یکی از مناطقی که شاهد حضور پر رنگ لرتباران میباشد و در پست پراکندگی قوم لر نیز بدان پرداخته شد استان فارس است؛ در این مجال تلاش خواهد شد به بررسی مبسوطتر نواحی و گروههایی در آن استان اشاره گردد که در محدوده سرزمینی لرها قرار داشته و یا حداقل کم و بیش بنحوی با فرهنگ و هویت مردمان لرتبار مرتبط هستند.
دکتر جواد صفینژاد در تبیین اهمیّت پیوستگی منطقه فارس و عشایر مینویسند اگر بخواهیم گذشته عشایر ایران را مورد مطالعه قرار دهیم بدون شک آنرا باید از فارس آغاز کنیم زیرا قلمرو فارس از همان اوان دوران اسلامی و حتی قبل از آن عشایرنشین بوده است. جغرافیدانان دوران اسلامی از قرن سوم تا ششم هجری در کتابهای خود اطلاعات با ارزشی از شناخت عشایر فارس بدست میدهند و آنچه که در مجموع همه نوشته ها مورد تایید قرار دارد اینست که در همه آنها عشایر منطقه را «کردان فارس» نامیدهاند؛ ضمن اینکه در پست «چرا لرها را کرد مینامیدند» به ریشههای این موضوع پرداخته شد. در ضمن پیش از پرداختن به ادامه مبحث لازم است به نکات زیر توجه گردد:
- الف) چنانکه پیشتر بارها گفته شد روابط تباری و ساختهای سیاسی اجتماعی اگرچه میتوانند با یکدیگر مرتبط باشند امّا لزوماً نباید یکسان تلقی گردند؛ در همین راستا گزارش دومورینی حقوقدان فرانسوی در زمان قاجاریه که در این گفتار بدان استناد گشته، تقسیمات سیاسی ولایات فارس را مدنظر قرار داده است بنابراین ایلات و طوایفی که ذیل ولایت کهگیلویه و ممسنی مورد توجه قرار گرفتهاند الزاماً لرتبار نبودهاند.
- ب) اگرچه بهنظر میرسد دکتر سکندر امان اللهی بهاروند و پژوهشگرانی چون ناصر اشرافی، کوهمرهایها اعم از بومیان و مهاجرین را از نظر تباری لر دانستهاند ولی این موضوع کماکان بررسیهای بیشتر را میطلبد؛ هرچند شواهد مستند و مکتوب و مشخصاً نوشتجات عبدالله شهبازی نویسنده اهل سرخی که از خانزادگان آن ایل میباشد نشانگر این امر است که ایل سرخی در گذشته خود را لر میدانسته. ذکر این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که سرخیها بزرگترین ایل کوهمره بوده و طبعاً قابل انتظار است که سایر ایلات و طوایف منطقه نیز خود را لر بدانستهاند. به هر صورت میتوان گفت از منابع موجود چنین برمیآید که کوهمرهایها دستکم از نظر تقسیمات سیاسی در مقاطعی زیرمجموعه لران قرار داشتهاند؛ ناگفته پیداست مبحث تبار آنها کماکان میتواند موضوع پژوهشهای تکمیلی قرار گیرد.
به هر صورت در تقسیمبندی کلّی، گروههای بزرگ عشایری استان فارس را متشکل از لرها، ترکهای قشقایی و جوامعی از عشایر عرب و فارس دانستهاند. ذکر این نکته شایسته است که لرهای قرار گرفته در ساختار سیاسی اجتماعی ایل قشقایی بهمراه شولیها در مجالهای دیگری مورد بررسی قرار خواهند گرفت. به هر سوی یکی از منابع قابل توجه درباره عشایر فارس گزارش دومورینی حقوقدان فرانسوی در زمان حکومت قاجارها میباشد که با همّت دکتر جواد صفی نژاد و دکتر جلال الدین رفیعفر در قالب کتاب منتشر شده است. در همین ارتباط گزارش مذکور مینویسد، در سال 1331 هجری (سال 1292 شمسی) پیشنهاد گردید ایالت فارس به سه ولایت اصلی به شرح زیر تقسیم شود:
- ولایت قشقایی
- ولایت کهگیلویه و ممسنی
- ولایت خمسه
در توضیح شاکلهی فوق یادآوری میگردد چنانکه در پست پیشین نیز اشاره گشت از آنجایی که کوههای سر به فلک کشیده زاگرس بعنوان سرزمین مادری لرها در چند استان از جمله استان فارس گسترده شدهاند لرهای کهگیلویه دارای پیوستگی تاریخی با دو منطقه فارس و خوزستان بودهاند و از همین روی میتوان به درک درستی از قرار گرفتن کهگیلویه در چارچوب ولایات فارس در زمان حکومت قاجارها رسید. پس با این پیش درآمد، در ادامه نگاهی گذرا به نواحی عشایری استان فارس با محوریت هویت قوم لر ارائه میگردد:
1) ممسنی: اصلیترین منطقه لرنشین در استان فارس کنونی، سرزمین مَمَسَنی در شمال غربی استان و هممرز با استان کهگیلویه بویراحمد است. ابتدا این نکته یادآوری میگردد با عنایت به آنکه لرهای ممسنی یکی از شاخههای مهّم و اصلی تبار بزرگ لر میباشند تلاش خواهد شد تا بررسی مفصلتر آنها در چارچوب پستهای مستقل پیگیری شود؛ بنابراین در اینجا، شناختی مقدماتی ارائه میگردد.
دکتر جواد صفی نژاد درباره لر بزرگ مینویسند: قسمت شرقی رودخانه دز منطقه لرنشین «لر بزرگ» نامیده میشود زیرا در قرن سوم هجری از دو برادر حاکم بر ناحیه لرنشین، حاکم لرستان غربی برادر کوچکتر و حاکم لرستان شرقی برادر بزرگتر بود. نام برادر بزرگتر «بدر» و برادر کوچکتر «منصور» بود. در حال حاضر چهار گروه لر زبان زیر در منطقه لر بزرگ سکونت دارند:
- بختیاری
- کهگیلویه
- ممسنی
- حیات داوود
دکتر صفی نژاد در خصوص ممسنیها بیان میدارند: لرهای ممسنی که در مجموع ایل ممسنی را تشکیل میدهند از نظر حضور در تاریخ بس کهناند و منابع اوّلیه قرن هشتم هجری از آنها با نام «مماسنی» یاد کرده است و همین منابع قدمت تاریخی آنها را تا قرون اوّلیه اسلامی بالا میبرند و اظهار میدارند اینان ردههای مستقل و متفرقهای در قلمرو لران بودهاند که به مناسبتهای ضرورتهای تاریخی از پهنه سکونتی خود جابجا شدهاند.
گزارش دومورینی نیز که ولایت ممسنی را شامل دو گروه «ایلات کوچنده» و «ایلات دیگر» بیان میکند، در توصیف سرزمین ممسنی چنین مینویسد: بلوک وسیع ممسنی در شمال غربی شیراز واقع شده است. آب و هوای آن در شمال سرد و در جنوب گرم است. در شمال کوهستانها همیشه پوشیده از برفند، در حالیکه در دشت جنوبی، نخلستانها و باغهای مرکبات پرورش مییابند. بلوک ممسنی از غرب به بلوک کهگیلویه، از شرق به بلوک اردکان و از جنوب به بلوک کازرون و کوهمره شگفت محدود است. در بخش جنوبی بلوک ممسنی که از چندین جریان آب مشروب میگردد مقداری زیادی حبوبات، پنبه، کنجد و برنج کاشته میشود. زمین اینجا آنقدر حاصلخیز است که دو بار در سال میتوان برنج کاشت. کوههای این منطقه به حالت جنگلی و پوشیده از درختانی نظیر بلوط، کرکیه و بادام میباشند.
الف) ایلات کوچنده: لرهای ممسنی که زمانی سرزمینشان یکی از ولایات مهّم و اصلی فارس بود در ادامهی مطالب درج شده در گزارش دومورینی چنین معرفی شدهاند: ممسنی سرزمین لرهایی است که کاملاً مسلح و بسیار جنگجویند. آنها به چهار طایفه بکش، جاوید، رستم و دشمنزیاری تقسیم میشوند. نام هر از این طوایف به محلی که در آن سکونت دارند نیز اطلاق میگردد.
بکش: منطقه ای گرم است که طایفه بکش با بیش از 1200 خانوار [در سال 1292 شمسی] در آن سکونت دارد. این منطقه هشت قریه بنامهای نورآباد [هم اکنون مرکز شهرستان ممسنی است]، امامزاده دراهنی، بردنگان، چم گل، سراب برام، شعب بوان، قهره سفلی و قهره علیا دارد.
رستم: بخشی از این منطقه کوهستانی و سرد، و بخش دیگر آن گرم است که برای تولید مرکبات و خرما بسیار مناسب است. طایفه رستم با 1300 خانوار در 26 قریه بشرح زیر سکونت دارند: انجیره، پرین، بهمن یاری، تیرازجان، چوکبال، چوریکزیر، خنگ، دشتروم، دهتی، دهنو، دیمه سرنه، سماک بیمکی، فاریاب، قلعه مورد، قلعه نوگک، گل پاکان، لنجگان، گویان، کوشک، مال قاید، مرازجان، مرزهبانی، مودگان و دشت.
جاوید: منطقهای کوهستانی است که بیشتر آب و هوای سرد دارد. طایفه جاویدی با بیش از 1000 خانوار در آنجا زندگی میکند. مشتمل بر هشت قریه به نامهای پراشکفت، جووگان، دهشیخ، رودکی، ریگان، زیرفاریاب، کوسنگان و انجان است.
دشمن زیاری: منطقهای کوهستانی و سرد است. 1500 خانوار [سال 1292 شمسی] در این منطقه سکونت دارند و در شانزده قریه بنامهای پل مورد، تنگ رودیان، توکل آباد سفلی، توکل آباد وسطی، توکل آباد علیا، تیرمردان، تیکل پایین، تیکل بالا، تیکل میانه، ده بود، ده گپ، راشکی، ارجان، رودبال، سالاری و علی آباد سکونت دارند.
به چهار منطقهای که در بالا اشاره شده باید دو بخش فهلیان و کاکان را نیز اضافه کرد. اوّلی آب و هوایی گرم دارد و از هفت قریه بنامهای باغ نارنجی، خونجان، خفرک، زیررود، شاحسنی، فهلیان و مینکوروز تشکیل شده است. بخش دوم یعنی کاکان، آب و هوایی معتدل دارد. این بخش پنج قریه اسفیان، جوب فهله، کاکان، کومهر و مرکان را دربر میگیرد.
دکتر سکندر امان اللهی در خصوص ترکیب تباری لرهای ممسنی بیان میدارند: ممسنیها از تیرهها و طوایف مختلفی هستند که از قرن نهم و یازدهم به این طرف بتدریج از کهگیلویه، بختیاری و لرستان به شولستان که بعدها ممسنی نام گرفت آمدهاند. فزون بر این تعدادی از طوایف بومی یعنی شولها نیز یافت میشوند [که در گذر زمان جذب ممسنیها گشتهاند]. امّا بدون تردید هسته اصلی این گروهها همان ممسنی است که از چرام (کهگیلویه) به شولستان آمده و نام خود را بر منطقه نهاده است.
ب) ایلات دیگر: چنانکه اشاره شد گزارش دومورینی علاوه بر «ایلات کوچنده» یا همان چهار شاخه اصلی ممسنی یعنی بکش، رستم، جاوید و دشمن زیاری، دسته دیگری از ایلات و طوایف را در تقسیمات ولایت ممسنی در زمان حکومت قاجارها لحاظ کرده است که در ادامه بدانها اشارتی خواهد شد:
- سرخیها و کوهمره شگفت
- ایل لاشانی
- ایل نوترکی
- ایل مسلاری
- ایل علیشاهمحمدی
- ایل فرامرزی
- جشنیها
- چهارراهیها
- چرکسها
- فرهادی و قنقریهای سیمکان
- کوهکیها
سرخیها و کوهمره شگفت: دومورینی در این خصوص مینویسد قلمرو ایل سرخی در 66 کیلومتری جنوب غربی شیراز قرار دارد. آب و هوای این منطقه سرد و کوهستانی است. این بلوک از قریه چنار سوخته تا قریه کودیان به طول 102 کیلومتر و از قریه خانه – خبص تا قریه کوه وارک به عرض 30 کیلومتر ادامه مییابد. بلوک کوهمره شگفت با تعداد زیادی چشمه و جریان آب که کوههای پوشیده از برف سرازیر میشوند، آبیاری میگردد. زمینهای کوهستانی و سنگلاخی آن چندان قابل کشت نیست. با این همه چند مرزعه کشت غلات و برنج دارد. مناطق کوهستانی آن تقریباً پر درخت هستند و درختان انگور وحشی فراوان دارند. صنایع محلی آن منحصر به تولید زغال چوب میباشد. تجات آن به حمل و نقل این زغالها و کشمش و انجیر خشک محدود است. خانهای محلی این بلوک را اداره میکنند. مرکز آن قصبه «شگفت» است که از ششصد خانوار و 41 قریه تشکیل شده است. ایل کوچک سرخی با 700 خانوار (سال 1292 شمسی) در بلوکی در نزدیکی طوایف دیگر سکونت دارد. همچنین سوقلمهچیها و بکاکیها در کنار سایر افراد یکجانشین قرار دارند. مجموع ساکنان بلوک را حدود 14000 نفر تخمین میزنند که 6234 تومان مالیات میپردازند. 41 قریه بلوک عبارتند از:
آب سرد، پرا شگفت بگدانه، بندویه، بنستان، بهاره، چارمکان، جمالی، چنار سوخته، چنار فاریاب، مردوک، خانه خبص، خوبراه، خرگ، دارینجان، دریاهک، دشت ارژن (در 72 کیلومتری جنوب غربی شیراز)، دودویه، ده سرخی (سکونتگاه زمستانی ایل سرخی)، ده سرو، ده لُری، ده مغان، ده نمک، رچی، رمغان، ریگستانه، زینان، سمبوک، سرداب، گوراب، قلعه مشیری، قلعه مشیر، کراج، کوگاو، کمیلی، کودیان، کوزرک، مسارم، مله گاو، مورجان و میگلی.
گروه سرخیها چادرنشین هستند ولی کوچ نمیکنند. آنها زمستان و تابستان را در بلوک کوهمره شگفت بسر میبرند. در فارس شش ناحیه مختلف، کوهمره نامیده میشوند شامل:
- کوهمره پشتکوه در بلوک کازرون
- کوهمره جروق در بلوک کازرون
- کوهمره مشکان در بلوک کازرون
- کوهمره سیمکان در بلوک سیمکان
- کوهمره کهگیلویه در بلوک کهگیلویه
- کوهمره شگفت قلمرو ایل سرخی
- کوهمره مساری
به هر سوی کوهمره سلسله کوههای وسیعی است در استان فارس که در آن روستاها و طوایف کوهنشین متعددی وجود دارند. کوهمره بهویژه قسمت نودان از آن جهت که در شمال غربی استان فارس و در همسایگی با سرزمین لرنشین ممسنی قرار داشته و نیز موقعیت خاص جغرافیایی، در گذر تاریخ شاهد مهاجرت گروههایی از مردمان لر نیز بوده است. لرهای مهاجر با مردمان بومی که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی با لرتباران در صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند بگونهای درآمیختند که تفکیک ریزبینانه، دقیق، جامع و کامل آنها از نظر داشتن تبار لر نیازمند پژوهشهای تخصصیتر است. امّا به هر صورت در کلیّت امر میتوان گفت عموم ساکنین کوهمره بیگانه با فرهنگ و هویت لرها نبوده و چنانکه مشاهده شد بعنوان مثال در زمان قاجاریه جزو ولایت ممسنی و در نتیجه دارای پیوستگی نزدیک با آن بودهاند.
در همین زمینه ناصر اشرافی پژوهشگر ارجمند و بامحبّت اهل ممسنی درخصوص کوهمرهایها ذکر میکند اینان گروهی از لرهای فارس بودند که زمانی توسط کلانتران کازرون و دورهای زیرنظر ایلخانی ممسنی و گاهی هم مستقل اداره میشدند و کلانتر ویژه خود را داشتند. از تمامی تیرهها و طوایف لر ممسنی در منطقهی کوهمره سکونت دارند. دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند و طوایفی دیگر چون محمدصالحی، وندا، غوری، گشتاسبی، انصاری، کایدی، عمویی، گنجهای، دشمنزیاری، بکش و غیره. البته طوایفی از شولستان قدیم و ممسنی چرام هم در منطقه کوهمره حضور دارند از جمله بویراحمد اردشیری.
در هر حال دکتر اماناللهی بهاروند در این خصوص مینویسند: کوهمره یکی از مناطق کوهستانی فارس است که از سه منطقه کوهمره سرخی، کوهمره جروق و کوهمره نودان تشکیل شده است. از نظر تقسیمات کشوری [دهه شصت] کوهمره نودان و جروق جزو شهرستان کازرون و کوهمره سرخی در محدوده شهرستان شیراز قرار گرفته است. در این تقسیمبندی اولاً کوهمره نودان تحت عنوان دهستان کوهمره از کازرون مشخص شده که در این میان تعدادی از دهات که سابقاً جزو کوهمره نبودهاند بدان اضافه شدهاند. ثانیاً کوهمره جروق در دهستان حومه کازرون ادغام شده و بالاخره کوهمره سرخی هم به عنوان دهستان کوهمره جزو شهرستان شیراز قلمداد شده است. در اینجا برای پرهیز از سردرگمی، دهات هریک از سه منطقه یعنی نودان، جروق و سرخی را به همان شیوه گذشته مینگاریم.
دکتر امان اللهی بهاروند در ادامه بیان میدارند: اهالی کوهمره به کوهمرهای یا لرهای کوهمره معروفند. برخی از طوایف کوهمره از زمانهای باستان در همین مناطق سکونت داشتهاند و برخی دیگر طوایف مهاجر هستند که از ممسنی، کهگیلویه و بختیاری به این مناطق مهاجرت کردهاند. اهالی کوهمره به گویش لری و لری کوهمرهای که برخی از ویژگیهای باستانی را حفظ کرده است گفتگو میکنند. از آنجایی که کوهمرهایها در یک منطقه کاملاً کوهستانی بسر میبرند کمتر با دیگر اقوام آمیزش داشته و در نتیجه هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ زیست تا اندازهای خصوصیات گذشته را نگهداشتهاند امّا با این حال در سالهای اخیر از انزوا بیرون آمدهاند. چنانکه هم اکنون تعداد زیادی از این طوایف به شیراز مهاجرت کردهاند. دکتر امان اللهی بهاروند ضمن اینکه اشاره میکنند مناطق کوهمره هنوز بطور کامل بررسی نشدهاند و از اینرو اسامی برخی از گروهها از قلم افتاده است، تقسیمات آن را بشرح زیر ذکر کردهاند:
کوهمره نودان: رئیسی، قایدی، بختیاری، امیر (هزارسی)، دهداری، رئیس، کائد، خواجه، شولیزار، شنه، عزیزی، ناصرو، انبویی، گاوکشی، سوریزا، آرندی، سقلمهچی، دهدشتی، پرکی، میرچکک، موسوی، شیخ و سیاهشیر.
کوهمره جروق: عالی حسینو (قیطاسی، نوروزعلی، قاضیزادی، ملاگرگی، مزریها، قایدون و خدادادی)، بکک، خواجه، قلازار، مالکی، گشمردی، میرچکک، کوشکی و سرتاوهای ذکر کردهاند که در نواحی بیخک و مهبودی علیا سکونت داشتهاند. ضمناً قایدونیها و خدادادیها را به ترتیب مهاجر از مناطق ممسنی و فسا نوشتهاند.
کوهمره سرخی: سرخی، سقلمهچی، بککی، آرندی، مالکی، چپویی، رئیسی، آلوسینی، کاییدی، کرهبسی، بنگری، مزری، کراچی، کوزرک، سبوکی، رامقونی، بندوییه، اوسردی و رخسنه.
علاوه بر اطلاعات ذکر شده توسط دکتر امان اللهی بهاروند تقسیمبندی دیگری از ایلات و طوایف کوهمره اعم از نودان، جروق و سرخی را بشرح زیر ارائه دادهاند:
کوهمره جروق و نوادن شامل طوایف مهبودی، چککی، گشمردی، غفاری، نوروزی، سرتاوهای، جوکار، نظری، هاشمی، پرکی و میر.
کوهمره سرخی مشتمل است بر طوایف سلقمهچی، بککی، آرندی، مالکی و ایل سرخی که نام منطقه از عنوان آن گرفته شده و بزرگترین ساختار اجتماعی آن ناحیه بوده و شامل شش طایفه بنامهای ناصرو، بگی، دهدار، جیحون، جبارزار و شِکَرِه عنوان میشود.
ایل لاشانی: بخشی از آن در روستاهای بلوک مرودشت یکجانشین شده است و قسمت دیگر آن کوچ میکند، حدود هفتصد خانوار مسلح دارد و دامنهی نفوذ آنها تا کرمان و یزد ذکر شده است. آنان معمولاً در آباده طشک سکونت دارند. در تأیید گزارش دومورینی، لاشانیها همان لرهای لشنی هستند که دکتر امان اللهی بهاروند نیز بدانها اشاره کرده و آنها را در دو منطقه زیر دستهبندی نمودهاند:
- آباده طشک
- خفرک علیا و کربال
آباده طشک: جزئی از ارسنجان به شمار میآید [بعدها به سطح شهرستان ارتقاء یافت] که این منطقه محل سکونت طایفه لشنی است. دکتر امان اللهی بهاروند در ادامه مینویسند طایفه لشنی یکی از طوایف لرستان است که برخی از تیرههای آن هنوز در نزدیکی دورود بسر میبرند. ظاهراً این طایفه در زمان زندیه به فارس منتقل شده است. شعبی از این طایفه در رودهن (نزدیک تهران) و همچنین تعدادی از آنها در کله چوب (اسلام آباد غرب) بسر میبرند. به هر سوی طایفه لشنی فارس از تیرههای مختلفی تشکیل شده است که در آباده طشک بسر میبرند و عبارتند از: ایروند، عبداللهوند، الیاسوند، خفروند، یزدانوند، نجمالدینوند، کوشکی و اولاد میرآقا.
در این میان نکته قابل ذکر آنست که دکتر امان اللهی بهاروند ضمن اظهار ضمنی عدم اطمینان بیان نمودهاند ظاهراً لشنیها در زمان زندیه به فارس منتقل گردیدهاند، امّا ناصر اشرافی با اشاره به اسناد تاریخی دوره قاجاریه باب پژوهش را باز نموده بطوریکه میتوان حضور لشنیها در فارس را پیش از زندیه نیز مورد توجه قرار داد؛ وی مینویسد لشنیها طایفهای بزرگ از لرهای فارسنشین بودند که از دوران صفویه به بعد قدرت قابل توجهی در بین عشایر فارس داشته اند. در شورش و مخالفت ملا مطلب کربالی علیه کریم خان زند در سال 1171 هـ ق. اسمی از این طایفه میبینیم و در محاصره شهر شیراز از سوی کریم خان زند پس از جنگ خشت و کمارج در کنار صالح خان بیات والی فارس و هوادار آزادخان افغان به اسم هادی خان لشنی برخورد می کنیم که او قسمتی از شیراز را به تصرف سپاه زند قرار داده بود.
در همین رابطه منابع مکتوب دوران قاجاریه نه تنها از نقش هادی خان لشنی خبر میدهند بلکه جایگاه رفیع فارس و شهر شیراز را در معادلات سیاسی آن دوره نیز گواهی میدهند بگونهای که چنین آورده شده است:
«نبی خان بیات و هادی خان لشنی با هم متحد و خبر فرستادند که از سمت دروازه اصفهان یورش آورید که ما قلعه را به تصرف می دهیم، چون مقدّر و مقرّر بود که بتقریب تصرف قلعه شیراز و تمکّن خاقان سرافراز در آن مملکت نصرت طراز رفته رفته مفاتیح ممالک ایران بید اهتمام آن خاقان معدلت نشان آمده جالس سریر سروری شوند»
خفرک علیا و کربال: منطقه خفرک علیا نیز از شهرستان مرودشت به شمار میآید و تعدادی از تیرههای لشنی در آنجا مستقر هستند که نام و محل سکونت آنها به شرح زیر است:
- شهوند: در دهات کرهای، سعادت آباد، عباس آباد، مراد آباد و طشت آباد پراکندهاند.
- میسر: در ده چاشت، عزآباد، علی آباد، شهرخواست از توابع ارسنجان و خفرک علیا
- بازوند: شهرخواست، عزآباد و سرونک
- خلیلهوند: علی آباد، حسن آباد و جلودر
ایل نوترکی: سردار اسعد بختیاری در کتاب خود آنها را نَوتَرِگی نامیده و بیان میدارند این طایفه از شاخه چهارلنگ است که کریم خان زند آنها را با سایر طوایف ایل چهارلنگ از نواحی بختیاری آورده در بلوک فسا جا داده و بعداز وفات او عموم آنها به سرزمین مادری خویش در بختیاری بازگشتند و این طایفه نوترگی در صحرای تنگ گرم فسا [تنگ کرم!؟] بجا ماندند. همه چادرنشیناند، ییلاق و قشقلاق آنها همان صحرای آن نواحی است و معیشت ایشان از زراعت و دامداری میباشد و زبان آنها بختیاری است.
ایل مسلاری: در بلوک خفر سکنی گزیدهاند و گلههای بسیار دارند. پنیر مسلاری در فارس مشهور است.
ایل علیشاهمحمدی: تابستانها در کوههای تارو بین بلوکهای سیمکان و فیروزآباد، و زمستانها در سیمکان بسر میبرند. اقتصادشان مبتنی بر دامداری است.
ایل فرامرزی: در قسمت غربی کوههای جهانگیریه در لارستان مسکن گزیدهاند.
جشنیها: طایفه کوچندهی ایل [ترک] خلج از بلوک قنقری هستند. آنان تابستان را در سرچاهان و زمستان را در جزیره مینگ، واقع در دریاچه بختگان میگذرانند.
چهارراهیها: از ایل خلجند. تابستان در بلوک قنقری سکونت دارند و زمستان را در جزیره علی یوسف در دریاچه بختگان میگذرانند.
چرکسها: منشاء ترک دارند. در زمان صفویه از منطقه کوکاس مهاجرت کردهاند و در حال حاضر [سال 1293 شمسی] در منطقه دزکرد (محال سبعه) سکونت دارند.
فرهادی و قنقریهای سیمکان: بر حسب فصل بین دشت و کوه و نیز در بلوک میمند در حرکتند.
کوهکیها: بین جهرم و بیدشهر به تجارت مهّم چوب مشغولند.
علاوه بر سرزمین ممسنی و حدود آن، دکتر امان اللهی بهاروند درباره سایر نواحی استان فارس بیان میدارند لرها در زمانهای بعد به ویژه در زمان زندیه در مناطق دیگر فارس سکونت گزیدهاند. کریم خان زند پس از آنکه زمام امور را در دست گرفت شیراز را به عنوان پایتخت برگزید و متجاوز از دوازده هزار خانوار از ایلات لرستان، بختیاری، کرمانشاهان و کهگیلویه (لیراویها) را در نواحی شیراز اسکان داد. بقایای این طوایف که شامل لک، فیلی، زندیه، سلگی، دالوند، لشنی، چگنی، بوربور، زنگنه و غیره میباشند هنوز در استان فارس بسر میبرند. نگارنده [دکتر سکندر امان اللهی بهاروند] تا حد امکان طوایف لرستان فارس را شناسایی کرده امّا با این حال شکی نیست که این پژوهش هنوز تکمیل نیست و بدون تردید گروههای دیگری وجود دارند که شناسایی آنها به آینده موکول میشود. ولی لرهای فارس در دیگر مناطق بشرح زیر یافت میشوند:
2) شیراز: شیراز به علت مهاجرپذیری و نیز به دلیل نزدیکی به سرزمینهای لرنشین از دیرباز توجه لرهای مناطق فارس، کهگیلویه و بوشهر را بخود جلب نموده و بدون تردید از زمانهای قدیم تاکنون گروههایی از این قوم بتدریج در این شهر سکونت اختیار کردهاند. امّا چنانکه گفته شد مهاجرت لرها به شیراز در دو دوره یعنی در زمان زندیه و دهه پنجاه شمسی ببعد بیش از هر زمان دیگر شدت داشته است. از نظر تقسیمات زمانی، مهاجرت لرها به شیراز چنین است:
الف) لرهای قدیمی: لرهایی که از قدیم تاکنون بتدریج از نقاط مختلف فارس چون کامفیروز، بیضا، نواحی اردکان، کوهمره، شولستان (ممسنی) و نیز از استانهای بوشهر و کهگیلویه و بویراحمد به شیراز آمدهاند که با گذشت زمان هویت خود را از دست دادهاند.
ب) لرهای دوره زندیه: لرهایی که از زمان کریم خان زند از لرستان به فارس آمده و گروههایی از آنها در شیراز مستقر شدهاند و هنوز هویت خود را حفظ کردهاند. این گروهها عبارتند از لک، فیلی، زند، چگنی و سلگی.
ج) لرهای دوره قاجاریه: لرهایی که در دو قرن گذشته یعنی در زمان قاجار به شیراز مهاجرت کردهاند. این گروهها عمدتاً از ممسنی و کهگیلویه میباشند که عبارتند از:
- چوگیها: این گروه در حدود یکصد و پنجاه سال پیش از منطقه رستم ممسنی به شیراز آمدهاند.
- دهبزرگیها: این جماعت از «ده بزرگ» واقع در منطقه باوی کهگیلویه در سال 1235 هجری به شیراز مهاجرت کردهاند
- پهوند: افراد این قبیله قبلاً در دشمن زیاری ممسنی سکونت داشتهاند که با ورود دشمن زیاریها بتدریج متفرق گردیدند برخی در منطقه ماندهاند که بطور پراکنده بسر میبرند و تعدادی هم در منصورآباد شیراز سکونت اختیار کردهاند.
د) لرهای دهههای اخیر: دسته آخر لرهایی که در سه دهه گذشته [دهه چهل شمسی ببعد] بتدریج به شیراز آمدهاند. اصولاً در طول سی سال گذشته لرها از مناطق مختلف فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر به طور بیسابقهای به شیراز مهاجرت کردهاند به گونهای که هماکنون [دهه هفتاد شمسی] چند هزار خانوار از طوایف گوناگون در این شهر جای گرفتهاند. لرهای مهاجر بنابه موقعیت اقتصادی – اجتماعی در مناطق مختلف شهر پراکندهاند امّا با این حال بیشتر جمعیت در دو منطقه گشن و دباغی یافت میشود.
3) کامفیروز: کامفیروز جزئی از کوره استخر باستانی است که هماکنون جزو شهرستان مرودشت به شمار میآید. این دهستان دارای 38 آبادی بزرگ و کوچک است که ساکنان آن به استثنای معدودی همگی لر زبان هستند. لرهای کامفیروز از قبیله خاصی تشکیل نشدهاند بلکه از تیرههای متعددی از ایلات ممسنی، کهگیلویه و برخی از بومیان میباشند که در دهات زیر پرکندهاند: آب ماهی، الله مراد خانی، بادمک، بکیان، بلوط و بیع، بیلو، پالنگری کهنه، پلنگی، پیرسوزعلی، چفا، چم خیار، چم ریز، چم سهراب خانی، چم کنکری، حاجی آباد خرم مکان، خواجهای، درد کرک، ده دمچه ساران پایین، سربست برمپور، شول بزرگ، شول بزی، شیرمحمدی، عباس آباد، علی آباد پایین، علی آباد بالا، کته کون، کودین، گرمه و چم محمدعلی، گل گل، لیرومنجان، مشهد، منصورآباد، منگان و مهجن آباد.
4) سپیدان: بومیان مناطق کهمر و کاکان اصلاً لر زبان هستند و از قدیم الایام در این منطقه سکونت داشتهاند. گروههایی که در کاکان سکونت دارند عبارتند از:
- کوئینیها که شامل سه تیره صالحی، وازیاری (بازیاری) و رضائی هستند
- اولاد ملکی
- بهروزیها
- کریمی
- مصلحی
- صادقی
دکتر سکندر امان اللهی بهاروند دهات کاکان را اینگونه بیان میدارند: انگره، اسفیان، احمد کلندری، بهشت مکان، پوزه سفید، تل خانی، تل زردی، جونجله پایین، جونجله بالا، چیکان، چشمه سر انجیلی، حسین خانی، عباسعلی خانی، حمزه خانی، خنگ، درهمیانه بالا، درهمیانه پایین، ده نو، زردخونی، ساران بالا، سرتنگ سرخ، غضنفرخانی، کهکران، گرون لاسی، مورگاه، مرزیان، مارگان و منصورخانی.
ضمناً در رابطه با سپیدان علاوه نواحی لرنشین آن بایستی به مرکزیت منطقه یعنی اردکان نیز اشاره نمود زیرا اردکانیان دارای روابط قابلتوجه با لرها بهویژه بویراحمدیهای سردسیر و نیز گروههایی از ممسنیها بودهاند؛ اردکان را نزدیکترین بازار بویراحمد سردسیرعلیا و جاوید ممسنی گفتهاند. بطوریکه ذکر شده، سابقاً زمانیکه ایلات به ییلاق کوچ میکردند، پیلهوران اردکانی در میان طوایف پخش میشدند و به داد و ستد میپرداختند. پیوستگی مردم اردکان با لرها بگونهای است که حتّی گزارش شده تعدادی از آنها در ساختار اجتماعی سنتی طایفه تامرادی از ایل بویراحمد قرار گرفته بودند.
5) بیضا: یکی از نقاط حاصلخیز فارس و در محدوده شهرستان سپیدان قرار دارد [بعداً در تقسیمات کشوری از سپیدان جدا گشت و شهرستان شد]. این منطقه نیز محل سکونت تعداد زیادی از لرها است. لرها در اغلب دهات این دهستان پراکندهاند امّا با این حال دهات لرنشین عمدتاً عبارتند از: گیوان، ایاس آباد، سوه، دشمن زیاری، ممو، تنگ سرخ، علی آباد، ابراهیم آباد، سیس نیون، کوشک و تل سرخ. برخی از لرهای این منطقه از ممسنی و کهگیلویه و بویراحمد به این دیار آمده و برخی دیگر از زمانهای پیش در اینجا میزیستهاند. در تکمیل نمودن یافتههای دکتر امان اللهی بهاروند بایستی گفت همانگونه که در پست بهمئیها و حکومت زند نیز گفته شد پیران و بزرگان در بیانات خویش اشاره نمودهاند تعدادی از بهمئیها در زمان زندیه به نواحی مرودشت نقل مکان کردند؛ در همین رابطه مناطق بهمئینشین بنامهای «بهمئی بیضا» و «حسن آباد تل کمین» جزو مناطق آباد و حاصلخیر آن نواحی است.
6) سرحد چهاردانگه: این منطقه هنوز آنطور که باید و شاید بررسی نشده ولی تعداد لرها در اینجا نیز چشم گیر است. چنانکه نگارنده [دکتر امان اللهی بهاروند] ضمن مسافرت به شهر «میان» و «سده» که هماکنون [دهه شصت شمسی] جزء شهرستان اقلید هستند متوجه گردید که اهالی این دو منطقه همگی لر هستند. سده با لرهای کهگیلویه و بویراحمد همبستگی دارند ولی لرهای شهر میان از بختیاریها هستند. دهات لرنشین شهر میان عبارتند از: بازبچه، کوشک زرد، مهدی آباد، بادکی، بلاغی، شادکام، شهر میان بالا و پایین
7) همایجان: همایجان [با نام تاریخی همایگان] یکی از مناطق قدیمی فارس است که در گذشته احتمالاً بخشی از آن جزء شولستان و از مراکز لرنشین بوده است. این منطقه نیز بررسی نشده امّا در یک بررسی مقدماتی روشن شده است که این منطقه بیشتر محل سکونت لرهای ممسنی به ویژه طایفه بکش بوده است که در حدود هشتاد سال پیش قشقاییها (طایفه کشکولی) قسمتهایی از آنرا متصرف شدهاند. دهات لرنشین این منطقه عبارتند از: برشنه، سربست، سرتل، شاداب، شول، پاسنگر، کلکسون، موروزه، دهپاگا، رودبال، تلگرد و تل گامیشی.
8) میمند و فراشبند: میمند جزو شهرستان فیروزآباد است و در این ناحیه چند آبادی لرنشین وجود دارد. لرهای آن عمدتاً از شبانکارهها و امیرسالارها تشکیل شدهاند که هر دو گروه مهاجر هستند. امیرسالاریها در سر تنگ، امیرسالار بالا و امیرسالار پایین سکونت دارند.
فراشبند که جزو شهرستان فیروزآباد است [بعدها شهرستان شد] محل سکونت طوایف کاویانی (بختیاری الاصل)، عالیشهوند، نوشادی و دشتی است. همچنین طوایف سارویی در خوشاب بسر میبرند.
9) خشت و کمارج: جزء شهرستان کازرون بشمار میآید و از زمانهای کهن تاکنون تعدادی از طوایف لر در این سرزمین سکونت داشتهاند. در کمارج طوایف بهی، بنافی، نویی و مشایخ بسر میبرند. همه این طوایف از لرهای کهگیلویه میباشند که در گذشتههای دور در این سرزمین مستقر شدهاند. در نزدیکی کنارتخته دو آبادی بنام کمانکشی وجود دارد که هر دو آبادی متعلق به لرهای کمانکش هستند. طایفه کمانکشی یکی از طوایف قدیم لر است که نام آن در کتاب تاریخ گزیده یعنی نزدیک به هفتصد سال پیش آمده است. یکی دیگر از طوایف لر به نام لک در مجاورت کمانکشیها یافت میشود که ظاهراً از زمان زندیه به این دیار آمدهاند. لازم به یادآوری است که کمانکشیها نیز متجاوز از دویست سال پیش به محل فعلی آمدهاند. فزون بر این، سه آبادی لرنشین در نزدیکی خشت وجود دارد که عبارتند از: بزین، خواجه جمال و شهبازی. همچنین دهات بکر و چرام که بین کمارج و کنارتخته واقع شدهاند لرنشین هستند.
10) گلهدار: نام آن مأخوذ از یکی از طوایف لر است [البته برخی ریشه این نام را در تاریخ بومی آنجا میدانند] جزو شهرستان لار محسوب میشود [بعداً با شهرستان شدن «مُهر» زیرمجموعه آن شد] و محل سکونت طایفه گلهدار است که در زمان صفویه به این سرزمین آمدهاند. میرزا حسن فسایی نویسنده کتاب فارسنامه ناصری چگونگی مهاجرت این طایفه را چنین شرح داده است:
در زمان دولت سلاطین صفویه ملا فریدون لر با هزار خانه از ایلات کهگیلویه در حدود سال هزار و هفتاد هجری در نواحی فال آمد و مانند ایلات دیگر در صحرا و کوه نشیمن نمودند و به مناسبت گله و رمه و مواشی که از لوازم ایلات است قبیله ملا فریدون را گلهدار گفتند و بزرگان آنها برای حفظ از باران زمستان و گرمی تابستان هر یک خانه از خشت و گل ساختند و به تدریج خانهها زیاد گردید و بر شوکت گلهدارها بیافزود و تمنای ریاست و حکومت نمودند و به زور و زر نواحی فال را تصرف کردند.
چنانکه از گفتار بالا پیداست این طایفه نامی دیگر داشته که متأسفانه مشخص نشده است، همچنین مشخص نیست که از چه منطقهای از کهگیلویه مهاجرت کردهاند. به هر حال طایفه گلهدار در تعدادی از دهات سکونت دارند که عمدهترین آنها عبارتند از: دهنو، هورمه، چاه محمد حاجی، نوآباد، سرگاه، بهرستان و مزو (مزایجان)
از طرفی در راستای تکمیلتر نمودن بیان دکتر امان اللهی باید اشاره کرد برخی دیگر از پژوهشگران مسیر ملا فریدون لر را از طریق بنادر ذکر کرده و مینویسند پس از ورود به منطقه گلهدار از آنجایی که مردمی دامدار بودند، صحرای وسیع و پر آب و علف این سامان را مناسب وضعیت خود دیده و با موافقت و هماهنگی حاکم «اسیر» و خواجهی «فال» در آنجا استقرار مییابند. پس از مدتی چون اوضاع و شرایط بر وفق مرادشان گردید به فکر سکونت دایمی افتاده و با خرید مساحتی از زمینهای آن برای خود خانه و سرپناهی مهیا میکنند. بمرور زمان به سبب اینکه مردمی توانگر، نیرومند و دلیر بودند با زر و زور توانستند بر مساحت محل سکونت خود و نیز آبادانی و رونق آن بیافزایند، بطوریکه از این لحاظ از اسیر و فال پیشی گرفتند و مردمانی از آنجا و نیز از نواحی جهرم و لارستان از جمله بستک، هرم و کاریون به گلهدار نقل مکان کردند. حتّی گفته میشود شهرت گلهدار بگونهای شد که از شهر لار نیز به عنوان لار گلهدار یاد میکردند.
به هر سوی گفتهاند پس از ملا فریدون لر پسرش ملا شکرالله گلهداری جانشین او شد و سالها ریاست گلهداریها را بر عهده داشته است. پس از وفات او عبدالکریم خان گلهداری در حدود سال 1140 به حاکمیت و ضابطی گلهداریها رسید. پس از او فرزندش فریدون خان گلهداری به جای پدر ضابطی گلهدار را بر دوش گرفت.
11) طایفه خفری: که غوری نیز عنوان شده، از محلی به نام خفر یا خور (واقع در منطقه بویراحمد) به سرزمین فعلی مهاجرت کرده است. طایفه خفری از دو شعبه بادینی و بمندی تشکیل شده است و اعضای این طایفه در دهات زیر بسر میبرند: روشیر، ممبلون، دره باغ، جوزکنگری، باغستان، قنات، موردراز، خرسُره، دُرکون، ملهبلوط، بنرود، دخترکلو، براق، ریگان، ده کهنه، بردزرد و قلعه سرخی. از نظر تقسیمات کشوری [دهه شصت شمسی] منطقه خفریها جزو اردکان و جاوید لله به شمار میآید.
در پایان مجدداً ذکر این نکته یادآوری میگردد اگرچه بخش عمدهای از پست بالا بر اساس کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر اماناللهی بهاروند تهیه شده امّا بمعنای تأیید تمام و کمال آن نمیباشد (کمااینکه ایشان خود نیز کتاب قوم لر را خالی از نقص ندانستهاند) بلکه از آن جهت که دکتر امان اللهی بهاروند شخصیت برجسته علمی دانشگاهی بوده و از پیشگامان شناخت و معرفی هویت قوم لر هستند مورد توجه قرار گرفته است. همچنین توجه مخاطبین گرامی بدین موضوع جلب میگردد که در صورت کسب اطلاعات جدید درباره مناطق و گروههای مرتبط با قوم لر در استان فارس، پست بالا بروزرسانی و تکمیلتر خواهد شد.
سلام ممنون از مطالب مفیدتون
مثل همیشه عالی
سلام گووی ویسیم
با سپاس از نظر لطف شما.
با سلام و تشکر بابت مطالب خوب
پیشینه کهمره ای ها و طایفه بزرگ بکک به کدام سرزمین و قوم برمیگردد
سلام
ضمن سپاس از نظر لطف شما، برخی پژوهشگران گفتهاند که طوایف کوهنشین کوهمره از جمله بککیها را باید بازماندگان «اکراد پارس» [کرد بمعنای چادرنشین!؟] در عهد ساسانی و قرون اوّلیه بعداز ورود اسلام به ایران دانست. در هر صورت چنانکه در پست فوق نیز اشاره گردید کوهمرهایها به دلیل شرایط خاص جغرافیایی و نیز ویژگیهای مشترک با مردمان لر همچون کوهنشینی، شجاعت و بیباکی، در گذر زمان میزبان گروههایی از لرها بوده و در کلیّت امر بیگانه با فرهنگ و هویت قوم لر نبودهاند.
در ضمن با توجه به مراودات تاریخی کوهمرهایها با مردمان لر، مدنظر خواهد بود تا در آینده و پس از اتمام مباحث مربوط به ایلات و طوایف لر، در چارچوب پستهای مستقل به ایلات و طوایف کوهمره نیز پرداخته شود. تا خداوند چه خواهد.
سلام از ایل بیرانوند لرستان بودیم که برای پشتیبانی از حکومت کریمخان زند از لرستان به شیراز اومدیم جد ما سردارخان از طایفه تاری بیرانوند بوده که الان تو بروجرد و خرم آباد و آبدانان ایلام ساکن هستن ما تو شیراز نزدیک به 700خانواریم و به لر بودنمون افتخار میکنیم درود بر لرهای شجاع و غیور
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای لربیرانی
ضمن تشکر از اطلاعات ارائه شده و نیز ارج نهادن به دغدغه و غیرتتان، تندرستی و سعادت برای جنابعالی و نیز رحمت درگاه حضرت حق را ازبهر درگذشتگان این تبار کهن، رهبران تا به دلاوران و سلحشوران، بهویژه نیاکان آن برادر محترم خواهان است.
لرهایی که قبلا ستون بودن الان دیگه…
سلام
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، مردم لر در طول تاریخ در راه حفظ کیان سرزمین مادری خویش و بلکه تمامیت کشور جانفشانیها از خود بروز دادهاند:
از قرون اولیه اسلامی در نبردهای با نیروهای خارجی در مناطقی چون جلولا (حوالی خانقین)، همراهی با سلسلههای ایرانی و تشکیل پادشاهی اتابکان لر گرفته تا به دوران صفویه، افشاریه، زندیه و حتی قاجار و پهلوی. آخرین مورد شاخص نیز همانا جنگ با صدام بعثی میباشد که طی آن به نسبت جمعیت، بیشترین رزمنده، ایثارگر و شهید را استان کهگیلویه و بویراحمد (بعنوان فرزندی از تبار بزرگ لر) تقدیم این آب و خاک نمود و پور دلسوز و بی ادعای کشور باقیماند.
تمام موارد گفته شده علیرغم آنست که مناطق لرنشین در صدسال اخیر دچار تبعیض و محرومیت بودهاند؛ چرا گفته میشود صدسال اخیر!؟ زیرا در این مدت منابع خدادادی نفت و گاز کشف شده و کشور صاحب درآمد قابلتوجهی گشته است!
به هر تقدیر، هماکنون و امروزه نیز هرچند زندگی انسانها زیر هیمنه تکنولوژی و ساختار شهرنشینی قرار گرفته و اصالتهای کهن در میان همه گروهها و مردمان کمرنگتر گشته امّا بازهم لرتباران به نسبت، بیشترین پایبندی به گوهرهای فروزانی همچون سلحشوری، جوانمردی و آزادگی را در وجود خویش پرورش دادهاند زیراکه به درستی ذات لر چیزی جز صفا، صمیمت، صداقت و شجاعت نبوده است.
فامیلی طهماسبی متعلق به کدام مناطق لر است؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای طهماسبی
یکی از شناختهشدهترین عناوین طهماسبی در میان لرتباران مربوط به راکی بابادی باب از هفتلنگ بختیاری میباشد؛ اگرچه ممکن است در سایر مناطق لرنشین نیز فامیلی طهماسبی وجود داشته باشد.
سلامت بویی کر شیر. میخاستم درباره طایفه فتحی بهم بگید از فسا (نوبندگان)
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امیر
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، هماکنون دانستهها درباره لرهای فسا محدود به ذکریات کتاب سردار اسعد بختیاری است که در پست فوق بدان در قالب «ایل نوترکی» اشاره شده است. امّا در هر صورت پرسش جنابعالی مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب هرگونه آگاهی، در همین مجال به اطلاع رسانده شود.
سلام.در مورد فامیلهای گرجی ،گرجیان،گرجی زاده چیزی ننوشتید.من از گرجیهای ایران هستم که زمان شاه عباس به ایران کوچانده شدند و در اصفهان شمال خراسان و استان فارس پخش شدند.چرکسها هم نزدیک به نژاد گرجی هستند قفقازی .بسیاری از اسامی و نامهای طوایف که نوشتید شبیه کلمات گرجی هست خصوصا در طوایف سرخی ها .میشه با من در ارتباط باشید
سلام
ضمن سپاس از توجه آن مخاطب محترم:
1- گفتار فوق به تقسیمات سیاسی ولایت ممسنی در زمان قاجار شامل دو گروه «ایلات کوچنده» و «ایلات دیگر» پرداخته که در بخش «ایلات دیگر» به چرکسها و سرخیها نیز اشاره شده است.
2- درخصوص گرجیهای ایران نیز پژوهشگران از عناوین گرجی به شرح زیر نام بردهاند:
الف) گرجی-ارمنی: که شاه عباس در سال 1013 هجری هزاران خانوار گرجی و ارمنی را به خاک ایران کوچانید که ابتدا در نجف آباد زندگی میکردند. بعدها به فریدونشهر امروزی کوچانده شدند و در دهات افوش، داش کن (داس سکن)، چقیورت، سیبک، جق جق، آغچه، میاندشت، بوئین و شاهیوردی ساکن هستند.
ب) گرجی: طایفهای ساکن در گرجیان تنکابن.
ج) گرجی: از خاندانهای ساکن در چالوس.
د) گرجی: از خاندانهای ساکن در زرند کرمان.
هـ) گرجیان: از خاندانهای ارمنی ساکن در تهران.
و) گرجی قراطوغانی: از خاندانهای فدیمی ساکن در مازندران.
ز) گرجی محله: دهی از دهستان قراطغان بهشهر مازندران.
ح) گرجی محله: دهی از دهستان کردکوی گرگان.
ط) گرجی: از طوایف ساکن در نور.
ی) گرجیان تهران: که تمرکز آنان در نواحی نازیآباد، خزانه، شهرری، منصورآباد، پل سیمان و فرخآباد عنوان شده است.
ما از کسانی هستیم که از شیراز به سمت خرقان ساوه تعبید شدیم متاسفانه بخاطر تغیر نام خانوادگی هیچ گونه اطلاعاتی از طایفه یا از کدوم منطقه شیراز اومدیم نداریم
سلام پسر های شاه مسیری کیا هستند
سلام
پیران و بزرگان بیان داشتهاند «ولی» یکی از طوایف 9 گانه بیژنی بوده است که بعدها طوایف «بیجنی ممبی»، «بندری»، «شهمسیری» و «بطلی» از دل آن سربرآوردند. از نظر نسب نامه و روابط خونی آگاهان محلی ذکر کردهاند «ولی» دارای یک فرزند بنام «شهریار» بوده که وی نیز دو فرزند بنامهای «شهمسیر» و «شهمراد» داشته است؛ در همین رابطه فرزندان شهمسیر را بشرح زیر گفتهاند:
الف: «رفیع» دارایی هفت فرزند بوده که 5 نفر از آنها جد بزرگ دهههای بختیار، فصیح، مکی، میرزاخون و احمدی بودهاند و شاکله طایفه بیجنی ممبی را تشکیل دادهاند. در همین راستا درخصوص ساختار سیاسی اجتماعی شکل گرفته توسط فرزندان رفیع باید به دو مورد توجه داشت:
1- دهه هوادار نیز از نظر نسب خونی فرزندان رفیع میباشند امّا بلحاظ ساختار سنتی سیاسی اجتماعی ایلی جزو طایفه شهمسیری محسوب میشدهاند.
2- رفیع، فرزند دیگری بنام «بنجی» هم داشته که بیاولاد بوده و تشکیل دهه نداده است.
ب: «لطیف» جد بزرگ طایفه بندری.
ج: «ممل» جد بزرگ طایفه شهمسیری (شهمصیری)
در پایان از نو سه نکته یادآوری میگردد:
1- مطالب و نظراتی که توسط بهمئی دات کام در رابطه با ساختارهای سنتی ایلات و طوایف ارائه میگردد، عموماً تا دهه چهل شمسی را مورد اشاره و بررسی قرار میدهند. زیرا اگرچه پیشتر در زمان رضاشاه پهلوی این شاکلهها تضعیف گشتند امّا پس از اجرای سیاست اصلاحات ارضی در دهه چهل شمسی روند آن با شدت بیشتری نسبت به قبل شتاب گرفت بطوریکه ایلات و طوایف عملاً سیستم سیاسی خود را از دست داده و باقی موارد نیز بمرور زمان و با پیشرفت شهرنشینی و در عصر تکنولوژی، روز به روز کم رنگتر گشتند تا هم اکنون که کور سویی از آن اصالتها میدرخشد.
2- همانگونه که بارها اشاره گشت چیستی ایلات و طوایف را میتوان از دو منظر «نسب و ریشههای خونی» و «ساختارهای سیاسی اجتماعی» نگریست؛ این دو اگرچه با هم در ارتباط هستند امّا نباید لزوماً و بطور کامل منطبق با یکدیگر فرض شوند.
3- چنانکه پیشتر نیز بارها اشاره گردید در آینده و در چارچوب پستهای مستقل به طوایف بهمئی از جمله طوایف بیژنی پرداخته و بنابراین در آن مجالها موضوع باز گشته و با جزئیات بیشتر شرح داده خواهند شد.
بسیار ممنونم
درود
ده ملا علی نقی خان از کدوم طایفه هستن
سلام
تا جاییکه دانستهها یاری میکند در طایفه نریمیسا دو دهه با مشخصات فوق وجود دارند:
1- دهه ملاعلینقی شامل دهههای: ملابختیار، ملاعلیرحم، ملابغول، ملاحسن و ملاضربعلی
2- دهه علینقیخان معروف به «ملاقلمدونی» فرزند محمدحسینخان بزرگ
ضمناً چنانکه پیشتر نیز بارها اشاره گردید در آینده و بمرور زمان به طوایف بهمئی پرداخته خواهد شد بنابراین این دسته از موضوعات در آن مجالها مورد توجه و بررسی قرار خواهند گرفت.
سپاس ✌🏻🙏
درود گووی ویسیم
با سلام و درود
در قسمت خفرک علیا و کربال
روستای حسن آباد در کدام بخش منظورتون هست ؟
حسن آباد کربال خرامه یا خفرک علیا ؟
سلام
دکتر سکندر امان اللهی بهاروند جزئیات آن را مشخص ننمودهاند گویی در مناطق شمالی استان فارس بلحاظ تعداد زیاد آبادیها، چندین حسنآباد دیگر علاوه بر خفرک و کربال نیز وجود دارد.
درود بر کر لر
جناب استاد
ما در کربال یه حسن آباد بیش تر نداریم
آیا منظور همونه؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای کارآمد
ضمن سپاس از ابراز محبت جنابعالی، چنانکه در کامنت پیشین اشاره گشت دکتر امان اللهی بهاروند، منظور خویش از حسن آباد مذکور را مشخص ننمودهاند. امّا در هر صورت عناوین حسن آباد در آن نواحی بشرح زیر گزارش شده است:
1- حسن آباد بخش کربال از شهرستان خرامه که در نزدیکی کوشک و قوام آباد قرار دارد
2- حسن آباد سنجرلو بخش سیدان از شهرستان مرودشت که در منطقه خفرک علیا دیده میشود
3- حسن آباد بخش رودبال از شهرستان مرودشت
4- حسن آباد بخش رامجرد از شهرستان مرودشت
5- حسن آباد تل کمین بخش نقش رستم از شهرستان مرودشت که محل سکونت گروههایی از بهمئیها است
سپاس
درود
تندرست باشید.
درود
روستای سارویی از توابع مرودشت از کدام
طایفه میباشند؟
ممنون میشوم جواب بدید
ابوالفضل کارآمد تو بچه خرامه نیستی ؟؟ یادمه تاریخ لر را خیلی می خوندی پدرت ارتشی بود و مالی اباد شیراز درس می خوندی 😂 امیدوارم خودت بوده باشی 😂
خیلی جالب میشد
لر تیره ای از پارس ( فارس )بوده که از فارس به جاهای دیگر کوچ کرده است
سلام
پارس باستان را بایستی جدا از قوم فارس متأخر در نظر گرفت؛ در واقع این دو اگرچه میتوانند با همدیگر مرتبط باشند امّا نباید کاملاً یکسان فرض گردند.
عزیزم پارس باستان و پارس میانه دقیقا همین فارس های منطقه پارس هستن که گویششون حالت ارگتیو رو حفظ کرده.نکنه شما فارس ها الان رو نوادگان پارس های باستان نمیدونی؟
سلام
ضمن سپاس از ابراز محبت شما:
1- مجدداً یادآوری میگردد همانطور که مکرر گفته شد تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها، فارسها و غیره با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد. در واقع تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
2- همانگونه که در کامنت پیشین ذکر گردید، آن دو اگرچه میتوانند و ممکن است با همدیگر مرتبط باشند امّا نباید کاملاً یکسان فرض گردند. ضمن اینکه بهنظر میرسد واژه فارس که در دهههای اخیر با دلالت بر قومی خاص از ایرانیان ارائه گشته، مفهومی جدید میباشد.
سلام در مورد طایفه خرمی یا خرمان که در صفا شهر هستند اطلاعی دارید چون عده زیادی هم از این طایفه در شهر دورود لرستان و روستاهای تابعه هستند
سلام
اگر منظور شما خرمیهای استان لرستان میباشد بایستی گفت آنها را جزوی از طایفه آروان از اتحادیه بزرگ ایلی باجولوند نام بردهاند. به هر عنوان همانگونه که پیشتر نیز مکرراً و بارها اشاره گردید مدنظر خواهد بود تا بمرور زمان به بررسی ایلات و طوایف گوناگون لر از جمله باجولوندها و طبیعتاً آروانها در چارچوب پستهای مستقل پرداخته شود.
آرمان جان سلام ممنون بابت جوابت خودتون اهل کجا هستید و یعنی خرمی ها شهر خرم بید ربطی با خرمی های لرستان ندارند و سوم اینکه منبع اینکه خرمی ها جزو آروان هستند چیست باز هم ممنونم
سلام
ضمن سپاس از ابراز محبت جنابعالی، درباره ارتباط خرمیهای مورد اشاره شما با خرمیهای استان لرستان اطلاعی در دست نمیباشد. در ضمن آگاهان محلی لرستان از جمله زیرشاخههای آروان را بصورت زیر ذکر کردهاند:
خرمی
ولیخانی
والیزاده
لشکری
ساعدی
رازانی
آریان
ضمناً نگارنده فرزندی از دیار بهمئی، زاد و بزرگ شده بهبهان میباشد.
ببخشید چرا هیچ توضیحی در مورد اردکان نیست
سلام
با توجه به اینکه اردکان بعنوان مرکزیت منطقه سپیدان دارای روابط تاریخی با لرها (بویراحمدیها و ممسنیها) بوده است توضیحاتی درباره آن به پست فوق اضافه گردید.
آرمان جان علت پرسش من اینه چون در بین خرمی های منطقه ما یعنی دشت سیلاخور لرستان گفته میشه ما از شیراز اومدیم البته احتمالش هست که بعد از انقراض حکومت زندیه و باز گشت خیلی از طوایف لر به سرزمین اصلی خود مخصوصا لرستان این ذهنیت به وجود آمده که موطن اصلی ما شیراز باشد چون تقریبا ۲ نسل در استان فارس بودن
درود
ضمن تشکر از ابراز محبت شما، بله! احتمال دارد از طوایفی بوده باشند که برای همیاری حکومت زندیان به فارس رفته و بعدها با انقراض آنان، به سرزمین مادری خود در لرستان بازگشتهاند؛ گویی در پست شناخت لرهای استان کرمانشاه نیز اشاره گشت که باجولوندها (باجلان) از یاران زندیه بوده و در مقطعی به فارس رفته و سپس به سرزمین لر بازگشتهاند.
سلام ایا از طایفه دهقانیان یا اقایان که در مرودشت ۴۵ کیلومتری شیراز ساکن هستند اطلاعی دارید
سلام
خیر! هماکنون اطلاعاتی درباره موضوع مطرح شده موجود نمیباشد؛ امّا پرسش شما مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت کسب هرگونه دانسته، در این مجال به سمع و نظر رسانده شود.
سلام از لر های شهرفسا نگفتید
سلام
در گفتار بالا ذیل مبحث ایلات دیگر، به نوترکیها اشاره شده که در واقع همان چهارلنگهای بختیاری منطقه فسا عنوان شدهاند. سردار اسعد بختیاری در کتاب خود آنها را نَوتَرِگی نامیده و بیان میدارند این طایفه از شاخه چهارلنگ است که کریم خان زند آنها را با سایر طوایف ایل چهارلنگ از نواحی بختیاری آورده در بلوک فسا جا داده و بعداز وفات او عموم آنها به سرزمین مادری خویش در بختیاری بازگشتند و این طایفه نوترگی در صحرای تنگ گرم فسا [تنگ کرم!؟] بجا ماندند. همه چادرنشیناند، ییلاق و قشقلاق آنها همان صحرای آن نواحی است و معیشت ایشان از زراعت و دامداری میباشد و زبان آنها بختیاری است. خط هشتم در توضیحات نمودار (پایین، سمت راست تصویر) هم به آنان اشاره کرده است.
درود
ممنون از مقاله بسیار خوبتان
دژکرد یا دژگرد قدیم با روستاهای اطراف خود درحال حاضر نزدیک به ۳۰۰۰۰ سی هزار نفر جمعیت دارد که تماما لر هستن
و طایفه اردشیری که تاریخچه شان به اردشیربابکان پادشاه ساسانی می خورد در این شهر لر نشین زندگی می کنند
مردمان شهر دژگرد همگی به زبان لری صحبت کرده و بر اصالت خود پابرجایند.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای اردشیری
با سپاس از نظر لطف و توجه جنابعالی.
تندرست باشید
ممنون از پاسخ گویی شما🌹
شهر دژگرد
بخش سده
شهرستان اقلید است
که به بهشت استان فارس نیز مشهور است
چشمه کورک
چهل شهیدان
امام زاده شمس الدین محمد که برادر زاده امام زمان
تنگ براق
و جنگل های بادم دیم که منبع درامد مردمان شهر است
در این شهر لر نشین وجود دارد
جاذبه های گردشگری بسیاری در شهر وجود دارد
اما بدلیل نبود هتل یا مسافرخانه
گردشگران یک روزه آمده و میروند
در منطقه شما شاهد
دال : کرکس
الُ : عقاب
شوک : جغد
خرس سیاه
گرگاس
گراز
بلبل
دارکوب
گورکن
رواَ : روباه
بز کوهی
تیزبال
باشُ : شاهین
و به علت وجود دریاچه ملاصدرا
پرندگان مهاجری مانند
فلامینگو
مرغ ماهی خوار
کلاغ سیاه
کوگ : کبک
و… می باشد
قدم رنجه می فرمایی هرموقع که به شهر ما تشریف بیاورید🌹
ممنون از مقاله خوب تان🌺
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای اردشیری
ضمن سپاس از اطلاعات ارائه شده و همچنین ابراز محبت و دعوت جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم از درگاه پروردگار متعال خواستار است.
سلام وقت بخیر یک نوع لر بودن که تقریبا بین ۱۱۹۵ تا ۱۲۵۰ این حدودا از شیراز به کرمانشاه فرستاده شدند توسط شاه قاجار تقریبا جد من میشه که ساکن روستای های بین اسلام اباد الان و قصر شیرین هستن
توی روایت های پدربزرگم که خاستن شیراز رو در دوران قاجار واگذار کنند که ما دربرابر خارجی مقاومت کردیم و شکست دادیم دولت از این کار ما بدش اومد و ومجبور کردند به کرمانشاه بریم
لطفا اگر اطلاعاتی دیگر یا در تاریخ هست جواب بدید تا مطلع بشم
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای قربانی
در گفتار شناخت لرهای استان کرمانشاه اشاراتی به کوچ برخی طوایف ایل سنجابی از فارس به کرمانشاه شده است.
با عرض سلام
ببخشید آیا طایفه ای به نام باسرخی هم وجود داشته در گذشته؟ چون من از خیلی ها شنیدم اما توی اینترنت هیچی پیدا نکردم. این طایفه در منطقه کربال و روستای خارستان که از روستاهای منطقه کربال شهرستان خرامه هست احتمال زیاد ساکن بودند،من خواستم بدونم کهداین طایفه جز کدام دسته از لرها بوده؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای خارستانی
درباره طایفه باسرخی در نواحی کربال اطلاعی در دست نمیباشد. امّا ایل سرخی یکی از گروههای عشایر فارس عنوان شده که دارای روابط تاریخی با لرها بوده و سرخیها خود را نیز بگونهای، لر میدانستهاند.
سرخی ها خود رو لر نمیدونن سرخی ها الان آگاهن و در فضای مجازی هستن و جواب جعلیات پانلریسم رو میدن
سلام
همانگونه که پیشتر در پاسخ به احدی از مخاطبین اشاره شد عبدالله شهبازی نویسنده اهل کوهمره سرخی، آنها (سرخیها) را لر دانسته بود؛ نظری که بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند. ذکر مکتوب و مستند عبدالله شهبازی که خود از خانزادگان سرخی میباشد میتواند شاهدی بر آن باشد که سرخیها خود را لر میدانستهاند.
ضمناً ازنو خاطرنشان میگردد خصلتها، نگرشها، مرام، معرفت، جهانبینی و در یک کلام «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده و موجب افتخار.
درود بر شما دوست عزیز،، کوهمره در تاریخ فقط همسایه لرها بوده و به خوبی زندگی میکردند اما کوهمره ای ها لر نیستند و همچنین گويش کوهمره کاملا با لری تفاوت دارد
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت شما، با عنایت بدینکه نظرات مختلفی درباره لر بودن یا نبودن بومیان کوهمره به گوش میرسد، بهمئی دات کام فعلاً درباره آنان اظهارنظری نمیکند، اگرچه عبدالله شهبازی نویسنده اهل کوهمره سرخی، آنها (سرخیها) را لر دانسته بود؛ نظری که بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند.
به هر سوی چنانکه اشاره گردید دو طیف بومیان و مهاجرین لر در پهنه کوهمره گزارش شدهاند. بهویژه قسمت نودان که در شمال غربی استان فارس و در همسایگی با سرزمین لرنشین ممسنی قرار داشته و به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، شاهد مهاجرت گروههایی از مردمان لر بوده است. در همین راستا قابل انتظار میباشد لرهای مهاجر با مردمان بومی که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی با لرتباران در صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند درآمیخته باشند. به هر شکل در کلیّت امر میتوان گفت عموم ساکنین کوهمره بیگانه با فرهنگ و هویت لرها نبودهاند.
از دیگر سو در همین زمینه ناصر اشرافی پژوهشگر ارجمند و بامحبّت اهل ممسنی درخصوص کوهمرهایها ذکر میکند اینان گروهی از لرهای فارس بودند که زمانی توسط کلانتران کازرون و دورهای زیرنظر ایلخانی ممسنی و گاهی هم مستقل اداره میشدند و کلانتر ویژه خود را داشتند. از تمامی تیرهها و طوایف لر ممسنی در منطقهی کوهمره سکونت دارند. دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند و طوایفی دیگر چون محمدصالحی، وندا، غوری، گشتاسبی، انصاری، کایدی، عمویی، گنجهای، دشمنزیاری، بکش و غیره. البته طوایفی از شولستان قدیم و ممسنی چرام هم در منطقه کوهمره حضور دارند از جمله بویراحمد اردشیری.
در پایان میتوان گفت از منابع موجود از جمله گزارش دومورینی و نیز پژوهشگرانی چون اشرافی چنین برمیآید که دستکم کوهمرهایها از نظر تقسیمات سیاسی در مقاطعی زیرمجموعه لران قرار داشته و طبعاً در ارتباط با آنها بودهاند؛ ناگفته پیداست مبحث تبار آنها کماکان میتواند موضوع پژوهشهای تکمیلی قرار گیرد.
کوهمره هیچ ربطی به لر نداره و اصلا یه لر نمیتونه زبان کوهمره ای رو متوجه بشه.کوهمره ای لهجه از زبان کهن پارسی هس و حالت ارگتیو خودش رو حفظ کرده که این حالت از زبان پارسی باستان و پارسی میانه به گویش پارسی کوهمره ای رسیده و از معدود زبان های غیر ارگتیو در ایران زبان لری هست
سلام
1- به کار بردن عبارت «هیچ ربطی» درست به نظر نمیرسد زیرا همانگونه که در کامنت پیشین، گفته شد:
الف) قسمت نودان کوهمره در شمال غربی استان فارس و در همسایگی با سرزمین لرنشین ممسنی، به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، شاهد مهاجرت گروههایی از مردمان لر بوده است که دو طایفه مهّم رئیسی و قایدی که در عهد افشاریه به آن محیط کوچ داده شدند از آن جملهاند.
ب) عبدالله شهبازی نویسنده اهل کوهمره سرخی، آنها (سرخیها) را لر دانسته بود؛ اگرچه این اعتقاد بعدها توسط وی تغییر کرد با این توضیح که سرخیها بصورت مشروط و قراردادی در موقعیتهایی خود را لر عنوان میکردهاند.
2- به مبحث ارگاتیو یا غیر ارگاتیو بودن زبانها به دلیل تخصصی بودن و نیز اینکه نظریات مختلفی در این زمینه ابراز شده است ورود نخواهد شد، ضمن اینکه مجدداً یادآوری میشود هرچند زبان در کنار عواملی چون آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی، میتواند قرینهای بر ارتباط نژادی اقوام فعلی با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره باشد اما اینگونه یافتهها در حد نظریه بوده و اطمینانی به دست نمیدهند. ناگفته پیداست کماکان تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
3- درخصوص ارتباط زبان لری و زبان کوهمرهای نودانی، ذکر واژههای زیر که از جمله شباهتهای دو زبان لری و نودانی گزارش شدهاند، خالی از لطف نیست مورد توجه قرار گیرد:
آب دهان = تفکه
آرنج = کرو
آروغ = گارشت
ابرو = بُرگ
انگشت = پنجه
بینی = نفت
بدن = لار در نودانی و لاش در لری
پهلو = گرده
خون = خین
ریه = سس
گلم طایفه های انصاری،کایدی،عمویی،گنجه ای،دشمن زیاری،بکش،غوری،گشتاسبی و…. کهمره ای تبار نیستن و لر زبان هستن نه کوهمره ای،چون این لر های مهاجر به کوهمره مهاجرت کردن دلیل نمیشه کوهمره رو لر معرفی کنید
سلام
ضمن تشکر از ابراز محبت شما، با توجه بدینکه نظرات مختلفی درباره لر بودن یا نبودن بومیان کوهمره به گوش میرسد، بهمئی دات کام فعلاً درباره آنان اظهارنظری نمیکند. امّا آنچه آشکار است مهاجرت گروههایی از مردمان لر به کوهمره میباشد. هرچند از منابع موجود از جمله گزارش دومورینی چنین برمیآید که کوهمرهایها از نظر تقسیمات سیاسی در مقاطعی زیرمجموعه لران قرار داشته و طبعاً در ارتباط با آنها بودهاند. در همین راستا قابل انتظار میباشد لرهای مهاجر با مردمان بومی که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی با لرتباران در صفاتی چون کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودند درآمیخته باشند. به هر شکل در کلیّت امر میتوان گفت عموم ساکنین کوهمره بیگانه با فرهنگ و هویت لرها نبودهاند.
سلام اساتیدکسی اطلاع داره لرهای استان همدان،ازکجاوچه ریشه ای هستند
روستای مابه اسم ویرائی،اسم مردمی شیرازیل،یاشیرزیلی،سه طایفه وزم،خلج وبالاوندی داره
مادربزرگم میگفت که شنیده اصالتا ازشیرازاومدن این منطقه،به همین دلیل قبلأاسمش شیرازیلی بوده
کسی ازدوستان اطلاعی داره
در منطقه بالاوند زردلان منطقه ای به نام شیرز وجود داره که فیلمش هم در صدا و سیما پخش شده و یکی از زیباترین مناطق گردش گری کوهدشت البته مرز سه استان ایلام و لرستان و کرمانشاه است و علت نام گذاریش به شیرز این است که می گویند در گذشته محل زندگی شیرهای وحشی بوده ولی الان دیگر جز خرس و گرگ و خرگوش از شیر خبری نیست ،شاید دلیل نام گذاری شیرزلی به خاطر محل سکونت طایفه بالاوند بوده است.
بعد هم خودت که ماشالله خوب میدونی لر ها مهاجر بودن و به سرزمین شولها مهاجرت میکنن و شولستان رو تصرف میکنن،ولی با این حال مهاجر بودنتون باز بزرو میخواین از سر بی هویتی حکومت های پارس رو مال خودتون کنید که تا الان موفق نشدین چون اصلا دلیلی ندارید😂👋
سلام
1- جعل واژهای مشخص بوده که دلالت بر عنصر آگاهی و عمد دارد. بنابراین در موضوعات تاریخی که فارغ از هرگونه قصد عمدی، برداشتها و نظریات در آن نقش مهّمی ایفا میکنند بکار بردن کلمه جعل خطاب به دیگران بدون اطمینان، در واقع تهمت و افترا بوده پس لازم است در استعمال آن کلمه دقت کافی صورت گیرد. ضمناً خاطرنشان میسازد راهبرد بهمئی دات کام مستقل میباشد و با رویههای احیاناً افراطی که در محاوره عمومی بعضاً با عناوین پان درخصوص اقوام مختلف به گوش میرسد، رابطهای ندارد.
2- همانطور که بارها اشاره گردید تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها، فارسها و غیره با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد. بطور تحقیق تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
3- چنانکه پیران و بزرگان نیز اشاره کردهاند و ایلات و طوایف لرتبار خود بدان آگاهند، تمام لرها مهاجر نبوده و بخشی از لرتباران نیز بومی سرزمین لر بودهاند، ضمن اینکه درباره مهاجرت برخی از گروههای لر از سرزمین شام دوباره یادآوری میگردد نه تنها مناطقی که هماکنون کردستان عراق، ترکیه و سوریه نامیده میشوند در طول تاریخ جزوی از امپراطوری ایران پیش از اسلام و خلافت اسلامی پس از اسلام بودند بلکه دایره سرزمینی ایران تاریخی پهناورتر نیز بوده است؛ بنابراین محدود نمودن نگاهها به مرزهای ایران معاصر درست بهنظر نمیرسد. به بیان دیگر چنین جابجاییهایی یک امر داخلی محسوب میشدهاند.
4- هویت، اصالت و ذات لر همانا صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت میباشد که همواره مورد افتخار انسانهای آزاده بوده است. گو اینکه زندهیاد دکتر نادر افشار نادری پس از ماهها اقامت در بین بهمئیها در مقدمه جزوه ارزشمند مونوگرافی ایل بهمئی مینویسند: عشایر با ما باصفا بودند و ما هم با آنها بیریا بودیم. در واقع هنگام برگشت، نه ما از آنها دل میکندیم و نه آنها از ما. از صفا و صمیمیت عشایر داستانها در دل ما باقی است.
سخنی با مخاطبین
ضمن اینکه از هموطنان گرامی، همتباران گرانقدر لر و بویژه «گووَل عزیز بهمئی» خواهشمند است اظهارات مخاطب مذکور خاتمه یافته تلقی شود، یادآوری میگردد بهطور کلی بایستی عنایت داشت فضای مجازی چنانکه از نام آن نیز هویدا است متفاوت از محیط واقعی بوده بدین صورت که افراد در فضای مجازی در عین ناشناخته بودن میتوانند با هر سطح بینشی هر دیدگاهی را به هر جهت و با هر نیّتی مطرح کنند؛ بنابراین ادامهدار نمودن بیش از حد گفتگوها در خصوص کامنتهای حاشیهساز که هویت حقیقی و هدف صاحب آن مشخص نمیباشد، لازم و ضروری بهنظر نمیرسد.
در همین راستا یادآوری میشود افرادی که در فضای مجازیِ مرتبط با مباحث اقوام، ایلات و عشایر به فعالیت پرداخته، مطلب و نظر منتشر میکنند را عموماً میتوان به دو گروه دستهبندی نمود:
الف) کسانی که در جهت حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی عمل مینمایند: این گروه به دلیل آنکه دارای هدف مثبتی میباشند، لزوماً نیازی به معرفی خویش برای گفتگوی هرچند طولانی نخواهند داشت و پذیرفتنی است که با نام و مشخصات مستعار (مجازی) فعالیت کنند.
ب) افرادی که به هر دلیل، سهواً یا آگاهانه، در جهتی دیگر قلم میزنند: گفتگوهای طولانی و ادامهدار با این دسته لزومی نخواهد داشت زیرا همانگونه که گفته شد هویت آنان ناشناخته بوده (مثلاً امکان دارد نه تنها لر و یا فارس بلکه حتّی ایرانی هم نباشند) و ممکن است هر نیّت و قصدی (حتّی اهداف منفی و حاشیهساز) را دنبال نمایند؛ گویی علاوه بر دو مورد پیشین (هویت واقعی و هدف) سطح بینش افراد نیز اهمیّت خواهد داشت مثلاً ممکن است شخص واقعاً جزوی از قوم، ایل و یا طایفه اعلام شده باشد امّا به هر دلیل و علتی نوع نگاه، تفکر و بینش وی بگونهای باشد که مسیر درست (حفظ احترام، درک متقابل و ایجاد همبستگی) را طی نکند.
در پایان مجدداً یادآوری میگردد اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میشود، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
سلام دوست عزیز، من از لرهای کامفیروز هستم، تا جایی که از پدر بزرگم به یاد دارم نژاد ما از شهرستان کوهرنگ به کامفیروز مهاجرت کرده و علت مهاجرت این بوده گویا با حکومت مرکزی (قاجار) دچار مشکلاتی میشوند و حکومت مرکزی دستور حکم اعدام (گچ گرفتن) را برای اجداد من صادر میکنند و مجبور میشوند شبانه کوچ و در منطقه کامفیروز (بیلو) ساکن شوند که طبق گفته پدر بزرگم اجداد ما از اولین گروه لر نشین در منطقه کامفیروز بوده و منطقه کامفیروز تقریبا خالی از سکنه بوده و صنعت برنج کاری را هم که از انگلیسی ها آموخته بودهاند را در کامفیروز شروع میکنند. سوال من این است به توجه به مطالعات شما و تاریخچه ای که ذکر شد ما از کدام ایل یا طایفه بختیاری هستیم.
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای نامی
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، پژوهشگران تا زمانی که ساختارهای ایلی کماکان پابرجا بودهاند منطقه کوهرنگ را ییلاق طوایفی از دورکی (بابااحمدی) و راکی ذکر کردهاند. امّا در هر صورت برای بررسی بیشتر، پیگیری حضوری در نزد پیران و بزرگان بختیاری در کوهرنگ لازم بهنظر میرسد.
سلام بر شما در مورد طایفه خفری منسوب به غوری بیشتر اطلاعات جمعیت این آبادی هایی هست که در سپیدان واقع شده در ضمن قمستی از شهر اردکان نیز غوری هستند به همراه شهرک دشتک یا شهید قاضی که اینها همه غوری هستن
در ضمن در شهرستان نورآباد نیز ما غوری فراوان داریم در تنگ لله یا پشت کوه نورآباد که یک چهارم آن غوری هستن مثل روستاهای علیشاهی درفش سفلی گلیله آب شیرین دره پلنگی و در باقی روستا ها در حد 10 الی 30 درصد می باشند
در ضمن سه محله برمک سفلی و علیا و جاوه در شهر نورآباد 90 درصد غوری هستن هم چنین در محله های دیگر نورآباد از 10 درصد الی 20 درصد غوری است در ضمن مناطقی از فهلیان مثل جنجان سروان چاهکی دوزادهی اینها هم غوری هستن فامیل شریفی و چوبینه چم گل در کنار شهر نورآباد نیز غوری هستن شهرک خومه زار نیز بالغ بر 25 درصد آن غوری هستن در ضمن در ماهور میلاتی که میگن اکثرا ترکن 7 منطقه غوری نشین هست در خشت و کازرون نیز غوری نزدیک به 1700 تن می باشند چنارشی جان یا شهرستان کوه چنار با ترکان جمعیتی زیاد غوری های بسیاری به خود اختصاص طوری که تنها لرهای اون قسمت غوری ها محسوب میشوند تقریبا 40 درصد شهرستان کوه چنار غوری هستن با جمعیت 15 الی 18 هزار نفر
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای هوشمندی مصالحی
با سپاس از توجه آن برادر محترم و اطلاعات ارائه شده.
تندرست باشید
….
لرها همون پارسیان باستانی هستند همه جای استان فارس هستند بقیه فارس هم از لحاظ زبانی و فرهنگی با لرها یکی هستند
سلام
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم:
1- همانطور که بارها اشاره گردید به دست دادن یقین در تاریخ دور و دراز باستانی مقدور نمیباشد بر همین اساس تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها و فارسها با گروههای کهن همچون پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند. بنابراین غوطهور شدن بیش از حد در آن و یا تعصب، لازم بنظر نمیرسد. بطور تحقیق تنها راه مطمئن برای کسب یقین درباره ریشههای دور و دراز نژادی و نَسَبی اقوام و گروههای انسانی همانا «نسبنامه» موثق است که تا زمان ساسانیان در حدود ۵۰ نسل را شامل میشود و آنهم در دسترس نمیباشد؛ هرچند برای به دست دادن اصالت نَسَبی دانستن ۷ نسل از گذشتگان نیز کفایت مینماید، ضمن اینکه میتوان گفت بخش قابل توجهی از گروههای عشایری اعم از لر، کرد، عرب، ترک و غیره نسبت به دستکم ۷ نسل از گذشتگان خود و بلکه بیشتر آگاه بودهاند.
2- چنانکه بارها و مکرراً گفته شد بهمئی دات کام ریشههای نژادی هسته اصلی لرتباران را در اقوام پارس و ماد میداند اگرچه اقوام عیلامی و کاسی را نیز میتوان مدنظر قرار داد؛ در همین راستا میتوان دو مورد را ذکر کرد:
الف) قوم پارس: علاوه بر مناطقی از سرزمین لر که مأمن پارسیان باستانی بوده است میتوان به نظر پژوهشگران اشاره کرد که طی بررسیهای زبانشناسی از قرابت زبان لری و پارسی کهن خبر دادهاند که خود میتواند نشانهای از پیوند آن دو باشد.
ب) قوم ماد: چنانکه در پست تاریخ کوچندگی در ایران نیز گفته شد یکی از طوایف ماد ماگوئی نام داشته است که شباهت بالایی با اسم موگوئی چهارلنگ بختیاری دارد و میتواند قرینهای بر همان نظر باشد که لرها ریشه در دو قوم پارس و ماد دارند.
3- میتوان گفت اگرچه مردم لر با هر دو گروه کرد و فارس تفاوتهایی را از نظر عناصر هویتی دارا میباشند ولی درباره میزان شباهتها و اشتراکاتشان با آنها دو نظر وجود دارد:
الف) یک دیدگاه نزدیکترین مردم ایران نسبت به لرها را فارسها (بهویژه در استان فارس) میداند.
ب) نظر دیگری معتقد است نزدیکترین مردمان ایرانی نسبت به لرها از نظر ویژگیهای هویتی، خصلتها، نگرشها و جهانبینی کردها هستند.
به هر حال روابط میان لرها، کردها و فارسها (فارس در مفهوم جدید به معنای قومی خاص از ایرانیان و نه پارس باستان) از جمله موضوعاتی است که در دهههای اخیر موجب گفت و شنودها و تبادل نظرات گوناگونی گشته است.
در همین رابطه تاجاییکه دانستهها یاری میکند، در استان فارس، از نظر عناصر هویتی بیشترین شباهتها را با لرها اهالی کوهمره داشتهاند بگونهای که دارای خصوصیات و روحیات مشترکی در زمینه کوهنشینی، کوچندگی، بیباکی و شجاعت بودهاند. به هر حال تلاش میشود تا در آینده و در قالب پستهای مستقل با تفصیل بیشتری بدین موضوع پرداخته گردد.
4- به گفته برخی زبانشناسان، گرایش ساختار زبانی بخشی از مردم لر به دسته زبانهای ایرانی جنوبغربی، احتمالاً به دلیل این میباشد که زبان لری صدها سال با فارسی تعامل داشته و به سمت آن تغییر کرده است. بر همین اساس شاید بتوان برخی نظرات را درک نمود که معتقدند لرها ریشه در ماد و نه پارس داشتهاند.
5- فارغ از تمام موارد فوق، میبایست این نکته مهّم را خاطرنشان کرد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی پارس، ماد، پارت، عیلامی و کاسی بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال ۳۰۰ هجری را میتوان آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که غالب گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری ببعد) میپردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق سرزمین لر (لرستان بزرگ) است.
اول باید تشکر کنم از زحمت هاتون
دوم درخواستی دارم اگر اجرا کنید ممنون دار میشود لطف در سایت خودتان بیشتر در مورد طایفه ما صحبت کنید برادر
شایان به ذکر است که طایفه خفری یا همان غوری
جمعیتش چندین برابر بیشتر از آنچه هست که در این متن نوشته شده احتمالا دکتر با غوری های سمت سپیدان آشنایی داشته
بنده زاده روستای جوزار هستم که جوزار جاوید در نقشه ثبت است البته لازم است که بازگو کنم این جوزار چندان جاوید ممسنی نیستن بیشتر طایفه رئیس و همان غوری ها هستن مقداری نیز جاویدی داریم ولی خوب این نشان از بی مهری دولتمردان به طایفه ما دارد
البته بگم که طایفه ما در زمان قدیم با طایفه جاوید ممسنی جنگ های فراوانی داشته اند و اکثر غالب بودن
دلیل اینکه کمتر اسمی از آنها هست سانسور شدن قدرت آنهاست چون طایفه ما طایفه ای سرکش است
و حتی در دانشگاه عشایری با درگیری که ایجاد کردن نظم آن دانشگاه را به هم ریختن
ما در سپیدان بخش مرکزی در دهستان خفری 44 آبادی داریم تقریبا که به چندی از آنها اشاره شد در ضمن دو شهرک قلعه سرخی و دشتک نیز اکثرا غوری هستن به همراه یک 6 از شهر اردکان و مقداری هم برشنه و برغان
این غوری های سپیدان یا سرحد طایفه ما
دوم شهرستان نورآباد ممسنی
اول از مناطق ماهور میلاتی بگم وقتی کع قاجار ممسنی ها را ماهور میلاتی راند نتوانست ما را از ماهور میلاتی بیرون کنند
مناطق غوری نشین در ماهور میلاتی در نقشه
روستاهای مرغ طالقانی عباس آبادی غوری دوتای اولی کنار برم سیاه هستن و آخری در کنار شیربیم
در ماهور میلاتی در سمت خشت مناطق شیرین تراب خانی مالچه شیخ بام انگوری
اینها باز غوری هستند
در ضمن قسمت کوه سرخ و انارستان کازرون نیز غوری هستن
و اما ادامه در دهستان های بکش فامیل نظری و کشتگری که جمعیت زیادی دارند در روستا های چم گل آهنگری مال محمود حضور دارند
در ضمن قسمت زیادی از شهر خومع زار نیز غوری هستن
باز ادامه دارد به تقریب بخواهم بگویم یک 6 از شهر نورآباد نیز غوری هستن شما می توانید در محله های برمک و جاوه فامیل زارع یا زارع خفری را در نقشه مشاهده کنید که مغازه زدن و ثبت هست تو مپ
در دهستان فهلیان نیز شهر تاریخی لیدوما سروان دوزادهی جنجان ووو اینها نیز اکثر غوری هستن
البته بنده را برای پر چانگی ببخشید باز هم ادامه دارد
چنارشی جان روستاهای حاجی آباد غوری دهنو غوری یا تا میلک و تل انجیر کاملا غوری هستن به همراه تل کوشک یا راهدار
کاری به کهمره ای ها ندارم چون خیلی هاشونم میگن فارسن و ربطی به لر ندارن
در خصوص چنارشی جون باید عرض کنم که خود شهر چنارشی جان نیز یک سومش غوری ها هستن غوری ها در نزدیکی ۳۰۰۰ خانوار در شهرستان کوه چنار هستن که نزدیک به ۲۰۰۰ و خردی خانوار فقط در شهر زندگانی می کنند در ضمن از دو طایفه آغاجری و دشمن زیاری نیز چندین خانوار در بین غوری ها زندگی می کنند که در حال حل شدن در غوری اند
این نامه به پایین رسید امید است که خوشتان آمده باشد ما بیشتر به ترکها هم مرز هستیم
از شما تقضامندم که این متن را به صورت خلاصه به متنات اضافه کنید در جهت تحکیم مقاله
چون آنجور شما 10 درصد جمعیت غوری ها معرفی کردید
ارادتمند شما زارع خفری روستای جوزار ساکن محله برمک سفلی نورآباد
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زارع خفری
ضمن سپاس از ابراز محبت آن برادر محترم و نیز اطلاعات ارائه شده، همانگونه بارها اشاره گردید بیان از اصالتها موجب افتخار میباشد زیرا که به درستی «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است. همچنین جهت تبیین بیشتر موضوع، موارد زیر ارائه میگردد:
1- چنانکه مکرر اشاره گردید مدنظر بوده و خواهد بود تا بمرور زمان و در چارچوب پستهای جداگانه به ایلات و طوایف لر از جمله خفریها (غوریها) پرداخته شود اگرچه در باب غوریها باید گفت علیرغم جستجوی صورت گرفته، تاکنون کتاب و یا مقالهای اختصاصی رؤیت نگردیده و البته همین امر تلاش علاقمندان به هویت جمعی غوریها میطلبد تا با بیرون کشیدن دانستهها از سینهی پیران و بزرگان مکتوب و مستند کردن آنها در قالب کتاب و یا مقاله، در این راه قدم شایستهای بردارند.
2- بله! با عنایت بدینکه دکتر سکندر اماناللهی بهاروند استاد دانشگاه شیراز بودهاند طبعاً امکان درخوری برای جمعآوری اطلاعات در زمینه ایلات و طوایف لر استان فارس داشته و از آن یافتهها در کتاب قوم لر بهره بردهاند؛ ضمناً هرچند قابل ذکر است کتاب ایشان در سال ۱۳۷۰ تالیف گشته و در آن زمان حرکتی شایسته درباره معرفی لرها و پراکندگی آنها در سطح کشور و نیز استان فارس صورت داد، امّا پس از گذشت ۳۰ سال، بازنگری، اصلاح و کاملتر شدن آن توسط دکتر اماناللهی بهاروند احساس میشود.
3- اطلاعات ارائه شده توسط آن مخاطب گرامی، مدنظر قرار خواهد داشت تا در صورت تأیید توسط منابع تکمیلی، در متن گفتار مورد استفاده قرار گیرد.
4- درخصوص اینکه آن مخاطب گرامی به بعضی برخوردها در گذشته میان غوریها و همتباران در ممسنی اشاره کرده است، بطور کل میبایست عنایت داشت هرچند شناخت از اتفاقات و تحولات دورانهای گذشته امری لازم میباشد امّا شایسته است تا از نقاط مثبت تاریخ سرمشق و از موارد منفی آن عبرت گرفته شود…. و بزرگترین عبرت از تاریخ برای فرزندان تبار بزرگ لر غلبه بر چنددستگی و تفرقهها میباشد. به امید همبستگی روزافزون مردم لر.
در پایان ضمن تشکر مجدد از توجه جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.
مچرک از شما دو طایفه غوری و جویی قبلاً در حدود ۷۰ سال پیش بسیار خون ریزی کردن آخرین جنگ جنگ رودشیر پایینی یا ریز انبوه بوده در دانشنامه آزاد می توانید نگاه کنید رودشیر سفلی یا رودشیر شیروانی یا رودشیر ریزانبوه بیشتر به اسم آخری مشهور است
دلیل اینکه زیاد از غوری ها چیزی نیست به خاطر این بود که ساختارشان در زمان قدیم پراکنده شده گروهی از غوری ها به یاسوج رفتن و تحت عنوان خوری هستن گروهی نیز در همان خفر پادنا مانده اند گروهی به طایفه جاوید ممسنی پیوستند گروهی به طایفه کشکولی در کع در آن زمان کشکو نامیده میشد و متشکل از طوایف لر مثل محمدصالح قسمتی از غوری ها گشتاسب وندا لک زندی کرونی زنگنه اغاجری اردشیری و اینها بود و بعد ترکان به این طایفه پیوستند
دیگر غوری ها یا مستقل بودن یا جزئی از بکش یا جویی یا شولی یا کشکولی قسمتی نیز به دره شوری پیوستند و الان فیروزآباد هستن بهشون میگن یوری و قووری
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زارع خفری
با امتنان مجدد از توجه آن برادر محترم و اطلاعات ارائه شده، موارد زیر جهت واکاوی بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- ازنو خاطرنشان میشود که نه تنها غوریها و جاویدیها بلکه سایر ایلات، طوایف، اقوام و در کل گروههای مختلف بشری ممکن است با مرور گذشتهی خویش، برخورد و یا درگیریهایی را به یاد آورند، امّا آنچه اهمیت دارد همانا این نکته مهم است که تاریخ چراغ راه آینده میباشد. نقاط مثبت آن سرمشق و مقاطع منفیاش عبرت آموز است؛ به یقین بزرگترین عبرت از تاریخ برای فرزندان تبار بزرگ لر غلبه بر چنددستگی و تفرقهها میباشد.
2- گذشته از مورد غوریها و جاویدیها، به طور کل بایستی گفت پراکندگیها، جابجاییها و تغییر ساختارهای سیاسی اجتماعی ایلات، طوایف، اقوام و در کل جوامع انسانی یکی از ویژگیهای زندگی اجتماعی بشر میباشد. در این بین آنچه اهمیت دارد باقی ماندن در چارچوب شاکلهی هویتی بزرگتر است زیرا موجب حفظ عناصر سازنده «شخصیت جمعی» میشود. بعبارتی ایلات و طوایفی از مردم لر که در گذر زمان، به هر دلیل و علتی دچار پراکندگی میگشتند اگر در ادامه جذب دیگر مجموعههای لرتبار میشدند میتوانستند اصالت لریاتی خویش را حفظ و حتی توسعه و گسترش دهند. غرض آنکه نبایستی پراکندگی را صرفاً پدیدهای منفی دانست بلکه ممکن است ارمغان آورنده فرصتهای تازه نیز باشد.
مورد فوق در راستای همان نکتهی مهمی است که بارها گفته شد لرتباران از شمالیترین نواحی سرزمین لر تا به جنوبیترین مناطق آن در سواحل خلیج فارس دارای همبستگیهای دیرینه بر پایه بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی و درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالا بودهاند.
عرض سلام دارم سایت جالبی بود البته گویا در قسمتی از این سایت آبادی های غوری نشین را با جویی ها یا همون جاوید اشتباه گرفتن البته فرقی ندارد جویی و غوری هر دو خرزو هستن درست که قبلاً جنگ و خون ریزی های زیادی بود ولی مردم آن زمان به دل نمی گرفتن
خدمت شما که عرض کنم نظرات و مقاله را کامل خواندن
الخصوص جواب های شما را تقریبا
در خصوص غوری ها بنده مطالبی عرض می دارم
غوری ها ریشه در سیستان داشتند و اصل آنها به شهر گور پارس بر می گشته که برای شکست طوایف سکا از شهر گور به سیستان رفته اند همان طور که ممسنی ها در سیستان بودن
غوری ها بر خلاف ممسنی ها هم که اسم ترکی دارن اسمی لری دارند برای مثال غور در زبان ما ینی جای عمیق یا جایی که آب عمیق باشه مثلاً فلان جای آب غور است
غوری ها در زمان قدیم باعث سرنگونی حکومت غزنوی شدن و امپراطوری غوری ها از ایران تا شمال چین را بنیان گذاری کردن الان غوری هم در فارس هست در ضمن شهری به نام غوری در نیریز هست طایفه خفری یا غوری در سپیدان کوه چنار ممسنی کازرون همه از نسل چهار برادر بودن و اینکه شهرستان خفر در کنار جهرم میتواند از ما باشد چون خیلی از کلمات آنها من دیدم لری بوده و نام هایی مثل خفرک خفر خفروند که در طوایف دیگر است همه از طایفه ما بودن
در ضمن طوایف زیادی همین الان در سیستان با نام غوری زوری داریم که ریشه خود را غوری می دانند
در پاکستان شاهد جمعیت عظیمی از ممسنی ها و غوری هستیم در ضمن جمعیت زیادی نیز بختیاری و بیشتر غوری مانند استان غوری افغانستان داریم که بنا بر فیلم کاروان ها بیابان گرد های غوری زنانشان مثل لرهای جنوبی لباس می پوشیدن و مردان قبل بر تن داشتن به همراه دسمالس که دور سر می بستند
در ضمن در زمان حکومت غوریان قسمتی زیادی از غوریان به هند رفتن تا اسلام را توسعه دهند
سلام
ضمن تشکر از توجه آن برادر محترم، نکات زیر جهت بررسی بیشتر موضوع ارائه میگردد:
1- دوباره یادآوری میگردد که نه تنها غوریها و جاویدیها بلکه سایر ایلات، طوایف، اقوام و در کل گروههای مختلف بشری ممکن است با مرور گذشتهی خویش، برخورد و یا درگیریهایی را به خاطر آورند، امّا چنان که مکرراً گفته شد، لرتباران از شمالیترین نواحی سرزمین لر تا به جنوبیترین مناطق آن در سواحل خلیج فارس دارای همبستگیهای دیرینه بر پایه بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی و درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالا بودهاند؛ در همین جهت، نظر آن برادر محترم که نوشتهاند « البته [غوری و جویی] فرقی ندارد جویی و غوری هر دو خرزو هستن» را میتوان جلوهای از نگاه درست به مسائل از زاویه همان پیوستگیهای ارزشمند تاریخی دانست.
2- اگرچه شناخت ریشههای باستانی مردمان و اقوام ایرانی امری لازم و شایسته است امّا غوطهور شدن در آن و یا تعصب بیش از حد، لازم بنظر نمیرسد؛ گویی مجدداً به یاد میآورد آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز میپردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی سکاها، پارسها، مادها، پارتها، عیلامیها، کاسیها و… بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، به عنوان شاخص میتوان سال ۳۰۰ هجری را آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که غالب گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری ببعد) میپردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهمتنیدگیهای بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالیترین تا جنوبیترین مناطق سرزمین لر است.
عدم لزوم در مرکز ثقل قرار دادن مبحث ارتباط خونی مردمان امروز کشور با جوامع باستانی آنجا بیشتر رخ مینماید که دانست تمام آنچه درباره ارتباط نَسَبی لرها، کردها و دیگر اقوام ایرانی با گروههای کهن همچون عیلامیها، کاسیها و غیره بیان میگردد در واقع نظریات تاریخی پژوهشگران میباشند که با توجه به قرینهها، اسناد، آثار و کشفیات تاریخی و باستانشناسی و نیز بررسیهای زبانشناسی، آنهم بهطورکلی و نه ریزبینانه ارائه گشته و یقین و اطمینانی به دست نمیدهند.
3- به طور کل با توجه به یافتههای جامعهشناسان و زبانشناسان، ایران و هند دارای مشترکات فراوان تاریخی و فرهنگی بودهاند؛ چنانکه اگر به نمودار درختی زبانهای هندو-اروپایی در پست زبان قوم لر مراجعه گردد مشاهده میشود که زبانهای ایرانی و هندی در یک گروه با عنوان زبانهای هندو-ایرانی جای دارند که خود میتواند شاهدی بر تأیید بر همان مشترکات تاریخی باشد.
در همین راستا گفتهاند که اقوام هند و ایرانی پس از خارج شدن از زیستگاه مشترک خود، با همهی اختلافها و تفاوتهایی که به سبب زمینههای تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی پیش آمده از هم جدا گشته و با وجود برخی از تقابلهایی که مقارن این جدایی رخ نمود، بسیاری از باورها و آیینهای مشترک خود را همچنان حفظ کردند. سرچشمهی این مناسبتهای مشترک و همسانیهای باورداشتی میان ایرانیان و هندوان را باید در «اوستا» و دو کتاب مقدس «ودا» و «ریگ ودا» جستجو کرد. ودا که کهنترین کتاب آریایی است و پیشینهای میان ۸۰۰ تا ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح دارد، دستورمایه ی زندگی آریاییان هندو ایرانی بوده است و ریگ ودا که مجموعه ی ۱۰۲۸ سرود دینی است، مهّمترین اثر در آیین هندوان آریایی است. مقایسه و بررسی کتابهای اوستا و ریگ ودا میتواند نمودهایی از مشترکات فرهنگی ایرانیان و هندوان و پیوندهای کهن این دو قوم را آشکار ساخته و روشنگر جنبههایی از گذشته فرهنگی ما شود.
در پایان ضمن اینکه خاطرنشان میسازد که اختلافات میان گروهها و جوامع بشری همریشه و نزدیک به هم، قابل انتظار میباشد، یادآوری میگردد اگر به مسائلی همچون اصل و نسب و یا تقسیمات قومی و طایفهای پرداخته میگردد، نه از جهت تعصبات بیجا، تکبر و فخرفروشی بلکه صرفاً از برای شناخت و آگاهی از یکدیگر است؛ گو اینکه گروههای انسانی همگی از یک نوع بوده و در آفرینش یکسان میباشند. پیشرفت و سربلندی انسانهای آزاده آرزوی ما است.
4- علاوه بر مشترکات کهن میان ایرانیان و هندوان، بایستی بدین نکته عنایت داشت که تاریخ شاهد لشکرکشیهایی از جانب ایرانیان به شبه قاره (هند و پاکستان) بوده است و همین امر خود میتواند موجب تعاملات بیشتر هر دو گروه شده باشد به ویژه اگر گروههایی در آنجا ماندگار شده باشند.
5- در باب افغانستان هم بایستی گفت که اصولاً آن سامان را جزو حوزه تمدنی ایران تاریخی مطرح میشود؛ گو اینکه علاوه بر تاجیکها، پشتونها را نیز جزو اقوام ایرانی عنوان کردهاند.
سلام دوست عزیز من بختیاری هستم ، فامیل ام زارع است . اجدادم مهاجرت کردن به روستای کنار تخت جمشید. از طایفه زمان خان هستم . شما اطلاع دیگه ای ندارین؟؟؟
سلام
سرکار خانم سارا
ضمن تشکر از ابراز محبت آن خواهر محترمه، هماکنون آگاهی و اطلاعاتی در دست نمیباشد.
با سلام فریدونی هستم از سپیدان
متنی که نوشتید هم براساس گفتار پندار و رفتار نیک بوده و ضمن عرض تقدیر از زحمات آن برادر عزیز که در نوشتن این مقاله تلاش های بسازی کردن و به معرفی به طوایف لر استان فارس پرداختن
بنده هم از طایفه غوری می باشم
و از طایفه محمد صالح
غوری در حدود 20 تیره و طایفه می باشد
که هر کدام مناطقی داشتن
سرحد طایفه محمدصالحی در دهستان خفری منطقه باغستان با 8 آبادی است البته قسمتی نیز این طرف و آن طرف رفته اند گرمسیرات طایفه ما پشت کوه نورآباد است معروف به تنگ لله البته قدیم تا نزدیکی بهبهان در کنار بهمیی ها می رفتن فقط در ماهور میلاتی در منطقه تراب خانی که اکنون خالی از سکنه است
از بزرگان طایفه که سوال کردم هم طایفه سامری ها هم محمدصالحی همه بر این باب بودن
که مرحوم براتعلی که در مناطق غوری نشین با القاب متفاوتی شناخته میشود خان کل غوری بوده
القاب وی شامل جهاندار خان ملا شاه پهلوان کی و کا بوده
این القاب به دلیل ثروت بی حد او بوده
در زمان فتحعلی شاه قاجار وقتی وی برای تفریح به چنارشاهی جان و فهلیان می آید مرحوم جهاندار برات علی به طور رسمی خان کل غوری شد
البته در آن زمان غوری ها از قدرت و اتحاد زیادی برخوردار بودن و در جنگ که در ماهور میلاتی شد قاجاریه را در چندین سال بعد راندن
وقتی یکی از تیره های غوری در ماهور میلاتی غارت شد توسط طوایف ترک ما هم قلعه برشنه را تصرف کردیم این شد که با خان کشکولی چندین قرارداد نوشتن که ترکها غوری ها را در ماهور میلاتی غارت نکن غوری ها هم ترک ها رو در سپیدان
در زمان حمله صولت الدوله و. خوانین دیگر طوایف قشقایی به خان کشکولی،خان این طایفه به منطقه مرغ ما پناه آورد وقتی صولت با هزار سوار تل توپی مرغ را به توپ بست چندی از غوری ها که از قلعه خارج شده بودن توپ های صولت الدوله را منفجر کردن هنگامی که توپ ها پر بود با تفنگ برنو
چندین بار به قلعه حمله کردن سوارانش ولی نتونستن کاری کنند تا اینکه مرحوم کیامرث رفت جلو ترکا و شاه نامه خونی کرد حتی به قول قدیمی ها صولت الدوله وقتی قد بیش از 2 متری مرحوم کیامرث را دید ترسید و عقب نشینی کرد به فیروزآباد و دیگر نیامد به چنار شی جون و ماهور میلاتی
داشتم در مورد برات علی می گفتم مرحوم برات خان غوری بود از زن اول بچه ای نداشت و زن دومی گرفت از آن چند پسری داشت اما به گفته قدیمی ها براتعلی فوت کرد و همسر دومش خواست رهبری طایفه رو بر عهده بگیره که درگیری عظیمی ببین غوری ها رخ داد و به 4 دسته تقسیم شدن و اتحاد زمان برات را نداشتن
برای همین دیگه کمتر اسمی از آنها بود و بیشتر تحت فرمان خوانین کشکولی و جویی بودن
در سپیدان به دلیل جمعیت زیاد غوری ها قوی ترین طایفه بودن و در سپیدان اتحاد خوبی داشتن
جنگ های روشیر ریزانبوه ریگون و برزرد و ممبلو و جوزکنگری این را ثابت کرد
با تشکر فریدونی منطقه باغستان روستای بنوگیر
البته یادم رفت جهان پهلوان هادی چوپان نیز اهل بنوی بیضا هستن و رگو ریشه از غوری ها دارن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای فریدونی
با سپاس از ابراز محبت جنابعالی و نیز اطلاعات ارائه شده.
با سلام
با تشکر از دست اندرکاران
چند نکته ای از این پیر شنوا باشید
در این متن نوشته شده که سرزمین اصلی لرهای فارس ممسنی است این جمله کمی مبالغه آمیز است
حدودا تا جایی که اطلاع دارم ۷۰درصد شهرستان ممسنی جز بخش ماهور میلاتی است که ممسنی نداریم
اکثرا ترک هستن ولی خالی از سکنه مقداری نیز طوایف لر زبان مثل غوری(مرغ طالقانی عباس آباد غوری شیربیم ترابخانی بام انگوری شیرین و مالچه شیخ ) محمدصالحی (بابامنیر) حضور دارند
و اما باقی شهرستان طوایف زیادی از بویر احمد دارد ضمن اینکه سادات زیادی نیز هست
بخوام توضیح بدم
از شهر خونه زار تا بیاد نورآباد
خونه زار بیشتر ترک و غوری هستن چندی از طایفه بکش نیز حضور دارند بهشون میگن کاعزیزی و هرایزه به گفته قدیمی تر ها این دو بیله هر دو ترک بیگدلی هستن
روستاهای مال محمود جم گل آهنگری و اطرافشون اینا هم اکثرا یا سید هستن یا غوری
دهستان فهلیان که اصلا ممسنی تبار ندارد
و شامل طوایف شولی غوری و سادات حسینی هستن فقط مقدار زیادی از شهر نورآباد و بخش دشمن زیاری ممسنی تبار هستن البته بخش جاوید را فراموش نکنیم که سادات ندارد
ولی به جای آن جمعیت زیادی از طوایف غوری و طایفه رئیس حضور دارند
در مورد شهرستان رستم باید بگم که نصف آن بویراحمدی هستن و نصف دیگر تازه شامل ممسنی ها و سادات بیشماری میشود
البته دلیل اینکه نام شولستان به ممسنی تغییر کرد سکوت طوایفی مثل سادات رئیس ایل بویراحمد و مخصوصا غوری ها و شولی ها بود
با تشکر
سلام
همتبار گرامی
جناب آقای خفری
ضمن تشکر از توجه آن مخاطب محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع بحضور ارائه میگردد:
1- همانگونه که بارها اشاره گردید ایلات و طوایف را از دو زاویه میتوان نگریست:
الف) نسب و ریشههای خونی: که ناظر بر خویشاوندی پدرتباری در طول نسلها میباشد.
ب) سازمان سیاسی اجتماعی: که در آن اتحادها (برد و چو/خین و چو) و جابجاییها نقش مهّمی ایفا میکنند.
2- پژوهشگران و حکومتگران عموماً ایلات و طوایف را از منظر سازمان سیاسی اجتماعی مینگرند؛ چنانکه در مطالب پست فوق نیز مشاهده میشود گزارش دومورینی حقوقدان فرانسوی در زمان حکومت قاجارها همین زاویه را مدنظر قرار داشته و از ولایت کهگیلویه و ممسنی در تقسیمات ایالت فارس آنزمان سخن رانده است که طبعاً سادات و سایر طوایف منطقه را که در حوزه سیاسی ممسنی قرار داشته و مرتبط با آن بودهاند را میتوانست دربرگیرد. بر این اساس نه تنها کهگیلویه و ممسنی بلکه دایره سایر ایلات و طوایف نیز گستردهتر از حالت نَسَبی صرف خواهد بود. گو اینکه در مرتبه بالاتر، حضور گروههایی از عربها و ترکها در سازمان سیاسی اجتماعی قوم لر خاطرنشان شده است، امری که میتوان آنرا نشانگر پویایی سازمان جمعی مردم لر دانست.
آخم بعد و برات خان هیچ نومی و غوری ن ویسا
کتاب فارس نامه ناصری سرتاسر اشتباه است
اول یک منطقه ریگون را جز طایفه جاوید حساب کرده
منطقه ریگون دارای حدودا ۱۰ آبادی است و شامل ۶۰۰ خانوار که در سپیدان واقع شده است در مرز بویراحمد و در زمان نوشته شدن
این کتاب مردم این روستا به صورت عشایر بودن تنها یک قلعه بود که برای مقابله با باغی ها زده بودن
دومین اشتباه این کتاب از خود یاسوج تا ماکان تا بیاد نرسیده ریگون و مرز های کمهر مال طایفه کشکولی بود البته قبل تر مال خود لرها بود این اراضی را ایل بویراحمد از جمله طایفه آغاجری و اردشیری از طایفه کشکولی زورگیر کردن
ولی باز کتاب فارس نامه ناصری آمده منطقه براق را جز بویراحمد حساب کرده براق در کنار منطقه ریگون است و منطقه براق به سمت شیراز می باشد
سومین اشتباه در مورد جوزار است جوزار گرمسیر طوایفی از ریگون وبراق بود
و هنوز هم فامیل های هوشمندی اسحاقی حیدری که در اصل صالحی بود و زارع خفری حضور دارند و چندی از طایفه رئیس ولی در حال حاضر جز نورآباد است
و کلی اشتباهات دیگر و جالب این است که این کتاب در جهت این نوشته شده است که طوایف این مرزوبوم را یا ترک یا عرب نشان دهد ولی چرا در مورد طوایف قشقایی چیزی نوشته نشده است ؟؟؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای زاهدیان کیش
ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1-درباره اینکه آن برادر گرامی نوشته است «آخم بعد و برات خان هیچ نومی و غوری ن ویسا»، میبایست گفت «آخم سی لرل بعد اَ گپوولشون».
بله! اینست حکایت امروز ما؛ چنانکه در گفتار ساختار سیاسی ایلات و طوایف نیز ذکر شد انسان در هیبت موجودی اجتماعی نمیتواند به هدفهای مشترک دست یابد، مگر اینکه بهدرستی سازمان بیابد و قواعد معین طرز عمل را بپذیرد. کارگزاری که در سطح جامعه مسئول اجرای آن قواعد و رفتار است و اطاعت را تأمین میکند، حکومت نامیده میشود که در گذشته در میان لرها توسط رهبرانی با عناوینی چون شاه، آ، کی، ایلخان، ایلبیگ، خان، کلانتر و رئیس با همراهی دلاوران و سلحشوران راهبری میشده است.
بارها گفته شد نظام سیاسی و در رأس آن رهبران لر از ستونهای مهّم هویت جامعه لر بودهاند. دقیقاً به همین خاطر است که پس از سلسله شاهان لر (اتابکان)، مردم لر همبستگی، اتحاد و آسایش پیش از آن را بازنیافتند هرچند که امیران، والیان و خوانین لر تا حدودی توانستند انسجام و هویت جمعی لرها را در گذر حوادث زمانه حفظ کنند امّا در هر صورت جامعه لر دچار تفرقه و چنددستگی گشت تا آنکه سرانجام فقر شدیدی در زمان حکومت قاجارها گریبانگیر آنان شد؛ مضاف بر این با سرکار آمدن حکومت رضاشاه پهلوی، برخورد خشن با ایلات و طوایف لر، کشته شدن رهبران، دلاوران و سلحشوران به وقوع پیوست. امری که سرانجام با تحولات صورت گرفته در دهه چهل شمسی باعث شد مردم لر سازمان سیاسی خویش را به کل از دست دهند تا در ادامه رفته رفته به ورطهای از مشکلات عجیب و غریب خانمانسوز از تبعیض، محرومیت و فقر فزاینده گرفته تا انکار بدیهیترین اصالتها همچون مسئله تعیین اینکه کدام دهه (اولاد/هوز)، تیره و یا طایفه جزو کدام ایل، طایفه و یا تیره بوده است، گرفتار آیند.
برای درک بهتر عمق مشکلاتی که مردم لر به دنبال از دست دادن سازمان سیاسی خویش بدان گرفتار آمدند بایستی اشاره کرد در حالیکه مناطق لرنشین مواجه با تبعیض، فقر و محرومیت بوده و میباشند و لاجرم ضرورت دارد فعالین فرهنگی اجتماعی لر بیشتر وقت و توجه خود را صرف تلاش در جهت کمک به برطرف نمودن آن مشکلات نمایند، میبایست توان خود را مصروف موضوعات مبنایی و پایهای همچون اینکه مثلاً کدام گروه، ایل و یا طایفه لر بوده و هستند بنمایند در حالیکه چنین مواردی در گذشته و زمانیکه نظام سیاسی مردم لر پابرجا بوده، جزو بدیهیات امر محسوب میشده و طبیعتاً بحثی حول آن مطرح نبوده است.
به هر تقدیر در هر جامعهای نظام سیاسی و رهبران آن را میتوان در حکم «سر و مغز» و نیز دلاوران و سلحشوران را در قامت «دست و بازوان» در نظر گرفت؛ طبیعی است اگر «سر» مجموعهای زده شود باقی بخشها، قسمتها و اعضاء از جمله بازوان از کار خواهند افتاد. بلایی که مردم لر در نهایت دچار آن گشتند.
راهکارها: هرچند عمده تمرکز بهمئی دات کام تا دهه چهل شمسی و زمان پابرجا بودن نظام سیاسی مردم لر را در بر میگیرد اما همانگونه که قبلاً در بخش دیدگاههای پست شناخت لرهای استان کرمانشاه گفته شد، در این مجال هم سعی میشود نیمگاهی به راهکارهای وضعیت کنونی در قامت نیازهای امروز جامعه لرتباران گردد:
الف) حفظ انسجام و پرهیز از تفرقه: به جرأت میتوان گفت بزرگترین عبرت از تاریخ برای مردم لر پرهیز از جدایی و فوریترین و اساسیترین نیاز امروز حفظ اتحاد و انسجام اجتماعی است. امری که وظیفه فعالین و الیت فرهنگی لر را دوچندان سنگینتر میکند. همبسته بودن، شالوده و اساس کار است؛ امر خطیری که تا استوار نگردد، ایجاد سازمانهای سیاسی نیز ره به سرانجام مطلوب نخواهد برد.
ب) سازمان سیاسی: پس از حفظ اتحاد، دومین نیاز جامعه لرتباران ایجاد شاکله سیاسی در عرصه و سطوح مختلف میباشد تا بتوانند دست بالاتری در معادلات و تحولات کشوری داشته باشند. امّا همانگونه که گفته شد تا زمانیکه اتحاد مطلوب حاصل نگردد، ایجاد سازمان سیاسی نیز به اهداف عالیه و سرانجام مقصود نخواهد رسید.
امید که با همگرایی و همبستگی همتباران از شمالیترین نقاط سرزمین لر تا جنوبیترین نواحی آن در سواحل خلیج فارس بتوان آیندهای روشن را رقم زد. بایستی به یاد داشت که تاریخ درباره عملکردها قضاوت خواهد کرد و چه شایسته است سربلند از آن بیرون آمدن.
2- گذشته از ایرادات مطرح شده نسبت به کتاب فارسنامه ناصری و به طور کل بایستی اشاره کرد که شایسته است از سیاه و سفید نگریستن پرهیز نمود زیرا قابل انتظار میباشد منابع تاریخی در عین آنکه میتوانند مطالب مفید و صحیحی را دربر داشته باشند، در مواردی هم دچار کمی، کاستی و اشتباه گردند.
قالبی ها ازکدام اقوام لر هستند باتشکر
سلام
اگر منظور غالبی است، سردار اسعد بختیاری در کتاب خویش زیرمجموعههای حاجیوند از ممیوند چهارلنگ را به شرح بیان نمودهاند:
غالبی
زیدقائد
هیلهیل
الیاسی
با سلام خدمت نویسنده
قدر دان از زحمات شما هستم بنده نیز غوری هستم یا همان خفری
با بررسی قبرهای قدیمی نامی از غوری نبوده و همان طایفه خفری نام این مردم بوده
بنده فکر می کنم نام غوری تغییر شکل یافته خوری بوده
خور در معنی به معنای خورشید است
احتمال میدهم چون غوری ها نژاد زرد گندمی و بور زیاد دارن به همین دلیل خوری یا به رنگ خورشید لقب پیدا کرده باشند
و نام خفری نام رسمی ایشان بوده
یکی از این پیام ها را میخواندم نوشته بودید که در مورد سپیدان باید چیزهایی اضافه شود
شهر اردکان در حدود ۱۵۰ سال پیش توسط گروهی تاجیک بنیان گذاری شد بر طبق گفته اهالی قدیمی ایشان از بنی اسراییل بودن و از طرفی هم میگویند که هخامنشی هستن
ولی در خصوص سپیدان نظامی به اسم طایفه بندی نداریم فقط و فقط یک نظام طایفه بندی هست آنهم طایفه غوری یا خفری تقریبا غوری ها در سرتاسر سپیدان هستن ولی طایفه اصلی سپیدان همان شولی ها هستن که تاریخشان نابود شده است از گردنه شول تا بیاد شیش پیر و همی جون اینها جز طایفه شولی هستن
مردم سپیدان به جز اردکانی ها لری حرف میزنند چندین نقطه از شهرستان یک زبانی بین لری و تاجیکی حرف میزنند و مردم طایفه شول نیز مثل غوری ها یا ممسنی ها حرف میزنند ولی با مقداری تفاوت
در مورد کوهمره هم باید بگویم که غوری ها بین کوهمره نرفته اند شهر چنارشی جون تا نرسیده ملا انبار و دهستان حیکم باشی اینها از قدیم الایام مال غوری ها بوده آن زمان ترک و تاجیک ها به حکیم باشی و چنارشی جون نیامده بودن و چنارشی جون در ۱۰۰ سال پیش متشکل از بیش از ۱۰۰۰خانوار غوری و ۳۰ ۴۰ خانوار دشمن زیاری بود به طوری که به چنارشیجونگفته میشد کازرون غوری حتی در شناسنامه قدیمی تر ها نوشته شده کازرون غوری.
ولی خوب سپیدان کمتر ربطی به بویراحمد و ممسنی داره آیا توانایی ارتباط بیشتر با شما را دارم ؟ چگونه ؟ چطور میتوان سایت در مورد غوری ها زد؟ مثل همین سایت؟
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امینی
ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، جهت ارتباط با بهمئی دات کام علاوه بر قسمت دیدگاهها، میتوان به آدرس پست الکترونیکی قرار داده شده در بخش «ارتباط با ما» نیز مراجعه نمود البته بخش نظرات بیشتر توصیه میگردد زیرا مطالب مطرح شده میتواند مورد استفاده سایر مخاطبین نیز قرار گرفته و موجبات تبادل نظر بیشتر و پختگی بیش از پیش گفتگوها را فراهم آورد. همچنین برای راهاندازی سایت میتوان به شرکتهای متعددی که ارائه دهنده چنین خدماتی میباشند مراجعه نمود.
ای کاش این صحبت نوشته نمیشد متاسفانه یک عده ای دارن بین غوری ها تفرقه درست می کنم از جمله همین پیروان دو برادر بومندی و بادینی این گروه اشاره یه یک بیستم ای غوری ها داره
و کاملا یک سخن اشتباه هست که غوری ها از نسل این توان هستن فقط و فقط این حرف رو حضرات… رواج دادن از جمله اون بیله ای که اسم نمییارم ولی مشخصه شون این بوده که با خان کشکولی بودن
این مطلب باید در کتاب ایشون حذف و ویرایش شود غوری ها در حال حاضر به ۱۵ الی ۲۰ تیره تقسیم میشوند و اکثرا نام پدر جدهای ۸تم یا دوازدهم آنها نام تیره وی می باشد برای مثال من امینی هستم از تیره اولاد امین که جد دوازدهم من میشه در ضمن فامیل تیره امینی فقط امینی نیست صلح دوست کریمی ونظری های نورآباد نیز هستن که سرجمع این تیره از کوهچنار وخشت تا بیاد نورآباد و اردکون بیش از ۱۰۰۰ خانواره
در ضمن یک سوال دارم از حضراتی که این داستان بومند و بادین را راه انداختن
معتقد هستید بادین یا بهاالدین پدر جد هوشمندی هست ولی هوشمندی های ریگون عالیشی کسی به این اسم در شجره خود ندارند
دوم اگر هوشمندی ها از انسان بهاالدین هستن چرا فامیلشون بر وزن و شکل و شمایل بومندی گذاشته شده بومندی و هوشمندی بیشتر به هم میخورن تا هوشمندی وبهالدین
از دست بعضی ها نمی دانه آدم کجا میره
بعدش اصلا و اصلا بگیم شما درست میگید بهاالدین پدر جد هوشمندی ها بمان الدینم پدرجد ماندنی ها
خوب این دو فامیل ۲۰ ۳۰ درصد غوری هم باشنینی این ۳۰درصد اون ۷۰ درصد دیگه رو به خودش جذب کرده اصلا این صحبت باور کردنی نیست
حضرات چون خواهر زاده مرحوم ملا برات بودن تو غوری اعتبار داشتن
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای امینی
ضمن سپاس از توجه آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین بیشتر موضوع مطرح میگردد:
1- تقسیمبندی مورد نظر به نقل از کتاب قوم لر اثر دکتر سکندر اماناللهی بهاروند ذکر شده است؛ در همین راستا هرچند ممکن است آن کتاب دچار کاستیهای احتمالی (که خصیصه کلام انسان است) باشد، امّا بایستی توجه داشت ایشان یکی از افراد فرهیختهی دانشگاهی و باسابقه در زمینه مطالعه و اشاعه تاریخ و جغرافیای قوم لر میباشند و بهمئی دات کام به دلیل مستند بودن و نیز دارا بودن بار علمی دانشگاهی بدان استناد کرده است. هرچند قابل ذکر است همانگونه که قبلاً در بخش نظرات پست پراکندگی قوم لر نیز گفته شد کتاب مذکور در سال ۱۳۷۰ تالیف گشته و پس از گذشت ۳۰ سال یقیناً نیازمند بازنگری، اصلاح و کاملتر شدن توسط ایشان است.
2- گذشته از جایگاه مرحوم برات خان/ملا برات در میان خفریها (غوریها) میبایست مجدداً خاطرنشان کرد که بهطور کل با از دست رفتن سازمان سیاسی ایلات و طوایف لر در دهه چهل شمسی، مردم لر رفته رفته به ورطهای از مشکلات و سردرگمیهای عجیب و غریب خانمانبرانداز از تبعیض، محرومیت و فقر فزاینده گرفته تا انکار بدیهیترین اصالتها همچون مسئله تعیین اینکه هر ایل دارای چند طایفه، هر طایفه شامل چند تیره و یا کدام دهه (اولاد/هوز)، تیره و یا طایفه جزو کدام ایل، طایفه و یا تیره بوده است، گرفتار آمدند.
به هر تقدیر این پایگاه و بهویژه بخش دیدگاههای آن، مجالی است برای تبادل نظر بیشتر با همتباران تا بلکه در پرتو رواج فرهنگ گفتگو بتوان کسب آگاهی از هویت و اصالت خویشتن را در کنار شناخت و آگاهی از یکدیگر به دست داد. امید که با همگرایی و همبستگی همتباران از شمالیترین نقاط سرزمین لر تا جنوبیترین نواحی آن در سواحل خلیج فارس بتوان آیندهای روشن را رقم زد. بایستی به یاد داشت که تاریخ درباره عملکردها قضاوت خواهد کرد و چه شایسته است سربلند از آن بیرون آمدن.
سلام و درود بر آقای امینی صحبت های جالبی بود بنده هم از اولاد ملی هستم
اولاد ملی پراکندگی وسیعی دارن
من می دانم که ملی جد هفتمم میشه ملی لریش بوده و فارسیش ملک بوده
البته بگم طبق گفته های قدیمی ها مرحوم ملی یک تاجر بوده که می رفته اونجا
در ضمن فامیل هوشمندی به این خاطر نیست که همش اولاد بادینن به این دلیل فامیل هوشمندی رو آبادی های ریگون دهکنه دورکلو. شیخ مرزی بردزرد بن رو براق عالیشی دروش دره پلنگی عباس آباد خومه زار تنگ سا حاجی آباد دهنو تا میلک نهاده وابی که اینگل قوم مرحوم ملا براتن و یارل برات بیدن
الان خود اولاد برات فامیلشون هوشمندیه ولی چون جز اولاد مصالحی بیدن باید صالحی بیدن پس ربطی به بهاالدین ناره