در ادامهی گفتار پیشین و جایگاه والای نظام سیاسی و اهمیّت سیستم رهبری و فرماندهی لرتباران برای شناخت از هویت و اصالتها، در مجال حاضر به ساختار سیاسی ایل بختیاری پرداخته میشود که در کنار کهگیلویه و ممسنی یکی از وارثان سلسله پادشاهی محلی شاهان لر (اتابکان) و بلکه بزرگترین آنها بلحاظ جمعیت بوده است.
ضرورت کسب آگاهی از شاکلههای سیاسی لرها آنجایی بیشتر خودنمایی میکند که در قرن اخیر با وجود کشف، استخراج و فروش منابع سرشار خدادادی، از یک سو تحولات صورت گرفته موجب از بین رفتن ساختارهای مذکور گشته، و از دیگر سو مردم لر با شیبی فزاینده به ورطهای از مشکلات و گرفتاریها فرو غلتیدند؛ از تبعیض، فقر و محرومیت روزافزون گرفته تا موضوعات پایهای و بنیادینی چون شناخت اصالت لری ایلات و طوایف، امری که پیشتر جزو بدیهیات هویتی جامعه لر بوده است.
با ذکر مقدمهی فوق، متذکر میشود مطالب این پست عمدتاً بر اساس مکتوبات دکتر جواد صفینژاد از همراهان زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل شمسی استوار، و تلاش میگردد تا نمایی کلی از چارچوب نظام سیاسی ایل بختیاری که پژوهشگران بعضاً از آن با عنوان بزرگ ایل (کنفدراسیون ایلی) یاد میکنند به دست داده شود. ضمن اینکه پیش از پرداختن به اصل مبحث چند نکته خاطرنشان میگردد:
- الف – شناخت سیاست، تاریخ، جغرافیا و طوایف شاخههای لرتبار اعم از لر بزرگ و لر کوچک، لازم و پسندیده بوده امّا همراه با کسب این آگاهیها، بایستی به یاد آورد که لرها در گذشته تاریخی خویش دارای حکمرانی واحد و ریشههای مشترک بودهاند بنابراین در مرتبه بالاتر، همگرایی گروههای مختلف لر قرار دارد. ناگفته پیداست تعصب بر ساختهای ایلی و طایفهای در صورتیکه به مواجهه منفی و ایجاد زاویه با دیگر همتباران منجر شود، گام برداشتن در مسیر درست نمیباشد.
- ب – «لر بزرگ» و «لر کوچک» دو مفهوم تاریخی میباشند که ریشه در سال 300 هجری دارند. این نامگذاری نه به معنای برتری بلکه اشاره به سن دو شخصیت خاص (فرزندان فرمانروای لرستان بزرگ) دارد که در سال مذکور حاکم بر سرزمین لر گشتند: «بدر» برادر بزرگتر و «منصور» برادر کوچکتر.
- ج – اگرچه به هر تقدیر پس از سلسله پادشاهی محلی اتابکان لر بزرگ، شاخههای آن نتوانستند یکپارچگی و همگرایی سابق را به دست آوردند امّا در ادامه با تلاش رهبران و فرماندهان و همراهی دلاوران و سلحشوران توانستند تا حدودی انسجام و هویت جمعی خویش را حفظ نمایند.
- د – بایستی عنایت داشت عموم سران و رؤسای ایلات و طوایف لر از جمله بختیاری علیرغم اختلافنظرها، سلایق متفاوت و حتّی چنددستگیهایی که داشتهاند، جملگی توان خویش را مصروف در راه حفظ موجودیت، ثبات و گسترش تبار خویش میکردهاند؛ در همین راستا تاریخ بستری برای سرمشق قرار دادن نقاط قوت و عبرت از گوشه های منفی آن برای نسل امروز است.
- هـ – مدنظر خواهد بود تا در گفتارهای جداگانه به معرفی و شناخت رهبران و فرماندهان سازمان سیاسی بزرگ ایل بختیاری در طول تاریخ پرداخته شود.
- و – چنانکه در پست ساختار سیاسی ایلات و طوایف نیز گفته شد اهمیت وجود حکومت از آن منظر است که گفته میشود انسان در هیبت موجودی اجتماعی نمیتواند به هدفهای مشترک دست یابد، مگر آنکه بهدرستی سازمان بیابد و قواعد معین طرز عمل را بپذیرد. کارگزاری که در سطح جامعه مسئول اجرای این قواعد و رفتار است و اطاعت را تأمین میکند، حکومت نامیده میشود.
- ز – با عنایت بدانکه بختیاری و کهگیلویه در گذشته جزو یک پیکره واحد بنام لر بزرگ قرار داشته و بنابر چنین سابقهای، روابط نزدیک و درهمتنیدگی تاریخی آنها جلوهگر است، اشاراتی هم به نظام سیاسی ایلات کهگیلویه خواهد شد؛ ضمناً مقصود از کهگیلویه مفهوم تاریخی آن اعم از جاکی (لیراوی – چهاربنیچه) و بابویی است.
انطباق ردهها: دکتر صفینژاد در این باره مینویسند که پس از شناخت ردههای ساختی اجتماعی [که در سلسله گفتارهای ساختار اجتماعی شرح آن رفت] باید با ردههای ساختی قدرت آشنا شد، زیرا این ردههای قدرت، نظام ردههای اجتماعی سنتی را به گردش میآورند. ردههای قدرت همیشه منطبق بر ردههای اجتماعی بودهاند و هر رده قدرت سرپرستی رده اجتماعی مشخصی را به شرح زیر برعهده داشته است. چنانکه در جدول زیر مشاهده میشود دو دسته رده قدرت و قدرت کهن گزارش شده است؛ ریشسفیدان و «کا»ها انتخابی بودند و بقیه گروهها موروثی و در مواردی انتصابی توسط قدرت بالاتر:
با عنایت به مطالب فوق، در ادامه سازمان سیاسی بختیاری بر اساس دو مدخل کلی مورد شناخت قرار خواهد گرفت:
- ردههای قدرت کهن
- ردههای قدرت جدید
۱- سلسله مراتب قدرت کهن: دکتر صفینژاد در این خصوص مینویسند که واژههای مربوط به ردههای قدرت از نظر تاریخی دستخوش نوساناتی هم شدهاند. لازم میدانم توضیحی درباره این ردهها بدهم. محلیهای بختیاری در محاورههایشان غالباً به زبان لری واژههای کهن محلی خود را به کار میبرند، ولی هنگامی که فارسی صحبت میکنند، واژههای فارسی شده را به کار میبرند. مثلاً به جای «آرستم» لری، «آقا رستم» میگویند؛ یا لرهای کهگیلویه، همسایگان جنوبی بختیاری، به جای «کی نصیر» میگویند «قاید نصیر». در این مورد یکی از آگاهان طایفه تامرادی بویراحمد به نگارنده [دکتر صفینژاد] گفت:
«آقا، کی نصیر لری است و قاید نصیر فارسی است» یا کی خورشید، سرپرست طایفه قاید گیوی سپیدار بویراحمد گفت: فارسها به طایفه ما «قاید گیوی» میگویند، در صورتیکه به زبان لری ما طایفه خود را «کی گیوی» مینامیم، ما از نژاد «کی گیو» هستیم که از کوههای غرب اصفهان بدین منطقه (کوههای بختیاری [کهگیلویه!؟]) آمدهایم.
سرپرستان و کلانترانی که در مقام «آ» میزیستند، درون گروهی نیز ازدواج میکردند و پیوسته قدرت سیاسی منطقه را در دست داشتند. اگر نزاع یا جنگی بین آنها در میگرفت، جنگ خانوادگی بود و باز هم قدرت در همان خانواده گسترده باقی میماند.
در بختیاری به دلیل موقعیت جغرافیایی، کل منطقه به دو قسمت قلمرو چهارلنگ و قلمرو هفتلنگ تقسیم شد و سرپرست هر منطقه را از زمان صفویه به بعد خان نامیدند. ولی اگر گاهی به مناسبتی یکی از این خانها میتوانست سیطره خود را به منطقه دیگری گسترش دهد، به ایلخان بختیاری شهرت مییافت. واژههای خان و ایلخان در آغاز مصطلح تصمیمگیران حکومتی و مأموران آنها در منطقه، بهخصوص از زمان قاجاریه به بعد بود. طی این مدت محلیها چه در محاوره و چه در نوشتههای خود، همیشه واژه «آ» را به کار میبردند و در حال حاضر که واژههای خان و ایلخان واژههای متداول عامه در منطقه است، هنوز «آ» کاربرد ویژهای در اذهان عمومی دارد که با احترام توأم است.
به هر صورت همانگونه که در تصویر مشاهده شد مراتب قدرت در گذشته متفاوت از دوران متأخر بوده است؛ در ادامه به بررسی هرکدام به ترتیب زیر پرداخته میشود:
- آ
- کی
- شاه
«آ»: دکتر صفینژاد در این باره ذکر میکنند که سرسلسله سرپرستان طایفه زراسوند دورکی از حدود سلطنت شاه عباس اول به بعد «حیدر» بود. پدر و برادران حیدر از سرپرستان ایل پاپی لرستان [فیلی] بودند که در یک توطئه محلی به قتل میرسند. حیدر پس از آگاهی از رویداد فوق، فرار میکند و خود را به رده «خِدِر سرخ» طایفه زراسوند دورکی بختیاری میرساند و در آنجا سکونت میگزیند. در آن زمان سرپرست طایفه مذکور «آشهباز» نام داشت که از رده خدر سرخ بود. حیدر بهطور گمنام به چوپانی برای آشهباز اشتغال داشت. وی علاقمند و مسلط به کار خود روزگار میگذرانید تا اینکه پس از چندی خانواده حیدر در لرستان ردپای او را یافتند و برای یافتن او سوارانی را به لرستان [بختیاری] به میان زراسوندها فرستادند و ماجرا را برای آشهباز تعریف کردند.
آشهباز که با هوشیاری از جریان مطلع شده بود، در جواب میهمانان لرستانی به بودن حیدر در آنجا اعتراف کرد و گفت حیدر اکنون به شکار رفته است و با زرنگی خاصی لباس، سلاح و اسب برای حیدر فرستاد و او را با احترامات لازم نزد میهمانان آورد. حیدر پس از گفتگوی لازم از رفتن به لرستان [فیلی] خودداری کرد و در طایفه زراسوند باقی ماند.
آشهباز که دیگر از هویت واقعی حیدر باخبر شده بود و قبلاً هم از کاردانی و بزرگمنشی او اطلاع کامل یافته بود، او را به دامادی خویش پذیرفت و از آن به بعد حیدر هم چون سرپرستان ردههای بزرگ بختیاری به «آحیدر» معروف گردید و پس از فوت آشهباز، آحیدر به ریاست طایفه زراسوند برگزیده شد و اساس سرپرستیهای بعدی دورکی را پایهگذاری کرد که بیش از سه قرن و نیم ادامه یافت.
در این مدت همهی سرپرستان طوایف و تیرههای بختیاری را «آ» خطاب میکردند. واژه «آ» پیشوندی است که در جلوی نام کوچک افراد بالقوه سرپرست متعلق به رده خاص مشخصی به کار گرفته میشد مانند «آ پرویز»، محلیان بومی که آثاری از خود بر جای نهادهاند تمامی اسامی فرماندهان و اعضاء رده خاص را با پیشوند «آ» ضبط کردهاند. ولی غیرمحلیان و محلیان غیرآگاه ذکری از این پیشوند ننمودهاند، چون از مفهوم آن آگاهی نداشتند زیرا:
در بختیاری و در بین تمامی لران رسم بر این است که سرپرستان و فرماندهان ایلی متعلق به شاخه خاص و مشخصی از طایفه میباشند، همه فرماندهان ردههای مختلف تیرهها و طوایف با ضوابطی از آن شاخه انتخاب میگردند. در آن زمان این شاخه خاص طایفه دورکی، رده «خدر سرخ» نام داشت که خود شاخهای از تیره زراسوندها بود. فرماندهی و سرپرستی تمام طایفه از این رده بر میخاست که موروثی نیز بود و چون درون گروهی ازدواج میکردند، کسی نمیتوانست از خارج از این رده به درون این شبکه راه یافته و به مقام سرپرستی ایلی برسد. زنان عضو این رده را «بی بی» مینامیدند مانند: بی بی شاه پسند، بی بی دل افروز، بی بی نوری جان، بی بی شوکت و…
مردان عضو این شبکه بسته را «آ» خطاب مینمودند مانند: آخسرو، آفریدون، آفرامرز و…، اگر کسانی خارج از قلمرو ایلی و بیرون از منطقه که در این شبکه ایلی عضویت نداشتند و با اجازه سرپرست ایل کنار آنها سکونت میگزیدند و با آنها زندگی میکردند و با آنها به کوچ میپرداختند آنها را «خالو [حالو]» (دائی) و یا «خالو خُرزا» (دایی خواهرزاده) مینامیدند.
مثلاً حیدر در آغاز کار خانوارهای تیره زراسوند را خالو مینامید، سردار اسعد در این باره نوشته است «غالب آقا پسر حیدر به واسطه کفایت و لیاقت شخصی، ایل زراسوند که خالوهای او بودند، مشارالیه را به ریاست خود انتخاب کردند». و یا… «آنها خواهرزاده خود غالب آقا را به رسم گروئی به دولت دادند.»
غیر از محلیان، برای اولین بار، در نوشتههای هنری لایارد انگلیسی واژه «آ» را مشاهده میکنیم، وی در سفرنامه خود چنین مینویسد: «سه برادر محمدتقی خان (چهارلنگ)، آخان بابا، آکریم و آکلبعلی، (آ مخفف آقا)، گاهی هم به خاطر احترام بیشتر آنها را به نامهای خان باباخان، کریم خان و کلبعلی خان مورد خطاب قرار میگیرند.»
سردار اسعد که در ترجمه دیگری از سفرنامه لایارد مطالب فوق را در تاریخ بختیاری نقل نموده است، در این باره چنین مینویسد: «سه نفر برادران محمدتقی خان موسوم بودند به: آخان بابا، آکریم و آکلبعلی، آ در زبان لری به معنی خان است، آ مخفف آقا است و در بختیاری معمول است، برادر بزرگ را خان و سایرین را آ میگویند؛ همچنین پدر را خان و فرزندانش را آ مینامند.»
لایارد خود متوجه مفهوم و اهمیت واژه آ نگردیده و آن را مخفف آقا دانسته است، زیرا نامبرده یک افسر عالیرتبه نظامی، پزشک و سیاستمدار بوده است که با مأموریت محرمانه ویژه به بختیاری چهارلنگ آمده بود. درک مفهوم این واژهها و چگونگی کاربرد آن برایش غیرقابل تشخیص بوده است. سردار اسعد هم که یک مرد سیاسی و مدتها در تهران و اروپا به سر برده، باز به مفهوم و ماهیت واژه مذکور پی نبرده و همان نوشتههای لایارد را با کمی تغییر در کتاب خود آورده است و جز این مورد در هیچ کجای دیگر کتابش واژه مذکور به کار نرفته است، نوشتههای او هم دارای اشکالاتی به شرح زیر میباشد:
- الف- «آ در زبان لری به معنای خان است»، این صحیح است زیرا پس از حمله مغول واژه خان و ایلخان در ایران متداول و جانشین واژههایی گردیدند که قبلاً به مفهوم سرپرست و فرمانده ردههای بزرگ عشایری به کار میرفت.
- ب- «آ مخفف آقا است و در بختیاری معمول است»، این اشتباه است زیرا واژه آ لری و کلمه آقا ترکی است و هیچ ارتباطی با هم ندارند.
- ج- «برادر بزرگ را خان و سایرین را آ میگویند». تمامی برادرانی که پدر آنها سرپرست طایفهای در بختیاری بودند بالقوه آ میباشند، ولی هنگامی که یک نفر از آنها به عنوان سرپرست انتخاب گردد، ضمن آ بودن خان هم به او میگویند و اگر روزی به مناسبتی مقام خانی را از دست بدهد، مجدداً اعضاء طایفه نامبرده را آ خطاب مینمایند.
- د- «همچنین پدر را خان و فرزندانش را آ میگویند»، معمولاً چون پدر سرپرستی طایفه را به عهده دارد او را خان مینامند، درصورتیکه او هم بالقوه آ میباشد و قبل از اینکه به مقام خانی برسد آ بوده و خواهد بود.
واژه آ هنور هم در بختیاری متداول است و کاربرد سرپرستی و فرماندهی دارد چنانکه «آلطفعلی» فرزند «آحیدر» یکی از سرپرستان طایفه بابااحمدی و یا «آجعفرقلی رستمی» و برادرش «آرستم» که از سرپرستان تیره اولاد طایفه عالیانور بابادی میباشند که هنوز سرپرستی طایفه خود را به عهده دارند. (آلطفعلی در فیلم «گراس» که در سال 1924 از کوچ بختیاریان در ایل راه بازفت توسط سه نفر آمریکایی ساخته شده است، جوانی بوده 9 ساله که به همراه پدرش آحیدر در کوچ بهاره از حوالی شوشتر به دامنههای سردسیری زردکوه همراه کوچندگان است. وی در سالهای اخیر در اهواز اسکان و تا واپسین روزهای عمر مورد احترام تمامی افراد طایفه خود بود. وی در مرداد سال 1374 در سن 80 سالگی به درود حیات گفت).
در اوّلین تقسیمبندی، کل ایل بختیاری را به هشت [نه!؟] رده تقسیم مینمایند، چهار [پنج!؟] رده شاخههای چهارلنگ و چهار رده شاخههای هفت لنگ. از مجموع هشت رده مذکور اطلاعات مربوط به واژه «آ» در سه رده به شرح زیر در دست است:
- الف: اطلاعات مربوط به متداول بودن واژه آ بین نام سرپرستان رده کیومرثی چهارلنگ [کنرسی/کیانارثی] که در نوشته های لایارد مشاهده میگردند.
- ب: اطلاعات مربوط به رده دورکی هفتلنگ که سردار اسعد و اوژن بختیاری هرکدام به شیوهای واژه آ را در برابر نام سرپرستان متذکر شدهاند.
- ج: اسکندرخان ضیغم الدوله از طایفه عکاشه بابادی در کتاب خود این واژه را فراوان به کار برده و دانشجویی در تبارنامه شاخه راکی بابادی هفت لنگ نیز از زمان صفویه تا دهههای اخیر نام سرپرستان رده را با القاب و پیشوند آ مشخص نموده است [نمودار نسبنامه تش قنبروند که در ادامه خواهد آمد].
به غیر از سه رده مذکور، نگارنده [دکتر صفینژاد] از وجود و یا عدم وجود پیشوند آ در مقابل نام کوچک سرپرستان رده های مختلف بختیاری اطلاع گستردهای ندارم و همانطور که سردار اسعد یادآور شده است واژه آ در بختیاری معمول و متداول است. قرائن نشان میدهد که با پژوهشی هنوز هم افرادی که آ خطاب میگردند و سرپرستی ردهای را به عهده دارند در منطقه فراواناند. و گهگاه دانشجویان محلی و یا پژوهشگران دانسته یا ندانسته اشاراتی بدین واژه در ردههای مختلف دارند.
سوابق تاریخی «آ»: بر اساس شجرهنامهای که آقای سیاوش مولایی (دانشجوی سال 1371 دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، از طایفه راکی، تیره شهنی، تش قنبروند بختیاری هفتلنگ) در اختیار نگارنده [دکتر صفینژاد] گذارد، جد بزرگ این خانواده به «آاردشیر بختیاری» معروف بوده که در زمان شاه سلطان حسین صفوی [تقریباً 320 سال پیش] میزیسته و به مناسبت رفتن به مکه و زیارت خانه خدا به حاج اردشیر بختیاری شهرت یافته است، در حال حاضر این قدیمیترین شجره مربوط به «آ»ها است که نگارنده [دکتر صفینژاد] در اختیار دارد و نشان میدهد که چگونه واژه آ از زمان شاه صفوی در طول 12 نسل پیاپی تا دو نسل قبل در میان سرپرستان ردههای مختلف ایلی شاخه مذکور متداول بوده است.
همانگونه که مشاهده میگردد در اینجا به استناد آثار دکتر صفینژاد دو نمودار ارائه گردیده است؛ یکی تصویر نمودار بالا که مشخص کننده نام سرپرستان این رده میباشد. البته در دو نسل اخیر مندرج در شجرهنامه به واسطه شهرنشین شدن سرپرستان و سکونت نداشتن در محل، دیگر آنها را آ خطاب نمینمایند. و دیگری عکس نمودار پایین که ردهبندی ایلی ایل بختیاری، شاخه هفتلنگ، از رأس تا رده اولاد قنبروند را نشان میدهد. (بنابه به ذکر دکتر صفینژاد نمودارهای فوق توسط یکی از فارغالتحصیلان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که دکتر نیز استاد آن مجموعه بودهاند بر اساس اطلاعات خانوادگی تهیه شده است)
دکتر صفینژاد همچنین توضیح میدهند که در مقام مقایسه، این زیر ردهها با زیر ردههای جداول و نمودارهای دیگر کاملاً منطبق نمیگردند و این عدم انطباق را در جدول جداگانهای نشان دادم تا مشخص گردد که ردهبندیهای پژوهشی هر یک از پژوهشگران در مورد ردههای مختلف بابادی با پژوهش دیگری مشابهت انطباقی ندارند زیرا مصاحبه شوندگان اغلب جایگاه واقعی تیره و زیر تیره «تش» را تشخیص نمیدهند و اغلب آنها را یکی دانسته و پژوهشگران هم محلی نبودهاند تا از ریشههای پژوهش آگاه گردند، در نتیجه این ناهماهنگی به وجود آمده است و جز با پژوهش میدانی آگاهان واقعیتهای بنیادی اینگونه ردهبندیها شناخته نمیگردند.
دکتر صفینژاد درباره سابقه کهن واژه آ هم بیان داشتهاند که در قرن سوم هـ .ق، طبری (310-226 هـ .ق.) در جلد اول تاریخ خود (تاریخ طبری) چنین مینویسد: گویند: آفریدون، نخستین کسی بود که لقب «کی» گرفت و او را «کی آفریدون» گفته و معنی کی پاک باشد.
در همین باره فردوسی طوسی در نیمه دوم قرن چهارم هـ .ق به هنگام رویدادهای زمان پادشاهی فریدون پیشدادی چنین مینویسد:
ندانست خود کافریدون کجاست / سراندر نهاد و همی رفت راست
زیک میل کرد آفریدون نگاه / یکی کاخ دید اندر آن شهر شاه
سوی لشکر آفریدون شدند / زنیرنگ ضحاک بیرون شدند
چو نزدیک شاه آفریدون رسید / سرتاج و تخت بلندش بدید
البته اشعار فراوانی با نام «آفریدون» وجود دارد که منتخبی از آنها در اینجا آورده شد. چنانچه مشاهده میگردد کتب تاریخی معتبر قرون اولیه اسلام که اخبار، اطلاعات و تاریخ کهن ایران باستان را از روی منابع کهنتری جمعآوری نمودهاند، همه واژه «آ» را در مورد فریدون پیشدادی به کار بردهاند. از آن زمان تا حدود قرن دهم هجری قمری، اطلاعات مربوط به «آ»ها بر ما پوشیده است و از آن پس بر اساس منابع موجودی که بدست آمده میتوان در این باره اظهارنظر نمود، اینک آنچه نگارنده [دکتر صفینژاد] در این باره به دست آورده است ذیلاً بیان میگردد:
کی: تا قبل از اصلاحات ارضی سال 1342 شمسی لرهای اصیل کهگیلویه به دو گروه فرمانده و فرمانبر تقسیم میشدند. اسم کوچک افراد ذکور فرمانبرها با پیشوند «کا» آغاز میشد، مانند کا ایمور، کا منصور و کا اسدالله. گروه یاد شده اکثریت توده عشایری منطقه را تشکیل میداد، دسته دوم فرماندههان یا فرمانروایانی بودند متعلق به رده خاصی از ردهبندی ساخت سنتی در منطقه که به «کی»ها شهرت داشتند. کی با نام کوچک این افراد همراه بود، کی بودن در خانواده آنها موروثی بود و هیچ فردی، جز از راه وراثت، به این مقام نمیرسید.
فرماندهی و تصمیمگیری درباره «کا»ها با «کی»ها بود. کیها برای مسائل حیاتی منطقه، مانند تصمیم به جنگ یا صلح، لشکرکشی، جمعآوری مالیات و شیوه اخذ و مقدار آن، انتخاب خان، زمان کوچ، تقسیمبندی مراتع که در مالکیت آنها بود و غیره مجمع عشایری (جرگه) را تشکیل میدادند. تصمیمگیری شورای کیها بسیار اهمیت داشت و ممکن بود در مورد تصمیمگیری قطعی روزها به بحث بنشینند.
کیها هنوز در منطقه بویراحمد حیات دارند، ولی از نظر تاریخی در ایلات دیگر کهگیلویه و شاخههای ممسنی و بختیاری رو به انقراضاند. در سال 1346، گروه پژوهشگران مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، شجره کیهای بویراحمد را تا دوازده نسل شناسایی کردند.
در منابع مکتوب، نام کیها را در گذشته «قاید» ضبط کردهاند، قاید به معنای سرپرست، فرمانده و رهبر است؛ هرچند کیها هم چنین وظیفهای دارند. در محل مشاهده شد که در نامههای خصوصی عشایر که به مناسبتی کلمه قاید به کار برده شده بود، ملاها و باسوادان محلی آن را «کی» میخوانند. یکبار که در کنار یک فرد با سواد محلی در روستای سوق طیبی نشسته بودم، خواننده نامه، قاید رستم را کی رستم خواند، هنگامی که علت آن را جویا شدم، گفته شد: «ما قاید مینویسیم ولی کی میخوانیم». فرد آگاهی از تیره «تامرادی» بویراحمد سفلا، در ده «مارگون» به نگارنده [دکتر صفینژاد] اظهار داشت: «قاید فارسی و کی لری است». اگر ما لری صحبت کنیم، کی به کار میبریم ولی اگر با فارسها صحبت کنیم قاید میگوییم.
شاه: بر اساس اسناد و مدارکی که در دست است لرهای بختیاری، کهگیلویه و ممسنی قبلاً به سرپرستان بزرگ ایلی خود «شاه» میگفتند. اولین اطلاع ما در این باره مربوط به قرن چهارم هـ .ق است زیرا در کتاب «تجارب الامم» چنین آمده است: «شاهان ایران شاهان طوایف بودند». خبر بعدی ما در این باره مربوط به لرهای بویراحمدی کهگیلویه است. سرپرستان امروزی بویراحمد جد بزرگ خود را «کی ملک اول» میدانند، بر اساس روایات ذهنی دو نفربه نام کی ملک سرپرستی بویراحمدیها را به عهده داشتند، کی ملک اول یا کی ملک بزرگ به نام «ملکشاه بویراحمدی» که قبل از سلطنت شاهان صفوی، در سال 856 هـ .ق. میزیسته است زیرا:
در منطقه گدارتختی بهمئی جنوبی (بهمئی احمدی) سر راه روستای «کت» به «لیکک» کوه کم ارتفاعی وجود دارد که در دامنه آن (پّر گدارتختی) در کنار دره، رود و ده گدارتختی، در دل قطعه سنگ مربع شکلی جمله زیر نقر شده است:
«در عشرین ماه صفر، سنه ست و خمسین ثمانمایه، بخطه ملکشاه بیراحمد»
(در بیستم ماه صفر سال 856 هجری قمری، به خط ملکشاه بویراحمدی)
در زیر جمله مذکور دو دایره کوچک چون دو حلقه ولی در کنار هم در دل کوه نقر شده است. پس از آن در سال 1009 هـ .ق. خلاصهالتواریخ ملاکمال خبر از نافرمانی «امیر شاه حسین بختیاری» میدهد و تاریخ عباسی خبر از برادران او به نامهای «امیر شاه نظر» و «امیر شاه منصور» میدهد.
از آن پس سند ارزندهای مربوط به سال 1068 هـ .ق.، زمان سلطنت شاه عباس دوم صفوی (1077 – 1052 هـ .ق) یافتهایم که مربوط به ایل دشمنزیاری کهگیلویه غربی است، در این سال در شهر دهدشت یک مجمع بزرگ از سران عشایر اطراف تشکیل و سران و ردههای بالای سرپرستی به عنوان شاهد با نام شاه حاشیه سند را مهمور نمودهاند مانند:
- احمد شاه بویراحمدی
- عین الدوله ولد شاه بویری
- کلبعلی ولد احمد شاه کرایی
- محمد ولد شاه حسین لیراوی
- شاه منصور دیلگانی
- حبیب ولد شاه حسین گشتاسی
- دریش علی ولد غریب شاه یوسف دیناری
- علی ولد شاه منصور
- شاه خلیل
- حسن شاه و…
در زمان نادرشاه افشار (سلطنت 1160 – 1148 هـ .ق) منابع تاریخی خبر از شاه مراد بختیاری میدهند که جغهای بر سر نهاده بود، نادر با او به جنگ پرداخت، او را دستگیر و با 200 نفر از هواخواهانش به قتل رسانید.
شاهان یا سرپرستان طوایف مختلف لرهای عشایر مرکزی و خانواده گسترده آنها از نظر ردهبندی ایلی متعلق به شاخه خاصی بودند که به نام یکی از سرپرستان یا شاهان چندین نسل قبل آنها نامگذاری شده بود. ردههای باقیمانده از شاهان منطقه هنوز هم در محل وجود دارند.
نکته ۱: در همین ارتباط قابل ذکر است ریشههای 2 طایفه شاهحسینی (شوسنی/شاهسنی) و شاهنظری (شهنظری/شهندر) ایل بهمئی را بایستی در همان دورانها و مرتبط با سرپرستان و سران لیراوی و بختیاری جستجو نمود؛ امری که ضمن تأیید روایات پیران و بزرگان، تأکیدی دوباره بر این نکته است که بارها گفته شد به گواه تاریخ تمامی گروههای لرتبار از جمله بهمئی و بختیاری دارای عناصر هویتی مشترک همچون سرزمین، تاریخ، نژاد و ریشههای خونی نسبی و سببی، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، دین و آئین و در یک کلام جهانبینی همسو بوده و بنابر چنین سابقهای، روابط نزدیک و درهمتنیدگی تاریخی آنها جلوهگر است؛ هَمَش یکی بیدِن.
نکته ۲: در تأیید مضاعف بیان دکتر صفینژاد بایستی اشاره کرد که در بهمئی نیز کاربرد واژه شاه برای سرپرستان ایلی تا قرن اخیر مورد استفاده بوده است گویی چنانکه در پست «قلعه خاننشین در ایل بهمئی» هم گفته شد پیران و بزرگان از حسینخان فرزند محمدحسینخان بزرگ که صاحب منصب ایلبیگی کهگیلویه نیز بود با عنوان «شاه ایلبگی» یاد کردهاند.
۲- سلسله مراتب جدید قدرت: دکتر صفینژاد در این باب مینویسند که هر مال دارای سرمالی است به نام «گپ مال» که نام کوچک چنین فردی بدان مال اطلاق میگردد. سرمالان تصمیمگیرندگان اولاد و تش ولی زیر نظر ریشسفیدان و ریشسفیدان خود زیرنظر کدخدایان و کلانتران هر طایفه انجام وظیفه مینمودند و کلانتران خود گوش به فرمان خان بودند. بنابراین در ادامه به شرح سلسله مراتب مذکور به صورت زیر پرداخته میشود:
- ایلخان
- ایلبیگ
- خان
- حاکم
- کلانتر
- کدخدا
- ریشسفید
ایلخان: خان و ایلخان واژههایی هستند ترکی مغولی، خان به مفهوم فرمانروای اتحادیهای از چند طایفه و ایلخان به مفهوم فرمانروای چند اتحادیه متشکل یا اتحادیهای از چند خان که فرمانروای بخشی از امپراطوری مغول بودند. واژه خان برای اولین بار در زبان فارسی در اواسط قرن ششم هجری قمری و پس از آن در اواخر قرن مذکور به ثبت رسیده است و از آن پس رفته رفته در ایران گسترش یافته و متداول گردید و در اواسط قرن هفتم هجری قمری، هلاکوخان مغول را ایلخان خواندهاند و در واقع ایلخان لقبی بوده برای سلاطین مغول که ابتدا در شمال خراسان متداول گردید.
قلمرو حکومتی هر خان نیز دارای مرزهای مشخص جغرافیایی بود که معمولاً سکنه درونمرزی آن دارای: تاریخ، زبان و فرهنگ مشترکی بودند، رتق و فتق امور سیاسی و اقتصادی ایل بدست خان انجام میپذیرفت ولی نقش او بیشتر نقش سیاسی بود که قدرت نظامی را نیز بههمراه داشت.
از اتحاد سیاسی چندین خان همسایه یا به زیر نفوذ گرفتن خوانین دیگر توسط یک خان قدرتمندتر، قدرت ایلخانی به ظهور میرسید و ایلخان ضمن آنکه خان قلمرو ایلی خود محسوب میشد، نسبت به خانهای دیگر هم از اقتدار بیشتری برخوردار بود.
ایلخان رئیس امور سیاسی و نظامی و مظهر وحدت و یکپارچگی ایل بود، بر کلیه کلانتران و سرپرستان ردههای ایلی ریاست عالیه داشت. ایلخان نماینده رسمی و حقوقی ایل در برابر پیامدهای خارج از ایل بود و به عنوان مسئول روابط خارجی و رابط بین ایل و مقامات حکومت مرکزی و سرپرستان سایر ایلات و حل اختلافات بین طوایف تابعه نیز بود، علاوه بر آن شخصاً سرپرستی ردههای مختلف نوکر بابها را برعهده داشت.
ممکن بود منافع ایلخانی ایجاب نماید که به دفاع از حکومت مرکزی برخیزند و یا به مناسبتی در مقابل حکومت مرکزی بایستند و یا از نابسامانی حکومت مرکزی بهره گرفته با اتکا به قدرت چریکی و جنگجویان عشایری خود و متحدان، قدرت کشور را در دست گیرند.
در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال 1234 هـ .ق. برای اولین بار طی فرمانی لقب ایلخانی به سرپرست ایل ترک زبان قشقایی اهدا گردید و از آن پس این لقب در همسایگان عشایر قشقاییها که بختیاریها، ایلات مختلف کهگیلویه و ممسنیها بودند متداول گردید. در عشایر مرکزی ایران ایلخان بالاترین مقام ایلی بود که حکم آن از طرف حکومت مرکزی صادر و ابلاغ میگردید و اینان دارای حقوق رسمی و مورد تأیید حکومت مرکزی نیز بودند و در مقابل به خواستههای حکومت مرکزی از قبیل آگاهی از تعداد خانوارها، جمعآوری مالیات، فرستادن جنگجویان عشایری قلمرو خود به مرکز و یا هر محل دیگر که مورد نیاز حکومت مرکزی بود، اقدامات لازم را به عمل میآوردند زیرا قبلاً قراردادهای رسمی مورد توافق ایلخان و حکومت مرکزی بسته میشد، پایههای این قرارداد که بر اساس ارقام مندرج در بنیچه منعقد میگردید، طرفین را ملزم به اجرای مفاد آن مینمود.
بختیاریها در زمان قاجاریه دارای «ایلخانی» بودند. در سال 1265 هـ .ق. در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه که حسینقلی خان بر رقبای خود پیروز شد، برای اولین بار در بختیاری حکم ایلخانی از طرف شاه به نام او صادر گردید و حکم حاج ایلخانی برای برادرش امامقلی خان که به زیارت خانه خدا نائل گردیده بود. هر دو برادر در حکومت منطقه شریک بودند، یکسال مالیات بختیاری را برادر بزرگتر و سال دیگر برادر کوچکتر جمعآوری میکرد و قبل از این تاریخ واژه و لقب ایلخانیگری در بختیاری متداول نبود و از زمان حسینقلی خان معمول گردید.
ایلخان بختیاری سالیانه یک هزار تومان از دولت مرکزی حقوق دریافت میداشت و در نتیجه سالیانه خراجی به مبلغ 37000 تومان به حاکم اصفهان و خوزستان میپرداخت که 22000 تومان آن سهم حاکم اصفهان و 15000 تومان سهم حاکم خوزستان بود و در مقابل سالیانه از هر خانواری 2 تومان مالیات دریافت میداشت. حکومت مرکزی رسماً اختیار داشت که از هر 10 خانوار ایل بختیاری یک نفر سوار و دو نفر پیاده سربازگیری نماید ولی این قدرت عملاً بدست ایلخان بود و ایلخان بختیاری قادر بود 8000 تا 10000 نفر جنگجو به هنگام نیاز آماده نماید.
ایل بیگ: در عشایر مرکزی ایران معاون ایلخان را ایل بیگ مینامیدند، ایل بیگ یعنی بزرگ ایل که امور داخلی ایل از قبیل جمعآوری مالیات، کارهای اداری، تظیم امور املاک، تجهیز قوا و سرپرستی طوایف مختلف را بر عهده داشت. معمولاً ایل بیگیان از بین نزدیکان ایلخان انتخاب میشدند، چون هر دو باید سیاست مشترکی را دارا بوده و در جهت اهداف خود در یک راستا حرکت نمایند.
ایل بیگیان، هم مانند ایلخانان مورد تأیید حکومت مرکزی بودند، حکم رسمی و حقوق مشخصی از مرکز داشتند و از نظر مقام سیاسی و تصمیمات فردی پس از ایلخان قرار داشتند، ایل بیگیان وظیفه داشتند مالیات تعیین شده حکومت مرکزی را به موقع پرداخت نمایند از این رو همه ساله به جمعآوری خراج و منال از افراد قلمرو سرپرستی خود مبادرت میکردند و معمولا مالیات جمعآوری شده بیش از مقدار مورد توافق با حکومت مرکزی بود.
در دوران قاجار هم قشقاییها و هم بختیاریها دارای ایلخان و ایل بیگ بودند، سرپرستان ردههای پایینتر ایلی و توده عشایری در کلیه پیامدها فقط از فرمانده رده خود حرف شنوی داشتند و در مجموع کل فرماندهی ردهها و افراد تحت سرپرستی آنها، جز از ایلخانان و ایل بیگ ها فرمانبری نمیکردند و اگر ایلخان، ایل بیگ، خان و سرپرست هر رده دیگری را از غیر محلیان انتخاب میکردند به شورش توده ایلی منجر میشد.
در عشایر بختیاری در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه سرپرستی تمامی ایل بختیاری اعم از هفت لنگ و چهارلنگ در اختیار حسینقلی خان ایلخانی، امامقلی خان حاج ایلخانی و رضاقلی خان ایل بیگی بود که هر سه برادر و فرزندان جعفرقلی خان بودند. حکومت و نظارت بر ایل بر عهده ایلخانی و حاج ایلخانی واگذار شده بود و حکم رسمی از مرکز برای هر دو نفر صادر میگشت. مقام ایلخانی برای فرزند ذکور بزرگتر و ایلبیگی برای فرزند ذکور کوچکتر دو برادر صادر میگشت، بدین مفهوم که در جمع فرزندان دو برادر «پسرعموها» فرد بزرگتر از همه به مقام ایلخانی و فرد دوم به مقام ایل بیگی نائل میگشتند.
ایل بیگی یا معاون ایلخان بختیاری که مورد تأیید حکومت مرکزی نیز بود، در مواردی که ایلخان مغضوب میگردید جانشین او میشد [خوانین] و کلانتران در رده بعداز ایل بیگی قرار میگرفتند و از نظر سلسله مراتب ایلی کدخدایان و ریشسفیدان پس از کلانتران قرار داشتند.
خان: خان لغتی است ترکی به معنی شاه، که قبلاً لقب پادشاه ترکستان بود، از زمان هجوم مغولان رفته رفته واژههای ایلی ترکی مغولان در بین کوچندههای ایران متداول گردید، ایلهای ترک زبان که این واژه ها و اصطلاحات را به کار میبردند به مرور بین عشایر همسایه آنها رواج یافت. واژه خان و ایلخان پس از متداول شدن در بین لر بزرگ تا سال 1342 به قوت و قدرت خود باقی بود، ولی در این سال به خاطر جنگ عشایر با حکومت مرکزی و شکست عشایر و اعدام بسیاری از سرپرستان آنها، خانها موقعیت قبلی خود را از دست دادند و این واژهها از اهمیت افتادند.
تا سال 1342 هر ایل دارای سرپرستی به نام خان بود، خانها از نظر تاریخ، زبان و فرهنگ به جامعه ایلی خود وابسته بودند و با درک فرهنگ جامعه و احترام بدان، مورد احترام تودههای ایلی ابواب جمعی خود بودند و اصولاً تودههای مذکور از آنها حرف شنوی داشتند.
خان و خان شدن در هر ایل موروثی و مورد تأیید سرپرستان رده های پایینتر و تودههای ایلی قرار میگرفت، خانها و خانواده آنها به رده خاصی از ایل تعلق داشتند، این رده را رده ممتازی میدانستند و سعی بر این بود که این امتیاز را حفظ نمایند.
هر خان درون محدوده جغرافیایی معین با مرزهای مشخصی حکومت میکرد، سکنه درون مرزی این محدوده دارای وجوه مشترک فراوانی با هم بودند و اینان خود به ردههای مختلفی تقسیم میشدند، هر رده چه در گرمسیر و چه در سردسیر دارای محدوده علفچر مشخصی بود که چگونگی بهرهگیری از آن با ضوابطی در بنیچه آنها ذکر شده بود، بنیچهها هر هفت سال یکبار در بختیاری تجدید و بنیچه قبلی ابطال میگردید و این بنیچهها در اختیار خان قرار میگرفت، نظام تقسیمبندی محدوده علفچر ممکن بود همه ساله با تصمیم خان تغییر نماید، زیرا کل سکنه و اموال غیرمنقول محدوده ایل جزء ابواب جمعی خان به حساب میآمد و خان خود را با هرگونه تغییری در آن مجاز میدانست.
پس از فوت یا کنارهگیری خان میباید فرزند ذکور بزرگش جانشین وی شود، ولی اگر شورای کلانتران یا کدخدایان فرزند بزرگ و ذکور خان را لایق جانشینی و خان شدن نمیدانستند، شورای ایل را تشکیل داده زمان نامحدودی به بحث مینشستند تا یکی از فرزندان ذکور دیگر خان و یا هر فرد ذکوری را که از خویشاوندان نزدیک خان و صلاحیت خان شدن داشت به خانی برگزیده و قبای خانی را بر او بپوشانند. اگر شورای مذکور در این مورد اتفاقنظر نداشت و دستهای در اقلیت قرار میگرفت، پس از پایان شورا و انتخاب خان جدید، دسته اقلیت همکاری خود را با اکثریت اعلام مینمودند و از آن پس به اتفاق با تشکیل شوراهای مورد نیاز کارهای مربوط به ایل را حل و فصل مینمودند، خان بدین شوراها احترام میگذاشت و سعی بر آن داشت تا نظریاتش با نظر اکثریت هم آهنگ گردیده و کلاً سیاست واحدی را اتخاذ نمایند.
سفره خانها همیشه گسترده بود، ممکن بود در هر وعده غذایی چندین بار سفره را جمعآوری و مجدداً سفره را بگسترانند، در عشایر رسم بر این است که میهمانان اغلب بدون خبر به منزل یا چادر خان وارد میشوند، اگر خان از تعداد میهمانان اطلاع حاصل کرده بود که آمادگی پذیرایی داشت، وای اگر اطلاع نداشت عرفاً بایستی از زمان ورود تا انداختن سفره دو ساعت صبر کنند تا غذا آماده گردد. نگارنده [دکتر جواد صفی نژاد] در این مورد شاهد بود که چند سوار حدود ساعت 1/5 بعدازظهر به منزل «کی عطا» (حاج عطا طاهری) وارد شدند و قبل از آن ناهار نخورده بودند، کی عطا در این مورد به من گفت که رسم ما چنین است و خود میهمانان نیز میدانند که در چنین مواردی حدود دو ساعت پس از ورود غذا آماده میگردد.
خانها نوکران مخصوصی داشتند که کار آنها فقط تهیه، طبخ و سفره انداختن بود و اینان در کار خود تخصص مخصوصی داشتند و شب و روز در سکونتگاه خان به سر میبردند و جزء رده نوکرباب به شمار میرفتند و خود و خانوادشان از سفره خان اطعام میشدند. اینان بر کلیه نوشیدنیها و غذاهای خان نظارت کامل داشتند و قبل از خوردن خان کمی از غذا را خورده و یا چشیده، بدون خطر بودن آن را گواهی مینمودند.
حاکم: ایلخان و ایل بیگ بیشتر به رتق و فتق امور ایل میپرداختند ولی منطقه بختیاری دارای یک حاکم رسمی نیز بود، در همان سالها رضاقلی خان برادر امامقلی خان که خود از محلیان بختیاری بود رسماً حاکم چهارمحال بود و سالیانه بابت عوایدی که به او تعلق میگرفت 20000 تومان به حکومت مرکزی پرداخت مینمود.
در سلسله مراتب ساخت قدرت آنطور که مذکور افتاد (ایلخان، ایلبیگ و حاکم) یک ساخت اداری و دولتی بیان گردید نه ساخت اعتقادی و سنتی مردم زیرا:
در کنار ساخت سنتی اجتماعی ساخت قدرت نیز وجود داشت که از طرفی نیازها و پیشنهادهای کوچکترین واحدهای ایلی را از پایین به بالا منعکس نموده و از طرف دیگر تصمیمات و نظریات ایلخان طی سلسله مراتبی جهت اجرا به واحدهای کوچک ایلی ابلاغ میگردید، سلسله مراتب قدرت در عشایر بختیاری در گذشته بعداز ایلخان، ایلبیگ و خان بشرح زیر بوده است:
کلانتر: در زمان صفویه کلانتر به کسی اطلاق میگردید که در تعیین کدخدایان محلهها و ریشسفیدان اصناف و عزل آنها دخالت داشته باشد، تهیه صورتهای مالیاتی و سرشکن کردن آن بین اصناف و رفع ظلم از وظایف کلانتر بود.
در زمان مذکور اصطلاح کلانتر را در قلمرو عشایر لر بزرگ مشاهده نمیکنیم و در منابع تاریخی آن زمان هم اصطلاح کلانتر برای ردهای از سرپرستان عشایری به کار نرفته است، پس از دوران صفویه در دهه اول سالهای 1200 قمری این کلمه را در منابع تاریخی میبینیم، زیرا جمله «… ضابطان و کلانتر» بوانات «و ابرقو حسب الامر خدیو سکندر شکوه سیورسات مقرر را به قدر امکان به اردوی معلی رسانیدند و…» تاریخ گیتیگشا در تاریخ زندیه که ذکری از کلانتر بوانات به میان آورده است، قابل پژوهش است، به دلیل آنکه بوانات دهستانی است از شهرستان آباده و چون منطقه آباده قلمرو ردهای از ترکان قشقایی است پس در این زمان اصطلاح کلانتر در میان عشایر قشقایی متداول بوده است.
در دوران قاجاریه یعنی در دهههای نیمه دوم سالهای 1200 قمری لقب کلانتر در منطقه عشایرنشین کهگیلویه متداول بود، زیرا فارسنامه ناصری از کلانتران ایلهای مختلف که بر مسند قدرت بودند نام برده و شجره آنها را نیز بیان میدارد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت لقب کلانتر از طریق ترکان قشقایی که همسایه عشایر کهگیلویه بودهاند بدین منطقه وارد شده است. محلیان آگاه بویراحمدی اظهار میداشتند لغات ایلخان، خان، کلانتر، یورت و امثال آن از همین طریق به منطقه وارد شده است.
در زمان مورد بحث لقب کلانتری در لرهای بختیاری وجود نداشت، در سراسر تاریخ بختیاری سردار اسعد، نامی از لقب کلانتری به میان نیامده است و به جای آن اصطلاح «آ» را مطرح مینماید که شرح آن پیشتر بهنقل از لایارد درباره برادران محمدتقیخان چهارلنگ رفت.
در سالهای دهه پس از تألیف تاریخ بختیاری سردار اسعد، تا سال 1347 هـ .ق. که سال پایان تحریر تاریخ ایل بختیاری اسکندرخان است لقب کلانتری را در کتاب مذکور هم مشاهده نمیکنیم ولی اصطلاح «آ» فراوان به کار رفته است مانند: آمصطفی قلی، آمحمدحسین، آمحمدنصیر، آخسرو، آحبیب الله و…
در سال 1346 شمسی پژوهشگران مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در پژوهشهای خود که در منطقه بختیاری انجام دادهاند، نوشتهاند: اصطلاح «آ» بختیاری به مفهوم «کلانتر» به کار میرود. آنجف کلانتر سابق تیره سراج الدین، کلانتری را به فرزندش آفرامرز واگذارد، او (آفرامرز) رهبری تیره را به عهده دارد.
به نظر میرسد که لقب کلانتری از طریق کهگیلویه به بختیاری راه یافته باشد، چه از زمان قاجاریه این لقب در ایلهای مختلف کهگیلویه که در همسایگی جنوبی بختیاری قرار دارند متداول شده است. در نوشتههای پژوهشگران مذکور میخوانیم:
کلانتران بختیاری در گذشته به طور مستقیم از جانب خان انتخاب و سمت اداره و رهبری طایفه و تیره را به عهده داشتند و از نظر موقعیت اجتماعی و امکانات مالی، گروه مرفه ایل را تشکیل میدادند و از دامداران عمده طایفه به شمار میرفتند و در عین حال به زراعت نیز میپرداختند و مقرری سالیانه نیز از خوانین دریافت میداشتند و این مقرری از محل مالیاتی کلانتران که از افراد ایل برای خوانین جمع میکردند، تأمین میگشت.
کلانتری در بختیاری جنبه موروثی داشت و تقریباً بعداز مرگ هر کلانتر فرزندش به کلانتری میرسید و در صورت نداشتن فرزند ذکور این سمت در اختیار برادرش قرار میگرفت و حکم کلانتری برای کلانتر جدید صادر میشد، به ندرت دیده میشود که کلانتری را از مقام خود خلع کرده باشند، وظایف کلانتران تدارک افراد ایل به منظور شرکت در جنگها، اخذ و جمعآوری مالیات و تحویل آن به خوانین و حل و فصل دعاوی بود.
در قشقاییها هر طایفهای دارای سرپرستی به نام کلانتر بود که از طرف ایلخان تعیین میگشت، عزل و نصب کلانتران از اختیارات ایلخان بود، ایلخان کلانتران را از بین نزدیکترین و مطمئنترین افراد انتخاب مینمود و در راضی نگهداشتن آنها نهایت سعی را مبذول میداشت زیرا کلانتر مظهر قدرت در طایفه بود، افراد طایفه او را پذیرا بودند، حکم کلانتری همه ساله در حضور ایلخان تجدید میشد و در صورت تمدید طایفه را غرق شادی مینمود، ایلخان ممکن بود حکم کلانتری را تمدید ننماید و دیگری را بجای او منصوب نماید، کلانتران برای حفظ موقعیت خود سعی مینمودند با ایلخان نسبت خویشاوندی به هم رسانند.
در پهنه کهگیلویه کلانتر را «کی» میگفتند. کیها در این منطقه تاریخی بس کهن دارند.
کدخدا: در کتب تاریخی مربوط به شهرهای ایران، همیشه واژه کدخدا به معنی بزرگ و ریشسفید محل به کار برده شده است.
در زمان صفویه ردههای تصمیمگیری پس از کلانتران، کدخدایان بودند که با موافقت کلانتران انتخاب، ابقاء و یا تعویض میشدند. در آن زمان هر شهر به چندین محله تقسیم میگردید و هر محله دارای کدخدایی بود که حل و فصل امور مربوط بدان محله به عهده او بود، کدخدایان در قبال کلانتر شهر مسئول بودند.
کدخدایان روستا هم همانند شهر کلیه امور مربوط به روستای خود را حل و فصل میکردند، اگر ارباب ساکن ده بود، کدخدا کارها را با صلاحدید ارباب انجام میداد وگرنه مستقلا بدین کار مبادرت میورزید. از دهه اول سالهای 1300 به بعد کدخدایان در برابر ادارات دولتی عهده دار مسئولیت شدند و برای آنها حکم رسمی کدخدایی صادر گردید، آنها وظیفه داشتند با ادارات دولتی همکاری نموده و در قبال این همکاری اغلب حقوقی نیز دریافت میداشتند.
در اسناد و کتب دوران صفویه تا اواخر دوران قاجاریه به لقب کدخدایی در بین عشایر لر بزرگ برنمیخوریم، در سراسر تاریخ بختیاری سردار اسعد نامی از کدخدا دیده نمیشود، لقب کدخدایی از دهه اول سالهای 1300 شمسی توسط مأموران ادارات دولتی رضاشاه در منطقه عشایرنشین متداول گردید و احکامی نیز در این زمینه صادر شد.
وظیفه کدخدایان را در بین الوار کهگیلویه قبلاً کیها عهدهدار بودند و چون انتخاب و انتصاب کیها برای سرپرستی ردهها موروثی بود، کی و کدخدا را مترادف گرفتند و همیشه کدخدایان از بین کیها انتخاب میشدند، مانند:
- کی نصیر بهادر کدخدای قدرتمند تیره تامرادی بویراحمد سفلی
- ملا ولی (کی ولی) پناهی کدخدای سیاستمدار تیره قایدگیوی (کی گیوی) بویراحمد سفلی
- کی خورشید برومند کدخدای قدرتمند تیره قایدگیوی (کی گیوی) بویراحمد علیا
البته ناگفته نماند چنانکه دکتر الویا رسترپو همسر، همراه و همکار زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در سفرهای پژوهشی دهه چهل شمسی، در پایاننامه دکتری خویش اشاره میکند، یک «کی» همیشه کدخدا بوده است ولی یک کدخدا به ندرت «کی» بوده است. و این خود نشان از جایگاه خاص کیها نسبت به کدخداها در بویراحمد داشته است.
ریشسفید: در کهگیلویه هر کلانتر سرپرستی چندین طایفه متعلق به تیره را برعهده داشت، سرپرستی هر طایفه با کدخدایی بود که عضو همان طایفه بود، از اینرو هر کلانتر به چندین کدخدا حکم میراند، کدخدا نیز سرپرستی چند اولاد برعهده داشت و چون سرپرستی هر اولاد به عهده ریشسفیدی قرار داشت، بنابراین ریشسفیدان چندی در قلمرو فرماندهی کدخدا قرار داشتند، کدخدایان مورد تأیید کلانتران بودند، کدخدا نماینده مورد اعتماد کلانتر بود، کلانتران همیشه کدخدایی را مورد تأیید قرار میدادند که بیشتر مورد تأیید توده عشایری بود. نظرات کدخدایان در شورای کدخدایان که به ریاست کلانتران که به ریاست خان تشکیل میگردید پیشنهاد میشد.
ریشسفید شدن موروثی نیست، بلکه بستگی دارد به فعالیت و آگاهی فرد از محیط عشایریاش. کوچندگان برای بهرهگیری از مرتع به دستههای حداکثر تا ده خانوار تقسیم میشوند و در مرتع سیاه چادرهایی کنار هم برپا میکنند. هر دسته از این سیاه چادرها را یک «مال» مینامند، هر مال ریشسفیدی دارد که حل و فصل پیامدهای مال را به عهده دارد.
در پایان و از برای حسن ختام ضمن اینکه امید است قدمی ناچیز در راه معرفی تبار بزرگ لر برداشته شده باشد، مجدداً گرامی داشته میشود یاد و خاطره تمام درگذشتگانی که دل در گرو سربلندی و سعادت تبار کهن لر و لرتباران داشتند و بر همان سیرت چهره در نقاب خاک کشیدند.
با سلام و خسته نباشید.
با احترام به تمام ایلات ولی واقعا در عجبم تا حالا یه نقل قول و مطلب و متن و مقاله در وبسایتها و وبلاگها و کانالهای ایل بزرگ بختیاری در مورد ایل بهمئی ندیدم ولی باز دم شما گرم با معرفتها که این مطالب مفید رو در مورد ایل ما قرار دادید .
برا من خیلی جالب بود
آفرین بر نگارنده این مقاله
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای ایلیا
ضمن سپاس از ابراز محبت، نظر لطف و همچنین دغدغهی آن برادر محترم، به امید همبستگی بیش از پیش شاخههای گوناگون لرتبار از جمله بهمئی و بختیاری.
بادرود فراوان از شما برادر عزیز که زحمت این نگارش را کشیدی وبنده از همینجا دست شمارا میبوسم واز انجاکه نتوانستم متن کامل شمارا مرور کنم ولی بسیار لذت بردم وبه خودم میبالم بعنوان یک عضو کوچک ایل بختیاری که چنین استادانی داریم تا بتوانند چنین مطالب ارزنده ای را به مخاطبان خاص خودشون ارائه بدن دستمریزاد میگم خدمت شما ♥️♥️
سلام
برادر همتبار
جناب آقای فرهادی چغاخوری
ضمن تشکر وافر از ابراز محبت صمیمانه و نظر لطف جنابعالی، نوشتن از لر موجب افتخار است زیرا به یقین «ذات و اصالت لر» چیزی جز صفا، صمیمیت، صداقت و شجاعت نبوده است.
در پایان اگرچه آن برادر عزیز، از سر مهر و صفا، نگارنده را با عنوان استاد خطاب نموده امّا از نظر نباید دور داشت که جایگاه استادی بالاتر از موقعیت ادمین سایت و در واقع زیبندهی پیشگامان این عرصه از جمله شخصیتهایی چون زندهیاد دکتر نادر افشار نادری و دکتر جواد صفینژاد میباشد.
تندرستی و سعادت را از درگاه حضرت حق برای آن برادر ارجمند خواهان است.