لرهای بختیاری در سفرنامه لایارد؛ بخش پنج

در ادامه گفتارهای پیشین، پست حاضر، بخش پنجم از مکتوبات لایارد و مشخصاً سفرنامه‌اش می‌باشد که بخش عمده‌ای از آن مربوط به حکومت محمدتقی خان چهارلنگ بختیاری است؛ به هر روی چنانکه قبلاً گفته شد با توجه بدینکه لایارد در مقطعی از زمان به رهبری بختیاری نزدیک شده بود بنابراین می‌توانست آگاهی درخوری را از اصالت و هویت جامعه لر، مخصوصاً بختیاری فراهم کند، مراجعه به داده‌های او می‌تواند در راستای شناخت از هویت و اصالت، یاری‌رسان باشد.

به هر عنوان ضمن یادآوری این نکته که تاریخ و سیاست دو عنصر از عناصر مهّم هویتی جوامع بشری از جمله مردم لر می‌باشند، ابتدا مطالعه پست‌های چهارگانه قبلی از سلسله گفتارهای لرهای بختیاری در سفرنامه لایارد توصیه می‌شود تا مخاطبین گرامی در جریان روند سفر لایارد و اتفاقات صورت گرفته قرار گیرند؛ همچنین زیبنده است پیش از ورود به اصل مبحث به نکات زیر عنایت داشت:

  • الف) تاریخ، جغرافیا و سرگذشت سیاسی اجتماعی مناطق لرنشین از جمله بختیاری را بایستی در گذر زمان و فراز و فرودهایی که داشته‌اند نگریست؛ بر همین اساس بررسی جامع و مانع، نیازمند بررسی آثار و مکتوبات نویسندگان مختلف می‌باشد؛ به واقع باب پژوهش همواره باز است.
  • ب) بر مبنای بند (الف) بایستی به دو نکته اشاره کرد: نخست اینکه در این سلسله گفتارها، به قسمتی مشخص از تاریخ و سیاست بختیاری یعنی حکومت محمدتقی خان چهارلنگ بختیاری در زمان قاجاریه پرداخته می‌شود و بررسی سایر دوره‌ها نیازمند پست‌های جداگانه است؛ دوم اینکه تمرکز اطلاعات ارائه شده در این گفتار مربوط به همان بازه زمانی حضور لایارد در کشور می‌باشد و شناخت سایر دوره‌های زمانی نیازمند پست‌های جداگانه است.
  • ج) سزاوار است فارغ از هرگونه تعصب قومی – ملی عنایت داشت سیاست یک علم است که در دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شود؛ اساس سیاست را «کسب قدرت» و «منافع ملی» گفته‌اند، بنابراین می‌بایست اقدامات گذشته تا به حال قدرت‌های بزرگ همچون روسیه و بریتانیا را در همین راستا نگریست. در واقع زیبنده است برای ساختن آینده‌ای روشن، بیش از آنکه به نقد اقدامات دیگر کشورها (که در جهت تأمین منافع ملی شان بوده) بیافکنیم، نگاهی نقادانه به خویشتن داشته باشیم.
  • د) بارها گفته شد در گذر قرن‌ها نظام سیاسی و در رأس آن رهبران لر از ستون‌های مهّم هویت جامعه لر بوده‌اند. دقیقاً به همین خاطر است که پس از سلسله شاهان لر (اتابکان)، مردم لر همبستگی، اتحاد و آسایش پیش از آن را بازنیافتند هرچند که سیستم رهبری مردم لر چون امیران، والیان و خوانین لر با همراهی دلاوران و سلحشوران (شمشیرزنان و تفنگچیان) تا حدودی توانستند انسجام و هویت جمعی لرها را در گذر حوادث زمانه حفظ کنند امّا در هر صورت جامعه لر دچار تفرقه و چنددستگی گشته بود تا آنکه سرانجام فقر در زمان حکومت قاجارها گریبانگیر آنان شد؛ مضاف بر این با سرکار آمدن حکومت رضاشاه پهلوی، برخورد خشن با ایلات و طوایف لر، کشته شدن رهبران، دلاوران و سلحشوران به وقوع پیوست. امری که سرانجام با تحولات صورت گرفته در دهه چهل خورشیدی باعث شد مردم لر سازمان سیاسی خویش را به کل از دست دهند تا بیش از پیش به ورطه‌ای از مشکلات عجیب و غریب خانمانسوز از فقر، تحقیر، تبعیض، محرومیت فزاینده گرفته تا انکار بدیهی‌ترین اصالت‌ها همچون مسئله تعیین اینکه کدام دهه (اولاد/هوز)، تیره و یا طایفه جزو کدام ایل، طایفه و یا تیره بوده است، گرفتار آیند.
  • هـ) بایستی عنایت داشت عموم سران و رؤسای ایلات و طوایف لر از جمله بختیاری علی‌رغم فراز و فرودها، کمی و کاستی‌ها، اختلاف‌نظرها، سلایق متفاوت و حتّی چنددستگی‌هایی که داشته‌اند، جملگی توان خویش را مصروف در راه حفظ موجودیت، ثبات و گسترش تبار خویش می‌کرده‌اند؛ عملکرد محمدتقی خان و رقبایش همچون علیرضاخان را هم در همین راستا می‌توان مورد توجه قرار داد. به هر تقدیر تاریخ بستری برای سرمشق قرار دادن نقاط قوت و عبرت از گوشه‌های منفی آن برای نسل امروز است.
  • و) اگرچه مطالب مطرح شده، توسط لایارد مأمور کارکشته انگلیسی و طی چند سال بازدید میدانی از منطقه تهیه گشته، اهمیت بالایی را به دست می‌دهد امّا بازهم بر خواننده است تا ضمن پرهیز از پیش‌داوری، با دقت نقاط قوت و حتی کمی و کاستی‌های احتمالی را دریابد؛ چنین منطق و روشی می‌تواند رواج دهنده فرهنگ تحقیق، گفتگو و تبادل‌نظر در جهت شناخت از هویت و اصالت‌ها و همچنین آگاهی‌بخشی از گذشته در راستای ساختن آینده‌ای بهتر باشد.
  • ز) همانگونه که قبلاً گفته شد خان چهارلنگ بخش قابل‌توجهی از بختیاری و دیگر ایلات و عشایر منطقه را با خود همراه کرده و توانسته بود جایگاه شاخصی در سطح مملکت به دست آورده، طبعاً نگاه مقامات حکومت قاجار و حتّی قدرت‌های جهانی چون امپراطوری بریتانیا را به خود جلب نماید؛ بر همین مبنا است که می‌توان نزدیک شدن لایارد مأمور انگلیسی را به خان بختیاری اینگونه می‌توان درک نمود.
  • ح) در راستای بند (ز) و به عنوان نکته پایانی و مهّم‌ترین آنها، ۲ درس مهّم از حکومت محمدتقی خان می‌توان گرفت که شایسته است جامعه لر بدان عنایت لازم را داشته باشد: نخست اهمیّت «کسب قدرت سیاسی» و دوم «لزوم اتحاد و همبستگی در جهت افزایش قدرت سیاسی».
  • ط) اساس گفتار حاضر بر نسخه ترجمه شده توسط شادروان مهراب امیری استوار گشته که البته تلاش گشت تا حتی الامکان با نسخه انگلیسی کتاب نیز مطابقت داده شود. این نکته از آن جهت خاطرنشان گردیده که استناد به منبع زبان اصلی، دارای اولویت دست اول در استنادات است.
  • ی) به عنوان نکته‌ی پایانی این بخش که در خلال متن گفتار نیز بدان اشاراتی خواهد شد می‌بایست عنایت داشت که لایارد اصولاً دیدگاه انتقادی رک و صریحی نسبت به عموم ایرانیان از جمله لرها دارد؛ در این بین تقریباً چهارلنگ‌های بختیاری (سه سال مهمان آنها بود)، تا حدودی از تیغ انتقاد تند و تیز او به دور بوده‌اند.

به هر تقدیر، چنانکه گفته شد، در ادامه‌ی گفتار پیشین که شامل بخش چهارم از سفرنامه سر اوستن هنری لایارد، دیپلمات خبره امپراطوری بریتانیا بود، در مجال حاضر و سلسله گفتارهای بعدی سعی می‌شود به سایر قسمت‌های سفرنامه او به ویژه مدتی که در جوار محمدتقی خان بود نگریسته شود؛ در پنجمین بخش از سفرنامه لایارد (ترجمه شادروان مهراب امیری) چنین آمده است:

بخش پنجم

در پنجمین بخش از کتاب، لایارد مطالب گوناگونی از جمله در خصوص مطالبات خراج و مالیات حکومت قاجار از محمدتقی خان، اعلام شورش محمدتقی خان، تهدید به اشغال کوهستان‌هایش از سوی حکومت، درخواست محمدتقی خان از لایارد برای رفتن به خارک و کسب نظر مقامات بریتانیا، بازگشتش از آنجا به قلعه تل و ذکریاتی درباره مسیر من جمله بهمئی‌ها و میرزا قوما حاکم بهبهان بیان می‌کند؛ لایارد می‌نویسد:

در پایان ماه نوامبر، محمدتقی خان نامه‌هایی از تهران و جاهای دیگر دریافت کرد که بسیار او را مضطرب ساخت. معتمد که حکومت ایل بختیاری را زیر نظر داشت دائماً مطالبات معوقه خراج [مالیات] را از وی درخواست می‌کرد. چند نفر که «برات» یا دستور دولتی برای دریافت پول از او داشتند، به قلعه رسیده بودند. شاطرباشی معتمد، که از اصفهان همراه شفیع خان آمده بود، برای جمع‌آوری ده هزار تومان (حدود ۵۰۰۰ پوند) فرستاده شده بود. از این مبلغ، سه هزار تومان سهم درآمدی محسوب می‌شد که باید به شاه پرداخت می‌شد، سه هزار تومان برای خود معتمد و بقیه برای پرداخت مطالبات مختلف افراد خصوصی از خزانه سلطنتی در نظر گرفته شده بود.

روش معمول پرداخت چنین مطالباتی این بود که به طلبکاران حواله‌هایی بر روستاها، رؤسای ایلات و طوایف یا افراد ثروتمند بانفوذ داده می‌شد و آن‌ها خود باید به هر نحوی که می‌توانستند نقدش می‌کردند. دارندگان این اسناد (که اغلب با تخفیف بسیار زیادی توسط صاحبان اصلی فروخته می‌شد) معمولاً در خانه کسانی که حواله به نامشان صادر شده بود، اقامت می‌کردند و ماه‌ها حتی سال‌ها می‌ماندند تا مبلغ حواله پرداخت شود. برخی از دارندگان این برات‌ها (که «برات‌دار» خوانده می‌شدند) در قلعه تل با چنین وضعیتی روبرو بودند. حضور آن‌ها، همانطور که می‌توان تصور کرد، برای خان چندان خوشایند نبود، اما مرخص کردنشان پیش از پرداخت بخشی، اگر نه تمام مطالباتشان، عاقلانه به نظر نمی‌رسید. آن‌ها در قلعه اسکان داده شده و به عنوان مهمان پذیرایی می‌شدند.

به روایت لایارد، محمدتقی خان تا آن زمان، از پرداخت مبلغ مورد مطالبه معتمد طفره رفته بود. او این مقدار پول نقد را در اختیار نداشت و تلاش برای جمع‌آوری آن از ایلات و طوایف نیمه‌مستقل تحت حاکمیتش، نفوذ و اقتدار او را در کوه‌ها به شدت تضعیف می‌کرد. بختیاری‌ها پول نقد بسیار کمی داشتند و همان مقدار اندک را نیز تمایل چندانی به از دست دادنش نداشتند. در تمام مدتی که با آن‌ها بودم، به ندرت سکه طلا یا نقره دیدم، مگر آن‌هایی که زنان به عنوان زینت استفاده می‌کردند. آن‌ها تجارت اندکی با بقیه ایران داشتند یا اصلاً نداشتند. در میان خودشان فروش نان، شرم‌آور تلقی می‌شد و از آنجایی که قوانین مهمان‌نوازی به طور عام به عنوان وظیفه مسلمانان شناخته می‌شود، هیچ‌کس ملزم به پرداخت هزینه غذایی که در چادر بختیاری مصرف می‌کرد، نبود. آن‌ها به اندازه نیاز فوری خود گندم و برنج کشت می‌کردند؛ لباس‌ها و چادرهای خود را از پشم و موی تولید شده توسط گله‌ها و رمه‌های‌شان می‌بافتند و معدود کالاهای اروپایی مورد نیازشان معمولاً از طریق بازرگانان دوره‌گرد، که در ازای آن‌ها محصولات محلی دریافت می‌کردند، تهیه می‌شد.

لایارد بیان می‌کند: برای جمع‌آوری مبلغ مورد مطالبه معتمد، اقدامات شدیدی لازم بود، مانند شکنجه که بدون آن ایرانیان در هر طبقه‌ای به ندرت پول خود را می‌دادند، یا استفاده از زور در مورد یک ایل یا طایفه سرکش. محمدتقی خان به هیچ یک از این اقدامات متوسل نمی‌شد. بنابراین به دنبال هرگونه بهانه و هر وسیله‌ای برای تأخیر در پرداخت خراج و سایر مطالبات بود.

فشار مداومی از طریق مکاتبات رسمی بر محمدتقی خان وارد می‌شد، اما بی‌نتیجه بود. سرانجام نامه‌ای از برادرش، علی نقی خان، که به عنوان گروگان وفاداری و حسن رفتارش در تهران نگهداری می‌شد، دریافت کرد. در این نامه به وی اطلاع داده شده بود معتمد به شاه شکایت کرده که او در مکاتبات مخفیانه با شاهزادگان تبعیدی ایران در بغداد بوده، از پرداخت خراج تعیین شده خود امتناع، حواله‌های دولتی را بی‌اعتبار نموده و بنابراین «یاغی» یا شورشی است. اعلیحضرت در نتیجه به حاکم اصفهان دستور داده بودند تا اقدامات لازم برای اجرای اقتدار سلطنتی را که ضروری می‌داند، انجام دهد و قرار بود یک لشکرکشی نظامی در بهار، به محض باز شدن گذرگاه‌های کوهستانی، برای حمله و اشغال سرزمین بختیاری اعزام شود.

دولت ایران مدت‌ها بود به قدرت محمدتقی خان حسادت می‌ورزید، کسی که موفق شده بخش بزرگی از طوایف بختیاری را تحت سلطه خود درآورد و به او گمان داشت قصد دارد به کلی از اطاعت سر باز زند. گزارش‌های بسیار اغراق‌آمیزی از ثروتی که گمان می‌رفت رئیس بختیاری جمع‌آوری کرده، به شاه رسیده بود. شاه نیز به رسم پادشاهان ایران، عقیده داشت که اگر نگوییم تمام آن، بخش اعظم‌اش باید به خزانه سلطنتی منتقل شود. محمدتقی خان، برای جلوگیری از جنگ، با نگه داشتن برادرش علی نقی در پایتخت به عنوان گروگان موافقت کرده اما زیر بار فشارهای مداوم رنج می‌برد، از ظلم و سوءمدیریت که باعث ناراحتی و بی‌نظمی گسترده شده و پادشاهی را به سوی نابودی می‌کشاند، ابراز تأسف می‌کرد و مقامات ترسو و فاسد ایرانی را تحقیر می‌کرد. او علاوه بر این، تحقیر زیادی برای ارتش دولتی ایران قائل بود که در آن زمان تجهیزات نامناسبی داشت و بی‌نظم بود. اما با این وجود، هنوز تردید داشت علناً اعلام شورش کند، همانطور که معمولاً در مورد چنین رؤسای ایلات و طوایف نیمه‌مستقلی اتفاق می‌افتد. تلاش می‌کرد تا وقت بخرد و در صورت امکان، از حمله به کوه‌هایش و نبردی جلوگیری کند که در آن برخی از طوایفی که تحت فرمان خود درآورده، ممکن بود با دسیسه‌هایی که ایرانیان در آن استاد هستند، به مهاجمان علیه‌اش بپیوندند.

نگرانی محمدتقی خان افزایش یافت با گزارش‌هایی که از اصفهان به او رسید مبنی بر اینکه معتمد در حال حاضر با جمع‌آوری نیرویی از سربازان دولتی و توپخانه، برای حمله به کوه‌های بختیاری به محض مساعد شدن هوا، آماده می‌شود. شفیع خان با عجله به قلعه تل احضار شد تا در مورد مسیری که باید دنبال شود، مشورت دهد. سرانجام، بنا به توصیه او، تصمیم گرفته شد تمام تلاش‌ها برای توافق با معتمد به منظور جلوگیری از جنگ صورت گیرد و خودش به دیدار ایلات و طوایف مختلف تحت سلطه محمدتقی خان برود تا آنجا که ممکن است پول جمع‌آوری کند، اما نباید اقدامات دفاعی انجام شود که ممکن است به دولت ایران بهانه‌ای برای اعلام شورش محمدتقی خان علیه شاه بدهد.

اگرچه خان، آماده عمل به توصیه شفیع خان بود، اما متقاعد شده بود معتمد تصمیم گرفته به کوه‌های بختیاری حمله و او را زندانی کند، هر چقدر هم مدارکی دال بر تسلیم و وفاداری‌اش ارائه دهد. یک لشکرکشی علیه‌اش، در صورت موفقیت، باعث ثروتمند شدن بانی آن می‌شد. ساکنان سرزمین مورد حمله، توسط مقامات و سربازان ایرانی غارت و چپاول می‌شدند، تا جایی که به سختی پیراهنی بر تنشان باقی می‌ماند. محمدتقی خان متهم به «یاغی» بودن می‌شد، اموالش مصادره و اگر به دست معتمد می‌افتاد، احتمالاً به قتل می‌رسید، یا حداقل به همراه همسران و خانواده‌اش به عنوان زندانی به تهران فرستاده می‌شد، بینایی‌اش را از دست می‌داد و تا آخر عمر در زنجیر نگهداری می‌شد. بنابراین لازم دانست تا برای جلوگیری از عواقب احتمالی تدابیری اتخاذ نماید. وی می‌دانست اختلاف بین دولت‌های ایران و انگلیس منجر به احضار نماینده بریتانیا از تهران و قطع روابط سیاسی بین دو کشور گردیده است. شایعه‌هایی به گوشش رسیده بود که گویا آنها در آستانه جنگ قرار دارند این شایعات با خبر ورود قوای بریتانیا به خارک واقع در خلیج فارس (Persian Gulf) قوت گرفت گزارشات حاکی از این بود یک ارتش انگلیسی با توپ‌های بیشمار جزیره خارک را به تصرف درآورده و بزودی به منظور پیشروی به سوی شوشتر و شیراز عازم خاک ایران خواهند شد این خبر در سرتاسر لرستان و در میان قبایل عرب ساکن در دشت‌های بین کوهها و رود فرات انتشار یافته بود.

لایارد نوشته است: فکر نمی‌کنم محمدتقی خان به طور کامل از این سوءظن که یک مأمور سیاسی بریتانیا هستم و مأموریت مخفیانه‌ای به او سپرده شده، رهایی یافته باشد. احتمالاً امیدوار بود چنانچه بین ایران و انگلیس جنگی درگیرد از این فرصت استفاده نموده و استقلال خود را اعلام نماید. هزاران سوار دلیر و ماهرترین تفنگچیان ایران را تحت فرمان داشت و معتقد بود در صورت ایجاد یک قیام عمومی علیه شاه که با پول، سرنیزه‌ها و توپخانه انگلیس حمایت شود، نیروی تحت امرش می‌تواند به میزان قابل توجهی افزایش یابد. بنابراین مایل بود با مقامات بریتانیایی در خارک تماس گرفته و دریابد آیا در صورت وقوع جنگ، آنان حاضر به پذیرش کمک او و انعقاد قراردادی به منظور حمایت از وی در مقابل انتقام شاه و به رسمیت شناختنش به عنوان رئیس اعلای خوزستان پس از برقراری صلح خواهند بود یا خیر. لذا از من خواهش نمود تا به منظور اطلاع از نیات دولت بریتانیا و تسلیم پیشنهاداتش به فرمانده قوای بریتانیایی مستقر در آنجا عازم جزیره خارک گردم.

دلایل دیگری نیز مرا بر آن داشت تا درخواست محمدتقی خان مبنی بر عزیمت به خارک را بپذیرم. مشتاق بودم دریابم آیا می‌توانم کاری برای نجات یا طولانی کردن عمر برادرش، آکلب علی، انجام دهم که به نظر می‌رسید بیماری‌اش به سرعت پیشرفت می‌کند. شاید بتوانم از پزشکانی که در نیروی بریتانیایی مستقر در آنجا هستند، مشاوره و دارو دریافت کنم تا حداقل بتوانم دردش را تسکین دهم. محمدتقی خان، که محبت زیادی به برادرش داشت، و همسر رئیس جوان، که با مهربان‌ترین مراقبت از وی پرستاری می‌کرد، صمیمانه از من خواهش کردند این کار را انجام دهم و خان به سفرم به خارک از این نظر به همان اندازه اهمیت می‌داد که به هدف سیاسی آن.

توضیح: به اعتقادی رفتار محمدتقی خان در آن زمان نشان‌دهنده چند خصیصه کلیدی و درس‌های ارزشمند است که به هرکدام جداگانه اشاراتی کوتاه خواهد شد:

الف – ویژگی‌های کلیدی:

  • روحیه آزادگی: محمدتقی خان بنابه سنت تاریخی و همانند سایر رهبران ایلی عشایری، خود را مستقل از شاه ایران می‌دانست و در عمل نیز نیمه مستقل بود؛ به جرأت می‌توان گفت این یک خصیصه بارز در میان لرها بوده و جامعه تاریخی لر به پیروی از رهبری سیاسی‌اش و بنا بر روحیه آزادگی، خود را مستقل از شاه ایران می‌دانسته و سر را برای فرمان او خم نمی‌کرده است.
  • تمایل به کسب قدرت بیشتر: شاید بتوان متصور بود خان بختیاری به دنبال فرصتی برای خودمختاری بیشتر یا ربودن حکومت از قاجارها و حتی اعلام استقلال از حکومت مرکزی ایران بود. او جنگ احتمالی بین ایران و انگلیس را به عنوان یک شانس برای رسیدن به این هدف می‌دیده است. واقعیت اینست که سیاست عرصه کسب قدرت و منافع می‌باشد؛ خان بختیاری، قدرتی بسزا به هم زده و طبعاً توجه قدرت‌های بزرگ را به خود جلب کرده بود… امروزه نیز اگر ما هرچه بیشتر متحد و قدرتمند باشیم خواهیم توانست توجه سایرین را بیش از پیش به خود جلب نموده، منافع خویش را بهتر تأمین نماییم.
  • واقع‌بینی و دوراندیشی: محمدتقی خان می‌دانست که در آن برهه قیام بدون حمایت خارجی احتمالاً با شکست مواجه خواهد شد، به همین دلیل به دنبال جلب حمایت امپراطوری بریتانیا بود. او خطرات مقابله با ارتش شاه را درک می‌کرد.
  • اقتدارگرایی و اعتماد به نفس: خان بختیاری به قدرت و توانایی‌های رزمی‌اش آگاه و معتقد بود می‌توانست در صورت حمایت خارجی، یک قیام عمومی موفقیت‌آمیز را رهبری کند.
  • محاسبه‌گری و فرصت‌طلبی: او منتظر زمان مناسب برای اقدام بود و می‌خواست از شرایط بحرانی (جنگ احتمالی) به نفع خود و مردمش استفاده کند.
  • بی‌اعتمادی به حکومت مرکزی: محمدتقی خان به حکومت شاه بی‌اعتماد و نگران واکنش آن‌ها به قدرت و نفوذش در منطقه بود. به همین دلیل به دنبال یک حامی خارجی می‌گشت.

در مجموع، رفتار محمدتقی خان نشان‌دهنده یک رهبر محلی قدرتمند، واقع‌بین و فرصت‌طلب که در تلاش برای حفظ و افزایش قدرت خود در یک منطقه پرتنش و در مواجهه با حکومت مرکزی ضعیف و نفوذ قدرت‌های خارجی بود، می‌باشد. خان بختیاری آمادگی داشت تا از هر فرصتی برای رسیدن به اهداف خود، از جمله کسب خودمختاری بیشتر و یا حتی اعلام استقلال، بهره ببرد.

ب – درس سیاسی: عملکرد محمدتقی خان در قامت رهبری که از ظلم و سوءمدیریت حکومت، ناراضی و معتقد بود این شیوه حکومتگری باعث ناراحتی و بی‌نظمی گسترده شده و پادشاهی را به سوی نابودی می‌کشاند، درس بزرگی برای آینده قوم لر و حتی ایران دارد که همانا لزوم «وجود عدالت اجتماعی» و در عین حال «پذیرش تنوع و تکثر» است. جامعه لر و همچنین مردم ایران در این زمینه دو سرمایه ارزشمند شامل الگوی تاریخی و الگوی مدرن را در دسترس دارند:

  • الگوی تاریخی عدالت اجتماعی: الگوی تاریخی جامعه لر همانا حکومت اتابکان (شاهان) لر بزرگ و کوچک است که منابع مکتوب تاریخی چون کتاب تاریخ گزیده صراحتاً از عدالت قابل توجه شاهانی از لر چون اتابک هزار اسف در لر بزرگ و شجاع الدین خورشید در لر کوچک یاد کرده‌اند. مردم ایران نیز می‌توانند عدالت اجتماعی را در داشته تاریخی چون لوحه حقوق بشر اولیه بنگرند که حوزه‌هایی چون آزادی و احترام به قوانین و سنت‌های محلی را در حکومت کوروش بزرگ به ویژه در مقایسه با استانداردهای زمانه‌اش جلوه‌گر است. به واقع هرچند گفته می‌شود امپراتوری‌های بزرگ غالباً بر پایه سرکوب، غارت، و تحقیر مردمان شکست‌خورده بنا می‌شدند، رویکرد شاه هخامنشی نمونه‌ای از یک عدالت نسبی را نمایان می‌کند.
  • الگوی تاریخی پذیرش تنوع و تکثر: علی‌رغم اینکه در صد سال اخیر، به ویژه از دوران شاهان پهلوی به این سو، تلاش زیادی برای استقرار یک حکومت مرکزی قدرتمند و متمرکز صورت گرفته که هدفش کنترل «صفر تا صد امور» بوده است، اما نگاهی به تاریخ طولانی کشور نشان می‌دهد همواره سطوح قابل توجهی از استقلال عمل در مناطق و ولایات مختلف وجود داشته است. این استقلال عمل را می‌توان در قالب‌های مختلفی به شرح زیر مشاهده کرد:

ساتراپ‌ها در دوران باستان: گفته می‌شود استقلال عمل قابل توجه در سازمان سیاسی ساتراپ‌ها به زمان کوروش کبیر هخامنشی و دیدگاههای باز سیاسی آن شاهنشاه بزرگ برمی‌گردد؛ رویکرد کوروش بزرگ در قبال گروهها و اقوام گوناگون و اعطای اختیارات به ساتراپ‌ها، از درجه بالایی از تساهل، تسامح و رواداری، پراکندگی قدرت، و هوشمندی سیاسی حکایت می‌کند که می‌توان آن را «رویه باز سیاسی» تلقی کرد. ساتراپ‌ها در دوره هخامنشی اختیارات وسیعی داشتند و حتی در دوره‌های ضعف حکومت مرکزی، عملاً به صورت نیمه‌مستقل عمل می‌کردند. این الگو در دوران اشکانیان (با وجود پادشاهی‌های کوچک و خاندان‌های قدرتمند محلی) نیز گزارش شده است.

حکومت‌های محلی و خاندان‌های مقتدر: در طول تاریخ این کهن بوم، به کرات مشاهده می‌شود که در دوره‌های ضعف حکومت مرکزی (مثلاً پس از سقوط خلافت عباسی و در دوره سلجوقیان یا مغولان)، خاندان‌های محلی و امیران منطقه‌ای (مانند صفاریان، سامانیان، آل بویه، زیاریان، اتابکان لر بزرگ و لر کوچک و…) که شاهان محلی باستانی را به یاد می‌آورند قدرت گرفته و برای قرن‌ها به صورت مستقل یا نیمه‌مستقل در مناطق خود حکومت می‌کردند. حتی در دوران اوج قدرت حکومت‌های مرکزی، مانند صفویه یا قاجاریه، والیان و حاکمان قدرتمند محلی مانند والی لرستان در مناطق دوردست، اختیارات گسترده‌ای داشتند.

با عنایت به مطالب عنوان شده می‌توان به جرأت گفت که «ایده حکومت مرکزی متمرکز صفر تا صدی» یک پدیده نسبتاً جدید در تاریخ ایران است که در دوران مدرن و با الهام از مدل‌های دولت-ملت اروپایی سعی در پیاده‌سازی آن شده است. اما واقعیت تاریخی کشور، حتی با وجود پادشاهان قدرتمند، همواره نشان‌دهنده سطوح مختلفی از خودگردانی محلی و عدم تمرکز مطلق قدرت بوده است.

  • الگوی مدرن: جامعه آمریکا با تأکید بر تکثرگرایی و ایده زیبا و باارزش «کاسه سالاد» که بر حفظ هویت‌های جداگانه در عین همزیستی تأکید دارد نمونه‌ای از یک جامعه چندگانه می‌باشد که سعی کرده هویت‌های مختلف را در چارچوب یک نظام سیاسی واحد به رسمیت بشناسد و از ظرفیت‌های این تنوع برای پیشرفت و شکوفایی استفاده کند.

کاسه سالاد: استعاره‌ای زیبا درباره جامعه آمریکا است که آن را شبیه به یک «کاسه سالاد» فرض می‌کند؛ یک سالاد خوشمزه شامل انواع سبزیجات، گوجه‌فرنگی، خیار، هویج، کشمش، کلم و… است. هر کدام از این مواد، طعم و بافت خاص خودش را دارد، اما وقتی همه با هم در یک کاسه قرار می‌گیرند و با هم ترکیب می‌شوند، یک سالاد عالی، کامل و دلچسب را می‌سازند. جامعه آمریکا هم همینطور است؛ از جوامع و اقوام گوناگون با عناصر هویتی متنوع اعم از نژاد و نسب، تاریخ، دین و آیین، فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلفی تشکیل شده که هر کدام هویت خود را حفظ می‌کنند، اما در کنار هم یک جامعه بزرگ و قوی را می‌سازند. در واقع ایده کاسه سالاد می‌گوید که یک کشور می‌تواند از جوامع و اقوام بسیار متنوعی تشکیل شود که هر یک هویت و رنگ خاص خود را دارند. اما به جای اینکه همه یکسان شوند، در کنار هم و با احترام به تفاوت‌های یکدیگر زندگی می‌کنند، فعالیت می‌کنند و کشور را پیش می‌برند. این مدل، در حقیقت برابری و احترام به تمامی اجزا را در یک کلیت واحد نشان می‌دهد.

ادامه دارد…

12 thoughts on “لرهای بختیاری در سفرنامه لایارد؛ بخش پنج

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای محمد
      آیا منظور آن برادر محترم، جناب آقای علی دایی بازیکن و کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال می‌باشد؟

    • سلام
      ضمن سپاس از ابراز محبت آن برادر محترم، ماندنی رگبار مقدم در کتاب خود درباره کاظمی‌ها (دهه قاظم) از دهه محمد علاءالدینی چنین آورده است:

      دهه قاظم از طایفه بویری بختیاری ساکن در منطقه سوسن از توابع شهرستان ایده هستند. چگونگی پیوستن آنان به طایفه علاءالدینی را افراد محلی چنین نقل می‌کنند که وقتی محمید فرزند محمد به منطقه مالمیر (ایذه) سفر می‌کرد، در حوالی سوسن در کنار آتشی که مربوط به یک خانوار عشایری بوده و تازه آنجا را ترک کرده بودند، پسر بچه‌ای را یافت که گریه می‌کند. محمید از پسر می‌پرسد کیستی و چرا گریه می‌کنی؟ پسر در جواب گفت: اسم من قاظم و یتیم هستم. تاکنون با یک خانواده ترک زبان زندگی می‌کردم ولی هم اکنون آنها مرا رها کرده و بر جای گذاشتند. نمی‌دانم چکار کنم و به کجا بروم!؟ محمید او را همراه خود به محل آورده و بزرگش کرد، برایش زن گرفت و از او نسل‌ها پدید آمد. قاظم دارای سه فرزند به نام‌های علی‌خون، علی‌جون و سبزعلی می‌باشد که بر اثر جنگ دره‌تو، آنان نیز همانند دیگر خانوارها از هم جدا گشته و به یکی از طرف‌های متخاصم پیوسته‌اند. بطوریکه دهه علی خون و علی جون همراه تیره محمدی و دهه سبزعلی به طرف تیره قنبری رفته و تاکنون همراه این تیره‌ها باقی مانده‌اند.

      رگبارمقدم همچنین به نقل از علی‌باز محمدی‌خواه، نسب‌نامه‌ای مختصر و مفید از دهه کاظم به شرح زیر ارائه داده است:

      • پسران علی‌خون: ولیخون، باواخون و آغاخون
      • پسران علی‌جون: شهندر، زینل و امیرخون
      • پسران سبزعلی: سبزی و مشهدی

      ضمناً از نگاه ادمین سایت نکته ارزشمند در سرگذشت دهه کاظم (قاظم)، همانا اهمیت سازمان سیاسی اجتماعی ایلات و طوایف، اقوام و ملت‌ها است که بارها و مکرر به آن پرداخته شد مبنی بر اینکه علاوه بر جایگاه مهم روابط خونی و نَسَبی مبتنی بر نسب‌نامه‌های نسل به نسل پدر فرزندی، سازمان سیاسی اجتماعی که در بر گیرنده اتحادها (خین و چو/برد و خین)، جابجایی‌ها، قبض و بسط‌های تاریخی و سیر تحولات در گذر زمان می‌باشد هم، نقشی رفیع در سامان دادن به جوامع بشری دارد.

      در پایان همانگونه که در گفتار تاریخ طایفه علاءالدینی هم اشاره شد، اگر در زمینه اصالت و هویت طایفه علاءالدینی به کتاب مذکور استناد می‌شود از این بابت است که رگبارمقدم توانست با سفر به مناطق مختلف بهمئی علی‌الخصوص علاءالدینی، با بیش از صد نفر از پیران و بزرگان بهمئی به ویژه علاءالدینی، مصاحبه و روایات آنان را جمع‌آوری، در قالب کتاب منتشر کند و این خود داده‌ای قابل توجه است.

      • سلام آقای خلیلی.طبق کمی سرچ در مورد فامیل جاوری متوجه شدم تعدادی از این فامیل در ایل بهمئی یافت میشود میخواستم اگر اطلاعاتی یا شجره نامه ای چیزی در مورد این فامیل دارید با من در میان بگذارید البته این فامیل لر زبان نیست ولی لحجه دارد که حدس میزنم شاید به همان ایل بهمئی ربط داشته باشد و کلا شهری که در ان زندگی میکنیم دور از چهارمحال و بختیاری است ولی حدس میزنم احتمال کوچ در قدیم الایام هست البته لازم به ذکره که پدربزرگ پدری من قبل از سال ۱۳۰۰ در همین شهر خودمون فوت کردند و مادربزرگ پدری هم حول و حوش ۱۲۸۰ فوت کردند و در همین شهر خودمون هم متولد شده بودند یعنی شهرضا اگر احتمال کوچ یا هرچیزی هم باشد به قبل از سال ۱۲۰۰ بر میگردد.ممنونم

        • سلام
          مخاطب گرامی
          جناب آقای جاوری
          ضمن تشکر از توجه جنابعالی و نیز طلب رحمت و مغفرت درگاه حضرت حق برای رفتگان و درگذشتگان آن برادر محترم، موارد زیر ارائه می‌گردد:

          ۱- بله! نام خانوادگی «جاور» در منطقه بهمئی احمدی گرمسیر (لیکک و کَت بابااحمد) یافت می‌شود اما تاجاییکه دانسته‌ها یاری می‌کند:

          • الف: رواج نام خانوادگی در منطقه بهمئی مربوط به دوره رضاشاه پهلوی بوده و پیش از آن استفاده نمی‌شده زیرا از سال ۱۳۱۴ خورشیدی با اجباری شدن سجلد (شناسنامه) فراگیر گردید.
          • ب: خاندان جاور از اولاد ملامحمدعلی از دهه ملالطفعلی زیرمجموعه دهه سبزعلی از دهه شه‌مسیر با نسب‌نامه چندین پشته نیاکانی هستند که در قالب یکی از دهه‌های طایفه باولی جلالی بهمئی سربرآورده و نسل اندر نسل خود را از ریشه‌داران در بهمئی دانسته‌اند. ضمناً از شخصیت‌های معروف خاندان جاور می‌توان به شادروان ملامحمدحسین جاور اشاره کرد که در خط ۳۲ از توضیحات تصویر ساختار سیاسی ایل بهمئی در دهه چهل (منتشر شده در گفتار ساختار سیاسی ایل بهمئی) از ایشان در جایگاه کدخدای طوایف جلالی که در مقطعی از تاریخ، عهده‌دار امورات جلالی‌های بهمئی بوده‌اند یاد شده است؛ همچنین ناگفته نماند در همان سطر از شادروان ملاعبدمحمد جاودان هم نام برده شده که البته هر دو روانشاد دارای رابطه عموزادگی نیز هستند. ضمناً زنده‌یاد ملاعبدمحمد جاودان، پدربزرگ مادری مادر نگارنده است. غفران و رحمت پروردگار را برای درگذشتگان خوانندگان این سطور از درگاه حضرت حق تعالی خواستار است.

          ۲- حال که آن مخاطب محترم نیز دیدگاهی درباره امکان ارتباطات تاریخی میان دو محل از کشور ارسال نموده و همچنین مطالب مطرح شده در گفتار بالا درخصوص تکثر جوامع بشری و ایده کاسه سالاد، ذکر نکات زیر بی‌مناسبت نخواهد بود:

          • الف: نکته ارزشمند در باب امکان نقل مکان‌های تاریخی، همانا اهمیت سازمان سیاسی اجتماعی ایلات و طوایف، اقوام و ملت‌ها است که پیشتر در همین مجال بدان پرداخته شد مبنی بر اینکه علاوه بر جایگاه مهم روابط خونی و نَسَبی، سازمان سیاسی اجتماعی که در بر گیرنده اتحادها (خین و چو/برد و خین)، جابجایی‌ها، قبض و بسط‌های تاریخی و سیر تحولات در گذر زمان می‌باشد هم، نقشی رفیع در سامان دادن به جوامع بشری دارد.
          • ب: در راستای بند الف ازنو مطالب مطرح شده در گفتار فوق درباره پلورالیسم (به معنای تکثرگرایی و به رسمیت شناختن وجود کثرت و تنوع) در جوامع انسانی، به‌ویژه تاریخ کهن کشور در زمان کوروش کبیر و نیز «ایده مدرن کاسه سالاد» را به یاد می‌آورد مبنی بر اینکه «کاسه سالاد» یادآور این است که هویت‌های گوناگون اعم از لر، کرد، ترک، بلوچ، عرب، فارس و غیره، نه برای تفرقه، بلکه برای ساختن یک کل قدرتمندتر و زیباتر در کنار هم می‌باشند؛ ناگفته پیداست این تنوع، در واقع، نقطه‌ی قوت و سرمایه‌ای برای ساختن آینده‌ای بهتر است. گویی امروزه پیشرفته‌ترین و قدرتمندترین کشور دنیا یعنی ایالات متحده آمریکا، مثالی بارز از یک کاسه سالاد بزرگ و متنوع از ملیت‌های سابق و هویت‌های گوناگون است که در کنار هم جامعه‌شان را ساخته‌اند.
        • سلام
          ضمن تشکر از ابراز محبت جنابعالی، تندرستی و سعادت را برای آن برادر محترم خواهان است.
          پایدار باشید

    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای محمد
      ضمن سپاس از ابراز محبت جنابعالی، به اطلاع می‌رساند اگر زمان و فرصت مناسب به دست آید، به جنگ دره‌تو پرداخته خواهد شد، همچنین به طور کلی نکات زیر درباره پدیده جنگ خاطرنشان می‌گردد:

      • الف: جنگ علی‌رغم جنبه ناراحت کننده و دردناکش به هر تقدیر، بخش جدایی ناپذیر از سرگذشت انسان از گذشته تا به حال بوده و می‌باشد.
      • ب: به اعتقادی، کمتر پیش می‌آید که جنگ‌ها تک عاملی باشند، در واقع ریشه‌های عمیق و پیچیده‌ای در سرشت انسان، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارند. بنابراین به راحتی نمی‌توان درخصوص جنگ‌ها قضاوت نمود.
    • سلام
      مخاطب گرامی
      جناب آقای محمد
      ضمن تشکر از ابراز محبت آن برادر محترم، همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، تاجاییکه دانسته‌ها یاری می‌کند، از شهرویی‌ها در چارچوب سیاسی اجتماعی ایلات کهگیلویه و بختیاری یاد شده است؛ در همین راستا با توجه به منابع مکتوب می‌توان گفت شهرویی‌ها اصالتاً از لرهای کهگیلویه بوده‌اند که در گذر زمان به سایر مناطق نیز رفته‌اند چنانکه هم اکنون متشکل‌ترین گروههای شهرویی نیز در منطقه بهبهان حضور دارند (گو اینکه بهبهان از منظر پیوستگی تاریخی، جزوی از کهگیلویه و بلکه در مقاطعی مرکزیت سیاسی آن را داشته است). به هر روی درباره شهرویی‌ها چند مکتوبه مطرح و نظریاتی به گوش می‌رسد، مثلاً کتاب فارسنامه ناصری درباره شیرعلی [شیرعالی/شیرالی] از ایلات لیراوی کوه (ایل جاکی) کهگیلویه می‌نویسد:

      در زمان قدیم از ۱۰۰۰ خانوار بیشتر بودند و شهرویی تیره‌ای از شیرعلی است. بعد از وفات میرزا منصورخان والی بهبهان در حدود سال ۱۲۵۶ تمام طایفه شیرعلی و شهرویی از نواحی بهبهان به جانب رامهرمز ، عربستان و شوشتر فرار نمودند.

      به هر روی آنچه از متن فارسنامه برداشت می‌شود این است که بخش‌هایی از شیرعالی‌ها و شهرویی‌ها به دلیل درگیری با حکومت منطقه، از سرزمین اولیه (بهبهان) به مناطق رامهرمز، عربستان (غرب خوزستان!؟) رفته‌اند.
      حال این پرسش مطرح است آیا شهرویی‌هایی که گفته می‌شود در سایر مناطق لر بزرگ من جمله بختیاری حضور داشته‌اند، بازماندگان همان شهرویی‌های بهبهان هستند که فارسنامه گزارش داده پراکنده شده‌اند؟ به هر روی تلاش خواهد شد تا در فرصت مناسب به شیرعالی‌ها پرداخته شود بنابراین در آن مجال شهرویی‌ها نیز مدنظر خواهند بود.

      در ضمن دکتر نادر افشار نادری در دهه چهل خورشیدی از حضور سه دهه شهرویی به نام‌های برزو، آخوند و ملامحمد در سازمان سیاسی اجتماعی طایفه یوسفی از تیره احمدی ایل بهمئی یاد کرده‌اند.

      در پایان ازنو به یاد می آورد که سازمان سیاسی اجتماعی ایلات، طوایف، اقوام و ملت‌ها علاوه بر اینکه روابط خونی – نسبی را شامل می‌شود، در بر گیرنده اتحادها (خین و چو/برد و خین)، جابجایی‌ها، قبض و بسط‌های تاریخی و سیر تحولات در گذر زمان هم می‌باشد که خود رابطه تنگاتنگی با سیستم رهبری مردم لر (شاهان، امیران، والیان و خوانین) داشته است؛ حضور چند دهه شهرویی در میان یوسفی‌ها را از همین منظر می‌توان درک نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *