همانگونه که در گفتار هویت و فرهنگ ایل بهمئی گفته شد، وقتی سخن از «ما» پیش میآید بحث «هویت» به میان کشیده میشود. مرز ما از دیگران توسط هویت ما مشخص میگردد. مهمترین عناصر هویتی که سبب شناسایی و تمایز هویتهای گوناگون میشوند عبارتند از سرزمین، نسب، زبان، فرهنگ، دین و آئین، آداب و رسوم، تاریخ و سیاست.
سیاست که عموماً به مفهوم عمل اخذ تصمیم و اجرای آن برای کل جامعه تعریف شده، در برگیرنده سه جزء شامل عمل سیاسی، عامل (حکومت) و موضوع (بخشهای مختلف جامعه) است. در این بین حکومت در قامت عامل سیاست، توسط نهادهای زیرمجموعه خود به حکمرانی و مدیریت جامعه میپردازد.
اهمیت وجود حکومت از آن منظر است که گفته میشود انسان در هیبت موجودی اجتماعی نمیتواند به هدفهای مشترک دست یابد، مگر آنکه بهدرستی سازمان بیابد و قواعد معین طرز عمل را بپذیرد. کارگزاری که در سطح جامعه مسئول اجرای این قواعد و رفتار است و اطاعت را تأمین میکند، حکومت نامیده میشود.
از سوی دیگر مجموعهی منابع و ابزارهایی که حکومتها برای انجام کار ویژههای خود از آنها بهرهمندند و به کار میبرند «قدرت» نامیده میشود؛ قدرت، مهمترین مفهوم سامانبخش سیاست مطرح میگردد و امری است که سیاستمداران بر سر آن با رقبا و مخالفین خود نیز درگیر منازعه میشوند.
با ذکر مقدمهی فوق، متذکر میشود مطالب این پست عمدتاً بر اساس مکتوبات دکتر عباس بخشنده نصرت از همراهان زندهیاد دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل شمسی استوار، و تلاش میگردد تا نمایی کلی از چارچوب نظام سیاسی و مدیریت در عشایر کوچنده اعم از لر، کرد، ترک، بلوچ و… به دست داده شود. ضمن اینکه پیش از پرداختن به اصل مبحث چند نکته یادآوری میگردد:
- الف) همانگونه که بارها اشاره گردید نظام سیاسی ایلات تا دهه چهل شمسی استمرار داشته و پس از آن عشایر سازمان سیاسی خویش را به کل از دست دادند؛ بنابراین مواردی که در ادامه مطرح میگردد مربوط به بازه زمانی پیش از آن دهه است.
- ب) چنانکه به تفصیل بیشتری خواهد آمد، عشایر ایرانی و مشخصاً لرها قبل از رواج کلماتی مانند خان و ایلخان، از واژههایی چون «شاه» و «کِی» استفاده میکردند که البته تا چند دهه قبل نیز به کار برده میشدند.
بُعد سیاسی کوچندگی: دکتر بخشنده نصرت در این باره مینویسند که منظور از بعد سیاسی، سازمان یا تشکیلاتی است که میتواند به موقع اعمال قدرت نماید.
جوامع کوچنده نیز عموماً یک جامعه تشکیلاتیاند و از فرهنگ غنی برخوردارند. برای اداره چنین جوامعی شیوهای لازم است تا با یک نظام تشکیلاتی و اعمال قدرت در قالب یک سازمان و با پیروی از تئوریهایی که درخور چنین جامعهای باشد بر آن حکومت کنند و آن را اداره نمایند. همچنین روابط خود را با جوامع همجوار خود تنظیم نموده و قدرت مقابله لازم را با سایر سیاستها داشته باشند. با توجه به اینکه شیوه معیشت کوچندگان موجب شده است که دارای خانههای دائمی نباشند و فقط در طبقات بالای اجتماعی و اقتصادی مثل خوانین و کلانتران از رفاه نسبی [رفاه بر اساس شاخصهای زندگی مدرن یکجانشینی!؟] برخوردار باشند، بخشی از دام و سرمایه آنان در قالب این طبقات به صورت گلههای دام است که عموماً در معرض آسیبهای طبیعی و تجاوزات برون یا درون ایلی قرار دارد و در محورهای تردد خود به نظام قانونی مدونی دسترسی ندارند که پناگاه و حافظ جان و مال آنان باشد. علیالخصوص به هنگام استفاده از چراگاههای مسیر کوچ (ایلراهها) و ارتباط با یکجانشینان (ساکنان شهر و روستا)، عموماً با مشکلات و تضادهایی مواجه میگردند که هیچ نظام سیاسی اداری خارج از ایل و طایفه نمیتواند به حل و فصل آن بپردازد. در نتیجه در هر یک از ایلات و عشایر کوچنده یک ساختار سیاسی و مدیریت و انتظام ایلی وجود داشته که منطبق بر شرایط زیستی و اقتصادی – اجتماعی هریک از جوامع بوده و با وجود همه تفاوتها، دارای اشتراکات اساسی بوده که به اجمال به بیان مهمترین موارد آن میپردازیم:
نظام سلسله مراتبی: همانطور که در تصویر نیز مشاهده میگردد مبانی سیاسی معیشت ایلات و عشایر کوچنده، صرف نظر از برخی تفاوتها مبتنی بر نظام سلسله مراتبی است. این نظام مبتنی بر قواعد پدرسالاری و برتری سران ایل و طایفه است؛ در ادامه به ساخت قدرت و نظام سلسله مراتبی ایلات و عشایر به شرح زیر پرداخته میشود:
- ایلخانان و ایلبیگیها
- خوانین و کلانتران
- کدخداها
- ریشسفیدها
به هر عنوان دکتر بخشنده بیان میدارند سلسله مراتب در ردههای پایین ساخت قدرت، به ریشسفیدی ختم میگردد که از اقتدار کمتری برخوردار است. مراتب شیخوخیت و ریشسفیدی به منظور اداره و اعمال نظر بر یک یا چند خانوار انجام میشود و مجموعه قدرت ریشسفیدان خانوارهای مشتکل تحت عناوین اوبه، مال، هلک، خیل، تخماره و… یا واحدهای اجتماعی پایه، به ریشسفید طبقه بالاتر تفویض و اقتدا میگردد. در نهایت سلسله مراتب قدرت به سران ایل و یا بزرگ قبیله ختم میشود. مظاهر سلسله مراتبی آن را میتوان در عناوینی چون ایلخانان، خاندان ایلبیگیها، کلانتران، کدخدایان بزرگ و کوچک و ریشسفیدان تیره و طایفه… تا گپ مال (بزرگ مال = سرمال) یا (اوباباشی) مطالعه نمود. بدین ترتیب نظام قدرت سیاسی از یک تشکیلات متداخل ایلی شکل میگیرد و این نظام به شکل منظم ادامه مییابد که با از بین رفتن قطعهای از پیکره آن، میتواند به بقای خود ادامه دهد تا زمانیکه نیاز به واحد غیر ایلی نداشته باشد. ولی از زمان نیاز به واحد غیر ایلی فقط واحدهای خود نظم کوچک اجتماعی مثل اوبه، مال، تخماره، هلک و… میتوانند به بقای خود ادامه دهند و این واحدهای خود نظم تا زمانی میتوانند پایدار باشند که امکانات و شرایط طبیعی مساعد باشد و زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز از یک حالت متعادل تبعیت کنند و پایدارترین زمینه دوام این شیوه از معیشت در این مقطع وجود مرتع است که در صورت تکافو میتواند حافظ شرایط اقتصادی آن باشد و در غیر اینصورت از مظاهر آن پدیده تک کوچی در مناطق عشایری است که به تدریج موجبات مرگ کوچندگی عشایری را سبب میشود. چرا که فاقد نظامهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تشکیلاتی است.
سران ایلات بزرگ (ایلخانان و ایلبیگیها): ایلخان اسم مرکب و کلمه ای است ترکی – مغولی و عنوان رئیس، خان قبیله و سلاطین بوده است. این لقب از زمان حکومت مغول در ایران رسم شد. در دوره قاجاریه نیز برای ایلات بزرگ ایلخان و ایلبیگی تعیین میکردند و ایل قاجار نیز خود دارای ایلخان بوده است. ایلخانان نظام رهبری ایلات بزرگ را به عهده داشتند و هر یک از ایلات بزرگ مشتمل بر چند ایل بود مثل ایل بختیاری و ایل قشقایی.
«قشقاییها فرمانده و تصمیم گیرنده بزرگ را «ایلخان» مینامیدند، ایلخانان بالاترین مقام ایلی بودند». بختیاریها هم به بالاترین مقام دو ایل هفتلنگ و چهارلنگ ایلخان میگفتند. بدین ترتیب همه ایلات دارای ایلخان نبودند و برای احراز این مقام شرایط خاصی لازم بود. مخصوصاً که حکم ایلخان از سوی حکومت مرکزی صادر میشد. ایلبیگی نیز کلمه ترکی است و اسم مرکب است و عنوان رهبر ایل بوده و بیشتر در فارس و بختیاری معمول بود. ایلبیگیها معاونت ایلخانان را به عهده داشتند و با نظر ایلخانان امور سیاسی ایل بزرگ را انجام میدادند. سرپرستی واحدهای کوچکتر ایل بزرگ و طایفه با خان و کلانتر بود و پس از آن کدخدایان بزرگ و کوچک و ریشسفیدان اداره امور را به عهده داشتند.
ایلخان بالاترین مرجع و مقام ایلی بود که ریاست امور سیاسی، قضایی و نظامی ایل را به عهده داشت.
ایلخان نقش مهمی در رهبری، تصمیمگیری، حفظ نظم و امنیت در داخل ایل بزرگ را داشت و تعیین خطمشی سیاسی ایلات و نمایندگی تامالاختیار آنان را در داخل و خارج از ایل در ارتباط با حکومت محلی و مرکزی و بالاخره مأمورین دولتی داشت. ایلخان مظهر وحدت و یکپارچگی «بزرگ ایل» بود و بر کلیه طوایف و تیرهها ریاست عالیه داشت. ایلخان و ایلبیگی که از قدرت بالایی برخوردار بودند با کمک و یاری یکدیگر کلیه امور مربوط به ایل را انجام میدادند. بدین ترتیب که در صدور فرامین و دستورات به وسیله یک کادر مجهز اجرایی به کلیه خوانین و کلانتران ابلاغ میکردند.
کدخدایان و کلانتران نیز به همین ترتیب فرامین صادره از سوی ایلخانی و ایلبیگی را به وسیله عوامل اجرایی خود به کدخدایان بزرگ و کوچک ابلاغ مینمودند و بدین ترتیب از بالا تا افراد عادی این دستورات را عمل میکردند و هیچکس از بالا تا پایین هرم اعتراضی به فرامین صادره نمیکرد. هرچند که گاهی دستورات ظالمانه یا مشکل بود. «ایلخان» نماینده رسمی و حقوقی ایل در برابر پیشآمدهای خارج از ایل بود و به عنوان مسئول روابط خارجی، رابط بین ایل با مقامات حکومت مرکزی و رهبران سایر ایلات و عامل حل اختلاف بین سران طوایف نیز بود. ایلخانان و ایلبیگیها قدرت خود را در درجه اول مدیون اقوام نزدیک و بستگان و تفنگچیان [دلاوران و سلحشوران] خود بودند. به تفنگچیان وابسته ایلخانی «عمله» گفته میشد عملهها در حکم گارد جاویدان ایلخانان بودند. در درجه دوم نوکران و مزدوران آنان، که همیشه با خانواده ایلخان یا ایلبیگی همراه بودند و تمام فرامین آنان را بدون چون و چرا اجرا میکردند. حمایت حکومت مرکزی و یا دربار موجب میشد که ایلخانان بتوانند با قدرت هرچه تمامتر به اجرای مقاصد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بپردازند.
- نکته: از کلام پیران و بزرگان چنین برداشت میگردد که تفنگچیان و شمشیرزنان (دلاوران و سلحشوران) در برخی ایلات همچون ایل بهمئی محدود به مالخانیها نبوده و در میان عموم طوایف بهمئی رزمآوران پراکنده بودند که در صورت نیاز و اعلام بسیج، حاضر به خدمت در راه اهداف ایلی بودهاند. همچنین در نظام سیاسی بهمئی به جای عنوان عمله از مالخانی استفاده میشد؛ چنانکه در گفتار ساختار اجتماعی لر بزرگ به نقل از دکتر جواد صفینژاد درباره مالخانی آورده شد، در میان تمامی مالهای ایل [مال به معنای مجموعهای از سیاه چادرهای کوچنده]، مال کلانتران و سرپرستان طایفه از همه وسیعتر و دارای ویژگیهای خاص خود بود، ولی «مال خان»، یک شهرک متحرک سیاسی بود که به «مالخانی» شهرت داشت و اماکن آن را از هر طرف سیاه چادرهای بزرگ و آراستهای تشکیل میداد، و رفت و آمد انبوه سواران و پیادگان از هر طرف دیده میشد. ممکن بود سوارانی از ایلهای همسایه برای دیدن خان آمده باشند که از اسب و خود آنها پذیرایی شاهانهای میشد، تا روز ملاقات آنها فرا رسد. اینان بدون سلاح به حضور خان میرفتند. گارد مسلح خان، سراسر مالخانی را دقیقاً زیرنظر داشت.
افرادی که در مالخانی سکونت داشتند، از شهرت ویژهای برخوردار بودند، و کودکان آنها در دستههای کوچک، اغلب به تمرین جنگی میپرداختند و این سرگرمی آنها بود. اصولاً زندگی مادی خانوارهای عضو مالخانی را خان عهدهدار بود.
ایلخانان و ایلبیگیها همیشه از یکدیگر حمایت میکردند و اگر خلاف این بود نمیتوانستند به اقتدار خود ادامه دهند. و در صورتیکه این اتحاد را حفظ میکردند و نیز میتوانستند از حمایت حکومت مرکزی و دربار برخوردار باشند، هم در مقابل ایلات دیگر و هم در داخل ایلات خود با قدرت تمام عمل میکردند. ولی در صورتیکه حکومت مرکزی از آنان حمایت نمیکرد در این حالت نمیتوانستند با قدرت و با تحکم به سیاست خود ادامه دهند. در اینگونه مواقع گاه اختلافاتی بین ایلبیگیها و ایلخانیها رخ میداد که مشکلات بزرگی پیش میآمد و در نتیجه به شکست یکی از طرفین میانجامید یا قدرت سیاسی هر دو طرف تضعیف میگردید که در آن صورت بستگی به محبوبیت آنها در بین کلانتران و خوانین داشت که میتوانست به دوام قدرت ایلخانی و ایلبیگی کمک کند. به همین جهت در بعضی موارد ایلخانان و ایلبیگیها از راه ازدواج، با خوانین و کلانتران، روابط خویشاوندی برقرار مینمودند. و این امر موجب تحکیم قدرت و حمایت بیشتر از آنان میگردید.
ایلخانی مقامی موروثی بود و به فرزندان ذکور ایلخان «خان» میگفتند و به دختران و زنان آنان عموماً «بی بی» لقب میدادند. املاک و اراضی منطقه عشایری تحت تیول ایلخانان بود و رؤسای طوایف همه از ایلخان دستور میگرفتند و حتی در ارتباط با ایلخان بدون اجازه حق نشستن را در مقابل وی نداشتند و در مواردی که خلاف میکردند ممکن بود تنبیه هم بشوند.
- نکته: با عنایت به کلام پیران و بزرگان میتوان دریافت چنین دیسپلین و نظمی با آن شدت و حدت بیشتر در میان ایلات خاصی چون قشقایی نمود داشته است.
خوانین و کلانتران هر سال در فصل بهار به حضور ایلخان میرسیدند که عموماً به دعوت ایلخان بود. در این دعوت خوانین هریک با تعدادی سوار به نزد ایلخان میآمدند (مثلاً در بختیاری با حدود 500 سوار که همراه با تشریفات خاص بود) در این زمان ایلخان احکام کلانتران را به آنها میداد و آنها با آداب خاصی حکم خود را به اطلاع طایفه خود میرساندند.
ایلخانان به منظور اعمال سیاستهای لازم در راستای مدیریت جامعه، دارای یک تشکیلات اداری واقعی بودند. آنها دارای گروهی میرزا یا مستوفی و منشی بودند و همیشه تعدادی سوار مسلح و آماده به خدمت در اختیار داشتند.
مجرمان را علاوه بر تنبیه به زندانها و سیاهچالها میانداختند و آنها را به اشد مجازات میرساندند. در مواقع ضروری حکم و صلاح آنان قابل اجرا بود.
برنامههای کوچ فصلی در مقاطع مختلف نیز زیرنظر سرپرستان و ایلخانان انجام میشد. بهروهوری از مراتع و ایلراهها نیز طبق قوانین سنتی بین دودمانها تقسیم میشد که محدوده آن را ایلخانان تعیین میکردند.
نظام سیاسی و مدیریت حاکم بر ایل و قوانین خاصی که در ایل وجود داشت به حفظ تعادل نیرو و قدرت در بین طایفهها و تیرهها کمک میکرد. این نظامها و قوانین موجود در ساختار سیاسی ایل مانع خودمختاری افرادی میشد که بدون واهمه بر تعداد دام خود میافزودند تا جاییکه اشغال مراتع و بهرهوری فزون بر ظرفیت آنها، موجب تخریب و یا انهدام مراتع میگردید.
تملک و بهرهوری از مراتع نیز با خوانین بود که به نام ایل یا طایفه و تیره خوانده میشد و حق بهرهبرداری از آن طایفه و تیرهای بود که بهرهبرداری از آن را ایلخان و ایلبیگی به وی تفویض کرده بود. اینگونه مراتع و یا زمینهای زراعی عموماً یا دارای اسناد مالکیت بودند و یا دارای بنچاق و ممهور به مهر روحانیون منطقه، و هر طایفه و یا تیره حق بهرهوری از مراتع و یا زمین زراعی را داشت که بنچاق و یا سند آن به وی واگذار شده بود و در نتیجه ایلراهها، گذرگاهها و آبشخورها و بالاخره جولانگاه محل تردد و محور چرای دامهای هریک از واحدهای ایلی اعم از طایفه، تیره، تش، اولاد و… دقیقاً معلوم و مشخص بود.
سران ایل و طایفه (خوانین و کلانتران): بعداز ایلخانان و ایلبیگیها، خان و کلانتر از قدرت بالاتری برخوردار بودند. خوانین و کلانتران مدیریت ایل یا طایفه را به عهده داشتند و هر ایل یا طایفه از خان و کلانتر خود اطاعت میکرد و حتی در ایلات بزرگ هم نقش رهبری هر ایل و طایفه با خان و کلانتر بود. مخصوصاً اگر چنین رهبری به وجود نمیآمد، هر ایل به طور مستقل و جداگانه عمل میکرد.
این نوع سازمان سیاسی، یا مبتنی بر نظام عشیرهای پدرتباری است شالوده ساختار اجتماعی را پیوندهای خویشاوندی پدرتباری تشکیل میدهد. (یعنی حقوق اجتماعی فرد در رابطه با پدر و اقوام پدری مشخص و معین میگردد) یا مجموعهای است از گروههای عشیرهای ناهمگون که «درون طایفه نیز نیای واحد وجود ندارد و پیوند خویشاوندی بیشتر سببی است (سازمان سیاسی مغولی) در این واحد اجتماعی پیوندهای وحدت بخش بیشتر سیاسی اقتصادی است. دودمان «خان» یک آریستوکراسی نظامی تام و تمام است مثل ایل قشقایی.
بدین ترتیب طایفه یک واحد سیاسی است که مجموعه این واحد در اکثر عشایر کوچنده ایران ایل را تشکیل میداد. چنانکه ایل قشقایی از 6 طایفه (دره شوری، شش بلوکی، عمله، فارسمیدان، کشکولی بزرگ و کوچک) تشکیل یافته و ایل جلالی از ده طایفه (قزلباش، علم حولی، قندکانلو، بلخکانلو، خلکانلو، جنی کانلو، ساکان، مصر کانلو، حسوخلف و اتایلو) تشکیل شده است و هر طایفه مشتمل بر چندین تیره است.
در موارد بسیاری نیز در یک قلمرو ایلی «طایفه» استقلال دارد و تابع هیچ ایلی نیست. نظیر طوایف مستقل بلوچ و یا طوایف مستقل در [استان] کهگیلویه و بویراحمد، اکثر این طوایف کم جمعیتاند.
در بعضی از ایلات ایران به جای طایفه، تیره وجود دارد و طایفه واحد کوچکتر از تیره را تشکیل میدهد نظیر ایلات [استان] کهگیلویه و بویراحمد. مثلاً ایل بویراحمد سفلی از سه تیره آقایی، تامرادی و دشت موری و تعداد زیادی طایفه مستقل تشکیل شده است که تیره آقایی شامل سه طایفه آقایی نرمابی، زنگوایی و دیلگونی است یا تیره تامرادی شامل دو طایفه و تیره دشت موری شامل 6 طایفه است. هر طایفه خود به تعدادی واحد کوچکتر به نام تیره تقسیم میگردد که دارای سرپرستی است که سرپرست تیرههای بزرگ را کدخدای بزرگ و سرپرست تیرههای کوچک را کدخدای کوچک نامند. در [استان] کهگیلویه و بویراحمد تیرهها نیز خود از تعدادی تش، اولاد و یا دودمان تشکیل میشود که هریک در یک قلمرو کوچندگی و به صورت یک واحد سیاسی اجتماعی موجود است.
خوانین و کلانتران حل و فصل تمام امور داخلی و خارجی طایفه خود را برعهده داشتند، سهمیهبندی و واگذاری زمین و آب زراعی، تخصیص مراتع به واحدهای عشایری، امور مربوط به سربازگیری، اداره مالیات و نیز در زمینه قضاوت عرفی در بین طایفه خود دخالت مستقیم داشتند. آنها نماینده تامالاختیار طایفه خود در دستگاههای دولتی بودند و در تضادهای طایفهای نیز اقتدار و حکمیت آنها قاطع بود و حتی گاهی بدون شنیدن شکایت و دفاعیه طرفین دعوی، فرمانی صادر میکردند که لازمالاجرا بود. خان از اراضی تحت قلمرو خود بهره مالکانه دریافت مینمود و در هر یک از ایلات بنا بر عرف جامعه عمل میشد. از دامها و کلیه عایدات عشایر کوچنده نیز درصدی به خان تعلق میگرفت که در ایلات مختلف متفاوت بود.
کدخدایان بزرگ و کوچک: یا ریشسفیدان تیرهها، در [استان] کهگیلویه و بویراحمد کدخدایان و بزرگان طایفه را «کِی» و مردم عادی را «کا» مینامیدند. [در بهمئی به جای «کی» و «کا» فقط واژه «کای» برای کدخدایان و افراد سردیار به کار میرفته است] در ایل باصری کدخدا به رئیس اولاد گفته میشد و در سایر ایلات و عشایر نیز هریک به نامی معروف بودند. وظیفه کدخدایان حفظ امور سیاسی، اداری و اجتماعی در بین تیرهها بود (به استثنای [استان] کهگیلویه و بویراحمد که به جای تیره، طایفه گفته میشد و در شبکه ایلی تیره کوچکتر از طایفه بود). کدخدایان سعی مینمودند که در ایجاد هرگونه امکان در جهت رفع مشکلات تیره و طایفه خود اقدام نمایند و در تضادهای بین تیرهها، منافع تیره مربوط به خود را تأمین کنند.
کدخدایان همان نقشی را که خوانین و کلانتران در مقابل ایلخان و ایلبیگی ایفا میکردند به عهده داشتند. مثلاً رابط با خوانین و کلانتران بودند ولی در امور مهم با خوانین و کلانتران مشورت میکردند و مشکلات تیره مربوط به خود را حل و فصل مینمودند.
در عشایر عنوان «کی» ارثی بود و در مواردی که معمولاً «کی» از هر یک از فرزندان خود که میخواست در آینده کی شود به عنوان دستیار استفاده میکرد. این عمل باعث میشد که این فرزند در زمان حیات پدر بالقوه «کی» باشد. در نتیجه پس از مرگ پدر این پسر به عنوان «کی» مورد قبول طایفه قرار میگرفت.
ریشسفیدان مال: یا گپ مال = بزرگ مال = سرمال، اداره کوچکترین واحد اجتماعی ایلات و عشایر به عهده ریشسفیدان است. چنانکه عموماً سرپرستی یک تش، اولاد، بنکو، مال و پیله یا دهه (در بهمئی)، اوبه، احشوم، هلک (در بلوچستان)، یا تخماره و خیل در کرمانشاه و ایلام و… را بنابه عرف جامعه خود به عهده دارند و این مقام ارزش اجتماعی سیاسی ایلات به کدخدایان بزرگ و کوچک ختم میشود. هرچند ریشسفیدان طایفه دارای پست رسمی نبودند ولی در مال یا اوبه خود از مقام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بالاتر برخوردار بودند و نظرات کدخدایان کوچک را اعمال مینمودند و نظرات آنان مورد قبول مال یا اوبه آنها بود و این نقش تنها موردی است که امروزه تا حد زیادی حفظ شده است نظیر آنچه در طوایف ایل جلالی دیده میشود یا آنچه در ایلات بختیاری و یا [استان] کهگیلویه و بویراحمد وجود دارد. در [استان] کهگیلویه و بویراحمد بعضی از ریشسفیدان از سایر افراد ایل متمایز بودند و حتی دارای میرزا و پیش خدمت نیز بودند و مثل خان از نظر ثروت نیز نسبت به سایر افراد ایل متمکنتر بودند و گاهی نیز به عنوان مشاور سیاسی – نظامی خان عمل میکردند. از این جهت در تصمیمگیریهای مهم ایل هم سهیم بودند.
- نکته: به گفته پیران و بزرگان، در ساختار سیاسی ایل بهمئی نیز علاوه بر برخی ریشسفیدان، سلحشوران و دلاورانی (تفنگچیان و شمشیرزنان) هم بودند که گاهاً مشاورههایی به خان میدادند.
این گروه به اسامی خاص مثل «میر» یا «کی» [کای در بهمئی] ملقب بودند که در بین سایر ریش سفیدان شناخته شده بودند.
«ریشسفیدان در تمامی سطوح، واسطههای ارتباطی مردم عشایر با سیستم متمرکز قدرت خان بودند. ریشسفیدان بالاتر از «اولاد» بیشتر در مسائل سیاسی نظامی دخالت داشتند و بقیه ریشسفیدان در حدود مسائل اقتصادی مانند چگونگی توزیع زمین و مراتع به منظور بهره برداری صاحبنظر بودند. معمولاً کسی ریشسفید مال میشد که هم صاحب تجربه بود و هم در جنگها از خود دلاوریهایی نشان داده بود و احیاناً مسنترین فرد مال هم بود ولی داشتن دام بیشتر امروزه ملاک قرار میگیرد و اگر ریشسفید مال دامش زیادتر از سایرین نباشد، رئیس خانواری که دارای دام زیادتری است نظرش در مورد مسائل مربوط به کوچ یا زمان حرکت از گرمسیر به سردسیر و یا بالعکس صائب است.
ریشسفیدی مال همیشه ارثی نیست ولی در یک مال ریشسفید آینده مشخص است. معمولاً ریشسفید مال از شخصی که در آینده ریشسفید مال خواهد شد بیشتر برای ارتباطات خارجی استفاده میکند و بخشی از کارهای مال را به او میسپارد. سازمان سیاسی ایلات ایران تا سال 1341 دوام داشت و از این سال ببعد فروپاشی نظام ایلی در ایران آغاز شد. حال آنکه در گذشته تحول ایلات گاهی به پیدایش نهادهایی شبیه «دولت» در جوامع کنونی میانجامید. وجود سردمداران و خانها تحولی است در جهت یکپارچگی میان اعضای ایل، نمونهای بارز از پدیدهای است که امیل دورکیم، آن را همبستگی مکانیکی یا همبستگی بر اثر مشابهت افراد در برابر همبستگی ارگانیکی یا پیوندهای ناشی از تقسیم کار نامیده است.
«چه پیش از اسلام و چه در قرون اسلامی در برخی از قبایل کوچنشین ایرانی سازمان سیاسی اشرافی و آریستوکراسی قبیلهای وجود داشته و حتی نیرومند بوده و همین ساخت مبنای دولتهای بزرگی چون عیلام، ماد، پارس، و دولتهای کوچک محلی پیش از اسلام [ملوک الطوایفی اشکانیان] را تشکیل داده است. و بسیاری از دولتها و حکومتهای ایران بعداز اسلام از میان ایلات و عشایر برخاستهاند.
چنانکه در ایران «حکومتهای غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، قره قویونلو، آق قویونلو، افشاریه، زندیه و قاجاریه حکومتهای ایلی بودهاند و قدرت اولیه خود را از تشکیلات ایلی خود گرفته بودند. [حتی صفویه نیز با حمایت تشکیلات ایلی قزلباشها بر سر کار آمد]
در پایان و بهعنوان حسن ختام ضمن آرزوی تندرستی برای همه تلاشگران عرصه شناخت و معرفی عشایر، مجدداً گرامی داشته میشود یاد و خاطره تمام درگذشتگانی که دل در گرو سربلندی و سعادت این سرزمین کهن داشتند و بر همان سیرت چهره در نقاب خاک کشیدند بهویژه زندهیاد دکتر نادر افشار نادری که ارزشمندترین پژوهشها درباره نظام سنتی عشایر و مخصوصاً ایل بهمئی را ارائه دادند.
سلام.
معمولا نوشته های شما را دنبال می کنم. بسیار پر محتوا هستند
سلام
مخاطب گرامی
جناب آقای علیپور
ضمن سپاس از نظر لطف جنابعالی، چنانکه در بخش «منابع ما» هم اشاره گشت، در تهیه گفتارها بنابر آن است تا از «بیانات پیران و بزرگان» و «منابع مکتوب» سود برده شود. باشد که با همت فرزندان تبار بزرگ لر، دانستهها بیش از پیش از سینهی پیران و بزرگان بیرون کشیده شود، و همچنین به امید معرفی، ظهور و بروز منابع مکتوب متقدم و متأخر بیشتر و تکمیلی.
سلام مطالب عالی بود من همیشه مطالب شما را دنبال میکنم و خودم بهمئی هستم .. اگه میشه لطفاً درباره زنان دلیر و جنگووی لر مشهور اگه وجود داشته بنویسید از هر قوم لر .اگر نبود زنان دلیر آریایی را بنویسید خیلی ممنون میشم
سلام ددی بهمئیام
ضمن تشکر از ابراز محبت و نظر لطف آن خواهر محترمه، بله! زنان برجسته در تاریخ مردم لر کم نبودهاند بنابراین تلاش خواهد شد تا در آینده و فرصت مناسب درباره آنان مطلب منتشر گردد. برای مثال از زنان مشهور و معروف در تاریخ لرتباران میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) دولت خاتون، از اتابکان لر کوچک؛ نفس وجود یک زن در قامت رهبری جامعه لر در قرنها پیش، خود میتواند نشان از آزادیخواهی مردم لر در درازنای تاریخ داشته باشد.
ب) بیبی مریم مادر علیمردان خان بختیاری
ج) بانو قدمخیر قلاوند
شخصیتهای فوق بهعنوان نمونه ذکر شدهاند؛ گو اینکه زنان شایسته و برجسته در میان لرتباران کم نبودهاند امری که یک نمود بارز آن را میتوان در نامگذاری برخی دهههای بهمئی به نام زنان دانست.