ساختار سیاسی ایل بهمئی

در ادامه‌ی سه گفتار پیشین و جایگاه والای نظام سیاسی و اهمیّت سیستم رهبری و فرماندهی لرتباران برای شناخت از هویت و اصالت‌ها، در مجال حاضر به ساختار سیاسی ایل بهمئی پرداخته می‌شود که در کنار بویراحمد، طیبی، دشمن‌زیاری، چرام و بابویی سازمان ایلات ششگانه بخش کوهستانی کهگیلویه تاریخی را در قرن اخیر سامان داده‌ است.

ضرورت کسب آگاهی از شاکله‌های سیاسی لرها آنجایی بیشتر خودنمایی می‌کند که در قرن اخیر با وجود کشف، استخراج و فروش منابع سرشار خدادادی، از یک سو تحولات صورت گرفته موجب از بین رفتن ساختارهای مذکور گشته، و از دیگر سو مردم لر با شیبی فزاینده به ورطه‌ای از مشکلات و گرفتاری‌ها فرو غلتیدند؛ از تبعیض، فقر و محرومیت روزافزون گرفته تا موضوعات پایه‌ای و بنیادینی چون شناخت اصالت لری ایلات و طوایف، امری که پیشتر جزو بدیهیات هویتی جامعه لر بوده است.

با ذکر مقدمه‌ی فوق، متذکر می‌شود مطالب این پست عمدتاً بر اساس مکتوبات زنده‌یاد دکتر نادر افشار نادری و دکتر الویا رسترپو همسر و همراه‌شان در سفرهای پژوهشی به کهگیلویه در دهه چهل شمسی استوار، و تلاش می‌گردد تا نمایی کلی از چارچوب نظام سیاسی ایل بهمئی به دست داده شود. ضمن اینکه پیش از پرداختن به اصل مبحث چند نکته خاطرنشان می‌گردد:

  • الف – شناخت سیاست، تاریخ، جغرافیا و طوایف شاخه‌های لرتبار اعم از لر بزرگ و لر کوچک، لازم و پسندیده بوده امّا همراه با کسب این آگاهی‌ها، بایستی به یاد آورد که لرها در گذشته تاریخی خویش دارای حکمرانی واحد و ریشه‌های مشترک بوده‌اند بنابراین در مرتبه بالاتر، همگرایی گروههای مختلف لر قرار دارد. ناگفته پیداست تعصب بر ساخت‌های ایلی و طایفه‌ای در صورتیکه به مواجهه منفی و ایجاد زاویه با دیگر همتباران منجر شود، گام برداشتن در مسیر درست نمی‌باشد.
  • ب – «لر بزرگ» و «لر کوچک» دو مفهوم تاریخی می‌باشند که ریشه در سال 300 هجری دارند. این نامگذاری نه به معنای برتری بلکه اشاره به سن دو شخصیت خاص (فرزندان فرمانروای لرستان بزرگ) دارد که در سال مذکور حاکم بر سرزمین لر گشتند: «بدر» برادر بزرگ‌تر و «منصور» برادر کوچک‌تر.
  • ج – اگرچه به هر تقدیر پس از سلسله پادشاهی محلی اتابکان لر بزرگ، شاخه‌های آن نتوانستند یکپارچگی و همگرایی سابق را به دست آوردند امّا در ادامه با تلاش رهبران و فرماندهان و همراهی دلاوران و سلحشوران توانستند تا حدودی انسجام و هویت جمعی خویش را حفظ نمایند.
  • د – چنانکه در پست ساختار سیاسی ایلات و طوایف هم ذکر شد اهمیت وجود حکومت از آن منظر است که گفته می‌شود انسان در هیبت موجودی اجتماعی نمی‌تواند به هدف‌های مشترک دست یابد، مگر آنکه به‌درستی سازمان بیابد و قواعد معین طرز عمل را بپذیرد. کارگزاری که در سطح جامعه مسئول اجرای این قواعد و رفتار است و اطاعت را تأمین می‌کند، حکومت نامیده می‌شود.
  • هـ – بایستی عنایت داشت عموم سران و رؤسای ایلات و طوایف لر از جمله بهمئی علی‌رغم اختلاف‌نظرها، سلایق متفاوت و حتّی چنددستگی‌هایی که داشته‌اند، جملگی توان خویش را مصروف در راه حفظ موجودیت، ثبات و گسترش تبار خویش می‌کرده‌اند؛ در همین راستا تاریخ بستری برای سرمشق قرار دادن نقاط قوت و عبرت از گوشه‌های منفی آن برای نسل امروز است.
  • و – اگرچه سازمان سیاسی سنتی لرتباران در کلیات خویش مشترکاتی را به نمایش می‌گذارد امّا بایستی مدنظر داشت که در جزئیات تفاوت‌هایی نیز وجود داشته؛ به‌عنوان مثال یک نمونه مطالعاتی آن شامل ایلات بهمئی و بویراحمد در ادامه همین گفتار به نقل از یافته‌های دکتر الویا رسترپو ارائه خواهد شد.
  • ز – ساختار سیاسی مورد بحث در این گفتار، بازه زمانی قرن اخیر یعنی دوران حکومت رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی را در برمی‌گیرد؛ البته سعی خواهد شد تا در فرصت مناسب به زمان‌های قبل از آن نیز پرداخته شود.
  • ح – مدنظر خواهد بود تا در گفتارهای جداگانه به معرفی و شناخت رهبران و فرماندهان سازمان سیاسی ایل بهمئی در طول تاریخ پرداخته شود.
  • ط – به گفته پیران و بزرگان، در تاریخ سیاسی بهمئی 2 تن از خوانین آن صاحب جایگاه ایل‌بیگی کهگیلویه بوده‌اند؛ حسین‌خان و فرزندش محمدعلی‌خان. در همین رابطه چنانکه در پست‌های «ساختار سیاسی ایلات و طوایف» و «ساختار سیاسی ایل بویراحمد» نیز آورده شد ایلخانان و ایلبیگی‌ها در جایگاه سران ایلات بزرگ نقش‌آفرینی می‌کرده‌اند؛ بر همین اساس می‌توان دریافت که از اواخر قاجاریه بهمئی و بویراحمد در قامت دو ستون ایلخانی کهگیلویه تلاش داشته‌اند یکپارچگی ایلات آن را احیاء کنند؛ در بازه نخست به ایلخانی‌گری کریم‌خان بهادرالسلطنه و ایلبیگی‌گری حسین‌خان بهمئی، و در دوره دوّم با ایلخانی‌گری عبدالله‌خان ضرغام‌پور و ایلبیگی‌گری محمدعلی‌خان خلیلی.
  • ی – همانگونه که در پست «بهمئی‌ها در فارسنامه ناصری» گفته شد، منبع مذکور، خوانین و کلانتران بهمئی را از میان تیره مُهْمَدی و طایفه نریمیسا دانسته و از ملاقیصر اول، ملاعلیشیر، خلیل‌خان و جعفرخان به‌عنوان کلانتران و خوانین آن یاد کرده؛ امری که مورد تأیید پیران و بزرگان نیز بوده است.
  • ک – مقصود از کهگیلویه مفهوم تاریخی آن اعم از جاکی (لیراوی – چهاربنیچه) و بابویی است. مجموعه‌ای تاریخی که بخش کوهستانی آن در قرن اخیر در قالب ایلات ششگانه کهگیلویه سربرآورد. ضمناً قسمت ساحلی کهگیلویه همان لیراوی دشت است که بعدها در تقسیمات سیاسی کشوری دوره پهلوی ذیل استان بوشهر قرار گرفت.

به هر تقدیر به‌عنوان یک قاعده کلی بایستی اشاره کرد همانگونه که دکتر جواد صفی‌نژاد بیان داشته‌اند، تا دهه چهل شمسی که ساختارهای سیاسی اجتماعی عشایر لر کماکان پابرجا بودند، قدرت در دست سران تیره‌ها و طایفه‌ها قرار داشته که قدرت مشترک آنها در قدرت خان متبلور بوده است، قدرت در شبکه ساخت سیاسی ایل پراکنده و هرچه از رأس هرم قدرت به پایه آن نزدیک می‌شویم این پراکندگی بیشتر می‌شد. برای آگاهی از این سلسله ساخت‌های قدرتی که بر ساخت اجتماعی جامعه منطبق است، «سلسله مراتب قدرت» در ایل بهمئی را در زمان حکومت پهلوی از بالا تا پایین به شرح زیر می‌توان مورد بررسی قرار داد که 3 مورد نخست «سلسله مراتب حکومت» در ایل بهمئی را سامان می‌داده‌اند:

  • خان
  • کدخدا
  • بزرگان دهه‌ها
  • ریش‌سفید
  • پدر خانواده

۱- دکتر نادر افشار نادری: ایشان در این رابطه بیان می‌دارند که در ایل بهمئی ساختمان سیاسی را نمی‌توان جدا از خویشاوندی و محدوده‌ی جغرافیایی ایل مورد مطالعه قرار داد.

«پدر»، رئیس خانواده است و چندین خانوار که یک مال را تشکیل می‌دهند نیز «ریش‌سفید» دارند ولی این ریش‌سفید نه انتخابی است و نه انتصابی و نه آن طوری که از اصطلاح ریش‌سفیدها برمی‌آید مسن‌ترین فرد است. مقام ریش‌سفید مال ارثی هم نیست. چه به طوری که قبلاً متذکر شدیم اصولاً مال یک واحد اجتماعی دائمی نمی‌باشد.

مال یک واحد اقتصادی است که با کم و زیاد شدن تعداد گوسفندان و بزها، حجم آن کم و زیاد می‌شود یا احتمالاً به کلی از بین رفته و خانوارهای آن به مال‌های دیگر ملحق می‌گردند.

در واقع «مال» تنها واحد اقتصادی عشایر است و خانوارهایی که آن را تشکیل می‌دهند معمولاً متعلق به یک دهه می‌باشند (دهه کوچک یا دهه بزرگ طایفه) ریش‌سفید «مال» کسی است که بیش از همه گوسفند و بز دارد و در واقع محور بقای مال به شمار می‌رود.

هر دهه نیز «بزرگی» دارد که نزدیک‌ترین فرد (در سلسله مراتب نسبی) به جد دهه می‌باشد. اگرچه این فرد از منزلت زیادی برخوردار است و مرجعی برای حل مشکلات دهه به شمار می‌رود، ولی در سلسله مراتب حکومتی ایل نقش مهمی ندارد [به گفته پیران و بزرگان در برخی مواقع و یا حسب ضرورت، بزرگان دهه‌ها در شورای مشورتی ایل حضور می‌یافته و یا به خان مشورت می‌داده‌اند]. دهه بزرگ «کدخدایی» دارد که مقام او ارثی است. در واقع کدخدا رئیس دهه‌های متعدد می‌باشد که در مقابل «خان» نیز فرد مسؤول به شمار می‌رود. [گفته می‌شود رواج عنوان کدخدا در ایلات مربوط به دوره رضاشاه پهلوی است و پیش از آن در کهگیلویه از منصب کلانتری یاد شده است]

چون همه افراد ایل بهمئی از یک نیای مشترک می‌باشند، تمام خوانین عموزاده‌های دور عشایر به شمار می‌روند. در حدود پنج نسل است که مقام خانی بین دو خانواده (خواهی نخواهی عموزاده) دست به دست می‌گردد و خان، دهه‌های بزرگ طوایف بهمئی را بین عموزاده های خود تقسیم کرده است و علاوه بر ریاست کل همه‌ی ایل، ریاست دهه‌ی بزرگ (تیره) احمدی را نیز به عهده دارد.

ساختار سیاسی ایل بهمئی در دهه چهل

دکتر نادر افشار نادری در کتاب ایل بهمئی می‌نویسند: به طوری که در نمودار شماره 4 [مرجع تصویر بالا] مشاهده می‌شود دهه‌ی بزرگ (تیره) مُحْمَدی [مُهْمَدی] به پنج قسمت مستقل از یکدیگر تقسیم می‌گردد و بر رأس هریک، یکی از عموزاده‌های خان قرار دارد در حالیکه تقسیمات تیره احمدی دارای خان نیست چون خان ایل در سرزمین احمدی ساکن بوده و مستقیماً بر طوایف جلالی، بیژنی و یوسفی حکومت می‌کرده است؛ ولی به هر حال باید توجه داشت که طایفه یوسفی در اصل یک ایل مستقل و کم جمعیت به شمار می‌رود که به قول خود یوسفی‌ها «مستعمره» ایل بهمئی بوده است.

بین تیره‌ها و طوایف ایل بهمئی به نسبت ایلات دیگر کهگیلویه مخصوصاً ایل بویراحمد جنگ و خونریزی کمتر رخ داده و در ضمن جنگ با ایلات دیگر نیز بسیار نادر بوده است. شاید بتوان علل این وضع را به صورت خلاصه چنین نوشت:

اغلب جنگ‌های داخلی و خارجی ایلات به علت کسب قدرت رخ می‌داده است. قدرت علاوه بر ایجاد منزلت برای خوانین سرزمین‌های وسیع‌تر و بالنتیجه باج و خراج بیشتر فراهم می‌آورد و خان می‌توانسته است با وضع اقتصادی بهتر افراد زیادتری را تحت سلطه‌ی خویش قرار دهد و بالنتیجه در پی توسعه قلمرو خود رود و صاحب ثروت بیشتری گردد.

در ایل بویراحمد چون خان و خانواده خوانین هیچ قرابت خونی با کدخدایان طوایف نداشته‌اند و در ضمن چون کدخدایان نیز هر یک از یک ریشه و تبار بوده‌اند، جنگ و خونریزی‌های زیادی بر سر کسب قدرت رخ داده است. مخصوصاً اگر در نظر بگیریم که از خانواده‌ی پرجمعیت خوانین فقط یک نفر می‌توانسته است خان ایل باشد و برادران و عموزاده‌های خان هرگز نمی‌توانسته‌اند کدخدای تیره یا طایفه‌ای بشوند. ملاحظه خواهیم نمود که در داخل خانواده خوانین نیز بر سر ریاست ایل همیشه در حال زد و خورد بوده و برادرکشی، پدر یا پسرکشی زیاد دیده شده است.

به محض اینکه کدخدا یا کدخداهایی از خان ناراضی می‌شدند جانب برادرزاده یا عموزاده خان را گرفته در پی تقویت او و سرنگون ساختن حکومت خان برمی‌آمدند، بالنتیجه کدخداهایی که جانب خان سابق را گرفته بودند، مورد هجوم و غارت قدرت جدید قرار می‌گرفتند. به طوری که دائماً یک ستیزه‌جویی و کینه پنهان بر ایل بویراحمد سایه افکنده بود و هراز گاهی که این کینه بارز می‌شد، موجب قتل و غارت قسمتی از خانواده‌ی خان و عده‌ای از کدخدایان می‌گردید.

قلمرو سیاسی تیره و طوایف بهمئی

همانگونه که در تصویر فوق مشخص می‌باشد در ایل بهمئی وضع بدین قرار نبوده است. بستگان خان می‌توانسته‌اند خان طایفه باشند و برای خود دستگاه حکومتی نیمه‌مستقل فراهم آورند و غالباً از دادن باج و خراج معاف گردند. چون این خوانین، هم از طرف پدر با یکدیگر نسبت داشتند و هم از طریق ازدواج پیوند آنها مستحکم می‌شد. بنابراین بین آنها کمتر نزاع رخ می‌داد.

دکتر نادر افشار نادری در ادامه می‌نویسند که به همین دلیل اصولاً در ایل بهمئی به ندرت به کدخدایی پرقدرت مانند کدخدایان بویراحمد برمی‌خوریم.

از طرف دیگر شرایط جغرافیایی و وجود رشته کوههای صعب‌العبور بین طوایف و مخصوصاً  بین تیره‌ی احمدی و تیره‌ی محمدی امکان وقوع جنگ‌های داخلی تا حدّ بسیار زیاد تقلیل داده است. به طوری که اگر در نقشه‌ی طبیعی و نقشه‌ی قلمروی تیره‌ها و طوایف ایل بهمئی توجه کنیم خوب درمی‌یابیم که تا چه حد پیوندهای خویشاوندی و موقعیت جغرافیایی در نظام سیاسی عشایر بهمئی تأثیر داشته است.

نزدیک‌ترین خویشاوندان که چند «دهه» و یک یا چند طایفه را تشکیل می‌دهند در یک منطقه جغرافیایی و تحت ریاست یک خان با هم زندگی می‌کنند.

خوانین، بین خود و یا با افراد طایفه، از طریق پدر و غالباً از راه ازدواج خویشاوندی دارند.

خوانین که به منزله‌ی پدر برای افراد طایفه یا طوایف خود به شمار می‌روند در واقع عمو یا عموزاده‌ی بزرگ نیز هستند و رابطه‌ی افراد با آنها تنها رابطه‌ی سلسله مراتب حکومتی نیست. و اگرچه بیشتر ازدواج‌های خوانین بین خانواده‌های خوانین صورت می‌گیرد، ازدواج بین خانزاده و اعضای عادی طایفه‌ها نیز کم نیست.

به بیان دیگر اگر بتوانیم در ایل بهمئی از لحاظ منزلت و مقام سه قشر:

  • خان ایل و پسران او و خوانین طایفه‌ها
  • کدخدایان
  • اعضای ایل

را در نظر بگیریم، مسلماً نمی‌توانیم طبقات اجتماعی را، با مشخصاتی که این طبقات را از هم متمایز می‌سازد، در این ایل مشاهده کنیم.

از طرف دیگر سرزمین بهمئی که از جانب شمال و مغرب محدود می‌شود به ایلات پرقدرت بختیاری و عشایر بهمئی همیشه از لحاظ [کمّی!؟] قدرت نظامی ضعیف‌تر از آنها بوده‌اند ولی به هر حال کثرت نفوس عشایر بهمئی عده‌ای از طوایف محمدی گرمسیر و علاءالدینی را به خاک جانکی بختیاری سوق داده که هم اکنون زمستان را در خاک بختیاری می‌گذرانند.

بختیاری‌ها به سرزمین بهمئی تجاوز نکرده‌اند چون همه‌ی ایلات کهگیلویه و بختیاری از عشایر بهمئی وحشت دارند. در واقع به دلیل صعب‌العبور بودن راه و کوهستانی بودن منطقه، کمتر شخص غیر بهمئی توانسته است به داخل ایل نفوذ نماید. به طوری که جنگاوری و شجاعت و اصولاً زندگی عشایر بهمئی به صورت افسانه درآمده است.

در طرف مشرق ایل بهمئی ایل طیبی قرار دارد و این دو ایل از طریق ازدواج همیشه با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. درضمن باید در نظر داشت که هر دو ایل خود را از یک ریشه و نیای مشترک می‌دانند چون بهمن و طیب پسران عالی بوده‌اند.

به جز دو مورد که بین قوای نظامی و عشایر بهمئی در گذشته زد و خوردی روی داده است، عشایر بهمئی هیچگاه در نزاع‌های دائمی عشایر کهگیلویه شرکت نداشته‌اند.

نکته: اشاره دکتر نادر افشار نادری به 2 مورد درگیری مذکور، یحتمل مربوط به جنگ سال 1303 به رهبری حسین‎‌خان بهمئی معروف به شاه ایلبگی که با مشارکت خوانینی چون زکی‌خان و شهبازخان و همراهی طوایف بیژنی، بخش‌هایی از طوایف جلالی (به‌ویژه باولی‌های پاریابی) و علاءالدینی (مشخصاً دهه حسنعلی و لطفعلی از دهه شیخ) و نیز جنگ سال 1316 به رهبری خداکرم‌خان بهمئی معروف به خان طلا که با همراهی خوانینی چون یوسف‌خان، کاظم‌خان، فرج‌الله‌خان و خدارحم‌خان و همچنین سلحشوران از جمله گل‌محمد مهمدمیسایی، ملا مرادخون شیخی، علیداد ملا مهدعلی شیخی، گودرز ولی‌خون سهویی، مراد مجید محمدی، ولی‌خان و محمدخان ملا محمدکاظم محمدی، علی‌باز کل خونباز خاجمیری، باقرخون میراحمدی، حسن بویراحمد نعمت‌اللهی، علی‌محمد اسکندر عالی‌مهمدی، علی‌عسکر کمال کمایی، کهیار کرایی و شجاعان دارقلعه (مشخصاً بطلی‌ها و باهندری‌ها) برپا گشتند می‌باشد.

ایشان در پایان مبحث فوق بیان می‌دارند که از طرف جنوب که قدرت بزرگی بر سر راه عشایر بهمئی قرار نداشته است، عشایر تا توانسته‌اند سرزمین خود را وسعت داده و تا حدودی به حومه‌ی بهبهان نفوذ کرده‌اند.

 

۲- دکتر الویا رسترپو: وی نیز همانند دکتر نادر افشار نادری در ابتدا بدین نکته پرداخته که سازمان سیاسی ایل بهمئی را نمی‌توان جدا از خویشاوندی و محدوده‌ی جغرافیایی آن مورد مطالعه قرار داد و می‌نویسند:

در بین بهمئی‎‌ها، سازمان سیاسی به طور مستقیم به سازمان اقتصادی، روابط خویشاوندی که بین اعضای ایل وجود دارد و بالاخره به محدوده‌ی جغرافیایی سرزمین تحت اختیار وابسته است.

تقسیمات ایل:

ایل: تمام ایل توسط یک خان اداره می‌شود. خان منصبی است موروثی. هر دو واژه‌ی «ایل» و «خان» ترکی هستند [ازنو خاطرنشان می‌گردد لرها و از جمله بهمئی‌ها پیش از رواج این عناوین از واژه‌هایی چون شاه بهره می‌بردند گو اینکه قبل‌تر در گفتار ساختار سیاسی ایل بختیاری به نقل از دکتر جواد صفی‌نژاد آورده شده که در کتاب تجارب‌الامم گفته شده «شاهان ایران، شاهان طوایف بودند»]

طایفه یا دهه‌ی بزرگ: طایفه یا دهه‌ی بزرگ را مجموعه‌ای از دهه یا اولاد نیز می‌نامند که دارای جد مشترک هستند. در رأس آن یک رئیس وجود دارد که کدخدا نامیده می‌شود، که آن هم یک منصب موروثی است. کدخدا از مسؤولین نزدیک به خان است و اولادها [دهه‌ها] به طایفه او تعلق دارند. هریک از کدخداهای [خوانین!؟] طایفه از تیره محمدی از خویشان نزدیک خان ایل می‌باشند و نسبت به خان از یک نوع خودمختاری در منطقه خود بهره‌مند می‌باشند. [لازم به توضیح است همانگونه که دکتر نادر افشار نادری بیان داشته‌اند رؤسای سه شاخه تیره مهمدی (سردسیری، گرمسیری و علاءالدینی) کدخدا نبوده‌اند زیرا در آنجا عموزاده‌های خان، خان طایفه بوده و برای خود دستگاه حکومتی نیمه‌مستقل داشته‌اند]

دکتر رسترپو در ادامه بیان می‌دارند که رؤسای سه طایفه‌ی منطقه‌ی احمدی از پسرعموهای خان نیستند، ولی نسبت‌شان با خان از طریق ازدواج با اعضای خانواده او محکم و محکم‌تر شده است باوجود این نقش آنها به دلیل اینکه خان همیشه در سرزمین خود سکونت دارد زیاد مهّم نیست.

اولاد یا دهه‌ی کوچک: از مجموع چند خانوار که جد مشترک دارند، به نسبت جد مشترک طایفه که کمی دورتر است، تشکیل می‌گردد.

هر اولاد [دهه] دارای یک بزرگ است. بزرگ نامی است که به رئیس آن می‌دهند. او مردی است که مسن‌ترین فرد از بین فرزندان مستقیم آن جد است. از یک اعتبار بسیار قابل توجه بهره‌مند است و برای هر کاری با او مشورت می‌شود، برای حل مشکلات. حل خصومت‌هایی که در بین افراد گروه به وجود می‌آید، او نقش مهّمی را در سلسله مراتب قدرت ایل ایفا نمی‌کند. [به گفته پیران و بزرگان در برخی مواقع و یا حسب ضرورت، بزرگان دهه‌ها در شورای مشورتی ایل حضور می‌یافته و یا به خان مشورت می‌داده‌اند]

مال (اردوگاه): این نام همچنین برای مجموعه افرادی بین 2 تا 12 خانواده کوچنده که در یک محل مستقر می‌شوند، اطلاق می‌گردد. هر خانوار معمولاً سکونتگاه خاص خود را دارد. ریش‌سفید، رئیس یک مال است. او نه انتخاب می‌شود و نه تحمیل. عنوان و منصب او موروثی نیز نمی‌باشد، حتّی به دلیل زیاد بودن سن او که معنی این اصطلاح استنباط می‌شود نیز مرتبط نمی‌گردد. در حقیقت رئیس یک مال فردی است که بیشترین تعداد دام را دارد و از این جهت دارای اعتبار ویژه‌ای می‌باشد. در اغلب موارد او فردیست که نسبت به سایرین سن بیشتری دارد و بیشترین تعداد گوسفندان نیز به او تعلق دارد. در مال که مجموعه‌ایست از خانواده‌هایی که معمولاً به یک اولاد تعلق دارند، در اطراف او تشکیل و مستقر می‌گردند.

پس از بررسی فوق، دکتر رسترپو مقایسه‌ای از نظام سیاسی بهمئی‌ها و بویراحمدی‌ها در قامت دو ایل شاخصی که گفته شد از اواخر قاجاریه سعی داشته‌اند ایلخانی کهگیلویه و اتحاد شاخه‌های آن را احیاء کنند را ارائه داده‌اند که مطالعه‌اش توصیه می‌گردد.

مقایسه‌ی ایل‌های بهمئی و بویراحمدی:

اقشار اجتماعی: بعضی از اقشار که در هر دو ایل تقریباً مشابه هستند، در حقیقت واقعیت یکسانی ندارند:

الف) خوانین:

  • در بهمئی: این قشر اجتماعی شامل رئیس ایل (خان) و خانواده او می‌باشد: پسران او و رؤسای طوایف که با او همخون هستند.
  • در بویراحمدی: به طوری که مشاهده گردید، خان منشاء و خاستگاه مشابه با افراد دیگر ایل ندارد. او و خانواده‌اش یک قشر اجتماعی جداگانه را تشکیل می‌دهند که با اعضای دیگر ایل فاصله بسیار دارد.

ب) کدخداها:

  • در بهمئی: عبارت است از رؤسای طوایف که در اکثر موارد از خویشان خان می‌باشند که این خویشاوندی با ازدواج صورت گرفته است.
  • در بویراحمدی: یک گروه (دسته) دیگری نیز وجود دارند که «کی» نامیده می‌شوند. اهمیت آنها به داشتن خاستگاه مشترک با خان نیست بلکه وجود یک عنوان موروثی برتر از کدخدا باعث اهمیت آن می‌باشد. باید توجه داشت که واژه «کی» (عنوانی که به بزرگترین پادشاهان داده می‌شده است یک واژه بسیار قدیمی است که در کتاب شاهان [شاهنامه] فردوسی (ابیات 732-984) آمده است. برای مثال کیخسرو (کی خسرو) و کیکاووس (کی کاووس)

با وجود اینکه «کی»ها در همان قشر کدخداها قرار می‌گیرند و همان کارها و وظایف را نیز انجام می‌دهند، ولی از اعتبار بیشتری برخوردار هستند. یک «کی» همیشه کدخدا بوده است ولی یک کدخدا به ندرت «کی» بوده است.

در بین بهمئی‌ها «کی» وجود ندارد، اما معادل آن واژه کدخدا است که از خانواده خان می‌باشند. [ازنو خاطرنشان می‌گردد همانگونه که قبل‌تر گفته شد رؤسای شاخه‌های سه‌گانه تیره مهمدی کدخدا نبوده‌اند زیرا در آنجا عموزاده‌های خان، خان طایفه بوده و برای خود دستگاه حکومتی نیمه‌مستقل داشته‌اند]

دکتر رسترپو همچنین ذکر نموده‌اند که علاوه بر این در ایل بویراحمدی «کی»ها و کدخداها همیشه یک نقش سیاسی و نظامی بسیار مهّم‌تر در ارتباط با رئیس ایل، از کدخداهای بهمئی بازی کرده‌اند.

روابط داخلی و خارجی: از آنجایی که منصب خان موروثی است، خصومت و دعواهای خانمانسوز فراوانی برای به دست آوردن قدرت خصوصاً در ایل بویراحمدی گزارش شده است.

در این ایل، در حقیقت، خانواده‌ی خان هیچ رابطه‌ی خونی با کدخداها نداشته است. این امر بدین معنی است که هریک از آنها خاستگاه متفاوتی داشته‌اند (اصل و نسب هریک با دیگری متفاوت بوده است) و دعواها برای به دست آوردن منصب موروثی خان (قدرت) رایج و همراه با خونریزی بوده است. علاوه بر آن، برادرها و پسرعموهای خان نمی‌توانستند کدخدای [خان] طایفه شوند. (مثل ایل بهمئی) – چیزی که باعث رقابت و نزاع بین افراد خانواده‌ی خان برای تصاحب منصب خان ایل می‌گردید. اغلب جنگ‌ها به دلیل نیاز رؤسا برای گسترش قدرتشان اتفاق می‌افتاد، در واقع پیروزی تنها باعث بالا رفتن اعتبار خان نمی‌شد بلکه اطاعت از دستورات خان بود که اعتبار آن را افزایش می‌داد. از این طریق بود که منابع اقتصادی نیز افزایش می‌یافت و خان می‌توانست افراد زیادی را به سلطه خود درآورد و از این طریق هر بار به اقتدار خود بیافزاید.

جاه‌طلبی او می‌توانست به برادرکشی و اقدام علیه امنیت او نیز بیانجامد، به طوری که زمانی که به صحبت درباره درون همسری در قشر اجتماعی خوانین می‌پردازیم [در گفتاری جداگانه بدان پرداخته خواهد شد]، به این نکته نیز باز خواهیم گشت.

در هنگامی که بعضی از کدخداها به مخالفت با خان ایل مبادرت می‌ورزیدند، در شورش و اقدامات خود که علیه او صورت می‌گرفت، به حمایت از برادرزاده‌اش و یا عموزاده‌اش می‌پرداختند، تا این که بالاخره با کشتن خان او را از صحنه قدرت برکنار می‌کردند، آنگاه به مبارزه با کدخداهایی که با خان قبلی همدست شده بودند می‌پرداختند. به این صورت بود که خشم و انتقام‌گیری و خونریزی در تاریخ بویراحمدی‌ها بیش از هر چیز دیگری به چشم می‌خورد. هر وقت این ماجراها شدت می‌یافت باعث به وجود آمدن غارت و جنایات مختلف نیز می‌گردید.

در مقابل، در بین بهمئی‌ها، در رأس طایفه‌ها همیشه پسرعموهای خان ایل قرار داشتند. رابطه‌ی خویشاوندی و از ازدواج باعث می‌گردید تا اقتدار آنها نسبتاً تمام و کمال باشد و از طرف دیگر به هیچ ایل دیگری باج نمی‌دادند و همه‌ی آنها در نوعی برابری به‌سر می‌بردند. بنابراین به ندرت یک کدخدا قدرت بیشتر و یا نفوذ بیشتری از دیگری داشت و همین امر مانع از به وجود آمدن حسادت و برخورد بین آنها می‌گردید.

علاوه بر این، وضعیت جغرافیایی و وجود کوههای غیرقابل عبور بین دو تیره‌ی احمدی و محمدی، خطر یک جنگ احتمالی را بین آنها محدود می‌کرد.

هماهنگی و برابری که بین افراد ایل بهمئی وجود داشت، از طریق نوع روابطی که آنها با همسایگان داشتند تأکید و تثبیت می‌گردید.

فسائی درباره بهمئی ها می‌نویسد – در اواخر قرن 19 – «… در هنگام جنگ، آنها با سینه‌های عریان می‌جنگیدند، آنها ساده [صادق]، از خود گذشته و شجاع هستند»

در پایان و از برای حسن ختام ضمن اینکه امید است قدمی ناچیز در راستای شناخت هویت و اصالت‌ها برداشته شده باشد، مجدداً گرامی داشته می‌شود یاد و خاطره تمام درگذشتگانی که دل در گرو سربلندی و سعادت تبار کهن لر و لرتباران داشتند و بر همان سیرت چهره در نقاب خاک کشیدند؛ همچنین آرزوی تندرستی دارد برای همه تلاشگران عرصه شناخت و معرفی عشایر این سرزمین کهن، همراه با گرامیداشت یاد و خاطره شادروان دکتر نادر افشار نادری که ارزشمندترین پژوهش‌ها درباره نظام ایلی بهمئی ارائه دادند.​

10 thoughts on “ساختار سیاسی ایل بهمئی

  1. سلام مطالب عالیه . یه سوال داشتم در سایت ویکی پدیا نوشته که مطالعه ژنتیکی واریاسون کروموزمY
    نسب پدری در لر ها از گروه p1 که به دوره پارینه سنگیه میرسه و میگه که این یعنی لر ها از دیگر گروه های ایران ممتاز ترند .. این مطالعه درسته ؟ مگه لر ها آریایی نیستن چرا باید از دیگر گروه های آریایی ممتاز تر باشن

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای لیراوی
      ضمن سپاس از توجه و نظر لطف آن برادر محترم، موارد زیر جهت تبیین موضوع مطرح می‌گردد:
      1- درباره نظرات و تحقیقات ژنتیکی که چندسالی است در فضای مجازی مطرح می‌گردد می‌بایست گفت از یک سو پژوهش‌های موجود در زمینه‌ی مطالعه علمی ژنتیک انسانی (هاپلوگروپ‌ها) ضمن آنکه داده‌های کلی و نه ریزبینانه در خصوص ژن بشر ارائه می‌دهند از سوی دیگر در مراحل ابتدایی بوده و نیازمند گذر زمان می‌باشد تا بتواند عیار خود را مشخص نماید، ضمن اینکه سازوکارها و جوانب آن هم کاملاً مشخص نگردیده، به ویژه با عنایت بدینکه چنین موضوعاتی می‌توانند در رابطه با علوم اجتماعی، و طبیعتاً جوامع بشری و جهت دهی به راهبردهای سیاسی مدنظر قرار گیرند، شایسته است با احتیاط با آن مواجه گشت.
      به عنوان نمونه مثلاً در قرن اخیر و با نظریات پژوهشگرانی چون پروفسور مینورسکی و شاید حمایت‌های دولتی صورت گرفته در جهت تحکیم هویت ملی و پروژه ملت‌سازی، نظریه باستانی «کردها نوادگان مادها» قوت گرفت. حال چندصباحی است که نظر دیگری مبنی بر ریشه‌های غربی‌تر (چون شرق مدیترانه) درخصوص کردها به گوش می‌رسد که قائل به نزدیکی بیشتر نژادی میان کردها و یهودیان و ارمنی‌ها است؛ آیا نظریه جدید ارتباطی با سیاست برخی دولت‌ها و یا گرایشات و پیوندهای سیاسی اخیر میان اقلیم کردستان عراق و دولت اسرائیل دارد!؟
      قضیه ریشه‌های آریایی، عیلامی، کاسی و… درباره لرها را هم از همین منظر بایستی نگریست بدین صورت که:
      الف) نظریاتی که لرها را صرفاً و تماماً جزو نژاد آریایی می‌دانند: گمان می‌رود این دسته مربوط به تفکر مرکزگرایی باشند که به نظر می‌رسد حضوری فعال در تحولات کشور داشته، به‌ویژه در صدسال اخیر که تلاش‌هایی در پیشبرد پروژه ملت سازی ایرانیان صورت گرفته است.
      ب) نظریاتی که لرها را صرفاً و تماماً جزو نژادی غیر آریایی از جمله عیلامی و کاسی می‌دانند: به نظر می‌رسد این دسته، از نظر سیاسی مخالف عملکرد تفکری می‌باشند که در یکصدسال اخیر صاحب نفوذ و یا شاید هم حاکم بر کشور بوده، مخصوصاً که تبعیض‌های صورت گرفته در بازه زمانی مذکور را نیز در نظر داشت.
      به راحتی می‌توان درک نمود که همانند نظریه‌های نژادی درباره کردها (ماد و مدیترانه)، بخش قابل توجهی از موارد مطرح شده درباره لرها (چه آریایی و چه عیلامی و کاسی) نیز رنگ و بوی سیاسی داشته باشد و چنین رویه‌هایی در عالم سیاست وجود داشته و خواهد داشت.
      و اما نظر بهمئی دات کام در این خصوص:
      فارغ از امر سیاست و بازیهای سیاسی، در تاریخ و مخصوصاً تاریخ دور و دراز، قطعیت و یقینی وجود ندارد؛ بدین شرح که بارها گفته شد: درباره اینکه لرها، فارس‌ها و حتی کردها آریایی هستند یا خیر می‌بایست اشاره کرد وقتی سخن از تاریخ کهن به میان می‌آید، همانطور که مکرر گفته شد نمی‌توان با اطمینان اقوام مذکور را از بازماندگان اقوام باستانی همچون آریایی‌ها، عیلامی‌ها و کاسی‌ها دانست اما با عنایت بدینکه سرزمین لر، فارس و کرد در گذشته مأمن عیلامی‌ها، کاسی‌ها، هخامنشیان، مادها و ساسانیان بوده است، می‌توان در قامت یک نظریه آنهم به‌طورکلی و نه ریزبینانه، لرها، فارس‌ها و کردها را بازماندگانی از آریایی‌ها، عیلامیان و کاسیان و دیگر اقوام بومی تلقی کرد. (ضمن اینکه به‌نظر می‌رسد فارس در معنای «قومی خاص از ایرانیان» مفهومی جدید و مربوط به یکی دو قرن اخیر بوده باشد)
      در همین راستا:
      الف) برای همراهی با تفکر، گروه و یا حکومتی لزومی برای تئوری‌هایی که شائبه تاریخ‌سازی را به ذهن متبادر می‌کند نخواهد بود و می‌توان بر اساس «منافع ملی تدوین شده»، با هر تفکر، گروه و یا کشوری همراهی و یا ارتباط برقرار نمود؛ از ارتباطات خرد و جزئی تا روابط راهبردی و استراتژیک.
      ب) برای مخالفت با تفکر، گروه و یا حکومتی هم لزومی برای نظریاتی که شائبه تاریخ‌سازی را متبادر می‌کند نخواهد بود و می‌توان در صورت ظلم و ستم از جانب هر تفکر، گروه و یا حکومتی با آن مخالفت نمود؛ بارها اتفاق افتاده که دو برادر همخون از یک پدر و مادر به دلیل ظلم و ستم یکی بر دیگری، به مخالفت، ضدیت و حتّی دشمنی با یکدیگر برخواسته‌اند. په هُوْ که گئوی خینی اَ یه بو و دی‌یِن اوچناکُوْ ایبوهِه، ایساکُوْ خُت حساو لرل، کردل، عرول، ترکل و فارسل کن که دَ چارتا دار دَهسه‌یِن که هرکوشو هم و یه بالن… گئو هی گپ چنه ایزنیم!!!؟… کو یکیش یه خلولی گپ زور دِ، بُوْقیش خِرشَه ایگِرن یا ول ایکنن ایرَن.
      در پایان مجدداً یادآوری می‌گردد هرچند به نظر می‌رسد مضاف بر رویه‌های خاص مذکور، تب و تابی هم میان فعالین اجتماعی فرهنگی ایرانی برای تأکید زیاد درباره انتساب به اقوام باستانی چون عیلامی، کاسی، پارس، ماد، پارت و غیره در قرن اخیر بالا گرفته ولی آنچه بهمئی دات کام بر آن تکیه دارد و اکثریت گفتارها بدان پرداخته و در آینده نیز می‌پردازد نه موضوع ارتباط لرها با اقوام باستانی عیلامی، کاسی، پارس، ماد و پارت بلکه «هویت لر» است؛ هویتی که با توجه به منابع مکتوب تاریخی، سال ۳۰۰ هجری را می‌توان آغاز و حکومت اتابکان (شاهان) لر را دوره تثبیت، گسترش و شکوفایی آن دانست. بر همین مبنا است که اکثریت گفتارها در بهمئی دات کام به بازه زمانی مذکور (سال ۳۰۰ هجری به بعد) می‌پردازند زیرا نشانگر هویت مشخص و آشکار مردم لر در طول بیش از ۱۱۰۰ سال زندگی جمعی، درهم‌تنیدگی‌های بسیار و یگانگی بالای آنها از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین مناطق سرزمین لر (لرستان بزرگ) است.

      • پس یعنی مطالعات ژنتیکی هم درست نیستن و نمیشه با قطعیت گفت لرها از دیگر گروه ها قدیمی تر هستند درسته؟

        • درود
          1- کامنت پیشین درباره به دست دادن شمایی کلی من جمله جوانب و حواشی احتمالی عرصه بوده، و البته نه اینکه مطالعات ژنتیکی صحیح نمی‌باشند بلکه مقصود از توضیحات داده شده در دیدگاه قبلی اینست که ضمن توجه به تحقیقات ژنتیک، فعلاً بهتر است جانب احتیاط را هم در مقابل اینگونه داده‌ها رعایت نمود و صبر کرد تا در گذر زمان میزان عیار، سازوکارها و جوانب آنها هویدا گردد.
          2- و اما درخصوص مطلب خاصی که آن مخاطب محترم درباره لرها و مطالعات ژنتیک اشاره کرده است؛ در صورت انتشار توسط منابع معتبر (مطالب ویکی‌پدیا ممکن است معتبر باشد یا نباشد) می‌تواند به عنوان یک تحقیق مورد توجه قرار گیرد؛ البته با همان دید محتاط‌گونه.
          3- مجدداً خاطرنشان می‌گردد در مرکز توجه قرار دادن و غوطه‌ور شدن در مبحث ارتباط لرها با اقوام باستانیِ آریایی، عیلامی و کاسی ضرورتی نخواهد داشت، بلکه شایسته‌تر آنست که بر هویت تاریخی و مشخص مردم لر در طول بیش از 1100 سال تاریخ آن تأکید شود؛ این گفته به معنی نادیده گرفتن تاریخ باستان نمی‌باشد بلکه مسئله اینست که کدامیک را در مرکز و کانون توجه قرار داد؛ تاریخ باستان یا هویت لر!؟. چرا گفته می‌شود انتساب به اقوام باستانی آریایی، عیلامی و کاسی در مرکز توجه قرار نگیرد!؟ زیرا:
          الف) تمام روش‌های مربوط به این حوزه از مطالعات تاریخی باستانشناسی گرفته تا تحقیقات ژنتیک همگی داده‌هایی کلی و نه ریزبینانه ارائه می‌دهند. در اینجا ممکن است پرسیده شود پس چه شیوه‌ای مناسب می‌باشد!؟ پاسخ: نسب‌نامه؛ که نسل اندر نسل را به‌طور دقیق مشخص می‌کند. البته ناگفته نماند تا زمان ساسانیان به عنوان آخرین حکومت باستانی حدود 50 نسل را در برمی‌گیرد.
          ب) عیار، سازوکارها و جوانب همان داده‌های کلی و نه ریزبینانه‌ی مطالعات ژنتیک انسانی هم می‌بایست در گذر زمان مشخص گردد و فعلاً در ابتدای راه قرار دارد.
          ج) مهم‌تر از دو مورد (الف) و (ب) بایستی اشاره کرد همانگونه که بارها گفته شد هویت گروههای انسانی فقط نژاد نمی‌باشد بلکه علاوه بر آن عناصری چون سرزمین، تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم، دین و آئین، زبان و ساختارهای سیاسی نیز نقش دارند. مثلاً بخش قابل‌توجهی از قوم لر را سادات، شیوخ و حتی گروههایی از ترک‌ها تشکیل می‌دهند که اصولاً خارج از اقوام باستانی ایران (چه آریایی و چه عیلامی – کاسی) طبقه‌بندی شده‌اند؛ بنابراین مجدداً تأکید می‌گردد که در کانون توجه قرار دادن مسائل نژادی به ویژه تاریخ باستان ضرورتی نخواهد داشت. این مسئله درباره کلیت ملت ایران نیز صادق است زیرا ترک‌ها و عرب‌ها بخش مهّمی از مردم کشور می‌باشند.

          • بله درست میفرمایید خیلی متشکرم منم زیاد کاری ندارم به نژاد مهم ذات آدمیه فقط اینکه گفته لرها قدیمی ترین نژاد هستند کمی خواستم آگاه شوم به هرحال آگاه شدم ممنون

            • درود
              ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، بله! و به درستی ذات لر چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است.

  2. با سلام
    جناب خلیلی—
    نژاد عالی مهمدی ها های مهمدی نشین از کجاست؟

    • سلام
      ضمن سپاس از توجه آن مخاطب محترم، پیران و بزرگان در روایات خویش، عالی‌مُهْمَدها را فرزندان «عالی» و نوادگان «مُهْمَد» (فرزند بهمن) بیان داشته‌اند. برای درک بهتر موضوع می‌توان به گفتار تاریخ ایل بهمئی مراجعه نمود.

  3. باعرض سلام ،،مخاطب من گرداندگان این سایت هست که وقتی شما سراز رگ وریشه طایفه گری وایلات درنمیاری مجبوری که درفضای مجازی تحریفات خود دررابطه باطوایف را به اشترگ بزارید فقط خواستم بهت بگم جهت یاداوری من یک عکس برداشته شده ازصفحه شما درمورد شجرنامه ایل بهمئی وطوایف ان برایم فرستادن که شما تحریف ودستکاری وتوهین به بعضی طوایف انجام دادی وبذرتفرقه را ….. اینکه من ازشما بابت نشر اکاذیب وتحریف واقعیات طوایف دردادگستری شهرستان رامهرمز شکایت بعمل اوردم وبزودی شما را ملاقات خواهم کرد تا ببینم شما به چه دلایلی دست به تحریفات وتوهین به طایفه ها میزنید 🙏

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای مختاری
      هرچند بارها گفته شد فضای مجازی چنانکه از نام آن نیز هویدا است متفاوت از محیط واقعی بوده بدین صورت که افراد در فضای مجازی در عین ناشناخته بودن می‌توانند با هر سطح بینشی هر دیدگاهی را به هر جهت و با هر نیّتی مطرح کنند اما با فرض بر اینکه آن مخاطب محترم، از سایر همتباران لر، یا بهمئی است موارد زیر جهت تبیین موضوع ارائه می‌گردد:
      1- شایسته است از کلی‌گویی و اتهام‌زنی که شائبه‌ی تخریب را به ذهن متبادر می‌کند خودداری نموده و اگر هم نقدی به مطلبی وجود دارد آن را در بخش دیدگاهها به طور مشخص و صریح ذکر نموده تا درباره‌اش گفتگو صورت پذیرد.
      2- ناگفته پیداست چنانکه مکرر گفته شد فلسفه امکان درج دیدگاه برای مخاطبین ارجمند، در راستای ترویج فرهنگ گفتگو و تبادل نظر، در نتیجه پختگی بیشتر مطالب و مباحث می‌باشد.

      سخنی با همتباران
      همانطور که پیشتر هم گفته شد، علوم انسانی از جمله تاریخ، بنابه ماهیت پیچیده‌ای که دارند، همواره نتایج پژوهشی، روایات، تفسیرها، تحلیل‌ها و نظرات گوناگون و یا حتّی متضادی را حول خویش گرد می‌آورند و این خود چیزی جز ضرورت رواج فرهنگ گفتگو و تبادل‌نظر نخواهد بود. به هر حال در اینگونه موارد دو راهبرد را می‌توان برگزید:
      راهبرد اتهام‌زنی: همان می‌باشد که مخاطب فوق برگزیده است.
      راهبرد گفتگو: به یقین رویارویی افکار و عقاید متفاوت، با راهبرد تبادل‌نظر می‌تواند موجب پویایی اندیشه و پربارتر شدن بیش از پیش مباحث گردد.
      خوشبختانه اخیراً حرکت‌های امیدبخش و ارزنده‌ای در این زمینه میان همتباران مشاهده می‌شود و به طور مشخص می‌توان به انتشار کتاب «نقدهایی بر تواریخ معاصر چگنی» اشاره کرد که آشکارا «منش نقد» را به جای مثلاً اتهام‌زنی و شکایت برگزیده است.
      null
      به واقع همانقدر که اقدام همتباران چگنی در استان هویت‌ساز لرستان، مایه افتخار بوده، چهره‌ای شایسته از مردم لر را به دیگر هموطنان نشان می‌دهد، دیدگاه مخاطب فوق که تلویحاً خود را بهمئی معرفی می‌کند برای نگارنده به عنوان فرزندی از فرزندان بهمئی موجب تأسف می‌باشد.
      در پایان به یاد می‌آورد که وبسایت‌ها از جمله این پایگاه را می‌توان به نوعی «ویترین» دانست که در معرض دید عموم، نه تنها در ایران بلکه کل دنیا می‌باشد، پس ناگفته پیداست همانگونه که فروشندگان بهترین اجناس خود را در ویترین فروشگاهها قرار می‌دهند، برازنده است تا ما نیز با سرلوحه قرار دادن منش گفتگو، پای در راه معرفی والاترین سرمایه خویش را که چیزی جز اصالت لر (صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت) نبوده است برداریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *