر زمان و سیر تاریخی آنها و طبعاً تغییرات و قبض و بسطهایشان از جمله اتحادها نگریست.
به هر حال در این بین آنچه برای بهمئی دات کام عموماً در درجه اوّل اولویت قرار دارد ساخت سیاسی اجتماعی در مقطع تاریخی نزدیکتر است که از آن اطلاعات و آگاهیهای بیشتری موجود میباشد و شناخت سازمان قدیمیتر ایلات و طوایف در اولویت بعدی است.
با توضیحات فوق، اکنون سعی بر آنست تا درباره ممسنیها، جاویدیها و غوریها نیز از همین قاعده به شرح زیر پیروی شود:
الف) در وهلهی نخست شناخت سازمان سیاسی اجتماعی آن از اواخر دوره قاجار تا دهه چهل شمسی میباشد و همانطور که گفته شد ممسنی بنابه اظهار منابع متعدد، در این مقطع چهار طایفه اصلی جاوید، بکش، رستم و دشمنزیاری را در برمیگیرد. مجدداً تأکید میگردد آنچه در کانون توجه قرار دارد سازمان سیاسی اجتماعی است نه ریشههای خونی زیرا نسبنامهها مخصوصاً در نسلهای دور و دراز با اختلافنظر همراه و پیچیدگیهای خاص خود را دارند.
ب) در مرتبهی دوّم بررسی شاکلهی تیرهها و طوایف ممسنی در دورههای قبلتر از جمله صفویه قرار دارد، امری که واکاوی و مداقه بیشتری را میطلبد چراکه از آن دورانها اطلاعات کمتری در دست است. هرچند افرادی چون ناصر اشرافی پژوهشگر ارجمند و بامحبت اهل ممسنی اخیراً در این زمینه کتابی با عنوان «تاریخ ایلخان ممسنی و کهگیلویه در عهد صفوی» نوشتهاند که البته در فرصت مناسب مورد توجه خواهد بود؛ همانگونه که بهرهگیری از مکتوبات سایر محققین اهل ممسنی نیز موردنظر خواهد بود.
عرض سلام و درود
این گفته هات که در نظر سنگی بالا بود لازم به یک اصلاح دارد
۱_ در مورد غوریان قشقایی که عرض کردید چند نکته باید بگویم اول منظور از تیره غوری کشکولی روستای در خشت است که نامش قوری می باشد لری و ترکی حرف میزنند هم چنین در جنگ های قدیمی که بین طایفه کشکولی و صول الدوله قشقایی رخ داد در حوالی ۱۰۰ سال پیش قسمتی از غوریان ماهور رفتند فیروزآباد و دیگر نیامدند اینها
غوریان قشقایی یا کشکولی هستن
در مورد مرحوم میرزا هدایت یا هدا یا هدی
ایشان کدخدای اولاد محمد بودن سرحدشان ملی بلو که مخفف من لی بلوط است می باشد و گرمسیرات روستای حاجی آباد غوری و دهنو غوری است
اینها مربوط به طایفه غوری یا همان خفری هستند و از خراسان نیامدند نظریه ای است که خان کشکولی به پسر برادر میرزا هدا داد مبنی بر اینکه این دو برادر از خراسان آمدن قبر این دو در همان خفر پادنا است
لازم به ذکر است قسمتی از اولاد محمد با خان کشکولی رابطه خیلی خوبی داشتن برای همین این صحبت ها را برای ترک نشان دادن غوری ها رواج دادن
مرحوم میرزا هدا پسر یارویس بود اونم پسر حاجی آقا زن حاجی آقا خواهر فردی به اسم مرحوم ملا برات خان غوری بود که قرار داد اسب را با ناصرالدین شاه قاجار نوشت بعد ها که مرحوم ملا برات فوت کرد تا جایی که شنیدم درگیری زیادی بین غوری ها رخ داد چون همسرش میخواست جای برات را بگیرید ولی باقی طوایف غوری قبول نکردن از جمله همین حاجی آقا
بعد ها دیگه اولاد محمد با خان کشکولی رابطه خوب برقرار کردن سواد یادگرفتن و در مکاتب نشستند و بعد ها این صحبت ها را رواج دادند
به گفته بعضی ها اینها چهار برادر بوده اند به گفته بعضی دیگر پنج برادر وپسر عمو
اینها بودم بهاالدین بمان الدین حسین الدین امین الدین
ولی به صورت دقیق مشخص نیست کدوم فامیل یا اولاد الانی پسر کدوم یکی هست
راستی نفر پنجم فردی به اسم رئیس بوده است اولاد رئیس در همان خفر پادنا مانده اند و کوچنکردن
رئیس الدین
ولی مثلا ما صالحی ها را میگن یا اولاد بهاالدین هسیم یا بمان الدین
یه عدی می گویند شیروانی ها اولاد حسین الدین هستن یه عدی می گویند اولاد امین هستند ولی خوب این گروه ها مخالف نظرایات سرسختانه خود هستند
افراد نام برده شده تقریبا ۱۶پشت پیش هستن و در حدود ۳۵۰ الی ۴۵۰ سال پیش زندگانی می کردن
اون صحبت براین مبنا بوده که غوری های ما باقی مانده امپراطوری غوریان بوده اند البته مدرکی ندارد
چون همه بر این نظر که از خفر پادنا آمده اند اتفاق نظر دارند پس برای تحقیق باید به خفر پادنا رفت
البته لازم به ذکره باقی غوریان در دهدشت و یاسوج نیز هستن و خود را خوری مینامند ن غوری
در خصوص غوری هایی که در شهرستان ممسنی هستند
قسمت زیادی تو تنگ لله هستن که با جویی ها خوب اند قسمتی نیز در دهستان فهلیان البته لازم به ذکره جد اعلای ما مرحوم مصالح بزرگ در فهلیان زندگانی می کرده و همان جا فوت شده با توجه به روایت ها مرحوم مصالح سه اولاد به اسم های یارمحمد گل محمد ونورمحمد داشته
یارمحمد پدر عیوضعلی و براتعلی بوده که اولاد اینا فامیلشون هوشمندیه و تو منطقه تنگ لله روستای عالیشی و جوزار و ریگون سپیدان هستن
اولاد یارمحمد ونور محمد هم تو باغستون و اطراف و جگونن فامیل حیدری و صالحی و فریدونی هست
و اما در مورد اون رسما که حضرتی میگفت اول که ما گل را به صورت تک خال روپیشونی طرف نمیزنیم دستمان را به گل می زنم و یه کمیش رو به سر میت میزنیم رو پیشونی چیزی نمی زنیم
دوم وقتی مردا دسمال سر سیاه می بندن تو یاسوجم همین رسم هست تو فیلم های بختیاری خودم دیدم وقتی کسیشون می میره مردا هم دسمال دور سرشون می بندن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای صالحی
با سپاس از توجه جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده.
شما میتوانید قسمتی در مورد طایفه خفری یا غوری بیشتر مطالعه داشته باشید در گوگل
برای مثال شما عبارت طایفه غوری را سرچ کنید و دانشنامه را مطالعه کنید
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای صالحی
از صفحه مذکور بازدید بهعمل آمد.
در کل غوری ها الان با اسم این اولاد ها هستن کمترین اولاد در حدود ۱۵۰ خانوار و بیشترین اولاد در حدود ۲۰۰۰ خانوار هستن
اولاد مصالحی سامری جمالی ملی یا ملک حضرات جنجان و سروان فهلیان اسم پدر جدشان را یادم رفته
اولاد علی حسین دهباش حسین شیروانی
حسین زارع خفری
موندنی جونباز غلوم اولاد احمد (اولاد محمد و اولاد مراد )
اولاد جعفر و علی اکبر اولاد رضالی
اینا را یادم هستم بیشتر باید باشند مثلا اولاد مصالحی حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ خانوار هستن
اولاد رضالی حدودا ۲۵۰ خانوار اولاد احمد حدودا ۲۵۰الی ۳۰۰
اولاد حسین زارع خفری ۱۵۰۰الی ۲۰۰۰ خانوار امین ۱۰۰۰الی ۱۲۰۰
همین حوالی ها هستند
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای صالحی
با سپاس از توجه آن برادر محترم و نیز ارائه اطلاعات.
چ سایت خشیه ایما هم جانبازی
سپیدان بروهی غوریل
🌹🌹🌹
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای جهانبازی
با سپاس از نظر لطف آن برادر محترم، به امید پایداری، همبستگی و همگرایی بیش از پیش شاخههای درخت تنومند لر.
سلام جناب حضرتی
دوست گرامی و عزیز من
کی گفته فقط غوری ها هستن که مردشون دور سرشون دسمال می بندن؟؟ برای وقت مرگ
دسمال سفید یا سیاه همیشه بین طوایف مختلف لر بوده بین مردا
مثلا برو بختیاری ها و یاسوجی ها رو ببین بیشتر مرداشون دور سرشون دسمال سیاه می بندن
و اما خدمت سایت بهمی دات کام براتون کمی تعجب آور نیست این همه غوری چرا دارند زیر سایت شما کامنت می گذارند؟
سایت شما چند وقتیه داره بین گروه و لژهای خانوادگی طایفه غوری دست به دست می شود
سلام
ضمن تشکر از توجه آن برادر محترم، اینکه چند وقتی است دیدگاههایی حول مبحث غوریها (خفریها) در این مجال مطرح میگردد مایه خوشحالی میباشد زیرا در راستای تقویت فرهنگ تبادل نظر یا به عبارتی همان «شناخت و آگاهی از یکدیگر» است که در بخش «درباره ما» مورد اشاره قرار گرفته.
در همین راستا با عنایت به اینکه آیکُنهای اشتراکگذاری از 10 طریق (فیسبوک، توییتر، لینکدین، جیمیل، تلگرام، واتسآپ، پینترست، ایمیل، وردپرس و پیامک) در همهی صفحههای سایت قرار دارد، کافیست مخاطبی مطالب را از آن طریق برای فرد یا افرادی از جمله در گروههای شبکههای اجتماعی به اشتراک گذارد تا موجب مراجعه و گفت و شنودهای بیشتر در این پایگاه گردد؛ هرچند در فضای مجازی ممکن است یک مخاطب با چند اسم فعالیت نماید امّا در هر صورت نفس وجود بیان دیدگاه و امر گفتگو ارزشمند میباشد.
اهمیّت رواج فرهنگ گفتگو برای ما (مردم لر) آنجا بیشتر خودنمایی میکند که میبایست عنایت داشت لرتباران در قرن اخیر با ضعف سازمان سیاسی و در ادامه از دست دادن آن، دچار مشکلات اجتماعی و سیاسی گشتهاند؛ اگرچه خوشبختانه هماکنون با تلاشی وافر سعی در پیدا کردن دوباره خویشتن خویش دارند.
به هر حال هنوز ابتدای راه است، امید که مسیر هرچه سریعتر و البته با اطمینان و درست طی گردد تا از قافله عقب نماند.
ضمن عرض سلام و خدا قوت به آقای آرمان خلیلی از ایل صاحب نام بهمئی
متاسفانه یکی از مشکلاتی که جامعه غوری با آن دست و پنجه نرم می کند همین هایی هستن که غوری ها رو از نسل بمان الدین و بهاالدین می دانند کافی است کمی با این گروه صحبت کنید می بینید که هیچ کدام حرف مشترکی برای گفتن ندارند
برای مثال یه عدی شون میگویند بمان الدین نبوده امین الدین امین الدین نبوده حسین الدین بوده
بنده خودم به شخصه قبول ندارم این صحبت ها را
جد اعلایم مرحوم براتعلی بزرگ
اولین و آخرین رئیس کل قبیله غوری بود که متاسفانه بعد از مرگش عده ای از غوری ها به هیاهو پرداختند مادر بزرگمان که همسر برات بود خیلی از این هیاهو چی ها را از ایل راند ولی افاده ای نکرد
مرحوم پدر جدمان از ناصر الدین شاه قاجار دست خط دارد که نزد یکی از عمو زاده گان است قراردادی که هم پدر جدمان به عنوان رئیس رسمی غوری در دربار و یکی از تامین کننده های اسب قاجار در شمال فارس بوده است
بعد از فوت جد اعلا قسمتی زیادی از غوری ها ایل را به هم ریختند مرحوم پدر جد مان اولاد بالغ و کامل نداشت و مادر بزرگمان قصد حکومت بر غوری را داشت ولی خیانتکاران کار خودشان را کردند همین که اتحاد ایل را به هم زدند بویراحمد کل غوری ها را غارت کرد حتی یک گوسفند هم نداشتن برای خوردن بیشتر غوری ها به نوکری خان کشکولی در آمدن تا اینکه خان کشکولی قسمتی از اراضی غوری را گرفت و به جایش تفنگ داد تا غوری ها با بویراحمدی ها شاخ به شاخ شوند
قبر مادر بزرگ فقید واقع در تنگ لله هست چون مادر بزرگ از اولاد سامر بوده است قبر او نیز در تنگ سا پشتکوه نورآباد است
براساس پیشگویان یهودی ها
که آن زمان پیشگوی کردند روزی یکی از اولاد برات دوباره کل غوری را متحد می کند و خیانتکاران را به بند می کشد البته بنده به صورت کامل این پیشگویی. را یاد ندارم چون به صورت شعر بوده
ولی این 5 نسل است که بازگو شده
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای هوشمندی
ضمن سپاس از ابراز محبت و نظر لطف آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- اشاره به بهاءالدین و امینالدین به استناد منابع منتسب به قشقایی بوده و از این جهت ذکر شده تا نظرات و دیدگاههای مختلف شنیده و مورد بررسی قرار گیرند. در واقع تأیید و یا ردی از سوی بهمئی دات کام وجود ندارد.
2- گذشته از اختلافاتی که به گفته آن مخاطب در گذشتهی غوریها وجود داشته است، بایستی گفت در کلیت امر عموم ایلات و طوایف لر از کهگیلویه (بهمئی، بویراحمد، طیبی، چرام، دشمنزیاری و بابویی) گرفته تا ممسنی، بختیاری و لرستان فیلی (پیشکوه و پشتکوه) بعد از حکومت پادشاهی محلی اتابکان لر دچار تفرقه و چنددستگی گشتند؛ بر همین مبنا میباشد که مکرر گفته شد «جای سؤال اینستکه پس از دوران اتابکان و بهویژه در ۵۰۰ سال اخیر چه بر مردم لر گذشته که علیرغم مجاهدتهای سلحشوران و دلاوران در مقاطع مختلف در راه پاسداری از کشور، دچار تفرقه و نفاق شده و روز به روز محروم تر گشتهاند!!!؟»
3- شناخت تاریخ، جغرافیا و طوایف شاخههای لرتبار اعم از لر بزرگ و لر کوچک، لازم و پسندیده بوده امّا در کنار کسب این آگاهیها، بایستی به یاد آورد که لرها در گذشته تاریخی خویش دارای حکمرانی واحد و ریشههای مشترک بودهاند بنابراین در مرتبه بالاتر، همگرایی گروههای مختلف لر قرار دارد. ناگفته پیداست تعصب بر ساختهای ایلی و طایفهای در صورتیکه به مواجهه منفی و ایجاد زاویه با دیگر همتباران منجر شود، گام برداشتن در مسیر درست نمیباشد. در همین راستا شناخت مثلاً تاریخ غوریها لازم است ولی این دست دانستهها شایسته نیست در حال حاضر به ایجاد زاویه و ضدیت با سایر همتباران منتج شود، بلکه سزاوار آنست که از تاریخ در جهت ساختن آینده آموخت.
به هر تقدیر ازنو خاطرنشان میگردد تاریخ چراغ راه آینده میباشد. نقاط مثبت آن سرمشق و مقاطع منفیاش عبرت آموز است؛ به یقین بزرگترین عبرت از تاریخ برای فرزندان تبار بزرگ لر غلبه بر تفرقه و جداییها میباشد.
درود بر بصیرت شما
درود
ضمن تشکر مجدد از نظر لطف جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.
افتخار میکنم که لر سرحد چهار دانگه هستم
ایرانی اصیل
سلام
ضمن ارج نهادن نسبت به غیرت آن مخاطب گرامی، همانگونه که بارها گفته شد، بیان از اصالتها موجب افتخار میباشد زیرا که به درستی «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است.
باسلام میشه درباره محمد حسن لر شیرازی بگید
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای شهبخش
اگرچه بارها گفته شد مدنظر خواهد بود تا بمرور به ایلات و طوایف لرتبار (چه آنها که در سرزمین لر باقیماندند و چه گروههایی که به دیگر سرزمینها رفتند) پرداخته شود، امّا در این مجال شرحی کوتاه و گذرا ارائه میگردد.
دکتر ایرج افشار سیستانی درباره طایفه شهبخش (اسماعیل زهی/زایی) در قامت یکی از مهمترین طوایف شهرستان زاهدان مینویسند که نادرشاه افشار لشکری را به منظور کوچ عشایر بلوچ از سرزمین بلوچستان به آن منطقه اعزام میدارد، در میان افراد این لشکر، شخصی به نام «محمدحسن لر شیرازی» نیز بوده است. پس از اتمام کار کوچ بلوچان، محمدحسن به همراه فوجی از سپاه مذکور در بلوچستان میماند. محمدحسن لر شیرازی که از مردم طایفه ممسنی فارس بوده با خواهر، خان ولی خان نفیر از بزرگان ناحیه خاران (اکنون جزو بلوچستان کشور پاکستان است) ازدواج میکند. محمدحسن صاحب فرزندانی میشود، یکی از پسرانش دارای فرزندی به نام اسماعیل بوده که جد طایفه شهبخش (اسماعیل زهی) است.
سلام از کجا می دانید که محمد حسن لر ممسنی بوده؟؟؟؟
اصلا نادر شاه افشار رابطه خوبی با ممسنی ها نداشته و ضمن اینکه اصلا ممسنی در آن زمان جمعیتی نداشته آیا فکر نمی کنید از لرهای بختیاری بوده است؟ هرچند که الان نیز خیلی از طوایف ممسنی خود را بختیاری می دانند مثلا طایفه عالیوند بکش
طایفه عربی احمدهارونی و خلیفه هارون جاوید
سلام
همانگونه که در کامنت قبلی گفته شد، انتصاب «محمدحسن لر شیرازی» به لرهای ممسنی نه نظر شخصی ادمین سایت بلکه به نقل از دکتر ایرج افشار سیستانی میباشد.
سلام
میشه در مورد چشرخ که از طایفه آرندی هستند بگید
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای علی
چنانکه قبلاً نیز اشاره شد، علاوه بر لرتباران، در رابطه با اقوام، گروهها و ایلات و طوایفی که به هر نحوی دارای ارتباطات و یا وابستگیهای قابل توجه تاریخی با لرتباران بودهاند از جمله سرخیها (و طبعاً آرندیهای آن) که بنابه ذکر عبدالله شهبازی از خانزادگان سرخی، خود را لر میدانستهاند، مدنظر خواهد بود تا در فرصت مناسب و در چارچوب گفتارهای جداگانه به آنها پرداخته شود.
در همین راستا راهبرد بهمئی دات کام برای انتشار گفتارها بر ترتیب و اولویت زیر استوار است:
الف) لرتبارانی که در سرزمین لر تا دهه چهل شمسی دارای نظام سیاسی اجتماعی کوچنده بودهاند
ب) لرتباران یکجانشین و شهرنشین در سرزمین لر
ج) لرتباران مهاجری که خارج از سرزمین لر تا دهه چهل شمسی واجد نظام سیاسی اجتماعی کوچنده بودهاند
د) لرتباران مهاجر یکجانشین و شهرنشین در خارج از سرزمین لر
هـ) اقوام، گروهها و ایلات و طوایفی که به هر نحو خود را لر دانسته و یا ارتباطات و وابستگیهای نزدیک تاریخی با جامعه لر داشتهاند مانند سرخیها، کوهمرهایها و قشقاییها
البته ناگفته نماند که مشخصاً بخش اعظم مطالب متوجه مورد الف خواهد بود.
درباره لرهای خارج از کشور نیز اولویتبندی به شرح زیر است:
الف) لرهای عراق زیرا دارای پیوستگی جغرافیایی با سرزمین لر میباشند
ب) لرهای پراکنده در سایر کشورها مانند شامات (سوریه و لبنان) و افغانستان
با سلام خدمت ادمین در مورد شهرستان خفر در کنار جهرم چیزی می دانید؟ مردم شهرستان خفر جز کدام یک از این طوایف هستن؟
به نقل از قدیمی ها ما 300 خانوار ساکن در نورآباد بودیم که طی یک درگیری از آنجا کوچ کردیم و آمدیم جهرم بنظر شما ما جز همین طایفه خفری که نوشتید هستیم؟
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، کامنت جنابعالی به نقل از پیران را میتوان شاهدی دانست بر اینکه خفریهای مهاجر از منطقه نورآباد ممسنی به جهرم از تبار لر بودهاند.
با سلام ما هم از روستای غوری نیریز هستیم
آبادی ما بزرگ است و تقریبا حوالی 2 الی 3 هزار نفر هم سکنه ساکن دارد
ته لهجه لری داریم قدیمی ها کمی لری صحبت می کنند ولی الان همه داریم فارسی حرف میزنیم
بنظرتون ما از غوری های ساکن چنارشاهی جان بودیم ؟ 🤔
سلام
کامنت جنابعالی درباره گفتگو کردن پیران به زبان لری را میتوان شاهدی دانست بر اینکه اهالی از لرهای مهاجر بودهاند. به هر تقدیر با عنایت به پراکندگی خفریها (غوریها)، شایسته است علاقمندان به تاریخ آن، پای در میدان گذاشته و با جمعآوری اطلاعات از سینهی پیران و بزرگان، تاریخ، جغرافیا و شاخهبندی آن را بهصورت مکتوب در قالب کتاب درآورند تا از تحریف زمانه محفوظ و چراغ راه نسلهای آینده برای شناخت از اصالتها باشد.
دا درود از مطالب مفید اما پا ه ای از تحقیقات ناقص ثبت رسیده کریم خان زند درسال ۱۱۶۵ه.ق برای بار دوم در جنگ چهار محال نیروهای علی مردان خان چهارلنگ ایلخان بختیاری را شکست داد واقدام به نزدیک دوازده هزار خانوار از تیره ها وطوایف لر وبختیاری را که به پشتیبانی علی مردان خان بودند را به فسا فارس تبعید کرد ما چهارراهیها که اصالتا از تیره لر لک ملایر هستیم ومنسوب به چهارراهی چون از منطقه چهارراه هستیم که فاصله بین اراک وهمدان را را چهارراا میگفند اجداد ما اصالتا لر ملایر بودند واکنون اشعاری مربوط به ۲۷۰سال پیش از بزرگان ب ما رسیده است
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای حسین
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، آیا منظور چهارراهیهایی که در پست فوق به نقل از گزارش دومورینی فرانسوی، از ایل خلج نام برده شدهاند، میباشد؟
چه اشعاری
با سلام و. درود
تعجبی است که چرا در دوره قاجار در هیچ کتابی اسمی از غوری نبوده باز خدا را شکر دکتر اسکندر اللهی نامی برده
ولی مثلا از کتابی مثل فارسنامه ناصری بعید بود که از بیشتر قبایل با شماره نام ببرد ولی از غوری ن
البته مشکل بزرگی که غوری ها با آن دستو پنچه نرم می کنند همین متفرقه بودن آنهاست چرایی آن ساده است غوری مردمانی پر جمعیت و مقتدر بودن در زمان قدیم دوره عشایری ما حوزه ای بانام حوزه کازرون غوری داشتیم چون عشایر متحد بودن در تابستان تمام جمعیت در سپیدان و منطقه تنگ لله بودن در زمستان در قسمت خشت ماهور و چنارشی جون و انارستان کازرون
و حوزه کازرون غوری برابری می کرد با قسمتهایی از ممسنی قسمت ماهور میلانی چسبیده به چنارشاهی جان و خشت به همراه حکیم باشی چنار و انارستان کازرون
که کازرون غوری نامیده میشد
ولی خوب حتما باید یک سری به خفر پادنا زد من چن مقاله ای که اهالی خفر پادنا نوشته بودن در گوگل خواندم آنها نیز گفته اند مردمانی به نام غوری در این منطقه زندگانی می کردن جالب تر آن است که طایفه ای به نام طایفه رئیسی دارند
متن مقاله چنین بود :
گویا در زمان قدیم قبیله ای بنام غوری در این منطقه زندگانی می کرد که معرب کلمه گور یا گوَر بوده است گور کلمه ای لری بوده که نام فارسی آن گبر می باشد گبر یکی از ایین های زرتشتی بوده ولی بعدها به مدت به معنای کافر شده است
لازم به ذکر بیشتر جاها در زبان لری ب جای خود را به و می دهد برای مثال فارسا میگویند برگشتم لرها میگویند ورگشتم یا واگشتم
به نام خدا. و نوم خدا
من می روم به فلان جا
مو ایرم وَ فلان چو
با سپاس
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای حسینزاده
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، با یک بررسی سرانگشتی میتوان دریافت که کتاب فارسنامه ناصری از ناحیه غوری از توابع نیریز نام برده امّا ظاهراً از تیره و طایفه و نیز دیگر مناطق غورینشین یاد نکرده است که دلیل و علت آن نامشخص میباشد؛ البته در این رابطه چند مورد بهشرح زیر را میتوان مدنظر داشت:
1- بله! شاید عدم اشارهی مضاعف مؤلف فارسنامه به غوریها (خفریها) ناشی از همان مسئله باشد که بخش قابلتوجهی از آنها در چارچوب سازمان سیاسی اجتماعی ممسنی و قشقایی قرار داشتهاند بنابراین اشاره به ممسنی و قشقایی طبعاً شامل حال غوریها نیز میشده است.
2- گذشته از مورد فوق مجدداً خاطرنشان میگردد که در کلیت امر همواره بایستی احتمال مقداری خطا، کمی و کاستی در منابع تاریخی درنظر گرفت.
در پایان هرچند در پست بهمئیها در فارسنامه ناصری اشاراتی به منبع مذکور گردید امّا با عنایت بدینکه آن کتاب یکی از منابع شاخص در زمینه شناخت فارس در دوره قاجاریه میباشد مدنظر خواهد بود تا به مطالب آن درباره سرزمینهای لرنشین فارس آنزمان یعنی کهگیلویه و ممسنی و همچنین مناطقی که به نحوی مرتبط با هویت، تاریخ و فرهنگ لرتباران بودهاند من جمله کوهمره، اردکان و سپیدان، خفرک علیا، آباده طشک و… پرداخته شود.
طایفه رئیس یاسوج ولوداب بویراحمد هم چند روستا هست
البته نباید فراموش که جمعیت غوری ها چیزی بیش از این چیزی است که در این کتاب نوشته شده است
دهستان خفری سپیدان با دارا بودن 44 آبادی
شهرکهای اطراف اردکان الخصوص دشتک و قلعه سرخی و برغون که بیشترا غوری می باشند به همراه یک پنجم از شهر اردکان
و قسمت هایی از دهستان خفری که به دهستان جوزار نورآباد تعلق گرفت (از جمله روستاهای مال حاجی عنا شکراب گلیله و حضرات زارع خفری)
آن سمت تر روستاهای درفش علیشاهی دره پلنگی که اکثرا غوری هوشمندی و مصالحی هستن
و باقی روستاهای تنگ لله که از 3 درصد تا 30 درصد غوری دارا می باشند برای مثال روستای جوزار جاوید متشکل از بیشتر طایفه رئیس و بعد غوری ها می باشد در جوزار بکش خانوار غوری نداریم ولی قومی بسیار کرده اند در روستای مهرنجان نیز با جمعیت 7 درصدی غوری ها روبه رو هستیم در آن سمت تر
غوری ها در دهستان جاوید ماهوری نیز حضور دارند
الخصوص روستای اسلام آباد و گراب اوبخشان باجگاه
آن سمت تر که ثلث دهستان فهلیان غوری می باشند در تمامی روستاهای اطراف نورآباد خانوار غوری می باشد ولی این جمعیت بیشتر در روستاهای چم گل آهنگری و مالمحمود فامیل نظری بیشتر به چشم می آید محله های شمالی نورآباد به سمت مصیری اکثرا غوری می باشند
در ادامه خومع زار را داریم که 90 درصد املاک تجاری را خریداری کرده اند و ثلث جمعیت خومع زار را به خود تخصیص داده اند
کمی آن طرف تر منطقه ماهور میلاتی را مشاهده می کنیم روستاهای مرغ طالقانی عباس آباد غوری شیربیم آن سمت تر بام انگوری مالیچه شیخ تراب خانی شیرین و میلاتیون اکثرا غوری می باشند
در پایین چنارشی جان را داریم تل میلک و حاجی آباد غوری باز به چشم میخورد که اکثر محله ها غوری نشین هستن
کمی آن طرف تر می رویم به دهستان حکیم باشی در تمامی روستاها از جمله تل کوشک راهدار
سیدحسین غوری فراوان هست و جمعیت آنها کمتر از 30 درصد نیست کمی آن طرف تر کمارنج قوری و خشت و کوه سرخ است که باز غوری فراوان دارد
با تشکر امیر رضایی ساکن شهر چنارشی جان محله کوهپیرایه یا خیابان معلم سرحد رودشیر زارع خفری (یوزجانی)
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای رضایی
با سپاس از توجه جنابعالی.
سلام و درود در مورد روستای کمهر باید بگویم که کمهری ها اصالتا از روستایی در اصفهان آمدند
به قول پدر بزرگم که رحمت خدا رفت میگفت اصل کمهر غوری بوده و با ریگونی روستایی است که در نزدیکی کمهر است بین این دو روستا کوه شکرک واقع است عموزاده هستن
پرسو جو کردم گفتن روستا به احتمال زیاد همان خفر پادنا است
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای فریدونی
ضمن تشکر از اطلاعات ارائه شده، رحمت درگاه حضرت حق را ازبهر درگذشتگان آن برادر محترم خواهان است.
آقای محترم چی میگی
من خودم از مرودشت و شیرازم و رفت آمد دارم همچنین با کازرون و فسا اینجا تاحالا لری ندیدم
اینا که گفتی برای خودتون کفایت میکنه و بس
شما برگردید چادر بزنید 😂
سلام
ضمن اینکه دیدگاه آن مخاطب به علت وجود برخی کلمات نامناسب، قبل از انتشار، ویرایش و اصلاح گردید، موارد زیر ذکر میشود:
1- در پست فوق و نیز کامنتها درباره حضور لرها در نواحی مرودشت، شیراز و فسا توضیحاتی داده شده است؛ حال آن مخاطب در پذیرش یا عدم قبول مطالب مختار میباشد بنابراین ادامهی بحث و یا جدل در این خصوص لزومی نخواهد داشت.
2- درباره حضور لرتباران در منطقه کازرون هم نگارنده شخصاً با برخی همتباران در آن سامان آشنایی از نزدیک و البته گذرایی دارد. پس نظر آن مخاطب مبنی بر اینکه لرها در آنجا سکونت ندارند، به نوعی انکار کور و کلیگویی بوده، نادرست به نظر میرسد.
3- مجدداً خاطرنشان میگردد بهمئی دات کام اصولاً از درصد و میزان جمعیت لرها نسبت به سایر اقوام و گروهها در مناطق مختلف کشور از جمله شیراز، مرودشت، فسا و کازرون سخنی به میان نمیآورد و بهطور کلی به اعلام حضور همتباران در مناطق مختلف بسنده میکند زیرا همانگونه که قبلاً هم گفته شد برای به دست دادن آمار موثق درخصوص استعداد جمعیتی اقوام و گروهها نیاز به نفرات و امکانات لازمه میباشد که چنین تدارکاتی را دولتها میتوانند تهیه نمایند؛ موضوعی که تاکنون صورت نگرفته است.
4- درباره اینکه آن مخاطب به گونهای تمسخرآمیز نوشته است «برگردید چادر بزنید» میبایست اشاره کرد همانگونه که در پست «تاریخ کوچندگی در ایران» نیز گفته شد، عشایر و چادرنشینان نیروی سلحشور مملکت بودهاند گویی در زمان تسلط صد ساله یونان [سلوکیها یا همان جانشینان اسکندر مقدونی] بر مرز و بوم اهورایی، مهاجمین مقدونی کوشش بسیار کردند تا نظام ایلیاتی و عشایری را که بر اقتصاد شبانی استوار بود و بزرگترین نیروی رزمی کارآمد کشور را نیز فراهم میکرد، از شیوه دامپروری که لازمهاش کوچ و تحرک جسمانی بود که خود سازنده مردان کارزار و جنگجویان بود، به زراعت مبدل سازند. از این رو به امر کشاورزی و درختکاری توجه بیشتری مینمودند تا از این راه در لفافه آبادانی مملکت هم این نیروی عظیم را تضعیف کنند و هم مالیات و خراج بیشتری نصیب خود کنند که با ظهور پارتیان (اشکانیان) این سیاست متوقف ماند.
به هر تقدیر ضربهای را که سلوکیان بیگانهی مهاجم نتوانستند بر پیکره کهن سرزمین وارد کنند، در قرن اخیر خواسته یا ناخواسته با اجرای سیاست تند و خشن تخته قاپو و از بین بردن سازمان سیاسی ایلات و طوایف کوچنده اعم از لر، کرد، ترک و… به سرانجام رسید تا کشور از نیروی متشکل و منسجم، دلاور و شجاعی محروم گشته و دچار مشکلات بعدی شود که اثرات منفی آن هنوز هم به اشکالی ادامه دارد.
حال مایه تأسف است که فردی چون آن مخاطب با هر سطح بینشی و به هر جهت، دلیل و با هر نیّتی، سهواً یا عمداً نه تنها آگاهی از تاریخ و گذشته کشور نداشته و طبعاً سعی در شناخت اشتباهات و اصلاح مسیر هم نخواهد داشت بلکه در حالتی خوشبینانه با ناآگاهی به تمسخر همان مردمی میپردازد که قرنها نگهبان و نیروی رزمندهی مُلک بودهاند.
سخنی با هموطنان
شاید باشد تفکر و یا کسانی که با هر سطح بینشی هر نظری را به هر جهت و با هر قصدی مطرح کنند؛ فارغ از عمدی یا سهوی بودن چنین رویههایی بایستی گفت شایسته است هموطنان ایراندوست که به پایداری کشور اعتقاد دارند، به چنین تحرکاتی پاسخ داده در برابر آن ایستادگی کنند.
اهمّیت این موضوع از آن جهت است که در عصر دولت- ملتها، یکی از مهّمترین فاکتورهای قدرت ملی، همبستگی اجتماعی (برادری) است که کمک میکند تا یک ملت موقعی که به وسیله دشمنان خارجی یا مشکلات داخلی تهدید میشود ثبات خود را حفظ کند. در علم سیاست گفته میشود همبستگی اجتماعی به مواردی چند از جمله روابط میان گروههای اقتصادی، اجتماعی و مذهبی و میزان تسهیم و تقسیم ارزشهای اساسی بستگی دارد. ناگفته پیداست در جامعهای که یک گروه اجتماعی یا تفکر میان سایرین اختلافافکنی نماید و نیز در میزان تسهیم و تقسیم امکانات اساسی تبعیض روا داشته شود، نمیتوان انتظار همبستگی اجتماعی (برادری) را داشت چراکه عدم صداقت و تبعیض رابطهای عکس با همبستگی اجتماعی دارد. پس شایسته است طوری عمل شود که دوستیها و برادریها باقی بماند.
گفتهاند ضعیفترین انسانها کسی است که با عملکرد اشتباه خویش، دوست را به دشمن تبدیل کند.
و بدون شک ضعیفترینها کسانی هستند که با گفتار، کردار و عملکرد نادرست خود از مردمی باصفا، صمیمی، صادق و نوعدوست چون لرها، دشمن بسازند.
با سلام و درود
اول یک که خیلی از لرها در حال حاضر در شهر کازرون زندگی می کنند در حال حاضر
دوم قسمتی از منطقه حیکم باشی و سید حسین که از زمان های قدیم تا به الان غوری بوده اند الان جز کازرون هستن ن شهرستان کوه چنار ثلاثا بخش خشتو کمارنج علاوه بر اینکه اکثرا لر هستن تیره هایی از طوایف ما نیز حضور دارند
دردت بجانم برادر.منم اهل لرستان ساکن البرزم.از ایل باجولوندطایفه ی سکوندتیره مختار
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای باجلان
ضمن تشکر وافر از ابراز محبت و صفای صمیمانه و نیز غیرت و تعصب جنابعالی، تندرستی، سعادت و بهروزی را برای آن برادر همتبار خواهان است.
مانا باشید
درود بر تمام لرها خصوصالرهای استان فارس….حقیر جز ایل باجولوند از استان البرز
درود
با آرزوی تندرستی و سعادت برای آن برادر همتبار غیرتمند.
بازتاب: سرزمین ایل ممسنی | پایگاه خبری جوانان
سلام
ضمن تشکر از توجه و نظر لطف آن مخاطب محترم، از مطلب منتشره در پایگاه جوانان کهگیلویه بویراحمد با عنوان سرزمین ایل ممسنی بازدید به عمل آمد؛ در همین راستا علاوه بر شناخت از اصالتها، چه بسا عنایت در مطالب منتشره نسبت به هویت سایر همتباران همچون ممسنیها، بختیاریها و… میتواند در قرابت و نزدیکی بیش از پیش مردم لر مؤثر افتد.
در پایان آرزوی همگرایی بیش از پیش شاخههای گوناگون تبار بزرگ لر را دارد، به ویژه با عنایت بدینکه پدران و اجداد نگارنده فرزند و رشد یافته دیار کهگیلویه کهن بودهاند (استان کهگیلویه و بویراحمد فعلی بخش اصلی آن خطهی باستانی است)، تندرستی، سعادت، همبستگی و همدلی روزافزون را برای مردم آن اعم از بهمئی، بویراحمد، طیبی، دشمنزیاری، چرام و باشت و بابویی از درگاه حضرت حق خواهان است.
کوهمره جروق لر نیست فارسی اصیله
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امید
همانگونه که گفته شد درباره عموم کوهمرهایها 2 دیدگاه مطرح شده است:
الف: نظری که اهالی کوهمره را شعبهای از قوم لر میداند
ب: دیدگاهی که آنان را لر ندانسته است
در هر صورت با عنایت به ۲ مورد زیر با ضریب بالایی گفت که کوهمرهایها، یا در حالت دست بالا لر، و یا هم دست کم دارای ارتباطات نزدیک با لرها بودهاند:
اول: منبع تاریخی چون تقسیمات سیاسی مطرح شده در زمان قاجاریه توسط دومورینی فرانسوی که کوهمره را جزوی از ولایت کهگیلویه و ممسنی قلمداد کرده بود.
دوم: مکتوبات عبدالله شهبازی نویسنده و از خانزادگان اهل کوهمره سرخی که آنها (سرخیها) را لر دانسته بود خود دلیلی آشکار بر این موضوع است؛ اگرچه این اعتقاد بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند.
با سلام و احترام و تشکر صمیمانه از جناب آقای خلیلی و سایت وزین بهمِی دات کام که مطالب و مستندات مفیدی از لرتباران و فرهنگ غنی طوایف لر ایران زمین ارایِه نموده اند نکاتی را باستحضار جنابعالی و خوانندگان محترم می رسانم: در خصوص لرتباران منطقه سرحد چهاردانگه شهرستان اقلید و آباده باید اضافه کنم که بخش سده و روستاهای تابعه و همجوار منجمله سده، دژکرد،( شرفی، چرکس، رییسان، مورپهن، قطرآقاج، پهنه بهی، جمال بیگ، خارستان، دهنو یا جدول نو ، باصری، ) تنگ براق، آسپاس، محمدآباد، خسروشیرین، شاه نشین، دهنو، مهجان، بکان،لاله گون،شهرمیان و توابع از طوایف مختلفی شامل: طوایف کیفته ای، سدی، چرکس، بوگر، باصری، خسروشیرینی، شرفی، شریفی، امیری، یوسفی، احمدی، فرامرزی، رییسی، تمیری، شکوهی، یعقوبی، قهرمانی و عوض پور، شهیدپور و غیره تشکیل شده اند و با لرهای یاسوج، کاکون، کامفیروز، سیسخت، پادنا( خفر، کیفته، رهیز، کهنگان، شهید و ….)و برخی لرهای بختیاری مناطق فلارد، لردگان و چهارمحال و بختیاری قرابت نزیک فامیلی داشته و مهاجرت های دو طرفه ای از سرحد چهاردانگه به یاسوج، کاکان، سیسخت، کامفیروز، مناطق لر نشین حوزه مارگون، پادنا، مناطق لر نشین بختیاری فلارد و لردگان و چهارمحال بختیاری صورت پذیرفته است و همچنان که گفته شد این مهاجرت ها دو طرفه بوده و در طول زمان بدلیل اختلافات و نزاع های محلی یا دولتی و یا تغییرات اقلیمی، مهاجرت به سرحد چهاردانگه از حوزه لرهای بختیاری یا بویراحمدی و سرحدی ادامه داشته است از نظر جغرافیایی خط الراس دنا با دارا بودن بیش از 50 قله بالای 4000 متر و طول حدود 90 کیلومتر از ماطق لر نشین بختیاری حوزه فلارد و لردگان شروع و بعد از گذر از مناطق یاسوج و سیسخت در دامنه جنوبی و پادنا در جناح شمالی به مناطق سرحد چهاردانگه بخش سده، دژکرد و خسروشیرین و محمدآباد ختم می شود و مجدد بعد از گذر از دامنه ها و مناطق لرتبار سرحدی سده، دژکرد و تنگ براق به مناطق لرتبار حوزه سپیدان، مارگون، کمهر، کاکون و کامفیروز متصل می شود که توسط رشته کوه های رنج و برم فیروز احاطه می شوند و در واقع بنظر می رسد دامنه های رشته کوه دنا، رنج و برم فیروز که دارای حوزه آب ریز رود دژکرد، تنگ براق، رودخانه سفید و رودخانه بند بهرام سده، گوربهرام آسپاس ، رود ماربر پادنا، رودخانه بشار یاسوج و رود خرسان ، حوزه آب ریز مارگون، می باشند از چندین هزار سال قبل از لرتبارانی با گویش و فرهنگ مشترک ، پذیرایی کرده است و مامن امنی برای کشاورزی و دامداری این طوایف لر بوده و می باشد.
سلام
ضمن سپاس از ابراز محبت، نظر لطف و همچنین اطلاعات ارائه شده توسط آن برادر محترم، همانگونه که گفته شد بیشترین آگاهی موجود از لرتباران مربوط به گروههایی است که تا اواسط قرن گذشته در زمان حکومت پهلوی (دهه چهل شمسی) سازمان سیاسی اجتماعی خویش را که مرتبط با نظام اقتصادی مبتنی بر کوچندگی بود حفظ کرده بودند.
در این بین درباره لرهایی که به هر دلیل از جمله جابجایی و یا یکجانشینی، بعضاً سازمان سیاسی اجتماعیشان کمرنگتر گشته و یا آن را از دست دادند، طبعاً شناساییشان مشکلتر گردیده، شایسته است علاقمندان به تاریخ، پای در میدان گذاشته و با بیرون کشیدن اطلاعات از سینهی پیران و بزرگان، تاریخ، جغرافیا و شاخهبندیها را بهصورت مکتوب و اختصاصی در قالب کتاب درآورند تا از تحریف زمانه محفوظ و چراغ راه نسلهای آینده برای شناخت از اصالتها باشد.
در پایان مجدداً به یاد میآورد نوشتن از لر موجب افتخار است زیرا به درستی ذات و اصالت لر چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است.
تندرست باشید
سلام خسته نباشی بهتره بیایین تومنطقه سرحداقلید یامنطقه رامجرد مرودشت تابختیاری ببینی قدمت برمیگرده به زمان قاجار بزرگترهایی که حدود 150سال اینجا هستن که هنوز بهشون میگن دم آبی…. روستای قدیمی درکنارشهرناغون چهارمحال وبختیاری …بازماندگانی از طایفه احمد خسروی.
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت و نیز دعوت آن برادر محترم، سفر به مناطق لرنشین یکی از آرزوهای دیرینه است؛ تا خداوند چه خواهد.
با تشکر مجدد از راهنمایی های جناب آقای خلیلی و سایت وزین بهمِی دات کام و تاکید بر استفاده از تجربیات کهنسالان قوم لر، استدعا دارم لرتباران منطقه سده سرحد چهاردانگه و توابع و همسایگان دور و نزدیک لرتبار آنها یعنی مناطق کامفیروز، سپیدان، کاکان و یاسوج و سیسخت و مناطق پادنا و لرتباران بختیاری با استعانت از کهنسالان قوم، قرابت ها، مهاجرت ها و روابط فامیلی و فرهنگی خویش را بیان کنند همانطوریکه شاهد هستیم طوایفی از بختیاری ها و بویراحمدی های سیسخت و یاسوج و پادنا و کامفیروز از صدها سال قبل در مناطق سرحد چهاردانگه زندگی می کنند و بالعکس بخشی از طوایف سرحدی در مناطق لر نشین مورد بحث سکونت داشته اند و البته اقوام بومی که برای صد ها سال با گویش لری در مناطق سرحد چهاردانگه زندگی می کرده اند استخوان بندی جمعیتی آن را نشان می دهد و در واقع اقوام لر سرحدی بنیان گذار تمدن جلگه رود کر می باشند که آثار بیشماری با قدمت بیش از 7 هزار سال در این منطقه شناسایی شده است و جغرافیای منطقه با اسامی مثل بند بهرام، گوربهرام، تل مهرعلی فارسی، نقاره خانه در سده و یاسوج، تل های شهرآشوب و دخمه های باستانی خرف خانه و غیره سخن از تمدن بیش از 7 هزار ساله اقوام سرحدی لر این منطقه دارد
سلام
ضمن سپاس مجدد از ابراز محبت، نظر لطف، دغدغه و غیرت جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.
سلام درمورد شهرستان لامرد اگه مطلب تاریخی دارید برام بفرستید ۰۹۱۷۹۸۱۸۳۲۲
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای صفری
به نظر میرسد که از زاویه دید تاریخی، تاریخ لامرد را بایستی در چارچوب لارستان نگریست؛ دکتر احمد اقتداری در مقدمه و سرآغاز کتاب لارستان کهن در این باره مینویسند:
چون نواحی فال و گلهدار [را] امروز [دهه 30 شمسی] بدون هیچگونه تناسب و دلیلی از لارستان مجزا کردهاند، ضبط نامهای آبادیهای این ناحیه وسیع و قدیمی لارستان آورده نشده است و برای اطلاع خوانندگان یادآور میشود که لامرد Lamerd مرکز این ناحیه هم اکنون جزء لارستان است و بقیه نواحی آن از لارستان جدا نبوده و مردم آن دیار هم خود را از مردم لارستان میدانند.
ایشان همچنین آوردهاند که: سرزمین بزرگ لارستان از دیرباز دارای مجد و عظمت خاصی بوده و به سبب تاریخ پر از حوادث و پر غوعای خلیجفارس که از روزگار باستان یعنی از زمان ورود نژاد آریا به فلات ایران آغاز میشود لارستان هم که در ساحل خلیجفارس واقع و قسمتهایی از آن تا به امروز بندری از کرانه های دریای فارس به شمار میآیند از این کشمکشها و غوغاها و آمد و رفتها و وقایع و حوادث تاریخ برکنار نمانده مورد حمله و هجوم واقع شده، روزگاری بس آباد و درخشان و روزگاری ویرانه و نابسامان و زمانهایی در کشاکش این دو سیر تاریخی واقع بوده است.
به هر صورت با عنایت بدینکه منابع تاریخی از نقل مکان گروهی از لرها به منطقه گلهدار در جنوب استان فارس فعلی یاد کردهاند و نیز اینکه گلهدار دارای پیوستگی با لامرد، لار و لارستان بوده، مدنظر خواهد بود تا در فرصت مناسب به آن سامان نیز پرداخته شود.
خفری ها اصالت بویراحمدی دارند.
سلام
با تشکر از توجه جنابعالی و اطلاعات ارائه شده.
درود بر لرهای سرحدچهاردانگه علی آباد.آسپاس.پهلوانی.سده.دژکرد.ودیگر روستاهای لرنشین سرحد
لرهای سرحد اقلید قدمت چندانی ندارن .بختیاری هایی هستند که زمان نادرشاه افشار به این مناطق تبعید شدن
سلام در مورد کمهری ها اطلاعی دارید؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای سلطانی
ضمن اینکه در گفتار فوق به صورت کوتاه و گذرا ذیل مبحث لرهای سپیدان به لرهای مناطق کهمر و کاکان اشاره شده، مدنظر خواهد بود تا در صورت امکان و فرصت مناسب، درباره لرهای آن دیار پژوهشی انجام پذیرد. تا خداوند چه خواهد.
سلام برادر خوبی
۰۹۱۶۷۲۶۴۹۹۲
تماسی بگیرید کارمهمی دارم.
ممنون وسپاسگزارم.
باسلام تنها روستای لر نشین منطقه کازرون روستای قلعه سید وسیف آباد که از لرها بویراحمدی وکرمان که اکثرآنها از نسل شجاع نظام شجاعی هستن وزبان این دوروستا با تمام روستاها شهرستان فرق داردوهنگام گویش حتی مردم شهرستان کازرون وروستاها همجوار درست متوجه نمی شوند یکی از نشانه این دوروستا دلیروشجاعت ونترسی است وبان این دوروستای شبیه به همدیگر حتی ظاهروقیافه ها بهمدیگر ورنگ پوست یکی می باشد این دوروستا با شهرسنان کازرون گاها کنار نیامدودرسطراست زبان مردم کامفیروز وسعیدون وچهار محال بختیاری به همین لهجه هست مثلا( یه گلکلمی دیم اوگم زه )ای بوم واولادت ای های تا قیوم قیومت ای دی ودلم
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای شاطری
ضمن تشکر از توجه جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده، از ناحیه بالاده نیز به عنوان منطقهای لرنشین در منطقه کازرون یاد کردهاند. به هر حال باب پژوهش درباره لرهای کازرون باز بوده و میتواند دستمایه تحقیق علاقمندان باشد.
سلام دورود خواستم ببينم بلندنظر ها از طوایف کدم لرهای استان هستند ممنون میشم راهنمایی بکنيد
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای طاها
درباره نام خانوادگی «بلندنظر» اطلاعی در دست نمیباشد اما پژوهشگران از «بلندیان» به عنوان یکی از خاندانهای زرتشتی نام بردهاند